گفتوگوی کتبی موبایل آرت پراجکتس با بهزاد حاتم
هرگز چانه نزدهام و همیشه برنده بودهام.
به گزارش هنر امروز، موبایل آرت پراجکتس: مواجههی شما با گالری و آثار هنری به پیش از ده سالگیتان باز میگردد. آیا به خاطر دارید که از کجا و با آثار کدام هنرمند بود؟
بهزاد حاتم: گاهی خانوادههایی را میبینیم که فرزندشان را با خود به گالری یا موزه میبرند. من یکی از آن بچههای خوشبخت بودم که مادر و پدری روشنفکر و کتابخوان و فرهنگ دوست داشتم. و میان چنین بچههای خوشبختی، خوشبختی با من ماند و با بزرگ شدن، به همان راه رفتم.
نخستین چیزی که در یادم مانده از نمایشگاهیست که در هنرستان بهزاد برپا بود و تنها یک کار را درست به یاد میآورم چون پدرم دربارهاش چیزی گفت، آن را نقد کرد.
م.آ.پ: پیشینهی خانوادگی چه میزان بر شکلگیری علاقهی شما به مجموعهداری تاثیرگذار بوده؟ چه عوامل دیگری در کنار آن این گرایش را برایتان شکل دادهاند؟
ب.ح: پیشینهی خانوادگی بر همه چیز میتواند بازتاب داشته باشد، شاید بیش از هرچه بر ساختار فرهنگی منش هر کس. نخستین چیزهایی که در یاد من مانده گفتگوهای فرهنگی میان مادر و پدرم و با دوستانشان است، دربارهی کتابهایی که خوانده بودند، دربارهی شعر نو، دربارهی موسیقی و فیلم و نمایش. خانهمان پر از کتاب بود و مجلههای فرهنگی. من بسیار زود با فرهنگ و هنر آشنا شدم. بسیار زود نوشتههای پدرم و دیگران را در مجلههای فرهنگی میخواندم و بسیاری از کتابهای بزرگ را در ده سالگی خواندم. بسیاری از فرزندان چنین خانوادههایی را دیدهام که به راه هایی دیگر رفتهاند یا با رفتاری واکنشی، پدرکش و خودستا از آب درآمدهاند. من این خوشبختی را داشتم که این بستر خانوادگی را بستایم و همچنان هم از آن شادمانم و سپاسگزارش هستم.
دوست داشتن نقاشی از خودم آغاز شد و در پی آن خریدش. این در خانوادهام پیشینهای نداشت.
م.آ.پ: اولین اثری که خریداری کردهاید در چه زمانی و متعلق به کدام هنرمند بوده؟ آیا این اثر را از یک گالری خریدهاید؟
ب.ح: نخستین نقاشیای که به زندگی من آمد کاری بود کوچک از دریابیگی. در سالهای نوجوانی، بیشتر روزها از دبیرستان به همان چند گالری آن روزها میرفتم و باز میرفتم. یکی از آنها گالری مس بود که آقای میرعبدالرضا دریابیگی آن را داشتند. کار دریابیگی در زمان خود پیشرفته و نو بود و آن را دوست داشتم. این زمینهای شد برای دوستی من نوجوان با او که هنرمندی شناخته شده بود و بسیار بزرگتر از من. این دوستی را با هنرمندانی دیگر هم داشتم. در یکی از دیدارهایم او کاری از خود را به من پیشکش کرد و پایینش با مداد نوشت برای بهزاد حاتم.
نخستین کارهایی که خریدم در هنگامی بود که کار میکردم و درآمد داشتم. همسرم و من که پیوندمان بسیار زود آغاز شده بود، بسیار زود کار را آغاز کردیم و بسیار زود پیشرفت کردیم. پس توان آن را داشتیم که روزی که در گالری لیتو کارهای درخشان احصایی را دیدیم و بسیار دوستشان داشتیم، سه کار کوچک را به خانه ببریم.
ما هرگز اندیشهی مجموعهداری نداشتیم. در گذر روزگار هرگاه با چیزی روبرو میشدیم که دوستش داشتیم و دلمان میخواست به خانهمان بیاید، که بسیار کم چنین چیزی پیش میآمد، اگر میتوانستیم آن را میخریدیم.
م.آ.پ: آخرین اثری که به مجموعهتان اضافه شده است به کدام هنرمند تعلق دارد؟ آیا بحران کرونا تاثیری بر روند گسترش مجموعهی شخصیتان داشته است؟
ب.ح: آخرین چیزی که خریدهام یک کتاب هنرمند از سوگل کاشانی است، از گالری اینجا. پیشتر هم یک تابلوی درخشان از او را از گالری دستان به خانهام برده بودم.
در دوران کرونا دیگر به گالری نرفتهام. روی اینستاگرام در میان کارهایی که در این دوره به نمایش درآمده یکی دو چیزی دیدهام که شاید اگر به گالری رفته بودم بی آنها باز نگشته بودم.
م.آ.پ: آیا شمارش دقیقی از تعداد آثار مجموعهتان و هنرمندانش دارید؟ تا به حال چند اثر از چند هنرمند خریداری کردهاید؟
ب.ح: من همچنان خودم را یک مجموعهدار با باری که این واژه دارد نمیدانم. هرگز چیزی را جز از روی دلباختگی به آن به خانه نبردهام. از خریدن و انبار کردن هم خوشم نمیآید چون انگیزهی من هرگز مجموعهداری نبوده و نیست. همیشه دلم خواسته آنچه دوست داشتهام و خریدهام در خانهام باشد و ببینمش و دیگران نیز آن را ببینند. زندانی کردن کار هنرمند در انبار را درست نمیدانم. با این همه شمار چیزهایی که دوستشان داشتهام دیوارهای بیشتری نیاز دارند و چیزهایی ناگزیر به انبار رفتهاند و از ندیدنشان اندوهگینم. شمارشان را نمیدانم. شمار بزرگی نیست. ولی هرچه هست کارهای بسیار خوب است. چیزهایی که نمیپسندم یا بودنش روی دیوار خانهام شادمانم نمیکند را هرگز نخریدهام. همیشه بسیار خوب میدانستهام که چه چیزهایی گران میشود ولی چون نخواستهام نخریدهام. نمونهاش سپهری. روزگاری سپهری به من پیشنهاد میشد که بهایی نداشت. بسیار خوب میدانستم که چه آیندهای خواهد داشت. ولی هرگز به هنر به گونهی یک کالا نگاه نکردهام و هرگز به خرید کار هنری به گونهی سرمایه گذاری. بسیار خوب میتوانستم و میتوانم این کار را بکنم، دانشش و توانش را دارم. ولی چیزی دیگر در من هست که برایم ارزشش بیش از اینهاست؛ نداشتن نگاه کاسبکارانه که به من این خوشبختی را میدهد که به بالا و پایین رفتن بهای هنر کاری نداشته باشم و تنها ارزش آن برایم برجسته باشد.
م.آ.پ: چهقدر پیش میآید آثاری از مجموعهی شخصیتان را بفروشید؟ در چه شرایطی ممکن است اقدام به فروش اثری از مجموعهتان کنید؟
ب.ح: در پی آنچه گفتم، روشن است که هرگز دلم نخواسته چیزی را بفروشم. ولی فروختهام، آن هم بهترین کارهایی که داشتهام را.
داستانش این است که پس از مرگ زود هنگام همسرم، بنیاد موسیقی پری صفا را به نام او که در پیشینهاش نویسندگی و ترجمه و نشر کتاب دربارهی موسیقی مدرن بود و گرایش به کمک به این رشته، بنیان گذاری کردم. میخواستم و همچنان میخواهم که یک تالار کوچک کنسرت ویژهی موسیقی نو بسازم. در این راه و برای خرید یک زمین بهترین کارهایی که در خانه داشتم را در حراج کریستیز و حراج تهران فروختم، بهترینهای تناولی، زندهرودی، محصص، مارکو، متیندفتری، شیشهگران، حاجیزاده، درخشانی … با درآمد فروش، زمین را خریدم. اینک نزدیک به هفت سال از آن میگذرد ولی نتوانستهام در آن ساختمانی بکنم چون زمین” مشکل” دارد.
م.آ.پ: ترجیح میدهید آثار هنری را از چه طریقی بخرید؟ رجوع به کارگاه هنرمندها؟ گالریها؟ آرت فرها؟ یا حراجها؟
ب.ح: پیش نیامده که از حراج یا آرتفر چیزی بخرم.
چون گهگاه به آتلیهی هنرمندان میروم، گاه از هنرمند خریدهام ولی بیشتر از گالری. این را بیشتر دوست دارم چون دلم میخواهد گالری دارانی که خوب کار می کنند – این کار بسیار سخت را – سود ببرند. بسیار پیش آمده که پیش از نمایش هنرمندی در گالری، کارش را در آتلیهاش دیدهام ولی درنگ کردهام که به گالری برود و آنجا خریدهام، به بهایی دو برابر. این را درستتر میدانم.
م.آ.پ: با توجه به تجربهی شما به عنوان مجموعهدار و گالریدار، ممکن است بگویید مثلث بین هنرمند، مجموعهدار و گالریدار را در هنر معاصر ایران چگونه توصیف میکنید؟
ب.ح: از آنچه گفتم میتوانید نگر مرا دریابید. درست میدانم که در بازار هنر، بویژه در بازار نوپای هنر ایران ، هر کس جایگاه دیگری را بپذیرد و پاسدار آن باشد. ولی به درستی میدانم و دیدهام که برخی خریداران هنر، که اینک بیشترشان بی هیچ شناخت و دلبستگی، تنها برای سود پا به این بازار گذاشتهاند، چه ترفندها به کار میبرند، چه فرومایگیها نشان میدهند، چه پلیدیها میکنند که کمتر بدهند و بیشتر ببرند. آنها کالا میخرند نه فرهنگ.
گالریداری من روزگار کوتاهی داشت. آنچه گفتم نگاه من در جایگاه خریدار هنر است نه گالریدار و فروشنده.
م.آ.پ: اغلب مردم فکر میکنند گردآوری آثار هنری فعالیتی ویژهی ثروتمندان است، شما چگونه فکر میکنید؟
ب.ح: از دیدگاهی خرید هنر چیزیست مانند خرید هرآنچه دیگر. در بازار هنر هم برای هر بودجهای کالایی هست. آنچه باید باشد خواست است. یکی از رویدادهای خوشایندی که در این سالها بیشتر و بیشتر میبینم این است که جوانانی که درآمد بزرگی هم ندارند، برای دلشان، نه با اندیشهی سرمایه گذاری، کارهای هنری با بهای پایین میخرند. امروز دیگر کارهای بزرگان هنر ایران بهایی پیدا کرده که از دسترس هنردوستان دور شده است. ولی همچنان آنکس که هنردوست باشد میتواند کارهای خوب با بهایی نه چندان گزاف در گالریها پیدا کند. و آنکس که چشم هنرشناس و ارزشیاب داشته باشد میتواند از میان هنرمندانی که هنوز میتوان با بهایی روا کارشان را خرید، بزرگان آینده را بشناسد و کارهای گران آینده را بخرد. بی گمان هنرمندان بزرگ شونده شمار بالایی ندارند. آن کس که از کوچکترین و ناشناختهترین هنرمند آنچه دوست دارد را میخرد هم برنده است. میتوان مجموعهدار چنین کارهایی بود و خوشبختی زندگی با هنر را داشت.
م.آ.پ: از نظرتان چه عواملی ارزش یک اثر هنری را مشخص میکند؟ چگونه تصمیم میگیرید چه میزان سرمایه برای چه اثری و از کدام هنرمند در نظر بگیرید؟
ب.ح: گفتن دربارهی ارزش هنر چیز سادهای نیست و به کوتاهی نمیشود. همین دیروز کتابی که در این باره نوشتهام را به ناشر دادم. درنگ کنید تا چاپ شود و پاسخ مرا در آن بیابید. بسیار کوتاه شده این است که برای شناخت ارزش در کار هنری باید چشم هنرشناس داشته باشید و فرهنگ این رشته را.
ولی اگر دربارهی بها میگویید، پاسخ من آن است که بهای کار هنری چارچوب و اندازهای ندارد. در هر هنگام هرچه برایش داده شود، بهایش همان است. من هم هرگاه هرچه دوست داشتهام را به هر بهایی، اگر توان پرداختش را داشتهام بیدرنگ خریدهام. هرگز چانه نزدهام و همیشه برنده بودهام.
م.آ.پ: آیا در مجموعهی شما آثاری از هنرمندان غیر ایرانی هم وجود دارد؟ این آثار چه درصدی از مجموعهتان را تشکیل میدهد؟
ب.ح: نه. از هنرمندان بیگانه تنها شماری ریپروداکشن دارم. شاید کسی دیگر در جای من از آنها هم میخرید، چون هنرمندانی را از زمانی دوست داشتهام که کارشان برایم بسیار دست یافتنی بوده است. الویرا باخ، جولیان اوپی، لوک تویمانز، کاتارینا فریچ … ولی هرگز دلم نخواست کاری را از زمینهی فرهنگی خودش دور کنم. یک بار هم که در سالهایی که بیشتر در پاریس زندگی میکردم و کارهایی از هنرمندان ایرانی را به اروپا بردم، خوشم نیامد و همه را باسختی و هزینهی بالا برگرداندم.
م.آ.پ: دربارهی انتشار کتاب، نمایش و یا انواع عمومیسازی مجموعههای خصوصی چگونه فکر میکنید؟ از نظرتان این قبیل فعالیتها میتواند تاثیری بر فرهنگ مجموعهداری آثار هنری داشته باشد؟
ب.ح: بسیار خوب است که از مجموعههای با ارزش کتاب چاپ شود. در مجموعههای خصوصی کارهایی هست که اگر عکسی از آنها چاپ نشود هرگز کسی از بودنشان آگاه نمیشود و آنها را نمیبیند. پیامد چنین کارهایی هم مانند هر کار دیگری در زمینهی فرهنگ، دادن آگاهی و شناخت و دانش به مردم است. کاری بسیار بایسته.
م.آ.پ: اگر بخواهید سه هنرمند نام ببرید که از نظرتان بهتر است آثاری از آنها در یک مجموعهی معتبر از هنر معاصر ایران وجود داشته باشد چه کسانی را خواهید گفت؟
ب.ح: نام بردن شاید کار درستی نباشد. هرکس نگاه خود به هنر را دارد. درست نمیدانم که نسخهی مجموعهداری بنویسم. تنها میتوانم از چند هنرمندی که بیش از دیگران دل مرا بردهاند نام ببرم. از میان هنرمندان بسیار بزرگ بیگمان تناولی، زنده رودی و مارکو گریگوریان. از مارکو پیش از محصص نام میبرم، در میان کارهای زندهرودی هم از بسیاریشان بیزارم چون هنرمند با فرهنگی نیست، زیباییشناسی روشنی ندارد، یک نابغهیی ناییو با زیباییشناسی سر در گم است که در برابر کارهای بسیار پر ارزش، کارهایی بسیار بیارزش هم دارد. و از میان تبار پس از آنها کورش شیشه گران و رضا درخشانی، هر یک روی یک چشمم جای دارند. از میان تبار نخست هنرمندان پس از انقلاب، شیده تامی بیشترین کار را در خانهام دارد.
م.آ.پ: اگر بخواهید سه مجموعهدار نام ببرید که از نظرتان مجموعهای مثالزدنی از هنر معاصر ایران دارند چه کسانی در این لیست خواهند بود؟
ب.ح: من مجموعهداران تازه را نمیشناسم. از پیشینیان هم شمار بسیار کوچکی را میشناسم. آنچه در مجموعههایی که میشناسم دیدهام این است که هیچ یک برگزیدهی چشمی هنرشناس نیست، خریدهای چشمی هنر دوست است. چشمانی که گاه از پسندشان شگفت زده میشوم.
م.آ.پ: شما به جز مجموعهداری به عنوان هنرمند هم فعالیت دارید. آیا از نظرتان این دو زمینه در روند فعالیتتان در دنیای هنر تاثیری بر یکدیگر داشته؟
ب.ح: اینها برخاسته از یک زمیهی فرهنگی هستند، پس بیگمان با هم پیوند دارند. ولی شاید آنچه بیش از هنرمند بودن به پسند من راه یافته و کمک کرده، چشم منقد من است. من کارم را در جوانی با طراحی گرافیک و همزمان نوشتن نقد برای مجلههای رودکی و تماشا آغاز کردم. اگر در آن هنگام با بی پروایی کارهای هنرمندان را نقد میکردم از آن روست که بسیار و بسیار دیده بودم و پروا و توان داوری کردن دربارهی هنر را داشتم. این بیگمان راهنمای من در دل باختنها و خریدهایم بوده است.
م.آ.پ: چه توصیههایی به مجموعهدار جوانی دارید که به تازگی اقدام به این فعالیت کرده است؟ از نظرتان مهمترین نکاتی که باید در نظر داشته باشد چه چیزهاییست؟
ب.ح: شاید بهترین رهنمود من به جوانانی که تازه به این راه آمدهاند همانند آنچه اینک پزشکان دربارهی واکسن کرونا میگویند باشد؛ که هر واکسنی که به شما پیشنهاد شد را بپذیرید.
نه میتوان به کسی چشم کارشناس وام داد، نه درست میدانم که تازه به راه آمده در جستجوی رایزنی باشد (چیزی که اگر پیدا شود به کار سرمایه گذاران در بازار هنر میآید). شاید درستترین راه برای هرکس آن باشد که به دنبال دلش برود. در این راه چشم هم آرام آرام فرا میگیرد. آن که به دنبال دلش میرود، اگر چشمش هم همیشه ناپخته بماند، باز هم برنده است. بر دیوار خانهاش چیزهایی میبیند که دوستشان دارد. این خوشبختی بزرگیست.
منبع: موبایل آرت پراجکتس