نگاهی به زندگی حرفهای و کاری این هنرمند
بیوگرافی بهجت صدر (۱۳۰۳ - ۱۳۸۸)

بهجت صدر محلاتی (زاده ۸ خرداد ۱۳۰۳ - درگذشته ۱۹ مرداد ۱۳۸۸) نقاش ایرانی بود. او زاده اراک بود. پدرش محمد صدر محلاتی و مادرش قمر امینی صدر از خانوادههای سرشناس اراک بودند.
هنر امروز: بهجت صدر در سال ۱۳۳۳ با رتبه نخست در رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پایاننامه هنری دریافت کرد. سپس در سال ۱۳۳۴ بورسیهای برای هنرآموزی از Accademia di Belle Arti di Roma در ایتالیا گرفت. در سال ۱۳۳۵ برنده جایزه سیمین همترازی شهر سنویتو شد و یک نقاشی از او به همراه چند کار از نگارگران جوان ایران در بیست و هشتمین دوسالانه ونیز پذیرفته شد.
در سال ۱۳۳۶ نخستین نمایشگاه او در نگارخانه «پینچو» در رم برگزار شد. وی دو سال پس از ازدواج با مرتضی حنانه در سال ۱۳۳۹ به ایران بازگشت و در دانشگاه تهران به آموزش نگارگری پرداخت و تنها فرزندش، دختری بنام میترا که کاکوتی صدایش میزنند، را در ۱۳۴۲ به دنیا آورد. بهجت صدر در سال ۱۳۴۱ نیز در سومین دوسالانه تهران، جایزه نخست را میگیرد و نگارههایش به سی و یکمین دوسالانه ونیز، فرستاده میشود. با آنکه در سالهای پایانی دهه شصت بیماری سرطان سینه را در او نشانهیابی میکنند اما او نگارگری را با آسودهدلی دنبال میکند.
بهجت صدر هشیارانه در پردههای تازهاش رنگهای سرد و مات را با بازی سایه روشنها به هماهنگی و با مواد گوناگونی همچون چوب، فلز، رنگ روغن و اکرلیک و دیگر ماتهها به کار میبرد. کارهای آبستره وی یادآور پردیسها و باغهای پارسی است. وی به عنوان هنرمند زن تأثیرگذار و آوانگارد دوران خود جایگاه ویژه ای در هنر معاصر ایران دارد.
بهجت صدر محلاتی در ۸ خرداد ۱۳۰۳ در اراک متولد شد. او نخستین فرزند قمر امینی و محمد صدر محلاتی استو پدرش رئحانی بود. در عدلیه کار میکرد. و به شعر، خوشنویسی و موسیقی علاقهمند بود و مادرش زنی روشنفکر بود. عمویش محسن صدر محلاتی (صدر الاشرف) سابقا وزیر عدلیه و نخستوزیر بود. پیش از اقامت در تهران، به دلیل شغل پدر، در شهرهای مختلفی زندگی کردند. خانوادهای سنتی داشت و هرسال در تکیهای که در حیاط خانهشان برپا میشد، مراسم سوگواری ایام محرم را برگزار میکردند. بهجت صدر از آن روزها و گردهم آمدن جمعیت انبوه در این تکیهها و برخوردهای زنان و مردان جوان با یکدیگر خاطراتی روشن در ذهن داشت.
ریتم دوّار/ فابریس هرگوت
نقاشی، یار یگانه و عشق حقیقی بهجت صدر است. اما نه در معنایی متعارف، بلکه با برداشت خود، و براساس میل و لذت و حتی تنفر تجربهاش میکند؛ با گستراندن رنگ و ماده بر سطح، و دیدن ذرهذره شکلگرفتن اثر در برابر چشمانش، و زیر کاردک؛ با مشاهدهی واکنش رنگها و انعکاس خاطرات گذشته در اثر. نتیجهی برایش مهم نیست و غرق در لذت آفرینش است. شکلها و رنگها را در چینشی هماهنگ میآفریند، و مسحور میشود از اینکه چهطور فضایی پرآشوب و بداههپرداز، چیزی قابل پیشبینی را به اعجازی شگفتانگیز تبدیل میکند. در نگاه اول میتوان نقاشیهای او را متعلق به اواخر دهه ۱۹۵۰ یا اواسط دهه ۱۹۶۰ اروپا دانست؛ برههای از تاریخ هنر که جنبش «آرتاینفرمل» را با فضاهای تیرهاش پشتسر میگذاشت. سیمای بارز آن در کارهای بافتدار ژان دوبوفه و جعبههای برنار رکشیو دیده میشود.
اما در کارهای بهجت صدر تنوع کمی از رنگ وجود دارد. نقاشیهایش خشک و تشنهاند. همچون نقل قول بارت از توصیهی برشت به بازیگرانش به داشتن «شکمی خالی و گرسنه». رنگ در کارهای او ماهیتی منتشر دارد. تا در امتداد سطحی سخت، به بیشترین تأثیرگذاری بیانجامد. در این اثار، رنگ تا سرحد ممکن امنداد مییابد، همچون حرکت و اشارهی صنعتگری که اطمینان دارد ضربهی آرامف ذات و ماهیت ماده را دگرگون میکند. نگاه، در این رفتار نقاشانه، آرام و بیفریاد فراخوانده میشود. نجوای «عاشقم شو» از اثر به گوش میرسد و نگاه، بیدرنگ، و بیآنکه بداند چرا، عاشق میشود. چون رقص، افسون و یا نوایی که از طبیعت بیجانها و منظرههای میانهی دهه ۱۹۵۰ آغاز میشود و تا هنر حرکتی کلاژهایی از عکس امتداد مییابد. همچون ریتمی که همهجا شنیده میشود، به دلفریبی موومان دوم بالهی «پرستش بهار» با ریتم دوار و سرگیجهآور قطعهی «بولرو». بیننده در برابر تءثیر نافذ اشکال عمودی واقفی، و ساختار دقیقو هماهنگ تصویر نمیتواند مقاومت کند. ریتمی که نورها و سایهها را گاه اشکار و گاه پنهان میکند، از جهان ما میآید؛ جهانی که در آن تاریخ دیگران، تاریخ یکایک مردمان است.
تجسمِ یک قرن" | بهجت صدر"
کلاس اول و دوم دبستان را در تهران گذارند. پدرش سال ۱۳۱۳ نابهنگام درگذشت. خانواده با مشکلات اقتصادی مواجه شد و با شروع جنگ جهانی دوم این مشکلات شدت گرفت. معلماش حیلی زود به این نتیجه رسید که او استعداد نقاشی ندارد و از نقاش شدن دلسردش کرد. در همان سالها از یک ایلیاتی ابریشمدوزی آموخت. مدتی بعد تصمیم گرفت به دانشسرا برود و آموزش معلمی ببیند. بعد از پایان تحصیلات، سال ۱۳۲۲ آموزگار دبستان شد تا استقلال مالی پیدا کند و درعینحال کمکحال خانوادهاش هم باشد. بهتدریج به نقاشی علاقهمند شد و سال ۱۳۲۶ در کلاس نقاشی علیاصغر پتگر شرکت کرد.
۱۳۳۴-۱۳۲۷
همزمان با معلمی به تحصیل نقاشی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پرداخت. در دانشکده رشتههای معماری، دیزاین، و هنرهای تجسمی وجود داشت و به این ترتیب، او در فضایی بینارشتهای قرار گرفت و با مجموعهی گستردهای تکنیکها آنا شد. در آنجا صادق هدایت را که آن زمان کتابدار دانشکده بود ملاقات کرد، و با همدانشگاهیهایی چون سهراب سپهری و ناصر عصار گروهی را تشکیل دادند که هدفش تجربه کردن ورای آموزههای آکادمیک بود. سال ۱۳۲۷ با ابوالحسن صدر نویسنده ازدواج کرد که از اقوام دورشان بود. پنجسال بعد از او جدا شد. او با موفقیت بسیار و با رتبهی اول فارغالتحصیل شد.
۱۳۳۸-۱۳۳۵
سال ۱۳۳۵ با بورس تحصیلی به ایتالیا رفت و تحصیلاتش را در آکادمی رم و در کلاسهای نقاشی روبرتو ملی ادامه داد. سپس به مدرسهی هنرهای زیبای ناپل رفت و زیرنظر اساتیدی چون آنتونیو کورپورت و آرماندو جنتلینی به تحصیل پرداخت. در اوایل اقامتش در رم، با فروغ فرخزاد آشنا شد و دنیایی از واژگان و تصاویر را با یکدیگر به اشتراک گذاشتند. در همان سال برندهی جایزهی شهر سن ویتو شد و در بیینال ونیز شرکت کرد. بهرغم اینکه در آن زمان هنوز بیینال غرفهای برای ایرانی نداشت، مارکو گریگوریان موفق شد چند کار از چند هنرمندان ایرانی را در غرفهی ایتالیا به نمایش درآورد. بهجت صدر یک تابلوی طبیعت بیجان ارائه داد که مورد توجه جوزپه سیورتینو قرار گرفت و آن را «ظریف و پستامپرسیونیستی» توصیف کرد.
در سال ۱۳۳۷ از مدرسهی هنرهای زیبای ناپل فارغالتحصیل شد. در همان اولین سال حضورش در ایتالیا به سبک شخصی خود دست یافت؛ انتزاع غیرهندسی حاصل بیناکنش نقطهها و رد نگاشتهای رنگی که در چندین نمایشگاه فردی و گروهی به نمایش گذاشت. در همین زمان تصمیم گرفت دیگر روی سهپایه نقاشی نکشد آنطور که خود به یاد میآورد:
«طاقههای بزرگ بوم را روی زمین پهن میکردم و با رنگهای قوطی و کاردک در جذبهای نابهخود، شبوروز کار میساختم.»
در سال ۱۳۳۶ روبرتو ملی او را به گالری ایل پینچو معرفی کرد و نمایشگاهی از کارهایش برگزار شد. چندین منتقد و تاریخنگار سرشناس، از جمله امیلیو ویلا؛ لیونلو ونتوری، منتقد و استاد هنر مدرن در دانشگاه رم، به گالری لا بوسولا معرفیاش کرد و کارهایش در آنجا نیز به نمایش درآمد. سال ۱۳۳۷ با آهنگساز ایرانی، مرتضی حنانه ازدواج کرد. این ازدواج پرشور تنها هفت سال دوام آورد.، ولی تا ابد در یاد بهجت صدر باقی ماند. سالها بعد از مرگ مرتضی حنانه، در سال ۱۳۶۸، در یادداشتهایش نوشت:
«حنانه مرد و همه مردهاند.»
او تلاش کرد پس از پایان تحصیلات در رم بماند، ولی بورش تحصیلی اش رو به پایان بود. در سال ۱۳۳۸ به ایران بازگشت و بهعنوان استادیار در دانشکدهی هنرهای زیبای تهران مشغول به کار شد.
۱۳۳۹
تابستان سال ۱۳۳۹ را، پیش از استقرار کامل در تهران، مجددا در رم گذراند. در همان سال یکی از نقاشیهایش برروی جلد مجله امروز (Aujourd’hui) شماره ۲۷ چاپ شد.
۱۳۴۰-۱۳۴۵
بهنوعی نقاشی رفتارنمایانه با استفاده از فرمهای خشنتر و در ابعاد بزرگ گرایش پیدا کرد و در نمایشگاههای بینالمللی متعددی شرکت کرد. در سال ۱۳۴۱ به همراه حسین زندهرودی برندهی جایزهی سلطنتی سومین بیینال تهران شد. در میان هیئت داوران جولیو کارلو آرگان، فرانک ادگار، ژاک لازانیه و پییر رستانی نیز حضور داشتند.
سفارش ساخت دو نقشبرجستهی سرامیکی برای نمای هتل هیلتون به ابعاد ۹۰ متر مربع را گرفت و شروع به ساخت کرد. در همان سال، برای دومینبار و در سیویکمین بیینال ونیز و سال بعد، در بیینال سائوپائولو شرکت کرد. در ۱۳۴۳ بهعنوان هنرمند مدعو در بیینال چهارم تهران شرکت کرد. تنها فرزندش میترا (کاکوتی) در سال ۱۳۴۲ متولد شد.
۱۳۴۶-۱۳۴۷
مجموعهای از کارهای اپتیک و حرکتی تولید کرد. این مجموعه در زمان خود با نقدهای فراوانی روبهرو شد. و تعداد کمی هم از آنها باقیماند است. بعضی از این کارها مجهز به موتور بودند و با حرکات مکرر، بازیهای بصری بهوجود میآوردند یا کرکرههای الکتریکی را فعال میکردند. با اثری بهنام «نور دانش»، که در آن خورشید قرمز و مینیمالیسای لز پس کرکرععای بسته نمایان میشد، برندهی جایزهی اول مسابقهی نقاشی یونسکو برای مبارزه با بیسوادی شد.
مرگ ناگهانی فروغ فرخزاد در سال ۱۳۴۵در سانحه رانندگی او را به شدت سوگورا کرد. فروغ را زندی بسیار صادق میدانست که از هر ریا و تزویری بر بود. در سال ۱۳۶۵ در یادداشتهایش نوشت: «چیزی که در زندگی به آن افتخار میکنم دوستیام با فروغ بود و ارزش زیادی که برایش قائل بودم.»
از کتاب بهجت صدر: رد سیاهی/انتشارات Zaman books
یک دوره فرصت مطالعاتی را در پاریس و به کار با گوستاو سنژیه ور بوزار گذراند و شیوههای نوین آموزش هنر را اموخت. شاهد شورشهای ۱۹۶۸ در شهر بود. روزی را به یاد میآورد که با دوستان هنرمندش بهمن محصص و حسین زندهرودی رد کافه سلکت نشسته بودند. میید ناگهان احساس دلشورهی شدیدی او را دربرگرفت و از دوستانش خواست که محل را ترک کنند. بعدتر فهمیدند که کمی پس از ترک محل، انفجاری در آن رخ داده است.
بهمن محصص/ بهجت صدر/ حسین زندهرودی
۱۳۴۸-۱۳۵۸
جنبههای تجربی کارش را توسعه بخشید. مدیریت گوره نقاشی را در دانشکدهی هنرهای زیبا برعهده گرفت. در جلد چهارم کتاب «هنر ابستره» نوشتهی میشلراگون در سال ۱۹۷۴ (۱۳۵۳) اثری از او چاپ شد. سال دوم مرخصی در پایس(۱۳۵۳-۱۳۵۴)؛ سالی پرثمر و بهشدت موفقیتآمیز که در آن میدان تحقیقات بصریاش گسترده ساخت. کارهای بعدیاش حاوی ردپای تجربیات انجام شده در این دوره بودند. کارهایی با آلومینیوم خلق کرد. او انقلاب ایران را دنبال میکرد و بهدقت تحولاتی را که بهدنبالش در جامعهی ایران رخ میداد زیر نظر داشت. سالهای ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۸ بهمیزان قابل توجهی در غنای نقاشی او نقش داشتند و پردستاوردترین دورانش محسوب میشودند. ازاینپس، تقریبا دیگر هرگز در قطع بزرگ نقاشی نکرد.
۱۳۵۹-۱۳۶۹
بازنشسته شد و به پاریس رفت. در ابتدا قصد داشت موقتا آنجا بماند. ولی دچار مشکلات جسمی جدی شد. برای دریافت خدمات پزشکی مجبور بود در پاریس بماند و در نهایت همانجا اقامت گزید، اما مرتب به ایران سر میزد. از ۱۳۶۰ که قادر به کار در قطعهای بزرگ نبود، کارش را با خلق فوتومونتاژ و عکس-نقاشی در قطعهای کوچکتر ادامه داد. کارهایش را به دفعات در نمایشگاههای گروهی و انفرادی به نمایش گذاشت. این کلاژها، نمایانگر کار او بهعنوان عکاس نیز بودند. برای دستیافتن به ترکیب موردنظرش، قطعاتی از غپعکسهایش را (که خود در سفرهایی در جنگلها یا کنارههای رود سن از مدلهای طبیعت یا معماری گرفته بود) میبرید و با عناصر متنوع از جمله ردهای رنگ ترکیب میکرد.
۱۳۷۰۱۳۸۲
با مشکلات جسمی بیشتری مواجه شد. به کارهایش در قطع کوچک ادامه داد. ولی بهتدریج بیشتر زمانش را صرف یادداشتهای روزانه افکار و مشاهداتش میکرد. همهچیز را ثبت میکرد. بعضی از پوشههایش شامل طراحیهایی نیز بودند. چند ده پوشه از این نوشتهها و طراحیها از این دوران بهجا مانده است. در سال ۱۳۷۴ مجموعهای از کارهایش در مرکز فرهنگی نیاوران تهران و پس از آن در ۱۹۹۹ (۱۳۷۸)، نمایگاه مروری بر اثارش در سیته ذزار پاریش بهنمایش درآمد. در چندین نمایشگاه بزرگ گروهی شرکت کرد.
۱۳۸۳
موزهی هنرهای معاصر تهران برای بزگرداشت بهجت صدر نمایشگاه مروری بر آثار او را برگزار کرد. این نمایشگاه بخشی از مجموعه نمایشگاههای «پیشگامان هنر نوگرای ایران» بود. مونوگرافی از خط سیر حرفهای او به همین مناسبت منتشر شد.
۱۳۸۴-۱۳۸۸
مشکلات جسمیاش شدت گرفت و به دفعات در بیمارستان بستری شد. بهرغم این اتفاق، از هر فرصتی برای طراحی استفاده میکرد و شدیدا به نوشتن میپرداخت. در چندین نمایشگاه گروهی شرکت کرد.
۱۳۸۸
در ۱۹ مرداد به علت ایست قلبی در حین شناکردن در جزیرهی کرس درگذشت. تابستات ۱۳۷۰ در یادداشتهایش نوشته بود: «دریا را از زمین بیشتر دوست دارم. در زمین انسان مدفون میشود و در دریا غرق میشود. غرق در شاد، غرق در زیبایی، غرق در خوشی، غرق در مستی، غرق کار. زمین کوه و تپه و گودی دارد و دریاست که بینهایت است و چشم را تا بیانتها میکشاند.»
تماشای مستند «بهجت صدر: زمان معلق» ساخته میترا فراهانی
خلاق در استفاده از قابلیتهای نامتعارف و تأثیرگذار رنگ سیاه در نقاشی
«من بهجت صدر نقاشم. از ناچاری به نقاشی رو نیاوردم، از امکانات نمایشگاههای دنیا به خاطر فروش نفت استفاده نکردم. به طبیعت بیشتر از انسانها کشش داشتم، به پرتگاهها رفتم اما سقوط نکردم. وابستگی دینی را در جوانی با چرخاندن کره کنار گذاشتم. در آپارتمانی با مبلهای ناراحت مارکدار زندگی میکنم. لباسهایم بیشتر سیاه است. هنر باعث جدایی از دخترم نشد، سفر زیاد کردم و از سنگلاخها گذشتم، گاهی سنگریزهها آزارم میداد.»
بهجت صدر محلاتی در ۸ خرداد ۱۳۰۳ در اراک به دنیا آمد. ششساله بود که به همراه خانوادهاش به تهران مهاجرت کرد. نقاشی را از سال ۱۳۱۷ نزد یکی از شاگرادان کمالالملک شروع کرد اما پس از مدت کوتاهی مکتب را ترک کرد، چرا که از نظر استادش، بیاستعداد بود. اما او توانست سال ۱۳۳۳ با رتبه نخست در رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغ التحصیل شود. صدر همچنین سال ۱۳۳۴ بورس تحصیلی فرانسه را دریافت کرد.
نقاشی متفاوت
خلاقیت و نوآوریهایِ صدر او را از دیگر نقاشان همدورهاش متمایز میکرد. از طبیعت و درخت و رنگ سیاه بهره میگرفت و آثاری خلق میکرد تا به گفته خودش اضطراب قرن را نشان بدهد. کارهای آبستره بهجت صدر در آغاز باعث رد او به عنوان نقاش شد، اما بعدها از وی «نخستین زن نقاش ایرانی» ساخت که سبک آبستره، کولاژ و چینه چینی را برگزیده بود.
در سال ۱۳۴۵ به دعوت یونسکو طرحی برای «مبارزه با بیسوادی» اجرا کرد که برنده جایزه یونسکو شد. صدر این کار کولاژ را به همراه چند آینه مقعرو آویختن پرده کرکرهای به آن کار کرد که با یک موتور کوچک باز و بسته میشد. او آن را برای نخستین بار به عنوان یک کار خلاقانه و کمنظیر هنری در ایران عرضه کرد که واکنشهای موافق و مخالف بسیاری در داخل و خارج را برانگیخت.
خود او درباره این اثر میگوید: «بعدازظهری بود که برای استراحت، پرده کرکره سیاه اتاق را کشیدم. این تغییر نور یکباره مرا به این فکر انداخت که با استفاده از پرده کرکره و نقاشی کاری ارائه دهم. روی بوم تعدادی خورشید کشیدم و بعد کرکره سیاهی روی آن آویزان کردم که با بازشدن این کرکرهها خورشید نمایان میشد. یعنی نور علم و تاریکی جهل.»
صدر درباره روش نقاشیاش میگوید که من رنگ روی بوم نمیگذارم، رنگ از بوم برمیدارم! جواد مجابی؛ نویسنده و منتقد هنری درباره صدر میگوید: «بهجت صدر همدوره سهراب سپهری بود. او هنگامی که به رم سفر کرد، روزی سیمی را دید که روی موزاییکها افتاده و شکل متناقضی را ایجاد کرده است و بدین ترتیب او به حرکت مارپیچ این سیم علاقهمند شد و از آن پس بوم نقاشی خود را بر روی زمین میگذاشت و با کاردک مایههای رنگی زیر را درست میکرد و روی آن رنگ سیاه میزد.»
دوستی با فروغ
بهجت صدر با فروغ فرخزاد، شاعر معروف، رابطه دوستی بسیار نزدیکی داشت. او از نگاه شاعرانه فروغ بر آثارش تاثیر میگرفت و حتی شعر میسرود. صدر که معلم نقاشی فروغ بود، پس از مرگ فروغ نقاشی بسیار عاطفی به یاد او کشید.
نمایشگاهها و جوایز
بهجت صدر در سال ۱۳۳۵ برنده جایزه سیمین همترازی شهر «سن ویتو» شد. در سال ۱۳۳۶ اولین نمایشگاه انفرادیاش را در نگارخانه «پینچو» در رم برگزارکرد و در سال ۱۳۴۱ نیز به عنوان نخستین زن در سومین دوسالانه تهران جایزه نخست را گرفت و نگارههایش به دوسالانه سی ویکم ونیز ارسال شد.
او دستیاری گوستاو سن ژیه، نقاش و استاد دانشگاه بوزار فرانسه، را بر عهده گرفت و شیوههای آموزش هنر را آموخت. آثار صدر در کنار هنرمندان نامآوری همچون ژوزف بویز،هنرمند آلمانی، مساژه و لاسل موهوی- نادی به نمایش درآمدهاند. آثاری از این هنرمند در موزههایی همچون موزه مینیا پولیس امریکا، موزه هنرهای پاریس، موزه هنرهای چکواسلواکی، و موزه هنرهای رم نگهداری میشوند.
سالهای پس از انقلاب و مرگ
صدر پس از انقلاب به فرانسه رفت و در آنجا ماند. اگرچه او در دهه ۷۰ و ۸۰ نمایشگاههای بسیاری در ایران برپا کرد. بهجت صدر در ۱۹ مرداد ۱۳۸۸ در سن ۸۵ سالگی، هنگام شنا در جنوب فرانسه به دلیل سکته قلبی درگذشت. او خود خواسته بود که پس از مرگ جسدش در این گورستان به آتش کشیده شود. خاکستر او در گورستان پرلاشز پاریس نگهداری میشود.
میترا فراهانی، کارگردان فیلم «بهجت صدر، زمان معلق»، در وبلاگ خود مینویسد «هنگام ساختن فیلم به دلیل علاقه بهجت صدر برای رهایی و نیستی در آب بر آن شدیم تا پلان پایانی فیلم صحنهای باشد از شناکردن او در دریا و حرکت او به سمت افق. اما با وجود هیجان بهجت صدر برای گرفتن این نما امکان آن فراهم نشد چرا که بستهشدن فیلم مصادف شد با اواخر فصل پاییز و سردی هوا. بیخبر از آن که ۳ سال بعد بهجت صدر خود این پلان را کارگردانی خواهد کرد. این پلان با چشمان دخترش میترا حنانه تصویربرداری شد. میترا (حنانه) میگوید قبل از رفتن داخل آب، مشتی از آب دریا را بوسید.»
Behjat Sadr By Farivar Hamzeyi بهجت صدر - فریور حمزئی