{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

مادمازل؛ خواننده‌ی جوان، در گفت و گو با اقتصاد هنر آنلاین مطرح کرد:

مسئولِ ریسک های خودم هستم

مسئولِ ریسک های خودم هستم
کدخبر : 691

با نامِ "مادمازل" شناخته شده است. او اهل موسیقی ست، می خواند و درباره‌ی موسیقیِ معاصر ومخاطب و چالش هایِ خوانندگان زن نظراتی شفافی دارد.در این گفت و گو "مادمازل" از افت و فرودها و مشکلات و ایده هایش می گوید و معتقد است: برای خواننده‌ی زن که فضایی وجود ندارد و همه‌ی قدم‌ها را باید تنهایی برداری.

اقتصاد هنر آنلاین؛ صالح تسبیحی: با شور و شوقی که شما کارتان را آغاز کردید ادامه ندادید، چرا؟

شور و شوق و انگیزه، نیروی محرکی است برای شروع کردن. وقتی در فضایی پیشروی دارید نیازمند انگیزه‌های بیرونی می‌شوید چرا که کار هنرمند جوری است که به اثر و مخاطبش وابسته است. وقتی نتوان به آن انگیزه‌های بیرونی نزدیک شد و اصلا تاثیرگذار نباشند تا جایی می‌توان با نیروی داخلی، انگیزه و شور و اشتیاق پیشروی کرد. برای من 10-12 سال طول کشید. بدون آنکه برای آینده‌ام چیزی را متصور باشم تلاش کردم و چیزهایی را به جهان اطرافم ارائه کردم چون ذات من این است نه اینکه منتی بر جهان باشد. به راه‌های مختلف اجرا کردن فکر می‌کنی جایی که می‌دانی همه‌ی این‌ها بسته است. راه‌هایی که من به سراغشان رفتم به جرات می‌توانم بگویم جز اولین‌ها بودم. به اندازه‌ی کافی ریسک کردم و بعد از آن راه خیلی‌ها باز شد.

می‌توانید کمی جزئی‌تر توضیح بدهید؟

زمانی که من آمدم و می‌خواستم کارهایم را منتشر کنم، فیس بوک فراگیر نبود. در سال 1388 فیس بوک مدیای پرنفوذی نبود. من اصلا نمی‌دانستم کجا می‌توانم کار ارائه دهم. اتفاقی که افتاد این بود که دوست‌های من کارهایم را بر روی سایت‌های ایرانی گذاشتند و ناگهان دیدیم که گزارش آن از رسانه‌های خارجی درآمد. راه نرفته‌ای بود که داشتم آن را کشف می‌کردم.

از چه کسانی برای قدم گذاشتن در این راه الهام گرفتید؟

افراد الهام بخش من همه زن بودند. الهام بخش‌ترین زن برای من "پاتریشیا کاس" خواننده فرانسوی بوده است. به‌خاطر سبکی که برای خودش انتخاب کرده که محدود به سبک نبوده. موزیک کلی که به سراغ آن رفت پاپ بود ولی همیشه در اجراهایش سورپرایزهایی داشت. مثلا ناگهان قطعه‌ای را جاز، راک یا بلوز می‌خواند. 

شبیه مسیری که خودتان آن را جلو بردید

به کاری که من کردم جلو رفتن نمی‌توان گفت. شما باید زمانی که هنوز آن انرژی شخصی را دارید آنقدر تجربه کنید و مسیر برای شما باز باشد که بتوانید خودتان را پیدا کنید آن وقت متوجه می‌شوید که سبکتان چیست. هیچ وقت نمی‌توان از ابتدای امر سبکی برای خودتان مشخص کنید و آن را تا انتها ادامه دهید. فکر می‌کنم این چیزی است که وقتی روی صحنه‌ای می‌توان متوجه آن شد. دوست داری خشن باشی یا مهربان وعاشقانه.

این دوست داشتن از کجا می‌آید؟

این چیزی است که خود صحنه آن را می‌دهد. یعنی شخصیتی که از یک هنرمند روی صحنه می‌بینید خیلی متفاوت است با چیزی که از او در زندگی روزمره سراغ دارید. مثلا من ممکن است آدم به شدت عصبانی و پر از عقده‌ای باشم ولی روی صحنه آدمی آرامش بخش بشوم. این کاراکتری است که هنرمندان هنگام ارائه‌ی کارشان آن را بروز می‌دهند. موسیقی چون خیلی درونی است حالاتی که می‌خواهی آن را منتقل کنی به جمع و بخشی که احساس می‌کنی رسالت تو است خیلی برمی‌گردد.

شما تجربه‌ی به روی صحنه رفتن داشته‌اید، از تجربیاتتان بگویید

اجراهایی که من داشتم از 1384 شروع شد. اولین اجرای من در کلیسای حضرت ابراهیم و بعد مدرسه‌ی هندی‌ها بود و بعد از آن در کلیسای آلمانی‌ها. چند اجرای کوچک کافه‌ای و در گالری‌ها و مکان‌های خصوصی دیگر  داشتم. از جایی به بعد فقط دلت می‌خواهد بتوانی هر جا که شده اجرا کنی. راه‌های مختلقی را امتحان کردم. فکرکردم تورهایی برگزار کنیم که داخل جنگل برویم و آنجا اجرا بگذاریم ولی حتی آن‌ها هم کنسل می‌شدند. کسانی که تا جایی همراهت جلو می‌آیند که به تو کمک کنند  از لحظه‌ای که کار واقعی می‌شود می‌ترسند و جا می‌زنند. این تجربه‌ای است که در تمام این سال‌ها داشته‌ام. بالغ بر 200 بار خواسته‌ام کاری را اجرا کنم ولی نشده. دوستِ کارگردان تئاتری اسم من را برای یکی از تئاترهایش رد کرده بود روزی که نزدیک اجرا شد، گفت از حراست جایی زنگ زده‌اند و گفتند نمی‌توانی به این شکل کار اجرا کنی.

واقعا از حراست زنگ می‌زدند یا خودِ آن اشخاص ترجیح می‌دادند ریسک نکنند؟

واقعیت را نمی‌دانم. من در جریان جزئیات آن نبودم ولی این اشخاص هم حق دارند که بترسند. کسی نمی‌تواند مسئول ریسکی باشد که من در زندگی می‌خواهم بکنم.

پس بیشترین تجربیات شما اجراهای زنده بوده؟

اجرای زنده داشتم ولی بخش کمی از آن به تولیدات خودم اختصاص داشته. اجرای زنده‌ای که مربوط به کارهای خودم باشد در سالن "آو" بود و کافه‌ها، همین.  

مادمازل

در کشوری که خواندن زنان شرایط خیلی سختی دارد، علاوه بر این چیزهایی که گفتید چه مشکلات دیگری داشتید که بخواهید اینجا مطرح کنید؟

روزهای اولی که کارم را منتشر کردیم، برای تنظیم کننده ام مشکلاتی پیش آمد. از طرفی به من پیام می‌داند که باید کارت را از شبکه‌ها بردارند و من نمی‌توانستم چنین کاری کنم شما خودتان می‌دانید چیزی که در دنیای مجازی پخش می‌شود را نمی‌توان جمع کرد. آن کار به‌عنوان یکی از سه اثر برتر سال 2012 انتخاب شد. با بعضی از سایت‌ها مکاتبه کردم که لطفا این را آهنگ را پخش نکنید ولی این کار شدنی نبود. مادرم گفت یا تو تصمیم گرفته‌ای که این کار را بکنی، پای آن بایست یا کلا آن را کنار بگذار. بعد از آن دیگر این قضیه را پیگیری نکردم. من تا به حال آدم حساسیت برانگیزی نبودم به خاطر اینکه همیشه قدم به قدم بررسی کرده‌ام که تا کجا می‌توانم پیش بروم. در ویدئوی اولم خودم حضور نداشتم و در بعدی با حجاب بودم. دلم نمی‌خواست کاری کنم که من را بگیرند و کار متوقف شود. بحث دیگر این است که می‌خواهی کاری کنی یا فقط می‌خواهی سر و صدا کنی؟ من دلم می‌خواست که راهی را باز کنم. تفکرم آن زمان این بود که می‌خواستم ببینم چقدر می‌شود این مسیر را صیقل کرد. ولی این فضا خیلی بی‌رحم است.

با شما به‌عنوان یک زن بی‌رحم است،به‌طور کلی یا افراد با هم؟

به‌نظرم همه‌ی این‌ها وجود دارد. برای خواننده‌ی زن که فضایی وجود ندارد و همه‌ی قدم‌ها را باید تنهایی برداری. آدم‌ها با هم بی‌رحم‌اند. حتی خواننده‌های زن با هم. در کنار آن خیلی از دوستان هم کمک کردند. اگر این اشخاص، آهنگسازها و ویژوال آرتیست‌ها نبودند من به تنهایی نمی‌توانستم کاری انجام دهم. آن‌ها هم در موسیقی زنان سهم داشتند.

نکته‌ی جالبی گفتید، که سعی کردید به مرور شخصیت کاریتان را پیدا کنید این برعکس راه و روش بسیاری از همکارهایتان است

الان اینطوری است. صدها نفر خودشان را در این فضا نشان داده‌اند و اتفاق خاصی  پیش نیامده. حساسیت‌ها و خط قرمزها مشخص است. باید باهوش باشی و آن‌ها را بشناسی.

فکر می‌کنم در جامعه‌ی مردسالاری زندگی می‌کنیم که شرعا و قانونا خوانندگی زنان را به رسمیت نمی‌شناسد

بخشی از آن به رسمیت نشناختن است. وقتی چیزی را به رسمیت نشناسی برایت موضوع مهمی هم نیست ولی بیشتر از اینکه به رسمیت نشناسند به نظرم نمی‌خواهند که شکل بگیرد و روی آن حساسند. به نظر من هر چیزی که بتواند جریان ساز باشد هر چیزی که به شعور، توسعه فردی و بالندگی آدم‌ها کمک کند می‌تواند ترسناک شود.

شما فکر می‌کنید خوانندگی زنان به این مسائل کمک می‌کنند؟

زن هر چه که بیشتر امتیاز کسب کند بیشتر هم می‌خواهد.

امااین یک مسئله‌ی جنسیتی نیست و فقط به زنان محدود نیست

الان فضای زنان قابل کنترل‌تر است. همین که رشته‌های دانشگاهی را هم برای زنان کوچک می‌کنند بخشی از آن است. بخش سرگرمی برای زنان ضعیف و کوچک است. موسیقی و سرگرمی به طور کلی بخش بزرگی از اقتصاد یک کشور هستند. زنان الان از این بخش محروم‌اند.

اجراهای صحنه‌ای زنان برای زنان موافقان و مخلفانی دارد. بعضی می‌گویند باید از این فضا استفاده کرد، بعضی می‌گویند خواب خرگوشی است. نظرتان چیست؟

به کسی که در این زمینه کار می‌کند می‌گویم دمش گرم که آزارها را نادیده گرفته و به این شکل اجرا کرده. خودش را زیر پایش گذاشته که بتواند به این فضا چیزی اضافه کند و راهی را امتحان کند. برای اینکه راه جدیدی را امتحان کرده به او آفرین می‌گویم. ولی وقتی کسی به کنسرت شما می‌آید باید موزیک شما را شنیده باشد که به کنسرت بیاید و از آنچه که شنیده لذت ببرد. در این شرایط دیگر نمی‌توان کار ارائه داد صرفا به یک اجرای 2 ساعته در سال محدود می‌شویم که همان چیزی که داشته‌ایم را باید تکرار کنیم. این فضا تولید جدیدی ندارد و پویایی در آن نیست. پلتفرمی است برای اینکه آدم‌ها تو را از نزدیک ببینند. بعد از آن اینقدر زیر زره‌بین میروی که به نظرم نمی‌ارزد.

و به شخصی تبدیل می‌شوی که انگشت اتهامات به سمت تو است

واقعیت این است که مردم هم در این مورد ترسناک عمل می‌کنند. مثلا چون تابحال دستگیر نشده ام  به من مسیج های تهمت آمیز می‌زنند. می‌گویند اگر تو آدم بودی تا الان باید دستگیر می‌شدی! این دردناک است که دید مردم به این شکل است. یعنی درخواست مردم از فضا همین است. و با این وضع اگر جریانی بخواهد محدودیت ایجاد کند کارش راحت تر می شود.

هر محدودیتی یک سری کاسب محدودیت دارد. اینگونه تعریف شده که تو اگر خواننده‌ی زن هستی باید مبارز باشی. هیچ وقت بوده که احساس کنید باید خودتان را قاطیِ این بازی کنید؟

چند وقت پیش مطلبی نوشتم در همین باره. اگر من کاری را ارائه می‌کنم فارغ از اینکه اصلا چه می‌کنم آنچه را دلم می‌خواهد انجام می‌دهم چیزی که شاید به‌خاطر آن به دنیا آمده‌ام. مثل ذات دارکوب که کندن چوب درخت است این ذات من بوده که این کار را می‌کردم. بعد افرادی از این جریان به عنوان جریان مبارزاتی زنان برای آزادی صدای زنان نام می‌برند. کار آن‌ها باعث می‌شود که برای من مشکل ایجاد شود و جلوی کار من سد بگذارند.

چرا مدعی هستی که سد می‌گذارند؟

 حرف‌هایی به این شکل باعث افزایش حساسیت‌ها می‌شوند. فردی من را به‌طور ناخواسته وارد جریانی می‌کند. در صورتی که من به عنوان یک شهروند ایرانی علاقه‌مند به موسیقی این کارها را می‌کردم. کارهایی که به وظایف اجتماعی من هم مرتبط بوده. دوست داشتم محدودیت‌هایی را تقلیل بدهم. ولی حرکت‌های من ربطی به جریان‌های ضد این فضا ندارد. این آدم وقتی ما را جزوِ جریان خودش معرفی می‌کند باعث می‌شود برای ما مشکل ایجاد شود و حمایتش هیچ سودی ندارد.

اما به‌هرحال شما کار غیرقانونی انجام می‌دهید و بعضی ها معتقدند انجام دادن آن نوعی مخالفت است

به عنوان یک آدم ایرانی و همفکر خودمان اصولا ما آدم‌های غیرقانونی هستیم. نوع پوشش ما می‌تواند غیرقانونی تلقی شود. رنگ مو، مدل حرف زدن و نوع ارتباطات من همینطور. ما قانون‌مند زندگی نمی‌کنیم و توانایی آن را هم نداریم. یعنی حتی اگر قانون به نفع ما باشد زیاد متوجه نمی‌شویم چون اصولا آدم‌های غیرقانونی شدیم. در کشور ما خیلی از چیزهای غیرقانونی به نیاز تبدیل شده‌اند و بعدتر به قانون تبدیل شده‌اند. باید جریانی شکل بگیرد، دیده بشود و بعد برای آن فکری کنند.

مادمازل

 گفتید که دوست ندارید خودتان را به سبک محدود کنید از طرفی جامعه‌ی مخاطبان هر هنرمند می خواهد در یک سبک و مرز متوقف بماند. این هویتِ سیالیکه برای خودتان تعریف کرده‌اید آسیب زننده نبوده؟

این اتفاق می‌افتد و در مواجهه با آن دو انتخاب دارید. یکی اینکه مثل یک برند به خودت نگاه کنی و همیشه هویتِ کاری ات را حفظ کنی. این در صورتی است که بدانی از این چیدمان قرار است نتیجه بگیری. یا اینکه انتخاب کنی که می‌خواهی تجربه کنی. ببینی در این فضا چه کارهایی می‌توانی انجام دهی. این مسئله‌ای است که باید قبل از اینکه دیده و مطرح بشوی آن را امتحان کنی؛ ولی ما این فضا را نداشتیم حتی ما تصمیم نگرفتیم که دیده شویم. ناگهان روزی آهنگی که حتی من نمی‌خواستم آن را منتشر کنم توسط عده‌ی کثیری شنیده می‌شود و من تبدیل می‌شوم به آن آدم معروف.

این اتفاق برای شما افتاد؟

بله. کار سوم من "فراموشی" به این شکل پخش شد. من تصمیم نداشتم که شناخته شوم ولی ناخواسته صفحه‌ی مجازیِ من تعداد زیادی دنبال کننده پیدا کرد. این اتفاق از توان من خارج بود. من یک شخص‌ام و تجربه‌هایی می‌کنم که گاهی این تجربه‌ها با سلیقه‌ی مردم هماهنگ می‌شود. من به کسی مدیون نیستم که بخواهم سلیقه‌ی کسی را پوشش بدهم. دوست دارم این یک بارزندگی، من را ارضا کند نه مردم را.

برای خیلی ها جالب بود که شما به مرور هویت واقعی تان را بروز دادید، نگرانیتان چطور رفع شد؟

وقتی کم کم فضا را باز می‌کنی، متوجه می‌شوی که می‌توان از این جلوتر رفت و در کنارش آدم‌های شبیه خودت را بیشتر پیدا می‌کنی. تعداد خواننده‌های زن بیشتر می‌شود و دیگر کمتر می‌ترسی چون میدانی وقتی به خواننده‌های زن می‌خواهند نگاه کنند دیگر تو تنها نیستی.

با این حال خواننده‌های جدید آثارشان را در فضای مجازی منتشر می‌کنند و سطح کیفی بعضی از آن‌ها خیلی نامناسب است

چیزی که شما می‌گویید نوع جدیدی از ارائه موسیقی را ایجاد کرده است که خیلی مُضر است. مردم عادت کرده‌اند که قطعه ای 1 دقیقه‌ای گوش کنند و کسی دنبال ترک کامل نیست. دیگر تنظیم آنقدر چیز مهمی نیست، همین که با یک ساز هم‌خوانی کنند و با کیفیت موبایلی پخش کنند، کافی است.

فکر می‌کنید یک جریان گذراست یا سمت و سوی آینده موسیقی است؟ چون حرکت‌ها این چنینی در جهان فراگیر شده

این محدود به ایران نیست ولی وقتی با هنرمندان حرفه‌ای خارجی مقایسه می‌کنید چنین چیزی نمی‌بینید که مثلا قطعه‌های 1 دقیقه‌ای از خودشان در صفحه‌ی اینستاگرام منتشر کنند. برای کارشان پلتفرم مهم‌تری دارند.

این فرصت اما برای خوانندگان زن ایرانی محیا نیست

بله. حالا برای ما اینستاگرام به یک پلتفرم تبدیل شده. در کشورهای دیگر اینستاگرام برای ایجاد یک فضای خودمانی میان هنرمند و طرفدارانش است؛ اینجا اما اینستاگرام مدیای ما یا شبکه‌ی تلویزیونی ما شده است و این آسیب می‌رساند.

از طرفی کسانی وارد بازار می‌شوند که آموزش‌های ابتدایی لازم برای این کار را ندیده‌اند فکر می‌کنید این اشخاص به کسانی که برای موسیقی وقت گذاشته‌اند ضربه می‌زنند؟    

اینکه ما به هم آسیب بزنیم چیز درستی نیست و من نمی‌دانم که اینطور است یا نه؛ ولی فکر می‌کنم چیزی که درست است این است که همه اجازه‌ی ارائه کار داشته باشند. اینکه چون کار کسی خوب نیست نباید باعث شود که او را فیلتر کنیم.

فرض کن 10 خواننده داریم که 9 تای آن‌ها مثل هم کار می‌کنند، این خودش نوعی محدودیت نیست؟

این تقصیر آدم‌ها نیست. مقصر؛ کلیت فضاست که این بستر را ایجاد کرده که به این شکل پیش برود. اگر یک مارکت قوی موسیقی داشتیم و می‌شد در آن هر سبک و فردی کار کند، آن موقع عیار واقعی افراد مشخص می‌شد. مشخص می‌شد که واقعا چه چیزی در این مارکت پرطرفدار است. الان وقتی همه چیز از یک فیلتر می‌گذرد کسی دارد به آن جهت می‌دهد. مشکل از آدم‌هایی است که دارند جهت می‌دهند نه افرادی که دارند کار می‌کنند. مشکل دیگر هم خوانندگان دم دستی هستند.

منظور شما از خواننده‌های دم دستی چیست؟

کسانی که به صورت شبیه به هم بدون آنکه بتوان برای آن‌ها تفاوتی قائل بود؛ به لحاظ محتوایی و سبکی کار می‌کنند. از واژه‌ی آن مشخص است. چیزی که دم دست است هر وقت بخواهم می‌توانم آن را بردارم. همه جا آن را می‌شنویم و یک محتوا و سبک و سیاق شبیه به هم دارند. چیزی برای اکتشاف در آن وجود ندارد.

چرا در گروه‌های موسیقی نوازنده‌های زن حضورشان کمرنگ است؟

چند موضوع وجود دارد که بعضی ترجیح می‌دهند به دردسر نیافتند. مثلا تهیه‌کننده‌ی یک کنسرت یا آلبوم ترجیح می‌دهد زن روی استیج وجود نداشته باشد. چون بارها این اتفاق پیش آمده که به خاطر نوازنده‌ی زن مشکلاتی ایجاد شده است. اجراهایی خودمان داشتیم که من به همراه فردی دیگر می‌خواندم و یک نوازنده ویالن زن هم داشتیم. نوازنده را مجبور کردند که روی صندلی بشیند تا هنگام نواختن زیاد تکان نخورد. تهیه کننده ترجیح می‌دهد بی‌دردسرتر کار کند. علاوه بر این افراد زیادی آدم‌های ضد زنی هستند. مثلا می‌گویند نوازنده‌ی خوب درام یا گیتار الکتریک، زن نداریم. شاید گاهی اینطور باشد اما چقدر به این زن فرصت داده شده که خود را ارائه کند و اعتماد به‌نفس لازم را برای ساز زدن به‌دست بیاورد.

در کارهایتان همیشه به بخش تصویری آن هم توجه داشته‌اید، آیا تحصیلاتتان در این زمینه موثر بوده است؟

تحصیلات من گرافیک است. بعد هم وارد فضای تبلیغات شدم و همیشه به فیلم و موزیک ویدئو علاقه‌مند بودم. فضای تبلیغات تاثیر خوبی داشته به این خاطر که هر چیزی را نیازمند ایده و موضوع می‌دانم. مثلا موزیک را فقط صدا نمی‌دانم فکر می‌کنم باید با یک تصویر و داستان همراه باشد.

پس مشاوری نداشتید و این‌ها ایده‌های خودتان بوده؟

صد در صد نه. موزیک ویدئو اولم در یک کافه می‌گذشت، آن کافه را خودم در کارگاه پدرم ساختم. چون کافه‌ای فضایش را در اختیار ما نمی‌گذاشت. "پیام قربانی" به من خیلی کمک کرده. به عنوان یک هنرمند تجسمی بسیار او را قبول دارم. در آن زمان هدفش این بود که با کمترین هزینه بتوانیم بهترین خروجی را داشته باشیم.

به‌نظر می‌آید که این اواخر کم کار شده‌اید، چرا؟

گفتم، انگیزه درونی تا جایی من را پیش می‌برد؛ بعد از آن احتیاج داری که وارد جریانی بشوی. یک تشویق و تبدیل شدن این کار به حرفه. وقتی می‌دانی که می‌توانی از کارت پول دربیاوری و اینگونه نشود باعث سرخوردگی خواهد بود. موسیقی باید به حرفه‌ی من تبدیل شود. باید بتوانم آلبوم بفروشم، تور برگزار کنم.

تا به حال آلبوم زیرزمینی منتشر کرده‌اید؟

نه، هیچ وقت. فکر می‌کنم آلبوم باید مجموعه‌ی مشخصی باشد که برای مجموعه بودن خلق شده باشد. کارهای من مثلا پانزده قطعه طی ده سال است که هر کدام به یک تفکر و احساس در آن زمان برمی‌گردد. الان در حال انجام کاری هستیم. چند سولیست خانم و آقا هستیم که یک کار موزیکال را می‌خواهیم انجام دهیم. گفتیم شاید در فضای پرفورمنس تئاتر راحت‌تر بتوانیم خودمان را ارائه کنیم. داریم قصه آن را می‌نویسیم و موزیک‌هایش را می‌سازیم. نمی‌دانم کی جواب بدهد. من کماکان دارم  کار می‌کنم ولی فقط وقتی در چشم مردم باشی فکر می‌کنند که کار می‌کنی. فعالیت من کمتر نشده.

خودتان را کمتر به نمایش می‌گذارید؟

نوع فعالیت من متفاوت شده است. کارهای آماده و قطعههای نصفه کاره دارم که اصلا نمی‌دانم چرا باید آن‌ها را کامل کنم. انگیزه‌ای ندارم قطعه‌ی کاملم را منتشر کنم. منتشر کنم برای چه؟ من نیازمند چیز دیگری هستم. نمی‌خواهم آن را در رادیو جوان بگذارم و بعد پستش را در اینستاگرام و لایک جمع کنم.

پس شما هنوز می‌خواهید اجرا زنده داشته باشید؟

قطعا. اجرای زنده مهم‌ترین بخش ارائه کار برای یک هنرمند است.

هنوز می‌خواهید از اسم "مادمازل" در فضای هنری استفاده کنید؟

حقیقتش این است که تا جایی می‌شود چیزی را انتخاب کرد از جایی به بعد انتخاب ما نیست. من را به این اسم می‌شناسند. زمانی که این اسم را انتخاب کردیم دوستانم به من "مادمازل" می‌گفتند؛ به‌خاطر اولین قطعه ای که منتشر کردم و کاوری از آهنگ "پاتریشیا کاس" به نام "مادمازل بلوز می‌خواند" بود. آن را به نام خودم منتشر کردم بعد که دیدم فضا دارد جدی می‌شود برای اینکه کمتر قابل پیگیری باشم اسم را به این شکل تغییر دادیم. در آن زمان یک استراتژی برای شخصیتم داشتم که الان از آن کمی دور شده‌ام. آن موقع شخصیت شر و شورتر و جاز و بلوز داشتم و حسی از فرهیختگی هم نداشتم. شیطنتم آن زمان بیشتر بود.

فکر می‌کنید می‌توانید خارج از ایران کنسرت برگزار کنید؟

امکانش هست و حتی تا جایی پیش بردم. فستیوالی بود به اسم "بگذار زن بخواند" در آمریکا. قرار بود صدای من آنجا پخش شود، ولی مدیران آن گفتند با پخش صدای من ممکن است سمت و سوی سیاسی بگیرند و رئیس جشنواره با حضور من مخالفت کرده است. یعنی آن طرف هم به خوانندگان زنِ ایرانی بها نمی‌دهند.

در مورد سلیقه‌‌ی موسیقی تان بگویید، چی کسانی را دوست دارید چه افرادی باعث شدند شما خواننده شوید؟

در حال حاضر من درگیر دهه 70 و 80 هستم که رهایی از آن فکر نکنم هیچ وقت اتفاق بیافتد. گروه‌هایی مثل "پینک فلوید"، "کویین"، "گانز اند رزز". بچه‌تر که بودم چیزی که مرا به سمت موزیک می‌کشاند فیلم‌های موزیکالی مثل "اشک‌ها و لبخندها" بود.

دوبله فارسی‌اش را هم دوست داشتید؟

خیلی، شاهکار است. همان نسخه را می‌دیدم. کوچکتر که بودم به موسیقی دیسکو مثل "بانیم" نیز علاقه داشتم. "سامانتا فاکس"، "مدونا" و "مایکل جکسن" این‌ها کسانی بودند که دوست داشتم.

بین خوانندگان ایرانی چطور؟

متاسفانه زیاد مخاطب خواننده‌های ایرانی نبودم ولی بعضی از آن‌ها برایم قابل ستایش هستند.

خوانندگان سنتی چطور؟

زیاد با موسیقی سنتی آشنا نیستم ولی تنها کسی که در موسیقی سنتی با آن ارتباط برقرار می‌کنم "شهرام ناظری" است. به خاطر رویکرد مدرنش به موسیقی، احساس می‌کردم به تغییرات بازتر بود و کمتر تحریر می‌زد. تحریرِ زیاد را دوست ندارم چون گوش من برای آن تربیت نشده.

چه شد که کافه تاسیس کردید؟

دلم می‌خواست به گونه‌ای از موسیقی‌ام در آمد زایی کنم مثلا من موزیک تبلیغات کار می‌کردم و می‌کنم. برای برندها شعر می‌نوشتم و موزیک می‌ساختم. این جایی بود که توانستم از موسیقی پول دربیاورم. همیشه فضای کافه را به واسطه‌ی روابط اجتماعی که ایجاد می‌کند دوست داشتم. در کافه می‌توانی آدم‌های شبیه خودت را یک جا جمع کنی. معاشرت‌هایت را بیشتر کنی و کارت را گسترش بدهی. قدیم‌ موزیک به همین صورت شکل می‌گرفت. الان از طریق شبکه‌های اجتماعی پیش می‌رود. در گذشته هنرمندان و موزیسین‌ها دور هم جمع می‌شدند و کاری را پیش می‌بردند. یکی از این پایگاه‌ها کافه‌ها بوده‌اند. در مورد نویسنده‌ها هم همینطور. کافه پلتفرمی است که در آن می‌توان موزیک را هم ارائه داد. برندی که بواسطه‌ی فعالیت‌های موسیقایی من شکل گرفته بود باعث شد که برای کافه نیز اتفاق‌های بهتری پیش بیاید.

مادمازل

 

 

 

 

ارسال نظر:

نظرات:
  • پاسخ

    مادی جون ما دوست داریم :)
    از الان بلیت تئاتر ما رو خریده شد فرض کن😅

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها