زندگی هر قدر هم بحرانی باشد هنرمند میتواند به مردم کمک کند تا طور دیگری به جهان نگاه کنند

کیوان مهجور در سال 1327 در اصفهان متولد شد. این هنرمند آموزشهای اولیه نقاشی را نزد مادرش دید و زمانی که مادرش استعداد او را در نقاشی متوجه شد او را برای آموش نزد استاد نگارگری یا مینیاتور حاج مصور ملکی فرستاد. در این کلاسها بود که کیوان مهجور عمق تاثیر گذاری ادبیات را بر نقاشی ایرانی درک کرد و به همین دلیل برای تحصیل ادبیات به دانشگاه شیراز رفت. او در سالهای بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه در فرهنگسرای نیاوران مشغول به کار شد و همواره با اهالی ادبیات ایران و روزنامهها در ارتباط بود و نشر کتاب آزاد را با همراهی دوستانش تاسیس کرد. کیوان مهجور در سال 59 ایران را ترک کرد و اکنون در شهر مونترال کانادا ساکن است. او چهل سال است طرحهای روزانه و یا خاطره نگاری روزانهاش را با زبان طراحی ثبت کردهاست و در این طراحیها رنگ و بوی هنر و ادبیات ایران قابل مشاهده است. او میگوید هنرمند در هر شرایط باید مراقب قلمش باشد و با مطالعه و بررسی آثار بزرگان ادبیات و هنر به زمانهای دیگر سفر کند و دیدگاههای تازهای را برای مخاطبانش به ارمغان بیاورد. او در گفتوگویی کوتاه با هنرامروز از حال و هوای این روزهایش میگوید:
هنرامروز-مهسیما شکریان: روزهای قرنطینه و کرونا بر زندگی شما چه تاثیری داشت؟
شهری که من در آن زندگی میکنم مدت کوتاهی تحت تاثیر محدودیتهای ویروس کرونا قرار گرفت. برنامه روزانه من این است که هر روز برای خوردن صبحانه به کافهای میروم و مدتی هم به مطالعه مشغولم و بعد به استودیو میروم و مشغول کار میشوم. این برنامه هیچ تغییری نکرد و حتی زمان بیشتری برای نقاشی و مطالعه دارم و از این نظر برایم جالب است. البته اسباب تاسف است که افراد زیادی در جهان به دلیل شیوع کرونا درگذشتند و حتی در شهرما افراد زیادی به این ویروس مبتلا شدند.
اما در مجموع شهر زندگی خود را از دست داده و فستیوالهای موسیقی و سینمایی که پیش از این برگزار میشد و کتاب خانههای عمومی و گالریها و موزهها تعطیل شدند. با این وجود این شرایط موقعیت خوبی برای هنرمندان است تا بیشتر کار کنند.
آیا شنیدن اخبار کرونا و تاثیری که بر شیوه زندگی افراد در ایران و جهان داشته روی روند کاری شما تاثیر گذار بودهاست؟
این روزها جهان به سمت عجیبی و غریبی میرود و آدم ترجیح میدهد به زمانهای دیگر فرار کند. تغییرات فاحشی در زندگی تمام افراد اتفاق افتاده. مثلا اشخاصی که پیش ازاین از ساعت 9 صبح تا 5 بعدازظهر سرکار بودند حالا از خانه کار میکنند و شرکتهای بزرگ در تمام دنیا ترجیح میدهند کارمندهایشان به جای اینکه به ساختمانهای بزرگ در مراکز شهرها با اجارههای بالا بروند، در خانه باشند. جهان در حال تغییر است و ما هنرمندان باید خودمان را محفوظ نگه داریم و من فکر میکنم خوب است در ذهنمان به زمانهای دیگر سفر کنیم و مفاهیمی از آن زمانها را بیاوریم و از آنها الهام بگیریم و اثر هنری خلق کنیم و میتوانیم در دید مردم تغییر ایجاد کنیم. فکر نمیکنم که دوباره زندگی به حالت عادی برگردد.
دیوید هاکنی در سخنرانی که به مناسبت برگزاری نمایشگاهی که موضوع آن منظره بود انجام داد، در جواب سوال "چرا نقاشی با موضوع منظره که در بین هنرهای چیدمان و چند رسانهای و هنر مدرن مرده است را انتخاب کردید؟" گفت: "هر روز صبح که سوار قطار میشدم که به استودیوام بروم متوجه شدم که قطار از بین زیباترین مناظر جهان میگذرد، اما حواس همه مردم به موبایلهایشان است و به آن نگاه میکنند و به مناظر توجهی ندارند به همین دلیل تصمیم گرفتم از منظرهها نقاشی بکشم و توجه مردم را به آنچه که نمیبینند جلب کنم." این حرفهای دیوید هاکنی برای من خیلی جذاب بود و فکر میکنم این فرصت بسیار مهمی برای هنرمندان است که دوباره نگاه کنند و آن چیزی که مردم در اثر زندگی روزمرهشان از دست میدهند را به آنها یادآوری کند تا شاید بتوانند به آنها کمک کنند طور دیگری به زندگی نگاه کنند.
به نظر میرسد آثار شما سرشار از ارجاعات اسطورهای و داستانی است. درباره کارهای خودتان بیشتر توضیح دهید.
اینها یادداشتهای روزانه من هستند. چهل سال است که دفتر یادداشت روزانه دارم و هر روز در آن طراحی میکنم. الان حدود 40 دفتر دارم با حدود 365 طرح در هر کدام. در این طرحها آنچه را که بر من گذشته را ثبت میکنم و این طرحها ارتباط ذهنی من را با آنچه که در گذشتهام بوده یا چیزی را که حالا هستم و برایم اتفاق میافتد را ثبت میکنند. روابطم با آدمها با داستانهایی هر کدامشان دارند و مکالماتی که در روز با دوستانم دارم واحساساتی که آن مکالمه یا داستان در من ایجاد میکند، الهام بخش این طرحها است.
بسیاری از کارهایم را همانطور که سر میز در کنار دوستانم نشسته ام و با آنها صحبت میکنم اجرا کردهام و اینطور نبوده که بروم بنشینم و فکر کنم خب امروز میخواهم چه چیزی بکشم. حتی بخشی از حرفهایی که زده شده اگر الهام بخش بوده به صورت خطوط ناخواندنی در کنار کارم نوشتهام و به این صورت هر طرح یک روز خاص را ثبت میکند و اینکه مردم دوستش داشته باشند باعث خوشحالی است. ولی این یک نوع ثبت روزمره زندگی است و با نقاشیهایم فرق میکند، اما همین یادداشتها و اتفاقاتشان الهام بخش نقاشیهاست. البته من در تمام آثارم از ادبیات و نگارگری ایران تاثیر زیادی گرفتهام.
از پیشینه تحصیلی و یادگیری نقاشی برایمان بگویید.
یادگیری نقاشی را با مادرم شروع کردم و زمانی که مادرم استعداد و علاقه من را به نقاشی دید پس از پایان دوره ابتدایی من را به کلاس مینیاتوریست معروف اصفهان حاج مصورالملکی برد. حاج مصورالملکی به شیوه نگارگران دوره صفوی مشغول آموزش به هنرجویان بود و در همین کلاسها بود که به تاثیر عمیق ادبیات ایران در نقاشی ایرانی پی بردم. به همین دلیل بعد از پایان دبیرستان برای تحصیل رشته ادبیات به دانشگاه پهلوی شیراز رفتم و مفاهیمی ادبی که یاد گرفتم کمک کرد تا با ذهن بازتر و نگاهی عمیق تر نسبت به نقاشی فکر کنم و تاثیرش هم کماکان باقی است و هنوزهم در من هست و از این بابت خیلی هم خوشحالم چون زاویه دیدی است که برای من ارزشمند است و ابایی ندارم که این تاثیر را بپذریم و برایم خیلی هم جذاب است.
هنرمندان مورد علاقه شما چه کسانی هستند؟
در حقیقت من زمان زیادی برای زندگی و آشنایی با هنرمندان تجسمی ایران نداشتم و به جز مشاهیر هنر ایران و پیشکسوتان که برایشان احترام قائلم شناخت زیادی از آنها ندارم. اما بیشتر با شاعران و نویسندگان زندگی و معاشرت کردم. در ایران بخش زیادی از کارم با روزنامهها بود و مدتی هم در فرهنگسرای نیاوران مشغول بودم و بعد از آن هم انتشارات آزاد که با دوستانم شیرین اتحادیه و امید روحانی تاسیس کردیم و هنوز هم کتابفروشی این انتشارات در خیابان وصال تهران مشغول به کار است. ما در انتشارات کارهای خوبی انجام دادیم و کتابهای خوبی مثل "حدیث مرده بر دار کردن آن سوار که خواهد آمد" ازهوشنگ گلشیری را به چاپ رساندیم. زندگی من در ایران بیشتر درگیر ماجرا جوییهای ادبی بود و بیشتر وقتم را با نویسندگان گذراندم تا نقاشها و به دلیل علاقه ای که به ادبیات داشتم آنها برای من الهام بخش بودند. مثلا دوستم احمدرضا احمدی هنوز هم برایم الهام بخش است.
چند کتابی که دوست دارید و برایتان تاثیر گذار است را معرفی کنید؟
کتابهای زیادی برای من الهام بخش و تاثیر گذار بودند. ادبیات عرفانی ایران تاثیر مهمی روی من داشتهاست. هرکتابی در این زمینه از مشاهیر خودمان عالی است. از ادبیات معاصر و رمانهای بعد از انقلاب کتاب "چراغها را من خاموش میکنم" از زویا پیرزاد را خیلی دوست داشتم، رمان فوق العادهای بود و چندین بار چاپ شد و دوست داشتم اگر ناشر بودم، من آن را منتشر میکردم. همچنین کتابهای هوشنگ گلشیری هم واقعا خوب هستند.
دراین روزهای به هم ریخته و پیچیده جهان خوب است که هنرمندان به دنیای کتابها بروند، به کتابهایی از زمانهای گذشته و فکر کنند چرا نویسنده این طور فکر کردهاست و این داستان را خلق کرده و اطلاعات و ایدههای زمان گذشته را به روزهای و فضاهای جدید بیاورند.
زمستان گذشته مدتی به بارسلون رفتم. بارسلون شهر بزرگانی از نقاشی مثل پابلو پیکاسو، خوان میرو و سالوادور دالی است. در آن شهر متوجه شدم که نقاشی دیواریهای دوره رومن الهام بخش بسیاری از کارهای میرو و پیکاسو بودهاست. سادگی و ترکیب رنگهای نقاشیهای دوره رومن در کارهای آنها موثر بوده است. این هنرمندان زمانی که کشورشان مرکز جنگ جهانی دوم بود و با آشوبهای ناشی از جنگ داخلی اسپانیا درگیر بود، از عالم و زمان دیگر الهام گرفتند و آن را به هنر مدرن آوردند و در هنر دوره خود تاثیر گذاشتند. این نشان میدهد هر قدر هم وضعیت زندگی بحرانی باشد هنرمندان میتوانند به مردم کمک کنند تا جور دیگری به جهان نگاه کنند.
در آخر چه دوست دارید که به مخاطبانتان بگویید؟
به تمام دوستان نقاش و هنرمندم میگویم که فراموش نکنند که همان زمانی که در اصفهان نقاش معروف رضا عباسی، قلم غبارش را به دست میگرفت و خطوط ظریف و عجیب و بی نظیر خود را که تا به امروز هم محل اعجاب است، رسم میکرد و آثار زیبایش را خلق میکرد، نیروهای قزلباش در اصفهان دشمنان شاه را میخوردند، اما رضا عباسی نگران بود که مبادا قلمش به خطا رود. هنرمندان امروز هم این موضوع را فراموش نکنند و مراقب قلم شان باشند.