تنبلهای دوست داشتنی: از مخمل تا شلمان!

تنبلی در عالم حشرات و جوندگان نیز نفوذ کرده است؛ نیک و کپل (و البته خوش خواب!) دو نمونه از شخصیت های افلاطونی تنبلی در زندگی ما می باشند که نقش بسزایی در تبیین عمقی این مفهوم داشتند؛ یادشان گرامی!
هنرامروز :اگر با دقت نسبت به تیپ شناسی بعضی از معروف ترین شخصیت های کارتونی، تلویزیونی و سینمایی اقدام کنید، متوجه می شوید تعداد چشمگیری از آنها به طور کاملا اتفاقی تصویر تمام وکمالی از تنبلی مفرط را برای ما ترسیم کردهاند. تصویری که ما گاهی با آنها خندیدهایم، گاهی همذات پنداری کردهایم، گاهی به حالشان افسوس خوردهایم و گاهی هم برای ما الگویی شدهاند که مثل آنها موی بلند، ناخن سیاه واه و واه و واه، نباشیم. این تبنلها گاهی نوجه زیادی از ما را به خودشان جلب کردهاند و حتی برخی از آ«ها شخصیت محبوب ما در فیلم و سریالها هستند. در ادامهبه معرفی چندتا از تنبلهای دوست داشتنی سینما و تلویزیون ایران میپردازیم.
مخمل
اگر شما هم با یک گربه واقعی ارتباط داشته باشید، مطمئن می شوید سازنده های سریال «خونه مادر بزرگه» حتما گربه داشتهاند و بعد از سال ها کلنجار رفتن با یک گربه واقعی شخصیت مخمل را طراحی کردهاند. مخمل واقعا یک گربه است با همان خصوصیات. درست مثل همه گربه ها که وقتی غذایشان را میدهید، یک تکه آفتاب پیدا میکنند و چرت میزنند و تا وقتی دوباره گرسنه نشوند یا پای روی دمشان نگذارید، بیدار نمیشوند. گاهی وقت ها هم همانطور کشان کشان خودشان را هل میدهند و نزدیکتان میآیند تا به عنوان وظیفهای که برایتان متصور هستند، نازشان کنید و وسط ناز کردن باز چرت میزنند و گردنشان را درست مثل گردن مخمل کش و قوس م دهند. مخمل شخصیت محبوب خونه مادربزرگه با آن پیراهن نارنجی و جلیقه قهوه ای که سنجاق قفلی داشت، یک «گربه – ابلوموف» واقعی بود. از صبح تا شب توی ایوان خانه چرت می زد و کافی بود مادر بزرگه از او چیزی بخواهد تا با انواع و اقسام بهانه ها، کار را از سر خودش باز کند و مادر بزرگه را حرص بدهد.
درست مثل آبلوموف فقط چیزی مثل عشق نبات میتوانست او را از جایش بلند کند و یادش بیندازد که دست و پا دارد! مخمل را انگار اتحادیه تنبلها ساخته بودند. عجیب است که نه عادل بزدوده که
مخمل را ساخته به نظر تنبل میآید، نه مریم سعادت که آن را رنگ کرده و نه حتی بهرام شاه محمد لو (آقای حکایتی) که به جای او حرف زده است. شاید آنها بیشتر با یادی از تنبلیهایشان مخمل را ساختهاند. هر چه باشد برای بچه هایی که صبح های جمعه بیدار میشدند و با دهان های باز از خمیازه پای خونه مادر بزرگه مینشستند. مخمل بهترین عروسک برای همذات پنداری با تنبلیهایمان بود. نگاهش که میکردیم، یک خمیازه مخمل میکشید و یک خمیازه ما. مخمل بهترین عروسک بود برای اینکه خواب خوبِ قبل از ناهار خوشمزه روز جمعه را برای بچه ها حلال کند، البته اگر پای مشقهای ننوشته روز شنبه در میان نبود!
گیگیلی
برخلاف اسمش، قیافه نزارش و حرف زدن کشدارش، «گیگیلی» احتمالا پخته ترین و دقیق ترین کاراکتری است که تا به حال در مجموعه کلاه قرمزی شکل گرفته است. کسی که بامداد خمارش تا شامگاهان سالها بعد ادامه دارد، اینترنت، گیم های کامپیوتری و زبان صفر و یک، قوت غالبش است و از میزان تنبلی، بعید است حتی بتواند جان به جان آفرین تسلیم کند اما چرا برای بعضی از ماها گیگیلی از تمام کاراکترهای مجموعه کلاه قرمزی، تر و تمیزتر و دلنشینتر است؟ آنهایی که خوره کامپیوتر و اینترنت هستند، میدانند اصطلاحی به نام «گیک» در این دنیا وجود دارد. «گیک»ها در دنیای واقعی به کاراکترهایی گفته میشوند که خلاف جهت آب شنا میکنند. علاقه افراطی به چیزی دارند و به سبب تمرکزشان روی علاقه مورد نظر، هیچ کار دیگری نمیکنند و به همین سبب به تنبلی گفتهاند زکی؛ اما این روزها در دنیای مجازی به آنهایی که یک بند پای اینترنت و گیم و کامپیوتر هستند، «گیک» میگویند. حالا به اسم گیگیلی و شباهتش به «گیک» و علاقه غیرقابل تحملش به بازی های کامپیوتری فکر کنید. یادتان نرفته که آقای مجری از دست او و تنبلی اش به سبب نشستن پای بازیهای آنلاین و گیم کامپیوتری کلافه میشد؟
خپل
اگر با موجودی به نام «خپل» بعد از چند سال (مثلا حول و حوش همین ۳۰-۲۵ سالگی) آشنا میشدیم، احتمالا میتوانستیم با او ارتباط بیشتری برقرار کنیم (رجوع کنید به گربه های واقعی دور و برتان که به غیر از خوردن هیچ کار هیجان انگیز دیگری نمیکنند) اما آن موقع ها برای ما که هنوز کودک بودیم، تصویر گربه مثل امروز بیخطر نبود؛ آن روزها گربه ها هنوز جزو خانواده گربهسانان به حساب میآمدند و به لحاظ چستی و چابکی هم همیشه فکر میکردیم همه گربه ها مثل «تام» در کارتون تام و جری هستند، اما این خپل لمس، همه این تصویرها را از ما دور میکرد. کارتونی که در آن یک گربه سیاه و سفید (این موضوع اصلا ربطی به گیرنده های سیاه و سفید آن موقع نداشت، خپل واقعا سیاه و سفید بود) میدیدیم که چاق و کمی سیبیلو بود! و همیشه خدا لمیده بود یک گوشه باغ پر گل و همانطور که به دوربینه نگاه میکرد، بچه های مردم را میترساند!
آن هم بدون آنکه حتی از جایش جابه جا شود، یا از خودش صدایی دربیاورد و کاری کند چون اصولا تنبل تر ازت آنی به نظر می رسید که بخواهیم و بتوانیم این همه زحمت را با هم بکشد اما خب صدای کلفت گوینده کارتون و موسیقی و هم انگیزه همراه داستان کار خودش را می کرد. همراه همیشگی تیتراژ آقای تنبل مرموز هم یک زنبور سمج بود که خپل برای دور کردن زنبور مزاحم، فقط نگاهش می کرد (واقعا اندازه تنبلی را ببینید). در کل قسمت های مختلف هم تنها حرکت هایی که خپل انجام می داد این بود که گاهی جای خوابش را عوض می کرد یا نهایتا به طور مثال غلت می خورد یا در متحیر کننده ترین حالت، از این سوی باغ به آن طرف می رفت و در راه کمی هم به پروانه ها نگاه می کرد. بنابراین اصلا عجیب نیست که در این دو صفحه خپل جزو تنبل ترین شخصیت های کاتونی دوران قرار بگیرد، گربه ای که الان سازنده اش بخواهد برایش آهنگ و ترانه تیتراژ بسازد شاید به جای آن آهنگ ترسناک، شعر و ترانه امروزی تری را انتخاب کند.
یک تنبل پیشرفته و اهل برنامه ریزی. شاید واضحترین خاطره ای که بسیاری از ما، از این لاک پشت تنبل و خواب آلود با آن کلاه عجیبش در کارتون بامزی یادمان مانده باشد، صحنهای است که تیم بامزی در حال انجام یک مسابقه فوتبال بود و شلمان هم داخل دروازه ایستاده بود. شلمان با کارهای عجیب و غریب و دست های مکانیکیاش نمیگذاشت توپی وارد دروازه شود اما ناگهان ساعت خوابش به صدا درآمد و او ناگهان، درجا خوابید. با این اتفاق بلافاصله دروازه تیم بامزی و دوستانش گلباران شد. در واقع شاید اگر این لاک پشت را با ضمه بر روی حرف «ش»، شُلمان صدا میزدیم، بهتر بود اما همین لاک پشت پل و وارفته، تنبلیاش خودخواسته، انتخابی و سر ساعت بود وگرنه با همین تنبلی هم تقریبا هوشمندترین موجود کارتون بامزی بود. شلمان با تن و صدای وارفتهاش، حرکات کندش و ساعتش که سربزنگاه زنگ میزد و او را خواب میکرد، تقریبا ستاره نقش دوم کارتون بامزی بود که از خر و گرگ و بقیه موجودات کارتون و حتی از آن بامزی که مشکلاتش را با سرکشیدن یک شیشه عسل هم میآورد، جذاب تر بود.