دستورالعملهای آنری ماتیس برای هنرمند بودن
در اوایل قرن ۲۰ تابلوی نقاشی زن با کلاه (۱۹۰۵) اثر آنری ماتیس جامعه هنری پاریس را شوکه کرد. استفاده از رنگهای روشن و خالص بر سوژه این نقاشی، خندهی روی صورت، لکههای نارنجی روی گردن، لکههای صورتی و آبی روی بازوها هیچ یک منطقی به نظر نمیرسیدند و این باعث اعتراض منتقدان و بینندگان شد. اما تمامی این لکهها و انتخاب سوژه و رنگهای عجیب برای ماتیس منطقی بود. او این رنگها را انتخاب کرد تا انچه را که احساس میکند نقاشی کند و نه آنچه که واقعا میبیند. این رویکرد موجب پیشرفت سبک هنری فوویسم یکی از اولین جنبشهای هنر مدرن شد و ماتیس را در جایگاه یکی از بزرگترین نقاشان تاریخ هنر قرار داد.
هنرامروز: علاوه بر آثار هنری، تعداد زیادی متن سخنرانی برای هنرجویان، مصاحبه با روزنامه نگاران، نامههایی به اعضای خانواده و صحبتهای کلی از ماتیس باقی مانده که افکار و نظر او در خصوص معنی هنر و هنرمند بودن را روشن میکنند. مجله آرتسی چهار موضوع مهم از نظر ماتیس در خصوص هنرمند بودن که بارها در تمامی متنهایی که پیش از این گفتیم، تکرار شده را گردآوری کردهاست:
درس اول: ابتدا به اصول کار هنری مسلط شوید و سپس بیانگر باشید
آثار باقی مانده از ماتیس نشان دهنده تاکید او بر انتخابهای خلاقانه و نوآورانه است. در تمامی آثار باقی مانده از او از سال ۱۹۰۸ به بعد بیان احساسات توسط هنر مهمترین بخش را تشکیل میدهند. اما علاوه بر این در تمام ترکیببندیها، رنگ آمیزی و ... آثارش اصول و قواعد هنری را رعایت کردهاست.
او در سال ۱۹۴۵ نوشت که قصد دارد نور را به تصویر بکشد، نور نه به عنوان یک پدیده فیزیکی بلکه چیزی که در ذهن هنرمند بود. اگرچه ماتیس طی سالها به بیان شخصی خود دست یافت اما معتقد بود اول باید اصول، خط، طرح، رنگ و دیگر موارد لازم را آموخت و آثار استادان هنر را مطالعه کرد.
ماتیس زمانی که دانشجو بود به موزه لوور رفت تا آثار هنرمندانی چون رافائل، نیکلا پوسن و آنیباله کاراچی را کپی کند. گوستاو مورو استاد ماتیس او را به این کار تشویق کرد. ماتیس نوشت: "اشتباه است که تصویر کنید که در تداوم روند یادگیری هنر و پیشرفت در آن بین نقاشان اولیه تا هنرمندان امروزی تفاوتی وجود دارد. گذر از سنتهای نقاشی بدون دانش ممکن است توفیقی زود گذر برای هنرمند بیاورد اما نامش فراموش خواهد شد.
او در سال ۱۹۰۸ تدریس را شروع کرد. درست در اواسط دورهای که مشغول به آفرینش در سبک فوویست بود. اما در مسیر آموزش به شاگردانش به اصول کلاسیک هنر پایبند بود. این موضوع موجب ناراحتی برخی از شاگردانش بود که چرا خودش طوری دیگر عمل میکند و به ما چیز دیگری میگوید. او میگوید درست است که به نظر میرسد در اجرای آثارم از روشهایی که ساده به نظر میرسند استفاده میکنم اما کار و تمرین مقدماتی و طولانی مدت به من اجازه داد تا این به این مرحله دست یابم. نقاشی همین است.
درس شماره ۲: قوانین خود را داشته باشید
ماتیس از کودکی فردی قانون شکن بود. او در سال ۱۸۹۲ دانشگاه حقوق را ترک و نقاشی را آغاز کرد. بعد از آن تحصیلاتش را در فضای آکادمیک و سنتی که او را فقط مجبور به کپی از آثار مناظر کلاسیک میکردند رها کرد. او در سال ۱۸۹۸ و پس از آشنایی با سبک هنری امپرسیونیم تصمیم گرفت یکسال را به نقاشی آن چه که واقعا میخواهد بگذراند. «فقط برای خودم کار کردم و نجات یافتم. بعد از آن الهام هنری مثل وحی به من رسید. احساس میکردم رنگها در درونم شکل میگیرند.»
این علاقه به رنگ بعدها به سبک فوویسم تبدیل شد. ماتیس در کنار هنرمندانی چون آندره درن، موریس ولامینگ و دیگر هنرمندان با جسارت رنگهای آزاد و خالص را در آثار منظره و پرتره خود به کار برد و با واکنش منفی دنیای هنر روبه رو شد.
اما واکنش منفی او را از راهش دور نکرد. یکبار در پاسخ به این پرسش که چرا گوجه فرنگیها را به رنگ آبی رنگ آمیزی کرده گفت: "چرا که من آنها را اینگونه میبینم و نمیتوان به کسانی که چنین نظری ندارد کمکی بکنم." او همواره و در طول زندگی حرفهای خود و به ویژه در استفاده از رنگ به روش خود ادامه داد. او حتی بر خلاف هنرمندان امپرسیونیستی که آثارشان را دنبال میکرد در پالتش از رنگ سیاه هم استفاده کرد.
او در کتاب خود که در سال ۱۹۴۷ و با عنوان Jazz نوشت، خواستار از بین بردن تمام منطقها در هنر شد. یک تصویر جدید باید یک چیز منحصر به فرد باشد. هنرمند باید از تمام انرژی، صداقت و وجودش کمک بگیرد آن وقت توانایی برای شکستن کلیشههای قدیمی را در حین کار به دست میآورد.
درس شماره ۳: اطراف خود را با چیزهایی که دوست دارید پر کنید
فضای کارهای انری ماتیس شبیه مناظر رویایی بود که خودش از آنها لذت میبرد. جورج سالز ، مورخ هنر در سال ۱۹۵۲ و بعد از بازدید از استودیوی این هنرمند در نیس کارگاه او را شبیه آزمایشگاه کیمیاگری و پر از وسایل جالب و عجیب و غریب توصیف کرد که در آثارش انعکاس پیدا میکنند. ماتیس در کارگاهش انباری بزرگ از سرامیک، منسوجات، تندیسها، گیاهان، پرندگان و سایر اشیایی که برایش جذاب بود داشت. این وسایل علاوه بر زیبایی بصری موضوعی برای نقاشیهای او بودند. و شاید یکی از دلایلی که این خلاقیت این هنرمند در طول ۵ دهه فعالیت هیچگاه به پایان نرسید همین وسایل بودند. او یکبار گفت شی یک بازیگر است. یک بازیگر خوب میتوند در ده نقش مختلف خوب بازی کند و یک شی میتواند در ده تصویر مختلف ده نقش متفاوت داشته باشد.
از جمله اشیا مورد علاقه این هنرمند گلدان شیشهای و فیروزهای رنگ از اسپانیا بود. یک کوزه از فرانسه، پردههایی از افریقای شمالی، گیاه فیلودندرون که بارها در نقاشیهای او دیدهشدند و حتی فرم جذاب برگهای آن به کلاژهای او وارد شد.
درس شماره ۴: اجازه ندهید چیزی شما را از آفرینش هنری بازدارد
در ژانویه ۱۹۴۱ ، ماتیس ۷۲ ساله به سرطان اثنی عشر مبتلا شد. اگرچه جراحی به موقع موجب نجات جانش شد اما سرانجام این بیماری او را از پای درآورد و ماتیس مجبور شد سالهای اخر عمرش را در رختخواب و ویلچر گذراند. اما اجازه نداد که در رختخواب ماندن پایان کار هنری او را رقم بزند و آن را به عنوان فرصتی برای تجربیات هنری جدید دانست. او اتاقش را طوری طراحی کرد و ساخت تا هر آنچه که برای نقاشی کردن و خلق اثر هنری نیاز دارد در دسترسش باشد. میزی با کشوهای پر از وسایل نقاشی در کنار تختش، کتابخانهای گردان که تمام کتابهای مورد علاقه و مورد نیازش را در خود جای دادهبود و تختهای که روی پایش میگذاشت و بر آن طراحی میکرد و مجسمه میساخت. برای خلق نقاشیهای بزرگتر اما قلمو و یا تکههای ذغال به انتهای یک چوب دستی بلند وصل میکرد تا به سه پایهاش برسد.
حتی زمانی که حالش انقدر بد شد که پزشکان توصیه کردند که نقاشی را کنار بگذارد او با کلاژ به کارش ادامه داد. این پشتکار به ا امکن داد تا سالهایی که حداقل تحرک را داشت آثار هنری را در مقیاسی یزرگتر از هر زمان دیگر در زندگیاش خلق کند.
او عمل جراحاش را در نامهای به پسرش اینگونه توصیف کرد: " طغیان غیر منتظرهای در کارم اتفاق افتاد. تنها بر یک چیز تمرکز دارم آن هم هنر است که برای آن زندگی میکنم. این عمل باعث شد دوباره متولد شوم و تعادلی جدید به زندگی من داد."