آخرین سریال تلویزیون که خیلی دوستش داشتید کدام بود؟
آخرین سریالی که در صداوسیما تماشا کردهاید و دوست داشتهاید کدام بوده؟
به گزارش هنر امروز، بررسی سریالهایی که تا کنون پخش شده و علاقمندان زیادی داشته است.
زیرخاکی
زهرا فکرانه نوشت: به دلیل نزدیک بودن شخصیت های اصلی داستان با آدمهایی زیادی از جامعه و ملموس بودن جزئیات فیلمنامه و مشابهت آن با زندگی واقعی، «زیرخاکی» برای من چیز دیگریست. مطمئناً همه ما داستانهایی از این که کسی گنج پیدا کرده و ثروتمند شده را شنیدهایم ویا حتی در میان آشنایان لمس کردیم، «زیرخاکی» با توسل به همین مضمون آشنا خودش را به مخاطب متصل میکند، طبیعتا نوع پوشش بازیگران و اصولا اجرای کار هم در ایجاد این صمیمیت تاثیر زیادی داشته.
در چشم باد
فاطمه سرایی نوشت: «در چشم باد» بهترین سریال تلویزیونی من بوده؛ زندگی ساده و واقعی یک ایرانی. قصه زندگی یک خانواده با همه تلخی و شیرینیهایش. نمایش زندگی در تاریخ ایران. عشق، دلدادگی، وطنپرستی. عصیان و جنگ و هر آنچه که مردمان ایرانی با پوست و خونشان درک کردهاند. «در چشم باد» فیلم و سریال نبود، بلکه نمایش نمادین زندگی یک ایرانی واقعی بود که صد البته با موسیقی حسین علیزاده دلنشینتر شده.
تبریز در مه
حسن قربانی نوشت: «تبریز در مه»، کار ارزشمندی که با صدای زیبا سالار عقیلی و سمفونی زیبای ایرانی به تصویر کشیده شده. در این سریال تاریخی حقایق واقعی تاریخ یک کشور کهن نشان داده شده و بخش با ارزش این سریال، نشان دادن فرهنگ و تمدن تبریز است، چیزهایی مانند تعزیه خوانی و عزاداری مردم. جایگاه ایران در زمان سلطه انگلستان و روسیه هم به خوبی نشان داده شده و همچنین فشارهای اقتصادی در آن ایام. نقطه قوت کار دیالوگها است که از استحکام و ابتکار لازم برخوردار بوده.
وضعیت سفید
علیرضا باقرپور نوشت: انتخابم سریال «وضعیت سفید» است. یک دهه از پخش آن میگذرد ولی هنوز هم تازگی دارد. از آن تمامنشدنیها. تجسم سالهای عجیب دهه شصتی که تا ابد خاطراتش ماندگار است. موشکباران، پناهگاه، عشق در دوران نوجوانی و الباقی داستان. روایت کارگردان در این اثر دلنشین است؛ از آن آثاری که جنسش با نگاه مخاطب کوکِ کوک شده. تا به حال آثار زیادی به آن دوران پرداختهاند اما پیشنهاد میکنم از قاب نگاه حمید نعمتالله این اثر را دنبال کنید.
داستان یک شهر
مژگان راسخی نوشت: «داستان یک شهر» ساخته اصغر فرهادی شاید تنها سریال این سالهای بود که به واقع به مسائل اجتماعی پرداخت. «داستان یک شهر» روایت گروه برنامه ساز «در شهر» بود؛ برنامهای که در سالهای ابتدایی شبکه پنج تهران پخش میشد و جزو برنامه های پرطرفدار این شبکه بود. سریالی جسور در مطرح کردن بعضی از مسائل که این روزها در سریالهای تلویزیون جایی ندارد، شاید به همین دلیل است که باز پخش این سریال همیشه با اما و اگر همراه بوده. نباید این نکته را فراموش کنیم در عین حال که موضوع سریال جذاب بود، در اجرا نیز حرفی برای گفتن داشت.
سه در چهار
سعید خرمی نوشت: شاید تنها سریالی بود که واقعا از ته دل با تماشایش خندیدهام. سریالی کاملا باورپذیر. نمایش زندگی مردم عادی با پیچیدگیها و معضلات خاص خودش. «سه در چهار» از دلِ زندگی مردم بیرون اومده بود. نمایش کل کل دو باجناق در قالب طنز که در فرهنگ جامعه ما ریشه دارد در کنار نمایش چالشهای طبقه متوسط ایرانی و تلاش برای داشتن یک زندگی نرمال. جنگ نابرابر برای زنده ماندن، نه زندگی! سریال از این واقعیتر؟ در حالی که لبخند بر لب مخاطب میآورد اما بیانگر زندگی خودِ خودِ مردم ماست.
لیسانسهها
ایمان عبدلی نوشت: «لیسانسهها» را دوست دارم، چون با نگاهی پوچانگارانه در قالب طنز موقعیت به تخیل و فانتزی بها داده، یعنی قرار نیست شکل سادهای از کمدی ایرانی که بیشتر متکی بر کلام است، باشد. در لیسانسهها تلاش شده، برای لبخند مخاطب برنامه و پلن داشته باشند و البته این تلاش محدود به اجرا نمانده و فیلمنامه هم کاملا منطبق بر واقعیات موجود در جامعه هست، در ضمن اینجا مثلا ما کاراکتری در سطح حبیب داریم که در نگاه اول تیپ نشان میدهد اما انقدر ظرفیتهای منحصر به فرد در خودش دارد که اتفاقا تبدیل به یک کاراکتر خاص شده و از تیپ عبور کرده، «لیسانسهها» فرهنگ کالت خودش را دارد، مگر ما در این سالها چند سریال در این سطح داریم که میشود با ارجاع به مختصاتش فرهنگ مشترک ایجاد کرد؟
بزنگاه
طلیعه احمدی نوشت: جای رضا عطاران در تلویزیون خالی است، این را با هر بار مشاهده دوباره «بزنگاه» بیشتر متوجه می شوم، برخی از کمدی او به عنوان «چرک» یاد میکنند اما خب آنها درک جهان کارهای عطاران را ندارند، چون آن چه که «چرک» اسم گذاشتهاند در واقع ملموسترین شکل بازتولید زندگی مردم در قاب تلویزیون بوده، همین حالا به اینستاگرام سر بزنید، حتما سکانسی پیدا میکنید که از «بزنگاه» باشد و خنده بر لبانتان بیاورد.