{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

ماجرای عجیب شال آبی بهاره افشاری برای نقش شیطان

ماجرای عجیب شال آبی بهاره افشاری برای نقش شیطان
کدخبر : 13173

بهاره افشاری بازیگر نقش به یاد ماندنی شیطان در سریال او یک فرشته بود این روزها حرف های جالبی در مورد این فیلم در صفحه اینستاگرامش منتشر کرده است.

به گزارش هنر ام‌روز، اگر جزو مخاطبان تلویزیون در سال های قبل باشید، حتما سریال او یک فرشته بود، اثر علیرضا افخمی با بازی خوب بهاره افشاری را به یاد می آورید که در رمضان 1384 از شبکه دو پخش شد. در این سریال بهاره افشاری نقش شیطان را ایفا می کرد که این روزها بسیاری از مخاطبان از آن به عنوان آنابل کودکیشان یاد میکنند، نقشی که بعد از سال ها هنوز در ذهن مخاطبان زنده است.

ماجرای انتخاب بهاره افشاری برای نقش شیطان سریال او یک فرشته بود

این قصه یک دختر دانشجو تئاتر که همون ترم اول ازش انصراف میده و تصمیم می گیره نقاشی بخونه، چون دوست داشت طراح لباس بشه و آرزوش این بود پولهاشو جمع کنه و بره هند و طراحی لباس بخونه، دختر ما انقدر برای این کارش زحمت کشید که سال 83 شد جوانترین طراح لباس سال، درست همون زمانی که آقای عیاری او رو برای یکی از نقش های زن اصلی سریال روزگار قریب انتخاب کرده بود و من داشتم بازی می کردم تا قبل از اون همیشه بازیگری برام علی السویه بود.

شب ها تدوین می کردم و صبح ها مهد کودک درس می دادم و می خواستم لیسانس بگیرم و برم سمت سرنوشت و طراحی فن شوهای بزرگ در خارج از کشور رو انجام بدم و گاهی اگه دلم خواست در سینما ایران طراحی و بازیگری انجام بدم.

من یه استودیو طراحی لباس داشتم که منبع درآمد خوبی بود و خیلی از بازیگرها از من خرید می کردند. من در سریال روزگار قریب بازی کرده بودم و هنوز پخش نشده بود یعنی هنوز بازیگر نبودم، یکی از کسانی که در اون زمان افتخار طراحی لباسشون رو داشتم، خانم پوران درخشنده بود، ایشون بعد از اینکه متوجه شدن که من در سریال جناب عیاری بازی کردم به من پیشنهاد بازی در رویای خیس را دادند و من هم قرار داد بستم.

سال اول دانشگاه بودم، بعد از انصرافم از تئاتر، ناگهان گوشی موبایلم وسط کلاس زنگ خورد، آقای برزو نیک نژاد بودند، گفتند سریع برو دفتر فلان جا برای تست، کار خیلی خوبه، مناسبتی برای ماه رمضان، نقش به صورتت میاد تا اومدم بگم قرارداد دارم و... گفت برو مهمه من هم با خودم گفتم میرم و اونجا میگم قرارداد دارم و به کسی هم بر نمی خوره و میام بیرون.

اومدم برم برای تست گفتم آخه با مقنعه با مانتو زیر زانو و شلوار پارچه ای سرمه ای نمی گن اداره مرخصی گرفتی اومدی، هی با خودم غر می زدم و می گفتم کی می خوای نه گفتن رو یاد بگیری. بعد هم گفتم بین 1000 نفر آدم کی به تو دقت می کنه...

 

اومدم از دانشگاه بیرون جلو در از یه دستفروش که شال های رنگی 1000 تومنی می فروخت، یه شال گرفتم همه شال ها زدگی داشت گفتم یه سالمش رو بده گفت بیا این آبی سالمه. گفتم آخه آبی انقدر آبی بهم نمی اومد که گفتم سر نکنم برم محل، وضعیت رو بررسی کنم اگه لازم بود سر می کنم.

من زنگ دفتر رو زدم، دیدم نیمی از بازیگرهای مطرح اون سال ها و نیمی دیگه از کسانی که بعدها بازیگر شدن، در راهرو نشستند. آقای نیک نژاد گفتند کجایی منتظرن، گفتم منتظر من، می دونید کیا اینجان گفت یه چهره ناشناس می خوان واسه نقش.

شال آبی رو سر کردم و رفتم داخل، تهیه کننده و کارگردان نشسته بودند، گفتند بشین، ده دقیقه با هم حرف می زدند، یه دفعه کارگردان جناب افخمی گفت کی بهت گفته شال آبی سر کنی؟ گفتم کسی نگفته، گفت راست بگو گفتم به خدا و ماجرا رو براش تعریف کردم. گفتن عجب...اونجا اینها با شال آبی از همه تست گریم برای عکس می گرفتند که هم معصومیت و هم وجه شیطانی رو با این رنگ متوجه بشن.

تهیه کننده و کارگردان من رو بازخواست می کردند و می گفتند پس کسی بهت لو نداده؟ پس از قصه چیزی نمی دونی؟ پس نمی دونی برای چه نقشی اومدی؟ و....

گفتم من قرارداد دارم اصلا نمی تونم برم سر کار دیگه ای که بخوام براش اونقدر نقشه بچینم اونها گفتند چی؟ برای چه کاری؟ گفتم برای کار خانم درخشنده گفتند تو هنوز نیومده چطور با عیاری و درخشنده کار می کنی؟

خلاصه جلسه اون روز شبیه تست نبود و به گپ و گفت گذشت، متوجه شدم نقش خاصی هست اما نمی دونستم چی، گفتند می تونی فسخ کنی گفتم نه، گفتند حتی اگه بدونی کار خیلی خفنه و...

گفتم حالا مگه انتخاب شدم، گفتند تو برو ما بهت خبر میدیم حالا این وسط ها آقای افخمی به آقای عیاری زنگ می زنه و ایشون هم لطف می کنند از بازی و اخلاق حسنه من تعریف می کنند و...

 

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها