"محمد عاقبتی"، کارگردان تئاتر در گفت و گو با اقتصاد هنر آنلاین مطرح کرد:
تئاتر مستقل، تئاتری که حمایت دولتی ندارد
"محمد عاقبتی" کارگردان تئاتر به تازگی نمایش "هملت، شاهزاده اندوه" نوشته "محمد چرمشیر" را به روی صحنه برده است، او همچنین در حوزه تئاتر کودک آثار با کیفیتی ارائه داده است. با توجه به روند کاری و آگاهی این هنرمند از شرایط آموزش و اجرای تئاتر خارج از ایران، راجع به تربیت مدیران متخصص هنری، تهیهکننده وسرمایه گذارِ تئاتر با این کارگردان تئاتر به گفت و گو کرده ایم،
به گزارش اقتصاد هنر آنلاین، در بخشی از این گفت و گو به لزوم وجود تئاتر و هنر مخصوص کودکان و تاثیری که بر آینده مخاطبان هنر دارد نیز پرداخته شده. عاقبتی معتقد است در جامعهی بزرگسال سالار و البته مردسالار موضوع کودکان، مسئله قابل توجهی نیست. این کارگردان در انتقاد از حمایت های دولتی تئاتر می گوید: روزانه بیش از 70 نمایش در تهران به روی صحنه می رود و کمک هزینه ها سال هاست که قطع شده و تنها به تعداد محدودی نمایش تعلق می گیرد.او همچنین سیستم آموزشی را دچار مشکل می داند، و معتقد است اغلب این سازو کار مرتبط به بحث های انتزاعی و غیر کاربردی است. در ادامه این گفت و گو را می خوانید:
شما در این سالها خیلی زیاد کارکرده اید، اما همیشه در کارهایتان یکجور شکوه و شکایت راجع به مساله کپیرایت وجود داشته است. در مورد موضوع عدم رعایت قانون کپی رایت بگویید و از تجربیاتی که خارج از ایران داشته اید و شکل متفاوتش را دیده اید و اینکه چرا در این کشور شرایط به این صورت است؟
در کشوری که تئاتر واردِ آن شده، انحراف بوجود آمده، و فقط وجه مادی و مالی و چگونه پول ساختن آن مهم شده و نه اصول اخلاقی، مناسبات هنری، نه نگاه به حقوق معنوی. این مشکل در سطح خیلی کلانش که شامل کارهای به اصطلاح big production هم این مساله رعایت نمیشود، همه جای جهان اثر را با نویسنده میشناسند، بعد اثر را با برگرداننده، با کارگردان و با دراماتورژ میشناسند، یا اثر اقتباسی و باز سازی شده را با اسم خالقان اولیه آن عنوان می کنند، ولی اینجا انگار کارگردان سالاری است، یا بازیگر سالاری، ما هیچگونه درکی از قانون کپیرایت نداریم، هیچ کاری هم راجع به آن نکردیم.
اخیرا گفتهاید یک اتفاقی برای یکی از کارهایتان افتادهاست، دربارهاش صحبت میکنید؟
بگذریم ولی به نظر میرسد که هیچ مرجعی، برای رسیدگی به مسائل حقوقی، کاری و کپی رایت وجود ندارد و این باعث میشود که بیزینساش پررنگ شود، در همه ابعاد، تئاتر، نقاشی و همه چیز... در واقع دارد بیزینس میشود نه شغل هنری. هنرمندان بزرگی بودند، که شغلشان این بود ولی در آمد زایی آن صرفا مد نظرشان نبود نبود، هرچند که کیفیت بالای کارشان در آمد خوبی هم برایشان داشت. ولی الان من به در ابتدا با هدف کسب در آمد وارد تئاتر میشوم، و وارد میشوم که بیزینس کنم، نه اینکه لزوما اثری هنری بسازم و البته تجارت هم بکنمهنر ویسله ای برای پول در آوردن به سرعت شده.بنابراین به این جهت میبینید این مشکلات در قراردادها بوجود می آید، این مشکلات در حقوق معنوی و هنری صاحبان اثر واقعی اثر بوجود می آید، در همهچیز این مساله وجود دارد. کپی کردن، دزدی، ضایع کردن و حقوق مولف، ودهمه نتیجه ی نگاه تجاری صرف به هنر است.
شما در این سالها معمولا، در آن بخشی که از نظر ادبیات اقتصادی به آن بخشخصوصی میگوییم ، بخشی که معمولا از دولت کمتر حمایت گرفته است، بیشتر فعال بوده اید، هزینه این نوع تئاترها و پروژه ها را چطور تامین کرده اید؟
عمدتا در بخش خصوصی کارکرده ایم چون مجبوریم، و باید در آن بخش کار کنیم. به جز پروژهای که اخیرا کارکرده ایم و قرار بود مبلغ ناچیزی را به واسطه دولتی بودن تالار ( تالار هنر) به ما پرداخت کنند (و هنوز پرداخت نشده) که به نظر میرسد، بهتر است عطایش را به لقایش بخشید. ظاهرا این چندرغازی که طبق وظیفه شان می بایست برای حیات و بقای گروهای هنری بدهند، سال هاست داده نمی شود و قطع شده.
منظورتان بودجه دولتی است؟
یک نسبیت قابل قبول از نظر میزان تولید و کیفیت تولید وجود دارد. اما این را دولت خوشبختانه با ذکاوت فرصتطلبانهاش از آن خودش کرد و این مسئولیت را از سر خودش رفع کرده. زمانی بود که به تئاترها و به گروههای تئاتری بودجهای اعطا میشد، البته الان نمیشود و زمانی که این اتفاق میافتاد، 150 تا کارگردان بود و 100 گروه نمایشی، و الان حدودا بیش از 1000 کارگردان و 500 گروه نمایش فعال وجود دارد. در یک شب، در تهران بیشتر از 70 نمایش روی صحنه است، البته شاید پرداخت این کمک هزینهها به همه ی گروه ها امکان پذیر نیست، اما کماکان این بودجه سر جایش هست، و اغلب مشخص و شفاف نمی شود که صرف چه می شود؟ تعدادی خبرنگار جوانِ با انگیزه پیگیری میکنند که ببینند این بودجهها صرف چه اموری میشود، ولی ما هنوز از اینکه واقعا چه بر سر این بودجهها می رود، تصویر روشنی نداریم و شفافیتی وجود ندارد. این پول به اسم تئاتر و به اسم هزینه شدن برای هنرمندان تاتر و حمایت از آنها و برای ارتقا تئاتر دریافت می شود اما صرف کارهای مناسبتی، و صرف آدمها و پروژه های خاصی میشود.
شما در این سالها هزینههایتان را از کجا تامین کرده اید؟
هزینه ها از گیشه تامین می شود. از زمانی که در گروه تئاتر"لیو" بودیم و با شعارِ (تئاتر مستقل، تئاتری که حمایت دولتی ندارد)، شروع کردیم. آن زمان هنوز سالن خصوصی هم نبود و تنها چیزی که بین ما و دولت اتصال برقرار میکرد، همین مساله سانسور بود. که بیایند کار را ببیند، و مجوز بدهند. ولی بعد از این مساله، ما فکر کردیم که چگونه میتوانیم به بقای خودمان به عنوان یک گروه ادامه دهیم. کاری که جدیدا مُد شده استفاده از توانایی بخش خصوصی است. اینکه یک نفر میآید، یک پولی میگذارد و باید پولش را بردارد برود. ما اخیرا، با دوستان، فکر کردیم که حتی ترجیح میدهیم تهیه کننده و سر مایه گذار هم نداشته باشیم، ترجیح میدهیم خودمان کارهایمان را پیش ببریم، چون اغلب دوستانی که به عنوان تهیه کننده وارد شدند، اصلا کارشان را بلد نیستند و 90 درصد شان حتی آموزشی در این زمینه ندیده اند. و آن چندتایی هم که بلدند را متاسفانه شاید ما نمیبینیم. در مقوله تولید و تهیهکنندگی تئاتر هم که درواقع یک کارگذار را تهیه کننده نام می دهند، که در واقع عنوان حقیقی اش مدیر تولید است، و یا یک کسی پول وارد تئاتر میکند که پول یکسری از عوامل را بدهد بعد هم از گیشه این پول را بردارد که عنوان اصلیش می تواند سرمایه گذار باشد.
آن سرمایهگذار در خیلی از مواقع، وارد کار تهیه نمیشود و صرفا سرمایهگذاری میکند.
در واقع سرمایهگذار است ولی یک واسطهای اینجا میآید که باید به آن بگوییم مدیر تولید، ولی او تهیه کننده میشود. پول را یکی میدهد، اجرا و کار را یکی دیگر میکند و او این وسط مثل پیوند دهنده قلبها عمل میکند.ما درکی از حرفه و شغل تهیه کننده گی نداریم.
بله، اما یک جایی تئاتر باید حرفهای شود، و به هر حال به تهیه کننده نیاز دارد، درست است؟
بله حتما ولی یک تهیه کننده هم نیازمند تخصص است.
بله، و به نظرم، ما الان در تئاتر این مورد را نداریم.
شما میتوانید پنیر تولید کنید؟ پولش را هم دارید اما تخصصش را نه! تئاتر هم همینطور است و بدون تخصص نمی شود.شما میتوانید هر کاری کنید، ولی باید تخصصش و مناسباتش را یاد بگیرید. تنها به صرف داشتن پول نمی شود کار کرد و همه جای جهان اینطور است.
طبق سوابق و فعالیتهای کاری که داشته اید، شما از معدود اهالی تئاتر هستید که همیشه به فکر بچهها هم بوده اید و در این سالهایی که خیلی کمتر رونق در تئاتر کودک وجود داشته نه صرفا تئاتر کودکان، بلکه تئاتری که هم کودک و هم نوجوان بتوانند مخاطبش باشند را تولید کرده اید و از بازیگرانی مثل "لیلی رشیدی" و "هوتن شکیبا" و کسانی که با مخاطب سن پایین هم ارتباط برقرار کردند، در کارهایتان استفاده کرده اید و جوایزی هم در این زمینه گرفته اید. این علاقه از کجا میآید چرا این سالها برای این گروه مخاطب از تئاتر، اینقدر فعالیت کردید؟
درست است. من اخیرا در گفتگو های مربوط به کار قبلی ام که برای بچههای 4 تا 8 سال بود، این را توضیح میدادم.
اسم آن کار چه بود؟
(ازکجا اومدیم) که راجع به موضوع تولد برای بچههای کوچک بود. دلیل تولید برای این گروه مخاطبان، انبوهی از تماشاگران مربوط به گروه سنی است که متاسفانه نه تئاتریهای حرفهای و ارزشمند ما خیلی توجه ویژهای به آن دارند نه برنامهریزان دولتی و سازمانهایی که فعالیتشان به بچهها مربوط است.
چرا این توجه انقدر کم شده؟
جامعه، جامعه مرد سالار و بزرگ سالار است و موضوع کودکان در آن مسالهای نیست. کودک وقتی که بزرگ شد و به زبان آورد چه چیزهایی میخواهد، آن موقع تازه قابل توجه میشود. نه از الان که کوچک است، ما برای ساختن این بنیان فکری کمک کنیم و هم از نظر تعداد زیاداند و من فکر میکنم وظیفه همه ما بچههای تئاتری ست که با کیفیت و زبان خودمان، توجه و گوشه چشمی به آنها داشته باشیم، نکته دوم این است که به نظر میرسد که سیستم دولتی هم اصلا علاقهمندی یا همتی برای اینکه توجه ویژه ای به این مخاطب داشته باشد را ندارد.
که اصلا فکر میکنم موضوعش نیست؟
و این اتفاقا مسئولیت آرتیست مستقل را بیشتر میکند و نکته آخر این که من شرایط عمومی الان تئاتر بزرگسال را هم نمی پسندم.
علتش چیست؟
در تئاتر کودکان، بچه نمیآید که هوتن شکیبا و یا لیلی رشیدی را ببیند، کودک آماده است که یک ارتباط بدون پیش زمینه با یک بازیگر خوب بر قرار کند، ممکن است پدر و مادرش به این دلیل بیایند، ولی خود کودک نه. او لذت میبرد از اشتیاق و تبحری هوتن که برای ارتباط برقرار کردن دارد، از این انرژی و صمیمیت که لیلی، خسرو پسیانی ، الکا هدایت ، هادی عطایی، آوا درویشی و ناز شادمان روی صحنه دارند، لذت میبرد. خیلی برایشان مهم نیست بازیگر چه کسی است، خوب این یکی از چیزهاییست که من دوست دارم، دوست دارم که به تئاتر و به توانایی تئاتری توجه شود و چیزی که قبلا در همین جا هم وجود داشت. ولی الان برای خیلی از مخاطبان بزرگسال ما ، اسمها و پیش زمینه ما نسبت به آنها مهمتر از هر چیز دیگراست. نکته دوم این است که نگرانیهای حواشی و مسایل مالی و تبلیغات و چیزهای اینگونه در تئاتر بزرگسال بر اصل ماجرا چربیده است. من فکر میکنم هنوز در تئاتر کودک خوشبختانه، جا و فضای سالمتری وجود دارد، البته خیلی امیدوارم نیستم این هم دارد به جاهای دیگر میرود و در مورد تئاتر بزرگسال من جان کم تری دیده ام.
این چیزی که میگویید در مورد محتوا و مضمون و این اتمسفر درست است، اما آیا ما چیزی به عنوان اقتصاد تئاتر کودک هم دردستهبندی تعریف شده داریم؟ سرمایهگذارهایی هستند که مشخصا بخواهند در تئاتر کودک سرمایهگذاری کنند؟
خیلی کم. چون اینجا هم آمدن یک سلبیریتی روی صحنه تاتر کودک برای کسی که می خواهد پول دهد، اهمیت بیشتری دارد.
پس با این اوصاف چیزی به اسم اقتصاد تئاتر کودک نداریم؟
اقتصاد تئاتر کودک به معنای اینکه چیزی باشد که جالب باشد و جلب کننده توجه کسانی باشد که میخواهند سرمایه گذار باشند، در حال حاضر نداریم، اما تئاتر کودک در خودش، به دلیل تعداد و کیفیت مخاطبش (اگر کارخوبی باشد) ، پتانسیل مخاطب انبوه داشتن، را همیشه داشته است.
شما به آمار پرفروشترینهای جهان برگردید؛ هم ایران و هم جهان؛ تئاتر، فیلم و هرچیز، خیلیهایشان کودک بودند، به خاطر اینکه یک معادله خیلی منطقی است، یک بچه ممکن است، یک تئاتر کودک را سه بار ببیند. یک بچه تئاتر را با خانواده می بیند.در تاترکودک خانوادهها خودشان همدیگر را حمایت میکنند.این را ببر فلان کار را ببیند، برایش جالب است. بنابراین اقتصادش در خودش هست. به قول قدیمیها یک برکتی در خودش نهفته دارد. ولی مساله این است که ما فکر نمیکنیم که شرط این موفقیت تجاری کیفیت خوب است. فکر میکنیم بچه که نمیآید یقه من را بگیرد که این چه بود به خورد من دادی پس هر چه که میشود با کمترین قیمت و با نازلترین کیفیت و دم دستی ترین برخورد، روی صحنه می آوردند.
اصلا به نظر من یک چیز خیلی مهمی وجود دارد، میشود که تصور کرد ما هنر داشته باشیم اما در زمینه بچهها کاری نکرده باشیم؟ یعنی میشود تصور کنیم فردا میخواهیم اجراهایی را جلوی چشم بچهها بگذاریم اما همین بچه ها در بچگی شان تجربه یک نمایش متناسب سن و احوال خودشان را ندارند؟ خب این چطور میشود؟ یعنی اگر به بچه یک نقاشی، درک خوبی از نقاشی ندهی، چگونه او در آینده فرق بین یک هنر مبتذل و یک هنر فکر شده و ارزشمند را خواهد فهمید؟ و در بزرگی دچار دگرگونی و 180 درجه چرخش خواهد شد؟ خب همیشه این کار را باید انجام دهیم.
این نکته مهم اساسا به پدیده آموزش برمیگردد، شما خودتان در این موضوع فعال بودید و درواقع مهاجرت آموزشی داشتید، یعنی از ایران رفته اید که وارد فضای آموزشی دیگری شوید. در این مورد برایمان توضیح بدهید.
من در شرایط نسبتا تثبیت شدهای، کار میکردم، ولی احساس کردم که در فضای بیرونی، در فضای درون حسی خودم و نگاه کردن به شناسنامه، الان زمان مناسبی ست که حرکتی برای این بخش ماجرا کنم. رفتم و شش هفتسالی دور بودم، و حدود چهار پنج سال در دو جای مختلف درس خواندم و به نظرم پربارترین دوره زندگیام بود به خاطر اینکه از دور خودم و جامعهام و شرایط را میدیدم و در یک اتمسفر دیگری قرار داشتم و مادام فکر میکردم چهطوری، و در این فضا چه دارم و یا این فضا برای جایی که من از آن آمدم، چه دارد، و اصلا کجا ایستادهام. خیلی فکرها شاید، خروجیهای عجیبی نداشتند اما خیلی چیزها با این فاصله گرفتن در من تهنشین شد، شاید یکی از دلایل تمرکز ویژه من به ماجرای بچهها و توضیحاتی که دادم، این بود که دیدم، در هر جایی که ما یک استانداردی را متصور میشویم، این مساله وجود دارد. مثلا در همین کشور قبلا بود، ولی الان تا دلت بخواهد آموزشگاه برای بچهها هست تا دلت بخواهد کلاس آموزشی برایشان وجود دارد ولی به اینها هم باز به چشم یک بیزینس نگاه میشود. به خاطر اینکه آموزش یک چیز رایگان است. آموزش برای بچهها رایگان است، مثل شیر و کیکی که در مدرسه میدادند. چون من اگر پول نداشتم، چطور میتوانستم به کلاس نقاشی بیایم. کلاس نقاشی باید در اختیار کودک قرار بگیرد و این هزینه باید از جای دیگر برای هنرمند معلم تامین شود.
به نظر می رسد سیستم آموزشی دانشگاههای هنر، اصلا این آموزهها را یاد نمیدهد. ما در آموزش آکادمیک هنرنمایش، دچار مشکل هستیم یعنی در واقع بیشتر بحثهای انتزاعی و بحثهای غیر کاربردی انجام میشود. این است که مثلا گروههای نمایشی مثل گروه لیو، خودشان آکادمی درست میکنند از اول یک چیزهایی را باید به هنرجویان بگویند، از آن مهمتر رشتهای در دانشگاهها به نام اقصاد هنر تاسیس شده که یک دوره کارشناسی ارشد مربوط به رشته اقتصاد است و آن دانشجو اصلا کارش هنر نیست که بخواهد درباره اقتصاد هنر بداند و سرفصلهایش انتزاعی است، منظورم از انتزاعی نا کاربردی بودنش است که بیشتر فقط برای گرفتن مدرک مناسب است.
من فکر میکنم، قرار بود این اقتصاد هنر که اطلاعی هم راجع بهش ندارم، چیزی برای پرورش دادن مدیران هنری باشد، یعنی مدیر هنری یا مثلا مدیر تئاتری، در دانشگاههای معتبر دنیا مثل "دانشگاه ییل" رشتهای به عنوان theater management در مقطع کارشناسی ارشد وجود دارد.
شما دانشگاه "ییل" درس خواندید؟
من در دانشگاه ییل، یک سال و نیم دوره تحقیقی گذراندم، و دو سال هم در" نیویورک سینی یونیورسیتی" بودم و کارشناسی ارشد گرفتم. بنابراین این theater management معادل همان شاید بخشی از اقتصاد هنر که الان در دانشگاه است و به قول شما همه چیز انتزاعی است، بچههای ما همه چیز میدانند اما خیلی وقت ها روش یککار را، از شروع که باید متن دست بگیرند، آموزش ندیده اند. کلی میگویم و به معلمهای خاص به آدمهایی که ایمان دارم و کارشان را بلدند و خیلی از آن ها را هم می شناسم، کاری ندارم. ولی در کل اینطور است که اصلا شرح درس به معنای اینکه از کجا به کجا، وجود دارد، یک چیز چهلسال است، تکرار میشود و به روزرسانی نشدهاست.
خارج از کشور چطور؟ مثلا همین رشته کارشناسی ارشد که گفتید آنجا چطور است؟ چطور تدریس میشود؟ چطور تبدیل به یک کار کاربردی میشود؟
آنها با روش علمی درس میدهند. کار آموزش آکادمیک. آنجا برای درس دادن فلسفه و تفکر به شما نیست، برای ابزار است، فلسفه را تو باید بروی به دست بیاوری، فلسفه مربوط به تجربه زیست است، مربوط به مطالعاتت و پیش زمینه ات است، و مربوط به کشوری که از آن میایی، شرایطی که در آن بزرگ شدی ست و مربوط به فضایی ست که در آن رشد کرده اید، حسش کرده اید و چیزهایی که خواندهاید، آنها به شما ابزار یاد میدهند، روش چون مال دانشگاه است، به تو ابزار میدهد. آنها کاری نداشتند که من به چه فکر میکنم، بله در نهایت آن من را جلو میبرد، ولی ابزار کار دارند که به اندازه آنهای دیگر یاد بگیرید. حالا همه ما فلسفه داریم، همهمان صدا داریم ولی نمیدانیم این صدا را چطور به همسایهمان برسانیم و این را به ما یاد نمیدهند چطور این صدا بلند شود و به آن یکی برسد.
به سراغ فعالیتهای تئاتری بزرگ سالتان برویم. الان موضوع نمایش هملت را داریم، که شما هم در امریکا و هم در ایران اجرایش کرده اید. دراین مورد یک مقداری برایمان توضیح دهید که این چه فرآیندی بود، کی شروع شد، اولین بار کی اجرا شد، انگیزه تان چه بود، و آن مخاطب در امریکا چه برخوردی با آن داشت؟ و فکر می کنید اینجا چهطور پیش میرود؟ ضمنا درباره بازیگر کار "افشین هاشمی" برای ما بگویید.
تقریبا حدود ده سال پیش، زمانی که من در گروه لیو بودم یعنی در واقع مشخصا عضوگروه بودم، چون در حال حاضر با این گروه فقط همکاری دارم، آن زمان فستیوالی را به پیشنهاد بچهها راه انداختیم، به نام "مونولیو"که فستیوال مونولوگ بود. برایمان اهمیت داشت که به یک شیوهای از تئاتر بپردازیم و پژوهش کنیم و فکر کنیم به نام مونولوگ که امکانهای راحتی برای تولید وجود دارد، مثلا محصولی قابل تولید بود و به هنرمندان جوانتر امکانی میدهد که بتوانند کارهایشان را در آن پلتفرم اجرا کنند. آن زمان صدتا سالن خصوصی نبود، و در واقع سالن خصوصی وجود نداشت.
یکی از پلتفرمهای جدی ای این بود که ما فرصت دادیم بچههای جوانتر، و خودمان و دوستان نویسنده کارهایی تولید کنند که هر کدام از ما یک تعداد کار آنجا تولید کردیم و به عنوان میزبان بودیم و خیلیها هم به عنوان میهمان آمدند وما میزبانی میکردیم و چندین دوره برگزار شد. و از این اجراها پروژههایی بیرون آمد که صداها و در واقع انعکاسهای خیلی موفقیت آمیز بینالمللی پیدا کرد و هنوز هم درحال کسب موفقیتاند.
نام میبرید؟
مثلا نمایش های (نسبیت خاص/ کار بهار کاتوزی و سمانه زندی نژاد)،( آپارتمان/ کار کیوان سررشته)،(همین هملت ) و خیلی اجراهای دیگر... کارهای متعددی وجود داشت و واقعا حضور ذهن ندارم. آن زمان در دوره اول یا دوم قرار بود که بچههای خود لیو هملت را اکارگردانی کنند. رضا بهبودی با "محمد چرمشیر" کار کرد، و من با “رضا سرور” و "حسن معجونی" با "امیررضا کوهستانی" کار کرد و " سعیدچنگیزیان" با "محمد یعقوبی" کار کرد و “ساسان پیروز” با “محمد رضایی راد”هرکدام یک پروژه آماده کردیم.
همه آن ها مونولوگ بود؟
بله. خاطر دارم که خیلی دوستانه به "افشین هاشمی" گفتم که دریک مونولوگ بازی میکنی؟ گفت بله، گفتم دو اجرا است و پولی هم ندارد، گفت مشکلی ندارد من بازی میکنم. و بعد افشین این مونولوگ را بازی کرد. آن موقع دربرخوردهای اولش در همان مونولیو،خیلی نظرها را جلب کرد. مثل خیلی از کارهای دیگر که آنجا اجرا میشد. خیلی کارها، واقعا آدم را یاد انگیزهها و هویتهای دانشجویی میاندازد که بیپروا، نترس، بدون مراقبت از هر چیزی و تنها برای تجربه کردن کار می شد. همه آن پروژهها اجرا شد و خیلی بازتاب داشت. دوباره شروع کردیم و یک وقتی از"تئاترشهر" گرفتیم و تقریبا 50 یا 60 اجرا رفتیم. و جدا ازاین که متن زمانی نوشته شده بود که خیلی اتفاقات حاشیهای در فضای عمومی و اجتماعی زیاد نشده بود.
سرمایهگذاری برای این پروژه داشتید یا خودتان سرمایهگذاری شخصی کردید؟
هزینهی هملت آن زمان پنجاه هزار تومان شد. برایش یکسری آکسسوار خریدیم. سرمایهای نمیخواست.
بالاخره، بازیگرش الان بازیگر حرفهای شده، دستمزد نمیگرفت؟
همان موقع هم حرفهای بود، ولی خیلی مثل همیشه که تئاتر کار میکردیم، تعاونی بود. سودش را میگذاشتیم وسط ،کاری که الان هم داریم میکنیم، میگفتیم انقدر تو، انقدر من، انقدر اون، انقدر این، هنوز هم همینطور است. که بعد ما این را به یک فستیوالی فرستادیم، در امریکا به اسم "”UnderTheRadar که یکی از مهمترین فستیوال تئاترهای آلترناتیو در نیویورک است و فوقالعاده فستیوال معتبری هست و آنجا اجرا شد و از آن هشت اجرا خیلی استقبال شد، و یکسال که تور امریکا بود.
اجراها به زبان فارسی بود؟
بله و زیر نویس فارسی داشت.
آیا معمولش این است که اجراها به زبان مادری و همراه با زیرنویس باشد؟
باید حتما به این شکل باشد و بعضی موقعها هم نه. بعضی محصولات باید ترجمه شود، یعنی خود کمپانی که پرزنت میکند، محصول کارگردان را میبرد با تیم خودشان کار کند. بعضی موقعها یک اطلاعاتی میدهند و دیگر اصلا، زیر نویس هم نمیگذارند. بستگی به نوع تجربه دارد، ولی در امریکا هم اجراها خیلی موفق بود. برای یک مخاطب امریکایی، برخورد یک گروه ایرانی با متن هملت به این شکل مختصر و متفاوت، خیلی شاید نظرشان را جلب میکرد. بازی افشین هاشمی، خیلی بازی در واقع پر قدرت وتوانمندی است چون یک تنه انبوهی از کاراکتر را در واقع بازی میکند.
این چندمین تجربه تان در خارج از ایران بود؟
نمی دانم، سه یا چهار تا از این نمایشها...
و سابقا یک تجربه هم در ژاپن داشته اید، درست است؟
بله، پروژهای بود که در واقع اصلا سفارش یک کمپانی ژاپنی بود.
دنیای آسیای شرقیها و ژاپنیها خیلی با ما تفاوت دارد، چگونه با آنها ارتباط برقرار کردید و آیا فضای کارشان را میپسندیدند؟
برای خود ما هم خیلی عجیب بود. در مورد آسیایشرقی، مساله اساسی که جلوی ذهنتان است مساله زبان است، نه اختلاف فرهنگی که اختلاف فرهنگی هم خیلی پررنگ است، یعنی شما فیلمها را میبینید درواقع شما هر فیلمی از هر جای غرب بیاد شما میتوانید یک تصور و تخیلی از آن داشته باشید با اینکه درکی از زبانشان و مناسبت هایشان ندارید ولی در فیلم چینی، ژاپنی مساله کمی تفاوت دارد، خصوصا ژاپنی ها که یک غنای عجیبی دارند بنابراین مساله اساسی، مسالهی اختلاف زبان است که کمی شرایط را سخت میکند و مساله دوم مساله فرهنگی ست اما خوب این پروژه ارائه خوبی داشت، کمپانی خیلی مهمی پشت آن بود. بنابراین اجراهای موفقیت آمیزی هم داشت.
داشتم راجع به هملت که میگفتم چگونه این نمایش این جا برای ما بازتابی از شرایط است، چگونه این نمایش اجرا میشود. این ها برای من و افشین هاشمی خیلی مهم است. اما تماشاگر خارجی که ما را نمیشناسد این محصولی را که با آن روه برو می شود را بدون هیچ قضاوتی نسبت به ما تولیدکنندگان و خیلی بیواسطه و بیحاشیه نگاه میکند.
هیچوقت نخواستید تجربه خیلی جدیتری در مدیومهای دیگر نمایشی مثل تلویزیون و سینما داشته باشید؟
سینما را همیشه دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم و امیدوارم بتوانم این کار را انجام دهم و فرصتش پیش بیاید ولی هیچ علاقهای به کار کردن در مدیوم تلویزیون ندارم. چند باری هم کارهای کوچکی کرده ام ولی هیچ علاقهای ندارم، علیرغم این که وسوسه داشتن تماشاگر خیلی زیاد همیشه آدم را درگیر میکند ولی علاقه ای ندارم و نداشتم.
جالب است، مخصوصا که اغلب بچههایی که هم دوره شما هستند، مثل "افشین هاشمی" و "حسن معجونی" و... به تلویزیون تنها به عنوان منبع مالی نگاه میکنند و زیاد به آن علاقه ندارد.
به هر حال آن ها هنرپیشه اند. هنرپیشه وضعیتش با منی که میخواهم بروم کارگردانی کنم، فرق میکند. یک روزی هم اگر به تلویزیون بروم شاید برای کار بچهها بروم اما به نظرم می آید که شیمی و فیزیک من با تلویزیون جور در نمیآید.
بعد از اجرای نمایش هملت،شاهزاده اندوه چه برنامهای دارید؟ چون تا آنجا که میدانیم شما همیشه مشغول یک کاری بوده اید. یعنی در این ده سال دوازده سالی که من شما را میشناسم همیشه مشغول کاری بوده اید، یا رفته اید درسی یاد بگیرید، اجرایی برده اید و یا اجرا را باز تکرار کرده اید.
اجراها را واقعیتش خیلی تکرار نکردم. صادقانه بگویم جز این شاهزاده اندوه. یادم رفت بگویم این دوره از اجرا، اجرای خداحافظی با این نمایش است. دیگر سن من و افشین ده سال از تولید این نمایش گذشتهاست.
باید نقش پدر هملت را بازی کنید...
به نوعی... این پروژه به عنوان تجربه ای خوب در یادمان می ماند.
برای آینده چه برنامهای دارید؟
در آینده، چندتا پروژه دارم که چون هنوز قطعی نیست ترجیح میدهم چیزی راجع به بهشان نگویم، امسال سال نسبتا پرکاری خواهد بود. قرار است دوتا پروژه کار کنم که حتما یکی از آن دو برای کودک و نوجوان و دیگری برای بزرگسالان خواهد بود و به زودی یک طورهایی هم درگیر تمرینهایش خواهیم شد.