{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

محمد رضامریدی درباره‌ی حراج تهران مطرح کرد:

حراجی‌ها به قیمت‌ آثار، مرجعیت قانونی می‌دهند

کدخبر : 332

یازدهمین دوره از رویداد فروش آثار هنری "حراج تهران" از 11 تیر در حال برگزاری است. درباره این رویداد و تاثیراتش چه مثبت و چه منفی بر هنر ایران، با "محمدرضا مریدی" مدرس درس "اقتصادهنر" در دانشگاه، گفت و گو کردیم. به عقیده او حراج تهران کمتر با دیدگاه نقد مورد بررسی قرار گرفته و موضع نقد "پایدار" است.

مریدی

نظرتان را مشخصا درمورد "حراج تهران" بگویید. تاثیر مثبت، منفی‌  وتاثیرش در حوزه دانشگاهی چیست؟

به چند دلیل می‌توانیم از جریان حراج تهران دفاع کنیم و سپس نقدش کنیم. وجه انتقادی‌اش مهم‌تر است زیرا کمتر به آن پرداخته می‌شود.

کارکرد حراجی‌ها ایجاد مرجعیت قیمت است. حراجی‌ها دو کار مهم انجام دارند، مرجعیت قیمت ایجاد می‌کنند، یعنی قیمت یک اثر هنری را بالا می‌برند طوری که قیمت گذاری گالری‌های دیگر هم معطوف به آن می‌شود. این باعث می‌شود قیمت آثار هنری افزایش پیدا کند. امیدوار کننده‌اش این است که بگوییم قیمت به شایستگی اش می‌رسد یا اصلا قیمت هنر همین است. یادم است سال 2006 یا 2007 که اولین چکش‌های حراج کریستیز زده شد، یکباره قیمت هنر در ایران بالا رفت. گفتند چه خبراست. آن‌جا چکش خورده، چرا این‌جا قیمت‌ها بالا می‌رود. اگر قیمت هنر را بالا ببرید تعداد خریدارها کم می‌شود. ولی یکی از هنرمندان عمدا قیمت آثارش را بالا برد. گفتند که ما تازه فرصت این را پیدا کردیم که قیمت را به شایستگی خودش برسانیم. چرا از این فرصت استفاده نکنیم.

شما مخالف هستید؟

من منتقدم. اساسا مخالفت و موافقت موضع ناقص وناپایداری است. شخصی با حراج تهران مخالف بود و به محض این‌که کارش در حراج تهران فروش رفت، مخالفتش از بین رفت. اما موضع نقد پایدار است.

حراجی‌ها همواره مکانیزم افزایش و تثبیت قیمت را دارند.

چرا؟ یک حراجی به شکل نانوشته‌ای خودش را مقید به فروش اثر می‌داند. اصلا اگر یک حراجی کاری بگیرد و نفروشد، زیر سوال می‌رود. بارها علیه کریستیز پرونده تشکیل شده که آثاری را نفروخته‌است و اثربا شکست قیمت مواجه شده است.

مثلا یک اثر تاریخی صدسال در خانواده‌ای بود، به حراجی کریستیز می‌رود و کریستیز نمی‌تواند آن را بفروشد. پس حراجی‌ها تعهد نانوشته‌ای برای فروش اثر دارند.  باید اثر را بازاریابی کنند و بفروشند. و وجود یک حراجی در ایران مثل یک میخ محکم برای بازار است و به بازار ثبات و پایداری می‌دهد.

اما سمت دیگر قضیه که نگران کننده هم هست، این است که هیچ کسی از حراج تهران نمی‌پرسد، که چه می‌فروشی و چرا سهراب سپهری بهترین و گران‌ترین اثر تو است. و با همان ادعای شایستگی قیمت توسط حراج تهران، اگر از حراج تهران بپرسیم آیا واقعا کارهایی که فروخته می‌شود شایسته‌ترین‌ها هستند؟ این‌جا آدم‌ها براعت می‌کنند. خود اقای سمیع‌آذر در یکی از مصاحبه‌هایش گفت، این‌جا فقط تجارت است. ما این‌جا کارمان هنر شایسته یا برجسته نیست. ولی عملا این کار اتفاق می‌افتد.

بنابراین کار در مواجهه با حراج تهران چیست؟ کار ما مخالفت نیست، اتفاقا حراج تهران باید باشد و خیلی خوب است که برگزار می‌شود. اما باید نقدش کنیم. چطور نقدش کنیم؟ ما خیلی وقت‌ها مرعوب قیمت‌ها می‌شویم. می‌گوییم وای دو میلیارد. کسی نمی‌پرسد چرا این اثر دو میلیارد؟ آیا واقعا این اثر، اثر خوبی بود؟ اگر ما این سوال را نپرسیم این اثر با این قیمت به تاریخ هنر ما تحمیل می‌شود. همان‌طور که فرهاد مشیری به تاریخ هنرما تحمیل شد. چون قیمت آثارش انقدر نجومی است که دست و پای منتقدان می‌لرزد. چه کسی می‌تواند بپرسد آیا کارهای فرهاد مشیری هنر است؟ می‌دانید چنان این قضیه جدی و تثبیت شده است و در موضع نهادی است که کسی جرات نقد پیدا نمی‌کند. موضع نهادی را چه کسی ایجاد می‌کند؟ موزه‌ها و حراجی‌ها، خیلی وقت‌ها هم‌سوهستند. چون موزه‌ها از حراجی‌ها کار می‌خرند.

ولی مواضع انتقادی لازم است

این‌جا همانجاییست که منتقدان نمی‌نویسند، منتقد نباید مرعوب قیمت شود و بگوید این سه میلیارد تومان است. چه می‌تواند بپرسد. وقتی یک کار شد 500 میلیون تومان په کسی می‌تواند درباره ارزشش بپرسد؟ چه کسی می‌تواند در مورد ارزش آثار حراج تهران بپرسد. تازه در بهترین حالت سخاوت از خودشان می‌دهند. می‌گویند ما که بخیل نیستم ایشان کارش را به این قیمت فروخت و خوب هم کرد که فروخت. فکر می‌کنیم که نقد نکردن باعث می‌شود که قیمت آثار افزایش پیدا کند و به شایستگی برسد. در حالی که غلط است. اصل اتفاق زمانی می‌افتد که ما با حراج تهران مخالفت و موافقت نکنیم، این تقلیل دهنده است بلکه نقدش کنیم. اما واقعاچگونه می‌شود نقدش کرد؟ با پرسیدن درباره ارزش کارها.

خب اساس نقد جایگاهش در رسانه‌ها و مطبوعات است، وب سایت‌ها و نشریاتی که منتشر می‌شود. اما حراج تهران از زمانی که شروع به کار کرد رسانه‌ها بیشتر در اختیارش بودند تا منتقدش

رسانه‌ها از حراج تهران ستایش‌گرانه  نوشتندو گفتند انقدر تومان فروخته است. خب، خوب است. اما چه فروخته‌است. چه کسی این را پرسید.

حرفه هنرمند، در یکی از ویژه نامه‌هایش، ده هنرمند برتر ایران را نام برد. از بین یک لیست 100 تایی از هنرمندان با نظر سنجی از افراد کارشناس، ده هنرمند برتر ساخت. تازه آن موقع با خودمان گفتیم چرا هیچ‌کدام از این ده هنرمند برتر در حراج تهران نیستند. چرا لیست هنرمندان برتر با لیست هنرمندان حراج تهران هم‌خوانی ندارد. آنجا مواضع انتقادی آشکار شد. چگونه؟ با نوشتن و پژوهش.

مثلا در سینما جایزه فجر را داریم، جایزه منتقدان و مخاطبان را داریم و وقتی سه لیست را کنار هم قرار می‌دهید، تازه می‌توانید بهتر قضاوت کنید.

مشکل این است که برگزارکنندگان حراج تهران که حالا اساتید و دوستان ما هم هستند، اصلا از نقد استقبال نمی‌کنند.

مگر قرار است از نقد استقبال کنند. هیچ کس نمی‌گوید بیا من را نقد کن.

پیشنهاد می‌کنم لیست آثار پر فروش حراج تهران را بگیرید و قیمت‌هایش را کنار بگذارید. به ده هنرمند بدهید و بگویید این آثار به ترتیب اهمیت هنری مرتب کنند. ببینید با لیست قبلی همخوانی دارد؟ هم خوانی ندارد و این خودش یک موضع انتقادی است.

الان گفته می‌شود حراج تهران را کارشناسان و اساتیدی مثل آقای سمیع‎آذربرگزار می‌کنند.

کارشناس به معنی بلد نیست، یک کارشناس ذینفع داریم و یک کارشناس غیر ذینفع.

تفاوت بین یک کارشناس ذینفع و یک کارشناس غیر ذینفع در چیست؟

بروید سراغ افراد ناشناخته‌ای که مواضع انتقادی دارد. پیدا کردن این‌ها سخت نیست. مساله طور دیگری است. شما می‌خواهید بگویید چقدر بین ارزش‌های هنری و ارزش‌های حراج عدم تطابق وجود دارد. آن لیست را بردارید و یک بار دیگر در جامعه هنری مرتب کنید. بگویید این‌ها این‌طور فکر می‌کنند و آن‌ها آن‌طور فکر‌می‌کنند. تا آشکار شود که همه مثل حراج تهران فکر نمی‌کنند تا حراج تهران چیزیکه ذینفع‌اش است را به همه قالب نکند، و دیگران را مجبور نکند که اینطور فکر ‌کنند. اگر شما این کار انجام دهید یک کار مطبوعاتی جدی انجام دادید.

 مشکلی که وجود دارد این است که اساسا حراجی‌ها زیبایی شناسی جهان را پیش نمی‌برند

از قضا می‌برند.

چند مثال بزنید

ما فهمیدیم که تمام قرن بیستم این اتفاق افتاده‌است. اکنون به تاریخ نگاه می‌کنیم. تاریخ هنر بر اساس آثاری نوشته می‌شود که خریده و نگه‌داری می‌شوند. موزه‌ها معمولا از حراجی‌ها کار می‌خرند. پس به تاریخ آگاهی انتقادی پیدا کردیم. این آگاهی انتقادی به تاریخ همه جوره پیش آمد. فمنیست‌ها آگاهی انتقادی پیدا کردند، گفتند پشت سرمان را نگاه کنیم. ما هم به تاریخ نگاه کردیم و دیدیم پشتش چقدر حراجی بود.نمونه‌اش فرهاد مشیری که نامش در تاریخ هنر ایران است، چرا که اثرش در حراجی فروخته شد.

مثلا وقتی می‌گوییم هنرمعاصر چین، کدام یک از هنرمندان معاصر چین را می‌گوییم؟ هنرمندان معاصری که در امریکا کار می‌کنند. "آی وی وی" مهم می‌شود. پس بقیه هنرمدان چین چه؟ پس یک انتخاب گزینشی در تاریخ هنروجود دارد. شما چطور می‌توانید یک کتاب درمورد تاریخ هنر چین بنویسید؟ اغلب کسانی که در تاریخ مدرن و معاصر چین هستند اصلا در کشورچین زندگی نمی‌کنند. پس این‌جا مشخص می‌شود که تاریخ آن‌طوری که واقعا هست، نوشته نمی‌شود. در واقع به گونه‌ای نوشته می‌شود که در حال رقم خوردن است. که معمولا در حراجی‌ها رقم می‌خورد.

فکر نمی‌کنید این یک مقدار هم به ضعف نظام آموزشی مربوط می‌شود، که دانشجوها و کسانی که دارند تحصیل می‌کنند را مدام به سمت کلیشه یا MAIN STREAM  یا همان جریان اصلی سوق می‌دهد؟

از نظر من این مدل هل دادن بچه‌ها به سمت بازار، عمرش در ایران ده سال هم نیست. تا همین ده سال پیش همه هنرمندان از بازار هنر بری بودند.

اما حالا الگوی اصلی است

این همان کاریست که حراجی‌ها انجام می‌دهند.

 

 

 

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها