{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

به مناسبت مرگ "داگلاس کریمپ"

منتقدی که جریان جدیدی در هنر بعد از خود ایجاد کرد

منتقدی که جریان جدیدی در هنر بعد از خود ایجاد کرد
کدخبر : 345

"داگلاس کریمپ" نویسنده، کیورتور و مورخ در 74 سالگی درگذشت. او نویسنده برخی از مهمترین مقالات هنری مانند "تصاویر" و "در خرابه‌های موزه" و "بحران بیماری ایدز" است که برای هنر قرن نیمه دوم قرن بیستم نوشته شده است. دانشگاه هنر روچستر که کریمپ سال‌های طولانی در آن تدریس می‌کرد مرگ اورا تایید کرد. نوشته های او طیف گسترده ای از موضوعات را در بر می‌گیرد. پست مدرنیسم و معنای آن، و بررسی تصاویر از منظر انتقادی. گفته می‌شود، نگارش تاریخ هنر پست مدرن بدون ارجاع به نظریات انتقادی این منتقد، غیر ممکن بود.

به گزارش اقتصاد هنر آنلاین، داگلاس کریمپ در 1944 در کوردالن ایالت ایداهو متولد شد، او در 1962 به نیواورلئان رفت و در رشته تاریخ هنر به تحصیل پرداخت. کریمپ از 1977 تا 1990 دبیر مجله اکتبر بود.

در واقع کریمپ کسی بود که نگاه تازه‌ای به مقوله تصویر انداخت و گرایش‌های مرتبط با آن را گسترش داد. او عکاسی را متحول کرد و ژانر جدیدی در هنر معاصر به وجود آورد.

درخشش کریمپ به سال 1977 باز می‌گردد. زمانی که او نمایشگاه « تصویرها» را در گالری خصوی آرتیست اسپیس (Artists Space) در نیویورک تدارک می‌دید. اما تنها عده معدودی تصور می‌کردند که این نمایشگاه بتواند روزی به زایش یک مکتب منتهی شود.

"تصویرها" نمایشگاهی کوچک بود، اما نتیجه این نمایشگاه منجر به ایجاد جریان مهم و تاثیرگذاری شد. بر هنرهای بعد از خود تاثیر زیادی گذاشت.

کریمپ شهود جالبی را در مشاهده و تشخیص تصویر از خود بروز داد. پس از دوران طولانی که به نظر می‌رسید هنر معاصر به خواب رفته است، این نگاه موجب بازگشت پرقدرت آن شد.

در سال‌های پس از آن نسل هنرمندان «تصویرها» ادامه یافت و برخی از مهم‌ترین هنرمندان سال‌های اخیر از میانشان برخاستند. افرادی مانند سیندی شرمن (Cindy Sherman) و ریچارد پرینس (Richard Prince) یا دارا بیرنهام (Dara Birnbaum) و بسیاری دیگر.

کلیمپ بعدها  اذعان داشت زمانی که در حال نگارش کاتالوگ نمایشگاه بود به این فکر افتاد که «با بصیرتی که یک منتقد دارد یا باید داشته باشد، باید بتواند تشخیص دهد که چه چیزی در یک مقطع زمانی شاخص است و چرایی آن را توضیح دهد.»

در سال‌های بعد توجه کریمپ به آرامی به سوی دیگری چرخید، زیرا شاهد رشد روزافزون بیماری ایدز در نیویورک، جایی که از 1967 در آن زندگی می‌کرد بود. او می دید که زنان و مردان هم نسل خودش به مرگی دردناک از دنیا می روند. به همین خاطر به موج فعالان و نویسندگانی پیوست که اعتقاد داشتند که این بحران گسترش خواهد یافت.

بهترین و تند و تیزترین مقالات کریمپ در سال 2002 در کتابی با عنوان «مالیخولیا و اخلاقگرایی» به چاپ رسید. مطالعات کریمپ در زمینه پزشکی، حقوق و ساختارهای سیاسی بزودی به سمت تاریخ موسسات هنری متمایل گشت که منجر به یکی از تاثیرگذارترین کتاب‌های او به نام «بر ویرانه‌های موزه» (1993) شد.

او درباره خودش گفته: «هنگامی احساس آزادی کردم که به فهم این نکته نائل آمدم که دانش من درباره هنر چیزی جز ذره کوچکی نیست. که به من اجازه می‌دهد درباره چیزی بنویسم که مرا مجذوب خود می‌کند، به چالش می‌کشد و یا به سادگی حس لذتی به من می‌بخشد، بدون اینکه مجبورم کند دست به عمل تاریخی خاصی بزنم. به همین دلیل است که من بدون شک نسبت به موفقیت «تصویرها» حسی دوگانه دارم. این رویداد مرا به تاریخ پیوند زد.»

چند برش از عقاید و نوشته ‌های داگلاس گریمپ

بر پایه عقاید انتقادی "داگلاس کریمپ" ، پسامدرن در جهان هنر ، فراتر از آن چیزی است که صرفا پس از مدرنیسم می آید. در نظر آن‌ها ، پسامدرنیسم به معنای حمله به مدرنیسم و تضعیف فرضیات بنیادین آن ، در مورد نقش هنر در فرهنگ و نقش هنرمند در ارتباط با هنر خویش است.

داگلاس کریمپ همچنین وجود یک گسست در مدرنیسم، مخصوصاً در تعریف آن از ساحت بازنمایی را مسلم می­داند. در کار رابرت راشنبرگ و هنرمندان دیگری، سطح « طبیعی» و یکنواخت نقاشی مدرنیستی از طریق روش­های عکاسانه، بوسیله زمینه کاملاً متنی و فرهنگی تصویر پست­مدرنیستی جایگزین شده است. کریمپ بر این باور است که این گسست زیباشناختی ممکن است نشان­دهنده یک گسست معرفت­شناسانه در « دستور» یا « اسناد» دانش مدرن باشد. وی سپس این قضیه را در مورد نهاد مدرن موزه مورد بررسی قرار می­دهد، مرجعیتی که مبتنی به یک خودبینی بازنمایانه است- « دانشی» در مورد خاستگاه­ها که مانع از مداقه در آن نمی­شود. بدین ترتیب، وی اذعان می­کند که مجموعه همگونی از آثار حاضر در موزه­ها، در اندیشه پست­مدرنیسم، از جانب ناهمگونی متون در معرض تهدید هستند.

داگلاس کریمپ، در خصوص آثارعکاسی عکاسانی مثل "لواین" که صحنه‌های اجتماعی روزمره را با کادربندی ایده‌آل و ارجاع به ترکیب بندی‌های نقاشی به تصویر می‌کشند و مضامین آن‌ها، به این نکته اشاره می‌کند که «هیچ عکسی نمی‌تواند از طبیعت ریشه بگیرد زیرا عکاسانی که تصاویر را در ذهن‌شان شکل داده و به مدل‌های‌شان ژست می‌دهند، در واقع از یک زبان بازنمایی موجود پیروی می‌کنند. این یعنی، فارغ از آن‌که یک عکس تا چه اندازه ادعای «طبیعی» بودن داشته باشد، آثار یک عکاس با غوطه‌ور شدن در شیوه‌های بازنمایی دیداری مسلط یک جامعه، در نهایت متأثر از این شیوه‌های بازنمایی‌ هستند».

*

در ایران مقالات این منتقد با مقلاتی ترجمه شده در نشریات تخصصی هنر و بخشی از کتاب نظریه عکاسی شناخته شده‌است.

 

 

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها