تصویر سازی و طراحی گرافیک کتاب های درسی وضعیت مناسبی ندارد
آموزش بیسوادی بصری
در این سرزمین راههای سریع و آسانی برای فلج کردن نقد و یا گفتوگو وجود دارد. برای از کار انداختن هر نقدی میشود جملاتی کلیشهای را تکرار کرد؛ «نقد مغرضانه است»، «نقد جامع نیست»، «نقد علمی نیست»، نقد پیشنهادی ندارد»، و چندین جمله از این دست. حالا میتوانید تصور کنید این یادداشت هم واجد تمام این اشکالات خیالی هست پس طبعا میتوانید از همینجا بحث را رها کنید و بروید. چنانکه بارها پیش از این نیز زمانی که گرافیک کتابهای درسی به چالش کشیده شدند، جملاتی از این دست گفته شد.
طبعا برای بهدست دادن یک نقد کامل و پر جزییات از چندصد کتاب در مقاطع مختلف یک کار مطالعاتی زمانبر نیاز است که معمولا نتیجهی چنین پیمایشهایی بایگانی شدن است. نظام طراحی کتابهای درسی آنچنان بیسامان است که بهنظر نمیرسد هیچ ارادهای برای بهبود وضع وجود داشته باشد. و البته نیاز زیادی به «نقد جامع و مانع و علمی» نیست که بفهمیم وضع گرافیک و تصویرسازی کتابهای درسیمان بحرانی است. هر کسی با سر سوزن ذوقی و خردک هوشی میفهمد کتابهای درسیمان-بهجز یکی دو مورد استثنا-آشفته و مغشوش و بینظمند.
من ریشهی تمام این آشفتگی را نبود یک مدیریت هنری هوشمند برای تولید کتابهای درسی میدانم. وظیفهی اصلی مدیر هنری، ساختن هویت تصویری و طرح جامع طراحی برای یک مجموعه و یا سازمان و نگهداری و توسعهی آن است. به بیان دیگر؛ مدیر هنری کتابهای درسی ابتدا میبایست با توجه به محتوی و کارکرد کتابهای درسی تصویری بسیار کلی شامل خطوط اصلی عناصر بصری را طراحی میکرد و سپس برای هر زیرمجموعه خردههویتهایی میساخت و بعد از آن برای هر کتاب مستقل، طراحی متفاوتی در زیرمجموعهی هویت کلی ایجاد میکرد.
خطوط کلی این هویت شامل حاشیههای صفحات، انتخاب نوع قلمها و فاصلهی سطرها، هندسهی زیرساخت چیدمان تصاویر و نوشتهها، نوع تصویرسازیها و عکسها و بسیاری جزییات دیگر میشود. اگر سه کتاب را پشت سر هم ورق بزنیم بهوضوح درمییابیم که هیچ سیاست کلی و نظام تصویری ای برای کتابها طراحی نشده است. تصویرگری و عکاسی کتابها «از هر چمن گلی» است. گاهی از تصویرگران کاربلد و حرفهای و اغلب از تصویرگران ناشناخته و تازهکار با کیفیتهای بسیار متفاوت.
مدیر هنری میبایست برای چنین سازمان عریض و طویلی با این حجم از تولید، کتابچههای راهنمایی تالیف میکرد که در آن دربارهی تمام جزییات، دستورالعملی وجود میداشت تا طراحان و دیگر عوامل تولیدِ بصری کتابها مطابق آن عمل میکردند. من بعید میدانم همچو سندی موجود باشد؛ سندی که عکاس یا ادیتور یا تصویرگر برای انجام هر مرحله از کار بتوانند به آن مراجعه کنند و روش دقیق عملکردشان را در آن بیابند.
در چنین شرایطی بهطور طبیعی هر کسی کار خودش را میکند و نتیجه همین ملغمهای میشود که شده است. اما مسئله به همینجا ختم نشده؛ ما در کتابهای درسیبا تنوع غیرحرفهای از انواع تصاویر روبهروایم. تصویرگران و عکاسانی با سطوح بسیار متفاوت از نظر توانمندی در کتابها کار کردهاند. گاهی با تصاویر پخته و حرفهای برخورد میکنیم و در صفحات پیشین و پسینش انبوهی از کارهای نامرغوب و سطح پایین. حتی در بعضی موارد تصاویر حاضر و آمادهی دانلودی وجود دارد که مناسب ناشران دست چندم بازاری است.
مدیران هنری مجموعه در انتخاب تصویرگر، طراح، ویرایشگر عکس و عکاس چنان بیسلیقه و غیرحرفهای عمل کردهاند که حیرتآور است. اغلب عکاسیهای کتابها پایینتر از حداقل استانداردها است. نورهای مدیریت نشده و ویرایشهای نامطلوب عکسها کتابها را شبیه اتودهای دانشجویی کرده. دوربر تصاویر چیزی در سطح هنرآموزانی است که سر کلاس ترم یک دانشکده دارند فتوشاپ یاد میگیرند. در بسیاری از کتابها چیدمان متن و تصویر کنار هم تصادفی بهنظر میآید. یکجا تصویر کمرنگ شده و نوشته روی تصویر آمده، جای دیگر برشهای نامطبوع خورده و جایی دیگر تصویر به سمت نوشته محو شده. ابتداییترین اصول صفحهآرایی و چیدمان تصاویر و متن نادیده گرفته شده. برای مثال در بسیاری از کتابها تصاویر لانگشات در ابعاد خیلی کوچک در تابها قرار گرفته که با توجه به نوع چاپ چیزی از جزییاتش نمیشود دید.
اگر بخواهیم بنشینیم و مطابق اصول آکادمیک دیزاین یک یک کتها و صفحات را بررسی کنیم مثنوی هفتاد من کاغذ میشود. اما در شرایطی که گرافیک کتابهای درسی بارها و بارها مورد انتقاد اهل فن قرار گرفته چرا کسی به فکر اصلاح نیست؟ آیا مناسبات اقتصادی جلوی تغییر وضع موجود را میگیرد؟ و یا روابط درونسازمانی مانع اصلاح این وضع است؟ هر چه هست نتیجهی این روند تخریب آیندهی کودکان این سرزمین است. اکنون کتابهای درسی بینظمی و شلختگی و زشتی را برای کودکان و نوجوانان این کشور عادیسازی میکنند. کودکانی و نوجوانانی که در مهمترین مرجع آموزشیشان با چنین تصاویر کژ و کوژی مواجهند حتما در آینده سواد بصری بیماری خواهند داشت. این بچهها آیندهی ما هستند؛ کاش کسی به فریاد آیندهی ما برسد.