{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

بررسی سازه های کلانشهری در گفت و گو با یک جامعه شناس

زندگی زیر سایه‌ی پیمانکاران

زندگی زیر سایه‌ی پیمانکاران
کدخبر : 562

کلان سازه‌هایی مانند مال‌ها که چند سالی است در شهرهای بزرگ ایران نیز به وفور دیده می‌شود، یکی از نمودهای سرمایه داری است که به نام مدرن شدن و زیباتر شدن معماری شهر، کیفیت زیست شهری مردم را تغییر می‌دهند."آرش حیدری" دکتری جامعه شناسی فرهنگی و استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه "علم و فرهنگ" درباره تاثیر رشد روز افزون مال‌ها بر بافت فرهنگی و اجتماعی جامعه و مشکلات معماری و شهرسازی شهر تهران صاحب نظر است و می گوید یکی از اصلی‌ترین کارکردهای مال‌ها ویران کردن مشاغل خرد است.

اقتصاد هنر آنلاین- فاطمه اسماعیلی:

آیا مال‌ها بر شرایط اختلاف طبقاتی جامعه تاثیر می‌گذارند؟

اینکه مال‌ها تاثیر می‌گذارند یا محصول این اختلاف طبقاتی هستند ؟ این پرسشی اساسی است. یکی از اصلی‌ترین کارکردهای مال‌ها ویران کردن مشاغل خرد است. زمانی که مال‌ها در مناطقی ساخته می‌شوند، مجموعه‌ی بزرگی از فروشگاه‌ها و سوپرمارکت‌ها و لباس فروشی‌های کوچک از بین می‌روند. درواقع درآمد مشاغلی را که مردم می‌توانند برای خود داشته باشند، به فردی می‌دهند که معلوم نیست مالکیت آن‌ها به چه کسی برمی‌گردد. در این سطح مال ها به واسطۀ از بین بردن مشاغل خرد افراد را به کارگر مال‌ها تبدیل می‌کنند. در واقع خود مال‌ها محصول شکاف طبقاتی هستند. شکافی که هر روز عمیق‌تر می‌شود و همراه با آن لایه بالایی‌تری وجود دارد که هر روز لاکچری‌تر و متمایز‌تر از طبقات دیگر می‌شود. پس این مال ها هم محصول این شکاف طبقاتی هستند و هم بازتولید وضع موجود را می‌کنند.

سازندگان و عده ای از مردم و طرفداران مال ها می‌گویند که ساخت این مال ها برای سرگرمی و تفریح شهروندان ساخته شده است. نظر شما در این باره چیست؟

 این نگاه روانشناسی زده و ساده­ گرایانه است. فضاهای عمومی در حیات شهری حق مسلم شهروندان است؛ فارغ از هر طبقه، قومیت و مذهبی که دارند. الگوی رایج حکومت بر شهر شهر را می‌فروشد و به حراج می‌گذارد. این شیوه اساساً در صدد ویران کردن حیات جمعی است. در این فضا زندگیی جمعی و قیوداتش مانند گرد هم آمدن، گفتگو کردن، پاتوق داشتن، در شهر زندگی کردن و... از میان می­رود و همه چیز به پدیده­ای شخصی و فردی بدل می­شود که البته باید خریداری شود. در واقع این شیوه دارد جامعه را می­زداید.  به همین علت ساختن مال‌ها برای سرگرمی توجیه این مسئله نمی‌شود که گروهی خاص بخشی از شهر را بخرند و دورش را دیوار بکشند و درونش مال بسازند و دوباره آن فضا را به ما بفروشند. اگر از سرگرمی و تفریحات شهروندان صحبت می‌شود، این مسائلی است که حق مسلم مردم است. فضاهای عمومی حق عمومی مردم است و نباید آن را خرید و فروش کرد. حق مسلم ما بر فضا کنار گذاشته شده است و راهکار برون رفت از آن به جای اینکه در بازگرداندن حق ما بر فضا جست و جو شود در بحث­های سرخوشانۀ فردی طرح می­شود که برای مثال «مال برای سرگرمی و فراغت خوب است».

کسانی که تعبیر سرگرمی را برای مال‌ها به کار می‌برند، درواقع می‌خواهند زندگی ساختاری و اجتماعی ما را داخل پرانتز بگذارند و آن را به احساس سرخوشانه­ای تبدیل بکنند. من مشکلی ندارم که مردم احساس خوشی از زندگی‌شان داشته باشند اما وقتی داریم مال‌ها را تحلیل می‌کنیم چه چیزی را بررسی می‌کنیم؟ آیا داریم احساسات مردم را تحلیل می‌کنیم؟ یا اثراتی که این مال‌ها بر زندگی عینی ما می‌گذارند. بنابراین چنین تحلیل‌هایی می‌خواهند اصل مسئله از سر خود باز کنند و پاسخ مشخصی به اقتصاد مال‌ها، اقتصاد شهرها و زندگی شهری ندهند. درواقع به اساس و ریشه زندگی اجتماعی، سیاسی و تاریخی ما توجهی نمی‌کنند.

به نظر شما تاثیر مال‌ها بر بافت فرهنگی و اجتماعی جامعه چیست؟ و چه طبقات اجتماعی جذب چنین مکان‌هایی می‌شوند؟

علی رغم بسیاری از ادعاهایی که می ­شود فضای حال حاضر کشور ما با کاپیتالیسم جهانی تفاوت چندانی ندارد. ما شکلی از سرمایه داری جهان سومی هستیم که ویژگی اصلی آن توزیع عادلانۀ آرزوست و با عدالت هرچه تمام‌تر آرزوها برای ما توزیع می‌شود اما ابزارهای رسیدن به آن در نابرابری تمام قرار دارد. کار ویژۀ این مال‌ها و الگوها چیزی جز توزیع عادلانۀ آرزو نیست. در این شکل از سرمایه داری تلاش می ­شود که از فقیرترین مردمان نیز پول­ سازی کرد. به عبارت دیگر در این فضا فقر و فقیر خودشان کالاهایی هستند که می ­شود از آن­ها پول درآورد. و این همان نقطۀ هولناکی است که فرودست‌ترین آدم‌ها نیز در به زنجیر کشیدن مضاعف خود با این وضعیت هم‌دست می‌شوند و به بخشی از این چرخه تبدیل می‌شوند. این مال‌ها زندگی یک سری از فرودست‌ها را نابود می‌کند و توامان همان افراد مصرف کنندۀ فضای آن­ها هستند. از مهم‌ترین پرسش‌هایی که در تاریخ اندیشه وجود دارد این است که چرا انسان‌ها برای بردگی خویش چنان می‌جنگند که گویی برای رستگاری خود می‌جنگند. بنابراین اثر فرهنگی این سازه‌ها چیزی جز بسط و گسترش آرزومندی و احساس محرومیت نیست. کار ویژه اصلی چرخه­ های سرمایه داری تولید هرچه بیشتر احساس محرومیت است. و این احساس باید از پایین‌ترین طبقات تا بالاترین طبقات همواره بازتولید بشود. و این نکته منافاتی با این موضوع ندارد که انسان‌ها حق دارند خرید کنند و دسترسی به فضاهای عمومی داشته باشند. مسئله اینجا است که چه می ­شود که حقوق اجتماعی و عمومی ما در پرانتز می­رود و همۀ هستی و سرگرمی و شادکامی و بهره­ مندی ما از فضاهای شهری باید بدل شود به مال و قدم زدن آدمها در مال­ها؟ این چیدمانِ برای ایجاد حسرت و محرومیت آیا تنها راه زندگیِ ما در حیات شهری است؟ این شهر فضای عمومی می­ خواهد، پاتوق می­ خواهد، خیابان­های شهر چیزی بیش از صرف عبور کردن و در ترافیک ماندن و خرید کردن است. خیابان بخشی از زندگیِ جمعی ما است اما در عمل همۀ این­ها در پرانتز رفته است و هستی ما بدل شده است به مال و شبه مال. از عرض خیابان می­ خواهی عبور کنی هدایتت می­ کنند به سمت زیر زمینی پر از فروشنده و فروشگاه (چار راه ولیعصر را می­گویم)، می­ خواهی قدمی بزنی هستی ات زیر حکومت کالاها نفرین می ­شود (کالاهایی که با وضعیت فعلی اقتصادی بدل به دور دست­ترین آرزوها نیز شده ­اند)، گویی جز از راه خرید کردن نمی ­شود زنده بود و از "حق به شهر" برخوردار بود. شهر جایی است برای عبور کردن و رد شدن است، اما در این وضع هرگاه می ­خواهی در جایی بمانی، بایستی، و تجربه کنی باید حتماً پولش را بدهی. مسئله من این است که چه اتفاقی در کشور ما در حال رخ دادن است که طبق آمارها انبوهی از مردم زیر خط فقر زندگی می‌کنند و ما با عمیق ترین بحران‌ها در حوزه نیازهای اولیۀ تغذیه­ ای و بهداشتی بیماری‌ها مواجه هستیم، اما لاکچری‌ترین چیزهایی که در مقرّ سرمایه (غرب و آمریکا) هم ممکن است دیده نشود اینجا هست. این­ها از کجا می ­آیند؟ مال چه کسانی ­است؟ چه نسبتی با کیفیتِ زندگی عمومی دارند؟ بدیهی است که بنده از توزیع عادلانۀ فقر دفاع نمی­ کنم، به هیچ وجه هم مدعی این نیستم که فقیرانه بودن را تبلیغ کنیم چرا که این تاکتیک ریاکارانه خودش بازتولید نابرابری است. مسئله من طرح پرسش مشخص از نظام توزیع ثروت، برآمدن فضاهای لاکچری و... است. این­ها از کجا می­آیند؟ در خدمت چه افرادی هستند؟ طی چه فرایندی ساخته می­شوند؟ درآمدهایشان به جیب چه کسانی می­ رود؟ و انبوهی سؤال دیگر که پرسش از حقوق عمومی و اجتماعی ما است. نباید تصور شود که مخالفت با چنین پدیده­هایی یعنی مخالفت با زندگیِ بهتر؛ بلکه مسئله اینجا است که چگونه برای زندگیِ بهتر برخی زندگیِ برخی دیگر در حال متلاشی شدن است.  متاسفانه بخشی از این فرآیند با همکاری خود فرودستان بازتولید می‌شود یعنی همان چیزی که زندگیِ ما را گروگان گرفته است بدل می ­شود به چیزی که بیشترین میل و آرزو را نسبت به آن داریم.

 ساخت چنین مال هایی براساس چه الگوی ایده آل شهرسازی است؟

شهرسازی سرمایه دارانه! ما سال‌هاست که وقتی به زندگی خودمان نگاه می‌کنیم، آن را در تصویر خیالی از غرب یا سایر ممالک توسعه یافته می‌بینیم و وقتی می‌خواهیم خودمان را بالاتر ببریم تلاش می‌کنیم نهایت همانندسازی را با تخیلی که از  پیشرفته داریم صورت دهیم، نهایت کاری هم که  انجام می‌دهیم این است که در یک شکل مشمئزکننده و ساده لوحانه از تکنوکراسی(فن سالاری) می‌افتیم. اینکه برج یا مال بسازیم و تمام این‌ها را فرآیند مدرن شدن و رستگار شدن در نظر می‌گیریم. بله این‌ها شکلی از مدرن شدن و پیشرفته شدن است اما سؤال اصلی آن است که پیشرفت برای چه کسی؟ الگوهایی که در عمل زندگی ما را به گروگان می‌گیرند و هربار که می‌خواهیم برنامه ای برای حیات شهری درست کنیم، یک چیزی را از یک نقطه دنیا کپی می‌کنیم و همان چیز تبدیل می­ شود به چیزی ویرانگر برای زندگی ما مردم. دست آخر هم برای حل مسائل شهری و زندگیِ شهری پر از مسئلۀ ما راه حل­هایی ارائه می ­شود که به شوخی شبیه است. مثل همین طرح "بیدود"، بدیهی است که دوچرخه در اختیار مردم گذاشتن پدیده مبارکی است (اگر از آن پول زیادی که باید واریز کنیم تا بتوانیم استفاده کنیم بگذریم!)، استفاده از دوچرخه بسیار خوب است و تفریح و ورزشی مناسب برای شهروندان است اما مسئله اصلی این است که این طرح چه ربطی به حل مشکل ترافیک دارد؟ می‌گویند که از شهر آمستردام هلند الگو گرفته ­ایم، آمستردامی که به زحمت به یک میلیون نفر می­رسد چه ربطی به تهران 12 میلیونی دارد؟ حتماً دوچرخه بیدود خیلی هم خوب است اما مسئله اینجا است دوچرخه چه ربطی به ترافیک دارد؟ ریشۀ ترافیک تهران اینها است؟ یا داریم سر خودمان را کلاه می­ گذاریم؟ آلودگی هوای تهران با این طرح­ های "قانون فروشانه" حل می­ شود؟ اگر می­ خواهید در شهر با ماشین تان تردد کنید پولش را بدهید! اگر می­ خواهید از فضای شهرتان استفاده کنید پولش را بدهید! اگر می­خواهید در ساخت و ساز تخلف کنید پولش را بدهید! "مال" هم در این فضا قابل توضیح است. ادغام شدن در تصویری خیالی است که از یک بیرون و دیگری داریم.. مملکتی که نیاز به تولید شغل دارد می‌آید مال می‌سازد و بیشتر شغل خراب می‌کند. البته که این محصول حماقت نیست بلکه محصول رانت و سرمایه داری ایرانی است. و راهی ویژه برای سرپوش گذاشتن بر مسائل و آسیب­های شهری شده است.  مدلی که آن را در مناطق پایین­ دست شهر تهران می‌بینیم مناطقی همچون میدان شوش، خیابان امام خمینی و... که  محل زندگی بسیاری از طرد شدگان اجتماعی است و هر روز بیشتر از دیروز دارد بدل به فضای پاساژ و حیات شبانه و لاکچری بازی می­ شود. مسئله اینجا است که برای راندن طردشدگان و خیابان­ خواب­ها و تمامی آسیب­ دیدگانِ سیاست­ های توسعۀ شهری چگونه با پاساژسازی و لاکچری سازی تلاش می­ کنند این فرودستان شهری را آواره ­تر از قبل کنند. یعنی بدل شدنِ مکانیسم جنگ با فقر به جنگ با فقرا

نظر شما درباره معماری و  زیبایی شناسی مال ها چیست؟

وقتی از هویت شهر صحبت می‌کنیم چه ضرب آهنگ زیباشناختی را بر آن حاکم می‌کنیم؟ ماجرا این است که وقتی امروزه در تهران از معماری صحبت می‌کنیم صرفاً داریم از الگوهایی صحبت می‌کنیم که برای سازندگان به صرفه است یا شاید معماری‌های شیک و لاکچری نیز داشته باشند اما پرسش اصلی این است که هویت آن‌ها چیست؟ این معماری قرار است در خدمت هویت حیات شهری عمل کند یا بی هویت کردن آن؟

ممکن است در ساخت مال‌ها بیشترین تکنیک‌­های معماری نیز به کار رفته باشد اما چه نسبتی با حیات شهری ما برقرار می‌کند؟ آیا می‌خواهد ما را با شکوه سرمایه ­دارانه خود مرعوب کند و یا یک منطق زیبایی شناسانه دارد که در میدان زیباشناسیِ در خدمت زندگی (نه علیه آن) حرکت می‌کند؟ امروز معماری شهری در تهران چیزی جز مستعمره مستقیم فضای پول و سود نیست. ماجرا این است که ما چگونه بخشی از حیات روحی، ذهنی، اجتماعی و انسانی‌مان را دودستی به منطق بازار فروخته‌ایم ولو این که ساختمان­هایی زیبا هم ساخته باشیم، زیبایی برای چه کسی؟

این آشفتگی را در دیگر شهرها می‌بینیم و با هجوم موجی از ویران کردن سطوح زندگی در سایر شهرها نیز مواجه هستیم. در دیگر شهرها نیز مال‌های مختلفی می‌بینیم. و به نظر من این روند به سوی مالی کردن بیشتر همه چیز پیش می‌رود و این روند بسیار شبیه به روند پیمان کاری شدن زندگی ماست. ریز زندگی ما در دست پیمان­کارانی است که حقوق حقۀ مردم را از نهادهای دولتی و شبه دولتی خریده ­اند و دوباره به خودمان می­ فروشند. این مال‌ها شکل دیگری از این پیمان کاری شدن و فروختن زندگی ما به گروه‌های خاص است که ظاهراً حاشیۀ امن ویژه­ای هم در تسخیر حقوق حقل مردم دارند.

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها