پری ملکی، خواننده و مدرس، از فراز و فرودهای موسیقی ایرانی میگوید
صدای آقایان را تحریم کردهام!

پری ملکی از خوانندههای پر کار این سالهاست که در ایران مانده و با تمامِ مشکلاتی که برای زنان در موسیقی پیش میآید به کار خود ادامه داده است. او نگاهی تجربهگرا و باز به مسائل موسیقی دارد و در عینِ صراحت و انتقادات فراوان سعی کرده همواره کار کند و پیش برود. او به غلبهی آقایان در عرصهی فعالیتهای موسیقی امروز ایران معترض است و میگوید چرا مردان به تلاشها و فعالیتهای زنان اهل موسیقی به ویژه خوانندگان بیتوجه هستند؟ پس من هم به اعتراض، بسیاری از کارهای آنان را نمیشنوم و در کنسرتهایشان شرکت نمیکنم.
هنرامروز-صالح تسبیحی: خانم ملکی، به نظر میرسد موسیقی در سطحِ جنسیتی به خصوص وقتی به شکل زنانه یا مردانه خوانش میشود مقدار زیادی نابرابری به یاد میآورد. در این وضع خیلیها مثل شما ناامید نشدند و به این راه ادامه دادند و خیلیها هم ناامید شدند. خیلیها هم از این موضوع به عنوان یک ابزار مبارزاتی و گاهی خودنمایی استفاده کردند و اصلاً انحراف مسیر ایجاد شده است. به نظر شما دلیلش چیست؟ آیا به این دلیل است که سبقه تاریخی خوانندگی و نوازندگی زنان در تاریخ معاصر ایران کمرنگ است؟
این طور نیست که سابقهی خوانندگی و نوازندگی زنان در موسیقی ایرانی مشخص نبوده باشد یا اینان نقشی حاشیهای داشته بوده باشند. حتماً میدانید که تصاویری از خوانندگی و نوازندگی زنان در نقشبرجستهها و مُهرها از حدود شش هزار سال پیش وجود دارد. در صد سال اخیر هم که زنان بسیاری در این عرصه فعال بودهاند، اما در بسیاری از دورههای تاریخی فعالیت آنان گاه به سبب محدودیتهای حاکمان و یا به دلیل نگاه بستهی جامعه با محدودیتهایی روبهرو بوده است. به عنوان مثال دربارهی دورهی قاجار و اوایل پهلوی داستانهایی از این محدودیتها شنیدهایم؟
ما حتی در مطربها مردپوش داشتیم. زنانی که لباس مردانه میپوشیدند و خیلیها نمیدانستند که اینها اصلاً زن هستند. فارغ از اینها موزیسینهای زن داشتیم
در دوران قاجار در اندرونی شاه کلی زن نوازنده و خواننده وجود داشت و حتی یکی از همسران ناصرالدین شاه پیانو مینواخت، اما در میان مردم عادی نگاه منفی و بستهای نسبت به موسیقی وجود داشت. حتی میگویند عارف قزوینی سهتار کوچکی داشت که مجبور بود در کوچه و خیابان، زیر عبایش قایم کند. نوازنده و مدرسی هم به اسم سوسو خانم (احتمالاً اسم دیگری داشته، اما به این نام صدایش میزدند) بود که تار مینواخت، اما باید زیر چادرش ساز را حمل میکرد.
این مسئله بهخاطر مذهب بود یا سنت؟
مذهب و سنت آنقدر درهم تنیده بودند که اصلاً نمیشود تفکیکشان کرد. بعضی از خانوادهها آنقدر مذهبی نبودند، اما سنتها مانع از آن میشد که زن به دنبال موسیقی برود. در آن زمان هر نوع نوازندگی و خوانندگی را به طعنه «مطربی» میگفتند و این تفاوت دارد با معنای درست و وزین «مطرب» که قرنها برای اهل موسیقی، در شعر و ادبیات به کار میرفت.
دورهای که قمرالملوک وزیری در فضای فرهنگی هنری ایران حضور یافت، زمانی بود که تجدد در همه زمینهها شکل گرفته بود. ما بعد از گذشت 70، 80 سال به پیش از آن دوران بازگشتهایم یا به پیش رفتهایم؟
نمیشود گفت بازگشت کردهایم. به هر حال جامعه و مردم امروز ایران، آدمهای صد سال پیش نیستند. نگاهها تغییر کرده و مردم با همهی دنیا در ارتباط هستند، اما من این دوره را دورهی برزخی میدانم، یا به عبارتی دورهی گذار. ما همچنان میان سنت یا به عبارتی سنتهای نادرست و میل به امروزی بودن دست و پا میزنیم. در ضمن خیلی چیزها به سرعت تغییر کرده است و این تغییر همیشه خوب و مثبت نیست.
خوانندههای جوانتری که ما با آنها گفتگو کردیم، گفتند که گاهی مردان نوازندههای بهتری از آب درآمده اند. به دلیل اینکه زن ها انقدر اذیت شدند و محدود شدند که حتی در نوازندگی هم گیر میکردند
به نظرم امروز دیگر این حرف خیلی معنا ندارد. بیست و چند سال پیش یعنی در سال 72 که من گروه خُنیا را تشکیل دادم، اینطور بود. در آن دوران نوازندهی خانم خیلی اندک بود. من به سختی تعدادی نوازندهی خانم پیدا کردم. تا ده سال پیش هم میتوانم بگویم آقایان، نوازندههای خیلی بهتری بودند. زنان نوازنده تکنیکشان ضعیف بود، به این خاطر که شجاعت و جسارت نداشتند؛ اما الان نه. الان در میان خانمها، نوازندههای قوی و حرفهای بسیاری وجود دارد که هیچ کم از آقایان ندارند.
رشدشان در این ده سال به چه دلیلی بودهاست؟
اولاً حالا دختران و زنان به همان اندازهی مردان فرصت یادگیری موسیقی نزد استادان با سابقه را دارند. نکتهی دیگر اینکه فکر میکنم وجود رسانههای مجازی سبب تشویق خانمها شده تا به طور جدی کار کنند. یک علت آن هم لجاجت و سماجت در برابر مشکلات و محدودیتهاست.
این در بقیه مضامین حوزهی حقوق زنان هم مصداق دارد. به طور مثال در نسل ما (متولدین بعد از انقلاب) تعداد بیشتر فارغالتحصیلان دانشگاهها، خانمها بودند و یکی از دلایلش فکر میکنم همین بودهاست. انگار آنها علیه محدودیتها با تحصیل شورش کردند. مثلاً خیلی از بچههای شهرستانی برای اینکه بتوانند از آن فضای سنتی شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ بیایند، با تحصیل این را کار را کردند و خب این محدودیت برای خانمها بیشتر بودهاست
همینطور است. هیچ وقت یادم نمیرود، یک وقت آقای حسین علیزاده میخواستند گروهی درست کنند متشکل از 12 خواننده (6 آقا و 6 خانم). آن زمان خانمها افسانه رثایی، نازی شعاری، سعیده سعیدی و من انتخاب شدیم. دو نفر کم داشتیم. آنقدر که خوانندهی خانم کم بود. دو نفر از شاگردانم را بردم. متأسفانه این پروژه به انجام نرسید.
قرار بود شما به صورت همخوان و یا صدای زیر با این پروژه همکاری داشتهباشید؟
آقای علیزاده میخواستند آن پروژه را با صدای 12 خواننده تنظیم کنند نه فقط به صورت کُر. قطعاً هم کار خوبی میشد. الان اما به حد وفور خوانندهی زن داریم. صداهای خوب هم در میان آنها کم نیست. من در میان شاگردان خودم میبینم که اولاً ردهی سنیشان پایین آمده و خیلی مشتاق هستند.
ممکن است از خانمهای خوانندهی هم دورهی خودتان بگویید
میتوانم از خانمها افسانه رثایی، حوروش خلیلی، فریبا داوودی، سوسن سپهری، سهیلا پورگرامی و زندهیاد شیدا جاهد نام ببرم. البته فقط اینان نیستند. آن زمانی که من شروع به اجرا کردم کمتر از انگشتان یک دست خوانندهی خانم وجود داشت. سیما بینا، پریسا، هنگامه اخوان و برخی زنان خوانندهی دیگر که پیش از انقلاب فعالیت میکردند، در آن زمان کاری نمیکردند. در ضمن هیچکدام از خانمهای خواننده خودشان گروه موسیقی نداشتند و به همین دلیل کار و فعالیتشان مشکلتر بود. باید منتظر میماندند تا یک گروه از آنها دعوت به همکاری کند و این سبب میشد که کم کار شوند. من اما از سال 72 گروه خودم را تشکیل دادم.
قبل از اینکه به فعالیتهای گروه شما بپردازیم که گروه موفقی است و دیده شده، این را بپرسم که چرا شما از ایران نرفتید؟ چرا که این محدودیتها یا ممنوعیتها را خیلیها با رفتن از ایران دور زدند و البته ما این را هم میدانیم که خیلیها که رفتند، از صحنهی موسیقی محو شدند. میخواهم بدانم شما چرا از ایران نرفتید و چه اصراری داشتید و دارید که در این چهارچوب کار کنید؟
خودتان گفتید بسیاری از هنرمندانی که از ایران رفتند، بعد از مدتی، محو شدند و دیگر فعالیتی نکردند. اوایل دههی 70 یادم است که برای اجرای برنامه به ژاپن دعوت شدم. چند سالی میشد که موفق شده بودم با اطلاع و مجوز وزارت ارشاد برای بانوان کنسرت بدهم. این راه را آمده بودم و اعتقادم هم این بود که چرا نباید زنان خواننده فعالیت کنند؟ مگر میشود صدای زن از بین برود؟ با آن همه لطافت و مادرانگی که در صدای زن است. راه سختی را برای این هدف طی میکردم. شاید اگر خانمهای خواننده و نوازندهای که آن زمان بودند، میآمدند و همکاری میکردند، ما خیلی سریعتر موفق میشدیم فعالیت زنان موسیقیدان را تثبیت کنیم. آن زمان که به ژاپن دعوت شدم یادم است که رفتم و با چند نفر مشورت کردم. ایشان به من گفتند که تو یک راهی را شروع کردهای و چرا میخواهی بروی؟ راهی که شروع کردهای را ادامه بده. اگر قطع کنی و بروی تمام میشود.
هیچ وقت مورد اذیت و ممنوعیتی که باعث ناامیدی شما بشود، قرار نگرفتید؟
مگر میشود قرار نگرفته باشم. خیلی زیاد. خیلی از اوقات میشد که گریان از وزارت ارشاد بیرون میآمدم، اما وقتی به خانه میرسیدم به خودم میگفتم نه، من نباید ناامید شوم. من هدف و راهی دارم که به آن اعتقاد دارم و نباید رهایش کنم. خیلی راحت میتوانستم از ایران بروم. اما فکر کردم چرا باید بروم. بعدها هر بار که رفتم سفر (بهخصوص برای اجرای برنامه) و برگشتم با خودم گفتم نه صبر کن و بمان. حالا برایم مسجل شده که اصلاً زندگی خارج از ایران به دردم نمیخورد. نه من و نه هیچ هنرمند دیگری به خصوص موزیسینها.
چرا به دردشان نمیخورد؟
ما اصلاً تاریخمان تاریخ بسته بوده است. ما همیشه در یک چهارچوب و با مستوری کار کردهایم و این ربطی به این دوره و امروز ندارد. ما یاد گرفتهایم طوری شعر بگوییم، طوری نقاشی کنیم، طوری موسیقی اجرا کنیم که پر از رمز و راز و کنایه باشد. به قول احمد شاملو اگر دموکراسی برقرار باشد ما ایرانیها دیگر حرفی برای گفتن نداریم!
یعنی یک جور عادت به واکنش داریم؟
بله.
و نگرانی این وجود ندارد که این ویژگی ما را همیشه در حالت واکنشی نگه دارد؟
نه. برای اینکه دیدهایم زمانی که هنرمندانمان از ایران میروند، لزوماً کارشان بهتر نمیشود. چه بسا بدتر هم میشود. شما نمیتوانید داستانهای الان آقای عباس معروفی را با داستانهای قدیمیاش مقایسه کنید؛ یا آثار امیر نادری را با فیلمهای قبلیاش. شما آثار موزیسینهایی را که از اینجا رفتهاند ببینید.
مگر اینکه مثل آقای کیهان کلهر پایگاه فکریشان همچنان ایران باشد. اینها پایگاه فکریشان را همچنان ایران نگه داشتهاند.
کیهان کلهر اینجاست. عباس کیارستمی هم اینجا بود. مهاجرت نکرده بود. میرفت و میآمد. فرق میکند با کسانی که کاملاً مهاجرت کردهاند. مثلاً محمدرضا لطفی زمانی به این نتیجه رسید و برگشت.
البته کمی دیر بود. شما با آقای لطفی دوستی داشتید؟
من در کانون چاووش آواز یاد میگرفتم و ایشان را آنجا میدیدم. دورهی تئوری موسیقی را با ایشان گذراندم. یک دوره کوتاه هم شاگردشان بودم و سهتار یاد میگرفتم. خیلی آدم مطلع و با دانشی بود. خیلی معلم فوقالعادهای بود.
دانش موسیقی روز ایشان هم بالا بود
البته اعتقاداتی هم داشتند که من قبول ندارم، ولی به هر حال....
آن اعتقاد مربوط به سابقه حزب توده را میفرمایید؟
بله و بعد هم که درویش شدند. تقریباً تمام تودهایها سرآخر درویش شدند! همان سالها قبل از اینکه از ایران بروند، یادم میآید یک کاری در دستگاه سهگاه با آواز صدیق تعریف ساخته بودند که ضبط شده و تبدیل به نوار کاست شده بود. بعضی از کتابفروشیها داشتند اما بیشتر از هر چیز کنار خیابان فروش میرفت. من آن موقع در «کتاب زمان» کتابفروش بودم و ترتیبی دادم تا نوارها آنجا هم فروختهشود. به آقای لطفی گفتم این نوار را دستفروشها کنار خیابان میفروشند. گفت خیلی هم خوب است. حالا که نمیتوانیم آن را رسماً منتشر کنیم، بگذار مردم اینطوری بشناسند و گوش کنند.
با آقای پرویز مشکاتیان آشنایی و همکاری داشتید؟
همکاری نداشتیم اما در یک دورهای به دفتر کارشان میرفتم و نزد آقای علی جهاندار ردیفهای آوازی را یاد میگرفتم. بنابراین آقای مشکاتیان را زیاد آنجا میدیدم. هنرمند فهیم، با شعور، با سواد و انسان نازنینی بود. حیف خیلی زود ایشان را از دست دادیم.
نظرتان راجع به این سبک جدیدتر از موسیقی که گرایش به سنتی دارد اما با ریتمهای تندتر خوانده میشود و مردم به اشتباه به آن میگویند «تلفیقی» ولی خب خیلی هم تلفیقی نیست، چیست؟ مثلاً کاری که آقای همایون شجریان و پورناظریها انجام میدهند.
من موافق این کارها نیستم. به نظرم چیز جذابی نیست که ساز را بکوبی و بزنی و نابود کنی. چه از آن درمیآید؟ موسیقی فقط که این نیست. ممکن است مخاطب را به هیجان بیاورد ولی چه میگوید و به شنونده چه میدهد؟ ما متأسفانه با این نوع کارها در واقع ذائقهی شنوندگان را از بین بردیم. بعید میدانم کسی بعد از شنیدن این نوع کارها به موسیقی عمیق و جدی ایرانی علاقهمند شود. به اعتقاد من موسیقی باید شنیده شود، باید در جانت بنشیند و برود در دلت. باید تو را بلرزاند. باید چیزی از آن یادت بماند. آیا میتوانید این کارها را برای خودتان زمزمه کنید؟ تلفیق شعر و موسیقی بعضی جاها خیلی اشکال دارد. تو وقتی میآیی روی شعر مولانا «رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن»، میگویی: رورورورورورورو...! یعنی هیچ درکی از معنی شعر نداری. این شعر پر از اندوه و درد است. مولانا میگوید برو و مرا به درد خود رها کن.
دربارهشان گفته میشود که از شعر دور میشوند
بله، از شعر دور میشوند.
برخلاف اینکه دربارهی پدرشان گفته میشود که آقای شجریان همیشه سعی داشته به شعر نزدیک باشد
او سعی کرد به شعر نزدیک باشد. البته یک انتقاد بزرگی که بر ایشان وارد میدانستند، این بود که شعر را واضح تلفظ نمیکردند. آدم همیشه باید با چند تا دیوان دنبالشان میرفت تا ببیند کدام شعر است و چیست. به هر حال این اشکال را همایون شجریان ندارد. صدای گرم و خوبی هم دارد ولی به نظر من این مسیری که دارد میرود به ترکستان است.
به عقب برگردیم. به آغاز دهه 70 که شما گروه خنیا را تشکیل دادید. به هر حال فعالیت هنری زنان تقریباً در تمام شاخهها آن موقع دچار چالش بود، نه فقط در موسیقی اما بالاخره در حوزهی هنرهای تجسمی دست خانمها خیلی باز بود و مهمترین گالریداران ما خانمها بودند. آن محدودیتها و دردسرها نبود و از آنطرف هم قدرت چانهزنیشان به واسطهی اینکه چیزی از جنبه تنانگی و انداموارگی زنان که صدایش باشد و بدنش باشد در این داستان تجسمی نبود. اما خوانندگی زن به خاطر قاعدهی فقهی غنا همیشه دچار مشکل بود. آن جایی که گفتید با گریه از ارشاد بیرون میآمدید، آنجایی که به شما فشار میآمد را برایمان بگویید. چطوری آرام آرام این کار را جا انداختید و گروهتان را شکل دادید و دیگر با گریه بیرون نیامدید؟
هنوز هم گاهی گریه میکنیم! سه سال پیش برنامهای را که خیلی دوست داشتم و به آن عشق میورزیدم و دلم میخواست عالی باشد، دو شب در تالار وحدت اجرا کردم و هر دو شب بعد از اجرا در خانه گریه کردم.
چرا؟
صدا را کم و زیاد کردند. از این دست اتفاقات زیاد داشتهایم. نکتهی دیگری که ربطی به قوانین و دولت ندارد، رنجی است که گاهی از همکاران خودمان میبریم. همیشه میگویند اهالی موسیقی دشمن لازم ندارند.
البته این در تمام اصناف است
بله. من همهی این سالها به کاری که میکردم باور داشتهام و عشق میورزیدهام. اعتقاد داشتم و هنوز هم دارم که نباید حاشیه داشته باشم. خط قرمزها را رعایت کردهام. معتقدم باید پله پله حرکت کرد. نمیشود یک دفعه از پلهی اول به پلهی دهم بپری. باید آرام آرام راه بروی. سعی کردهام با همهی اهالی ارشاد از مدیر و کارمند با احترام و مهربانی رفتار کنم. شاید به همین دلیل است که آنها هم به من احترام میگذارند. من هرگز مشکلی برای گرفتن مجوز و اجرا نداشتهام چرا که سعی میکنم کارم را درست و بر اساس قواعد انجام دهم، اما هنوز قید و بندهایی وجود دارد که به نظر من مقصر آن خود خانمها هستند.
چرا؟
ببینید تا یک زمانی، حدود سال 77 ما فقط برای خانمها اجرا میکردیم، بعد از آن فکر کردم که دیگر بس است.
چرا فکر کردید بس است؟ مگر 54 درصد جامعه خانمها نیستند. خانم سیمین غانم دارند این کار را ادامه میدهند. همان آهنگهای خودشان را هم میخواند، یعنی همهی آنها را میخواند و چیز جدیدی هم اضافه نمیکند
این که درست نیست. این دستکم گرفتن مخاطب است. این درجا زدن است. وقتی میگویم تصمیم گرفتم قدم تازهای بردارم، به این معناست که حالا دیگر کمکم جامعه و مسؤولان پذیرفته بودند که خوانندگی خانمها امری سخیف و مبتذل میتواند نباشد. حالا این امکان به وجود آمده بود که صدای زنان با مردان همراه شود و شکل «همخوانی» به وجود آمد.
همان سالها من در مطبوعات بودم و به یاد دارم، نیروهای افراطی و تندرو خیلی فشار میآوردند ولی به هر حال دولت اول آقای خاتمی خیلی حمایت بیشتری از هنر و فرهنگ میکرد و فضا بازتر شده بود
ببینید هیچ کدام از آن اتفاقها سبب نمیشد و نمیشود که من موسیقی را کنار بگذارم. موسیقی در وجود من است و از من جدا نمیشود.
از خوانندگان زن کسانی که پیشتر شناخته میشدند و به عنوان موزیسین مطرح بودند، شاگرد کدامشان بودید؟ از کدام یک تأثیر گرفتهاید؟
خوانندگان زن قدیمی اصلاً معلم نبودند و شاگردی نداشتند.
خوانندههایی مانند دلکش و پریسا روی شما تأثیر گذاشتهاند؟
دلکش و الهه را خیلی دوست داشتم، اما بیشترین تأثیر را استاد غلامحسین بنان بر من گذاشته است. او سالها مهمترین معلم غیرمستقیم من بوده است. من بارها و بارها آوازهایشان را شنیدهام و روی آنها تمرین کردهام. بنان یک استثنا در آواز ایرانی بود و تا به امروز هیچکس به گرد پای او نرسیده است.
به نظرتان متولدین دهه هشتاد و نود چگونه میتوانند با موسیقی بنان ارتباط برقرار کنند؟ آن جنس صدا و موسیقی خیلی مورد علاقه این نسل نیست
بنان خوانندهای مثل حسین طاهرزاده و رضاقلی میرزا ظلی نیست که نتوان صدا و آواز آنها را شنید. بنان در عین آنکه سنتیخوان بود، خیلی مدرن هم میخواند. ما متأسفانه گوش و ذائقهی نسل جوان را تربیت نکردهایم. صدا و سیما صدای خوانندههای قدیمی را پخش نمیکند. خب مردم چگونه چنین افرادی را بشناسند؟
بیرون از دنیای موسیقی بین بنان، ایرج و شجریان افراد جوانتر نمیتوانند فرقی بگذارند
همان طور که گفتم ما به جوانان تعلیم ندادهایم و آنها را درست تربیت نکردهایم. البته یکی دیگر از آفات امروز موسیقی این است که همهی آقایان خواننده پیرو محمدرضا شجریان هستند و از صدای ایشان تقلید میکنند. این چه فایدهای دارد؟ شاگردانی را هم که این آقایان تربیت میکنند به همین مشکل دچار هستند.
اینجا بحث چالش در نظام آموزشی موسیقی به وجود میآید. این نظام آموزشی بیشتر دست آموزشگاههاست و دانشگاهها صرفاً فارغالتحصیل بیرون میدهند. نظرتان در این باره چیست؟
فکر نمیکنم رشتهی آواز سنتی در دانشگاهها جدی گرفته شود. در کلاسهای خصوصی نیز اغلب معلمهای آواز فقط کلاسهای گروهی دارند. در چنین کلاسهایی توجهی به ریزهکاریها و ویژگیهای صدایی هنرجو نمیشود. شاگردی که از آن بیرون میآید و تنها ردیف را یاد گرفته و ذرهای دانش و آگاهی ندارد؛ نمیداند شعر چیست و در چه حد و سطحی باید بخواند.
این ایراد وارد است که شاگردهای آقای شجریان بر همان اسلوب کار کردهاند. شما خودتان مدتی پیش آقای جهاندار که یکی از شاگردان شجریان بوده است، کار کردهاید
آقای علی جهاندار یکی از بهترین شاگردان محمدرضا شجریان بود و من هم نرفته بودم که آواز و صدای او را تقلید کنم، چنانچه خود آقای جهاندار هم تقلید صدای شجریان را نمیکردند. میخواستم ردیف آوازی مکتب اصفهان را از ایشان یاد بگیرم. آقای جهاندار معلم آگاه و دقیقی است که برای تکتک شاگردهایش وقت میگذارد. معلم آواز وظیفه دارد استعدادهای هنرجو را کشف کند، راه را برای او هموار کند و علاقه به موسیقی اصیل ایرانی را در او ایجاد کند. به همین ترتیب این نوع موسیقی حفظ میشود و از بین نمیرود.
در حال حاضر خوانندگان مرد نیز به لحاظ سطح کیفی افول کردهاند
خب برخی از اهالی موسیقی بیشتر بیزنسمن هستند تا هنرمند. مسایل مادی برایشان مهمتر است و دیگر به سطح کیفی کارشان اهمیتی نمیدهند.
نظرتان راجع به شرایط فعلی که شبکههای مجازی اجتماعی باعث شده است که خیلی از خوانندگان زن بیشتر دیده شوند چیست؟
الان هر کسی میتواند در هر استودیویی حتی استودیوهای خانگی کار ضبط کند و یا با همین گوشی موبایل! اصلاً مهم نیست صدایی فالش و یا خراب است یا آن خواننده تکنیک بلد است یا نه. همهی ایرادات هم توسط دستگاه اصلاح میشود. بعد هم به راحتی این کارها پخش میشود، اما بسیاری از آنها فاقد جذابیت است. متأسفانه زنان هم سعی میکنند از یکی دو تا خوانندهی زن شناخته شده تقلید کنند. در حالی که صدای زنانه تنوع زیادی دارد. میان این همه شاگردی که دارم، هیچکدام صدایشان شبیه به هم نیست. این را هم باید بگویم که حالا دیگر سلیقهها عوض شده است و بسیاری از آهنگسازان دنبال صداهایی شبیه خانم حمیرا میگردند؛ صدای زیر و جیغ که به نظر من جذاب نیست. یکی از آفات فضای مجازی همین است که هرکس فکر میکند هنرمند است! بسیاری از اوقات محدودیتها باعث میشود ماجراها به ابتذال کشیده شوند.
شما در جایی گفته بودید که کنسرتها و آلبومهای آقایان خواننده را تحریم کردهاید و نمیشنوید
چرا که این آقایان هرگز کار خانمها را دنبال نمیکنند و تلاشی هم برای پیشبرد موسیقی بانوان انجام نمیدهند.
جالب است تهیهکنندگان خیلی از گروههای جوانتر مثل چارتار و پالت نیز این ریسک را نمیکنند که همخوان خانم بیاورند
خبب کار اشتباهی میکنند! طبق مقررات وزارت ارشاد دو خانم میتوانند همراه با خوانندهی آقا بخوانند.
تا به حال به فکر این نبودید که این رویکرد اعتراضیتان را به کمپینی جدی تبدیل کنید؟
داستان با کمپین و شعار حل نمیشود. من نظر خودم را مطرح میکنم. چندی پیش وقتی از من خواستند در نظرسنجی و انتخاب آثار برگزیدهی جشن سالانهی «موسیقی ما» شرکت کنم، گفتم این کار را نمیکنم. چرا که مبنای این جشن آلبومهای منتشر شده است و بنابراین فعالیتهای هنرمندان بسیاری که آلبوم ندارند و فقط کنسرت میدهند، از جمله زنان نادیده گرفته میشود. حتی دیگر حاضر نیستم به عنوان تماشاچی در این جشن شرکت کنم و برای گروهی به اصطلاح خوانندهی موسیقی پاپ که جایزه میگیرند دست بزنم و هورا بکشم!