گفت و گو با رضا موسوی زاده، آهنگساز ، سرپرست گروه موسیقی فاخته و عضو هیئت مدیره خانه موسیقی:
موسیقی اصیل ایرانی به عمیقترین لایههای ذهن دست میاندازد/ خانه موسیقی قانون گذار نیست

"رضا موسویزاده" هنرمند باسابقه موسیقی در گفتگو با هنرامروز، درباره موضوعاتی همچون نقش خانه موسیقی در شکلگیری اهداف هنرمندان موسیقی، حالِ موسیقی اصیل و سنتی در جامعه امروزِ ایران و جایگاهش در جهان، نقش و تاثیر شبکههای اجتماعی بر عرصه موسیقی میگوید. سرپرست گروه فاخته عنوان میکند: بحث موسیقی از تفکر ناشی میشود و ما در جامعهای زندگی میکنیم که این تفکر عمیقی که باید داشته باشیم را براساس یک سری آسیبهای اجتماعی که پس از انقلاب داشتیم از دست دادهایم... موسویزاده عضو هیئت مدیره خانه موسیقی در واکنش به برخی انتقادهای وارد آمده به این صنف میگوید ما در این خانه میتوانیم صیانت اعضای موسیقی را به عهده بگیریم اما ما قانونگذار موسیقی در این مملکت نیستیم.
هنرامروز- فرزانه شهریاری: رضا موسویزاده نوازنده با سابقه تار آخرین اجراهایش با همراهی گروه "فاخته" را در مردادماه سال 97 و همچنین در جشنواره موسیقی فجر همین سال داشت؛ او و گروهش در سال 98 هم به دلیل مسائل اقتصادی و ابهاماتی که درخصوص قانون اختصاص مالیات به کنسرتها وجود داشت، نتوانستند در تالار وحدت اجرا بروند؛ درواقع گروه نمی توانست وارد کنسرت هایی شود که اتفاقات اقتصادی اش را دچار اختلال و حق اعضا را به عنوان مالیات پرداخت کند؛ بنابراین این سال را سکوت کردند؛ به قصد اجرا در سال جاری، اما امسال هم به دلیل حضور بیماری کرونا اوضاع طور دیگر رقم خورد. و حالا این گروه درصدد این است که در سال آتی اجرایی که خارج از موسیقی شهری باشد و درواقع موسیقی فولک است را با هدف حفظ اصالت به روی صحنه ببرد. در ادامه گفتوگوی هنرامروز با "رضا موسویزاده" آهنگساز ، سرپرست گروه موسیقی فاخته و عضو هیئت مدیره خانه موسیقی، پیش روی شماست:
آیا موسیقی سنتی و اصیل ایرانی میتواند خوراک جامعه امروزی را تامین کند؟
در ابتدا میخواهم به این نکته اشاره کنم که در این گفتوگو میتوانم راجع به تفکر در موسیقی صحبت بکنم، به خصوص موسیقی سنتی که یک موسیقی کلاسیک ایرانیست و جایگاه ویژهای در ایران دارد و اگر جهت صحبتهایم در این گفتوگو صرفا این نوع موسیقیست دلیلش عدم نگاه به موسیقیهای دیگر نیست، دلیلش این است که تخصص من موسیقی سنتی است و پژوهشها و فعالیتهای دیگرم هم در ایران راجع به این نوع موسیقی است. ببینید بحث موسیقی از تفکر ناشی میشود و ما در جامعهای زندگی میکنیم که تفکر عمیقی که باید داشته باشیم را براساس یک سری آسیبهای اجتماعی که پس از انقلاب داشتیم از دست دادهایم یعنی متاسفانه بخش فکر را از دست دادهایم؛ میشود گفت که مطالعات اجتماعی کم شده و اقتصاد فشارهای زیادی را به افراد آورده است که درواقع مطالبات اقتصادی و اجتماعی به اهم موضوعات زندگی افراد تبدیل شده است. به هر طریق وقتی مطالعه کم میشود عمق مطالبات افراد دچار آسیب میشود و با موسیقی سنتی که جنسی از موسیقیست که اهل تفکر و مطالعه با بخش اصلی آن در ارتباط هستند؛ این ارتباط کمرنگ میشود و نهایتا وقتی مخاطبتان را به این شکل از دست دهید و یا مطالبات مخاطبتان موسیقی کمرنگ تر از موسیقی اصیل باشد، افراد خیلی معدودی خواهان اجرای موسیقی اصیل هستند و دیگران هم به شکلهای گوناگونی مثلا میروند به سراغ موسیقی مثل پاپ سنتی و میشود گفت که خاستگاهشان را آنجا تامین میکنند...
به این معنی که شاید سبکهای دیگر موسیقی به نسبت موسیقی اصیل، نیازمند تفکر نیستند؟
خیر، اصلا نظرم این نیست که افرادی که موسیقی پاپ گوش میکنند افراد متفکری نیستند... ببینید موسیقی ایرانی با ادبیات و تاریخ ایران عجین شده و صددرصد این تاریخ و ادبیات سنگین است؛ همانطور که میدانید ادبیات ایران به واسطه شاعران و تاریخی که داشته در دنیا مطرح است؛ بنابراین این موسیقی که به این بخشهای اجتماعی گره خورده است طبیعتا نمیتواند عامه پسند باشد و یا نمیتواند خیلی پاسخگوی همه قشرها و سلیقهها باشد. البته این را به عنوان ضعف نه بلکه به عنوان ویژگی مطرح میکنیم و این ویژگی طرفدار نیز دارد اما معدود است و باقی افراد به سراغ مطالبات روز و احساسی لحظاتشان از موسیقی میروند؛ این جا شما میبینید که با مسئلهای که پیش آمده موسیقی در زاویه ضعف قرار میگیرد و در هیچ قسمتی حمایت نمیشود، دولتی که باید موسیقیهای خاص را حمایت کند این کار را نمیکند و چه بسا، شرکتها، ارگانها، سازمانها و نهادها موسیقی عامه پسند را حمایت میکنند که به واسطه آن بتوانند بیزنس کلان اقتصادی را برای خود رقم بزنند، مثل برگزاری کنسرتهای پاپ در چند سانس برای چندین هزار نفر.
با این وجود حال این موسیقی اصیل اینروزها چطور است و چه باید کرد؟
به طور مثال من فکر نمیکنم اگر آقای شجریان زنده بود و حالشان هم خوب بود، نمیتوانست آنطور که باید کار کند و بهطور مثال، سه سانس کنسرتِ چندین هزار نفری را برگزار کند؛ خب اینجا باید زنگ خطری برای مسئولین به صدا در بیاید که موسیقی خاص باید توسط دولت حمایت شود، همانطور که در جهان این اتفاق میافتد. به طور مثال در اتریش ارکستر سمفونیک و موسیقی سنتیشان را دولت حمایت میکند، چون در عامه مردم پایگاه و جایگاه ویژهای ندارد و هرسنی هم طاقت شنیدن این موسیقی را ندارد.
با این توصیف، شاید عدهای بر این باور باشند که موسیقی اصیل و سنتی پتانسیل بیشتری ندارد و به همین دلیل است که اقلیت را دربر میگیرد
اینجا این خلط مبحث به وجود میآید؛ ممکن است کارشناسان بگویند مسئلهای که پیش آمده ضعف یک موسیقیست که نمیتواند با نسلهای خودش و یا مسائل روزش ارتباط برقرار کند. اما عرض بنده این است که این ویژگی موسیقی ماست که درواقع درعمق، افقهای هنری را طی میکند، حالا نمیتوانیم بگوییم این ویژگی منفی است، به هرحال همهی ما از هنر کنکاش در روح و روانمان را مطالبه میکنیم، اگر نه به جای آن ورزش را انتخاب میکنیم، اما میبینیم ورزش بیشتر جسم و سلامت عقلانی ما را کمک میکند، اما روح ما خوراک و خاستگاهش را درجای دیگر تامین میکند. جذابیت موسیقی سنتی همین نکتهای استکه بسیار عمیق و فوقالعاده معنوی و روحی است و تا کسی اهل مطالعه و تفکر نباشد طبیعتا نمیتواند با آن ارتباط بگیرد و این نمیتواند نکته منفی باشد.
نقش رسانههای ملی در شکل دهی سلیقه مخاطبان موسیقی چیست؟
آیا نقش رسانهای مثل رادیو تلویزیونهای در دنیا این است که صبح تا شب بزن و بکوب، فیلم کمدی و کارتون پخش کنند، طبیعتا نه. شما میبینید بهترین جوایز سینمایی دنیا به فیلمهای متفکر داده میشود یعنی شما کمتر میبینید که به یک فیلم کمدی جایگاهی خاص در اسکار بدهند. البته کمدی داریم تا کمدی... مثلا طنزی که چارلیچاپلین داشت یا طنزی که لورل و هاردی داشت... میشود گفت که همه اینها یک کارشناسی ویژهای میطلبد، که ما باید دربارهاش فکر کنیم که ما به دنیا آمدهایم با فکر زندگی بکنیم و یا صرفا کاری بکنیم که لحظاتمان بگذرد.بنابراین ما نمیتوانیم نقش فلسفه و جامعهشناسی و همه اینها را کمرنگ بدانیم و تنها بگوییم چه چیز مردم را خوشحال میکند، بله قشر عوام را ممکن است فیلم کمدی و خارج از عرف هم بتواند خوراک دهد و مخاطبانش هم خیلی زیاد است.
در دنیای امروزی که مخاطب، اغلب موسیقی را به عنوان چیزی رهایی بخش میداند؛ موسیقی ایرانی که به گفته شما نیازمند تفکر است و شاید کمی سنگین و غمگین باشد، چطور میتواند خوراک مورد نیاز یک جوان باشد؟
ببینید رسالت موسیقی ایرانی، تاریخ ایران است و در تاریخ ایرانی هیچ وقت شادیای نداشتیم که بابتش جنگهای پیروزی نبوده باشد. گفته میشود که چرا موسیقی ایرانی غم دارد در صورتی که غم ندارد، تفکر دارد و غم با تفکر دو چیز کاملا متفاوت اند و بعضیها وقتی به فکر فرو میروند به اشتباه فکر میکنند حالشان دارد بد میشود درصورتی که ما که نمیخواهیم همیشه لب خندان داشته باشیم و بزنیم و برقصیم، ما میخواهیم لحظاتی را هم در زندگی فکر بکنیم و جدی باشیم، شما کمتر میتوانید جدیتر از موسیقی ایرانی در دنیا سراغ داشته باشید، حالا در یک شاخههایی، موسیقی هند، پاکستان، چین و ژاپن هستند که این شکل از موسیقی صددرصد با روح انسان سروکار دارد. درواقع یک گوهری دستمان است که میتواند به روح و روانمان و عمیقترین لایههای ذهنمان دست بیاندازد و آن را بکشد بیرون؛ بعد ما بیاییم بگوییم چرا این موسیقی اینطور است! اما به طور مثال من میخواهم در ماشین و ترافیک، فضای خودم را پرکنم و اصلا حوصلهی این را ندارم که به چیزی فکر کنم خب بله برای آن زمان شما موسیقی تعریف شدهای دارید.
شما اشارهای به شکلگیری گروههای پاپ-سنتی داشتید؛ فکر میکنید خاستگاه و تاثیر این نوع موسیقی چه بوده است؟
اساسا اعتقادی ندارم که یک نوع موسیقی و به طور کلی هنر میتواند بد باشد. البته ممکن است که هنری تخریب گر اذهان باشد اما این در دنیا معدود است، یعنی درواقع پشت آن هم هدف دیگری دنبال شده و بد انگاشته شده است. بنابراین من همه جنسهای موسیقی را گوش میدهم تا ببینم آیا نگاهی از من در اینها وجود دارد و من کجای اینها خودم را پیدا میکنم. اما خب ممکن است که اسامی افراد و کارهایشان را به یاد نسپارم چون تخصص من نیست و دوست ندارم حافظه ذهنم را با اطلاعاتی پر بکنم که مربوط به من نیست، اما من همه نوع موسیقی گوش میدهم، چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، حتا رپرهایی که در حال حاضر میخوانند. و بله صددرصد فکر میکنم پدید آمدن این شکل از موسیقی خوب است و اصلا آن را رد نمیکنم ولی فقط چیزی که برای من مهم بوده و به تحقق ننشسته، این بوده است که ما چرا باید یک کاری را انجام دهیم که یک هدف دیگری را تامین میکند. ببینید اینجا بحث پیش میآید که این گروههایی که پاپ و سنتی را تلفیق میکنند، درواقع یک چیزی را که با اصالت و استخوانبندی قوی است را کمرنگ میکنند و با کمرنگ کردنش آن را به جامعه معرفی میکنند.
این چه اشکالی دارد؟
به طور مثال خیلی از آدمهایی که توان خرید ماشینهای گران و برند را ندارند، ماشینهای چینی میخرند و وقتی از دور این ماشینهای چینی را میبینیم هیچ تفاوتی با ماشینهای اصل ندارند و افراد هم روزهای اول از خرید آن خوشحال هستند اما پس از یک سال، از خرید آن پشیمان هستنند و میگویند ای کاش پولمان را جمع میکردیم و ماشین اصل را میخریدم. ببینید در مورد موسیقی هم همینطور است، یعنی فردی که مخاطب قرار میگیرد دوباره میآید از این مرز عبور میکند و خوراکش از تفکر را درجای دیگر تامین میکند؛ ولی موسیقی در هرشکلی خوب است، بهتر از خرافیگریست و بهتر از این است که افراد به دنبال موهومات بروند و بهتر است از یک پلهای شروع کنند، هرچند که آن پله کمرنگ باشد.و به طور کل به اعتقاد من اگر در هرشکل از موسیقی تفکر جود داشته باشد میتواند موفق عمل بکند. شما میبینید خیلی از نوازندههای تار و سازهای سنتی به این سمت کشیده میشوند که سازشان را به نوعی با با سازهای دیگر همراه کنند خب این نشان از یک دوگانگی میدهد که شما در یک مرزی نتوانستید خودتان را پیدا بکنید و حالا به سراغ مرزهای دیگر میروید. مثل خیلی از ایرانیها که مهاجرت میکنند چون اینجا به آنها سخت میگذرد و تصورشان این است که جای دیگر میتوانند خوب زندگی کنند، درصورتی که در واقعیت این گونه نیست. به طور مثال من خودم در خارج از کشور زندگی کردم و حتا اقامتم در امریکا هم درست شد، اما برگشتم به ایران چون خودم را در جای دیگر پیدا نکردم، شاید بیش از بیست جای دنیا رفتم و کار کردم، گروهم را برده تعامل فرهنگی داشتم اما چیزی که در من به عنوان یک آدم فرهنگی تضاد به وجود آورد فرهنگ بیرون از اینجا بود که برای آنها خوب بود اما برای من خوب نبود.
شما تجربه حضور و اجرا در کشورهای مختلفی را داشتهاید؛ بنظرتان موسیقی ایرانی در کدام کشورها مخاطب دارد؟
بله در فستیوالهای مختلفی که حضور و کنسرت داشتم انواع و اقسام آدمها میآمدند، اینها به چند دسته نگاه تقسیم میشدند، یکی اینکه شما فرض کنید کشوری مثل ایتالیا که فستیوالهای مختلفی در آن برگزار میشود، میآید خوراک جامعه خودش را تامین میکند و بهای زیادی به فستیوالهایش میدهد، اینها عرصه حضور موسیقیهای دیگر جوامع را برای نشان دادن به مردمشان فراهم میکنند که افراد بتوانند حتا به یادگیری موسیقیهای دنیا علاقهمند شوند و آن را آموزش ببینند. درواقع این کشورها ورودیهایشان را به هدف سرمایه گذاری باز میگذارند که بتوانند کار موزهای انجام دهند؛ شبیه به موزه لوور که از سراسر جهان اثر در خودش جای داده است و تاریخ کشورهای مختلف را به نمایش گذاشته است. یک نگاه دیگر این است که ما با کدام کشورها نزدیکی و تقارن فرهنگی داشته باشیم که من به تصور خودم و با تجربه برگزاری کنسرتهایی در کشور مکزیک، فکر میکنم این کشور بیشترین نزدیکی نگاه فرهنگی به موسیقی ایرانی را دارد.سال 1383 در جشنوارهای که در آن منتخب هم شدیم، آن هم از یک کشوری که از فرهنگ و تمدن قدیمی برخوردار است و این قدمت و تمدنش باعث شده بود که با موسیقی ما یک تقارن خوب داشته باشد، به این معنی که یک فرهنگ کهن از یک موسیقی کهن بیشتر خوشش میآید ولی خب مثلا فرض کنید کره جنوبی خیلی مدرن گرا هستند و موسیقی با اصالت ما خیلی برایشان جالب توجه نبود، انگار یک شی را دیدند که نمیتوانند مصرفش کنند و به درد موزه میخورد.
نگاهتان نسبت به موسیقی تلفیقی چیست؟
ببینید هر هنری در دنیا که جدی باشد و اصالت خودش را حفظ کند، در هر جغرافیایی میتواند جذاب باشد.به طور مثال اگر امروز یک گروهی از افریقا بیاید ایران و تار بزند چقدر برای ما جالب توجه است، اما خب تار نواختن آن هنرمند را با تار نواختن استاد جلیل شهناز مقایسه نمیکنیم؛ این مشکل برای بچههای داخل ایران وجود دارد که خوشان را قربانی این مسئله میکنند؛ که وارد این سیستم شوند و سازشان را در ارکستری بنشانند که اساسا جنس آن ارکستر جنس ساز آنها نیست و صرفا یک حضور نمادین دارد ولی حضور عمیق موسیقیایی با آن ساز ندارد. نمیدانم این روزها این چه چیزی است که میان هنرمندان جا افتاده است که ما بیاییم موسیقی تلفیقی کار بکنیم و خیلی جالب است که این جا به این موضوع اهمیت داده میشود و هیچ جای دنیا شما نمیبینید که در یک ارکستر جدی از یک ساز ایرانی استفاده کرده باشند؛ چون آنها میدانند که تفکر نوازنده های ایرانی خیلی تفکر گروه نوازی خاص و در ارکسترهای بزرگ نواختن نیست و اینها حوزه شان حوزه تفکر فردی هستش.
شما در یکی از کنسرتهایتان از پیانو استفاده کردید
بله البته در نه ارکسترم در یک دونوازی این کار را با همراهی خانم افلیا پرتو انجام دادم ایشان از برجسته ترین شاگردان باقی مانده جواد معروفی است و همانطور که می دانید آقای معروفی جزو پیشروان سبک ایرانی نوازی بودند، اگر ما بیاییم و مرتضی محجوبی را در یک جایگاه بزرگی تعریف بکنیم، افرادی مثل آقای معروفی هم تلاش کردهاند این ساز را درواقع با جمله بندی هایی که توانستد به فرم گرایی خود اضافه بکنند به موسیقی ایرانی نزدیک بکنند و درواقع ما این کار را کردیم که کار بسیار موفقی هم بود و اگر دوباره پیش بیاید این کار را انجام خواهیم داد منتها با شکل خاص، نه اینکه پیانو و تار هر کدام جداگانه کار خودشان را بکنند و هر کسی موسیقی خاص آن ساز را ارائه دهد، درواقع به این شکل کار خاصی اتفاق نمیافتد.
با پررنگ شدن نقش شبکههای اجتماعی در روزمرگی آدمها؛ این بستر تریبون بسیاری از افرادی شده تا از این طریق خود و محصولشان را تبلیغ کنند؛ در موسیقی نیز این اتفاق افتاده است، نگاهتان به کارکرد این شبکهها چیست؟
در کلیت بله میتوانند ابزار خوبی باشند؛ اما وقتی در جزء وارد میشویم و به صورت میدانی به قضیه نگاه کنیم، فضای مجازی نمیتواند خوراک خوبی را پوشش دهد.شبکه های اجتماعی می توانند خیلی خوب باشند اما یک خطری وجود دارد و آن این است که بحث این جا چند شاخه می شود، اگر ما بیاییم شبکه های اجتماعی را به لحاظ مطالعه روز و اخبار کوتاه نگاه بکنیم خیلی موفق است اما به لحاظ مطالعات خیلی عمیق و کارساز بخواهیم به آن نگاه کنیم، نه نمیتواند موفق باشد چون اساسا ابزاری نیست که امکانش را داشته باشد؛. البته به طور مثال آی جی تی وی اینستاگرام این امکان را داده است که ویدئو طولانی منتشر کنیم، اما اگر یادتان باشد تا همین سه سال پیش تنها در یک بازه زمانی یک دقیقه ای می توانستیم محتوا بارگذاری کنیم. بنابراین اگر به شکل اخبار کوتاه و یک معرفی خیلی مختصر به کارکردش نگاه کنیم شاید به درد بخورد، اما برای آموزش به هیچ عنوان. من تعجب می کنم که خیلی از دوستان از این طریق دست به آموزش می زنند. البته از هم دورهایهای خودم که اکنون صاحب صلاح هستند هیچ کدام تن به این موضوع نداده اند، اما الان می بینم که افرادی هستند که عمر و زندگی شان را در این فضا گذاشته اند و یک چیزی را نمیدانند که تنها یکی از ابعاد آموزش مسئله نوازندگی است؛ به شخصه برای من معلم موسیقی ام تنها معلم موسیقی نبود بلکه معلم اخلاق بود و حرکات و سکناتش برایم مهم بود. یعنی در فرهنگ شرق که ما در آن زندگی می کنیم معلم موسیقی تنها رسالش تدریس اصوات نیست و در یک جایگاهی باید بتواند نکاتی را برساند. و اگر بخواهد این طور باشد که نقش کنسرت ها همیشه زیر سوال بوده است یعنی همه می توانستند، یک صفحه، کاست و یا سی دی بخرند و هیچ وقت به سالن کنسرت نروند. شما چرا به کنسرت می روید چون این اتفاقِ رو در رو، تاثیری که امواج ذهن ما در حضور می گذارد و این اتفاق متقابل است که میتوانیم از آن بهره بگیریم؛ حالا بیاییم این را حذف و از یک وسیله دیجیتال استفاده کنیم، چه اتفاقی میافتد... به همین دلایل است که فضای مجازی را تنها به جهت اطلاع رسانی اخبار کوتاه خوب می دانم، مثلا وقتی از شما می خواهم خودتان را برایم معرفی کنید، رزومه ای در چند خط برایم می فرستید که در چه سالی و در کجا متولد شده اید و... اما خصوصیات اخلاقی تان را که نمی نویسید و من باید آن را برداشت بکنم. در مجموع از نظر من هرچیزی که در این دنیا به وجود آمده قطعا نیازش احساس شده است که یک عدهای به دنبال این اندیشه رفتند که این ابزار را بسازند.
اما شاید این فضا برای افرادی که در فضای حقیقی نتوانستهاند در بستر جدی موسیقی قرار بگیرند، بستری مناسب باشد، مثل بانوان خواننده در ایران که دچار محدودیت و ممنوعیتهایی هستند
بله بانوان که هیچ عرصهای برای عرض اندام ندارند در این فضا میتوانند مطرح شوند ولی خب این خطرات خودش را هم دارد؛ به طور مثال ببینید اکثر خانمهایی که در این فضا میخوانند، چه طراحی هایی برای خود انتخاب میکنند و درواقع از جذابیت تصویری کمک میگیرند و گاهی این بین اتفاقات فرا هنری رخ می دهد و وارد بحث جنسیت و نگاههای تصویری هم میشود. و به طور مثال به مرور برای جذب مخاطب از هنرمندی که در این فضا فعالیت میکند خواسته می شود که آرایشش را عوض کند و ... خب این جا آسیبهایی وارد می شود که طرف باید خیلی باهوش باشد که از گزند این آسیبها در امان بماند. اگر آنقدر هشیار باشد که بتواند خودش را در این فضا حفظ بکند خوب است، که من کمتر در میان آن ها سراغ دارم ... شاید خیلی از دوستانی که در فضای مجازی فعالیت می کنند، دوستانی رادر این فضا پیدا کرده اند که اینها هیچ وقت نتوانستهاند جای دوستانی که در محیط حقیقی و افرادی را که نفس به نفس با آن ها در ارتباط بوده اند را بگیرند چه بسا گاهی باعث تخریب آنها هم شده اند. در آخر نگاه این است که باید از هر ابزاری به اندازه ظرف وجودی خودمان استفاده کنیم.
شما بیش از 21 سال است که عضو خانه موسیقی و نزدیک به 13 سال است که از اعضای هیئت مدیره این خانه هستید، به طور کلی دغدغههای خانه موسیقی و نقدهای وارد آمده به این نهاد صنفی چیست؟
بله از سال 78 که خانه موسیقی تاسیس شد عضو این خانه بودهام و سال 86 پس از این که اعضای هیئت مدیره یک مقدار سنشان بالا رفت، جوانترین عضوی بودم که وارد هیئت مدیره کانون نوازندگان شدم و به تناوب در سال 97 با استعفای محمد میرزمانی من و فرمان مرادی به عنوان دو عضو علل بدل وارد هیئت مدیره اصلی خانه موسیقی شدیم. اگر بخواهیم راجع به یک نهاد صحبت بکنیم، باید یک مقدار نگاهمان تاریخی باشد و تاریخ هم کمی صبر می طلبد. خیلی از هنرمندان و اعضای خانه موسیقی، متصورند که نهادی مثل خانه موسیقی به اصطلاح می تواند اساس و بنیان تفکرات دولتی را در رابطه با موسیقی تغییر دهد درصورت اینکه این طور نیست، ببینید ما نمیتوانیم قانونی را در وزارت ارشاد یا در جایی عوض بکنیم؛ می توانیم اعتراض بکنیم و این کار را کردیم؛از زمانی که وارد هیئت مدیره اصلی خانه موسیقی شدم چند موضوع خیلی خوب پیش آمد؛ به طور مثال قانون کپی رایت و یا قانون واریز ۱۰ درصد درآمد بلیتفروشی کنسرتها به حساب دولت، که خانه موسیقی پرچم دار مبارزه با این قانون شد و این قانون را به تعدیل رساند و بعد هم که تقریبا این قانون ملغی شد.بنابراین ما در خانه موسیقی ممکن است بتوانیم صیانت اعضای موسیقی را به عهده بگیریم اما ما قانونگذار موسیقی در این مملکت نیستیم. به عنوان یک نهاد صنفی تلاشهایی میکنیم که بتوانیم صیانت افراد و اعضا را به عهده بگیریم، پاسبان حق و حقوق موزیسین ها باشیم، ولی ما هیچ بودجهای نداریم... به طور مثال در مورد تهیه وام برای اعضا؛ اما بزرگترین کاری که خانه موسیقی انجام داده است و الانم خیلی ها متوجه آن نیستند این است که ما توانستیم در سخت ترین شرایط درواقع قانونی را به مجلس ببریم که موزیسین ها بتوانند بیمه شوند مثل اعضای خانه تئاتر و سینما؛ درصورت اینکه تا پیش از این اقدام موزیسین ها نمی توانستند خودشان را بیمه کنند، و اکثرشان اسامی شان را داده بودند به شرکت های خصوصی دوستان و اقوامشان، تا برایشان بیمه رد کنند. در سالها 87-86 بود که دولت تصمیم گرفت همه را به یک نحوی بیمه کند و برای خانم های خانه دار هم بیمه در نظر گرفته شد و پیش از آن چنین چیزی وجود نداشت. مسیری که خانه موسیقی طی کرده است مسیر بسیار جالبی بوده است به خصوص در این زمانه ای که بیماری کرونا وجود دارد و خیلی از افراد بیکار و خیلی از آموزشگاه ها تخریب شدند و تنها پناهگاه شده است خانه موسیقی، که می تواند از آنها دفاع کند... و یا به طور مثال کار بزرگی که خانه موسیقی انجام داده است، متقاعد کردن آموزش و پرورش مرکز بوده است، که طی پیشنهادات و فشارها به این نهاد توانستیم به یک توافق نامهای با آموزش و پرورش برسیم که به "سرود" در مدارس رسمیت ببخشیم و درواقع به بتوانیم آن را به شکل علمی معرفی نماییم.البته ما بیرون از هیئت مدیره خانه از افرادی چون فاضل جمشیدی کمک خواستیم و ایشان را به نمایندگی خانه موسیقی به آموزش و پرورش معرفی کردیم برای پیگیری کردن این موضوع؛ به هر حال می خواهم این را بگویم که کارهایی که دارد صورت می گیرد کارهای نهادینه شدن است که ما به شکل بنیادین دنبالشان هستیم. بنابراین اگر چیزی دیر و یا زود می شود، بهتر است هنرمندان موسیقی بدانند که ما در خانه موسیقی دنبالش بوده، هستیم و خواهیم بود گرچه نمیدانم که در دورههای بعدی نیز در خانه موسیقی هستم یا نه. بهتر است این را بگویم که ما قانون گذار نیستیم اما صیانت افراد را برعهد گرفتیم و داریم از آن ها دفاع می کنیم و دوست دارم از این تریبون اعلام کنم که خانه موسیقی با نداشته های خودش این کارها را کرده است نه با داشته هایش...ما افرادی را داشتیم مثل داوود گنجه ای که ایشان در شوراهای مختلف حضور داشتند و مورد اعتماد دولت بودند و توانسته اند یک امنیتی را ایجاد بکنند و خیلی از کارهای حقوقی اعضای خانه موسیقی را ایشان پیگیری کردند. خیلی از افراد با خانه موسیقی قهر کردند و به دلیل مرزبندی هایی که برای خودشان قائل شدند از این کانون ها خارج شدند و این جای تاسف دارد چراکه هنرمند هیچ گاه نباید برای خوش مرزبندی کند و هیچ فرقی بین هنرمندان نیست و درواقع هنرمندانی که از خانه موسیقی قهر می کنند با خودشان قهر کرده کردهاند. خانه موسیقی خانه هنرمندان خودش است خانه موسیقی هیچ گونه مرزی را برای هیچ هنری قائل نمی شود. همه را یک جا و یک دست نگاه می کند این که حالا اگر شخصی پیدا می شود و می گوید اگر خانه موسیقی می تواند برود و صدای بانوان را آزاد بکند، خب اساسا این خواسته جایگاهش در خانه موسیقی نیست، ما که این قانون را وضع نکرده ایم که حالا بخواهیم خودمان لغوش کنیم مگر خانه موسیقی این قانون را گذاشته است.
اما بعضی میگویند می شود یک جریانی به راه انداخت و از آن حمایت کرد؟
این طور نیست؛ ببینید بعضی از چیزهایی که در موسیقی به شکل قانون درآمده ؛ درواقع به تایید علمای دین و مذهب رسیده است، که قانون شده است. خانه موسیقی که نمی تواند اپوزیسیون این قضیه باشد خانه موسیقی می تواند تریبون اعلام و خواستار این مسئله باشد، ما کمپین نیستیم ما یک نهاد صنفی هستیم یک صنف هم برای اینکه خودش را حفظ کند مجبور است در یک چارت حقیقی و حقوقی کار بکند وظیفه خانه موسیقی حضانت افراد در بستر حقوق است. البته تریبون افراد هم است همان طور که بارها پیش آمده که وقتی وزیر ارشاد به خانه موسیقی آمده، این موضوع به ایشان عنوان شده که تا کی این گره می خواهد وجود داشته باشد که بانوان بخوانند یا نخوانند. بنابراین به عنوان نمونه این موضوع بیان شده است اما درنهایت قانونی را که ما وضع نکرده ایم طبیعتا لغو هم نمی توانیم بکنیم. بارها شده است که در اساس نامه خانه موسیقی دست برده و آن را ارتقاء داده ایم. و گفته ایم زمانی که داشتند آن اساس نامه را می نوشتند ممکن بوده است چند نکته را از یاد برده بوده باشند، و یا به اقتضای زمانه قرار است به آن نکاتی اضافه شود و از این دست کارها زیاد انجام شده است.
جا دارد بگویم حمیدرضا نوربخش فعالترین مدیری ست که تا به حال سراغ دارم، ایشان با صبر و حوصله از خیلی از لحاظات شخصی خودشان گذشته و از چارت اداری خارج شده است تا مسائل موسیقی کشور را پیش ببرد. ولی یک چیزی که جای تاسف دارد و می خواهم عنوان بکنم این است که افرادی بیرون هستند که این ها خشم خودشان را که نسبت به مسائل اجتماعی دارند، تحت قالب خشمی رو به خانه موسیقی بیان می کنند و من بسیار متاسفم که این را می گویم؛ دلخوری من از این دوستان این است که مرز می بندند و همین مرزبندی هاست که اتحاد ما را از بین می برد چون اساسا هیچ مرزی وجود ندارد. در سال هایی که عضو خانه موسیقی بودهام تلاش و از خود گذشتگی بسیاری از افراد را دیده ام، اما ما نمی توانیم از خانه موسیقی بخواهیم که اوضاع اقتصادی کشور را درست بکند تا هنرمندان موسیقی کشور ارتزاق خوبی داشته باشند ما چه خاستگاهی را از این نهاد صنفی داریم!
سرپرست گروه فاخته در آخر راجع به نقش موسیقی در احوال این روزهای بشر عنوان کرد:
در درجه اول انسان هستم و بعد موزیسین؛ در این روزگاران سخت که فشار روحی زیادی به انسان وارد است توصیه می کنم که حتم به یقیین هیچ چیزی جز هنر این فشار را از افکار بشریت کم نمی کند؛ یعنی اگر قرار باشد جوامعی سالم بمانند و بعد رو به تکنولوژی، علم و اقتصاد پیش روند، باید دانست که احتیاج به زیر ساخت فرهنگی است و به خصوص هنر موسیقی که می تواند افکار آدم ها را نجات دهد. یک مثال برای شما می زنم وقتی که این بیماری شروع شد خیلی از دوستان با وحشت با من تماس گرفتند و می گفتند که الان که خانه و یا در دفتر کارت هستی واقعا چه کار می کنی، ما داریم دیوانه می شویم... و من در جواب می گفتم زندگیام هیچ تفاوتی با قبل نکرده است چون در محیط خودم هستم و با هنر خودم دارم به زندگی قبلی ام ادامه می دهم حالا درست است که خطرش به ما نزدیک شده اما این هنر باعث شده بود تا اضطراب از من گرفته شود و بگذارد تا من زندگی عادی خودم را ادامه دهم حالا چرا این را گفتم، اگر جامعه بخواهد از اضطراب دور و حالش خوب شود قطعا شاخه ای از هنر می تواند دراین باره نقش مثبتی داشته باشد. به خصوص هنر موسیقی که هنری انتزاعی ست و هیچ جغرافیا، زمان و مکانی نمیتوانند به آن احاطه داشته باشند.
درود استاد بسیار عالی مطالب را با دلیل وبرهان پاسخگو بودید ، بله موسیقی اصیل ایرانی موسیقی تاریخ زندگی ماست که از فراز ونشیب زمان گذشته وبدست مارسیده وباید در حفظ وحراست آن کوشا باشیم ...درکل مطالب بسیار درست و آموزنده بود سربلند وسرافراز باسید ...
با عرض سلام خدمت شما همکار گرامی وعرض خسته نباشید بنده مطالبیرا که در ارتباط با موسیقی من درآوردی تلفیقی فرمودید بسیار خرسند شدم واقعیتش کار شما را ( تار و پیانو ) که شنیدم یاد داستان نون والقلم افتادم اما امروز حالم خوب است خدا را شکر . درود بر شما