مردی از جنس شعر و نقاشی، زندگینامه سهراب سپهری
بیوگرافی سهراب سپهری (۱۳۰۷ - ۱۳۵۹)
سهراب سپهری (زاده ۱۵ مهر ۱۳۰۷ در کاشان -درگذشته ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ در تهران) شاعر، نویسنده و نقاش اهل ایران بود. او از مهمترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبانهای بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شدهاست.
هنر امروز: سهراب سپهری، در ۱۵ مهرماه ۱۳۰۷، در کاشان به دنیا آمد. پدربزرگش میرزا نصراللهخان سپهری، نخستین رئیس تلگرافخانه کاشان بود. پدرش اسدالله و مادرش ماهجبین نام داشتند که هر دو اهل هنر و شعر بودند.
پدر سهراب، اسدالله سپهری، کارمند اداره پست و تلگراف کاشان، اهل هنر بود. وقتی سهراب خردسال بود، پدرش به بیماری فلج مبتلا شد و در سال ۱۳۴۱ درگذشت. مادر سهراب، ماهجبین که اهل شعر و ادب هم بود، در خرداد سال ۱۳۷۳ درگذشت. منوچهر سپهری، برادر ارشد سهراب و تنها برادر وی که همبازی دوران کودکی سهراب بود نیز، در سال ۱۳۶۹ درگذشت. او سه خواهر به نامهای همایوندخت، پریدخت و پروانه سپهری داشت.
دوره ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (۱۳۱۹)، و متوسّطه را در دبیرستان پهلوی کاشان گذراند و پس از فارغالتحصیلی در خرداد ۱۳۲۲ در دوره دوساله دانشسرای مقدماتی پسران، به استخدام اداره فرهنگ کاشان درآمد. در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دوره دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و همزمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعه شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغالتحصیل شد و نشان درجه اول علمی را دریافت کرد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعه شعر خود را با عنوان زندگی خوابها منتشر کرد. در آذر ۱۳۳۳ در اداره کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزهها شروع به کار کرد و در هنرستانهای هنرهای زیبا نیز به تدریس میپرداخت.
سهراب به فرهنگ مشرقزمین علاقه خاصی داشت و سفرهایی به هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین داشت. مدتی در ژاپن زندگی کرد و هنر «حکاکی روی چوب» را در آنجا فراگرفت. همچنین به شعر کهن سایر زبانها نیز علاقه داشت؛ از این رو ترجمههایی از شعرهای کهن چینی و ژاپنی انجام داد.
در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمناً در مدرسه هنرهای زیبای پاریس در رشته لیتوگرافی نامنویسی کرد. در دورانی که به اتفاق حسین زندهرودی در پاریس بود بورس تحصیلیاش قطع شد و برای تأمین خرجهای زندگی و ماندن بیشتر در فرانسه و ادامه نقاشی، مجبور به کار شد و برای پاک کردن شیشه آپارتمانها، گاهی از ساختمانهای بیست طبقه آویزان میشد.
وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاهها به معرض نمایش میگذاشت. حضور در نمایشگاههای نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. سهراب سپهری مدتی در اداره کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۳۷ مشغول به کار شد. از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع به تدریس در هنرکده هنرهای تزیینی تهران نمود. پدر وی که به بیماری فلج مبتلا بود، در سال ۱۳۴۱ فوت کرد. در اسفند همین سال بود که از کلیه مشاغل دولتی به کلی کنارهگیری کرد. پس از این سهراب با حضور فعالتر در زمینه شعر و نقاشی آثار بیشتری آفرید و راه خویش را پیدا کرد. وی با سفر به کشورهای مختلف ضمن آشنایی با فرهنگ و هنرشان نمایشگاههای بیشتری را برگزار نمود.
در سالیان آغازین دهه ۱۳۴۰ سپهری همراهِ داریوش آشوری به ترجمه پارههایی از مقالات و نمایشنامههای ژاپنی از روی نسخه فرانسوی کمک کردند که در سال ۱۳۴۳ در کتابِ نمایش در ژاپن بهرام بیضایی چاپ شد.
سهراب هنرمندی جستجوگر، تنها، کمال طلب، فروتن و خجول بود که دیدگاه انسان مدارانهاش بسیار گسترده و فراگیر بود. از این رو آثار وی همیشه با نقد و بررسیهایی همراه بودهاند. برخی از کتابهایی که در مورد او به رشته تحریر درآمده اند بدین قراراند: «تا انتها حضور»، «سهراب مرغ مهاجر» و«هنوز در سفرم»، «بیدل، سپهری و سبک هندی»، «تفسیر حجم سبز»، «حافظ پدر، سهراب سپهری پسر، حافظان کنگره»، «نیلوفر خاموش: نظری به شعر سهراب سپهری» و «نگاهی به سهراب سپهری».
وی در نقاشی از دستاوردهای زیبایی شناختی شرق و غرب بهرهمند گشته بود که این تأثیرها در آثارش جلوه گر بودند. در آثار نقاشی اش رویکرد نوین و متفاوتی داشت بهطوریکه فرمهای هندسی نخودی و خاکستری رنگش با تمامی نقاشان فیگوراتیو همزمانش متفاوت بود. او در نقاشی به شیوهای موجز، نیمه انتزاعی دست یافت که برای بیان مکاشفههای شاعرانه اش در طبیعت کویری کارگشا بود. سپهری بیشتر نمایشگاههای داخلی آثار نقاشی اش را در «گالری سیحون» برگزار میکرد و عادت نداشت که برای روز معرفی در نمایشگاه شرکت کند.
نقاشی سپهری هرچه پیش رفته کمتر به وسیله کنترل مستقیم قلم مو پدید آمده و در سری آثار متاخرش بیشتر رفتاری فی البداهه توسط ابزارهای غیر سنتی نقاشی است؛ شهروز نظری در این باره مینویسد:
«او در آخرین دوران کاری اش به تکنیکی از بافتگذاری (texture) دست یافت که تا به امروز برای بسیاری از هنرمندان دست نیافتنی به نظر میرسد. درختهای او نتیجه پرهیزش از رنگگذاری با قلم مو هستند. او در این آثار حوادث رنگی را تبدیل به موضوع آثارش میکند. استفاده از کاردکهای بزرگ چوبی و رنگهای رقیق شده و بافت ریز و درهم شده پارچههای بوم محصول تحقیقات وسیع او بر نقاشی آن سالهای غرب (آبستره) و شگردهای نقاشی سنتی مشرق زمین است.»
امضای وی بر روی نقاشیهایش به خط نستعلیق بوده که به نظر مرتضی ممیز جلوه از روحیه فروتنانه و ایرانی اش دارد. از آثار او میتوان به «طبیعت بیجان» ۱۳۳۶، «شقایقها، جویبار و تنه درخت» ۱۳۳۹، «علفها و تنه درخت» ۱۳۴۱، «ترکیببندی با نوارهای رنگی» ۱۳۴۹، «ترکیببندی با مربعها» ۱۳۵۱ و «منظره کویری» ۱۳۵۷ اشاره کرد. برخی از آثار وی در نزد مجموعهداران و دوستان سپهری قرار دارد و پروانه سپهری خواهر سهراب، آثاری از وی را که در اختیار داشت به موزه کرمان اهدا نمود.
سپهری یکی از رکوردداران قیمت نقاشی مدرن ایرانی است. در سال ۱۳۹۳ دو تابلو وی (تابلو تنه درختان و دیگری یک تابلوی انتزاعی) به قیمتِ یک میلیارد و هشتصد میلیون به فروش رسید. در سال ۱۳۹۵ نیز، دو تابلو دیگر از مجموعه تنههای درخت وی در حراج تهران به بالاترین قیمت پیشنهادی (اثر اول ۳ میلیارد و اثر دوم ۱ میلیارد و ۵۵۰ میلیون تومان) به فروش رسید. رکورد فروش نقاشی در ایران نیز به یکی از چشماندازهای این نقاش تعلق دارد که در سال ۹۷ به قیمت پنج میلیارد و صد میلیون تومان در حراج تهران به فروش رسید.
شعر سهراب سپهری نیمایی است. تمامی اشعار او تصویرسازی است. در این شیوه جدید سهراب سپهری بر دیدگاه انسان مدارانه و آموختههایی که از فلسفه ذن فرا گرفتهبود به شیوه جدیدی دست یافت که «حجم سبز» شیوه تکامل یافته سبکش محسوب میشود. وی عادت داشت که دور از جامعه آثار هنری اش را خلق کند و برای رسیدن به تنهاییهایش «قریه چنار» و کویرهای کاشان را انتخاب کرده بود.
شعر وی صمیمی، سرشار از تصویرهای بکر و تازهاست که همراه با زبانی نرم، لطیف، پاکیزه و منسجم تصویرسازی میکند. از معروفترین شعرهای وی میتوان به: نشانی، صدای پای آب و مسافر اشاره کرد که شعر صدای پای آب یکی از بلندترین شعرهای نو زبان فارسی است. کریم امامی که از دوستان نزدیک وی بوده در زمان حیاتش برخی از شعرهای سهراب را به زبان انگلیسی ترجمه کردهاست. در سال ۱۳۷۵، ترجمه انگلیسی دو مجموعه صدای پای آب و حجم سبز با ترجمه اسماعیل سلامی و عباس زاهدی توسط انتشارات زبانکده منتشر شد. بعدها نیز مترجمان دیگری شعرهای وی را به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی و کرواتی ترجمه کردند. در سال ۱۳۷۱ شعرهای منتخبی از دو کتاب حجم سبز و شرق اندوه با نام «ما هیچ، ما نگاه» توسط «کلارا خانیس» به زبان اسپانیایی ترجمه شد. در سال ۱۳۷۵ منتخبی از اشعار سهراب سپهری توسط هنرمند ایرانی جاوید مقدس صدقیانی به زبان ترکی استانبولی ترجمه و از سوی انتشارات YKY در کشور ترکیه منتشر شد. در سال ۱۳۹۳ گزیده اشعار سهراب سپهری به نام صدای پای آب توسط ابتهاج نوایی به زبان کرواتی ترجمه و توسط انتشارات پرومته در کرواسی منتشر شد.
سپهری تا اوایل دهه ۳۰ بیشتر شاعر بود تا نقاش، اما کنارهگیریاش از تعهد به وزارت فرهنگ و آمدن خودخواستهاش به تهران و خصوصاً آشنا با هنرمندان مهم زمان خود که برخی در دانشکده هنرهای زیبا، یا دانشجو بودند یا استاد، او را به سمت حرفهای نگریستن به نقاشی سوق داد. او اولین کسی بود که بهصورت جدی، در اوایل دهه ۳۰، به ترجمه اشعار شاعران قدیم چین پرداخت. حتی سرودهایی از ریگ ودا را بهقصد ترجمه کامل آن شروع کرد. علاقه او در ادبیات به هنر شرق و چین از همان ابتدا شعرش را از دیگر کسان جدا کرد و تأثیر خود را بر طرحهای که میکشید، گذاشت. بعدتر هم که در ابتدای دهه ۴۰ متوجه شد، خریداران تابلوهای یک هنرمند به دنبال رنگاند، با معرفتی که از رنگسازی چینیان آموخته بود، رو به رنگهایی آورد که موندریان استفاده میکرد و ناخودآگاه نشان میداد که یک عارف و یک صوفی با فروتنی خاص در حال کشیدن جهان درون خود است و گویی که هیچ کاری به شمایل بیرون از تابلو ندارد. سپهری در دوره نقاشیهای رنگین، دیوانه رنگ خاکستری بود. تونالیته همه پردههای نقاشی او، در همه هفت دوره کاریاش خاکستری است و رنگ خاکستری معرف بر هیچ بودن جهان است و این هیچ همان رسیدن به عالم ذن نزد بوداییان بود. در آخرید شعرهایی که قبل از مرگ سروده بود، به هیچ خوشرنگ اشاره دارد، و این نشان میدهد که برخلاف هوشنگ ایرانی، وی به خوشرنگی هیچ، پیش از مرگ رسیده بود.
سهراب سپهری اثری از فرشید مثقالی
سپهری مثل دیگر کسانی که دچار انزواطلبی بودند، پیوسته از یک خلأ فاعلی (در زبان عوام: مردانگی) رنج میکشید. درونگرا بود. هیچگاه ازدواج نکرد. هیچگاه بهصراحت شعری عاشقانه برای یک جفت نسرود. تمایلش به نقاشان چینی به همین علت بود. چون به خلأ، به بهشدت اهمیت میدادند. علاقه سپهری به کتاب تقدیرات (ای چینگ) به علت اندیشه خلأ در آن بود. شعرهایی که از ادبیات چین ترجمه کرد، معرف این خلأ، و این خالیشدگی زمان در جهان بود.
او که شیفته ادبیات کلاسیک و متون مقدس و آئینهای هندی شده بود، همیشه به دنبال سررشتههای شعر هوشنگ ایرانی میگشت و به طور نامحسوس در اشعار خود نزدیکیاش به این نوع معرفت را نشان میداد. پیش از آنکه (در سال ۱۳۴۳) به این کشور سفر کند، حادثهای در پایتخت وی را مجذوب هند کرد. با چاپ کتاب تاریخ تمدن اثر ویل دورانت، بخش دوم آن به هند و همسایگانش، در سال ۱۳۳۷ در تهران تحول بزرگی در زمینه هندشناسی بهوجود آمد. منتقدینی که در اوایل دهه ۳۰ به تمسخر هوشنگ ایرانی و شعرش برخاسته بودند و آنها که شعر سپهری را نمیفهمیدند و در آن نفهمی، او را بچه بودا میخواندند، شرمنده شدند. این کتاب جزء کتابهای بالینی سپهری شد و سه سال بعد (در سال ۱۳۴۰) که کتاب شرق اندوه را منتشر کرد، سراسر به سمت رموز و اورادی رفت که کلید فهم آن فقط در کتاب ویل دورانت بود. با انتشار کتاب سپهری، شعر Bodhi خیلیها را سردرگم کرد (نگاه کنید به این شعر در هشت کتاب، ص ۲۳۹). در حالی که در تاریخ تمدن آمده بود: «درخت مقدس بودی (Bodhi)، متعلق له دوره بودا، نشانهاش از اسرار باطنی، بلکه تجلیل از عظمت بیسروصدای درختان بود.» دقیقاً سپهری در همین دوره درختهای خود را از میانه و کنده میکشید تا عظمت رشد و رویش را در هستی، از پی یک معرفت بودیستی، نشان دهد. هیچ کتابی برای شناخت سلوک معنوی و فهم آثار سپهری مانند این کتاب نیست و هیچکدام از منتقدان او به این کتاب رجوع نکردهاند.
همه بعدتر، سپهری را بچهبودایی میخواندند و اشاره میکردند که او کودک است و هیچ چیز جهان را نمیفهمد؛ و سپهری هم هیچگاه جواب آن حماقتها را نمیداد؛ چون خودخواسته به اینوسو رفته بود چون در این کتاب خوانده بود: «بهوسیله دانش نمیتوان به آتمن (روح جهان) رسید. آری، از رهگذر نبوغ و دانش فراوان نمیتوان آتمن را شناخت... بگذارید یک برهمن ترک درس و بحث گوید و همچون کودک شود... بگذار بهدنبال الفاظ فراوان نرود؛ زیرا الفاظ چیزی جز خستگی زبان نیست.»
و او این آیات عالم بالا را پیوسته با خود زمزمه میکرد. در اولین بیینال، در همان سال چاپ این کتاب (در کاخ ابیض، ۱۳۳۷) میان آنهمه کارهای آبستره، او آن گلدان کنار پنجره را کشید (طبیعت بیجان) تا آرامش خود را خویدا کند.
رنگ در آثار سپهری هیچگاه جیغ نیست و اصولا تنک و کمرنگ کار میکند. بهترین دوره نمایشگاهی او در سال ۱۳۴۱ بود که به کوشش اداره روابط بینالملل و انتشارات هنرهای زیبای کشور در تالار فرهنگ برپا شده بود. اغلب آثار این نمایشگاه لکه کارهای آبرنگیاند و کاملا تأثیر هنر معنوی چین را نشان میدهد. او در این دوره، در پاسخ به این پرسش که چرا تابلو لکه میاندازد و به ترکیببندی دقت نمیکند، جمله عجیبی گفت که بعدتر به آن استناد نشد، و آن این بود: «تابلو باید باز باشد؛ یعنی یک لکه اضافه شود یا کم شود، باز هم معنا داشته باشد.» عجیب اینکه در شعر همین عمل را اجرا کرد. شعرهای کتابهایش، در چاپ دوم و در هشت کتاب همانی نیست که بود. بعضیها را نیاورده و بیشترین را تغییر داده و اغلب کلمات مشکل را آسان جایگزین کرده است! حتی به مرور با حذف پیوندهای دستوری، خلأهایی در فرآیند معنادهی در شعر بهوجود آورد که از نکات مهم آئین ذن است. احتمالا در تغییر دادن کلمههایی از اشعار خود، در چاپ دوم آنها (در هشت کتاب) اطلاع و دریافت و علاقهاش به ویلیام کارلوس ویلیامز بیتأثیر نیست؛ چون ویلیامز به معرفت اشیا اعتقاد داشت و از پی یک دریافت اشراقی به ذن رسیده بود و اشعاری میسرود که نه نثر بودند و نه شعر، اما به شدت ساده بودند. سپهری چند شعر از او را هم از او ترجمه کرده بود و در طی سالها که برای دوستی از شعر حرف میزد، مثال از این شاعر میآورد.
عجیب اینکه او تلاش دارد تا در هر تابلویی به نوعی ناکامسازی دست بزند. احتمالا در زمان نقاشی در یک طرف تابلو قرار میرفته و از کنج به کلیت اثر نگاه میکرده است. یک تحقیق روانشناسانه نشان میدهد که دورنمای تابلوهای او از یک زاویه شروع میشود. احتمالا دلیل اینکه همه تابلوهای خود را در کنج به کلیت اثر نگاه میکرده است. احتمالا دلیل اینکه همه تابلوهای خود را در کنج چارچوب به عمل آورد، از پی همین مسأله استو بار رفتاری او، بهعنوان یک نقاش در کنج چارچوب به عمل آورده، از پی همین مسأله است؛ یعنی بار رفتاری او، بهعنوان یک نقاش، در کنج آثارش دیده میشود. او مدتی در طرحها، ساده و طبیعی کار کرده، مدتی به فراواقعیت تمایل پیدا کرده و حتی تجربههایی از کوبیسم را در چند مکعبسازی از خود نشان داده است. اما واقعیت این است که به خیلی از آن کارهای خود اعتقادی نداشت.
سپهری صدها تابلو از خود بر جا گذاشت که نیمی از آنها را بیشتر قبول نداشت. دلیلش هم این است که اغلب کارهای تجربیاش را امضا نمیکرده، و همانها آثاری هستند که به دوستانش تقدیم میکرده است. اما پرواضح است که سپهری بهعنوان نقاش در حدود چهل-پنجاه تابلو دارد که امروزه در سبکشناسی هنر مدرن، وی را از بااهمیتترین نقاشان ایرانی نشان میدهد. آثاری که بعضا سلیقهی عوام را ارضا نمیکنند. امروزه او را یکی از اجتماعیترین شاعران شعر نو میشناسند. اما او هیچگاه اجتماعی نبود. همیشه از اجتماع میگریخت. تا زنده بود و کتابهایش را خود چاپ میکرد، تیراژ محدودی داشت. در اوج زندگی خود با همه دوستان و آشنایانی که داشت، کتاب آوار آفتاب را فقط در پانصد و بیست نسخه چاپ کرد. در همین کتاب مقدمهای نوشت که من اینجایی نیستم و آنجایی شدهام و گفته بود: «آنجا انسان خدا نتوان شد، به بیپایان نیارد پیوست. اینجا اناالحق میزند،... تنهایی باختر زمین، تلخی و خشونت بهبار میآورد. وارستگی خاورزمین، اندوه، هرگز شراب خونریز از قلمموی شاعر چینی نمیچکد... از چهره مسیح (گوتیک) شکنجه میتراود و از لبان بودای (اجانتا) لبخند...».
شیفتگی سپهری به مذاهب شرقی و دوریاش از تمدن غرب وجه غالب آثاری است که در دهه نظیر هدایت، مسعود فرزاد و شین پرتو به هند رفته بودند. اما از میان نقاشان معاصر، وی اولین کسی بود که به توصیه هوشنگ ایرانی و جهت کسب معرفت ودایی به این کشور عجیبوغریب سفر کرد. البته از میان نقاشان معاصر، پیشتر از سهراب، تنها درویش سورگین، از مهمترین مینیاتورکاران معاصر، به هند رفته بود.
از جنبه معرفت بودیستی، سپهری هفت دوره متفاوت کاری بر حسب هفت چاکرای وجودیاش، در نقاشی و شعر دارد. او همه زندگی خود و انسانها را از پی کارما (نتیجه عمل) میدانست. از میان شاعران معاصر، او و دوست نزدیکش فروغ فرخزاد از پی یک حواس اشراقی به معرفت زندگی خود پی برده بودند. سپهری پیش از آنکه از این جهان برود، هفت دوره شعر خود را (به عدد بازشدن هفت چاکرا) گردآورده بود و در هشت کتاب به این نتیجه رسیده بود حالا که این هفت مرحله طی شده است، دانستهام: ما هیچ، ما نگاه! و اسم آخرین کتاب خود را که در حقیقت، اولین کتاب جانش بود، این گذاشت.
چه باور به یک سلوک معنوی در این جهان داشته باشیم و چه نخواهیم حقیقت را ببینیم، سپهری آنطور که میبایست زندگی کرد. تنهایی او، بچهبودایی بودنش و گریز از جمع، دورههایی بود که به شکل کارما بایستی در این دوره طی کند. برخلاف امروز که او را شاعری هرجایی میشناسیم، وی در جایی نبود و اصولا دیده نمیشد. در نامهای به بهترین دوست خود، صادق بریرانی، در دهه ۳۰ مینویسد، دلیل نخواستن اجتماع و دوری از مردم را اینطور میپندارد:
«... من نمیخواهم مثل آندره ژید بگویم پستتر و کثیفتر از انسان، اجتماعی از آنهاست، ولی چیزی که برایم روشن است این که اجتماع کور و خطاکار است. بهعلاوه، ذوق اجتماع همیشه در مرتبه پایین قرار دارد؛ بنابراین در کارهای ذوقی هم پای اجتماعی بودن درخور هنرمند واقعی که پیشتازی میکند، نیست؛ به درد کسی میخورد که صاحب یک ذوق معمولی و تلطیف نشده است. هنرمند حقیقی پیوسته پیجوی عالیترین شکل هنری چهقدر از دریافت اجتماعیاش دور است.»
«گزارش کامل از آثار سهراب سپهری در حراجیهای سراسر دنیا»