پرونده رقابتها و جوایز در موسسه چارسوی هنر با حضور فرشته موسوی
پروندهی رقابتها و جوایز نخستین پروندهی پروژههای هنر سیار ( The Map ) بود که از تابستان سال هزار و سیصد و نود و هشت آغاز و پس از هشت مصاحبه به پایان رسید. مصاحبههای این پرونده شامل گفتوگوهایی با محمود بخشی، وحید چمانی، حمید سوری، امیرعلی قاسمی، بهنام کامرانی، کوروش اسلامی، معصومه مظفری و نگار جهانبخش بود که توسط گیتا داوری و نوید جهانبخش تا انتهای پاییز همان سال انجام گرفت. پنل معرفی پروژه و گفتوگو دربارهی پروندهی گردآوری شده در دی ماه نود و هشت در جلسهای در موسسهی فرهنگی هنری چارسوی هنر با حضور خانم فرشته موسوی ( به عنوان مدیر هنری چندین دوره از رقابت مجیک آو پرشیا ) برگزار شد.
به گزارش هنر امروز، نوید جهانبخش: صحبتم را از روند شکلگیری پروژه و ایدههای اولیه شروع میکنم، اینکه چطور شد که پروژه را شروع کردیم و تا امروز به کجا رسیدهایم. قبل از این تجربیات جسته و گریختهای در زمینهی مطبوعات داشتم که با مجلههایی مانند تندیس، شبکه آفتاب و مروارید اتفاق افتاد. با اینکه گسترهی این تجربیات خیلی وسیع نبود، اما فضای درک نسبیای را دربارهی ساز و کار مطبوعات تجسمی برای من ایجاد کرد. در طول این تجربیات یکی از نکتههایی که مورد توجه من قرار میگرفت این بود که اساسا مخاطبهای محتوای هنرهای تجسمی بسیار محدود هستند و این نکتهایست که دربارهی مجلات چاپی شاید بیشتر هم صادق باشد و بزرگترین دلیل آن این میتواند باشد که نه تنها دسترسی به مطالب آنلاین در دورهی فعلی بسیار راحتتر است بلکه سرعت انتشار و سانسور کمتر آنها جذابیتشان را نیز میتواند افزایش دهد و به همین خاطر شاید بیشتر مخاطبهای فعلی حتی در محتوای تخصصی، جستجو در اینترنت را نسبت به رجوع به کتابفروشیها یا دکهها در اولویت بدانند.
در نتیجه مطبوعات تجسمی رو به ضعفی هستند که گاهی حتی منجر به تعطیلی کامل آنها میشود، مثل مجلهی تندیس که مدتی فعالیتش متوقف شد و یا مجلههای دیگری که فقط مدت کوتاهی توانستند فعالیت کنند و در همان سالهای اول از ادامهی کارشان انصراف دادند. بنابراین من در طول این مدت دغدغهام این بود که چطور میشود یک پلتفرم مستقل داشت و فعالیتهای آزادتری انجام داد؟ چرا که باورم این بود که مجلات فعلی از نظر میزان مخاطب بسیار محدود هستند و گاهی حتی انتشار مطلب در صفحهی شخصی اینستاگرام نسبت به آنها مخاطب و بازخورد بیشتری دارد. سال پیش همین وقتها بود که این ایده برای من شکل جدیتری گرفت و تصمیم گرفتم با آدمهایی که از نظرم مشورت با آنها میتواند در پرورش این ایده به من کمک کند صحبت کنم. در این صحبتها به این نتیجه رسیدم که احتمالا بهترین روش برای ایجاد محتوای فرهنگی میتواند مصاحبه باشد، چرا که به این شکل میتوانیم مستقیما با آدمها وارد دیالوگ شویم و دربارهی تجربیات، دیدگاهها و عملکردشان بشنویم و در کنار آن آرشیوی شکل میگیرد که میتواند امکان مطالعهی گستردهتر دربارهی زمینههای مختلفی که در پروندههایمان به آنها میپردازیم را ایجاد کند.
بنابراین اقدامات اولیه را شروع کردیم و اولین پروندهمان را با محوریت ” رقابتها و جوایز” گرداوری کردیم. پیشبینی ابتدایی من این بود که احتمالا از حضور رسانههای مستقل در فضای تجسمی استقبال زیادی شود، چرا که قبل از آن انتقادهای زیادی از طرف هنرمندها و دیگر اعضای دنیای هنر نسبت به مطبوعات هنری شنیده بودم، مثل اینکه بیشتر مطالبشان محافظهکارانه است یا برای مطالبشان پول دریافت میکنند و امثال اینها. اما در عمل پیشبینی من درست نبود. باید بگویم تمایل ما این بود که مطالبی بدون دستکاری و سانسور ( یا با حداقل تغییر ) منتشری کنیم، اما بیشتر کسانی که با آنها مصاحبه کردیم بعد از تایپ شدن مطالب بخش زیادی از صحبتهایشان را تغییر دادند. در مواجهه با این جریان به نظر میرسد که حتی اگر یک نظارت و فیلتر بیرونی دربارهی ما وجود نداشته باشد، ما خودمان دست به شکلهای مختلفی از سانسور خواهیم برد. این نشان میدهد که اساسا در برابر گفتوگو راحت نیستیم و این حتی دربارهی فضای کوچک و محدود دنیای هنر تهران و نسبت به دیدگاه خودمان دربارهی عملکرد یکدیگر نیز صادق است.
سختترین تجربهی ما دربارهی سانسور هم مصاحبهای بود با خانم مظفری دبیر پیشین انجمن نقاشان ایران انجام دادم که از ما انتظار داشتند از یک مصاحبهی حدودا دو ساعته چیزی نزدیک به بیست دقیقهی آن را که بیشتر دربارهی جشنوارههای مرتبط به شهرداری و تخممرغ رنگیهای سال نو بود منتشر کنیم. متاسفانه اطمینان دارم که همین الان هم به خاطر اینکه نتوانستم آنطور که باید به صحبتهای ایشان دربارهی این موضوع عمل کنم از من ناراحت هستند، اما باید بگویم همین مطلبی که منتشر کردهایم هم در نهایت با حقیقت گفتوگو تفاوتهای زیادی دارد و ما فقط سعی کردیم بخشهایی از تجربیاتایشان که از نظرمان دارای اهمیت ویژه بود را در متن حفظ کنیم و از بخش قابل توجه دیگری از مصاحبه نیز چشمپوشی کردیم.
البته اشخاصی مانند امیرعلی قاسمی، کوروش اسلامی، بهنام کامرانی و نگار جهانبخش هم بودند که اینگونه رفتار نکردند و متنهایشان تفاوتی با مصاحبههای انجام شده ندارند. میخواهم بگویم با اینکه وضعیت در این زمینه نامناسب است اما کسانی هم پیدا میشوند که در راستای تغییر آن تلاش بیشتری انجام دهند. اتفاق عجیب دیگری که در این پرونده تجربه کردیم این بود که خیلیها با اینکه کرسیهای داوری در رقابتهای مختلفی را بر عهده داشتند از نظرشان جوایز حتی ارزش گفتوگو هم نداشتند. نمونهای از این دست هم اگر بخواهم مثال بزنم میتوانم به بهنام صدیقی اشاره کنم که با اینکه هم برندهی جوایز معتبری هستند و هم داور رقابتهای عکاسی از نظرشان صحبت دربارهی این موضوع اهمیتی نداشت که من به خود ایشان هم گفتم که از نظر من همین موضوع که کسی در جایگاه شما فکر میکند رقابتها اعتبار و ارزش ندارند نکتهی مناسبی برای گفتوگو کردن است، اما با این حال این مصاحبه امکانپذیر نشد.
بعد از تجربیاتی مشابه این فکر کردم که شاید امثال همین دلایل عامل بیاعتبار بودن و ضعف کیفیتی بیشتر جوایز باشد. چطور میشود از رقابتی که حتی داورش هم به آن اعتقادی ندارد توقع کیفیت داشت؟ در گفتوگوهای صورت گرفته نکتههایی مطرح شد که از نظر من در یک جمعبندی کلی ارزش بررسی دارند. نکتهی اول ضعف در زمینهی آرشیو اطلاعات بود. وقتی که میخواستیم این پروژه را شروع کنیم قبل از هر چیز شروع به جمع کردن اطلاعاتی دربارهی دورههای مختلف رقابتهایی که در نظر داشتیم کردیم. بخش زیادی از رقابتهایی که در زمینهی هنرهای تجسمی برگزار میشوند اساسا هیچ آرشیو قابل ارجاعی از دورههای مختلفشان در دسترس نیست و حتی در مراجعه حضوری هم چنین امکانی در اختیارتان قرار نمیگیرد. در این زمینه هم کمترین آرشیو موجود متعلق به رقابت منتخب نسل نو بود که هنوز هم نتوانستیم اطلاعات طبقهبندی شدهای از بیش از ده دوره برگزاریاش (شامل لیستی از داوران و برگزیدگان) به دست بیاوریم. بعد از آن ورسوس بود که حتی اطلاعات داخل سایتش اشتباه درج شده است. اما در کنار اینها جوایزی مانند مجیک آو پرشیا و دامونفر هم بودند که از بیشتر دورههایشان آرشیوی کامل در سایتهایشان وجود دارد.
نکتهی دیگری که در این مصاحبهها مهم به نظر میرسید این بود که بیشتر آدمها به رقابتهایی که توسط گالریها و دیگر نهادهای ذینفع در رشد یک هنرمند برگزار میشود بدبین هستند. این در حالیست که این قبیل جوایز در فضای هنرهای تجسمی تهران رو به افزایش است و نمونههای آن میتواند جایزهی هنرهای معاصر ویستا، بودجهی حمایتی گالری محسن و حتی خود منتخب نسل نو باشد که هر سه توسط گالریها برگزار میشوند. نکتهی دیگری که مطرح شده و ارزش پرداخت دارد این است که معمولا ترکیب داورها هم دچار مشکلاتی اساسیست چرا که بیشتر گروههای داوری یا اساتید دانشگاه هستند، یا گالری دارها و کسانی هستند که ممکن است از رشد یک هنرمند مشخص منافعی ببرند و از نفوذشان در رقابت برای این اتفاق بهره ببرند. این دلیل دیگریست که شاید خیلیها به صداقت جوایز در انتخاب برندگان خود باور ندارند.
از سختیهایی که در این مسیر داشتیم و حتما شما هم با آن درگیر بودهاید مشکلات اجتماعی و عمومی فعلیست که مهمترینش قطع طولانی مدت اینترنت بود که برای پروژههایی شبیه به کار ما عملا تعطیلی موقت محسوب میشود. رخدادهای اخیر مشکلات متعددی را ایجاد کرد که تا همین امروز هم ادامه داشت و به عنوان مثال میتوانم بگویم که قرار بود امروز در کنار خانم موسوی خانم ژینوس تقیزاده هم ما را همراهی کنند که خانم تقیزاده چند روز قبل از پنل گفتند که به خاطرخشونتهای خیابانی و مشکلات سیاسی در این جلسه حضور پیدا نمیکنند. بعد از آن خبر انصراف محمود بخشی از دبیری بینال مجسمهسازی امسال منتشر شد و با توجه به این که بخش زیادی از مصاحبهای که در این پرونده با ایشان داشتیم دربارهی همین برنامه بود، درخواست کردیم که در این جلسه شرکت کنند و متاسفانه این هم امکانپذیر نشد.
به هر جهت ما در طول تمام این مشکلات تصمیممان این بود که به روند خودمان ادامه دهیم و تا جایی که امکان دارد اجازه ندهیم که اتفاقات بیرونی انگیزهمان را برای پیشبرد اهداف مستقلی که داریم از بین ببرد، گرچه حتما این هم دور از انتقاد نخواهد ماند. برای همین فکر کردیم که جلسه را با حضور خانم فرشته موسوی برگزار کنیم و نخستین پروندهی پروژه را با این پنل به پایان ببریم. در این پرونده مصاحبههایی از محمود بخشی، وحید چمانی، حمید سوری، امیرعلی قاسمی، بهنام کامرانی، کوروش اسلامی، معصومه مظفری، پیام مفیدی و نگار جهانبخش با محوریت رقابتها و جوایز گرداوری شد و دربارهی رقابتهایی مانند منتخب نسل نو، دامونفر، مجیک آو پرشیا و… نیز صحبت کردیم. رقابتی که بیشتر از باقی جوایز مورد توجه قرار گرفت مجیک آو پرشیا بود که دلایل آن را میتوانیم از جوانب مختلفی مثل نمایشگاههای خارج از ایران، داورهای بینالمللی یا همکاری با نهادهای معتبری مانند بنیاد دلفینا و ساچی لندن بدانیم.
البته باید اضافه کنم که تمام واکنشها به این رقابت نیز مثبت نبود، کسانی اعتقاد داشتند که این رقابت جنبهها و مواضع سیاسی دارد، عدهی دیگری معتقد بودند که جشنواره نسبت به دورههای پیشینش ضعیف شده است و انتقادات دیگری که شاید دربارهی این جایزه جای صحبت داشته باشد. یکی دیگر از تصمیمهای ما این بود که با برندهی آخرین دورهی مجیک آو پرشیا خانم شیرین محمد هم گفتوگویی داشته باشیم که متاسفانه ایشان برای دادن پاسخ منفی در جلسه حاضر شدند و دربارهی انتقاداتشان بدون ضبط صدا صحبت کردند.
در انتها باید از آقای پویان زندی برای همفکریهایشان در این پروژه و از آقای سعید روانبخش که فضای چارسوی هنر را در اختیار ما قرار دادند تشکر کنم. این پروژه پس از پایان جلسهی فعلی با پروندهی ” مجموعهداری” به کار خود ادامه خواهد داد. به زودی با فرشته موسوی ارتباط بر قرار میکنیم تا دربارهی رقابت مجیک آو پرشیا بیشتر صحبت کنیم و دیدگاهشان را نسبت به رقابتها و جوایز بشنویم. قبل از تماس با ایشان مقدمهای دربارهی سوابق و پیشینهشان را اینطور میتوانم بگویم که فرشته موسوی فعال فرهنگی است با دکترا از دپارتمان فرهنگهای دیداری در زمینهی کیوریتوریال/دانش از دانشگاه گلد اسمیث لندن نمایشگاهها و رویدادهای متعددی را کیوریت کرده است که از جملهی آنها میتوان به نمایشگاه علیاکبر صادقی در موزهی هنرهای معاصر تهران اشاره کرد. فرشته موسوی مدیر هنری و کیوریتور بنیاد ام-اُ-پی نهادی غیرانتفاعی و مستقر در لندن است که بستری فرهنگی، آموزشی و هنری را برای هنرمندان جوان ایرانی در سطح بینالمللی فراهم میآورد. او با همکاری مرکز فرهنگی هنری چارسو دورهی آموزشی پژوهشی کیوریتوریال را با عنوان کیوریتوریال به عبارت دیگر در سال 2015 راه اندازی کرده و در این راستا سمپوزیوم کیوریتوریال تهران را سالانه برگزار میکند. کتابی از مجموعه مقالات و نوشتارها در زمینهی کیوریتوری را در دست تالیف دارد و نمایشگاهی پژوهشی محور را در این رابطه در بنیاد لاجوردی تهران برگزار کرده است. او در سالهای 2014 تا 2016 میلادی به تدریس در دانشگاه گلد اسمیث مشغول بوده و به عنوان مشاور در دانشگاههای اسکس در انگلیس و آلتو در فنلاند به آموزش کیوریتوری اشتغال داشته. موسوی به عنوان سخنران و مدیر جلسه در شهرهای متفاوت و در همکاری با نهادهای مختلفی چون بنیاد دلفینا، شو روم، دانشگاه گلد اسمیث، بنیاد کتان، گروهی هنری نک و موزهی لس آنجلس شرکت کرده است.
فرشته موسوی: خیلی ممنون که برای این پنل از من دعوت کردید. با اینکه تصویر مخاطبین مشخص نیست اما به همه سلام میکنم. خب همانطور که میدانید چارسوی هنر جاییست که من تقریبا بیست سال پیش شروع کردم در آنجا هنرآموزی کردن و همچنان هم برای من شبیه به خانهایست که به آن برمیگردم و هر برنامهای که با چارسو باشد همیشه برای من خوشحال کننده است. همانطور که احتمالا گفتهاید من با مجیک آو پرشیا تقریبا هشت سال همکاری کردهام اما بیشتر از یک سال و نیم پیش از آنها مستقل شدم. در طول دورهای که به عنوان مدیر هنری با آنها همکاری داشتم جایزهی هنری مجیک آو پرشیا یکی از چندین برنامهای بود که در آنجا برگزار میشد. من فکر میکنم شاید بهتر باشد یک توضیح مختصری دربارهی خود جایزه بدهم.
اولین دورهی جایزهی هنرهای معاصر مجیک آو پرشیا سال 2008 برگزار شد که در آن دوره به این ترتیب بود که ابتدا لیست بلندی از افراد دعوت شده وجود داشت که قرار بود هرکدام چند هنرمند را برای حضور در این رقابت معرفی کنند. به این ترتیب لیستی از افرادی مثل دکتر سمیعآذر، عباس کیارستمی، شیرازه هوشیاری و دیگرانی که میتوانم افراد دقیقش را بعدا در اختیارتان قرار دهم – در مجموع میتوانم بگویم بیش از پنجاه نفر از اسامی شناخته شدهی دنیای هنر بودند – دریافت کردیم. ابتدا از بین هنرمندان جوان معرفی شده عدهای نامزد میشدند و بعد از بین نامزدهای منتخب داوری اتفاق میافتاد. البته آن زمان من هنوز همکاریام را با مجیک آو پرشیا شروع نکرده بودم و حدود چهار پنج سال بعد به آنها پیوستم. در دورهای اول از آنجایی که به صورت انتخابی افراد وارد شده بودند بیشتر هنرمندها اشخاص شناخته شدهتری بودند و همانطور که احتمالا میدانید محمود بخشی برندهی آن جایزه بود و هنرمندان دیگری مثل خانم ژینوس تقیزاده که امروز قرار بود با ما باشند جزو شرکتکنندگان بودند و در کنارش کسانی مثل نیوشا توکلیان، پرستو فروهر، سهند حسامیان – اگر اشتباه نکنم باربد گلشیری – و خیلی از دوستانی که در واقع چهرههای شناخته شدهای در دنیای تجسمی بودند و یک سریشان داخل ایران و عدهی دیگری خارج از ایران بودند و توسط دوستان انتخاب شده بودند.
بعد از آن از سال 2011 تغییری به واسطه ما در جایزه به وجود آمد که به جای برگزاری به شکل معرفی به صورت فراخوان عمومی رقابت را برگزار کنیم و به این ترتیب هم روند انتخاب کسانی که بر اساس دلایل مختلفی واجد این شرایط بودند که لیست هنرمندان منتخب را ارائه کنند کنار بروند و رقابت به صورت روندی دموکراتتر برگزار شود و همهی هنرمندها از همه جای دنیا و به خصوص ایران بتوانند در آن شرکت کنند چون آنوقتها خیلی رقابت به کسانی محدود میشد به هنرمندانی که فقط داخل تهران هستند و تا اندازهای فعالیتهایی داشتهاند که شناخته شده باشند. این نکتهی خیلی مهم و تغییری بود که ایجاد شد، اما فرمت کلی آن به این ترتیب ادامه پیدا میکرد که در این فراخوان هنرمندان جوان زیر سی و پنج سالی میتوانستند شرکت کنند که تازه کار هستند. در کنار آن شرایط ویژهای را تعریف کردیم که به واسطهی آن فیلترهای اولیه را انجام میدادیم. سال 2012 که برای اولین بار این شرایط فراهم شد ما بیش از هزار و دویست نفر شرکت کننده داشتیم که به صورت آنلاین فرم را پر میکردند و آثار خودشان را آپلود میکردند و هر شرکت کننده بین سه تا پنج اثر یا مجموعه میتوانست در این رقابت ارائه کند.
ما دو گروه داوری داشتیم، اولی میشد گروهی که در واقع انتخاب کنندهی مرحلهی اول بودند و تا بیست و یک نفر را انتخاب میکردند. برگزیدگان مرحلهی اول دعوت میشدند تا در دبی نمایشگاه گروهی داشته باشند. دبی فضای قابل دسترس و در حال رشدی برای هنرمندان ایرانی محسوب میشد. بعد گروه دوم منتخبین داوری میشدند و از بین آن بیست و یک نفر هفت نفر به عنوان برگزیدگان نهایی انتخاب میشدند. بعد از حدود شش تا هشت ماه آن هفت نفر به نمایشگاهی در لندن دعوت میشدند. عموما از آنها میخواستیم برای این برنامه اثر جدیدی تولید کنند و از ارائهی آثاری که قبلتر نمایش داده شده بود اجتناب کنند. نمایش آن هفت نفر در رویال کالج لندن برگزار میشد که نمایشگاه بزرگی میشد که داورها در آن برندهی جایزه را انتخاب میکردند که برندهی جایزه شانس داشتن یک نمایشگاه انفرادی در لندن و امکان یک رزیدنسی سه ماهه در بیناد دلفینا به دست میآورد. برندهی جایزه یک سال زمان داشت تا روی آثاری که میخواهد نمایش دهد کار کند و این مدت یک ساله را به همراه کیوریتوری که توسط رقابت انتخاب میشد میتوانستند کار را بیشتر توسعه دهند و روی آن کار کنند و به مرحلهی اجرا برسانند.
در این روندی که برای جایزه تعریف شده بود یک نگاه مهمتری وجود داشت تا خود روند انجام کار باعث شود تمام هنرمندانی که در آن شرکت میکنند بتوانند به شکلهای مختلفی با ما همکاری کنند. در واقع همکاری مورد نظر من گاهی در راستای طراحی یک کاتالوگ و گاهی در راستای فروش آثار اگر هنرمندها تمایلی به این موضوع داشتند اتفاق میافتاد. شاید یکی از جذابیتهای مجیک آو پرشیا همین بود که بیشتر از آن که قصد داشته باشد یک نفر را به عنوان بهترین هنرمند برگزیده کند – مثل جایزههای متعددی که در این زمینه وجود دارد – و پولی در اختیار هنرمند بگذارد که کارش را توسعه دهد یا چیزی تولید کند هدف این بود که خود روند تبدیل به یک جور همکاری چند وجهی بین موسسه مجیک آو پرشیا و شرکتکنندگان جایزه اتفاق بیفتد. از این جهت در واقع حتی هنرمندانی که در مرحلهی اول انتخاب نمیشدند بعدا به واسطهی برنامهی آنلاینی که من تعریف کردم امکان این را داشتند که بدون هیچ فیلتری در سایت مجیک آو پرشیا یک پروفایل داشته باشند. این پروژه که اسمش را Curate Archive گذاشته بودیم یک پروژهی یک ساله بود که در طول این مدت از سه کیوریتور – معمولا غیر ایرانی – دعوت میشد تا از آثاری که در این پروفایلهای آنلاین جمع شدهاند یک نمایشگاه آنلاین کیوریت کنند و به این ترتیب بتوانیم یک پلتفرم دیگری فراهم کنیم که حتی کسانی که به هر دلیلی آثارشان توسط داورها انتخاب نشده است بتوانند وارد پروژهی دیگری شوند و کارهایشان به شکل دیگری نمایش داده شود. شما تا اینجا سوالی ندارید؟ اگر نه میتوانم دربارهی جزئیات بخشهای مختلف صحبتم را ادامه دهم.
ن.ج: ما صحبتهای شما را تا انتها گوش میکنیم و بعد فرصتی را برای پرسش و پاسخ در نظر میگیریم.
ف.م: پس صحبتم را اینطور ادامه میدهم که دربارهی بخش همکاری با داورها هم و جایی که قرار بر انتخاب آثار بود برنامه به این ترتیب بود که سعی میکردیم که مجموعا از پنج تا هفت نفر داورانی دعوت کنیم که اولا ترکیبی از داوران بینالمللی باشد، دوما آثار از زاویههای مختلفی مورد بررسی قرار بگیرند و برای همین در بین داورها معمولا یک فرد دانشگاهی دعوت میشد، حداقل یک هنرمند، گاهی یک مجموعه دار و یا کیوریتور که به این صورت ترکیب حرفههای متفاوتی که در زمینهی هنرهای تجسمی وجود دارد حضور داشته باشند و باعث شود که بتوانیم در واقع با یک نگاه چند وجهی به آثار نگاه کنیم. در این صورت مثلا هنرمندانی که کارشان کمی پژوهشی محور باشد از طریق حضور یک فرد دانشگاهی یا یک کیوریتور امکان اینکه کارشان فهمیده شود بیشتر میشود. حضور یک هنرمند در گروه داوری هم معمولا این کمک را میکند که ظرافتهای هنریای که لزوما یک فرد دانشگاهی یا کمی خشکتر نتواند درکی از آن داشته باشد را میفهمد.
یک نکتهی دیگری که دربارهی خود جایزه بهتر است مطرحش کنم این بود که به خاطر روند دوسالهای که این رقابت داشت – یعنی از نقطهی انتشار فراخوان تا زمان اجرای جایزهی برندهی رقابت – باعث میشد که ما همیشه فرصتی برای توسعه و بهبود روند حرکتمان داشته باشیم و کمک میکرد فرصت داشته باشیم تا آثار را از جهات مختلفی بررسی کنیم. خب در مراحل اول آثار حتما باید به صورت آنلاین بررسی میشدند و بررسی آثار هزار و دویست هنرمند و بعد کم کردن از آنها برای رسیدن به یک لیست منتخب کار واقعا زمانبریست که احتیاج به دقت بالا دارد و خودش همیشه چالش جدیای بود چون ما آگاه بودیم که حتما دیدن یک اثر از نزدیک ممکن است قضاوت و انتخابمان را تغییر دهد و دیدن آن به صورت آنلاین کاملا فرق میکند. بنابراین مثلا درخواست کردن از هنرمندها برای اینکه مثلا استیتمنتی را حتما در کنار کار خودشان قرار دهند یا در صورت لزوم داکیومنتهایی را در کنار آثارشان ارائه کنند. به عنوان مثال یک هنرمند نقاش مثلا اگر پنج اثر برای ما میفرستاد به او این فرصت را داده بودیم که برای هر کار نقاشی اگر به یک مجموعه تعلق دارد عکسهای مشابهی از کارهای آن مجموعه را هم در کنارش ارائه کند یا اگر اتود و مستنداتی از روند تولید اثر وجود دارد که فکر میکنند بهتر است ما را در جریانش قرار دهند به آن اضافه کنند.
بنابراین تا جایی که میتوانستیم سعی میکردیم فقط به خود آن یک طرف که تصویر دیجیتالی بود که ما در کامپیوتر میدیدیم اکتفا نکنیم و بتوانیم بیشتر از دیدن یک اثر با روند کاری هنرمندها آشنا شویم و بتوانیم تشخیص صلاحیت ورود هر کدام به جایزه را بهتر انجام دهیم و گاهی حتی تمرین هنرمند را نگاه کنیم و بتوانیم با زمینهای بازتر آثار هنرمندان را بررسی کنیم و از طرف دیگر به داورها هم اجازه داده باشیم که نگاه کنند در یک افق دقیق از روند کاری یک هنرمند چه ارزشهایی وجود دارد و بر آن اساس قضاوت خودشان را انجام دهند. روند داوری معمولا در لندن اتفاق میافتاد. اعضای رقابت در آنجا همدیگر را میدیدند و در یک برنامهی چند روزه کارها را انجام میدادند. مجیک آو پرشیا قصد داشت که خودش اصلا وارد روند انتخاب نشود اما ما در طول روند کار همیشه در دسترس بودیم و اگر سوالی داشتند یا جزئیات بیشتری میخواستند بدانند پاسخگو بودیم و این به این معنی بود که ما باید خودمان کار هنرمندها را تک به تک بررسی میکردیم و از قبل همه را مطالعه میکردیم و آشنا میشدیم و میشناختیم که بتوانیم پاسخگو باشیم. این باعث میشد ما بدون آنکه خود هنرمندها حضور داشته باشند با آثارشان ارتباط مناسبی برقرار کنیم و تا جایی که امکان داشت توسط داوران به درستی دیده شود.
بیشتر وقتها در روند داوری نکتهای که وجود داشت این بود که مثلا داورانی که ایرانی نبودند به خاطر اینکه با شناخت کم عمقتری که نسبت به شرایط و زمینهی کار هنری هنرمندان ایرانی داشتند بیشتر روی خود کار و ویژگیهای درونی خود آن قضاوت میکردند، در حالی که داوران ایرانی به خاطر پس زمینهای که نسبت به شرایط اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ایران داشتند معمولا با یک دلسوزیای انتخاب میکردند یعنی بیشتر از آنکه کار یک هنرمند را ببینند میخواستند یک فرصتی را به آنها بدهند چون فکر میکردند در شرایط معاصر هنر ایران برای آنها مشکلات زیادی وجود دارد. برای همین عموما تاکیدشان روی این بود که هنرمندانی انتخاب شوند که داخل ایران زندگی میکنند چون فکر میکردند کمتر شرایطی برای دیده شدن آنها در عرصههای بینالمللی وجود دارد. من معمولا در صحبتهایی که با داورها میکردم توصیهام این بود که این را فرصتی برای همه تصور کنند و با این آگاهی داوری را انجام دهند که بیشتر هنرمندان ایرانیای هم که خارج از ایران زندگی میکنند از اول در این شرایط نبودهاند و خیلی هم نمیشود در چهارچوب مشخصی قضاوت کرد که کدام حق بیشتری برای حمایت شدن دارند و شاید بهترین کار همین باشد که قضاوت را فقط از روی خود آثار و پروپوزالها انجام دهیم. خیلی از کسانی که بیرون از ایران هم زندگی میکنند فرصت یا شانس حضور در مجامع بینالمللی را ندارند و این از معدود فرصتهایی حتی برای آنهاست که بتوانند در یک رقابت مختص به هنر ایران شرکت کنند.
از جهت دیگر ما سعی میکردیم زمان برگزاری نمایشگاه را هم طوری در نظر بگیریم که بتوانیم بازخوردی وسیعتر از یک نمایشگاه گروهی برای یک جایزه بگیریم. به عنوان مثال نمایشگاهی که در دبی برگزار میکردیم با آرت دبی همزمان بود که خودش در خاور میانه رویداد نسبتا مهمی محسوب میشود و باعث بیشتر شدن مخاطبهای هنرهای تجسمی در آن زمان میشد. نمایشگاه لندن هم معمولا همزمان با فریز آرتفر برگزار میشد که در واقع بتواند فرصت مناسبتری در کنار یک برنامهی هنری بزرگ ایجاد کند. از طرفی هم معمولا در کنار نمایشگاه یک کاتالوگ منتشر میکردیم که روند جایزه را داکیومنت میکرد در کنار آن هم معمولا پنل و نشستی برگزار میکردیم که در آن از داورها و افراد صاحب نظر دیگری دعوت میکردیم که در هر دوره دربارهی موضوع متفاوتی صحبت کنیم. ما به این شکل میتوانستیم بحثهای مختلفی پیرامون موضوعات مهمی که در آن دوره برای صحبت وجود داشت شکل داده باشیم که در این صورت هم کارها بیشتر دیده میشدند هم نوعی مشارکت عمومی فکری ایجاد میشد.
بنابراین ما تمام تلاشمان را میکردیم تا رخدادی که برگزار میکنیم به بهترین کیفیت و شکل ممکن دیده شود. برای همین فکر میکنم این جایزه برای هنر معاصر ایران جایزهی متفاوتی بود، تواناییهای متفاوتی داشت و امکانات متفاوتی هم فراهم میکرد. اینکه از فعل گذشته استفاده میکنم یک دلیلش این است که من دیگر در آنجا فعالیتی نمیکنم و برای من یکم درواقع به گذشته بر میگردد این اتفاقها. و دلیل دیگرش هم این است که جایزه فعلا متوقف شده است و تا زمانی که فرصت دیگری فراهم شود نمیتوانیم دربارهی ادامهی آن حرف بزنیم. یک نکتهی دیگر هم این بود که ما در مرحلهی آخر سال آخری که برگزار شد من پیشنهاد دادم – به خاطر رفت و آمد بیشتری که در آن دوره به خاطر پروژههای کیوریتوریال در ایران داشتم – که جایزه را در مرحلهی اول و با بیست و یک هنرمند در تهران به جای دبی برگزار کنیم و خیلی هم از این ایده استقبال شد. البته اون موقع شرایط برای برگزاری چنین کاری مناسب به نظر میامد و هرمز همتیان عزیز – مدیر گالری زیرزمین دستان – پیشنهاد ما برای همکاری در این پروژه را پذیرفتند و خیلی مثبت برخورد کردند و در جلساتی که در تهران با همدیگر داشتیم قرار بود که فضای وی گالری و اتاق برق را برای این پروژه به ما اختصاص دهند و قرار بود یک نمایشگاه دو هفتهای برگزار کنیم.
آن دوره هم داوران جشنواره ( تیرداد ذوالقدر، نگار عظیمی و سهراب کاشانی) انتخابهایشان را انجام داده بودند و درست یکی دو هفته قبل از برگزاری نمایشگاه و به خاطر شرایطی که پیش آمده بود از وزارت ارشاد به ما پیشنهاد دادند که فعلا این کار را نکنیم و به زمان دیگری موکول کنیم، به خاطر اینکه مجیک آو پرشیا یک بنیاد داخلی نیست و زیرنظر وزارت ارشاد فعالیت نمیکند و ممکن است به دلایل مختلفی مثل اینکه بنیادی خارجیست یا اینکه هنرمندانی را حمایت میکند که لزوما مورد قبول سیستم ایران نیستند و یا یهودیالاصل بودن یکی از اعضای موسسه که از خانوادهی ایلقانیان هستند و سالهاست به ایران برنگشتهاند برای ما پیچیدگیهایی ایجاد کند که به دنبالش نیستیم. برای همین و از آنجایی که این لغو شدن خیلی دیر اتفاق افتاد ما فرصت نکردیم که موقعیت دیگری را جایگزین آن کنیم و نمایش را در فضای مناسب دیگری برگزار کنیم. برای همین ما در لندن یک جلسهی دو سه روزه را ترتیب دادیم و از داوران که هانس اولریش اوبریست – که مدیر هنری گالری سرپنتاین بودند – ابی ملامد، فریدون آو، مایک اسکولر – هنرمند هلندی – و آرون کازار – مدیر هنری بنیاد دلفینا – بودند دعوت کردیم که در این جلسه حضور پیدا کنند و در سه چهار روز که خود من هنرمندانش را معرفی و ارائه میکردم هفت هنرمند را برای مرحلهی نهایی انتخاب کنند. این آخرین دوره بود که با این پیچیدگیها برگزار شد و متاسفانه از دست ما خارج بود اما به هر حال به خصوص هنرمندها از این دوره خیلی خوششان نیامد و این قابل درک بود. اگر سوالی دارید خوشحال میشوم پاسخ بدهم.
ن.ج: با توجه به اینکه رقابت مجیک آو پرشیا به شکلی بینالمللی برگزار میشود آیا میتواند تاثیری حقیقی بر روند شناخته شدن هنرمندان ایرانی در عرصهی جهانی داشته باشد؟ یعنی تا به حال منتهی به همکاری هنرمندان مجیک آو پرشیا با بیناد یا گالری غیر ایرانی به صورت مستقل از جایزه شده است؟
ف.م: بله خیلی زیاد این اتفاق افتاده است. به هر حال همان طور که در توضیح روند جایزه گفتم به خاطر فرصتهای متعددی که فرمت این جایزه برای دیده شدن فراهم میکند، تقریبا غیر از فرصتهای نمایشگاهی خارج از ایران خیلی از هنرمندها از طریق جایزه فرصتها و آشناییهایی برایشان فراهم شد که به واسطهی آن توانستند در لندن خودشان را جدا از مجیک آو پرشیا ارائه کنند. جایزه فرصتهای مختلفی برای هنرمندها فراهم کرد که از طریق آن معرفی شوند و کارشان را بیشتر نمایش دهند.
ن.ج: در تعدادی از مصاحبههایی که ما انجام دادیم این اعتقاد وجود داشت که مجیک آو پرشیا بعد از دورههای اولیه دچار ضعف شده است – مخصوصا هنرمندهای دورههای اول خیلی این نظر را داشتند – آیا شما هم اینطور فکر میکنید؟
ف.م: دلیل اینکه هنرمندهای دورههای اول اینطور فکر میکنند این است که دموکراتیک شدن روند داوری باعث شد که تفاوتهای زیادی در کیفیت آثاری که وارد جشنواره میشدند به وجود بیاید. به نوعی باعث شد که سطح استانداردهایی که در آثار دورههای اول ارائه میشد بالاتر به نظر برسد چون اساسا هنرمندها از فیلترهای سختتری رد شده بودند و خیلیشان تجربههای بیشتری هم نسبت به هنرمندان دورههای بعدی داشتند. دورههای اول کسانی بودند که هنرمندها را معرفی میکردند و این باعث میشد که ناخودآگاه کسانی وارد شوند که در همان زمان هم شناخته شدهتر بودند. در دورههای بعدی ما تصمیم گرفتیم یک شانس مساوی در اختیار هنرمندها قرار دهیم و تعریف هنر بهتر و بدتر را به داوران واگزار کنیم و به آنها هم این شانس را بدهیم که آثار بیشتری را برای این کار ببینند. برای همین خیلیها که تا به حال آنقدر هم دیده نشده بودند و تجربهی کمتری هم داشتند وارد این رقابت شدند. برای همین کسی مثل محمود بخشی که در دورهی اول برنده شد با خیلیهای دیگر قابل مقایسه نبود، اما این را باید در نظر بگیریم که آقای بخشی همان زمان هم چهرهی شناخته شدهای بود و آدمها با کارش آشنا بودند و تجربههای بیشتری هم حتی در ارائهی آثارش داشت. در حالی که در هنرمندان دورههای بعد خیلی اسمها شنیده نشده بود یا خیلی کم شنیده شده بود برای همین تجربه و فرصت کمتری هم شاید برای بالا بردن کیفیت آثار و ارائهی خودشان داشتند. خود آثار ممکن است خیلی وقتها به شکل با کیفیتی ارائه نشده باشند اما این به این معنی نیست که که کیفیت جایزه در طول سالها کم شده باشد. چه بسا در گذر زمان برنامهریزی دقیقتری هم پیدا کرد و کیفیت آثار ارائه شده را تحت شعاع قرار نداد.
ن.ج: نکتهی دیگری که در گفتوگوها مطرح شد این بود که عدهای معتقدند مجیک آو پرشیا جایزهایست که مواضع سیاسی دارد. شما دربارهی این موضوع چطور فکر میکنید؟
ف.م: اتفاقا جالب است که میگویید. من خودم شخصا اگر مجیک آو پرشیا دیدگاه سیاسی مشخصی داشت برایم جذابتر میشد و این که با آن دیدگاه موافق باشم یا نباشم بحث دیگریست. مجیک آو پرشیا از اول هم در استیتمنت و هم در عملکردش یک موسسهی غیرانتفاعی، غیر سیاسی و غیر مذهبیست و این در بیانیهی اصلیشان آمده است. به شدت هم از نظر غیر مذهبی و غیر سیاسی بودنشان حساس است و به خصوص دربارهی جایزه چنین سیاستی ندارد. همین باعث میشد که هر نوع کاری هم وارد شود و داورها هم همیشه تغییر کنند و با دیدگاهها و نظرهای مختلف – حتی از نظر سیاسی – حضور داشته باشند. اینکه هنرمندانی که انتخاب میشوند بعضی وقتها مثلا پیغام سیاسی واضحتری درآثارشان دیده میشود شاید دلیلش این باشد که هنرمندان جوان نگاه سیاسی بیشتری نسبت به گذشته دارند. جالبی اش این است که این جایزه فرصتیست اتفاقا برای اینکه به همین چیزها نگاه شود. برای ما هم اتفاق مهمیست که میبینیم دیدگاههای نسل جدید به چه جهتهایی گرایش پیدا کرده است و چطور این رویکردها گسترش پیدا میکنند.
یک سوالی که من هم تمایل داشتم از شما بپرسم این بود که در این پنل که تمایل داشتید دربارهی جوایز صحبت کنید، بررسی کردن جایزه به عنوان یک بهانه برای ایجاد فرصت برای یک هنرمند جوان چهقدر سازنده است؟ یا حتی ممکن است به او آسیب بزند؟ ما با خانم ایلقانیان جلسهای داشتیم که دربارهی این با هم صحبت میکردیم که آیا به این فکر کنیم که به روند جایزه و همکاری ادامه دهیم یا نه. برای من جالب است بدانم آدمها جوایز را چهقدر مفید میدانند؟ آیا برای هنرمندان جوان سازنده است؟
ن.ج: نکتهای که در مصاحبههای انجام شده به نظر میرسید این بود که نسبت به جوایز نقدی دیدگاهِ نسبتا منفیای وجود دارد و خیلیها تاثیر آن را کوتاه مدت و کم میدانند. اما جوایزی که میتوانند شانسهایی را برای ارائه، بازار یا آموزش هنرمندها به وجود بیاورند در روند حرفهای شدن آنها تاثیر حقیقیتر و مستقیمتری دارند. این نکتهایست که در بیش از یک مصاحبه به آن اشاره شده. یا در صحبتهای ما کسانی هم مثل آقای قاسمی بودند که اساسا اعتقاد داشتند از رقابت کردن باید سرپیچی کرد و بیشتر باید روی روندهای مشارکتی تمرکز داشت. اما در مجموع براورد شخصی من در مصاحبههای انجام شده این است که جوایزی مثل مجیک آو پرشیا که به صورت شانسی برای حضور هنرمندها در موقعیتهایی که به شکلی بهتر معرفیشان کند یا شرایطی برای تجربهای متفاوت برایشان فراهم کند برای هنرمندها و روند حرفهایشان سازندهتر است. فکر میکنم نوع جایزه بیش از باقی مسائل مورد نظر آدمها بود که در مصاحبه با آقای اسلامی هم دربارهی آن صحبت شد.
ف.م: من هم با این موضوع موافقم. غیر از برنامهای که در مجیک آو پرشیا پیش میبردیم، فرمهای مشارکتیای که در کنار آن انجام میشد – مثل همان پروژه از کسانی که در رقابت انتخاب نمیشدند – برایم بسیار خوشایند بود. یک چیزی که فکر میکنم در طول این چند سالی که با این جایزه همکاری میکردم برایم خیلی مهم بود دربارهی هنرمندان جوان به نظرم عبارتمند کردن کارهایشان و استیتمنت نوشتن دربارهی آثارشان بود. این چیزهاییست که اگر بخواهید به هنرمند بودن به عنوان یک حرفه نگاه کنید باید به خوبی یاد بگیرید. در فضای هنر معاصر هنرمند بسیار جدی گرفته میشود و از او توقع حرفهای بودن میرود و وقتی هنر تبدیل به حرفه و مهارتی مهم میشود یک سری فعالیتها و کنشهای دیگر را در کنار تولید هنری میطلبد که از نظر من پروراندن آنها هم برای هنرمندان جوان بسیار مهم است. من قبل از رفتن از ایران در دانشگاه هنر درس خواندم و در آن دوره حدود سالهای هفتاد و شش بحثهایی که مطرح میشد عموما بحثهای عملی بود و مباحث تئوری در کلاسهای انگشتشماری مطرح میشد و غیر از آن فرصت آموزشی مناسبی برای هنرمندها در نظر گرفته نمیشد که روند حرفهای شدن آنها را شکل دهد، مثل اینکه مثلا یاد دهد چطور استیتمنت بنویسند یا چطور فایلهایشان را مدیریت کنند، چطور از کارهایشان عکاسی کنند و چگونه داکیومنتشان کنند یا حتی عنوانگذاشتن روی آثار. اینها چیزهای سادهای هستند که حتی ممکن است اول به چشم نیایند اما وقتی که قرار است کارهایی دیده شوند، داوری شوند و یا به هر شکلی ارائه شوند اهمیت ویژهای پیدا میکند. یادم میآید آن موقع دوسالانهها به برگزار میشدند یک فرصتی بود که برای اولین بار باید استیتمنت مینوشتیم و کارهایمان را دستهبندی میکردیم و امثال اینها.
اینجا نقطهایست که رابطهی هنرمند و اثر هنری به کلی متفاوت میشود و باید برخورد دیگری با روند کاری خودشان انجام دهند. این است که به نظرم حرفهای شدن هنرمندها مرحلهی دیگری از فعالیتشان است که شاید جوایزی شبیه به این ممکن است شرایطی را برای فهمیدن اهمیت آنها ایجاد کند. این به نظر من نکتهی مهم دیگری بود که خیلی از هنرمندها برایشان دشوار است. شاید هنرمندانی باشند که کسان دیگری این کارها را برایشان انجام دهند اما این معمولا در قدمهای اول ورود به دنیای هنر رخ نمیدهد و لازم است هنرمندهای جوان با این مسائل آشنایی کافی را پیدا کنند تا بتوانند به خوبی در مسیر خودشان حرکت کنند. همهی اینها نشان میدهد که یک هنرمند چقدر کارش را جدی گرفته است.
ن.ج: ممنون از زمانی که برای حضور در پنل گذاشتید خانم موسوی عزیز.
ف.م: ممنون از شما که برای این جلسه از من دعوت کردید. خدانگهدار.
منبع: سایت موبایل آرت پروجکتس