از داستان واقعی و ترسناک «پینوکیو» چه میدانید؟

باورش سخت است که بیش از هشتاد سال از عمر «پینوکیو»، دومین فیلم بلند دیزنی، میگذرد.
پینوکیو یک شخصیت داستانی و شخصیت اصلی ماجراهای پینوکیو از نویسندهٔ ایتالیایی، کارلو کلودی است. او در واقع عروسکی چوبی است که آرزوی تبدیل شدن به پسری واقعی را دارد. همچنین او بسیار دروغ میگوید و هنگامی که دروغ میگوید بینیاش شروع به رشد کردن میکند و بزرگتر میشود.
این داستان در ابتدا توسط کارلو لورنزینی (با نام ادبی کارلو کولودی)٬ بین سالهای ۱۸۸۱ و ۱۸۸۳ در ایتالیا نوشته شد . لورنزینی کار نویسندگی را با نوشتن طنزهای سیاسی برای روزنامه آغاز کرد (روزنامه های Il Lampione و Il Fanfulla ). در سال ۱۸۷۵ ٬ او وارد دنیای ادبیات کودک شد و از این راه برای انتقال عقاید سیاسی خود بهره جست . بعنوان مثال سری داستانهای “Giannettino” غالبا به وحدت ایتالیا اشاره دارد.
لورنزینی بسیار علاقه مند بود که از یک کاراکتر مهربان و دوست داشتنی و در عین حال متقلب وگستاخ برای بیان اعتقادات خود بصورت تمثیل وار استفاده کند. در سال ۱۸۸۰ او شروع به نوشتن Storia di un burattino (=داستان یک عروسک خیمه شب بازی) کرد که بعدا به ماجراهای پینوکیو شهرت یافت . این داستان بصورت هفتگی در روزنامه ی Il Giornale dei Bambin (اولین روزنامه ی مخصوص کودکان در ایتالیا) چاپ می شد.
در داستان اصلی نویسنده سعی در آن دارد که سختی تربیت کودکان و مخصوصا امور تربیتی کودکان نافرمان را نشان دهد کارلو کلودی در این داستان سعی بر این دارد که ذات پلید و چهره واقعی افراد را به نمایش بگذارد. وی بر این عقیده استوار بود که تنها امر و نهی کردن کودکان باعث تربیت درست آنها نمیشود بلکه میتواند آنها را بیشتر به سمت کار ها غلط جهت بدهد. او عقیده داشت که باید به کودکان فرصت آزمون و خطا داد و با این آزمون و خطا ها آنها با پیامد های مختلف کار هایی که کردن مواجه بشوند و آنها را تجربه کنند و در نهایت تصمیماتی برای رهایی از آنها بگیرند.
اما این داستان ترسناک و مناسب کودکان نبود به همین خاطر کمپانی والت دیزنی آن را تغییر داده و به شکل دوست داشتنی که همه آن را به یاد دارند به تصویر کشید. در داستان اصلی پینوکیو که درون او بود و نقش وجدانش داشت را با چکش کشت چون آن ملخ دائما به او تذکر میداد که پسران بد به الاغ تبدیل میشوند. حتی در قسمتی از داستان او یکی از پاهای چوبی خودش را آتش میزند تا پدر ژپتو پای دیگری برایش بسازد. پینوکیو طی ماجرایی با گربه نره و روباه مکار که لباس انسانی بر تن خود داشتند آشنا میشود و به پدر ژپتو تهمت سوء استفاده و کودک آزاری میزند و او را به زندان می اندازد. در اواخر داستان گول گربه نره و روباه مکار رو میخورد و از درختی به دار آویخته شده و میمیرد.
سالها این قصه تبدیل به شکل امروزی آن شد و ازروی آن انیمیشن مشهور «پینوکیو و پدر ژپتو» ساخته شد. جالب است بدانید پینوکیو در دو فیلم دیگر دیزنی نیز ظاهر شده است.
اولین حضور دوبارهی پینوکیو در کارتونهای دیزنی، سال ۱۹۹۲ در «علاءالدین» بود.
یکی از چیزهایی که دیزنی، به جز مخلوقات زیبا و آهنگهای خواندنی فراوان، به آن شناخته شده، پیامهای پنهانشده در فیلمهایش است. این جزئیات کوچک، با اشاره به فیلمهای قبلی و آینده، به طرفداران دیزنی چیزی برای شکار میدهد و بهخصوص تشخیص گمراهکنندهها و پیچیدهترها میتواند بسیار رضایتبخش باشد.
از آنجا که پینوکیو در سطحی گسترده یکی از بهترین فیلمهای انیمیشن دیزنی شناخته میشود، طبیعتا در چند فیلم دیگر دیزنی که بعدها ساخته شدند، ظاهر شده است. اولین بار سال ۱۹۹۲ در علاءالدین، آنجا که غول چراغ جادو به یک عالم چیز تبدیل میشود، در این میان به پینوکیو هم تبدیل میشود.
تشخیص دومی به مراتب سختتر است، اما اگر در «گیسوکمند» محصول ۲۰۱۰ (Tangled) در طول آهنگ «من رویایی دارم» (I’ve Got a Dream) در میخانهی اسناگلی داکلینگ روی جای درست، فیلم را نگه دارید میتوانید پینوکیو را ببینید. ممکن است پیش خودتان فکر کنید که منطق حضور پینوکیو در این میخانه چیست، اما موضوع این است که این نکات پنهان در فیلمهای دیزنی اصلا دلیل و منطقی ندارند، هدف فقط لذت بردن از شکار ناگهانی آنهاست. کشف این جزئیات کوچک جالب و یکی از دلایلی است که طرفداران دیزنی میتوانند بارها فیلمهایش را تماشا کنند.