کتاب شهر نیویورک؛ آیینه زندگی روزمره مردم نیویورک در دوربین عکاسی
جایی در حوالی خیابان هشتم بود، من متوجه شدم که زنی آنجا نشسته است و مشغول خواندن چیزی در تلفنش است. با استفاده از غریزه نیمه هوشیار، مانند اغلب اوقات هنگام عکاسی، تلفن خود را از جیبم بیرون آوردم، به سمت زن رفتم و یک عکس از او گرفتم. تمرکزم بیشتر روی موبایل آن زن بود. او در حال جستجو مطلبی درمورد وصیتنامه در گوگل بود و در مورد یافتن شش هزار دلار در یک اتاق زیر شیروانی هم صحبتهایی کرده بود. فقط چند خط در آن صفحه نوشته شده بود، اما ناگهان احساس کردم این میتواند ایده یک داستان کوتاه باشد. این یک لحظه گالوانیزه بود.
هنرامروز: در اکتبر سال ۲۰۱۷، جف مرملشتاین، عکاس که سالهای زیادی در حال عکاسی از زندگی خیابانی در شهر نیویورک بود، در یکی از پروژههای عکاسی خیابانی خود در شهر با چیزی روبرو شد که به گفته خودش هرگز همچین چیزی به ذهنش خطور نکرده بود. او در این باره میگوید: جایی در حوالی خیابان هشتم بود، من متوجه شدم که زنی آنجا نشسته و مشغول خواندن چیزی در تلفنش است. با استفاده از غریزه نیمه هوشیار، مانند اغلب اوقات هنگام عکاسی، تلفن خود را از جیبم بیرون آوردم، به سمت زن رفتم و یک عکس از او گرفتم. تمرکزم بیشتر روی موبایل آن زن بود. او در حال جستجو مطلبی درمورد وصیتنامه در گوگل بود و در مورد یافتن شش هزار دلار در یک اتاق زیر شیروانی هم صحبتهایی کرده بود. فقط چند خط در آن صفحه نوشته شده بود، اما ناگهان احساس کردم این میتواند ایده یک داستان کوتاه باشد. این یک لحظه گالوانیزه بود.
این اتفاق باعث شد وی به دنبال کار جدیدی برود، که کلیات آنرا در کتاب "nyc" جمع آوری کرده است. در این کتاب، مرملشتاین، که کارهای او توسط موسساتی از جمله موسسه هنری شیکاگو و کتابخانه عمومی نیویورک حمایت میشود، مجموعهای از عکسهایی که از گوشیهای آیفون در دست مردم در طول دو سال و نیم گرفته است را جمعآوری کرده.
تجربه ورق زدن "nyc" بعنوان یک کتاب عکاسی بسیار جالب است. متنهای موجود در تصاویر مرملشتاین به طرز گستردهای از غم تا شادی، متغیر بود: «اگر بتوانم برای نجات شما کاری انجام دهم»، «من خیلی غمگینم و احساس کمک میکنم»، «من میخواهم به مربیام فحش دهم»، «من یک استیک خوب در استارباکس خوردم»، «از خانم جوان پرسیدم که اگر موز
بخرم می توانم از سرویس بهداشتی استفاده کنم؟»
یکی از خوانندگان این کتاب میگوید:
همانطور که تصاویر را میدیدم، در متن موجود در عکسها غرق میشدم. درست مثل زمانی که شما مشغول خواندن یک دفترچه خاطرات بدون اطلاع نویسندهاش هستید. کمی شرم آور است اما آرزو میکنید کاش کمی بیشتر در مورد آن بدانید.
وقتی از مرمشتالین در مورد عکاسی از حریم خصوصی افراد بدون آگاهی و رضایت آنها پرسیده شد، مرملشتاین گفت: من به عنوان یک عکاس خیابانی مدت زیادی است که این کار را انجام میدهم و مطمئنم کاری که میکنم به کسی آسیب نمیرساند.
مرملشتاین سنت عکاسی خیابانی قرن بیستم را برای دوران معاصر ما دوباره زنده کرده است. در کتابش، او در حال ساخت نسخه جدیدی از "شهر برهنه" Weegee است: اعمال ناشایست و بدبختیها، سرخوشیها و آسیب پذیریهای مردم نه از طریق بدن و صورتشان، بلکه در مستندات دادههایی که در آنها رد و بدل میشود.
یکی دیگر از خوانندگان این کتاب میگوید: نکتهای در مورد مطالعه این کتاب در دوران قرنطینه وجود دارد که بسیار جالب است. وقتی کتاب را ورق میزدم، بسیار تعجب کردم. انگار مانند بعضی اوقات دوباره به غریبهها نزدیک میشوم. در خیابان، مترو، در یک صف. فاصلهای کمتر از شش فوت. شما میتوانید خال کوبیهای نامفهوم آنها را ببینید. بوی عرق و عطر آنها را ببویید، پیامهای متنی آنها را به صورت پنهانی بخوانید. اینها همه چیزهایی بود که در حالت عادی برای من جذابیتی نداشت. اما اکنون کتاب مرملشتاین، با مبادلات کوچک و خصوصیاش که در نزدیکی زیاد با افراد قرار گرفته است، من را علاقهمند کرده. در مورد تصاویر موجود در "nyc" نزدیکی نه فقط به یک وجود فیزیکی بلکه نوعی بینش روانی در قلب و ذهن دیگران نیز مربوط میشود.