سریالDr Who: بلندترین و مشهورترین سریال علمی-تخیلی جهان
این سریال دربارهی مسافری مرموز با ماشین زمان مخصوص خود به نام دکتر (The Doctor) است و سی و سه فصل دارد.
سریال دکتر هو (Doctor Who) مجموعه ای تلویزیونی است که اولین نسخه آن از سال ۱۹۶۳ شروع به پخش کرد. این مجموعه در بین سال های ۱۹۶۳ تا ۱۹۸۹ به طور منظم پخش می شد و پس از آن روند ساخت قسمت های جدید به طور کامل متوقف شد. در سال ۱۹۹۶ تلاش هایی برای بازگشت این مجموعه به تلویزیون انجام شد اما متاسفانه طرح های پیشنهادی هیچ کدام جواب نداد و ساخت این سریال دوباره متوقف شد. سرانجام در سال ۲۰۰۵ «راسل تی دیویس» نویسنده، کارگردان و تولید کننده اهل ولز موفق شد تا به عنوان سازنده جدید این مجموعه انتخاب شود و سپس کار خود را برای ساخت مجدد این سریال آغاز کرد و پس از سال ها، قسمت جدید سریال دکتر هو در سال ۲۰۰۵ از شبکه بی بی سی پخش شد.
این مجموعه به دلیل قدمت و طول عمر زیادی که دارد به عنوان یکی از نمادها و نشانه های فرهنگ معاصر بریتانیا نیز شناخته می شود. این مجموعه که از سال ۲۰۰۵ پخش خود را شروع کرده است اکنون و پس از ۱۵ سال هنوز در حال پخش است و با استقبال بسیار خوب بینندگان نیز روبرو شده است.
داستان دربارهی این است که سالها پیش، نسل اربابان زمان، منقرض شد. کمتر کسی به درستی دلیل این انقراض را میداند، ولی نکتهٔ مهم اینجاست که از آن نسل، فقط یک نفر، بازمانده است. شخصی که در تمام کهکشانها، او را به نام دکتر میشناسند. این نام، در هر کهکشان، معنی و مفهوم خاصی برای اهالی آن کهکشان دارد. برای مثال در سیارهٔ زمین، دکتر به معنای شخص حکیم و خردمند و شفابخش است. و یا مثلاً در سیارهٔ آکنده از جنگل «گاما»، مردمش، دکتر را به معنای «جنگجو» میدانند. تولید مجموعه دکتر هو در بی بی سی قدمتی تقریباً پنجاه ساله دارد و بخشی ویژه از خاطرات نسلهای مختلف مردم بریتانیاست تا کنون یازده هنرپیشه صاحب نام در نقش دکتر هو ظاهر شدهاند که آخرین آنها مت اسمیت است.
اهالی سیاره گالیفری «تایم لردها» یا همان اربابان زمان، تنها ساکنین سیارهٔ «گالیفری» هستند که همانطور که اشاره شد، قرنها پیش، منقرض شدند. این نژاد، تواناییها و قابلیتهای زیادی دارند که به نوعی، آنها را از دیگر مخلوقات متمایز و برتر میکند. یکی از مهمترین تواناییهای آنان، کنترل زمان است. به صورتی که سفر و حرکت در زمان، راحت ترین کارِ ممکن برای آنان است، در صورتی که نژادهای دیگر، برای سفر در زمان باید مشقت زیادی را متحمل شوند. هر ارباب زمان، میتواند برای خودش یک ماشین زمان بسازد. همچنین اربابان زمان زبانِ مخصوص دارند که هیچ نژادِ دیگری نمیتواند آنرا ترجمه کند. عمر بسیار طولانی هم از دیگر قابلیتهای اربابان زمان است. به این صورت که اربابان زمان میتوانند در هنگامی که مرگشان فرا میرسد عمل تجدید حیات را انجام دهند و یک بدن کاملاً جدید برای خود بسازند و آسیبهایی که به بدن قبلیشان رسیده را پشت سر بگذارند. دکتر نیز تا به حال ۱۱ بار عمل تجدید حیات را انجام داده است.
یکی از نکات قابل توجه در سریال که مخاطبان را به خود جلب میکند وسایل دکتر است، که معرفی از آنها خواهیم داشت.
-پیچ گوشتی فراصوتی:
این یکی از وسایل بسیار پر کاربرد دکتر هست و از عملکردهای معروفش میشود به آنالیز ترکیبات اشیاء و همینطور بازکردن قفلها از دور و هک کردن وسایل الکترونیکی اشاره کرد، ولی کاربرد مشخصی ندارد و در قسمت های مختلف دکتر از آن استفاده های متنوع تری میکند.
-کاغذ ذهنی:
این کاغذ سفید و خالی مجوز ورود دکتر به هر جا و مکانی است، هنگامی که دکتر به شغلی فکر کند آن کاغذ سفید بدل به کارت شناسایی آن شغل میشود.
-لیزر فراصوتی:
این سلاح توسط فرمانروا یکی از در قسمت صدای طبلها استفاده شد، دکتر نیز برای غلبه بر فرمانروا در شورش والیانت از آن استفاده کرد اما به دلیل داشتن قفلهای ایزومورفیک موفق به استفاده از آن نشد و مهمترین کار آن کشتن و شکنجه است.
-دستگاه تلپورت:
دستگاهی است که در قسمت صدای طبلها دکتر از آن برای فرار از نژاد آینده استفاده کرد. این دستگاه متعلق به کاپیتان جک هارکنس است و کار اصلی آن سفر در مکان و زمان است بدون کپسول زمان.
- تاردیس:
دکتر یک ماشینِ زمان بنامِ «تاردیس» دارد . نمای بیرونیِ تاردیس، یک کیوسک تلفن پلیس است ولی از داخل، بیشتر شباهت به یک سفینهٔ فضایی دارد. اشخاصی که برای اولین بار قدم به داخل تاردیس میگذارند، غالباً یک جملهٔ مشترک را به زبان میآورند: «داخل آن بزرگتر از بیرون آن است» . تاردیس راهروها و اتاقهای زیادی دارد. یک کتابخانه و حتی یک استخر هم درون تاردیس وجود دارد .ماشینهای زمانِ اربابان زمان، دارای روح هستند. در واقع هر تایم لرد، برای ساختن یک ماشین زمان، باید مقداری از وجود خودش را در هسته مرکزی این ماشین قرار دهد. تاردیس کاملاً هوشمند است و بسیاری از کارها را خودش و بدون دستور دکتر انجام میدهد و بعضی مواقع اشتباهاتِ دکتر را هم تصحیح میکند. واژه ی (TARDIS) در تمامی دیکشنری ها وارد شده است و به معنای چیزی است که درونش بزرگتر از بیرونش است.
دربارهی روایت این سریال میتوان اینگونه گفت که، طرح اساسی داستان از این قرار است: یک مسافر زمان بیگانه و پیر که به اتفاق همراه انسانیاش (که اکثراً یک دختر جوان است) اطراف و اکناف کیهان و زمان را کاوش میکند و ماجراهای زیادی از سر میگذراند. در نخستین فصل سریال، 52 سال پیش، همراهِ مسافر زمان، نوهی او بود (بعید نیست همین موضوع الهامبخش سازندگان سریال ریک و مورتی هم باشد!).
ایده کمیشبیه برنامههای تلویزیونی آموزشی کودکان است و شما را به یاد “سفر های علمی” میاندازد، نه؟ دلیلش این است که واقعاً و در ابتدا هدف سازندگانش هم همین بوده است. سال 1963 و به درخواست تهیهکنندهی شبکهی بیبیسی، سیدنی نیومن، سفارش ساخت یک سریال آموزندهی سفر در زمانی کودکانه به ورایتی لمبرت داده شد و از همان سال با انتخاب “ویلیام هارتنل” در نقش اصلی، ساخت و پخش سریال آغاز شد. ولی دکترهو به مرور زمان به چیزی بیشتر از آنچه هدفش بود تبدیل شد. بینندگان کودک سریال رشد کردند و حالا از سریال انتظار بیشتری داشتند و به تبع آن، داستانها هم جدیتر شدند و خیلی جاها طعم طعنههای سیاسی گرفت، تا جایی که در The happiness patrol مارگرت تاچر رسما و علنا (و در خود بیبیسی) مسخره شد. از آن مهمتر، دکترهو به تربیت نسلی از نویسندگان علمیتخیلی و فانتزی پرداخت. همان زمانی که کودکانی مثل جیجی آبرامز در آمریکا مشغول تماشای پیشتازان فضا بودند و کشتی رویاها از دریچهی تصویر پرواز انترپرایز در ذهنشان راهی سفر میشد، کودکان خلاق و گوشهگیری هم بودند که هر یکشنبه دکترهو میدیدند و با تماشای ماجراهای دکتر و همراهش و جنگ و جدلهایشان با دالکها و آکسون ها، شگفتزده میشدند. فقط یکی از کودکان آن نسل که از همان روز اول بینندهی سریال بوده، نیل گیمن است که خودش اقرار دارد : “دو روز بود که من احساس خدایی کردم. یکی اولین بار که برای بتمن کامیک نوشتم و دومیاولین باری که برای دکترهو قلم زدم” . این نویسندگانِ بالقوهی خردسال مقرر بود تبدیل به نسلی شوند که در دورههای بعدی سریال را از چالهی نابودی نجات میدهند و دوباره میسازند و تبدیل به یکی از شاخصترین آثار ژانری حال حاضر میکنند.
در واقع شاید دکترهو فقط یک شخصیت ثابت داشته باشد: دکتر!
دکتر (این یک عنوان نیست!) بیگانهای است از سیارهی دورافتادهی گلفری و از نژادی به اسم “تایملرد ها” که در سفر در زمان و تسلط به بعد چهارم به استادی محض رسیده اند. تایملردها نژادی شبهانسان هستند با تفاوتهای اندک (مثلا دو قلب دارند). آنها ماشینهای زمانی دارند به اسم تاردیس که با کمک آنها در فضا و زمان سفر میکنند. درون تاردیس 11 بعدی است و بیرونش 3 بعدی، بنابراین از بیرون اندازهی محدودی دارد و از درون دالان بیکرانی از اتاقها و سالن های مختلف است. تاردیس میتواند از بیرون به هر شکلی در بیاید و خودش را با محیط آن زمانه و مکان وفق دهد. ولی مدار تلوّن تاردیس دکتر آسیب دیده و نتیجتا شکل بیرونی آن به طور دائمیبه شکل یک کیوسک تلفن آبی رنگ پلیس در آمده. دکتر یکی از این تایملردهاست که علاقهی عجیبی به سیارهی زمین دارد و در بدایت امر نوهاش، سوزان را به زمین آورده تا در آن جا درس بخواند. او از گجتها و ابزارهای مختلفی در موقعیتهای متفاوت استفاده میکند که معروف ترین آن ها، یک پیچ گوشتی صوتی است که محیط را آنالیز میکند، قفلها را میگشاید و به طور کلی، عصای جادویی دکتر است. داستان از روزی شروع میشود که دو نفر از معلمهای سوزان اتفاقی وارد تاردیس دکتر میشوند و به گذشته و عصر انسانهای غارنشین میروند، و این شروع سفری میشود که بعد از بیش از نیم قرن تا همین امروز ادامه دارد.
نکتهی منحصر به فرد دربارهی دکترهو، کاراکتر دکتر است. قبل از هر چیز بگذارید به شما اطمینان خاطر بدهم قرار نیست از اول تا آخر سریال یک نفر را در نقش دکتر ببینید. بازیگر دکتر هم مثل جیمز باند دائما عوض میشود – در واقع پیتر کاپالدی که این روزها لباس دکتر را پوشیده، 12 امین دکتر است. فرق دکترهو و جیمز باند اما این است که این تغییر چهرهی بازیگر اصلی، در روند داستان نادیده گرفته نمیشود و جزئی از پلات است. تایم لردها توانایی خاصی به اسم “ریجنریت” دارند که میتوانند به کمک آن، بدن و چهرهشان را در پایان یک دورهی زندگی تغییر دهند و در بدن جدیدی به حیاتشان ادامه دهند . بدن جدید چیزی نیست جز حقهی عوامل پشت صحنه برای تغییر بازیگر، ولی با این حال توانسته درتمام این سالها سریال را مستقل از بازیگر سازد و زنده نگه دارد. دکتر جدید همان دکتر قبلی است، فقط چهرهی متفاوتی دارد و در اخلاقیات جزئی کمیمتفاوت است. ولی در کل همان تایملرد است و همان خلق و خو. همراه دکتر هم به تناوب تغییر میکند و در واقع جدا شدن هر همراه – چه به سبب مرگ باشد چه توافق و چه هر واقعهی خاص دیگری – اتفاق مهمیدر سریال محسوب میشود و پایان یک آرک داستانی و شروع آرک جدید است.
دکتر از آن دسته قهرمانان کلاسیک خونسرد هانسولویی یا بزن و بهادر تالکینی نیست. به نوعی میتوان تاثیرات فرهنگ شرقی را در نوع کاراکتر دکتر دید با طعم بریتانیایی خاصی که به آن افزوده شده.یعنی به واقع دکتر قهرمانی کوروساوایی است به اختلاط شرلوک هولمز و جیمز باند (نکتهی جالب برایتان شاید این باشد که دکتر سوم، جان پرت وی، در جوانی و سالها قبل از دکتر شدن، در نیروی دریایی سلطنتی انگلستان به عنوان یک افسر خدمت میکرد و مستقیما به نخستوزیر، وینستون چرچیل گزارش میداد. در آن زمان، همرده و دوست نزدیک او، یان فلمینگ بود. خالق جیمز باند که گویی در خلق کاراکتر معروفش، تا حدی از بازیگر آیندهی دکترِ سوم و شخصیت او نیز الهام گرفته). دکتر قهرمانی است که خودش را قهرمان نمیشمارد. بیمحابا و برای هیجان به دل خطر میزند و عزیزانش را هم به خاطر میاندازد. بالاتر اشاره شد دکتر، شرلوک هولمز کیهانی است و دلیلش همین با کله دویدنش به خطر است. همان علاقهای که هولمز به پروندههای عجیب و منحصر به فرد –فارغ از موکلینش- دارد را دکتر به موجودات غریب و موقعیتهای جدید دارد و به گفتهی خودش، در حال دویدن به سمت همه چیز است تا بتواند دیدنیهای در حال محو شدن را در آخرین لحظات ببیند و سر از آنها در بیاورد. دکتر به کمک چیزی جز دانش و زبانش نیست که هیولاهای مختلف را شکست میدهد. در واقع مهم ترین سلاح دکتر، کلمات هستند (این جمله ایست که بارها در طول سریال تکرار شده و آخرین آنها در همین فصل اخیر سری مدرن بود). دکتر کاراکتری وراج است و پر سر و صدا. در همه چیز جنبهی طنز را مییابد و گویی آمده که جهان و جدیترین موجودات را به هجو و بلکه هزل بکشد. از خشونت بیزار است و به نوعی میتوان گفت از لایتترین و اخلاقمدارترین کاراکترهای فیکشن است. و همین است که باعث میشود اندک مواردی که جدی میشود یا خشمگین یا غمگین یا احساساتی، در پیوستگی سریال نشاندار شود و تبدیل به نقطهی خاصی شود، چه خداحافظیاش با نوهاش باشد و چه فریاد کشیدنهایش در پایگاه فضایی گذرگاه شیطان.
استیون موفات، شورانر فعلی سریال و خالق سریال شرلوک، دربارهی دکتر گفته :
“وقتی این قهرمان خاص ساخته شد، اونا بهش یه نوع اسلحهی فضایی عجیب ندادن. بهش یه پیچ گوشتی دادن که چیزا رو باهاش درست کنه. و وقتی نوبت به وسیلهی نقلیهی خاص رسید بهش یه سفینهی بزرگ و پر از سلاح های مختلف ندادن. بهش یه کیوسک تلفن دادن که مردم زنگ بزنن و ازش کمک بخوان. و وقتی که میخواستن دربارهی قدرتهای ویژه کار کنن، بهش کنترل ذهنی یا نیروی بدنی قوی ندادن. بهش یه قلب اضافه دادن. فکر میکنم این خیلی چیزها دربارهی کاراکتر بگه….دکتر در واقع خداییه که سعی داره انسان باشه”
خاص بودن دکتر پشت این نکتهی ساده نهفته است که پر سر و صدا بودن و وراجیهایش از نوع جارجار بینکزی روی اعصاب نیست. مسئولین انتخاب بازیگر گویی حواسشان بوده که همیشه بازیگرانی انتخاب کنند که بیننده از قدم زدنشان بر صفحهی تلویزیون و صحبت کردن تئاتریشان روی صحنه لذت ببرد. در واقع فقط یک بار انتخاب بازیگر بد برای دکترهو کافی بود که سریال رسما کنسل شود و سالها زمان لازم باشد تا دوباره احیا شود.
مسئلهی دیگر تنوع شخصیتی دکتر به فراخور تغییر بازیگرش است. اکثر طرفداران دکترهو، دکتر مورد علاقهی خودشان را دارند. چه جان پرت وی پر تحرک و اکشن باشد، چه تام بیکر بیگانهی طناز، چه دیوید تننت دلربا یا مت اسمیت هیپی یا پیتر کاپالدی با طنز خشک و جدیش! تمام بازیگران سعی میکنند چیز جدیدی با خود به کاراکتر بیاورند و موفق میشوند جمعی از هواداران را با خود همراه کنند و نوعی پیمان بین خودشان و آنها ببندند که ما دکتر شما هستیم. تغییر هر دکتر میتولوژی را تغییر نمیدهد. دشمنان و دوستان و مکانها و عناصر ژانری همان میمانند که بودهاند و سریال پشت به گذشتهاش نمیکند. ولی تولد هر دکتر جدید، به نوعی لحن و تم سریال را هم تکان میدهد. برای مثال در حالی که دوران دیوید تننت (دکتر دهم) در همین سری مدرن نوعی رمانتیک کلاسیک ماجراجویانهی بریتیش بود، دوران مت اسمیت(دکتر یازدهم) تبدیل به داستان پریانی سرخوش شد با همان حال و هوای سریال دیگر شورانرش (شرلوک) و حالا دوران پیتر کاپالدی(دکتر دوازدهم) ، فصل جدیت سریال است و نزدیک شدنش به لحن اکس-فایلز و استایلی نو و جدید.
تری پریچت فقید با صورتی برافروخته اصرار میورزید که دکترهو علمیتخیلی نیست و با اینکه به آن معتاد شده و نمیتواند از دیدنش دست بکشد، آن را به عنوان یک کار در ژانر سای فای قبول ندارد. خب حق با اوست. دکترهو در واقع آشی از انواع ژانر هاست که خوب در آمدن هر ژانر بستگی به آشپزش دارد و گرچه شکل و شمایل کلی و عناصر ژانری سریال فریاد میزنند که این علمیتخیلی است و تلاشِ گاهی مذبوحانهی نویسندگان هم بر این است که نهایتا توضیحی به اصطلاح علمیبرای داستان سر هم کنند. ولی شاید به ندرت و فصلی یک اپیزود بتوان در آن علمیتخیلی واقعی پیدا کرد.
سریال از سال 1963 تا 1989 در قالب 26 فصل کلاسیک با 695 اپیزود پخش شد و بعد کنسل شد. در این فاصله فقط در فیلم تلویزیونی سال 1996 (که دکتر هشتم در آن معرفی شد) خبری از دکترهو بود و بعد دوباره سریال تعطیل بود تا سال 2005 که راسل تی دیویس تیمیمتشکل از نویسندگان بزرگشدهی دکترهو تشکیل داد و به جای ریبوت کردن سریال، دنبالهی آن را از آخرین جایی که رها شده بود گرفت و این بار، سیارهی دکتر را نابود کرد و مسئول نابودی آن را خود دکتر اعلام کرد. در واقع دکتر را تبدیل به نوعی سوپرمنِ در فقدان کریپتون معرفی کرد، با این فرق که خودش هیولایی بوده که کریپتونش را برای نجات کیهان به خاک و خون کشیده. از سال 2009 مدیریت این تیم نویسندگان به عهدهی استیون موفات بوده است. به سریال از سال 1963 تا 1989 سری کلاسیک میگوییم و از 2005 تا کنون سری مدرن.
دکترهو در واقع محل تضارب ژانرهاست . ممکن است در اپیزودی شاهد یک درام تاریخی باشید و در بعدی یک کمدی زمینی ببینید و بعدی یک فانتزی تینیجری باشد و بعدی یک علمیتخیلی ژانری. تمام اینها هم البته مسلما خوب نیستند و از میان بدها، خوبها با صبر بیننده و مداومتش بر تماشا به دست میآیند و جدا میشوند. دلیل چنین به هم ریختگی و تنوعی در ژانر و لحن سریال این است که دکترهو در واقع یک سریال به معنای پیوستگی داستانی آن نیست. بیشتر نوعی آنتولوژی است از نویسندگان مختلف که هر کدام داستان خودشان را در این مدیوم خاص روایت میکنند و میروند. فقط نگاهی به لیست بعضی از نویسندگان بیندازید : از استیون موفاتِ خالق شرلوک و نیل گیمن (که سندمن و خدایان آمریکایی و کورالین را از او داریم) و پاول کورنل کمیک نویسی که saucer country را برای ورتیگو نوشته بگیرید تا ریچارد کورتیسِ خالق مستربین و افعی سیاه و داگلاس آدامز که راهنمایی مجانی برای مسافرین کهکشانی فراهم کرد. این نویسندگان کمتر تناسبی با هم دارند و شاید در جایی به جز دکترهو نتوان آنها را در یک تیم کنار هم دید. در سری کلاسیک داستان های مختلف بدون کوچک ترین ارتباطی با هم در یک فصل جا میگرفتند و فصل به معنی واقعی کلمه یک آنتولوژی میشد از دیدگاهها و داستان های مختلف نویسندگانی مفترق که تنها ویژگی مشترکشان ، یکی بودن کاراکترها بود. در سری مدرن تلاش شد به نوعی داستانهای جدا از هم به هم متصل شوند و در فینالی به هم برسند و یک آرک داستانی بسازند. ولی همچنان هم بهترینهای دکترهو، اپیزود های مستقل از تمامیت فصل هستند.
حجم زیاد دکترهو برای ناظر خارجی وحشتآور است. سریال اصلی حدود 700 اپیزود در سری کلاسیک و بیش از 100 اپیزود در سری مدرن دارد. به جز آن میتولوژی دکترهو فقط شامل سریال اصلی نمیشود. دکترهو شامل دهها اپیزود ویژه و مینیاپیزود و وبیزود، چند صد جلد کمیک و رمان و داستان کوتاه (آن هم از نویسندگانی مثل گیمن و اوین کالفر و مایکل اسکات) و بیش از 1000 ساعت نمایش صوتی موفق (از کمپانی بیگ فینیش) میشود. مسلما اشراف بر چنین حجمیاز اطلاعات غیر ممکن است. ولی شاید بهتر باشد همان توصیهای که نیل گیمن به تازه واردها کرد را به کار ببندیم :
” ببین، یک کاراکتر داریم به اسم دکتر که خیلی باهوشه. یک ماشین زمان داره به اسم تاردیس که باهاش تو فضا سفر میکنه. و کارهاشو با حرف زدن پیش میبره. همین! حالا خفه شو، بشین و blink رو ببین “
نیل گیمن هنگام ادای این کلمات از ذات آنتولوژیگونهی دکترهو به خوبی مطلع است و میداند لازم نیست فرد برای لذت بردن از آن تمام سریال را دیده باشد و اطلاعات گستردهای داشته باشد. بلکه میتواند از یک اپیزود مستقل در میانهی کار شروع کند و با تماشای آن، گوشهای از نقاط لذت سریال را دریابد. قسمتی که گیمن به آن اشاره میکند، اپیزودی است که در یکی از بهترینها بودن مورد توافق همه است. داستان مجسمههایی سنگی که وقتی به آنها نگاه میکنید بی آزارند، ولی وقتی رو بر میگردانید، به شما حمله میکنند و به شیوهای رحیمانه به قتلتان میرسانند. قسمت دهم از فصل سوم سری مدرن!
اپیزود دیگری که شاید برای تماشای تازهواردها خوب باشد، قسمت دهم از فصل چهارم سری مدرن است به اسم midnight . داستانی به نویسندگی راسل تی دیویس که تماما درون یک کابین رخ میدهد و مبارزهی کلامیدکتر است با بیگانهای که نمیتوان او را دید و مانند اجنه جسم مسافرین را تسخیر میکند و صدایشان را میدزدد.
یکی از اپیزود های خوب دیگر، doctor’s wife است به نویسندگی خود نیل گیمن. اپیزود 4 از فصل ششم. اپیزودی که در آن گیمن همانقدر باورپذیر رابطهی رمانتیک یک بیگانهی پیر و ماشین زمانش را تصویر میکند که پیشتر موفق شده بود آن را میان یک راهب و یک روباه در شکارچی رویا مصور سازد.
اگر مشتاق تماشای کلاسیکها هستید شهر مرگ به شما توصیه میشود. داستانی دربارهی بیگانهای که در زمان چندپاره شده و هر تکهاش همزمان در تلاش برای چیدن نقشهای است که به نخستین روزهای پیدایش حیات در زمین بازگردد و جلوی انفجار سفینهاش را بگیرد. این داستان توسط داگلاس آدامز نوشته شد و از معدود اپیزودهای بین المللی سری کلاسیک بود که در پاریس فیلمبرداری شد.
اگر هم میخواهید نمایش رادیویی گوش کنید، scherzo از رابرت شرمن توصیهی اکید ماست. داستانی صوتی در جهانی موازی که در آن زمان پیوستگی ندارد و کوانتیده است و بنابراین لحظات مثل مهرههای تسبیح از پی هم میگذرند و وقتی رفتند، رفتهاند و حتی با تاردیس هم نمیتوان به آنها بازگشت. در این جهان، دکتر و همراهش کور میشوند و مجبور میشوند با هیولایی مبارزه کنند که مشخص میشود در واقع از خود صدا تشکیل شده و پژواک صدای خود آن هاست که در این جهان عجیب و با قوانین متفاوتش، تکامل پیدا کرده و به جانشان افتاده و از آنها تغذیه میکند. چه هیولایی بهتر از خود صوت برای یک داستان صوتی؟
بعضا شنیده شده که میگویند دکترهو برای هر سلیقهای نیست. لازم است همینجا با این حرف مخالفت و موافقت خودم را اعلام کنم.
از قضا از دید ژانری دکترهو برای هر سلیقهای است. یعنی مثلاً طرفدار فانتزی همانقدر با دکترهو اقناع میشود که طرفدار درام رمانتیک یا طرفدار علمیتخیلی. همین فصل اخیر که امسال پخش شد شامل دو اپیزود با تم اپرای فضایی میشد، دو تا تریلر علمیتخیلینما، دو تا درام تاریخی، دو اپیزود اکشن مدرن با استعارهی سیاسی (و با موضوعات حساسی مثل داعش و پناهجویان سوری)، یک فانتزی کلاسیک بریتیش (بخوانید بازدید دکتر از کوچهی دیاگون)، یک اپیزود فاند فوتیج، یک سایفای استخواندار ژانری و یک پایانبندی درونسازمانی و به نوعی وسترن اسپاگتی. امکان ندارد در سراسر دکترهو اپیزودی مناسب برای یک سلیقهی خاص پیدا نشود.
از دید لحن اما موضوع متفاوت است. سریال در تمام این سالها همیشه تلاش کرده لحنهای متفاوتی را آزمایش کند. در فصل اخیر دو اپیزود متفاوت در همین راستا داشتیم. یکی فاند فوتیج و با زاویهی دید دوربین های مداربسته و دیگری یک داستان وحشت جدی و هولآور با موسیقی انیو موریکونهای و فضاسازیهای دل تورویی. در فصلهای قبل هم کارگردانان و نویسندگان سبکهای مختلف را آزمودهاند. از اپیزودهای بدون همراه و بدون دکتر بگیرید (حتی یکی از اپیزودهای سری کلاسیک نه دکتر داشت و نه همراه دکتر) تا تاریک کردن افراطی سریال در مقاطع مختلف. ولی میتوان اقرار کرد به طور کلی دکترهو لحن بریتانیایی-شرقی کلاسیک خاصی دارد که شاید به مذاق همه خوش نیاید. پیشنهاد نهایی این است که اپیزودهای توصیه شده را بررسی کنید و اگر خوشتان نیامد عطایش را به لقایش ببخشید، ولی اگر علاقهمند شدید از این دنیا و فوران ایدهها بیشتر بدانید، یک دکتر (ترجیحا یازدهم) را انتخاب کنید و از ابتدای ماجراهای او داستان را دنبال کنید. دکترهو فیلیپ کیدیک نیست، ولی تلاشش را میکند باشد و شاید روزی از یکی از بینندگانی که امروز در حال تماشایش هستند، یک کیدیک جدید ظهور کند!
منبع : سایت 3feed