حسین پارسایی در گفت و گو با اقتصاد هنر آنلاین مطرح کرد:
به شدت تحت تاثیر ایدئولوژی و فرهنگ انقلابی بوده و هستم
"حسین پارسایی" ترکیبی از یک مدیر و هنرمند در عرصه هنرهای نمایشی ست. در طول بیش از دو دهه، نام او همراه با حاشیه ها، جنجال ها و افت و فرودهای بسیاری همراه بوده است. به عنوانِ هنرمند و کارگردان، برای یک دهه نوعی از نمایش را تحت عنوان "نمایش آیینی" به صحنهی تئاتر آورد. او همواره بانی و طرفدارِ تئاترِ باشکوه با عوامل و صحنه و ساز و کارِ فراوان بوده است. این نگاه در سال های اخیر منجر به نوعی تئاتر شده است که مخالفان آن را تئاتر"لاکچری" و موافقان تئاترِ مردم پسند می نامند. آقای پارسایی بر اساسِ مرام و شخصیتش صریح و رک و راست می رود سر اصل مطلب. برای نقد ها دفاعیه های مشخصی دارد و به هیچ وجه اهل فرار از پاسخگویی نیست. به همین جهت در این گفت و گو سعی کرده ایم با او صریح باشیم و پاسخ هایی صریح هم شنیدیم.
اقتصاد هنر آنلاین-صالح تسبیحی: شما در قم کنار فعالیتهای هنری ورزشکار هم بودهاید، چطور از آن نقطه به هنرهای نمایشی رسیدید و تاثیر آن سبک زندگی در زیبایی شناسی تان چه بود؟
تئاتر را از هفت، هشت سالگی با تشویق پدرم در مدرسه ابتدایی شروع کردم. ایشون بسیار علاقهمند بود که من رشته هنر را ادامه بدهم و من تئاتر را دوست داشتم. ورزش هم میکردم. دانشگاه رفتم ، لیسانس و فوق لیسانس گرفتم. شهر و خانوادهای که در آن بزرگ شدم مذهبی بود و بهطور ویژه گرایش من به نمایشهای دینی و دفاع مقدس را تعین میکرد. بنابراین تولیدات من از سال 1360 با این دو موضوع مرتبط بودند. در دههی هفتاد سراغ موضوعات تربیتی در ژانر کودک رفتم. در آن زمان رپرتوارهای تئاتر کودک میگذاشتیم، خودم هم تولیدات متعددی داشتم مثل "شهر دندونها"، "حسن کچل" و "چارقد سبز خاله گلنار" که در جشنواره کودک اصفهان جوایزی متعددی گرفت تا آثار امروز.
ما تا قبل از انقلاب تئاتر دینی نداشتیم. در این باره که گفته میشود "حسین پارسایی" بیشتر نماینده نگاه ایدئولوژیک به دین است تا مبدع تئاتر دینی چه نظری دارید؟
بله، این باور من در نخستین روزهای فعالیتم در نمایشهای دینی بود و باورم نسبت به موضوعهای دینی عمیقتر شده است. من در ایدئولوژیم به تکامل رسیدم. اعتقاد دارم که دین پدیدهای نیست که بتوانیم آن را از سایر امور جدا کنیم بنابراین دین در جامعه همراه با انسان معاصر جاری و ساری است. نیاز نیست آن را برجسته کنیم و نگاه خاص به آن داشته باشیم. همهی ما انسانها باورهایی دینی با اصول و قواعدی داریم. آنچه که من در ابتدای فعالیتم به آن میپرداختم وجه حماسی و سوگوارانه بود.
چرا سمت سوگ میرفتید؟
به شدت تحت تاثیر ایدئولوژی و فرهنگ انقلابی بودم که با اشتیاق آن را پذیرفته بودم و هستم. در شهری بودم که سرشار از فعالیتهای اجتماعی و انقلابی بود. میخواستم به جبهه بروم. علاقهمند بودم که در این اتمسفر زیست کنم. همچنان به عنوان انسانی که همان باورها را دارم اما با آن نگرش، ایدئولوژی و با آن شیوهی کاری خیلی مستقیم به مفاهیم میپرداختم. یعنی اگر میخواستم راجع به پدیدهی گسست اجتماعی یا فقر صحبت کنم خیلی اشارات مستقیمی داشتم. امروز ولی اگر بخواهم درباره فقر صحبت کنم "الیورتوئیست" را میسازم. بنابراین حسین پارسایی باورهایش عمیقتر و پررنگتر شده است اما با زبان جامعه امروز صحبت میکند. در واقع فرزند زمان خودش است.
در آن زمان هم که کار دینی روی صحنه می بردید جامعه کارهای شما را میپذیرفت و تماشاگر زیادی داشتید
همهی نمایشهایی که من کار کردهام، خاستگاه مردمی دارد. مردم آنها را دوست داشتهاند و استقبال کردهاند. در قم نمایش "غریبه شام" را در مجتمعی که نه صحنه و نه نور داشت اجرا کردم و در هر اجرا چیزی حدود چهار هزار نفر آمدند. حدود بیست سال پیش غریبه شام را در ماه محرم و صفر در "مجتمع امام خمینی" قم اجرا گذاشتم. در آن زمان خیابان را میبستند که مردم بیایند و نمایش را ببینند. چون حضور چهار هزار نفر در یک شب در قم برای تماشای تئاتر خیلی مسئله است. همان اتفاقی که برای غریبه شام در دو دههی پیش افتاد در سال 1397 برای "بینوایان" با همان ایدئولوژی در اسپیناس افتاد. احساس میکنم اگر حرفی میخواهیم بزنیم انقدر باید شایسته و بایسته باشد که مردم آن را تحسین کنند، دوستش داشته باشند و از آن حمایت کنند.
در زمانی که برای شما خیابان را میبستند و تماشاگران بسیار برای دیدن کارهایتان میآمد بخشی از نمایش سانسور و محدود میشد، فکر نمیکنید اقبال به نمایشهای شما به این دلیل است که تنها شکلی از نمایش بوده که مردم میتوانستند ببینند؟
من معتقد هستم محصولی که به ایمان مشترک با مخاطب میرسد این اتفاق میافتد.
اما آنهایی که سانسور شدهاند هم با تماشاگرهایشان ایمان مشترک داشتهاند!
حسین پارسایی دهه هفتاد با نمایشهای عاشورایی با انبوهی از تماشاگر در سالنهای غیراستاندارد در دهه نود با انتخاب مضامین و شکل نوینی از اجرا همان حساسیتها برایش بوجود میآید که برای بقیه بوجود آمده بود.
اما به نظر می رسد مضامینی که امروزه کار میکنید قشر وسیعتری از جامعه را درگیر میکند
به طور طبیعی برای آن قشر از جامعه در شهر قم و بعدها در تهران برای نوعی از ذائقهی تماشاگر تنظیم شده بود که با هم در موضوع و مخاطب نقطه مشترک داشتیم. من هم به تناسب زمان و تجربیاتم رشد میکنم و تمایل دارم آثاری را به روی صحنه بیاورم که گسترهی مخاطبین بیشتری داشته باشد. چون مرزی بین مخاطب و موضوعات در فصل جدید کاریام قائل نیستم. من چیزی به اسم نمایش مذهبی را نمیتوانم از پیکرهی حرفهای تئاتر جدا کنم. نمایش با رویکرد مذهبی، کودک یا موزیکال اینها فقط مضمون هستند. رویکردهای اثرمحتوا را مشخص میکند. مرزی بین نمایشها به لحاظ موضوعی نمیبینم. نمایش فینفسه متعهد است و حرف از انسان اشرف مخلوقات و رستگاری او میزند.
پس با این تعریف، بهنظر شما همه حق دارند که بدون این که اثرشان ممیزی شود کار کنند؟
من در جایگاهی نیستم که دربارهی ممیزی حرف بزنم. ولی هر آفرینشگری میتواند متناسب با نیازهای فکری، روحی و ذوقی خود وجامعه اش اثر تولید کند. مخاطب هوشمند است و انتخاب میکند. امروز اگر میبینید یک نمایش خوب میفروشد حتما بدانید که جادوی آن تاثیر مستقیم روی مخاطب گذاشته. اگر نمایشی علیرغم حضور سلبریتیها و سبقهی اصیل نمایش مورد استقبال قرار نمیگیرد حتما بدانید مخاطب در آنجا به دنبال گمشدهی خودش نیست. گاه ممکن است آثاری با ذائقهی مخاطب که به شکل ظاهری با بعضی از آثار ارتباط برقرار میکنند گره نخورد ولی از ارزشهای آن اثر چیزی کم نمیشود. هر اثری که دارای مخاطب است دارای نکات قوت و ارزشهای هنری نیست. ممکن است نمایشی کم مخاطب باشد، اما بسیار ماندگار، تاثیرگذار و اصیل باشد.
شما گفتید کارهای تازهترتان در تکمیل کارهای قدیم شما هستند. اما سیر تکامل فکری شما را همه نمیبینند و چالهای بزرگ از بیرون بهنظر میآید:چه طور میتوان ارتباطی معنایی میان نمایشی مذهبی و سوگوارانه مثلا در قم، با "بینوایان" در هتل اسپیناس در تهران برقرار کرد؟
تمام کنشها و رفتارهای ما متاثر از شرایط سیاسی و اجتماعی کشورمان است. زمانی که سیل به شهر ما میآید همهی ما مسیر را برای سیل سد میکنیم تا این بحران از شهر ما عبور کند. زمانی که شهر ما موشک باران میشود همهی ما متاثر از رویدادی به نام جنگ و دفاع هستیم. شرایط سیاسی و اجتماعی کشور ما را برانگیخته میکند که در حوزهی تخصصی خودمان واکنش نشان دهیم. بخشی از عکسالعملهای امثال حسین پارساییها به شرایط کشورشان و به نوع زیست آنها برمیگردد. شما مطمئن باشید اگر من در دهه 60 متولد شده بودم یا زادگاه من در شمال یا جنوب کشور بود، شاید شما با این غلظت از من نمایشهای دینی نمیدیدید. من در شهری به دنیا آمدم که مراجع تقلید آنجا هستند. بارگاه ملکوتی حضرت معصومه، مسجد جمکران وحوزه علمیه آنجا هستند و خاستگاه انقلابی دارد. من در خانوادهای بزرگ شدم که غروبها در کوران انقلاب در خیابان بودند. در کوچه و محلهای بزرگ شدم که هر سال که به آن برمیگردم آدمهایی را که میشناختم نامشان به اسم شهید در کوچهها ثبت شده. خیلی از دوستان من در دوران نوجوانی بعدها در مسیر جنگ، دانشگاه، تحصیل و مسئولیتهای اجتماعی سرنوشت دیگری پیدا کردند. خیلی از آنها تاجر یا پزشک شدند. من برای دیدار با خیلی از آنها باید بر سر مزارشان بروم. ما جوانهای دوران جنگ هستیم. بنابراین آدمی که میخواهد نیازهای اجتماعی پیرامون خودش را در حوزهی نمایش به تصویر بکشد طبیعی است که از او "غریبه شام" و "بانوی بینشان" ببینیم. به تناسب با رشد جامعه و ارزشهای اجتماعی آن، تجربیات تازهای به نمایش درمیآیند. طبیعی است که این نوع از آگاهی در من هم ایجاد میشود و متناسب با خاستگاه مردمی خودم رشد میکنم و به اینجا میرسم.
آیا نگران نیستید که از مجموعهی فعالیتهایتان چنین برداشتی شود؟
خیر. من در هر نمایشی که کار کردم حرفی برای گفتن داشته، گاه موضاعات مذهبی و انقلابی و گاه موزیکال. الیورتوییست و بینوایان. هر دو جنبهی انسانی دارند. هر دو با مخاطبینی حرف میزنند که اثر را در زمان خودشان ترجمه می بیتند. "غریبه شام" برای مخاطبانی است که نیازهای روحی آنها یک اثر عاشورایی است که آنها را به وجد آورد و در دههی نود بینوایان سوژهی اصلی موزیکالی میشود که قصهی این روزهای زندگی ما است. هر دو اثر دارای ارزشی های انسانی و دینی است و با مخاطبشان در زمان خودشان حرف میزنند.
یکی از مولفههایی که فارغ از مضامین باعث جذب مخاطب در آثارتان شده، شکوه صحنه و پر بازیگر بودنِ کارهای شماست. این نگرش چه جایگاهی در زیبایی شناسی شما دارد؟
این به سلیقه شخصی من برمیگردد. اگر کارنامه هنری من را بررسی کنید کار کوچکی در آن پیدا نمیکنید. از طرفی تعصب خاصی هم به موضوع دارم. مثلا میگویم اگر در مورد عاشورا صحبت میکنم باید در شان موضوع کارگردانی و اجرا کنم.
خب تعزیههای کوچک هم در شان موضوعشان هستند چون مردم با آنها ارتباط میگیرند. برای سال های سال تعزیه با ابزار ساده و صمیمانه و کوچک مخاطبشان را پیدا می کردند
درست است. بخشی به سلیقه برمیگردد، بخشی هم به جذب مخاطب. ما در روزگاری زندگی میکنیم که در فضای مجازی انواع و اقسام جذابیتهای سرگرم کننده بخشی از وقت روزانهی همهی انسانها را گرفته است. تیترهای زرد و دروغهای بزرگ که بتواند مخاطب را داخل فضای مجازی بکشاند. حدود 200 تا 300 تئاتر هر شب در تهران اجرا میشود. تعدادی مخاطب وجود دارند که به دنبال وجه دیگری از هنر نمایش هستند. آنها میگویند صرفا پیام ما را قانع نمیکند اگر قرار است که در تئاتر پیام دهید بهطور طبیعی از طرق مختلف میتواند برای ما دستگیر شود. من فکر کردم چیزی که در سالهای اخیر مفقود است؛. اجراهای تصویری و باشکوه است. من با موضوع عاشورا هم آشناییزدایی کردم. اگر میخواستم نشان دهم که یک اسوهی دینی به نام "عباس" تشنه است من او را در دریایی از آب قرار میدادم تا حرفم را جور دیگری بزنم. وقتی اثری تماشاگر را به وجد میآورد میتواند در ذهن او ماندگار شود. حالا از نظر تکنولوژی و امکانات به جایی رسیدهایم که بتوانیم نمایشهای بزرگ تولید کنیم. نمایشهای بزرگ چند ویژگی دارند اول اینکه سرانهی مخاطب را بالا میبرند و قشر دیگری از مخاطب را با هنر نمایش درگیر میکنند. نه تنها نازل و سخیف نیست بلکه ارتقا یافته است. یعنی تماشاگر را میگذاریم مقابل نمایش "میسیسیپی" یا "سقراط" یا "بینوایان" یا شاهکارهای دکتر علی رفیعی.اینها از نظر فرهنگی در جامعه ارتقا بوجود میآورد. سطح نگاه، آگاهی و انتظارات مردم را بالا میبرد. در طرفی دیگر کارآفرینی وجود دارد. شما وقتی یک نمایش بزرگ را در سالنی کار میکنی تعداد زیادی هنرجو، دانشجو و هنرمند در تخصصهای مختلف جذب کار میشوند و به این شکل به اقتصاد هنرمندان فکر می شود.
پس شما میگوید کارگردان تئاتر جدای از بحث هنری باید نگاه اقتصادی هم داشته باشد؟
چرا از نظر اقتصادی بچههای تئاتر اینقدر گلایه دارند؟ چرا امورات آنها نمیگذرد؟ چرا باید تئاترهای ما به جایی برسد که افرادی که در تئاتر شهرت خود را بهدست آوردهاند و به چهره تبدیل شدهاند حاضر نباشند به دلیل پول کم تئاتر، تعداد کم صندلی و محدودیتهای موضوعی پایشان را در تئاتر بگذارند. من میگویم سینمای ما وامدار هنرمندان تئاتر است. بزرگانی مثل مرحوم "انتظامی"، "مشایخی" یا "رشیدی" همه از تئاتر آمدهاند. در کشورهای توسعه یافته که سینما برایشان صنعت بسیار بزرگی است وقتی به تئاتر میرسند خیلی فروتنانه برخورد میکنند. به صحنهی تئاتر میآیند و یک دهم دستمزد سینما را میگیرند. من میگویم تئاتر همچین پتانسیلی دارد. تئاتر مثل آینهای برابر اجتماع خودش زشتیها و زیبایی ها را نشان میدهد. مخاطب قرار نیست فقط تجربههای شخصی هنرمند را ببیند. بلکه می خواهد جذابیتهای یک اثر، نوآوری و خلاقیت را هم ببیند. اینطور میشود که اثری مخاطب را قانع میکند و سینه به سینه آن را تبلیغ میکنند. بنابراین اگر سراغ نمایشهای بزرگ و باشکوه میروم شان مخاطب را میبینم. پیشینهی تمدنی، ظرفیتها و پتانسیلهای موجود را میبینم. وقتی میتوانیم یک اثر باشکوه را اجرا کنیم چرا نکنیم؟ اجازه بدهیم دانشجویان تجربه کنند. اجازه بدهیم پلاتوهای کوچک برای سلیقههای خاص قرار بگیرند. اجازه بدهیم هر کسی متناسب با ذوقش اثر مورد علاقهاش را پیدا کند. ولی با کف جامعه چه باید کنیم؟ تئاتر با یارانههای اندک و دیرهنگام بخش دولتی اگر صنعتی نشود و نتواند اقتصاد خودش را محیا کند من فکر میکنم در آینده همین مقدار انگیزه را نمیتوانیم در جوانها ببینم. بخش دولتی ما قادر نیست عرضه و تقاضا رو تنظیم کند. ما سالی چند هزار فارغالتحصیل تئاتر داریم. اینها در سالیان سال تقاضاهایشان روی هم انباشته میشود. تعداد محدودی سالن نمایش داریم. اینها کجا میتوانند کار کنند؟ چند درصد از نمایشها فروش میکنند؟ چه تعداد از جوانهای مستعد و آتیهی فرهنگ این کشور از تئاتر ارتزاق میکنند؟ وقتی حمایت دولتی اندک است ما به حمایت مردم احتیاج داریم. برای ارائهی آثار موفق باید سلیقه ی مخاطب ارتقا پیدا کند.
ولی لزوما سلیقه مردم با دیدن تئاترهای باشکوه ارتقا پیدا نمیکند
نه صرفا باشکوه. من دربارهی سلیقهی خودم صحبت میکنم. به نظر من هر آفرینشی باید روح نواز، گوش نواز و چشم نواز باشد. من اگر یک مونولوگ هم کار کنم از لحنی شیرین، شکلی بدیع و غافلگیر کننده استفاده میکنم.
اما در تاریخ هنر آثار بسیار تاثیرگذاری وجود دارند که الزاما هیچ یک از این ویژگیها را نداشتند
بله ولی در هر یک از اینها زیباییشناسی خود اثر وجود دارد. تعریف من از روح نواز، گوش نواز و چشم نواز در حوزهی زیباییشناسی است. منتها زیباییشناسی با شناخت جامعهی مخاطب. ما باید ظرفیتهای جامعه را بشناسیم. کارگردان تئاتر باید از سیاست، جامعهشناسی، روانشناسی و اقتصاد سر دربیاورد.
پس بهنظر شما هنرمند یک روشنفکر آماتور است
شما هر طور می خواهید برداشت کنید.
حرفهای شما در مورد بخشهای سودمندی کارهای باشکوه را قبول دارم اما فکر نمیکنید در آینده ممکن است باعث شود سلیقهی مخاطب تغییر کند و مخاطب تئاترهای معنا گرا که با امکانات اندک تولید می شوند کم شود؟
به نظر شما اگر نمایشهای بزرگ و موزیکال اجرا نشوند مخاطبین به سالن های دیگر تئاترها میروند؟ ما باید با تولیدات متنوع هم افزایی کنیم.
بهطور بلقوه در جامعه هست ولی کار هنری را نمیبیند
من اعتقاد دارم گروه های مستقل باید تقویت شوند.
یعنی این دو نوع از تئاتر یکدیگر را نفی نمیکنند؟
هرگز. مطمئن باشید که مخاطبهایی که "الیورتوئیست" را دیدند از این به بعد حتما بیشتر به تئاتر میروند و آرام آرام پا به این عرصه میگذارند که نیازهای فکری خود را در تئاترهای مستقل پیدا کنند. تردید نکنید خیلی از اشخاصی که این روزها تئاتر میبینند دیروز میگفتند که تئاتر را نمی فهمند. تئاتر را باید مسئلهی مردم کنیم و آن را در سبد خانوار قرار دهیم و بگوییم در کنار کتاب و سینما، تئاتر هم وجود دارد.
اما فکر میکنید با قیمت بلیتهای گران، این نوع تئاتر اصلا میتواند در سبد خانوار قرار بگیرد؟
این همان بخشی است که متولی آن از آن شانه خالی کرده. منظورم یارانههای بخش دولتی است که در تمام دنیا به تماشاگر سوبسید میدهد. کنسرت های بزرگ و معتبر در کشورهای اروپایی با بلیت های گران اجرا میشود. همان کنسرت در منطقهای دیگر برای اقشار کم درآمد با مباغی ناچیزاجرا میشود. مابه التفاوت آن را که میپردازد. چرا یارانههای دولتی به سراغ حمایت از مخاطب نمیآید؟ بیایند و بگویند شما که تولید چند میلیاردی میکنید. برای اینکه بتوانید اقتصاد خود را پویا نگه دارید و به مردم علاقمند هم فشار نیاید بخشی از قیمت بلیت را به مخاطب سوبسید بدهند. هر سرمایه گذاری در بخش خصوصی ناچاراست برای اینکه حداقل سرمایه اش بازگردد قیمت بلیت را متناسب با هزینه تواید تعین کند شما اگر با یک بار سرمایهگذاری ضرر کنید ترجیح میدهید با پولتان کالایی تهیه کنید و آن را دو ماه بعد گرانتر بفروشید. اقتصاد این است. سرمایهگذار به شرط آنکه سرمایهاش بازگردد حاضر است در پروژههای کوچک هم مشارکت کند.
سرمایهگذار چطور میتواند مطمئن باشد که سرمایهاش باز میگردد؟
این به سابقهی گروه برمیگردد. به هرحال ریسک است و پنجاه پنجاه است.
شما فکر میکنید مخاطبی که سلیقهاش با کارهای بزرگ و مجلل تغییرکرده به تماشای کارهای مستقل در سالنهای کوچک میرود؟
اگر با سلیقه آنها همسو باشد بله. خیلیها دوست دارند نصف حقوقشان را کت و شلوار بگیرند بعضی دوست دارند نصف حقوق ماهیانیشان را به سفر بروند. ما برای مردم نباید تعین و تکلیف کنیم. شبی 200 نمایش در صحنه داریم و این ویترین نمایش شهر ما است. بنابراین وقتی عروس مردگان یا کنسرت سی، بینوایان یا جنایات و مکافات میتواند با هزینه های متفاوت تولید یکی از نمایشهای این ویترین باشد چرا نباشد؟ چرا کسی به قیمت بلیت کنسرتها اعتراض نمیکند؟
شاید دلیل آن این باشد که مخاطب تئاتر همیشه قشر دیگری بوده و حالا در نوعی دورهی گذار هستیم
پس اجازه بدهیم این دوره گذار بگذرد.
شما سالها در بخش دولتی فعال بودهاید در آن زمان چه کارهایی انجام دادید که این اتفاقها پیش نیایند؟
من همیشه معتقد بودم باید مسئولیتهای اجرایی تئاتر کشور را معطوف به استقرار گروههای نمایشی و تماشاخانهها شود. در آن زمان تعداد کمی تماشاخانه خصوصی داشتیم. اوایل سال 1386 گفتم که تئاتر کشور در حال پوست اندازی است. نسل جوان و جسوری دارد وارد تئاتر میشود و اینها دیگر در ظرفیت اداره کل کوچک هنرهای نمایشی نیستند. ما باید اجازه بدهیم که این مسئولیتها واگذار شوند. تماشاخانهها مسئولیت بپذیرند و بودجه و اعتباربه کمپانی های تاتر تعاق پیدا کند.
آقای پارسایی، شما دوران مهمی در مدیریت تئاتر حضور داشتید. در دورهی مدیریت شما در حوزهی سانسور چه اتفاقهایی افتاد؟
حتی یک نمایش توقیف نشد. همه کار کردند. آقای "بیضایی"، دکتر "علی رفیعی"، "مرحوم سمندریان" "رحمانیان" و ...پیشکسوتان و جوانترها همه کار کردند. هر کسی که تصور کنید در دورهای که به نظر میآمد دورهی تنگ نظریها و محدودیتها است، کار کرد. دلیل آن این بود که من نمایندهای از خودشان بودم.
یعنی نهادهای "ذیربط" به شما اعتماد داشتند؟
من همیشه سعی داشتم مسئولانه عمل کنم. فکر میکنم دوستان عزیزی که با روش کاری و نوع مدیریت من آشنا بودند پذیرفتند که من جوابگوی امضای خودم هستم. رئیس تئاتر کشور به تنهایی نمیتواند منجی تئاتر کشور باشد. ما به تعداد تئاتریهای تاثیرگذار در آبادانی و ادارهی تئاتر کشور مسئولیت داریم. اگر هزار نفریم یک هزارم مسئولیت متوجه ما است. نباید مرکز هنرهای نمایشی را صندوق ببینیم و آن را در معرکه بیاندازیم و خودمان سلب مسئولیت کنیم. همهی ما در یک کشتی نشستهایم. امروزه اگر نمیتوانیم به وحدت برسیم. اگر نامهربان هستیم و یکدیگر را تکذیب و تخریب میکنیم دلیل آن این است که انسانها خود را در شرایطی نابرابر میبینند. بخش دولتی وظیفه دارد که هنرمندان را به همگرایی برساند.
چرا نمایش های شما سرمایه گذار دارد و از امکانات ویژه ای مثل تبلیغات گسترده برخوردار است؟
چون تصورسرمایه گذار این است که اثر فرهنگی و اقتصادی است. بنابراین سرمایهگذار برای برگشت سرمایهاش تبلیغ میکند.
دربارهی آخرین اثرتان "مولن روژ" بفرمایید
مولن روژ یک کمدی متفاوت با لایههای پنهان تراژیک است. اعتقاد دارم حضور آقای "تنابنده" و "مهرانفر" و متن تاثیرگذار "آرش عباسی" جنس دیگری از کمدی را مقابل چشم تماشاگر گذاشته است. به آسیبهای اجتماعی با لحن شیرینی پرداخته شد.
هیچ وقت فکر کردهاید که موسسهای حمایتی از جوانها در تئاتر تاسیس کنید؟
حتما. این موضوع در دستور کار من است.
به عنوانِ سئوال آخر و کمی شخصی تر؛ کارهایی که در سالهای اخیر دیدهاید و آنها را دوست داشتهاید، کدام هستند؟
کارهای "رحمانیان "همایون غنیزاده"، "حمیدرضا نعیمی"، "علی سرابی"، "اصغر دشتی" ، "رضا ثروتی" و تعدادی جوانتر ها ... به طور خاص میتوانم از "همایون غنیزاده" نام ببرم با "میسیسیپی" که متر تئاتر ایران را (از نظر بنده) تغییر داد. در نوع جذب مخاطب و در نگاه فراگیر حمیدرضا نعیمی قدمهای تاثیرگذاری برداشتهاند. آثاری هم که مولف محور هستند مانند کارهای دکتر "علی رفیعی" برای ما دانشگاه است که آنها را مقایسه نمیکنم.