معرفی سریال The Night Of: درام جنایی با بازی پیمان معادی
درام جنایی «شب حادثه» (The Night Of) بعد از ۸ اپیزود یکی از بهترین سریالهای سالهای اخیر تلویزیون نام گرفت.
سریال جدید شبکه HBO در نگاه اول شباهت زیادی به سریالهای جنایی معروف تلویزیون نظیر « نظم و قانون » دارد و مخاطب را به این اشتباه می اندازد که قرار هست در هر قسمت یک داستان جنایی ساده مطرح شده و در پایان با یک نتیجه گیری؛ آن اپیزود به پایان برسد. اما سریال « شبِ » ( شبِ در اینجا اشاره به شبِ حادثه دارد ) به خوبی موفق می شود فرارتر از یک داستان ساده جنایی پیش برود و مخاطب را درگیر داستان خودش کند.
داستان از جایی آغاز می شود که نصیر ( ریز احمد ) که پسر درس خوانی هست و سریال تاکید میکند که او آدم ساده و بی آلایشی هست، تاکسی پدر ( پیمان معادی ) را بدون اجازه بر می دارد تا به یک مهمانی برود اما پس از مدتی متوجه می شویم که او مظنون اصلی قتل دختری به نام اندریا هست.
نصیر خان Nasir Khan با نام مخفف ناز Naz دانشجوی کالجی در نیویورک است که در یک خانوادهی مهاجر پاکستانی در ایالاتمتحده آمریکا به دنیا آمده و بزرگ شده است. او با توجه به پیشینهی پاکستانی-مسلمانی خود و بعد از حادثه تروریستی 11 سپتامبر برای ارتباط با سایر همکلاسیهای خود دچار مشکل است و معمولاً از طرف آنها پذیرفته نمیشود. روزی در کالج به شکل غیرمنتظرهای یکی از همکلاسیهایش او را به یک پارتی شبانه دعوت میکند. نصیر خان که خیلی مشتاق این مهمانی است شبهنگام برای رفتن به آنجا با مشکل وسیلهی نقلیه مواجه شده و مجبور میشود تاکسی پدر خود را بدون اجازه بردارد و راهی آنجا شود. در راه مجبور میشود دو مسافر مرد را که سوار تاکسی شدهاند را با کمک پلیس پیاده کند اما در مقابل یک مسافر دختر اغواگر به نام آندریا Andrea نتوانسته مقاومت کند و بیخیال مهمانی شده و با دختر جوان همراه میشود. دختر جوان او را به خانهی خود برده، به او مشروب و مواد مخدر داده و همبستر میشود. نیمههای شب نصیر خان در آشپزخانه بیدار شده به سراغ دختر در طبقه بالا میرود اما با جسد غرق به خون وی مواجه میشود. ترسیده، چاقویی که با آن در ابتدای شب با یکدیگر بازی میکردهاند و اثرانگشت وی بر آن است را برداشته و از خانه میگریزد. در راه برگشت به دلیل تخلف رانندگی دستگیر شده و سپس توسط بازرس پلیس دنیس باکس Dennis Box به اتهام قتل وحشیانه آندریا بازداشت میشود. در بازداشتگاه با یک وکیل که بیشتر کارهای خردهکاری و سرقت را رسیدگی میکند به نام جان استون John Stone آشنا میشود و او از نصیر خان میخواهد که در مقابل پلیس سکوت اختیار کند.
تمام شواهد حکایت از کشته شدن دختر جوان به دست نصیر خان دارد. بازرس پلیس که از دستگیری سریع قاتل خشنود است پرونده را سریعاً جمعوجور کرده و نصیر خان را بهعنوان متهم معرفی میکند. نماینده دادستان نیز از اینکه سیستم پلیس نیز توانسته قاتل را با این سرعت دستگیر کند خوشحال بوده و مقدمات محاکمهی وی را آماده میکند. نصیر خان به زندان منتقل شده و در آنجا از جانب برخی از زندانیان که او را بهعنوان یک متجاوز قاتل میشناسند مورد آزار و تهدید قرار میگیرد. شرایط او در زندان اصلاً خوب نیست و نمیداند که به چه کسی میتواند اعتماد کند. یک زندانی سیاهپوست به نام فردی Freddy که گویا در زندان بسیار بانفوذ و قدرتمند است به نصیر خان پیشنهاد محافظت از او را میدهد اما نصیر مخالفت میکند. استون وکیل مبلغ 50000 دلار را بهعنوان حقالوکاله به خانوادهی نصیر پیشنهاد میدهد اما آنها ترجیح میدهند که این کار را به یک وکیل خانم و دستیار جوانش که حاضرند رایگان این کار را انجام دهند بسپارند.
در زندان به نصیر حمله شده و زخمی میشود. او بهشدت ترسیده و پیشنهاد فِردی را برای محافظت قبول میکند. فِردی نیز در اولین قدم فرد حملهکننده را در حضور نصیر خان ادب میکند. وکیل نصیر با نماینده دادستان بر سر 15 سال زندان بهشرط اینکه ناز اعتراف به قتل کند به توافق میرسد. او با نصیر در این مورد صحبت میکند و قرار میشود که نصیر در دادگاه اعتراف کند. در دادگاه نصیر دوباره اعلان بیگناهی میکند و وکیل و دادستان را حسابی عصبانی میکند. قاضی نیز برای نصیر محاکمه در حضور هیئتمنصفه را تصویب میکند. وکیل نصیر خان از ادامهی کار به دلیل تمرد نصیر منصرف میشود و آن را به دستیار جوان خود به نام چاندرا که تبار هندی دارد میسپارد.
نصیر تحت حمایت فِردی و با امکانات او در زندان از یک زندانی ترسوی آسیبپذیر تبدیل به یک قلدر بانفوذ میشود. خالکوبی کرده و منش او به سمت خلافکارهای باسابقه گرایش پیدا میکند. در بیرون از زندان چاندرای بیتجربه به سراغ استون وکیل میرود و او را بهعنوان وکیل دوم با خود همراه میکند. استون خود دارای مشکلات خانوادگی و سلامتی است اما میداند که نصیر خان بیگناه است و با تجربهای که دارد به چاندرا در جمعآوری مدارک بیگناهی نصیر کمک میکند.
او موفق میشود حداقل 3 نفر را پیدا کند که همگی میتوانستهاند در آن شب قاتل احتمالی باشند. همچنین قصور پلیس در جمعآوری و ثبت مدارک را به پرونده اضافه کند.
نصیر خان مجبور میشود که در قاچاق مواد مخدر به درون زندان با سایر نوچههای فردی همکار کند. او در آنجا به همراه فردی مواد مصرف کرده و به آن تقریباً معتاد میشود. روز دادگاه فرا میرسد و نماینده دادستان و چاندرای وکیل مدافع در حضور 12 نفر هیئتمنصفه کار خود را آغاز میکنند. نمایندهی دادستان که زنی باهوش و حیلهگر است تا حدودی موفق عمل میکند اما چاندرا نیز با کمک استون به هیئتمنصفه نشان میدهد که مظنونهای دیگری هم در این ماجرا وجود دارند که پلیس با سهلانگاری آنها را نادیده گرفته است. در یک دیدار خصوصی چاندرا با نصیر خان وارد رابطهی عاطفی شده و همدیگر را میبوسند غافل از اینکه دوربین این صحنه را ضبط میکند. همچنین نصیر خان در زندان با مشکل کمبود مادهی مخدر روبرو شده و از چاندرا درخواست میکند تا آن را برایش فراهم کند. در روزهای پایانی دادگاه چاندرا میخواهد که نصیر را بهعنوان شاهد احضار کند اما با مخالفت شدید استون به دلیل ریسک بالا روبرو میشود. چاندرا این کار را کرده اما نماینده دادستان با سؤالات خود نصیر را به تله انداخته و تا حدودی اوضاع را به ضرر نصیر تغییر میدهد. فیلم رابطهی وکیل و موکل لو میرود و قاضی دستور میدهد که استون بهعنوان وکیل اول، آخرین جلسه دادگاه را بر عهده گیرد. در همین حین دنیس بازرس متوجه میشود که در متهم کردن نصیر خان عجله کرده است. او با دیدن دوبارهی فیلمها متوجه میشود مرد جوان دیگری این قتل را انجام داده است.
مراتب را با نمایندهی دادستان در میان میگذارد اما او همچنان نصیر خان را متهم بهتری از نظر دادگاه دانسته و پیشنهاد توقف دادرسی را رد میکند. در آخرین جلسه دادگاه استون نطق جالبی کرده و شرایط را کمی بهبود میدهد. هیئتمنصفه پس از 2 روز مشورت به رأی قاطع نمیرسند و علیرغم فشار قاضی همچنان بر رأی شش بر شش خود اصرار میورزند. قاضی از نمایندهی دادستان درخواست میکند که یا باید محاکمهی دیگری در حضور هیئتمنصفه جدید را درخواست کند و یا نصیر خان را بیگناه اعلان کند. نمایندهی دادستان نیز که متوجه بیگناهی نصیر شده از ادامه کار منصرف شده و نصیر آزاد میشود.
چاندرا به دلیل اشتباه احمقانهاش از کار اخراج میشود، استون وکیل به همان شغل دفاع از خلافکاران خردهپا برمیگردد با این تفاوت که اکنون دلیل بیماری اعصاب خردکنندهاش را یافته و نصیر خان به دامان خانواده بازگشته اما اکنون او از یک جوان سادهی بیسروزبان سربهزیر تبدیل به یک خلافکار معتاد مغرور شده است.
سریال « شبِ » داستان خود را با ریتمی کند و نسبتاً خسته کننده آغاز می کند که به دلیل معرفی تک تک شخیصت های سریال قابل توجیه است. اما پس از اینکه نصیر متهم به قتل می شود، داستان جانی تازه می گیرد و افراد مختلف را درگیر داستان می کند و تقابل آنها با یکدیگر و دیالوگ های عالی شان داستان را پیش می برد.
«شب حادثه» آنقدر آمریکایی است که باورش سخت است که با الهام از یک سریال ایتالیایی ساخته شده است به نام «عدالت کیفری». سریال بریتانیایی را پیتر مفات برای بی بی سی طراحی کرده بود و سال 2008 روی آنتن رفت و در پنج شب متوالی اپیزودهای فصل اول پخش شد. قسمت اول ریال ماجرای مردی به نام بن کولتر با بازی بن ویشاو بود که پس از شبی عجیب متهم به جنایتی مش د که هیچ خاطره ای از آن نداشت.
هر فصل «عدالت کیفری» قصه ای مجزا داشت و مثلا فصل دومش ماجرای زنی بی اعصاب را تعریف می کرد که جسد چاقو خورده همسرش را در اتاق خواب شان پیدا می کرد و خودش متهم اصلی بود. این سریال در بین منتقدان بسیار موفق بود و جوایز متعددی هم برد؛ از جمله جایزه امی بهترین بازیگر مرد برای بن ویشاو و دو جایزه بفتای بهترین سریال درام و بهترین نویسنده برای فصل اول. قصه این سریال آنقدر جهانی بود که مسئولان شبکه اچ بی اُ به فکر ساخت نسخه آمریکایی اش بیفتند و مسئولیت این کار را هم به دو نویسنده ماهر و کهنه کار بسپرند؛ استیون زیلیان و ریچارد پرایس.
زیلیان در واقع شیفته ادبیات است و نوشتن فیلمنامه اساسا برایش کاری است ادبی. رویکردش در اقتباس هایش هم نشان می دهد عمل نوشتن برایش چقدر مهم است و دیالوگ های درخشانی که در این فیلم ها نوشته و خط روایی که برای ترجمان سینمایی این آثار ادبی خلق کرده، همگی نشان می دهد اول و بیش از هر چیزی یک نویسنده است که منحنی درام و دیالوگ برایش از همه چیز مهمتر است.
او در طراحی و نوشتن تمامی اپیزودهای «شب حادثه» فقط ایده اولیه «عدالت کیفری» را گرفته و با همراهی ریچارد پرایس که رمان نویس است و گاهی هم فیلمنامه می نویسد، سریالی پیچیده و امروزی درباره یک جنایت در نیویورک طراحی کرده است.
اولین اپیزود سریال با عنوان «ساحل» 10 ژوئیه 2016 روی آنتن رفت و تنها 774 هزار بیننده داشت؛ اما فردای پخش سریال نقدهای مثبتی که نثار این اپیزود 96 دقیقه ای شد، به مرور مخاطبانش را زیاد کرد و قسمت هشتم آن (قسمت آخر فصل اول) با 2.16 میلیون بیننده به کار خود خاتمه داد. منتقدان این سریال را که در فصل جوایز در پاییز امسال بیشتر از آن خواهیم شنید، تازه، دقیق، چند لایه، عمیق، استادانه و هیجان انگیز توصیف کرده اند.
احتمالا مسئولان شبکه اچ بی اُ به شدت از این اتفاق خوشحال هستند؛ مخصوصا که اوضاع این شبکه در رقابت با دیگر شبکه ها چندان روبراه نیست. سریال «وینبل» که اسکورسیزی با میک جگرو و ترنس وینتر برای شبکه ساختند پس از یک فصل کارش به انتها رسید. مهم ترین سریال این شبکه یعنی بازی «تاج و تخت» تنها دو فصل دیگر ادامه دارد و سریال «بازماندگان» هم که قرار بود مخاطبان را جادو کند به زودی فصل آخرش روی آنتن می رود و احتمالا هم اتفاق خاصی برایش نمی افتد.
بدین ترتیب وضعیت اچ بی اُ در سریال های درامش چندان خوشایند نیست و موفقیت «شب حادثه» مایه رضایت و امید مسئولان شبکه است؛ مسئولانی که هر چند بسیار خرج سریال جاناتان نولان یعنی «وست ورلد» کردند و تبلیغات گسترده ای برایش تدارک دیدند (برخلاف «شب حادثه)، اما چندان به آن امید ندارند و باید دید چه موقع تصمیم می گیرند برای ساخت فصل دوم «شب حادثه» اعلام آمادگی کنند.
«شب حادثه» در کارگردانی بااعتمادبهنفس است و از بافت بصری یکدست و پرکششی بهره میبرد. اما هرچه سریال در زمینهی شخصیتپردازی و درام شبیه به «کاراگاه حقیقی» است، در زمینهی داستانگویی و بخشهای جنایی آدم را یاد پادکست «سریال» (Serial) میاندازد. درست مثل آن پادکست که تکتک گفتگوها و لحظاتِ گذرا میتوانستند به عنوان مدرک و تکهای از پازل برداشت شوند، «شب حادثه» هم از چنین روندی پیروی میکند و از این طریق کاری میکند تا گوشها و چشمهایتان را در تمام لحظات سریال بیشتر از حد معمول تیز و باز کنید.
اما شاید یکی از بهترین ویژگیهای سریال که واقعا چند برابر به قدرت قصه افزوده است، بازیگران هستند. تمام بازیگران شناختهشده و نشدهی سریال هنرنماییهای خیرهکنندهای ارائه میدهند. از مامور زن مسن دادگستری که بهطرز مرگباری در کارش حرفهای و آرام است گرفته تا رانندهی ماشین نشکش که همان سکانسهای اندکش تاثیر تهدیدبرانگیز و غلط اندازش را میگذارد. اما اگر یک نفر باشد که کل سریال را به نام خودش بزند، جان تورتورو است که اپیزود به اپیزود چیز تازهای برای شگفتزده کردنتان رو میکند. تا اینکه در نهایت به اپیزود آخر میرسیم. جایی که تورتورو طی مونولوگی واقعا آدم را مجبور به تحسین دوبارهی او میکند. بعد از ۸ ساعت و اندی، تازه در این صحنه است که رسما متوجه میشوید چرا انتخاب بازیگر معرکهای مثل او اهمیت داشته است. او چنان غوغایی به راه میاندازد که از این به بعد در فهرست کردن بهترین هنرنماییهای تورتورو باید اسمی هم از کاراکتر او در این سریال بیاوریم.
«شب حادثه» در زمان غیبت «بازی تاج و تخت»، خلا «کاراگاه حقیقی» و تا آمدن بمب احتمالی بعدی اچبیاُ، «وستوود» شاهکار مشکلداری است که واقعا از وجود آن غافلگیر شدم. «شب حادثه» اگرچه مخصوصا به خاطر اپیزود نهایی نامیزان و نه چندان منسجمش سریال بینقصی نیست، اما یکی از بهترین سریالهای جدی و شوکهکنندهای است که به طرفداران درامهای شخصیتمحور پیشنهاد میکنم. این در حالی است که «شب حادثه» کاملا این پتانسیل را دارد تا به یک سریال آنتولوژی در مایههای «فارگو» نیز تبدیل شود و اگر فصلهای بعدی هم از چنین حجمی از جزییات و دقت و عشق بهره ببرند، مطمئنا «شب حادثه» این فرصت را دارد تا به یکی از بزرگترین نامهای اچبیاُ تبدیل شود. چون این سریال باری دیگر با همین ۸ اپیزود نشان میدهد که ما چرا اینقدر عاشق درامهای جنایی رازآلود هستیم و چرا این داستانها هرگز کهنه نمیشوند. کندو کاو در همین رازها است که به ما ثابت میکند که انسانها قادر به انجام چه کارهای هولناکی هستند و در مقابل چگونه میتوانند بر فراز آنها بلند شوند و کاری کنند که یک سیستم شکسته و مشکلدار تاثیر و قدرتش را از دست بدهد.