گفتوگوی گیتا داوری با حمید سوری
مشکل بیشتر جایزههای ما این است که هویت ندارند.
به گزارش هنر امروز، گیتا داوری: نقش جشنواره ها را در روند حرفهای هنرمندان چقدر میدانید؟
حمید سوری: یعنی جشنوارهها موجب شوند یک هنرمندی حرفهای شود؟
گ.د: خیر اینکه چقدر شرکت کردن در یک جشنواره میتواند در روند کاری یک هنرمند تاثیرگذار باشد.
ح.س: بستگی به آن جشنواره و نوع فراخوان دارد و یا ممکن است اصلا فراخون نباشد و نامزد کردن یک عده باشد. قطعا همهی اینها را باید جداگانه بررسی کرد ولی جریانی که در فضای امروز ایران مشاهده میکنیم عموما هنرمندان وقتی بیشتر شناخته می شوند کمتر دیگر در جشنواره های فراخوانی شرکت میکنند و انتظار دارند دعوت شوند و بستگی به جشنواره، سیاست و سطح آن دارد وگرنه هنرمندان بسیار برجستهای هم هستند که در جشنوارهها شرکت میکنند اما به جای فراخوان کسی آنها را نامزد میکند. از این جهت من هیچ تضادی با حرفهای بودن نمیبینم.
گ.د: فکر میکنید روی اعتبار آن هنرمند هم تاثیر دارد؟ یعنی می تواند در کارنامهی هنرمند تاثیر بگذارد؟
ح.س: اگر آن جشنواره از هیات داوری معتبر برخوردار باشد و اگر برد وسیعی داشته باشه بی تردید میتواند به شناسایی بیشتر و اعتبار هنرمند کمک کند.
گ.د: چه معیارهایی درمورد هیات داوران و چهارچوب کلی جشنواره باعث اعتبار یک جشنواره میشود؟
ح.س: جشنوارههایی که دارای هویت مشخصی هستند. هویت خودشان را هر بار صرفا از داوران نمیگیرند.
اینکه یک جایگاهی دارد. نهادی که این جشنواره را برپا میکند، موضوعی که انتخاب میکند و شکل تبیین آن و اینکه به فضای حرفهای آن رشته چقدر نزدیک است و اینکه خود جشنواره چقدر سالم است. چقدر شائبهی تجاری بودن در آن وجود دارد، چقدر روند سالم و شفافی در برگزاری دارد و هیئت داورانش چه کسانی هستند.
گ.د: نقش جشنوارهها را در بایگانی و طبقه بندی هنر معاصر چطور میبینید؟
ح.س: چنانچه جشنوارهای باشد که دارای جهت و رویکرد و موضوع مشخص باشد آن وقت حتما میتواند در جهت ساختن آرشیو کمک خوبی کند. علی الخصوص در ایران که ما آرشیوهایمان عموما منسجم نیست و اصلا آرشیوی وجود ندارد این میتواند کار خوب آرشیوی را صورت دهد.
گ.د: در روند جشنوارههایی که سابقهی همکاری در آن را داشتهاید و به طور کلی جشنوارههایی که برگزار میشود کدام جشنواره به نظر شما توانسته است در بایگانی اطلاعات نقش مهی را ایفا کند و یا به طور کلی چنین چیزی را مد نظر داشته است؟
ح.س: من شخصا تجربهای که داشتهام «مجیک آو پرشیا» را از این جهت بهتر از بقیه دیدهام. چرا که «مجیک آو پرشیا» در جهت کاتالوگ سازی خوب عمل میکند. کتابی را منتشر میکند که مشخصات خوب مربوط به موضوع را دارد. از آثار منتخب هم کیوریتورهایی میتوانند به آنها مراجعه کنند و از آنها نمایشگاه بگذارند. من البته دو، سه سالی است که این جشنواره را دنبال نکردهام اما به لحاظ طبقه بندی و آرشیو «مجیک آو پرشیا» را خیلی مناسب تلقی میکنم.
گ.د: نقش رقابتهای خصوصی را در هنر معاصر ایران چگونه ارزیابی میکنید؟ در مورد شانسهای دولتی چطور؟
ح.س: من خیلی نسبت به جشنوارههای دولتی خوشبین نیستم. جشنوارههای دولتی عموما در گذشته خیلی ایدئولوژی محور بودند و وجه ایدئولوژیک قضیه آن قدر شدید بود که وجوه دیگر کم رنگ بودند. امروز گاه در بخشی از این جشنوارها وجه ایدئولوژیک خیلی مشخص نیست، اما در مجموع سوءاستفادهای که از شخصیتها و از هنرمندان میشود به اشکال مختلف باعث میشود من جشنوارههای دولتی را مثبت ارزیابی نکنم؛ و عموما هم با آنها همکاری نمیکنم.
در مورد جشنوارههای خصوصی یکی از مشکلات من این است که دنبالشان نمیکنم و نمیتوانم مقایسهی دقیق معناداری را ارایه دهم. چون میشنوم که جشنوارهها و مسابقههای متعددی وجود دارد ولی من چون دنبالشان نکردهام نمیتوانم ارزشیابی دقیقی داشته باشم. اما در میان جشنوارههایی که آشنا هستم و خودم هم با آنها همکاری میکنم مثلا مواردی مانند «ویستا» را میبینم که جشنواره و جایزهای است که حساسیتهای خوبی دارد. فرآیندش مناسب و خوب است و همچنین موضوعاتی را که انتخاب میکند. رویداد «دو باغ» هم که اخیرا شروع شده است در برنامه ریزی مثبت ارزیابی میکنم. حساسیتهای بسیار خوبی را در فراخوان و نحوهی شروعش دیدم که از این جهت آن را هم نسبت به رویدادهای دیگر ارزشمند تلقی میکنم.
گ.د: با توجه به این که پروژههای هنر معاصر (چیدمان، ویدیو و …) احتیاج بیشتری به بودجههای حمایتی دارند از نظرتان جشنوارهها چه سهمی از گسترش آن را میتوانند به خوشان اختصاص دهند؟ در حال حاضر نسبت به آن چگونه هستند؟ برای مثال شما جشنوارهی «ویستا» را نام بردید، فکر میکنید بودجهای که به طرح برتر اختصاص پیدا میکند چقدر کارآمد است؟
ببینید در یک دورهای که شروع این هنرها بوده است سهم زیادی داشته است. منظور من هنر کانسپچوال و هنر جدید در موزه سال 1382-1381 است. که آنجا اولین جایی بود که ما شاهد این نوع از هنرها بودیم هنرمندان طبعا نمیتوانستند هزینهی کار را بپردازند و موزهی هنرهای معاصر در آن زمان در ساخت و هزینه یا اجرا مشارکت میکرد. از این جهت هنرمندان معاصر زیادی هستند که ایده دارند اما توان پرداخت هزینهی کارشان را ندارند. آن کارها ممکن است قابل فروش نباشد و هزینه کردن هنرمند هم اگر موقعیت مالی مناسبی نداشته باشد معقول و منطقی نیست. لذا این جشنوارهها و مسابقات میتوانند از این جهت به هنرمندانی که ایده دارند اما توانایی هزینه را ندارد کمک کنند. این از لحاظ نظری است اما اینکه چقدر این اتفاق میافتد متاسفانه این بودجهها به اندازهی کافی نیست لذا مثلا شاهد بودیم که بینال مجسمهی دفعهی پیش علیرغم اینکه یکی از بهترین بینالها بوده است اما اینقدر بودجه نداشتند که به همهی هنرمندان هزینهی کارشان را بدهند. از این جهت طبعا بستگی دارد به اینکه بودجه، اسپانسرها و نهاد برگزارکننده تا چه حد این توانایی را دارد. اما این کمابیش رخ میدهد و نمیشود گفت کمک کننده نیستند یا اینکه نه از این جهت خیالمان راحت است و خوب کمک میکنند. بستگی به آن جشنواره و تعداد شرکت کننده و امثالهم دارد.
گ.د: نظرتان دربارهی همین مساله در مورد «جشنوارهی ویستا» هم ممکن است بگویید؟
ح.س: خوشبختانه چون «ویستا» به یک اثر و هنرمند جایزه میدهد طبعا مورد خیلی خوبی است. چون عموما آثار هنری کمتری است در این اشلی که ما صحبت میکنیم 30 میلیون تومان هزینهاش باشد. از این جهت به نظر من جایزهی ویستا هم هزینه را کاور میکند و هم چیزی اضافه بر آن است که میتواند برای هنرمند شوق و انگیزهای را هم بوجود بیاورد.
گ.د: از نظر شما زیرساخت جایزههای ایران چه اندازه پتانسیل معرفی چهرههای جدید و آوانگارد را دارند؟
عموما اینگونه میتوانیم در نظر بگیریم که چرا جشنوارهها و مسابقات برگزار میشود. از آنجایی که یک علت اصلی برگزاری مسابقهها ایجاد شور و هیجان است و مسابقهها میخواهند به نوعی نظر بخش وسیعی از هنرمندان معاصر را برآورده کنند، عموما به سمت داورهایی میروند که مجموعشان یک جهت خاص را دنبال نکنند. و وقتی داورها دارای یک جهت نباشند تا حدی یکدیگر را کنسل میکنند و آثار پذیرفته شده که بخواهند جایزه را ببرند معدلی از نظرهای داورها است. و چون معدل وجود دارد خیلی پیش نمیآید یا معدود دورههایی پیش میآید که چیز رادیکالی از آنها در بیاید. این برای آن دسته از جشنوارههایی است که سعی میکنند سلیقههای متنوعی را پاسخ بدهند و داورهایشان هم گرایشهای متنوع دارند. بیشترِ جشنوارهها چون نمیخواهند به یک قشر محدود شوند داورها را عموما متنوع انتخاب میکنند و کمتر نمونهی رادیکال مطرح میشود مگر اینکه ما با جشنوارههایی روبرو شویم که در ایران نیستند. اگر بخواهم مثال بزنم «مجیک آو پرشیا» وقتی به آقای محمود بخشی جایزه داد و اتفاقا موجب بیشتر دیده شدنش هم شد، انتخاب رادیکالی کرد. اینجور انتخابهای رادیکال را ما الان نمیبینیم.
گ.د: فکرمیکنید این انتخاب رادیکال موجب چه اتفاقی میشود؟
ح.س: انتخاب رادیکال موجب جسارت هنرمندان نسل جدید میشود که مثبت است. اما یک مشکلی که وجود دارد این است که الان کلا انتخابها این خطر را دارد که هنرمندان جوان را همان سمت و سوی رادیکال –که وقتی تعداد زیادی کار انجام دهند دیگر رادیکال نیست- در بربگیرد. از این جهت جشنوارههایی خیلی ارزشمندند که بتوانند اینگونه تبعات اشتباههای خودشان را در نظر بگیرند و در دورههای بعد موجب یک نوع همسانسازی در جوایز و آن بخش از هنرمندانی که جشنوارهای کار میکنند، نشوند.
گ.د: با توجه به صحبتی که دربارهی همسان سازی کردید، عدهای از افرادی که داوری جشنوارهها را بر عهده دارند هنرمند هستند یا تدریس میکنند و جامعهای اطرافشان است که در پروسهی داوری ممکن است نامهای آشنا و یا سبک و سیاق آشنایی ببینند. به نظر شما این اتفاق باعث نمیشود که یک رویکرد خاص در جشنوارهای غالب شود و به نوعی شاگردان کسی در برههای انتخاب شوند؟
ح.س: بی تردید این خطر وجود دارد ولی اگر رقابت سالم و فضای شفاف وجود داشته باشد و معیارهای اتفاقها مشخص باشد میشود آن را کمتر کرد، اما به خودی خود آن سلایق اگر جهت مشخصی داشته باشند به نظر من بد نیست. یکی از مشکلات بیشتر جشنوارههای ما این است که هویت ندارند، گفتمان مشخصی را از قبل مشخص نکردهاند و رویکردشان مشخص نیست و از این جهت مخاطبان هم نمیدانند با کدام جشنواره و چه کیفیت و هویتی روبرو هستند. اگر این جهت و هویت و کیفیت و مساله و امثالهم مشخص باشد بی تردید مخاطبان میدانند که با چه چیزی سروکار دارند و حضور تعدادی از داوران به جهت تعیین کنندهی آن جشنواره میتواند کمک کند. لذا الزاما تغییر داوران کمکی نمیکند. من یک مثال مشخص بزنم جایزهی پریکس پیکتد که از 2008 تا الان برگزار میشود به نظر من خیلی جایزهی قابل تاملی است. در سطح بینالمللی است، رسانهاش عکس است ولی عکس را گسترده میبیند و به ژانر خاصی از عکس هم محدود نمیکند و موضوع اصلیاش هم پایداری است. منتها هر سال برای پایداری یک تم مشخص دارد. آب، زمین، فضا و آخرین دورهاش «امید» است. اینکه یک رسانهی بینالمللی با رسانه و موضوع مشخصی که هر سال یک تم مشخصی هم دارد برگزار شود، همه میدانند با چه جشنوارهای روبرو هستند. ضمنا مسابقه به صورت نامزد کردن توسط کیوریترها و فضلا و عکاسان و امثالهم است و علاوه بر این افراد دیگری هم میتوانند در این جشنواره شرکت کنند. لذا معلوم است جشنواره دغدغهی محیط زیستی دارد و پایداری مهم است و هر سال هم یک تم مشخص دارد. کسی که در این جشنواره شرکت میکند تکلیفش معلوم است که در عکاسی چه کارهایی را میتواند بفرستد. هم عکاسان برجسته در آن جایزه بردهاند و هم داوران مهمی دارد. منظورم این است که وقتی این جشنواره هویت دارد تغییرداوران هم چندان تاثیری نمیگذارد نه اینکه اصلا تاثیر نگذارد.
از این رو مخاطبین میبینند که با چه کیفیاتی در عکاسی چه جهتی و موضوعی امروز مطرح است. و تصمیم بگیرند که شرکت کنند یا نه. مشکلی که ما در ایران داریم این است که کمتر یک چنین هویتهایی را در مسابقهها میتوانند به وجود بیاورند. شاید آن شور و هیجانی که در یک مسابقه بوجود میآید آنقدر برایشان مهم است که نسبت به این مسائل دیگر حساسیت ندارند.
گ.د: در میان جشنوارههای ایرانی با توجه به مسائلی که ذکر کردید کدام جشنواره به این استانداردها نزدیک است؟
ح.س: اگر بخواهم از یک جشنوارهی مشخص نام ببرم که راضی هستم «ویستا» است. چون مدام دارد خودش را تصحیح میکند و تغییر میدهد و اگر ضعفی هست جبران میکند. داوران ثابت دارد و هر سال یک نفر تغییر میکند. لذا یک نگاه جدید در آن خواهد بود. ایده محور است. فراخوانی که میدهد با بیانهی اول آن میشود موضوع را فهمید. امسال از لیست برگزیدهها استودیو ویزیت انجام میشود. منظورم این است که مدام بررسی میشود که با چه کارهایی میشود روند را بهتر کرد.
آنچه را که در دوسالانههایی مانند مجسمه دیده میشود هم به نظر من مدام دارد بهتر میشود. برای من ایدهآل یک دوسالانه این است که فراخوان نداشته باشد، یک کیوریتور مسئولیت انتخاب آثار را داشته باشد؛ ولی هنوز صنفهای ما انتظاراتی دارند و لذا بخشی از دوسالانههای ما عموما فراخوانی است. ولی به نظر من عموما دارند بهتر عمل میکنند. دارند جهت مثبتی را میگیرند و من فکر میکنم بخشی از آنهایی که من تا حدی دنبال میکنم روند تصحیح روشهای پیشینشان را در دستور کار دارند.
گ.د: در مورد تفاوت رقابتهای داخلی و خارجی یک سری از موارد را در گفتگو اشاره کردید. چه تفاوتهای دیگری به نظرتان وجود دارد؟
ح.س: خیلی مهم است کدام جشنوارههای داخلی را با کدام جشنوارهی خارجی مقایسه کنیم. همانطور که میدانید جشنوارههای بسیار مزخرفی در سطح جهان وجود دارند که فقط کامرشیال هستند و مسالهشان اصلا کیفیت نیست. لذا در خارج از کشور هم چنین جشنوارههایی وجود دارند و جشنوارههای مثبتی مانند پریکس پیکتد هم وجود دارند. لذا نمیدانم چطور میشود مقایسه کرد. به هرحال آنها نظاممندتر عمل میکنند. آنها حتی اگر کامرشیال هم باشند کمتر هیاًتی عمل میکنند و برنامه ریزی و فرآیند دارند. ما یک مقداری از این جهات مشکل داریم که برنامهریزی دقیق وجود داشته باشد و همه چیز سروقت انجام شود و یکی از مشکلات بزرگ همهی مسابقات هنری زمانی است که داوران برای بررسی آثار باید داشته باشند. اگر زمان محدود باشد بسیاری از داوریها درست صورت نمیگیرد. علیالخصوص ما داریم از هنرهایی صحبت میکنیم که امروزه استیتمنت دارند و فقط با دیدن اثر نمیشود ارزیابیشان کرد. باید تأمل کرد، خواند و سابقهی هنرمند را دید. لذا اگر طرحهای رسیده زیاد باشد کار داوران سخت خواهد بود. بنابراین مکانیسمهایی باید تعریف شود که طرحها به داوران داده شود و فرصت کافی داشته باشند روی آنها تأمل کنند. در ایران هم داریم به این سمت میرویم اما در بعضی از جشنوارههای خارجی برنامهریزی دقیقتر است و فرصت برای داور بیشتر است و از این جهت قضاوت میتواند مناسبتر صورت بگیرد.
گ.د: فکر میکنید جشنوارهها علاوه بر جوایز و برگزاری نمایشگاه چه تاثیری در روند هنرمندان جوان میتوانند داشته باشند؟
بیتردید موجب دیده شدن بیشتر هنرمند میشوند و این هنرمند را در موقعیتی قرار میدهد که حساستر به مسأله بشود و انتظارش از خودش را بیشتر کند. تاثیر دیگر این است که بخاطر دیده شدن این آثار توسط کسانی که با تئوری و اندیشههای متنوعتری روبرو هستند خوانشهایی از اثر خواهند داشت که میتواند هنرمند را به امکانات بالقوهی دیگری از خلق آثارش متوجه کند. از این جهت افق دید هنرمند گستردهتر میشود. و انتظار هنرمند از خودش را (به دلیل شهرتی که از دیده شدن اثرش کسب میکند) بیشتر میکند. اما همهی اینها میتواند منفی هم باشد اگر کسی به شهرتی برسد که توانایی و ظرفیتاش را ندارد و به حرکات انتحاریای دست بزند که بخواهد شهرتاش را حفظ کند و از این جهت موجب تخریب هنرمند شود و نه موجب غنیتر شدن کار و اندیشهاش.
گ.د: هنرمندان منتخب جشنوارهها در ایران عموما در یک دورهی کوتاه برگزاری جشنواره دیده میشوند اما بعد از آن در روند حرفهایشان اتفاقی نمیافتد. فکر میکنید چه راهکاری برای این مساله و هدفمند کردن خروجی جشنوارهها و فراهم کردن زمینهی بهتر وجود دارد؟
بخشی از این مساله ربطی به جشنواره ندارد به این دلیل که جشنواره فرصتی برای دیده شدن فراهم کرده است و بقیه هم باید از این فرصت استفاده کنند و ببینند این هنرمندان چه پتانسیلی دارند. با چه رویکردی به این موضوع نزدیک شده است که این رویکرد امکان پختهتر شدن دارد؟ اینجا کیوریتورها و منتقدین و گالریستها باید دست به کار شوند. اینها چنانچه شمهی آینده نگرانهای داشته باشند میتوانند با سرمایهگذاری روی این افراد روند رشدشان را ادامه دهند. یک بخش دیگر این است که جشنوارهها چقدر تولید محتوا کردهاند و چقدر درمورد چرایی برگزیده شدن هنرمند مطلب دادهاند. چیزی که به نظر من میتواند این دیده شدن و جایزه را ماندگار کند تولید محتوا است. که متاسفانه در جشنوارههای ما تولید محتوا حداقل است. نه خود جشنواره سفارش مقاله و متن میدهد و نه افراد دیگری به صورت آزاد این کار را انجام میدهند. از این جهت به طور کلی به نظر من یک ضعف عمده در کشور ما تولید محتوا است. و برای جشنوارهها این ضعف خودش را بیشتر نشان میدهد.
به دلیل همان کمبود وقتی که برای داوران وجود دارد، همینکه داوران به یک نتیجهی واحدی برسند و جایزه را اعلام کنند کار خودشان را انجام دادهاند. اما اگر این امر پیگیرانه دنبال شود،این برای بیینال مجسمهی قبل تا حدی رخ داد که از داوران مصاحبه بگیرند که این اثری که شما به آن رای دادهاید چه قابلیتهایی دارد و منتقدی این دیدگاهها را در نظر بگیرد و نقد بنویسد. نه اینکه چرا این اثر انتخاب شد یا آن یکی انتخاب نشد. به این مساله بپردازد که این اثر چه قابلیتهایی داشته است و چه آیندهای را در این اثر میدیدهاند. ما چون این وجه را نداریم و فقط جایزه دادن و کف زدن اتفاق میافتد اینها کوتاه مدت اثر میگذارد.
اگر تولید محتوا انجام شود، بعد در مورد آن صحبت میشود و تامل میشود و اگر شایستگی داشت تداوم پیدا میکند. و اگر فقط برای مقطع کوتاهی آن کار و نگرش جواب داده است جایزه را گرفته است و تمام شده است.
تا زمانی که اندیشهورزی و تامل صورت نگیرد احتمال اینکه چیز مهمی از جشنوارهها بیرون بیاید بسیار کم است. علی الخصوص اگر این نکته را در نظر بگیریم که جشنواره چه اهدافی دارد و بر معنای اهدافش چگونه تم هایش را انتخاب میکند. دو سالانههای مهم جهان تمهایشان به هم پاسخ میدهند. لذا مانند اثر هنری، چگونه یک اثر هنری همیشه به آثار هنری معاصرش کامنت میدهد. دوسالانهها و جشنوارهها هم همین کار را میکنند. لذا اینکه این جشنواره چه هویتی دارد، این هویت باید تبیین شود و بر مبنای آن حساسیتها و اینکه چه رویدادهای هنری،تاریخی، سیاسیای میخواهد پاسخ بدهد باید مشخص شود. تا اینها مدون نشود نمیشود انتظار داشت که جشنوارهها تاثیرگذاری عمیق و بلند مدتی داشته باشند.
گ.د: در حال حاضر بینال مجسمه سازی برگزار میشود اما بینال نقاشی به نوعی تبدیل به جشنوارهی فجر شده است و یک گسستی اتفاق افتاده است که ما دیگر بینال نقاشی را نداریم. فکر میکنید این مساله چه تاثیری میگذارد؟
ح.س: من اصلا اینجوری که شما گفتین مساله را ندیدهام. فاجعه است اگر به این صورت باشد که بینال نقاشی نداشته باشیم و در فجر حل شده باشد.
گ.د: بینال نقاشی دیگر برگزار نمیشود.
ح.س: من خوشبینم و همچنان امیدوارم که برگزار شود.
گ.د: انجمن نقاشان با جشنواره فجر همکاری میکند و این میتواند به این معنا باشد که مورد تاییدشان است.
ح.س: اگر اینطوری باشد به نظر من اصلا اتفاق میمونی نیست. من هنوز به دوسالانهها امیدوارم چون آنها را دولتی نمیبینم، درست است که یک بخشی از آن را با نظارت ارشاد کار میکنند ولی این انجمنها هستند که برگزار کنندهاند. درحالیکه فجر اینگونه نیست. فجر یک برنامهی دولتی است و دستور کار خودش را دارد. عدهای از دوستان فکر میکنند که میتوانند تاثیرگذار باشند و همکاری میکنند، امیدوارم موفق باشند و من اصلا چنین توهمی ندارم که بشود تاثیرگذار بود اما امیدوارم آنها حق داشته باشند و تاثیر بگذارند گرچه عموما در سالهای اخیر دیدهایم که از داخل این جشنوارههای دولتی چیزی بیرون نمیآید. و اگر به این وسیله بخواهد بیینالهای نقاشی و عکاسی _که چندین سال است برگزار نشده است_ برگزار نشود اصلا اتفاق خوبی نیست.
تا چند سال پیش من موافق برگزاری بینال هنر بودم. بینالی که همهی هنرها در آن شرکت داشته باشند. اما الان دیگر اینجوری فکر نمیکنم چون اگر یک چنین رویدادی_که شما میگویید «جشنواره فجر» میخواهد این کار را انجام دهد_ به هزینهی کنار زدن و تعطیل کردن بینالهای دیگر باشد و آن بینالها هم توسط اصناف خودشان برگزار نشود، دولتی شدن را تشدید خواهد کرد. از این جهت من حتی ترجیح میدهم که بینالهای رشتههای مختلف را داشته باشیم اما استقلال وجود داشته باشد. تا اینکه یک چیزی مانند «فجر» داشته باشیم که انواع رسانهها در آن وجود داشته باشد اما مستقل نباشد.
گ.د: معیار شما برای پذیرش داوری جشنوارهها چیست؟
ح.س: در درجهی اول استقلال از دولت است چون با نکاتی که گفتم نشان دادم که جشنوارههای دولتی را مثبت ارزیابی نمیکنم. جشنوارههایی که به نظر من جدیتی در آن باشد و مسالهای داشته باشند. برگزاری جشنواره بر مبنای مساله باشد نه بر مبنای به وجود آوردن شور و هیجان. جشنوارهای که تا حد ممکن شفاف باشد و بدانیم مبانیای که این جشنواره بر آن بنیان شده قابل دریافت و فهم است. بدانیم چه کسی پشت این جشنواره است و چرا. اینها برای من تعیین کننده هستند.
گ.د: فکر میکنید هیئت داوران یک جشنواره بهتر است از چه افرادی تشکیل شود؟ (هنرمندان، کیوریترها، تئوریسینها و…)
ح.س: هر چه وجه امروزی و معاصر بودن در جشنواره بیشتر باشد ضرورت داورانی که به نظریه، جامعه شناسی و انسان شناسی، (بسته به موضوع جشنواره) منتقد و کیوریتر به نظر من بیشتر است. ولی اگر جشنواره خیلی وجه امروزی بودنش مهم نباشد و وجه تکنیکی آن مهم باشد بی تردید باید تعداد هنرمندان آن رشته بیشتر باشند.
اما نکتهای را مجددا میگویم. تنوع این افراد به تنهایی کافی نیست بلکه باید یک همسویی به صورت کلی بین آنها وجود داشته باشد. و اگر این همسویی نباشد اندیشهها و نظرها ممکن است همدیگر را کنسل کنند و الزاما بهترینها بالا نمیآیند، بلکه بر روی متوسطها اتفاق نظر دارند. این نکتهای است که یک بار خانم «غزاله هدایت» به آن اشاره کردهاند و نکتهی خیلی درستی است که «وقتی سلیقهها ضد هم باشند، همه بر روی متوسطها اتفاق نظر دارند.» از این جهت من هم باور دارم که نباید اختلاف سلیقه شدید باشد. اگر جشنوارهای دارای یک هویت باشد و رویکردی را مشخص کند دیگر خودش به این نتیجه خواهد رسید که داوران آن هم در یک جهتگیری کلی همسو باشند. اینکه بخواهیم به سلیقههای مختلف در یک جشنواره پاسخ دهیم به کمرنگ شدن هویت آن جشنواره منتهی خواهد شد. اما در آن جهت گیری کلی سلیقههایی وجود دارد که به هر حال همه یکسان نمیاندیشند و آنجا میتواند از یکپارچگی مطلق جلوگیری کند.
گ.د: از نظر شما چه نهادها یا وقایعی (مثلا جشنوارهها، دانشگاهها، گالریها، مطبوعات) بیشترین تاثیر را بر روند هنر معاصر دارند؟ چرا؟
نهادهای عمومی آموزشی مثل دانشگاهها تاثیرشان تا حدی است. موسسات خصوصی حتی کمتر است. یکی از مشکلات اساسی ما که من همیشه مطرح کردهام که ما یک نهاد دولتی، یک موزهی هنرهای معاصر، تعدادی دانشگاه و گالریهای خصوصی را داریم و هیچ چیزی بین اینها نداریم. اگرچه شهرداری قرار است عمومی باشد اما باز هم شبه دولتی است. اما به هر حال بعضی اوقات شهرداریها مفری هستند. میتوانند برنامههایی را برگزار کنند که نهادهای دولتی هم نمیتوانند و گاه از نهادهای دولتی هم بهترهستند. اما نهادهای عمومی نداریم. نهادهای غیرانتفاعی نداریم، خیلی خیلی اندکاند.
شما در نظر بگیرید گالریهای غیر کامرشیال برلین از گالریهای کامرشیال آن بیشتر است. در حالیکه ما چنین چیزی را نداریم. از این جهت، نهادهایی که توسط خود هنرمندان اداره شود و نهادهای آلترناتیو آنقدر سهمشان در هنر معاصر ایران کم است که قابل طرح کردن نیستند. نهادهای دولتی هم که تا دیروز دغدغهی ایدئولوژیک داشتند و امروز دغدغهی اقتصاد هنر دارند. از این جهت به لحاظ نهادی ما در موقعیت مناسبی به سر نمیبریم و اتفاقا نهادهای دولتی که بودجه دارند باید به فکر آیندهی کشور، حساسیتهای جامعه، نسل جوان و امثالهم باشند و برنامههایی را تعریف کنند که نهادهای خصوصی نمیتوانند. ولی این را هم ما کمتر میبینیم. برای همین مشکل ما متاسفانه در همهی عرصهها پراکنده است.
گ.د: به نظر شما جایزههای معتبر در گذر زمان اعتبار یکسانی دارند؟
ح.س: بیتردید نه، مدام با عملکردشان اعتبارشان نوسان خواهد داشت. زمانی موزهی هنرهای معاصر اعتباری داشت که الان آن اعتبار را ندارد. زمانی دانشگاه اعتباری داشت که الان آن اعتبار را ندارد. اعتبار مدام در حال تغییر است و توسط متخصصین و کارشناسان و دستاندرکاران آن رشته رصد میشود و از این جهت آن نهاد معتبر هم باید نگران اعتبار خودش باشد. و این چیزی است که می تواند آن نهاد را نسبت به مساله حساس کند و از تجربهگریهای بی هدف و ریسک کردنهای بیهوده و امثالهم دور کند. ما متاسفانه امروزه شاهد تقلیل اعتبار بیشتر نهادها هستیم.
گ.د: با توجه به اینکه در سه دورهی نخستین جشنوارهی ویستا به عنوان داور حضور داشتهاید، عملکرد این جشنواره را در طول این مدت چطور ارزیابی میکنید و فکر میکنید در بلند مدت نقش تاثیرگذاری در هنر معاصر خواهد داشت؟
ح.س: من درمورد بلند مدت نمیتوانم نظر بدهم. با توجه به نکاتی که گفته شد بستگی به استراتژیاش در آینده خواهد داشت. اما در این چند سالی که در این داوریها حضور داشتهام روندش را مثبت ارزشیابی میکنم. چون مدام در جهت تصحیح نکاتی است که در گذشته انجام میداده است و این خود تصحیحگری در برنامه وجود دارد و چون هویت دارد، همه میدانند که «ویستا» یک مسابقه ایده محور است. مسابقه ایده محور از این جهت برای من ارزش دارد که با بخشی از آسیبهای هنر معاصر ارتباط ندارد. به نظر من این تاکید بر ایده، تاکید خوبی است. و اینکه ابتدا طرح و ماکت و پروپوزال میخواهد که معلوم شود هنرمند چقدر به اثر خودش فکر کرده است و توانایی تبیین آن را دارد. آن وجه نمایشی هنر معاصر که در بسیاری از کارها در آثار بسیار بزرگ و تکنیکهای عجیب و غریب و تجملی خودش را نشان میدهد با این اندیشه ورزیای که «ویستا» مدام بر آن تاکید میکند میانهای ندارد. از این جهت من رویکردشان را مثبت و فرآیندشان را شفاف میبینم. علاوه بر آن هیچوقت ما به عنوان داور تحت فشار نیستیم که چه گرایشها و افرادی بر دیگری برتری دارند. و این به نظر من خوب است. هنر معاصر مشکل زیاد دارد و هر چه جشنوارههایی وجود داشته باشند که بر وجوه منفی هنر معاصر دامن نزنند کار مهمی را انجام دادهاند. و به نظر من «ویستا» دارد این کار را انجام میدهد.
گ.د: فکر میکنید محدودیت سنی شرکت کنندگان جشنوارهها مزیت است یا محدودیت؟ درمورد «جشنواره ویستا» هم این مورد وجود دارد؟
ح.س: آخرین دوره «ویستا» محدودیت سنی ندارد. همانطور که گفتم روندش خودش را تصحیح میکند.
ما با گذاشتن محدودیت سنی امکانی را برای جوانترها فراهم میکنیم اما امکانی را از سنهای بالاتر میگیریم. پس اگر هدف یک جشنواره هنر در کلیت آن باشد محدودیت سنی منفی است. اگر یک جشنوارهای میخواهد به آینده توجه داشته باشد و پروراندن نسل جدید برای آن مساله است آنوقت این نکته مثبت است. اگر اهداف تعریف شده باشد برای مثال وقتی هدف نسل جدید باشد این نکته منفی نیست زیرا ادعای فراگیری ندارد.
گ.د: پس مشخصا «جشنواره ویستا» هدفش این نیست که هنرمندان جوان را معرفی کند؟
ح.س: خیر. در ابتدا این نگرش وجود داشت اما الان وجود ندارد. تا جایی که در خاطرم است آخرین دوره محدودیت سنی وجود نداشت.
منبع: سایت موبایل آرت پروجکتس