به مناسبت 28 مرداد سالمرگ سیمین بهبانی
زن شاعر شورشی
بیست و هشت مرداد روز سالمرگ زنی است که در طول حیات خود بارها برای انسانیت و احقاق خواستهها و حقوق مردم ایران به خصوص زنان دست از تلاش برنداشت و به عنوان شاعری دغدغه مند در کنار مردم زندگی کرد. حتی مرگ و نحوه تشییع جنازه او با حاشیههایی همراه بود و بسیاری از دوستانش در کانون نویسندگان ایران مراسم او را تحریم کردند زیرا به گفته آنها هیچ یک از اعضای کانون حق سخنرانی در مراسم سیمین را نداشتند.
ایران برای او زنی زخم خورده و رنج کشیده بود که زیر پای ستمگران و جاهلان زمانه له میشد. سیمین بهبهانی شاعری بود که علاوه بر طبع لطیف و شاعرانه خود، مسائل اجتماعی و سیاسی ایران دغدغههای شعرهایش بودند. او روح زمانه خود را بر کلمه کلمه اشعارش جاری میکرد و هیچگاه از مبارزه دست نکشید.
"سیمین بهبهانی" از ماندگارترین چهرههای زن غزل سرای چند دهه اخیر است و درمیان شاعران معاصر هم به لحاظ "چه گفتن" و هم "چگونه گفتن" موفق بوده است. از او بیست مجموعه شعر به یادگار مانده است. شعرهای سیمین بهبهانی موضوعاتی همچون عشق به وطن، زلزله، انقلاب، جنگ، فقر، تنفروشی، آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان را در برمیگیرد. همچنین او از اعضای کانون نویسندگان ایران بود.
بهبهانی در زمانی شعر میگفت که عصر نیمایی در اوج خود به سر میبرد اما سیمین همچنان به شعر کلاسیک پایبند بود و به آن تسلط کافی داشت. اما ویژگی خاص غزلهای او این است که سبک جدیدی را وارد غزل سرایی کرد که به "غزل نو" مشهور است و با اینکه ساختارهای کلاسیک غزل فارسی را حفظ کرده اما از سبک نیمایی تاثیر پذیرفته و محتوا و معنایی جدید را وارد اشعار خود کرده است. به همین علت او به "نیمای غزل" مشهور است.
سیمین بهبهانی به خاطر فعالیتهای مدنی خود در حوزه زنان و همچنین اشعار ماندگار او برای وطن همواره در خاطرهی جمعی ایرانیها باقی مانده است. غزل "دوباره میسازمت وطن" با مطلع " دوباره میسازمت وطن اگرچه با خشت جان خویش، ستون به سقف تو میزنم اگرچه با استخوان خویش" و یا غزل عاشقانه "رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده، شب مانده است و با شب،تاریکی فشرده" از زیباترین و تاثیرگذارترین اشعار معاصر ما ایرانیان است.
اگر به سراغ اشعار او برویم متوجه میشویم که او هیچ زمان رسالت خود را به عنوان یک هنرمند فراموش نکرده است و باتوجه به رویدادهای اجتماعی، بازتابی از آنها را در شعر خود نشان داده است. همچنین در جنبشهایی با محوریت زنان در ایران همواره حضور داشته و بارها با سرکوبها و محدودیتهایی مواجه شده بود.
او هیچ گاه خسته نمیشد و گویی همواره روحی سرکش، لطیف و مسئول را در درون خود پرورش میداد شاید برای او عشق به همه چیز، شعله زندگی و مبارزه را در وجودش خاموش نمیکرد و به گفته خودش عشق مثل آتش است. آدم از دور خیلی از آن خوشش می آید ولی وقتی که گرفتار شد و نزدیک آن رفت، می سوزد.