{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

اقتصادهنرآنلاین از پروژه‌ی "در فضای عمومی" گزارش می‌دهد:

توجه مخاطب و منتقد، شرط بقای اثرهنری است

توجه مخاطب و منتقد، شرط بقای اثرهنری است
کدخبر : 305

در پارکینگ طبقاتی "باهنر" اثری با عنوان "درفضای عمومی/شماره پنج/خـار" از تاریخ ۴ خرداد قابل بازدید است.

اقتصادهنرآنلاین-مه‌سیما شکریان؛ اطلاعات  این پروژه هنری را  روی یک  تراکت کاغذی خواندم، کاغذی مانند تمام تبلیغاتی که روزانه به دست ما می‌رسد. نکته‌ی جالب این‌که ما چقدر به اطلاعاتی که این‌چنین به دستمان می‌رسد دقت می‌کنیم و شانس مواجه شدن با یک اثر و محتوای متفاوت را به خودمان می‌دهیم. در توضیحات اثر می‌خوانیم:

"در فضای عمومی/ شماره  پنج/ خـ ـ ـار

علیرضا محمدی

پارکینگ طبقاتی باهنر (شهرداری)

آدرس: نزدیک خروجی شرقی مترو تجریش. ابتدای خیابان باهنر. جنب شهرداری منطقه یک. طبقه همکف. روبروی دفتر پارکینگ

ساعات کار پارکینگ: ۶  صبح تا ۱۱ شب

با همراهی:

واحد توسعه سیستم های حمل و نقل پاک، معاونت حمل و نقل و ترافیک شهرداری تهران

جمعیت امام علی (ع)

- این کار سفارش شخص یا نهادی نیست و به طور مستقل انجام شده است.

- ماندگاری کار در محل به واسطه مشارکتی مردمی مشخص می‌شود.

- شما می‌توانید با پرداخت هر مبلغی از هزینه ی دو جایگاه پارک (پانزده هزار تومان به ازای هر شبانه‌روز ) در ماندگاری این کار در محل سهیم باشید.

این مبالغ توسط جمعیت امام علی جهت کمک به سیل‌زدگان مصرف خواهد شد. 

شماره کارت  ۹۴۲۴-۹۳۹۱-۳۳۷۵-۶۱۰۴ یا  شماره حساب ۵۵۰۸۹۶۶۲۱۷  بانک ملت، متعلق به جمعیت امام‌علی برای این کار اختصاص داده شده است.

لازم است شماره پیگیری یا تصویر فیش واریزیتان را به تلگرام  یا واتس‌اپ شماره همراه ۰۹۱۲۳۳۴۹۳۲۰ و یا  آدرس ایمیل  alireza.mohammadi17@gmail.com   بفرستید.

ــ  همچنین بخشی از مستندنگاری این کار به واسطه ی تصاویر ارسالی شما انجام می‌شود.

می‌توانید هر تصویری از سازه، محیط و هرآنچه به آن مرتبط می‌دانید را با ایمیل، واتس‌اپ و تلگرام درج شده و یا در اینستاگرام با درج هشتگ‌های #درفضایعمومی  یا   in_public_space# به ما برسانید."

unnamed

در طبقه‌ی اول پارکینگ باهنر با سازه‌ای مواجه شدم. سازه‌ای ترکیبی از یک ماشین اوراق ، سنگ نمک، سیم‌هایی قرمز رنگ و لوله‌ای که ماده‌ای سبز رنگ در آن حرکت می‌کرد و شاید جریان خون برای یک سازه نا متعارف بود. در لحظه ‌اول چنان این عناصر در هم گره خورده بودند که تا زمانی که داخل اثر قدم نزدم متوجه جزئیاتش نشدم. باتوجه به فضا و ساختار متفاوت مواد استفاده شده در اثر با طراح این پروژه به گفت‌وگو نشستیم.

دلیل انتخاب متریال سنگ نمک، ماشین و تمام چیزهایی که اینجاست چه بود؟

این مواد در مواجهه با گذر زمان برایم تفاوتی با یکدیگر ندارند وهمه‌ی آن‌ها به مرور زمان و در یک پرسپکتیو تاریخی تغییر شکل و کاربری خواهند داد و معنایی دیگر، متفاوت از چیزی که امروز هستند خواهند داشت. همینطور زیبایی شناسی که اتفاق،  به عنوان نهاد معناییِ طبیعت به وجود می‌آورد. آنجایی که مچالگی بدنۀ اتومبیل فاصله‌اش با رگه‌ها و شیارهای سنگ نمک کم و شاید محو می‌شود. آنجایی که ساختمان‌های تهران جزو تپه‌ها و سخره‌ها می‌شوند. شما تصور کنید مثلاً پانصد سال آینده را.

ایده کار از کجا آمد؟ از کی شروع کردید؟

فکر می‌کنم از کار قبلی شروع شد، که در حاشیه اتوبان نواب درست کردیم و با این‌که شهرداری ناحیه به ما قول داده بود که آن را نگه دارد و به من فرصت دادند تا بعد از سفر چند روزه‌ام نامه مجوزی جور کنم و برایشان ببرم. اما وقتی برگشتم یک لکه از کارهم  آنجا نبود. بعد فکر کردیم، چطور می‌شود این گونه پروژه‌ها را مطمئن‌تر پیش برد، یعنی فضای عمومی‌ای که سقف داشته باشد یا این‌که فضای مشخصی برای کار در نظر گرفته ‌شود. بر این اساس به بررسی پتانسیل فضاهای عمومی پرداختیم. یکی از فضاهایی که این شرایط را داشت پارکینگ طبقاتی بود که خودش هویت مشخصی میان سایر عناصر شهری دارد و به طبع خاطره‌ای/پیش‌فرض‌هایی دارد، که منحصر و مشخص است. مثلا یک پارکینگ سرباز و درندشت ویژگی‌های دیگری دارد. پارکینگ‌های طبقاتی مختلف را دیدیم و صحبت کردیم. کار وارد مرحله نامه‌نگاری‌هایی شد که به بن بست می‌خورند.

unnamed (1)

و چه اتفاقی کمک کرد تا کار را اجرا کنید؟

به واسطه دوستم  "صدرا وجدانی" که ان‌جی‌او ی مردم نهادی به اسم "بازچرخ" تاسیس کرده‌اند و دوچرخه سواری می‌کنند و آدم‌ها را به دوچرخه سواری ترغیب می‌کنند. از قضا "کنترل ترافیک شهرداری" زیر شاخه‌ای  به اسم "حمل‌ونقل پاک"  دارد، که بخشی از کارشان ترغیب مردم به پیاده‌روی و دوچرخه‌سواری است و تامین شرایط لازم برای این منظور است. آنها گاهی با دوستم کار می‌کردند و ازهم کمک می‌گرفتند. صدرا توانست برایم قراری بگذارد و ما پیش‌طرحی ارئه دادیم و از آن‌ها خواستیم دو جایگاه پارک را به صورت رایگان در اختیار ما بگذارند. ما نمی‌‌توانستیم هزینه‌ای بابتش پرداخت کنیم، خود پارکینگ هم راضی نمی‌شد ما پول بدهیم که در این جای پارک مجسمه بسازیم، فقط مساله‌شان پول نبود. و بالاخره فکر می‌کنم خوش‌شانسی آوردیم که آن‌ها راضی شدند و اجازه را دادند. تاریخ نامه ۲۷ بهمن ماه بود و ما از آن زمان و کمی قبل‌اش شروع کردیم به متریال جمع کردن. ساخت فیزیک کار از ۲۷ اسفند شروع شد و زمانی که به حد رضایتمان رسید و نایلون‌ها را از  دور محل کارمان باز کردیم،  ۳ خرداد بود. قرار بود کار ۱۷ فروردین تمام شود اما تا آن موقع طول کشید و هیچ کس به جز پیمان‌کارهای اینجا چیزی به ما نگفت که آنها هم مساله مالی دارند، این‌جا را گرفته‌اند تا از آن پول دربیاورند و خب قابل درک است. 

یعنی کار سه خرداد آماده شد برای بازدید؟

بله، دور فضا را نایلون کشیده بودیم و به نوعی کارگاهمان بود. آن شب که مصادف با شب قدر بود نایلون‌ها را باز کردیم. اما مردم قبلش هم می‌توانستند مراحل ساخت و شکل‌گیری را  ببینند که به نظرم جزوی از کار محسوب می‌شود.

unnamed (2)

کمی درباره کارهای قبلی هم توضیح دهید

 کارقبلی را با قطعات یونولیتی که برای حمل و نقل یخچال و ماشین لباسشویی و این قبیل وسایل استفاده می‌شود ومعمولاً مردم آنها را  گوشه خیابان می‌ریزند، درست کردم. کمتر یا بیشتر از ۴-۵ ماه یونولیت جمع کردم، بعد داخل اتاق خانه‌ی یکی از دوستانم در خیابان منوچهری چیزی ساختم و قصد داشتم در محل تراکت پخش کنم و به این شیوه مردم را دعوت کنم. یعنی آن بخش اصلی کار برایم این بود که بتوانم درِ آن خانه را باز بگذارم، که دوستم موافقت نکرد و یک نمایش خصوصی در حد تبلیغات اینستاگرام داشتم. اما بعد آن را منفصل کردیم و بریدیم و به فضایی بلااستفاده در حاشیۀ اتوبان نواب بردیم و دوباره و با تغییراتی از نو ساختیم که به واسطۀ همین تغییر مکان، نتیجه چیز دیگری شد.

کار در فضای عمومی چگونه است؟

 کار در فضای عمومی به نظرم به دو شیوه است. یک نوع کاری که سر و ته مشخص دارد و مثلاً به آن پروژه می‌گوییم و ساز و کار مشخص دارد. یک نوع هم کاری است که گذراست و حتی نیاز به اشاره کردن هم ندارد که این کار دارد انجام می‌شود.

unnamed (3)

آیا برای اجرای ایده‌هایتان حمایت مالی داشتید؟

 کار پارکینگ باهنر تقریبا بین ۱۰ تا ۱۱ میلیون تومان هزینه داشت که از هزینه شخصی تامین شد. از محل کارم و دوستان و خانواده قرض گرفتم، کارهای مختلف انجام دادم و پول جمع کردم و باید قرض‌ها را کم کم پس بدهم.

تبلیغاتتان به چه صورت بود؟

این کار مخاطبش را دارد و اصولاً تبلیغی نیاز ندارد. نشریات و کسانی که نقد می‌نویسند، خودشان باید بدانند و سراغ چنین کارهایی بیایند، با تعدادی‌شان ارتباط داریم و بهشان اطلاع می‌دهیم، ولی من فکر می‌کنم وظیفۀ کاری‌شان است که به چنین اتفاقاتی توجه کنند و نسبت به رویدادها و تحرکات حساس باشند. از روزنامه‌ها  توقع کمتری داریم ولی نشریات مرتبط تکلیفشان روشن است.

ما یکسری تراکت چاپ کردیم و کسی که قبض پارکینگ را به مردم می‌دهد، آن‌ها را هم پخش می‌کند و اعلان را در آسانسورها نصب کردیم، در این حد که  اگر کسی کار را دید بتواند بفهمد که از چه قرار است. خیلی هم مهم نیست که بدانند، همین که کار را ببینند برایمان شاید کافی است و اگر آنقدر حساسیت کسی را بر انگیزد سراغش را می‌گیرد و متوجه می‌شود. ولی برای نگه‌داشتن این کار در محل باید بازخورد بگیریم تا بتوانیم حمل و نقل پاک را راضی کنیم که اجازۀ تمدید را بدهند. یعنی اگر در مجلات و روزنامه‌ها درباره کار نوشته شود و به لحاظ فرهنگی برای آن‌ها دست‌آورد محسوب شود به ما کمک می‌کند که کار را بیشتر نگه داریم. این جایی است که ما به تبلیغ نیاز داریم و سعی می‌کنم به دنبالش باشم. 

همچنین بخش جمع‌آوری هزینه برای کمک به سیل‌زده‌ها هم هست که با هماهنگی انجمن امام علی صورت گرفته‌است. این موضوع به میزان ماندگاری کار پیوند خورده است. از طرفی فکر می‌کنم هر چه بیشتر بتوانیم کمک جذب کنیم به این معنی است که کارمان بیشتر اثر کرده‌است. این کار از نظرمن، زمانی  به موفقیت رسیده‌است که بتوانیم از سقف هزینه‌ای که شده بیشتر کمک مالی جذب کنیم، واگر نه همان هزینۀ تولید کار را می‌توانستیم  برای سیل‌زده‌ها بفرستیم. در واقع می‌خواهیم یک تیر و دو نشان زده باشیم.

البته در نهایت نوعی آزمون است، چه برای خودمان و چه برای آنان که در معرض این کار قرار می‌گیرند. چه میزان در این کار سهیم می‌شوند و ما چقدر توانسته‌ایم این تمایل را به وجود بیاوریم.

unnamed (4)

درباره روند ساخت کار بگویید؟

روند ساخت کار برای ما از لحظه‌ای شروع شد که نامه‌ مجوز را گرفتیم. جمع آوری مصالح کار و روند ساخت، رفتار رهگذرها و حتی کارمندان پارکینگ، کمک‌هایشان و نظراتی که داشتند برای ما جذاب بود. مثلا یکی از کارکنان تعدادی قالپاق ماشین برای ما آورد و گفت: فکر کردم به کارتان بیاید! همچنین اجرای کار به لحاظ ریختی و فنی فکرمان را مشغول کرده بود. ما اول یک گاری چرخ‌دار درست کردیم که بتوانیم ماشین را که بخش اصلی و سنگین کار بود بیاوریم داخل پارکینگ، چون جرثقیل نمی‌توانست به  داخل پارکینگ بیاید. این کار یک هفته زمانمان را گرفت. خیلی شانسی توانستیم آن را داخل پارکینگ بیاوریم و در جایگاه قرار دهیم. اول قرار بود گاری زیر کار باقی بماند ولی با توجه به همین بازخوردهایی که حین کار گرفتیم تغییرش دادیم. یکی از دوستانمان گفت شبیه به جایزه‌هایی شده که در ورودی مراکز خرید‌ می‌گذارند، یا ماشین‌های تصادفی که در جاده کنار پلیس‌راه می‌گذارند و برای درس عبرت است. این گونه تعابیر از نظرمان زیادی بود و سمت و سوی دیگری به کار می‌داد و کمتر جا برای نفهمیدن می‌گذاشت. گمان می‌کنم هرچه کمتر بفهمی بیشتر حس می‌کنی. ماشین را کشیدیم بالا و گاری را از زیرش درآوریم. گاری را که درآوریم و آویزان شد از فردایش ما این‌جا شده بودیم آقا مهندس‌ها! یک حرکت سخت و ویژه محسوب می‌شد. حال که خودمان هم مطمئن نبودیم آن بالا می‌ماند یا می‌افتد.

حساسیت‌های کار ارائه کار در فضای عمومی به چه صورت است؟

مرزی برای ارائه کار در فضای عمومی وجود دارد و رعایت کردنش سخت است. این‌ که کار چقدر باید استعاری باشد و چقدر سرنخ بدهد برای فهمیدن. جذابیت و جنس این جذابیت مسئله‌ی مهمی است. نفهمیدن و سردرنیآوردن عموماً ترسناک است و کلافه کننده و در عین حال می‌تواند جذاب باشد و ذهن و احساسات ما را به حرکت بیاندازد. در این بین جایی است که سعی می‌کنم بیننده را قرار دهم. مفهوم کار در لغزش در این میان است. اما سخت است، چرا که نمی‌دانی کار به گذر چه آدمی با چه احوال و طرز فکر و حوصله‌ای می‌خورد. همه چیز آن بیرون متغیر است و کار باید جای خودش را در این بازه پیدا کند. همین بخش حساس و جذاب است.

بعد از این‌که جای ماشین مشخص شد، فرم را در فضا پخش کردیم. در ذهنم بود که ماشین تا جای ممکن از کانون توجه خارج شود و در نگاه اول دیده نشود که به نظرم چیزی که می‌خواستیم شد.

unnamed (5)

چرا فضاهایی مثل کنار اتوبان یا پارکینگ طبقاتی را برای ارائه کارتان انتخاب کردید؟ نقاطی پر از حرکت و تغییر و گذار و روزمرگی محل ارائه کارهای شماست. آیا این موضوع برایتان اهمیت داشته‌است؟ 

بالاخره رهگذر/مخاطب اگر چیزی را ببیند که در روزمره‌اش قرار نمی‌گیرد، یعنی در معادلات روزمره‌اش جایی ندارد، این برایش کار می‌کند و در خاطرش می‌ماند. این‌که تعجب کند یا حتی برایش خوش‌آیند نباشد، در ذهنش می‌ماند. حالا این‌که چقدر و چگونه، جواب‌اش را من هم نمی‌دانم و در واقع سؤالیست که ما به سمتش می‌رویم. ولی این اتفاق در هر نابجایی به نوعی شکل می‌گیرد. خودم دوست دارم وقتی در شهر راه می‌روم، چیزهایی را ببینم که جای خودشان نیستند و تعجب کنم. به نظرم این موارد در شهرزیاد است، حالا این‌که چه مقدار تعمدی است یا غیر عمد مهم به من مربوط نمی‌شود و مهم این است که وسیله‌ای باشد تا از روزمرگی بیرون بیایم.

 خاصیت روزمرگی این است که ما خیلی چیزها را نمی‌بینیم و همه اتفاقات را یکدست می‌کند و ریتم مشخص و ثابتی دارد که شاید بعضی خوششان بیاید ولی برای من حوصله سربر است. چگونه می‌شود که روزمرگی را برای خودمان و دیگران بلغزانیم. این لغزیدن برای من معنی زندگی می‌دهد.

تا چه زمانی کار در این فضا قابل بازدید است؟ زمان مشخصی اعلام شده‌است؟

نه. هنوز چیزی به ما نگفتند ولی ما سعی می‌کنیم خودمان را آماده کنیم تا زمانی که برای صحبت می‌رویم دستمان پُر باشد.

آیا ایده هایی برای شروع پروژه‌هایی جدید، با همین ویژگی ها دارید؟

این پنجمین تجربه‌ی کاری ما در فضای عمومی است و اولین کار تابستان 96 انجام شد، اگر بخواهیم از تجربه نقاشی شهری و گرافیتی بگذریم. ما سعی داریم این پروژه‌ها را به شکل یک گروهِ باز انجام دهیم، چون کار یک یا دونفر نیست. افراد زیادی از فضای تجسمی می‌توانند درش سهیم باشند، چون شکلی از تجربه است و می‌توانند این را نیز داشته باشند. این‌که سرانجام این چالش‌ها چگونه بشود و پتانسیل‌ها شناسایی شوند، مساله است. من دوست دارم کار انجام شود و بعد متوجه ‌شویم، کار کجا قرار گرفته‌است و چه اتفاقی برایش افتاده است. ابعاد کار و هزینه و کیفیتش هم برایم مساله نیست، چون فعالیت در این فضا انقدر کم است که هر اقدامی درش غنیمت است. در فکر پروژه‌ی بعدی هستم. اول که به پارکینگ فکر کردم دوست داشتم سه کار متفاوت را در سه پارکینگ انجام دهم، اما حالا که این کار انجام شده باید حواسم به آن باشد تا بعد بتوانم کار دیگری انجام دهم.

این پروژه، کار سنگینی برای ما بود. نه اینکه ناراضی باشم، گاهی انرژی‌مان کم می‌شد. مثل دور آخری که می‌دوید و با وجود خستگی باید ادامه ‌دهید. سعی می‌کنم خودم را در ریتم کار نگه‌دارم.

به زودی پروژه‌های جدید اجرا خواهیم کرد. تا آن موقع خودمان را با کارهای گذرا گرم و آماده نگه می‌داریم.

unnamed (6)

درآخر، موردی هست که بخواهید گفته شود؟

بازخورد‌ رهگذرها در ریتم کار اتفاق می‌افتاد و این ما را سرپا نگه می‌داشت. چون مدام شک می‌کردیم که الان داریم چه کار می‌کنیم؟ یا آیا درست می‌رویم؟ داریم در کدام مسیر می‌رویم؟ خودمان نمی‌توانستیم متوجه‌اش شویم. این کمک می‌کرد که حداقل بفهمیم در مسیر غلط نیستیم. مثلا آن‌جا که طرف می‌آید از "تداعی" می‌گوید، یا رد می‌شود و می‌گوید "شاید همین که من تعجب کنم هنر است" ما را سرکار نگه می‌داشت. برای بعضی از آدم‌ها اتفاقی که برای ماشین افتاده مهم است، که من را یاد هیجانی می‌اندازد که اطراف تصادفات شکل می‌گیرد. و جواب ساده‌ای دارد، تصادف کرده‌است، فاجعه‌ای رخ داده. از دست دادنی اتفاق افتاده. ولی کسی هست که می‌گوید "مهم نیست که ماشین قبلا چه بود ببین الان چه شده‌است" چنین چیزهایی ما را راهنمایی می‌کرد.

همچنین می‌خواهم از دوست و همراهم "سپهر خلیلی" تشکر کنم که تمام مدت حین این کار مانند همسفری همراهی‌ام کرد و جدا از وقت و توانی که صرف این کار کرد با توجه به آشنایی‌ای که به این مسائل داشت با مشورت‌هایش کمک کرد تا ایده پیش رود.

چنین چیزهایی لازم و در عین حال اندک است و باید سعی کنم قدرشان را بدانم.

*

این پروژه هنری حاصل ایده "علیرضا محمدی" به عنوان طراح و همراهی "سپهرخلیلی"، "امیرعلی‌قاسمی"، "رودابه باغدار"،"سامان خسروی"، "سارایزدانی‌راد"، "سعید محمدی"، "صدرا وحدانی"، "میناقربانی"، "نازنین اهری‌پور" است همچنین همراهی پرسنل پارکینگ طبقاطی باهنر در روند کار نقش مهمی داشته‌است.

*

چند ملاحظه:

شیوه‌های ارائه اثر هنری و ایده هنرمند به فضای گالری محدود نمی‌شود. عده‌ای از هنرمندان با هر گرایشی که دارند، به جای انتخاب گالری و سالن‌های کنسرت و تئاتر، خیابان و فضای عمومی را بستر مناسبی برای ارائه کارشان می‌دانند. این نوع متفاوت از انتخابها لزوماً جایگزین هم نیستند و هریک کارکردهای خود  را دارند. انتخاب هرکدام از این  دو به معنی دوری جستن از دیگری نیست، مساله شناسایی پتانسیل های هر ایده در بستر متفاوت است و این‌که ایده برای ارائه در کدام محیط مناسب است. روند اجرایی،  چنین پروژه‌هایی ویژگی‌های خاص خود را دارد. از شروع  آماده کردن فضا برای ارائه اثرکه گاهی باید مراحل اداری را طی کند، تا روند ساخته‌شدن و شکل گیری اثر.  بقای چنین کارهایی به جلب توجه مخاطب بستگی دارد و گاهی مخاطب خودش هم جزئی از اثر می‌شود. گاهی نظر یا عمل مخاطبین اتفاقات جدیدی به کار اضافه می‌کند. غیر قابل پیش‌بینی بودن عاقبت کار و مشارکت مخاطب، ذات چنین آثاری محسوب می‌شود. همچنین انتخاب فضاهای روزمره با هر ویژگی که دارند در برداشت مخاطب از نتیجه کار تاثیر گذار خواهد بود. عملکرد و بازخورد یک اثر وقتی در بازار میوه و تره‌بار قرار بگیرد با زمانی که در ایستگاه مترو باشد تفاوت می‌کند. اما تمامی این آثار از هر جنسی (تجسمی، موسیقی، تئاتر، مجسمه) در یک نکته مشترک‌اند، شکست روزمرّ‌گی و جلب توجه مخاطب به چیزهایی که شاید در انبوهی از اتفاقات روزمره گم شده‌اند. چیزهایی که شاید در زمان کودکی در ما هیجان ایجاد می‌کرد، امروز با بی تفاوتی از کنارشان می‌گذریم و شاید هنرمندِ محیطی با اثرش این هیجان و دقت را دوباره در ما زنده کند. این‌که این تاثیر چه مدت در ذهنمان باقی بماند و در نهایت اثر به چه شکل دربیاید هم بخشی از همان ذات پیش‌بینی ناپذیر این شکل از هنر است.

 

  • unnamed (5)
  • unnamed (6)
  • unnamed (10)
  • unnamed (9)
  • unnamed (8)
  • unnamed (7)
ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها