نقد، تحلیل و بررسی فیلم"مادر" دارن آرونوفسکی

مادر! (انگلیسی: Mother!) یک فیلم وحشت روانشناختی آمریکایی در سال ۲۰۱۷ به نویسندگی و کارگردانی دارن آرونوفسکی و نقشآفرینی جنیفر لارنس، خاویر باردم، اد هریس، میشل فایفر، دامنل گلیسون، برایان گلیسون و کریستن ویگ است.
به گزارش هنر امروز، مادر! فیلمی در ژانر معمایی، وحشت، روانشناختی به کارگردانی و نویسندگی دارن آرونوفسکی است که در سال ۲۰۱۷ منتشر شدهاست. از جمله بازیگران این فیلم میتوان به جنیفر لارنس، خاویر باردم، اد هریس و میشل فایفر اشاره کرد.
مادر! (دارن آرونوفسکی، ۲۰۱۷) که البته تمشک طلایی «بدترین اقتباس یا تأثیرپذیری» سال را (در نسبت تقلیدی کج و معوجش با «بچهٔ رزمری» پولانسکی) دریافت کرد؛ اما در ایران مانند بیشتر فیلمهای سازندهاش، در محافل مدعی تفکرات عمیق و مباحثات دقیق، شیفتگان بسیار داشت.
مادر!» از سایت متاکریتیک نمره ۷۵ از ۱۰۰ را گرفت و در سایت روتن توماتوز نیز نمره ۶۹ از ۱۰۰ نصیب این فیلم سینمایی شد. کاربران IMDB به این فیلم نمره ۶.۷ از ۱۰۰ و کاربران گوگل نمره ۵۴ از ۱۰۰۰ را دادند. از نمراتی که نصیب «مادر!» شده می توان فهمید که این فیلم سینمایی در بین مخطبان سینما و منتقدان با نظرات ضد و نقیض بسیاری روبرو شده است.
درام ترسناک «مادر!» در بخش اصلی جشنواره فیلم ونیز نامزد دریافت شیر طلایی بود که موفق به کسب این جایزه نشد و پس از آن در جشن ها و جشنواره های چندانی حضور نداشت تا بتواند جوایزی را از آن خود کند اما اکثر منتقدان بزرگ دنیا این فیلم را مورد تحسین خود قرار دادند
خلاصه ی فیلم:
زوجی بی نام ونشان در یک خانه بزرگ وسط چمن زاری وسیع… مرد شاعری که دیگر ایده ای به ذهنش نمی رسد… زن الهام بخشی که خانه ی در آتش سوخته را تعمیر می کند. غریبه هایی که وارد می شوند. جهنمی که برپا می شود…
تریلر فیلم مادر
چرا باید این فیلم را دید؟
جذابیت «مادر!»، برای آنهایی که سینما را میشناسند، از همان سکانس اولیهاش آغاز میشود. وقتی که ما زوایای انتخابشده از سوی آرنوفسکی برای روایت قصه را میبینیم و حرکت دوربین در میان شاتهای خانهای سوخته که حالا ترمیم شده، با سوءاستفاده از تجربههای سینمایی قبلی بیننده، به او تفکرات نادرستی را القا میکنند. جایی که بعد از یک بار تماشای فیلم و بررسی مفاهیمش، متوجه میشویم نخستین دروغ آرنوفسکی در همانجا تقدیممان شده و متوجه میشویم که فیلم تازهی او، از ثانیهی آغازین و حتی قبلتر از آن، ذهنمان را به بازی گرفته است. چون !Mother از آن فیلمهایی است که برای یک بار تماشا شدن ساخته نمیشوند. هدفشان در نخستین مواجهه، تسخیر ذهن مخاطب با دیوانه کردن او است و در دومین تماشا، رازهایشان را به شکل زیبایی فاش میکنند. البته که وقتی با چنین چیز بزرگی مواجه باشیم، همیشه بارها و بارها تماشای مجدد فیلم نیز، برایمان آوردههای زیادی دارد و ساختار داستانگویی فیلم به گونهای شکل گرفته که تا ابد نتوان تکتک ثانیههایش را با اطمینان درک و معرفی کرد. اما وقتی میگویم برای فهمیدن «مادر!» حداقل احتیاج به دو بار تماشای آن دارید، منظورم این است که گذاشتن زمانی کمتر برای آن، باعث از دست دادن نصف لذتهای فیلم برای شما و هدر رفتن نصف زحماتی که سازندگان برای آن کشیدهاند میشود. چون «مادر!» نه فیلمی برای همگان است و نه میشود حتی از منظر نیاز مخاطب به دو بار تماشا کردن آن، با ساختهی سینمایی دیگری مقایسهاش کرد. چون دقیقا همانگونه که پیشتر گفتم، این فیلم نه یک روایت چند لایه بلکه سکهای دو رو است.
نکاتی جالب درباره فیلم مادر
Mother! (2017)
دارن آرنوفسکی، فیلمنامه فیلم را در پنج روز نوشت.
یکی از پوستر های این فیلم ادای دِینی است به فیلم «بچه رزماری».
کاراکتر های این فیلم هیچ نامی ندارند؛ به طوری که نقش جنیفر لارنس «مادر» نام دارد و نقش خاویر باردم «او» یا «شاعر»
به گفته دارن آرنوفسکی، او به مدت یک ماه هر روز بیست ساعت از بیست و چهار ساعت را بر سر فیلم کار میکرد.
«مادر!»، اولین فیلم آرنوفسکی است که کلینت منسل به عنوان آهنگساز در آن حضور نداشته است.
داستان این فیلم یک داستان کاملا نمادین است:
خاویر باردم در نقش «خدا»
جنیفر لارنس در نقش «مادر طبیعت»
خانه آنها، «کره زمین»
زن و مرد مهمان، «آدم و حوا»
سنگ ظریف، «میوه ممنوعه»
دو فرزند مهمانان، «هابیل و قابیل»
کتاب جدید شاعر، «انجیل»
بچه شاعر و مادر، «مسیح»
طرفداران شاعر، «پیروان مسیح»
قلب مادر، «دانه خلقت» و خلق دنیایی جدید که از نظر آرنوفسکی امکان پذیر است!
پلیس ها و نظامیان = کنایه به دنیای پر از جنگ
مرگ بچه و خورده شدنش توسط مردم = نالایقی انسانها و نابود کردن پیامبرشان
آتش و خون داخل انباری = جهنم
نابود شدن خانه توسط جنیفر لارنس = اشاره به غلبه طبیعت بر انسانهای بی ملاحظه
قلب جنیفر لارنس در دستان خاویر باردم = دانه خلقت/کنایه به شروعی دوباره پس از مرگ
بیدار شدن زنی دیگر در کنار خاویر باردم بر روی تخت بجای جنیفر لارنس = کنایه به زندگی پس از مرگ و ایجاد دنیایی دیگر توسط خدا به وسیله دانه خلقت و...
لارنس و باردم درباره بازی در این فیلم اعلام کرده بودند که پس از مطالعه فیلمنامه نتوانسته اند آن را درک کنند و همه چیز برای آنان گنگ و نامفهوم جلوه می کرده!
در جایی دارن آرنوفسکی درباره مفهوم این فیلم صحبت کرده بود و گفته که داستان فیلم را از انجیل الهام گرفته.
این فیلم در بخش مسابقه هفتاد و چهارمین دوره جشنواره جهانی فیلم ونیز حضور داشت و به هنگام نمایش برای نمایندههای رسانهها، فیلم به شدت هو شد.
سکانس و تیتراژ آغازین مادر!
فیلم با یک خانـهٔ مـخروب و سوختـه و با تدویـنی معکوس آغاز میشود که وضعیت ملک مسکونی را بحالت اول برمیگرداند، نمای آغازین فیلم چهره یک زن رو میبینیم که در آتش میسوزه, کات میخوره به چهره باردم که داره یک شیئ الماس گونه(من بهش میگم گوهر خلقت یا همون عشق) رو در جای خودش میذاره و همه چی دوباره از نو خلق میشه و جنیفر لارنس و مادر بعدی خلق میشه.
در فیلم، ما با قصهی آشنایی روبهرو هستیم. خانهای آتشگرفته و زندگی به خصوصی که به دنبال این آتشسوزی، نابود شده است. مردی که همسری داشته، احتمالا او را از دست داده و حالا با همسری جدید، تصمیم به آفرینش دوبارهی زندگیاش گرفته است. اینها همه عناصری شناختهشده هستند و به همین سبب، خیلی سریع باورشان میکنیم. این وسط، کانسپتهایی مثل تلاش دیوانهوار مرد برای نوشتن چیزی تازه، برایمان شدیدا آشنا به نظر میرسند. چون اصولا نمیشود در سینما نویسندهای که برای نوشتن متنش با مشکل مواجه شده است را دید و به یاد «درخشش»، ساختهی درخشنده و ابدی استنلی کوبریک نیوفتاد.همسر شاعر او خاویر باردم مانند جک تورنس قلمش خشک شده و سعی میکند قدرت نوشتن خود را دوباره به دست بیاورد.
فیلم Mother به کارگردانی دارن آرنوفسکی فیلمی نمادین و برگرفته از داستان های تورات است که به بررسی خلقت در این کتاب و نقش عشق، خدا و برداشت این کارگردان و البته نویسنده فیلم نامه از این مهم می پردازد.
داستان از خانه ای -که در گذشته ویران شده و توسط همسر نویسنده بازسازی شده- به دور از هر چیزی و محصور در میان جنگل با حضور مرد نویسنده که نمادی از وجود خداست(با بازی خاویر باردم) و همسر جوان و زیبای او که نمادی از عشق است(با بازی جنیفر لارنس) آغاز می شود و البته کنایه ای از زمان پیش ازخلقت انسان توسط خداوند می باشد.
آرونوفسکی، استاد به تصویر کشیدن استعارهها، نشانهها، ارجاعات و بازنماییهای تاریخی به روایت و شیوهی منحصر به فرد خودش است.
کمتر فیلمسازی میتونه کل تاریخ بشر رو در کمتر از دو ساعت در فیلمش به تصویر بکشه. سکانس به سکانس فیلم Mother، پر از استعاره و نشانه و ارجاع است. فیلمی به زیبایی و رنج یک مادر!
در جهانی سوخته و از بین رفته، خانه ای آتش می گیرد و از دل این آتش، هستی جدید پدیدار می شود. انفجاری عظیم که از دل آن جهانی نو با زندگی جدید بیرون می آید، ما را به بیگ بنگِ ابتدای آفرینش رهنمون می سازد. از درون این ویرانی بزرگ، کریستالی در دستان شاعر باقی می ماند؛ باقیمانده از زمانی ماقبل تاریخ. این کریستال مقدس در اتاق شخصی شاعر نگهداری می شود. اتاق، مکانی مرموز است که با تاکید «مادر» در می یابیم که هیچ کس اجازه ورود به آن جا را ندارد و این همان وسوسه ی نخستین انسان (چه شخصیت های فیلم و چه تماشاگران) است که از چیزی منع می شود و گویی طبیعت، ذات انسان ها را می شناسد و آنها را از ورود تکراری به بهشت مهر و موم شده باز می دارد.
در بعضی لحظات از فیلم، مشاهده میشود که شخصیت لاورنس به دیوار خانه نزدیک شده و آن را لمس میکند، گویا چیزی را درون دیوار حس میکند. ظاهراً لاورنس و آرونوفسکی درباره این موضوع بسیار صحبت کرده و به این نتیجه رسیدهاند که شخصیت لاورنس این دیوار را از خشت وجودی خودش ساخته است.
لاورنس در تمام فیلم با پای برهنه در خانه راه برود تا ارتباط نزدیکتری با خانه داشته باشد. درواقع مادر و خانه یک ارگانیسم هستند.
لحظاتی از فیلم که مادر دیوار ها را لمس میکند و مستقیماً با خانه ارتباط برقرار میکند، به عنوان لمس قلب تپنده برداشت میشود.“
مشکل اینجاست که ساختار یک اثر بجای اینکه با بررسی و درنظرگرفتنِ استراکچرهای متنی و فرمیک خود برآورد شود؛ با برچسب مدرن و پسامدرن و انگارۀ انتلکتورها همسو شده و راه خودرا به نسبیت گرایی هایی مذموم میکشاند. «مادر» غرق در این نسبیت گرایی هاست. عقیم،سست و بی حاصل است و با محاکات شخصی کارگردان ناداستان خودرا جلو میبرد. از نمای کلوزآپ صورتی که در آتش گداخته شده است صورتی را نشان میدهد تا مثلا برای ما پرسوناژ کاراکتر بسازد و /کات/ به صورتِ سرد و عبوس و متوحشی که کنون به چشمان خونین و معذبی که بی دلیل بسته میشوند و آتشی که روی آن می نشیند. شروعی لم یزرع که نه تنها متنی نیست بلکه کاملا در فرامتن غوطه ور است و سپس "مادر". عنوانی که نه با مخاطب سمپات میشود و نه آنتی پات ! . حال الماسی کاشته میشود تا با عقب گردش، دوربین، خانه را مرمت کند و از پس آن زنی بشدت بی قواره در توازن دوربین از پشت سر در تختخواب بیدار میشود و شخصی را صدا میزند، در فضای مغمومی که قید و بندی مکانمند ندارد و دوربین، نه بلد است پشت شخصیت بایستد و نه در برابرش !! . حال که مکان و محیطِ نامانوسِ ناداستانِ فیلم روی شخصیت زن - «ورونیکا» - سایه انداخته، سایۀ مرد سست عنصرش پیدا میشود که جالب است اسم ندارد(و یا عامدانه آرونوفسکی از او عنوانش را سلب کرده است)، او مردی است که تا آخر نه منیتی از خود نشان میدهد و نه حتی قادر است به کدهای پرنسیب شخصیتیِ خود وفا کند. /کات/ کنون کمی گذشته است و بایستی با «ورونیکا» چنین با ناداستان روبرو شویم که بااینکه خود حامله میشود اما گویی خانه را محمل خود کرده است و از پس دیوارها چیزهایی حس میکند... حال چگونه و چطور و چرا او؟. .. مهم نیست. و سپس مردی از ناکجا آباد وارد شده تا از دو میزبان سست عنصر قصه که این میزان در برابر مهمان دست و پایشان شل میشود پذیرایی کنند؛ مردی که نه ایده و پندار درستی از خود دارد و زن بی دست و پا و توسری خوری که مثلا قرار است مظلومی تحذیر برانگیز واقع شود.
سکانسی از فیلم مادر!
نقش اصلی داستان رو نویسنده که نمادی از پروردگار هست و ابتدای داستان با استفاده از میوه ممنوعه که همون عشق هست دنیا رو می آفرینه و همسرش که در تمام طول داستان همه چیز از چشم اون نشون داده میشه رو میشه فرض کرد که مادر طبیعت هست و خونه هم نقش زمین رو داره و اتاق نویسنده هم بهشت هست که کسی بدون اجازه حق ورود به اونجا رو نداره.
بعد از گدشت زمانی کوتاه مرد جدیدی (با بازی اد هریس) بدون پیشینه ای از زندگی گذشته به خانه پا می گذارد. کم کم مرد نویسنده از اینکه شخصی او را ستایش می کند لذت می برد و حتی مرد را به اتاق کار خود (پارادایس) برده و گوهر ارزشمند خود را به اون نشان می دهد اما مرد را از دست زدن به آن منع می کند. پس از مدتی نویسنده که از تحسین لذت می برد و علاقه دارد تحسین کنندگان بیشتری را در کنارش ببیند، ناگهان زنی برای این مرد خلق می شود. (مرد و زن نمادی از آدم و حوا هستند).اد هریس که وارد ماجرا میشه به نوعی آدم هست که اگه دقت کنی پهلوش هم زخم شده که به اعتقادات مسیحی ها اشاره میکنه که خدا حوا رو از پهلوی آدم آفرید.
در بُعدی بلاتغییر از روایتِ نداشتۀ اثر، مجددا این ورونیکاست که گویی نگران همه چیز است و بایستیِ سایۀ بختک گونۀ زن و مردی را تحمل کند که شوهر سست عنصرش پذیرای آنان شده است. شوهری که نه هویتش مشخص است، نه مرامش و نه اساسا کنشهایش؛ شخصی که اینگونه با گزارههایی قطعی از ندانم گرایی و کارهایش حرف میزند، همچنان مطمئن در برنامۀ روزانهاش نقش بازی میکند. مشخص هم نمیشود که مهمانِ مردشان چگونه آدمی است که این میزان شخصیتِ شوهرِ ورونیکا هوایش را دارد، دست روی زخمش بعنوان پوشش میگذارد و با سرفه های بی بُعد و بی معنیش اینچنین تمامیِ ملزوماتِ یک زیست خوب را برایش فراهم میکند؛ به او بیهیچ پشتوانهای، مکانی برای استراحت به او میدهد و فراتر از آن، شیء گران قیمتش را نشانش میدهد و اینقدر مصرانه و استوار سعی در نگهداری او در شب میکند؛ انگار که اصلا این شخصیت همسری ندارد که با او مشورت کند. در این میان خانۀ مستهلک و مثلا جهنمیِ قصه نیز حاوی عکس العملهای عجیب و غریب و عرَضی ای شده است، مثلا جان گرفته است. آنرمال بازی درمیاورد و جالب است فقط باید شخصیت ورونیکا از این کنشها باخبر شود و تپش قلبی را از دیوار حس کند و گوشتی را در دستشویی مشاهده کند !! که چه؟...این تمهیدات بخودی خود چه هستند و چه میگویند؟! حال شخصیتِ تخت و بی بُعد و قوارۀ "مرد" در کنار شوهر ورونیکا کم بود، همسر "مرد" نیز به او اضافه شده است. زن- بسان مرد - از کجا آمده است؟، چطور این مکان را پیدا کرده است؟ و دقیقا آنان در چه عصری و چه در مکان و جغرافیایی اینچنین خرقۀ حیات پوشیده اند؟. آیا نماد و نشانههای ابتر و الکن فرامتنیِ فیلم بخودیِ خود زاده از مقتضیاتِ متنیِ اثرند یا مثل همیشه این ذهنِ آشفتۀ کابالیستیِ آرنوفسکیست که گمان میکند موظف شده حتما فیلم بسازد تا حرف های نجویدۀ خودرا به زبانی ضدسینما بیان کند.
داستان و حواشی فیلم مادر!
سکانس زیبا از فیلم مادر!
خاویر باردم پس از مدتی نویسنده که از تحسین لذت می برد و علاقه دارد تحسین کنندگان بیشتری را در کنارش ببیند، ناگهان زنی برای این مرد خلق می شود. (مرد و زن نمادی از آدم و حوا هستند). با آمدن همسر مرد نویسنده و تحریک او آن ها به اتاق کار مرد نویسنده رفته و باعث شکستن گوهر ارزشمند که نشانی از چکیده عشق در فیلم است می شوند (نمادی از میوه ممنوعه و گناه نخستین). این کار خشم مرد نویسنده را بر می انگیزد و در نتیجه آن دو از اتاق اخراج شده و در اتاق پلمپ می گردد.
اتاق کار باردم رو میشه بهشت تفسیر کرد که بعد از خطای اون مرد (آدم) و شکستن گوهر خلقت یا عشق, باردم (افریننده) اون رو مهر و موم میکنه.و به طبقه زیرین تبعید میشن.
جغرافیای خانه هرگز، کاملا مشخص نمیشود، موقعیت اتاقها تغییر میکند. اما چیزی که معلوم است، اینست که: خانه یک انبار وحشتناک و یک اتاقکار با زیورآلات زیبا دارد. به علاوه حفرههایی، که در دیوارها وجود دارند و هنوز محتاج تعمیرند.
آرونوفسکی:
من با خودم فکر می کردم که چطور می توانم مسایل خیلی بزرگ را از راه ملموس تری توضیح بدهم. درک کردن بزرگترین آتش سوزی تاریخ در یک جنگل سخت به نظر می رسد. این مساله برای اینکه واقعا درک شود و احساس شود، زیادی انتزاعی است. ما تنها عکس ها را می بینیم اما با پوست و استخوان لمس شان نمی کنیم. اما همه این حس را می فهمند که چقدر ناراحت کننده است که یک نفر بیاید و یک سوراخ با آتش سیگارش روی فرش شما ایجاد کند. من در مادر! مسائلی جهانی را گرفتم و آن را بنابه معیار زندگی آدم ها کوچک کردم...این روزها شما هر روزنامه ای را که بخوانید از چیزهای وحشتناکی خبردار می شوید که در سراسر دنیا در حال وقوع هستند. اما ما نمی توانیم آن ها را به طور کامل درک کنیم. در سینما فیلم هایی هستند که مثل نوشیدن یک لیوان آب راحتند. اما من در آن محدوده کار نمی کنم. من دوست دارم با مرزهایی که احساسات واقعا در آنجا فشرده می شوند و با حقیقت بیشتری همراه هستند،بازی کنم. من...
سکانس برتر
دعوای هابیل و قابیل گونه ی دو برادر از فیلم مرموز و پر سر و صدای مادر
اولین تلنگر
دکتر و همسرش که درعین نارضایتی مادر به خانه ی شاعر آمده اند، بدون اجازه وارد منطقه ی ممنوعه می شوند و کریستال مقدس شاعر را می شکنند. داستانی که یادآور خوردن سیبِ عدن توسط آدم و حوا است. با این تفاوت که «آدمِ» فیلم آرونوفسکی، مریضی الکلی و سیگاری است و جای زخمی روی پهلوی خود دارد. آدم بعد از شکستن کریستال، با میل شدیدی با همسرش (حوا) معاشقه می کند. همانطور که در اساطیر مذهبی آمده است که بعد از خوردن سیب، عورت آدم و حوا نمایان گشت و به نوعی زندگی الاهیاتی به زندگی بدوی و حیوانی تبدیل شد. قضیه به اینجا ختم نمی شود، دو پسر آنها همانند هابیل و قابیل به خانه (جهان) می آیند و به دلایل مادی( دنیوی) به جان یکدیگر می افتند و درآخر یکی (هابیل) به دست دیگری (قابیل) به قتل می رسد و این گونه داستان شروع جنایت در فیلم تصویر سازی می شود.
درست هنگامی که مادر در تلاش است تا آدم و حوا را از خانه بیرون کند، سر و کله آن دو پسر پیدا میشود. پسرهایی که وصیتنامه پدرشان را خواندهاند و ضمن اینکه از نزدیک شدن به مرگ پدر باخبرند، حسابی از تقسیم اموالی که برایشان صورت گرفته ناراضیاند. مخلوقی که به خاطر حسادت، برادرش را میکشد؛ در قصهای که تقریبا تمامی ادیان آن را میشناسند و برای ما، «ماجرای هابیل و قابیل» نام دارد. دو نفری که از قضا در فیلم هم حضور دارند. دو برادری که ناگهان به خانهای که مادر و پدرشان در آن هستند وارد میشوند و در عین تلاشهای خدا برای هدایت کردن و آرام کردنشان، یکیشان به سبب رفتارهای وحشیانهی دیگری نابود میشود.
این حادثه شباهت بسیار زیادی به نبرد هابیل و قابیل، پسران آدم و حوا و کشته شدن هابیل توسط برادرش دارد. حادثهای که اولین قطرههای خون را در این خانه (بخوانید زمین) میریزد و دروازه جهنم را باز میکند.
همانگونه که خود دارن آرنوفسکی گفته، فیلم مادر برداشتی به خصوص از نوشتههای انجیل است و سعی دارد از منظری متفاوت، چیزهایی را نگاه کند که از بنیان با آنها ارتباط داریم.
خاویر باردم که نقش حقیقیاش را میشود با دقت به چگونگی نوشته شدن اسمها در تیتراژ پایانی فیلم و توجه به بزرگی و کوچکی حروف استفادهشده برای نوشتن نام بازیگران فهمید، در حقیقت، خدا است. خدایی که خانه یعنی دنیای ما، مادر طبیعت یا در جلوهای خاصتر حضرت مریم (ع)، آدم، بعد از او حوا و بعد از آنها هابیل و قابیل را آفریده و به آنها حیاتی شگفتانگیز اهدا کرده است. خداوندی که از قضا بسیار بسیار مهربانتر از آنچه در Noah، ساختهی قبلی دارن آرنوفسکی دیدیم به تصویر کشیده شده و به معنی واقعی کلمه، به انسانها عشق میورزد. در آن فیلم، وقتی راسل کرو سرش را بالا میگرفت و فریاد میزد، ما چیزی جز سکوتی پایانناپذیر و رعد و برقهایی هولناک را نمیدیدیم اما اینجا، حتی وقتی آدم به سبب خواستههای هوسمحور حوا، سیب عدن را میچیند و آن تکهی شیشهای ارزشمند و شکننده که شاید بشود «اعتماد» صدایش کرد را نابود میکند، با خدایی مواجه است که میگوید او جایی جز اینجا ندارد. خدایی که با عشق، دربارهی حیات و چگونگی زندگی بهتر برای بندگانش مینویسد و وقتی انسانی نهچندان ایدهآل، به خاطر دوست داشتن آن نوشتهها، درب خانهاش را میزند، به طرز معناداری از او پذیرایی میکند. هرچند که مادر طبیعت نسبت به این قضیه خوشبین نیست و این موجود سیاه و سفید (انسان) را میشناسد.
پشت صحنه
دارن آرونوفسکی و جنیفر لارنس در پشتصحنه فیلم "مادر! "
مشکل اینجاست که ساختار یک اثر بجای اینکه با بررسی و درنظرگرفتنِ استراکچرهای متنی و فرمیک خود برآورد شود؛ با برچسب مدرن و پسامدرن و انگارۀ انتلکتورها همسو شده و راه خودرا به نسبیت گرایی هایی مذموم میکشاند. «مادر» غرق در این نسبیت گرایی هاست. عقیم،سست و بی حاصل است و با محاکات شخصی کارگردان ناداستان خودرا جلو میبرد. در بُعدی بلاتغییر از روایتِ نداشتۀ اثر، مجددا این ورونیکاست که گویی نگران همه چیز است و بایستیِ سایۀ بختک گونۀ زن و مردی را تحمل کند که شوهر سست عنصرش پذیرای آنان شده است. شوهری که نه هویتش مشخص است، نه مرامش و نه اساسا کنشهایش؛ شخصی که اینگونه با گزارههایی قطعی از ندانم گرایی و کارهایش حرف میزند، همچنان مطمئن در برنامۀ روزانهاش نقش بازی میکند. مشخص هم نمیشود که مهمانِ مردشان چگونه آدمی است که این میزان شخصیتِ شوهرِ ورونیکا هوایش را دارد، دست روی زخمش بعنوان پوشش میگذارد و با سرفه های بی بُعد و بی معنیش اینچنین تمامیِ ملزوماتِ یک زیست خوب را برایش فراهم میکند؛ به او بیهیچ پشتوانهای، مکانی برای استراحت به او میدهد و فراتر از آن، شیء گران قیمتش را نشانش میدهد و اینقدر مصرانه و استوار سعی در نگهداری او در شب میکند. حال که فرزندان آن دو پس از مغازلۀ بی معنی شان در اتاق خواب آنان،درست پس از اینکه گوهرِ گرانبهای شخصیت مرد را خرد کرده اند؛ میایند. آن دو بر سر نزاعی بی معنی و بی هویت بر سر وصیت نامۀ پدر نزاع میکنند که هرگز سنگر و سود هیچکدام از آن دو از این دعوا مشخص نمیشود؛ کمی بعد مرد آمده است بطرز محیرالعقولی اورا آرام کرده است اما باز نزاع بالا میگیرد و به مضحک ترین شکل ممکن برادری می میرد - یک اسکی از قصۀ هابیل و قابیل - همۀ آنان پراکنده میشوند، داستان در همان نقطه ای که بوده است، در آن خانۀ پرت و دورافتاده ای که بی دلیل آنرمال بازی درمیاورد میماند و ورونیکا را تنها در خانه رها میکند و گویی این نماد بازی ها هستند که آرونوفسکی دست به دامن آنان شده است؛ ار نه..نه قصه ای در فیلم موجود است،نه شخصیتی، هرچه است موضع است و بس !!
سکانس به یاد ماندنی فیلم مادر!
آرونوفسکی تلاشش بر این بوده تا بتواند مفاهیمی عمیق و فلسفی از حیات و ممات زندگی انسان ها، پیدایش جهان و برخی اتفاقات رخ داده در آن را به تصویر بکشد، استعارات و نمادها را به وجود آورد و با استفاده از آن ها و چینش درست آن ها کنار یکدیگر، دنیایی که به وجود آورده را برای بیننده قابل قبول جلوه دهد.
اجرای جنیفر لارنس دیدنی است و دوربینی که به دقت در دستان متئو لیباتیک حرکت می کند هیجان فیلم را بیشتر خواهد کرد، حال آن که میزانسن فیلم در فضایی بسته و کارگردانی خوب آرونوفسکی نیز از دیگر فاکتورهای خوب فیلم هستند.
مادر دنیایی پر رمز و راز است، که در جاهایی بیننده را به یاد سینمای خودوروفسکی، بونوئل و یا حتی کوبریک خواهد انداخت، گرچه که می تواند استقلال خود را نیز حفظ کند.
از طرفی، تصاویر اولیهی فیلم مانند خونهایی که از روی زمین پاک نمیشوند، لامپی که با خون پوشیده شده و چیزهایی از این دست، باز هم ما را به یاد برخی از مفاهیم شناختهشدهی همان فیلم (درخشش کوبریک) میاندازند. مفاهیمی مانند بنا شدن تمدن ما بر خونهایی بسیار و چیزهایی از این دست که دیگر، در دنیای سینما تازگی ندارند.
داستان درباره زنیست که به گفته خودش میخواهد بهشتی (مدینه فاضله) بسازد و برای دیوار به دیوار آن زحمت کشیده و تنهایی را با همسرش به همه چیز ترجیح میدهد، اما همسر نویسندهاش از انزوا خسته شده و نیاز به دیدن افراد و تعامل دارد تا بتواند بنویسد. و بسیاری برداشت های دیگر...
مادر مسیر جریان یافتن قطرات خون و تخریب شدن چوب کف خانه و به دنبالش، ترکیدن لامپ پر از خون و نمایان شدن دروازهای روی دیوار زیرزمین را دنبال میکند تا به منبعی بزرگ از نفت میرسد. مادر هرزچندگاهی با تمرکز روی دیوارهای خانه و لمس آنها، قلب جریانبخش زندگی را مشاهده میکند که طی حوادث فیلم رفته رفته تیرهتر میشود و رنگ خاکستر به خود میگیرد. این موضوع نوید یک حادثه بزرگ را به مادر میدهد. حادثهای که گویا قرار است زندگی را به پایان برساند و آخرالزمان این خانه باشد.
به دنبال کشته شدن یکی از پسرهای آدم و حوا و همچنین ناپدید شدن آن یکی در جنگلهای اطراف خانه، فامیلهای این خانواده برای عرض تسلیت به خانه مادر و همسرش میآیند و اولین هشدار واقعی به مادر را میدهند. مهمانانی که برای تسلیتگویی به خانواده داغدار وارد خانه میشوند، به هیچ وجه بویی از انسانیت نبردهاند. پا به درون حریم شخصی مادر میگذارند و اصلا به حرفها و توصیههای او گوش نمیدهند. مادر حسابی نسبت به رفتار مهمانان با خانه نگران است و مدام دلهره خراب شدن خانه درحال ساختش را در دل دارد. از طرفی هم مرد خانه حسابی با مهمانها گرم گرفته و هیچ توجهی به نگرانی مادر نمیکند. تاحدودی میتوان این قسمت را آغاز دنیای شخصیسازی شده دارن آرنوفسکی به حساب آورد. دنیایی که در آن خدا با انسانها در جهت نابود کردن زمین و آسیب رساندن به مادر شریک است. خدایی که ضمن دوست داشتن انسانهایش، آنها را به نابودی هرچه زودترشان نزدیکتر میکند.
گفتگوی ویدیویی با جنیفر لارنس درباره تجربه متفاوت و دیوانهوار نقشآفرینی در «مادر!» ساخته دارن آرونوفسکی.
سکانس ماندگار از فیلم مادر!
زن جوان حامله میشود، و مرد شاعر هم بالاخره کلنجار رفتن با خودش را تمام میکند و شعری میسراید (بعد از شنیدن خبر بارداری همسرش میره ادامه کتابش رو بنویسه_بعد از خلق عیسی انجیل رو نازل میکنه). «مادر» آرنوفسکی، در درجه اول یک تمثیل از آخرالزمان است، که در مقابل استثمار و تخریب دنیای طبیعی میخروشد.در سکانس هجوم مهمانهای ناخوانده به خانه ،مفهوم (گروتسک) به درستی برای مخاطب عینی سازی میشود .بواقع تضادی که از پیش زمینه ذهنی مخاطب و کنش و واکنش عینی افراد حاضر در صحنه شکل میگیرد دقایق عجیب و پر التهابی میسازد : از نشستن گاه و بیگاه بر سینک گرفته تا ورود زن و مرد به اتاق خواب خانه به قصد عشقبازی و تلاش یکی از مهمانها برای اغوا کردن مادر و در نهایت فحاشی او و...در سکانس مذکور مخاطب به درستی موضع ضعف و انزوا مادر را درک کرده و شرایط غیر عادی و مضحک سکانس را میپذیرد .
هنگامی که دوتا از مهمانان بدون توجه به حرفهای مادر، روی ظرفشویی نشستهاند و مدام بالا و پایین میپرند؛ یکی دیگر از حوادث مذهبی – تاریخی انسانها رخ میدهد. حادثهای که پیش از فیلم Mother!، آرنوفسکی در فیلم قبلیاش به طور کامل به آن پرداخته بود و دید شخصی خودش نسبت به آن را به تصویر کشیده بود. ماجرای نوح و پر از آب شدن تمام سطح زمین. با تخریب ظرفشویی و ترکیدن لولههای آب، آب زیادی در خانه جریان پیدا میکند و همزمان با این حادثه، مادر موفق به بیرون کردن تمامی مهمانان از خانه میشود(این میتونه نشون دهنده از بین رفتن موقتی نسل بشر باشه!اون دختر و پسری هم که سینک رو به فنا دادن مردمی بودن که تو زمان نوح تذکراتشو رو جدی نگرفتن و در نهایت از خونه_زمین بیرون رفتن) . آن حادثه تاریخی هم که طی آن تمام سطح زمین پر از آب شده بود، تمام انسانهای روی زمین را از بین میبرد. حالا هم هیچکس به جز خدا و مادر در خانه حضور ندارد و نوبت به حوادث جدید میرسد.
ایده ی ساده آرونوفسکی همان داستان درد و رنج مادر طبیعت توسط بشر بوده و سینما را با سینما نمایش می دهد.
سینما بازنمایی یک ایده نیست. بلکه رویدادی شهودی است که از امر مفروض بالفعل گذر کرده و به سوی ایده ی تصویر می رود. سینما حرکت تصویر شده ای را می بیند که از طریق آن جهان های ادراک شده در کنار هم امکان حضور می یابند و این مهمترین دستاورد فیلم است.
فیلم « مادر! » فیلمی است که بیشتر احساس می شود تا دیده شود، آشناست. زیرا جدای از هرچیز، عشق برآیند آن است و این پیامی است از دنیای دیوانه وار آرونوفسکی از میانِ تصاویر مغشوش و گاه منزجر کننده اش و خب… این جادوی سینمای پسر نابغه است.
جنیفر لارنس بازی در فیلم مادر ساخته دارن آرونوفسکی را سخت ترین تجربه کارنامه کاریش توصیف کرد.
ترس و وحشتی که از دیدن فیلم مادر نصیب بیننده می شود، همان وجدان بیدار انسان ها و ببیننده هست که می گوید ببین با هر گناه چه به زمین می آوری و نابودی زمین با ذره ذره گناه انسانها تکمیل می شود شاید به چشم ما نیاید و همیشه با هر گناه می گوییمما که کاری نکردیم یا مگر چه شد (سکانس نشستن زن و مرد برروی میز وسینک که بالا و پایین می کردند و در ذهن خودشان کار خنده داری هست و مشکلی پیش نمی آید ) وما بارها خواندیم که بریدن دوتا درخت به دست افراد بشر چه فجایعی به بار می آوردهمانند جاری شدن سیل.
سکانس خاطره انگیز فیلم مادر!
زن جوان حامله میشود، و مرد شاعر هم بالاخره کلنجار رفتن با خودش را تمام میکند و شعری میسراید. این موفقیت جشن گرفته میشود، زن، تنها برای خودش در این جشن غذا درست میکند، تا از این طریق به هجوم طرفدارها، مطبوعات و سایر افراد به خانهیشان اعتراض کند. با متشنجتر شدن اوضاع، هرگونه نمودی از واقعگرایی در فیلم از بین میرود. این تشنج، زندگی زن جوان و فرزند بدنیا نیامدهاش را تهدید میکند، و خطر نابودی خانه را با خودش بهمراه دارد. «مادر» آرنوفسکی، در درجه اول یک تمثیل از آخرالزمان است، که در مقابل استثمار و تخریب دنیای طبیعی میخروشد.
علیرغم اینکه شخصیت باردم در صحنههای زیادی به مادر عشق میورزد اما هیچگاه نمیتواند از پرستش کنندگان خویش فاصله گرفته و همیشه آنها را به منزل راه میدهد.
شاهد شکل گیری فرقه هایی مذهبی هستیم، فرقه هایی که هر یک فقط بخشی از نوشته های مرد نویسنده را فهمیدند و برای درک نادرست کلیت کتاب توسط افراد بشر حاضر در خانه چند دستگی عجیب و جنگ و درگیری بین حاضرین در خانه شکل می گیرد. خشونتی بی پرده و عنان گسیخته ...جنگی هم که توی خونه راه افتاداستعاره ایست که خدا به بنده هاش گفته هرکاری دوست داری روی زمین انجام بده،،،که تو فیلم میگن شاعر گفته هرچی میخوای و برش دار،،،، و اینکه همین نیمه دوم فیلم انسانهای امروزی هم نشون میده،،،،، مثل کارای وحشی گری و جنگ وجدال و کشتن و خون و اسیب زدن به همه چیز و بی رحمی،،،
مصاحبه با دارن آرونوفسکی در رابطه با فیلم مادر!
سکانس فوق العاده فیلم مادر
مسئله ی آرونوفسکی به گفته ی خودش «زمین» است. زمین همه ی ما (مادرِ زمین) و اینکه انسانها چطور باعث درد او می شوند.آرونوفسکی به ۲۵ دقیقه آخر، تصویری از خشونت در حال اوج گرفتن، اشاره کرده و میگوید:“پایان فیلم مادر! یکی از بهترین دستاورد های من است، فقط بخاطر اینکه یک کابوس است. این بخش به طور ممتد ترس و وحشت های دنیای ما را نشان میدهد و در نهایت مادری باردار را میبینیم.“
در نیم ساعت آخر فیلم مادر! ، آرونوفسکی به شکل معجزه آسایی شکنجه های کتاب مقدس و تاریخ جهان و بشریت را بصورت دنبالهای سردرگم کننده نمایش میدهد.
اون سرباز نماد انسانیت که امیدی بهش هست و دلش به حال طبیعت و چیزی جز خودش میسوزه(نماد اقلیت نیکوکار انسان ها) سرباز میتونه نماد انسان های مسئولیت پذیر و مدافع باشه.توی اون هرج و مرج هیچکس به فکر مادر و وضع و حالش نبود .حتی به اون بی توجه بودن و براشون مهم نبود که حامله است.
سکانس دلهره آور فیلم مادر
مرگ ناجی
خاویر باردم نقش نویسنده و صاحب خانه را دارد، نمادی از خدا که تشنه پرستیده شدن است و حاضر است حتی فرزندش را فدا کند (عیسی) تنها به خاطر اینکه ستایش گردد. او می بخشد گناه انسان ها را تا فرآیند تمجیدها ادامه یابد. او اجازه می دهد انسان ها مادر را (با بازی جنیفر لارنس) که نماد عشق، طبیعت، حیرت، تنهایی و ترس بشر است بیازارند تا فرآیند پرستش ادامه پیدا کند!
مادری که از نویسنده تمنا می کند که من می خواهم در این خانه با تو تنها باشم. آیا مگر من برای تو کافی نیستم !؟ (یادآور پرسش ملائک از خداوند درباره چرایی خلقت انسان). اما وسوسه پرستش است یا عشق خداوند به بشر که آنها را به خانه راه می دهد حتی اگر افراد بشرخانه، طبیعت و مریم مقدس را نابود کرده و فرزندش را شرحه شرحه کرده و تکه های گوشت او را بخورند!
تیکه تیکه کردن بچه و خوردنش اشاره داره به مراسم عشای ربانی، در این مراسم هم تو کلیسا ها به مردم یه تیکه نون و یه جرعه آب میدن به استعاره از گوشت و خون عیسی مسیح.
سر بریدن بچه اشاره به حضرت ابراهیم و قربانی کردن و رسومات و ایین های بی جایی که وجود داره و اشاره به اینکه جلوی دزدی و قتل و غارت به خاطر بخشش خدا از بین نمیره.
این منجی لزوما مسیح نیست. منجی بشریت، از جمله مفاهیمی است که در اکثر ادیان الهی وجود دارد و قرار است روزی با ظهور خود دنیا را از ظلم و ستم پاک کند. آرنوفسکی هم با دیدی کاملا باز سراغ این مهم آمده و در قالب یک نوزاد، منجی ادیان الهی مختلف را به تصویر کشیده است. برای مثال همزمان با اینکه در برخی از سکانسها به وضوح صلیب را مشاهده میکنیم، در این سکانس هم بعضی درحال فریاد زدن «الله اکبر» هستند و به طور کاملا واضح هم قابل شنیدن است.
میزانسهای فیلم برگرفته از ارجاعاتی به فیلمهای خود او مثل "سرچشمه" و "قوی سیاه" است و کابوسهای آن یادآور آثار "آلن پو" است.
یکی از اهداف فیلم "مادر" رسیدن به این آگاهی از دل وحشت و خشونت در زندگی انسان و انتقال احساس اضطراب و رنج است. این که انسان و کنشهای او چگونه در روند شکلگیری زندگی و سیر رخدادهای تاریخی تاثیرگذار است.
▪️فرزندی که همانند کریستال تکه تکه میشود و از دید کشیش فدای یک آگاهی بزرگتر میشود. یک منجی مثله شده. متن چنان به فرامتن تبدیل میشود که مرزهای بین ساختارهای نشانه شناسانه و سمبلیک را در برابر جهان انتزاعی را از بین میبرد. همانقدر به سورئالیسم نزدیک میشود به همان شکل با سینمای وحشت پیوند میخورد. فلسفه جهان بینی کارگردان آنقدر بزرگ میشود که فیلم را درخود می بلعد. تریلر روانکاوانه آرنوفسکی فاقد زمان است و نهایتا نشانی از تهی و هیچ به جای میگذارد. همانطور که از لحاظ بصری فیلم کم کم تیره و خاکستری میشود.
فیلم با ارجاعات فراوانی به فیلمهای "بچه رزماری"، ملودرامی شبیه " چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد"، شاتهای "پی" اولین اثر آرنوفسکی و عقیم بودن در نویسندگی شبیه جک تورنس "درخشش" استنلی کوبریک ساخته شده است. آرنوفسکی سینما را با سینما نمایش میدهد و این مهمترین دستاورد فیلم است. مدیومی که هیچ یک از هنرهای دیگر قدرت بازنمایی آن را ندارند. فیلم "مادر" فیلمی است که بیشتر احساس میشود تا دیده شود، آشناست. زیرا جدای از هرچیز، عشق برآیند آن و قدرت مطلق قلمداد میشود و این خود جادوی سینما است.
مصاحبه جنیفر لارنس با مردم درباره خودش به هنگام اکران فیلم مادر.
مادر(با علامت تعجب)، شگفتی حاصل از یک آشفتگی تکرارشونده است. آدم و حوای مطرود از بهشت، هابیل و قابیل و آغاز نقطهی جنایت،طوفان نوح در سینک آشپزخانه، مسیح شرحه شرحه شده در چنگال پیروان، پلیس به عنوان نمادی از قانون که برای برپایی تمدن، با توسل به سرکوب بر خشونت و آشوب بیشتر دامن میزند، خدایی که از مجاورت با مادر طبیعت خسته است، خدایی بی ایده و عقیم که برای رفع جهان ملالانگیزش باید دست به خلقت بزند و هربار طرحی نو دراندازد.
یک خدای خودشیفته، خدایی که مسئلهاش تنها پرستیدهشدن است، حتی به بهای آتش زدن بر پیکرهی حیات طبیعت.
مادر طبیعت که بنای خانهاش را با خشت جان خویش ساخته، و هر بار صدای تپیدن بخشی از وجود خود را در آن احساس می کند، باید هجوم توحش علاقهمندان به شاعر خلقت را تاب بیاورد، تنها به این جرم که عاشق اوست.
دامنهی این آشفتگی فراگیر حتی به نافیلمنامهی آرونوفسکی هم میرسد؛ فرامتن متزلزلی که معلق است، چراکه اصلاً متنی وجود نداشته تا بر روی آن استوار بماند.
در بحبوحهی این چرخهی تکرار شوندهی هرج و مرج، جایی که در آن هم خدا حاضر است، هم انسان و هم طبیعت، جای خالی یک نفر شدیداً احساس می شود و آن شیطان است. شیطانی که از ابتدا شاعر خلقت را نسبت به سرکشی و ویرانگری آدم بر چرخه حیات بیم داده بود.
اما شاید گریزهای گاه و بیگاه آرونوفسکی به داستان بچه رزماری، تلویحاً این پیام را به ذهن متبادر کند، که عصر ما بیش از آنکه شبیه به دیوان شعر خدا باشد، عصر حکمرانی شیطان است.
سکانس پایانی فیلم مادر
از قیامت تا آغازی دوباره
در دقایق پایانی فیلم شخصیت جنیفرلاورنس به عنوان سیاره زمین میسوزد، آسیب میبیند و تا حد نابودی تخریب میشود، چه معنایی دارد؟
این فیلم صحنههایی از تجاوز و شکنجه زمین، مادر طبیعت، را نشان میدهد.طراحی صحنه نیز گاهی اوقات، باغ عدن را به نمایش میکشد.“
چرخه ای که دوباره آغاز میشود:خاکستر ها، شیشه، خانهای جدید، مادری جدید !“
در سکانس اخر مشاهده میکنیم که مادر دیگری خلق شده! یک چرخه توقف ناپذیر... خالقی که انگار هر بار دنیا رو از نو میسازه به امید بهتر شدن ولی بهتر شدنی وجود نداره! و سپس مانند اولین صحنهای که جنیفر لارنس را در نقش مادر دیده بودیم، یک مادر جدید را میبینیم که از خواب بیدار میشود و سراغ همسرش را میگیرد. اینجاست که چرخه دیوانهوار دارن آرنوفسکی پدیدار میشود و تمامی حقایق را آشکار میکند.
منبع: کانال تلگرامی کافه هنر