نگاهی به روند طراحی، تصویرسازی و تولید کتابهای درسی
شیر بی یال و دم و اِشکَم
روی جلد علوم دوم دبستان عکسِ سه دختر در آبیاری نهالی هست؛ اینها که هستند؟ به چه اعتبار تصویرشان روی جلد است؟ چرا دخترکانی که در زابل یا نهبندان دوم دبستان هستند، تصویرشان روی جلد نقش نبندد؟ اگر این صحنه تصویرسازی میشد یا حتا با یکی دو ترفند در Corel Painter به تصویرسازی بدل میشد، آیا کمارزشتر میشد؟ اگر حالت تصنعی آن کمتر میشد، جلد نامناسبتری میدیدیم؟ اگر لباسها به جای روپوش، از لباسهای رنگارنگ محلی ایران بهره گرفته شده بود، جلوهی آن کمتر بود؟ هر چه به تصویر نگاه میکنم باورم نمیشود این جلد کتاب علوم دوم دبستان است. باور کنید تا زمانی که کتاب را از پایگاه کتابهای درسی بارسِتانی نکرده بودم، باور نداشتم این روی جلد واقعی کتاب دوم دبستان است. علومی که زمانِ من تصویرسازیهای زرینکلک و کلانتری آن را ساخته بود و داستان پیداکردن کرم در خاک و کاورِ نارنجیرنگ آن درس هنوز در ذهن من بوده و هست.
بیتوجه به سادهترین اصول دیداری و ارزشهای آموزشیافته در مبانی هنرهای تجسمی همچون دورنهی کتاباش
چه چیزی میتواند اثری را آنچنان گیرا کند که پس از سی سال و گهگاه بیشتر، دانشآموزان یک دوره، بیآنکه با هم ارتباطی داشته باشند، همچنان پس از سالها آن را با همان کیفیت به یاد دارند و برایشان اثرگذار باشد. چرا داستان «حسنی»، «دهقان فداکار» یا حکایتی کوتاه از سعدی دربارهی دو برادر که یکی خدمت سلطان میکرد و دیگری آهنگر که شش خط هم نبود، آنچنان برای چند نسل اثرگذار باشد. روند طراحی و تولید کتابهای درسی با هر معیار و ارزشی از زمان آموزش متمرکز از زمان مشروطه تا پایان کارِ محمدرضا پهلوی و حتا تا سال 1368 را میتوان روندی کمابیش خطی و رو به بالا و مثبت ارزیابی کرد. اما از آن زمان و پس از روی کار آمدنِ دولتِ بهاصطلاح سازندگی و وزارت محمدعلی نجفی که با دگرگونسازی نظام آموزشی و بازنگری در همه چیز همراه شد دیگر نمیتوان چنین خط رو به رشد و مثبتی در آن مشاهده کرد. از قضا نویسنده از آخرین بازماندگان نظام قدیم آموزشی(5-3-4) و سالیدرسی که از حدود سال 1346 تا 1376 برقرار بود،است؛ نظامی مبتنی بر ارزشهای موج نخست مدرنیته که نمایانگر ارزشهای اروپای پیش از جنگ جهانی دوم بود؛ برخلاف نظام جدید.
چند سال پیش(فکر میکنم 92) زمانی که نظام آموزشی دوباره به سیستم 6-3-3 بازگشت و دوستی در فرایند طراحی کتاب ششم دبستان بود، با دیدن کتابهای دبستان شوکه شدم. حتا گذشته از این که خودم در این کار دستی دارم، از اینکه کتابهایی با آن شکل وزین به چنین وضع آشفتهای دچار شده بود ناراحت بودم. بهخصوص که این کتاب به دوردستترین و محرومترین نقاط میرفت که شاید جز همین کتاب، مخاطب کتاب دیگری نمیدیدند. اشاره کنم که شیوه یا سبک کتابهای درسی از دههی 40 تا 70 عبارت بود از فضای مبتنی بر سطوح رنگی و تصویرسازی در اشکال مختلف، چه برای موضوعات تاریخی و ادبی و چه برای موضوعات علمی؛ به عبارت دیگر، تصویرسازی در همهی شکلهای آن از تصویرسازی ادبی و تاریخی و حتا علمی تا جای ممکن با سطوح رنگیِ تخت و پرهیز از سایهروشنکاری و بهرهگیری از کنتراست فام، بهخصوص برای کتابهای دبستان، و کنتراست تیرگیروشنی برای دبیرستان بود. همین قاعدهی ساده در همهی کتابهای درسی در کارهای آقای کلانتری برای کتابهای فارسی، زرینکلک برای علوم و صندوقی و دیگران دیده میشد؛ همین کار در گرافیک آنها نیز باتاب داشت، سطوح تخت برای کاورها یا دیوایدرهای «فصل» یا «درس» متناسب با رنگهای بهکاررفته در تصویرسازیها به آنهای سبکی همگون و کیفیتی مشخص میداد، این طراحی یا گرافیک سطحمحور در کتابهای دبیرستان به خط بدل میشد. این ویژگی در کتابهای درسی سالهای 47و47 به بعد تا زمان بازنگری دیده میشود؛ بدون استثنا و واضح. حتا پس از انقلاب این کمینهگرایی یا مینیمالیسم دههی پنجاه در تغییراتی جزیی مانند حجابدار کردن خانمها یا بهکارگیری عناصر تزیینی اسلیمی بیشتر در کتابهای دبیرستان خلاصه میشد. همین ثبات و اصلاح متناسب با زمانه به آن آثار کیفیتی همگون میداد.
کتابهای درسی قدیمی خالی از اشکال نبود؛ مهمترین اشکال آنها در صفحهآرایی بود. صفحهآرایی در دههی 40 کاری نوپا بود، صفحهآرایی سنتی مبتنی بر جدولکشی و قرینگی در ترکیببندی بود که صفحه را بهاصطلاح جمعوجور میکرد. برداشتن این قاب و برهمزدن این نظام تصویری با نگریستن به دستاوردهای دادایستها در صفحهآرایی بود. این شیوه در دههی 40 هم به دلیل ابزارهای محدود، مثل قلمهای بسیار کم و حروفچینی دستی، نمیتوانست با شیوهی هندسی و نظام صفحهآرایی دههی 60 و 70 در غرب که پشتوانهی دستکم نیمسده بازنگری در آن را داشتند، داشته باشد. ورود دستگاه لاینوترون در دههی 50 خدمت بزرگی به حروفچینی فارسی داشت اما این دستگاهها هم در روزهای پایان کارشان در دههی 70 پنج قلم فارسی هم بهزور داشتند. به هر حال صفحهآرایی کتابهای دبستان بهخصوص بهشکلی بود که در کتابهای قطع بزرگ، مثل تاریخ و فارسی دههی 40 و 50، عناصر تصویری خوب با چیدمان متنی نهچندان خوب و گهگاه نگاهِ داستانمصوری در ترتیب کردن آنها وجود داشت. در کتابهای راهنمایی و بعد دبیرستان آن طفل به یکباره بزرگسال میشد و بهناگهان همهی عناصر تصویری بهجز از کتابهای فارسی، دینی و تاریخ و اجتماعی حذف میشدند، چنان که این کار شوک تصویری به دانشآموز میداد. اما هرجا که تصویری بنا بود به کار برود همان اصول طراحی متناسب با سنوسال بهکار میرفت مثلا تصویر چکیدهنگارانه یا پوستریزه میشد. اما کتابهای پس از دههی 70 با دو پدیده دگرگون شد: یکی رایانه و دیگر «بازنگری». دست بر قضا اینها با هم مانند دو دست که قرار بود صدا داشته باشند همراه بودند، آن هم چه صدایی! «بازنگری» کلید رمز این مصیبت بود؛ مصیبتی که تفاوت آن در طراحان گذشته و این دهه بود: گذشتگان غولهای عصر خود بودند؛ کسانی که به زور بازو و همت خود سرآمد شده بودند. کل مسئله در همین است. اکنون هم چهرهی کتابها چرک و گرافیک کثیف آن برای هر بینندهای دلآزار است. در طراحی کتابهای آموزشی در همه جای دنیا چند قاعدهی ساده حاکم است(حتا در عصر پسامدرن پس از کلی بحث و درگیری این بحث مطرح شد که چرا باید کتابهای دانشگاه خشک و عبوس باشد چه رسد به مدرسه):
1. «سادگی و سرراستی» به این معنا گرافیک کتابهای درسی از هر گونه پیچیدگی بیمورد باید اجتناب کند. روابط شکلی و ترتیب موضوعات هر موضوع در صفحه باید روشن باشد. نیازی به ارجاعات پیچیده نیست، به اولین فروشگاه کتابهای زبان مراجعه کنید و هر کتاب آموزشی یک زبان خارجی را ببینید. در آموزش زبان همهچیز آموزش داده میشود، حتا علم را نیز به آن زبان میآموزند و سطحبندی مشخصی نیز دارد. معنای دیگر این قاعده پرهیز از «کثیفکاری» و «گرافیک چرک» است که در کتابهای درسی و آموزشی بیداد میکند. خیلی خلاصه، طراح این کتابها اینکاره نبوده و نیست و با لایهبندی و کثافتکاریِ فوتوشاپی به دنبال ساختنِ چیزکی است که به عنوان «گرافیک صفحه» ارائه دهد.
2. در همهجا به جز در موضوعات مهم یا خاص یا استنادهای تاریخی یا تصویری که به عکس نیاز هست یا عکسی از موضوع بحث وجود دارد، از «تصویرسازی» بهره برده میشود:از تصویرسازی علمی گرفته تا تصویرسازیهای ادبی و تاریخی. از ساختن بادبادک و هواپیمای کاغذی تا لایههای زمین و پوست انسان تصویرسازی حرف اول را میزند. کتابهای درسی کنونی دقیقاً برعکس این قاعده هستند یعنی هر جا کار گیر است، برای مثال گذشتهی دور را بنا باشد نمایش دهند، سراغ تصویرسازی رفتهاند و ملاکِ مشخصی هم ندارد. در یک کتاب بهراحتی میشود از تصویرسازیهایی با سبکهای متضادِ فراواقعگرایانه(هایپررآل) تا سورِآل و عجایبنگاری در کنار آثاری بهرهگرفته از نگارگری ایرانی دید. بیآنکه توجه شود که این کتابها مهمترین کتابهایی است که نسل جدید از کودک تا نوجوان در ۱۲ سال آموزش رسمی با آن سروکار دارند.
3. سبک روشن یا مشخص که گرچه جزو بدیهیات است اما لازم است اشاره شود. مثلا در کتابهای دبستان عنصر رنگ غالب و چیره است اما در دبیرستان خط و مانند آن که در کتابهای درسی ما اصلا نه سبک مشخص است و نه لازم است مشخص شود چه ربطی میان عناصر گرافیکی و تصویری(عکس و تصویرسازی) و متنی وجود دارد؛ اساسا نیازی نیست باشد. خیلی از آثار تصویرگران و طراحان گرافیک آن دوره اشکال طراحی یا ترکیببندی دارد، مثلا در تصویرسازیهای دو دستِ شخصیت دو اندازه یا شکل مختلف است، اما در یک «کلِ واحد» حل شده و دیده نمیشود؛ اما حالا دریغ از یک اثر و اثرگذاریِ محدود. یک مقایسه راحت این را مشخص میکند، یک کتاب مثلا فارسی دوم دبستان یا علوم را در نظر بگیرید جلد چند سال با فاصلهی زمانی 4 یا 5 سال پیدرپی ببینید، حساب کار به دست میآید.
یک موضوع دیگر رابطهی گرافیک و تصویرسازی با اسناد بهاصطلاح بالادستی است که «سند تحول» باشد؛ آیا این نوع گرافیک و تصویرهای آشفته، گذشته یا پیشینهی فرهنگی و تاریخی ایران را برای دانشآموز نمایان میسازد؟ آیا آنچنان که یکی از هدفهای آموزشی «تربیت زیباییشناختی و هنری به مثابهی تربیت همگانی» در نظر گرفته شده، در این کتابها عیان شده است؟ آیا کتابها بازتابی از واقعیت جاری در جامعهی ما است یا قرار بوده همچون محتوای گزینششده و غیرواقعی درسهایی چون فارسی فقط نظر اقلیتی محدود را تأمین کند.
پانوشت عکسهای بالا به جز علوم جدید:: روی جلد و تصویرسازی کتابهای درسی دههی 50 و 60 نمایانگر هویت بصری مشخص و روشن که هم در جلد و هم در صفحهارایی و تصویرسازیاش بازتاب یافته است.