نقد، تحلیل و بررسی فیلم "پدرخوانده" فرانسیس فورد کوپولا
پدرخوانده (انگلیسی: The Godfather) فیلم جنایی آمریکایی محصول ۱۹۷۲ به کارگردانی فرانسیس فورد کوپولا است که فیلمنامهاش را به همراه ماریو پوزو نوشت؛ این فیلم بر پایهٔ رمان به همین نام نوشتهٔ پوزو ساخته شدهاست که پرفروشترین رمان ۱۹۶۹ شد.
به گزارش هنر امروز، داستان فیلم "پدرخوانده" از ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵ اتفاق میافتد و به شرح حال خانواده کورلئونه تحت نظر پدرسالار ویتو کورلئونه (براندو) میپردازد که بر تحول پسر کوچکش، مایکل کورلئونه (پاچینو) تمرکز دارد.
The Godfather1972
فیلمی جنایی برندهٔ جایزهٔ اسکار به کارگردانی فرانسیس فورد کوپولا، محصول سال ۱۹۷۲ کمپانی آمریکایی پارامونت است که بر اساس رمانی به همین نام از ماریو پوزو که در سال ۱۹۶۹ نوشته شده، ساخته شده است. فیلمنامهٔ این اثر حاصل همکاری فرانسیس فورد کوپولا و ماریو پوزو است.
ماجرای فیلم بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵ اتفاق میافتد و داستان فیلم دربارهٔ خانوادهٔ مافیایی کورلئونه میباشد.
فیلم با ۶ میلیون دلار هزینه ساخته شد اما در اکران عمومیاش در سال ۱۹۷۲ طی ۱۸ هفته بیش از ۱۰۱ میلیون دلار فروش کرد و نامزد دریافت ۱۱ جایزه اسکار شد.
به عقیده منتقدان و البته خود کاپولا بهترین قسمت این سهگانه، قسمت اول است و کاپولا در جایی نقل کرده که ای کاش قسمتهای دیگر را نمیساختم.
ژانر : گنگستری ، جنایی، درام
محصول : آمریکا
بازیگران: مارلون براندو، آل پاچینو، رابرت دووال، دایان کیتن و جیمز کان
فیلمنامهنویسان: ماریو پوزو و فرانسیس فورد کاپولا
اقتباس از رمان: پدرخوانده اثر ماریو پوزو
مدیر فیلمبرداری: گوردون ویلیس
موسیقی: نینو روتا و کارمین کاپولا
تدوین: ویلیام رینولدز و پیتر زینر
تهیهکنندهها: گری فردریکن و آلبرت رودی
جزو ٢۵٠ فیلم برتر
رتبه ٢از ٢۵٠ فیلم برتر دنیا
جوایز
برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای مارلون براندو
برنده جایزه اسکار بهترین فیلم
برنده جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی برای فرانسیس فورد کوپولا و ماریو پوزو
نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای جیمز کان
نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای آل پاچینو
نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای رابرت دووال
نامزد جایزه اسکار بهترین کارگردانی برای فرانسیس فورد کوپولا
نامزد جایزه اسکار بهترین طراحی صحنه برای آنا هیل جانستون
نامزد جایزه اسکار بهترین تدوین فیلم برای ویلیام رینولدز و پیتر زینر
نامزد جایزه اسکار بهترین موسیقی متن برای نینو روتا
نامزد جایزه اسکار بهترین صدابرداری برای چارلز گرنزبچ، ریچارد پورتمن و کریستوفر نیومن
برنده ۵ گلدن گلوب , نامزد ٢ گلدن گلوب
داستان فیلم : «دون ویتو کورلئونه» (براندو) یکی از رؤسای پرقدرت مافیاست که به خاطر کمک هایش به مهاجران ایتالیایی در نیویورک به «پدرخوانده» معروف است. پس از مرگ «دون ویتو»، جای او را پسر کوچک خانواده، «مایکل» (پاچینو)، می گیرد که پیش از این علاقه ای به فعالیت های غیرقانونی خانواده اش نداشته است. «مایکل» خیلی زود با یک سری قتل و کشتار و پس از تصفیه ی خرده حساب های قدیمی، پدرخوانده ی جدید می شود.
تریلر فیلم پدرخوانده 1972
تاریخچه مافیا
تصویر ثبت شده پلیس از «چارلز لوچیانو» (لاکی لوچیانو)، گنگستر ایتالیایی نیویورک(۱۹۳۶)
شخصیت «دون ویتو کورلئونه» در کتاب و فیلم سینمایی «پدرخوانده» از او الهام گرفته شده است.
ایده ساخت پدرخوانده چگونه شکل گرفت؟
چرا باید این فیلم را دید؟
یک تریلوژی منحصر به فرد در سینما که راز ماندگاری اش محدود به یک فرد یا شخص اعم از مولف یا تکنیسین ویا تهیه کننده نیست . اگر همه یا لااقل قسمت اعظم شاهکاری همچون "همشهری کین" متعلق به اورسن ولز است یا بار اصلی محبوبیت فیلم هایی مثل "برباد رفته" و "کازابلانکا" را هنرپیشگان و ستاره هایش همچون کلارک گیبل و همفری بوگارت بردوش می کشند و یا دروکردن اسکارهای سالهای 1975 و 1983 و 1996 توسط فیلم های "پرواز برفراز آشیانه فاخته" ، "آمادئوس" و "بیمار انگلیسی" را ناشی از حضور تهیه کننده هوشمندی به نام "سال زنتز" می دانند، اما "پدرخوانده" جاودانگی و بی بدیلیش را مدیون اکثریت عوامل هنری و فنی خود است.
رمان پرکشش و جذاب ماریو پوزو درباب شکل گیری مافیای ایتالیایی در نیویورک و چالش های قدرتی درون و برون آن یک دهه قبل از اینکه سرجئو لئونه "روزی روزگاری در آمریکا" را بسازد ، کارگردانی آوانگارد و غیر کلاسیک فرانسیس فورد کاپولا که از نسل جدید و آغازگر دوران نوین هالیوود در دهه 70 بود ، موسیقی به یاد ماندنی نینو روتا که ایتالیایی محض است و یادآور رئالیسم ترحم ناپذیر و خشن فدریکو فللینی ( آنچنان در یادها هست که بسیار حتی بدون دیدن فیلم آن را تکرار می کنند) ، فیلمبرداری درخشان و سایه روشن گوردون ویلیس که در زمان خود کمتر کسی آن را درک کرد( حتی می گویند که رییس کمپانی پارامونت وقتی اولین راش های فیلم را دید ، به تصور اینکه لابراتوار قصوری انجام داده دستور داد که فیلم را مجددا ظاهر کنند ولی کاپولا به او گفت عمدا با فضای تاریک و روشن فیلمبرداری کرده است) ولی بعدا مورد الهام و تقلید بسیاری از فیلمسازان و فیلمبرداران قرار گرفت ، تدوینی که تنها در فصل پایانی فیلم با برش های موازی مابین صحنه غسل تعمید نوزاد و قتل های زنجیره ای رقبای دون کورلئونه شاهکاری از هنر مونتاژ است و بازیگرانی که اگرچه بعدا هریک خود شمایلی از بازیگری قرن بیستم شدند (مثل ال پاچینو و رابرت دونیرو) اما هنوز برجسته ترین ایفای نقششان در "پدر خوانده" به نظر می رسد و مارلون براندو که نقش دون ویتو کورلئونه به واقع نقطه اوج بازیگریش بود و پس از آن حتی در "آخرین تانگو در پاریس" دیگر به چنین پرفرمانسی دست نیافت.
در واقع آنچه که "پدر خوانده" را "پدر خوانده" کرد ، مجموعه ای از همه این عوامل و عناصر بود . در واقع پازلی از این هنرمندان و هنرشان مجموعه ای ماندگار در تاریخ سینما خلق کرد که دقیق و درست در کنار هم چیده شده بودند و اینک به نظر می آید در غیاب هر یک از این عناصر و عوامل ، چنین اثر ماندگاری خلق نمی شد.
پدر خوانده" در شرایطی ساخته شد که هالیوود وارد دوران تازه ای شده بود و پوست انداخته بود ، سیستم استودیویی کهنه مضمحل شده و سیستم جدیدی حاکم شده بود که می خواست مابین کارگردان سالاری و تئوری مولف اروپایی با صنعت سینمای هالیوود مصالحه ای بوجود بیاورد ، غول های قدیمی کنار می رفتند و فیلمسازان جدیدی پا به عرصه می گذاشتند که تحت تاثیر کارگردانان برجسته دهه 50 و 60 اروپا قرار داشتند (اگر موج نو سینمای فرانسه و جنبش جوانان خشمگین انگلیس ملهم از فیلمسازان مهم دهه 40 و 50 آمریکا مانند جان فورد و هاوارد هاکس و آلفرد هیچکاک و اورسن ولز بودند ، این سینماگران تازه به میدان آمده و جوان هالیوود آمال سینمایی خود را در امثال فرانسوا تروفو و اینگمار برگمان و میکل آنجلو آنتونیونی و لوییس بونوئل و ژان رنوار و امثال آن می دیدند )، فیلمسازانی مانند استیون اسپیلبرگ و براین دی پالما و مارتین اسکورسیزی و جرج لوکاس و فرانسیس فورد کاپولا به تدریج در آن سالها قدم به میدان گذاردند و کم کم به غول های تازه هالیوود بدل گشتند.
رازهای نا گفته درساخت فیلم پدرخوانده
یکی از دلایل ماندگاری فیلم پدرخوانده موسیقی آن است. نینا روتا آهنگساز ایتالیایی خالق آن است. روتا برای ساخت موسیقی این فیلم از ترکیب سبک خاص موسیقی جاز ایتالیا با موسیقی احساسی سیسیل استفاده کرد. به طور کل موسیقی حسی آمیخته از راز آلودگی و رمانتیک به انسان می دهد که کاملا با فضای پر رمز و راز مافیایی همخوانی دارد. نکته جالب در مورد موسیقی فیلم این است که این قطعه از ملودی در جای جای فیلم و با توجه به اتمسفر موجود در صحنه ها نواخته می شود و در هر زمان متناسب با فضا تغییر می کند.
تصویری از اکران اولیه فیلم پدرخوانده
« پدر خوانده» به هنگام نمایش عمومی، ١۴ برابر هزینه تولید خود فروش کرد و به پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای آمریکا تا آن زمان تبدیل شد.
فیلم در شصت و دو روز فیلمبرداری شد.
تیتراژ و سکانس آغازین پدر خوانده
اکنون پرنده دادخواهی بروی شانه هایش مینشیند...
چند ثانیه اول ما سیاهی میبینیم؛ تیتراژی بشدت سنگین، گویی با اندوهی بی پایان، کات میخورد به چهره ای که بشدت شکوه(شکایت) گر که انگار از طرف مقابل طلب دارد؛ موسیقی عالی است؛ گام مینور برای القای نوعی دوگانگی، تصویر و صدایی از جنس شکوه و تزلزل و پناه بردن به رهبر خانواده کورلئونه، نحوه بکارگیری گام مینور واقعا استادی ساخت موسیقی متن را میرساند؛ گام مینور نیز برخلاف گام ماژور دارد فضایی غم زده و درعین حال آکنده از رسیدگی و دادخواهی را به مخاطب نمایان میکند؛ گویی برای رسیدگی، این رهبر یک خانواده مقتدر مافیایی است که میتواند کارگشا باشد و از پلیس خبری نیست و خدماتش، اما این موسیقی منحصربفرد نینو روتا، یک تم اساسی دیگر نیز دارد: حسی اکنده از هژمونی یک سازمان مافیایی پرقدرت، قطعه نینو روتا تلفیقی است از گام های مینور و ماژور که اولی برای نزول است و دومی برای صعود، همچون ویتو که درفیلم بین این دوحالت سیال است؛ ویتو تا قبل از مضروب شدن توسط گروه رقیب، سرپا بود؛ ولی بعد از شلیک گلوله و آن نمای معرف(بالای سر یا overhead) دیگر نتوانست همچون گذشته قاطع و سرپا باشد، اینجاست که درقطعه معروف فیلم پدرخوانده، گام های مینور مفهوم اساسی پیدا میکنند.
سکانس آغازین و معارفه دون کورلئونه بی نظیر است جایی که نشسته و پشت نقاب سایه ای بسان امپراطوری به عجز و ناله های همشهری اش گوش می دهد بدون دیدن تصویری از او.
این معرفی مخاطب را به یاد سکانس معرفی ریک در کازابلانکا و ابهت امضای او و همچنین معرفی اورسون ولز در مرد سوم می اندازد.
بوناسرا: من به آمریکا اعتقاد دارم. آمریکا خوشبختی منو ساخت. و من دخترمو با شیوه آمریکایی بزرگ کردم. بهش آزادی دادم. اما بهش یاد دادم هرگز خانوادهاش رو بیآبرو نکنه. اون یه دوستپسر غیر ایتالیایی پیدا کرد. با اون به سینما میرفت. شب تا دیروقت بیرون میموند. من اعتراض نکردم. دو ماه قبل، اون پسر، دخترمو به همراه یکی دیگه از دوستای پسرش برای رانندگی با خودش میبره. اونا به زور مجبورش کردن ویسکی بخوره، و اون وقت سعی کردن ازش سوءاستفاده کنن. اون مقاومت کرد، غرورش رو حفظ کرد. پس اون دو نفر، مثل یه حیوون کتکش زدن. وقتی به بیمارستان رفتم، دماغش شکسته بود. آروارهاش خرد شده بود و با سیم به هم وصلشون کرده بودن. از زور درد، حتی نمیتونست گریه کنه. ولی من گریه کردم. چرا گریه کردم؟ اون تنها روشنایی زندگی من بود. دختر زیبا… حالا دیگه اون هرگز زیبا نخواهد بود… معذرت میخوام… رفتم پیش پلیس. مثل یه آمریکایی خوب. این دو پسر به دادگاه کشونده شدن. قاضی اونا رو به سه سال حبس محکوم کرد. ولی حکم رو به حالت تعلیق درآورد. حکم رو معلق کرد! اونا همون روز آزاد شدن. مثل یه احمق وسط دادگاه وایساده بودم. اون دو حرومزاده، به من خندیدن. اون وقت،
به همسرم گفتم: «برای عدالت، ما باید پیش دون کورلئونه بریم».
ویتو کارلئونه : چرا رفتی پیش پلیس؟ چرا همون اول نیومدی پیش من؟
گربهای که بدون برنامهریزی در پدرخوانده بازی کرد.
این گربه بطور اتفاقی وارد محل فیلمبرداری شده و مارلون براندو در یکی از صحنههای به یادماندنی فیلم، فیالبداهه با او بازی میکند، که مورد رضایت کوپولا قرار گرفت.
جملهی براندو در فیلم/ دیالوگ ماندگار
« پیشنهادی بهش میدم که نتونه رد کنه» به انتخاب موسسهی فیلم آمریکا به عنوان دومین دیالوگ برتر تاریخ سینما انتخاب شد.
سکانس افتتاحیه شاهکاری است برای بیان کاریزمای مافیا و خانواده کورلئونه، آن چهره پر از استرس و تشویش حالا با نمای قاعده یک سوم و اورشولدر دیده میشود؛ به این معنی است که او حلال مشکلات است و نوع حرکات دست او نیز اینچنین بما نمایان میکند؛ حال میشود گفت که پرنده ای از نوع دادخواهی بروی شانه اش نشسته و این گویی موتیفی است که کاپولا چندبار درطول اثر آنرا تقویت میکند؛ این دایجتیک خاص اثر است و سازنده اش، چون با افتتاحیه ای منحصر بفرد و بدون طمطراق کاذب، ما درفیلم به ارامی حل میشویم؛ مثل قندی که در آب حل میشود و این اغازی است برای یک اثر شبه تراژدی، بهتر است بگویم که کاپولا خوب بلد است چگونه مارا دراثرش غرق کند؛ فوکوس و فلو را مفهومی ارج مینهد؛ مفهومی به این دلیل که ما اول فوکوس را روی صورت مرد مراجعه کننده میبینیم؛ اما تصویر روبرو فلو نمیشود؛ یعنی دوربین وقتی از چهره دور میشود بدون فلو کردن(تار و ناواضح شدن تصویر) بیخودی در تکنیک تصویربرداری، مخاطب را از این چهره به پدرخوانده حواله میدهد و انگاره ای فرمیک از "سیر توجه و حرکت به سمت پادشاه" نمایان میکند.
مارلون براندو میخواست که دون کورلئونه شبیه سگ بولداگ شود، برای همین در تست بازیگری در گوشه های لپ خود پنبه گذاشت. اما در فیلم، یک دندان پزشک برایش پروتز و ابزاری ساخت تا در دهان خود قرار دهد و به شکل دلخواهش برسد. این پلاک هم اکنون در موزه ی فیلم کویینز نیویورک قرار دارد.
پدر خوانده با صدایی خش دار و شکسته که از دهانی از شکل افتاده و از میان دندانهایی بسته بندی شده بیرون میاد و همینطور با چهره ای از یک پیرمرد نجیب زاده که همچون مبارزی خشمگین فکش به زور باز میشود نقش را ایفا میکند.
تیرگی و خش در صدای دون ویتو بخصوص پس از زخمی شدن بسیار موثر است. آدم کاملا احساس میکنه گلوله ها اونو سوراخ کرده اند و آرزو میکنه که ای کاش نمیکردن. براندو قدرت و توانایی دون ویتو را درونی میکند، تهدیدهای او را کمتر فیزیکی ولی عمیقتر میسازد و در درون خود پنهان میکند.
این نکته که صحنهٔ اول درون یک اتاق تاریک با کرکرههای کشیده است، اهمیت دارد. جشن عروسی دختر ویتو کورلئونه است و در چنین روزی، یک سیسیلی باید هر درخواست معقولی را برآورده سازد. مردی برای تقاضای مجازات مردی که به دخترش تعدّی کرده، آمده است.دن ویتو میپرسد چرا بلافاصله نزدش نیامده است.
از زاویه دید قهرمان فیلم به عجز و لابه یک ارباب رجوع می نگریم. شخصیت پدرخوانده در این سکانس با ویژگی تکبر و آرامش و در مقابل ضعف دیگران ترسیم می شود.
مرد میگوید:«مثل آمریکایی خوب، پیش پلیس رفتم.» پاسخ پدرخوانده شالودهٔ کل فیلم را تشکیل میدهد:« چرا پیش پلیس رفتی؟ چرا اول پیش خودم نیامدی؟ چه کاری کردهام که باعث شدهام با چنین بیحرمتی با من رفتار کنی؟ اگر دوستانه پیش من آمده بودی، آن رذلی که مایهٔ تباهی دخترت شده، همین امروز به فلاکت میافتاد. اگر آدم درست کاری مثل تو دشمنانی داشته باشد، آنها دشمنان من هم هستند و آن وقت آنها از تو خواهند ترسید.»
پوستر فیلم. دو دست که معلوم نیست متعلق به چه کسی یا چه کسانی است ، مانند گردانندگان عروسک خیمه شب بازی تنها کلمه Father را در کنترل دارند.
به این معنا که Father آن مهم نیست چه کسی باشد ، در هر صورت کنترلش در دست آن هاست.
فیلم از همان ابتدا شروع خوبی دارد، در نمای نخستین فیلم شاهد نمای کلوز آپی از «بوناسرا» هستیم که در حال شرح داستان تراژیک دخترش است. به دکوپاژ و حرکت دوربین دقت کنید، شاهد یک پول بک آهسته هستیم که رفتهرفته از بوناسرا دور میشود تا به نمایی مدیوم کلوز از او برسیم و این حرکت تا نمایان شدن بخشی از شانه و دست دون کورلئونه ادامه پیدا میکند و تقریباً شاهد یک نمای بالای شانه از مارلون براندو هستیم و سپس دوربین یک مدیوم کلوز از براندو به ما میدهد درحالیکه سخنان بوناسرا را کاملاً شنیده است، حرکت دوربین در این سکانس بسیار خوب است. این شروع یک شروع قوی برای فیلم است چراکه نه آنقدر زود سراغ سوژه اصلی رفته و نه آنقدر دیر که تماشاگر از این تعلل بیزار شود. در ادامه این صحبتها با دیگر افراد نیز از نماهای مدیوم، مدیوم کلوز و گاها کلوز استفادهشده و در اکثر مواقع تنها صورت یک کاراکتر موقع حرف زدن دیده میشود و عموماً از پشت شانه یکی، دیگری را میبینیم (یا اصطلاحاً همان نمای Over shoulder) که نمای مناسبی برای اینگونه پلانهاست.
«ویلیس»، فیلمبردار فیلم، از حداقل میزان نور در نماهای داخلی استفاده کرده و عموما برای شخصیتهای مافیایی مانند دون کورلئونه نوری از بالا تابانده که باعث میشود چشم کاراکترها کامل دیده نشود، این امر تأثیر خوبی در شخصیتپردازی کاراکترها داشته و باعث میشود تمام احساسات شخصیتها در هالهای از ابهام قرار گیرد و این امر نهتنها جلوی فهم شخصیتها را نمیگیرد بلکه ما را به عمق مرموز و تاریک شخصیت آنها میبرد. در همینجا میتوان به فهم فرم کاپولا و البته فیلمبردار او پی برد.
سکانس مراسم جشن عروسی
سانی پسر ارشد دن کورلئونه آن طور که باید به خانواده اش اهمیت نمی دهد. او حتی در مراسم عروسی خواهرش و در پیش چشم همسرش به همراه یکی از مهمانان به یکی از اتاق های منزل پدر می رود و رابطه برقرار می کند. به خاطر همین رفتارهایش همسرش رابطه خوب و صمیمی با او ندارد و با یکدیگر اختلاف دارند.
این رفتار او دقیقا در نقطه مقابل رفتار و منش پدر قرار دارد. دن کورلئونه مردی خانواده دوست است. او به همسر و فرزندان، نوه ها و حتی فرزند خوانده هایش بسیار اهمیت می دهد و شاید این خانواده دوستی خصلت سیسیلی او باشد. تا پسرش مایکل نیاید عکس خانوادگی نمی اندازد، همیشه موقع غذا همه باید دور میز جمع باشند. و بعدها به خاطر حفظ جان سایر اعضای خانواده و به خصوص مایکل از خون ریخته شده پسر بزرگش می گذرد.
مردی که وقتش را صرف خانواده اش نکند نمی تواند یک مرد واقعی باشد” دن کورلئونه با این کار هم می خواهد به او یک نصیحت پدرانه بدهد و هم به او یادآوری کند که حواسش به همه چیز هست و چیزی از جلوی چشمش دور نمی ماند. البته که نویسنده نیز با این کار برای دن کورلئونه شخصیت پردازی می کند. او به خوبی نشان می دهد که چیزی از چشم پدرخوانده دور نمی ماند. هم به تجارت و کار و کاسبی اش و هم به ریزترین جزئیات زندگی خانواده اش. در عروسی دخترش از پنجره اتاقش همه چیز را رصد می کند. در اتاق تاریک و مافیایی اش همه چیز را تحت کنترل دارد. تمثیل و نمادی از اتاق های قدرت که معمولا از چشم مردم عادی مخفی است و مهم ترین و اساسی ترین تصمیمات در همان اتاق های تاریک برای یک کشور و ملت گرفته می شود، در حالی که مردم در روشنایی به جشن و پایکوبی مشغول هستند، دارند برای آن ها برنامه ریزی می کنند. دن کورلئونه مثل همه صاحبان قدرت نیاز به ظاهر سازی، جشن و پایکوبی دارد تا کسی توجهش به اتاق تاریک او جلب نشود. او در جیبش از سناتور گرفته تا قاضی و نوچه و خواننده و قناد و حتی مرده شور دارد. او ارتباطات گسترده ای دارد، چرا که معتقد است برای ماندن در قدرت به همه آن ها نیاز دارد.
در این سکانس از "پدرخوانده"، مارلون براندو بهصورت فیالبداهه و کاملا خلاقانه، گریهکردن جانی را به شکل بسیار بامزهای مسخره میکند. در ادامه مارتینو که غافلگیر شده در وسط گریههایش و نیز تام هیگان به ناگاه میخندند. بازی بینظیر براندو در این صحنه و عکسالعمل طبیعی مارتینو، فرانسیس فورد کاپولا را بسیار تحت تاثیر قرار داد و با توجه به طبیعی بودن واکنش بازیگران، این سکانس به همان شکل در فیلم ثبت شده است.
آهنگ فیلم پدرخوانده و ملودی فراموش نشدنی
موسیقی فیلم همچون داستان آن فضایی مرموز و گانگستری دارد. فیلم با صدای ساز بادی آغاز میشود که نشانگر شخصیت قدرتمند پدرخوانده است و مرموزانه و ملایم نواخته میشود. حس مونوتونیک موسیقی که با یک ساز نواخته میشود، بیانگر خانواده پدرسالار کورلئونه است. همه باید به حرف پدر و تصمیمات او احترام بگذارند و با یک ساز برقصند.
رنگوبوی ایتالیایی موسیقی هم یادآور مافیا و فضای گانگستری ایتالیاست. در صحنههایی که پسر کوچک خانواده حضور دارد از ساز ماندولین استفاده شده که جوانی و آیندهدار بودن او را به ذهن مخاطب القا میکند؛ اما در صحنههایی که مربوط به پدرخوانده است موسیقی بادی که صدایش رو به افول دارد شنیده میشود. از آنجایی که خانواده و اصول کلیشان یکی است، ملودی موسیقی هم با هر سازی که اجرا شود، یکسان است. با استفاده از گیتار سیسیلی حس احترام، رمزآلودگی و کمی اندوه به بیننده منتقل میگردد.
موسیقی متن پدرخوانده به خوبی با همه صحنهها و فیلمنامه هماهنگ است به طوری که بعد از دیدن فیلم، با گوش دادن به موسیقی آن، تصاویر کاملا واضح جلوی چشم مخاطب نمایان میشوند. با گذشت سالها از ساخت فیلم و موسیقی آن، این موسیقی هنوز از محبوبیت بالایی برخوردار است و میتوان از آن به عنوان یکی از شاهکارهای موسیقی فیلم نام برد.
موسیقی فیلم پدرخوانده
_جانی: «پدرخوانده، نمیدونم دیگه چیکار کنم...»
+دون کورلئونه: «(با عصبانیت) اقلاً مثل یه مرد رفتار کن. چه مرگت شده؟ اینجوری میخوای هنرپیشه معروف هالیوود بشی؟ با گریه کردن مثل زنها؟! این مزخرفات چیه؟ خجالت داره... ببینم، وقت صرف خانوادهات میکنی؟»
_جانی: «البته که میکنم...»
+دون کورلئونه: «خوبه. چون مردی که وقت صرف خانواده اش نکنه، هرگز نمیتونه یه مرد واقعی باشه... برو به خودت برس، غذا بخور، استراحت کن و تا یک ماه دیگه هم همین آقای رئیس استودیو اون نقش دلخواهت رو بهت میده!»
_جانی: «تا اون موقع خیلی دیر شده. فیلمبرداری تا یک هفته دیگه شروع میشه.»
+دون کورلئونه: «بهش پیشنهادی میدم که نتونه رد کنه.»
در ادامه مایکل را می بینیم که به همراه نامزدش کی آدامز در مراسم حضور پیدا کرده است. مایکل بچه آخر و محبوب دن کورلئونه است. او کاملا با برادران و خود دن کورلئونه فرق دارد. مایکل برخلاف آن ها به دختری غیر ایتالیایی و در اصل آمریکایی علاقه مند شده است. با وجود مخالفت پدر وارد ارتش شده است و اساسا اعتقادی به روش و شیوه مافیایی و خشونت آمیز خانواده اش ندارد. در این سکانس مایکل برای کی تعریف می کند که چگونه پدرش رئیس گروه موسیقی را مجبور می کند تا اجازه بدهد جانی فونتین از جمع آن ها برود و قراردادش را فسخ کند. مایکل پس از شرح این ماجرا بلافاصله اعلام برائت از روش ارعاب و تهدید خانواده اش می کند. نکته ظریف و قابل توجه در داستانی که مایکل برای کی تعریف می کند این است که دن کورلئونه برای فسخ قرارداد جانی فونتین ابتدا یک پیشنهاد مالی قابل توجه می دهد و پس از رد آن توسط رئیس گروه موسیقی او را تهدید می کند. به دو دلیل. اول این که دن کورلئونه به یکسری از قواعد و قوانین انسانی پایبند است و خوی دیکتاتوری آنچنان در روح و جسم او نفوذ نکرده است که بخواهد همه جا با گردنکشی و زورگویی کارهایش را پیش ببرد. هنوز کمی انسانیت و احساسات در وجود او باقی مانده است. دوم این که او فردی محتاط و سیاستمدار است. هرجا و همه جا از قدرتش استفاده نمی کند. همیشه ابتدا راه حل های قانونی و متمدنانه را امتحان می کند و بعد از آن اگر کار پیش نرفت، از قدرتش استفاده می کند، آن هم با احتیاط. با توجه به این دو ویژگی می توان گفت دن کورلئونه اساسا شخصیتی چند وجهی دارد. او در عین داشتن ابهت و جذبه اما پدری دلسوز و پدربزرگی مهربان است. برای حفاظت از جان خانواده اش آتش بس می کند. به خاطر دخترش از خبط و گناه بزرگ دامادش که موجب ترور پسر ارشدش شد می گذرد و با نوه اش کودکانه بازی می کند. در سکانس ابتدایی و پس از درخواست بوناسرا برای کشتن کسانی که دخترش را زیر مشت و لگد خورد کرده بودند گفت “این کار عدالت نیست چون دختر تو هنوز زنده است” او محتاط است و به خاطر این احتیاط به دامادش اجازه ورود به مسائل خانوادگی و کاری اش را نمی دهد، پیشنهاد خانواده تاتاگلیا برای ورود به تجارت مواد مخدر را رد می کند و با بارزینی وارد جنگ نمی شود با آن که می داند قاتل اصلی پسرش اوست.
زمانی که جانی فونتین از دن میخواهد که کاری کند تا بتواند در فیلم بازی کند، دن قبل از آن که تام را پیش کارگردان بفرستد با قطعیت از بازی او در آن فیلم می گوید و حتی منتظر واکنش پذیرش یا عدم پذیرش کارگردان نمی ماند. این یکی از ویژگی های دن کورلئونه و همه گروه های مافیایی است که اگر چیزی را بخواهند باید آن امر محقق شود. آن ها قبل از انجام کاری آن را قطعی و انجام شده می دانند و هرگز جواب “نه” را قبول نمی کنند. نویسنده با هنرمندی این ویژگی آن ها را در قالب یک دیالوگ ماندگار بیان می کند “پیشنهادی بهت میدم که نتونی اونو رد کنی” این جمله را می توان مانیفست گروه های مافیایی قلمداد کرد. چیزی که در فیلم همواره در حال رخ دادن است. اولی ماجرای فسخ قرارداد جانی فوتین بود. دومی پیشنهاد تام هگن به کارگردان سینما برای بازی کردن در فیلم.
سیلی ای که ویتو کورلیونه به جانی فانتین زد بداهه بود و در فیلمنامه نبود و عکس العمل جا خوردن ال مارتینو کاملا واقعی بود.
نما آهنگ و موسیقی زیبا از پدرخوانده
سکانس ترور پدر خوانده
ایجاز در سینما ، سکانسی در فیلم پدر خوانده اثر کاپولا وجود دارد که وکیل دن کور لئونه نزد فیلمسازی میاد و از او می خواد که نقشی را به بازیگری که کارگردان مخالف آن است بدهد ، بعد از یک جروبحث کوتاه و مخالفت او ، وکیل کورلئونه میگوید من میروم که پیام شما را به برسانم ، وقتی وکیل میرود همان موقع با چند دیزالو کوتاه خانه کارگردان را می بینیم و اطاق خوابش که سر اسب مورد علاقه اش در تختخواب او در میان پاکتی گذاشته اند در یک زمان بسیار کوتاه مخالفت فیلمساز ، جسد اسب ، و در نهایت دست گلی که بازیگر به دن کورلئونه برای موافقت برای بازی در آن فیلم مورد نظر را به پدر خوانده هدیه میدهد ، دو نکته مهم یکی از نظر ایجاز در فیلم و تاکتیک آن ، و دیگری بحث موارد مافیایی و عوامل پشت پرده در انتخاب بازیگران ، کارگردانها و کمپانی های فیلمسازی ... و جوایز جشنوارها فراموش نکنیم بازیگرباگریه به دن کورلئونه گفت : من این نقش را میخواهم و با بازی در این فیلم ......
درخواست وکیل دون از کارگردان هالیوود و امتناع او از پاسخ مثبت، خشونتی را به همراه دارد که در نوع خود بینظیر مینماید. کارگردان کشته نمیشود اما بر اثر بریده شدن سر اسبش چنان دچار هجمه روحی و روانی میشود که خواستهی دون را بدون چشمداشتی عملی میکند. حتی در جلسه با سولاتزوی ترک؛ زمانی که محترمانه و حسابشده به پیشنهاد او پاسخ رد می دهد، بیننده نگران و هراسان از عواقب جلسه منتظر اتفاقی خشونتبار است. لوکا براتسی نخستین قربانی به شکل فجیعی کشته شده و در شب کریسمس دون کورلئونه هدف گلوله افراد سولاتزو قرار گرفته و به شدت مجروح میشود.
فریاد هایی که هیچوقت فراموش نمیشوند...
سکانس معروف سرِ بریده اسب
هنگام تمرینِ این سکانس، روی تخت جان مارلی یه سرِ اسبِ مصنوعی و شبیهسازی شده میذارن و باهاش تمرین رو ادامه میدن.
ولی موقع فیلمبرداری، کارگردان یه سر بریده اسب واقعی از یه کارخانه تولید غذای حیوانات میخره و کل تیم با هماهنگی کارگردان و بدون اطلاع جان مارلی، یواشکی اونو با سرِ مصنوعی جایگزین میکنن و روی تختش قرار میدن!
بدینگونه تمام فریادهای جان مارلی در این سکانس کاملا واقعیه و بسیار غافلگیر شده!
فرانسیس فورد کاپولا درباره اعتراض به کشتن شدن اسب برای یکی از سکانسهای «پدر خوانده»:
ــ خیلیها درباره سر آن اسب گله کردند. چیزی حدود 30 نفر در این فیلم کشته میشوند، اما همه گفتند: «تو برای سر آن اسب، یک موجود زنده را کشته ای!». من این کار را نکردم. کارخانههای تولید کننده غذای سگ، آن اسب را کشته بودند، آن هم برای تهیه غذای سگهای پشمالوی کوچک شما!
پوستر متفاوت فیلم پدرخوانده
سکانس صحبت خانواده کورلئونه با «ویرجیل سولوزو» و رد پیشنهاد وی توسط دون کورلئونه. سکانس، به سیاق پرولوگ اکثر گفتوگو های فیلم، با یک نمای مدیوم کلوز از سولوزو شروع میشود، سپس همین تقابل کلامی را در دوربین نیز میبینیم و دوربین با همین نوع نما روی دون کورلئونه میرود، در همینجا لازم است بگوییم که بازی مارلون براندو با چشم در همین سکانس نیز مثالزدنی است، در ادامه شاهد مدیوم کلوزی از «تام هیگن»، مشاور دون کورلئونه، هستیم که در ادامه نگاه سولوزو به وی به تصویر کشیده شده است. در این لحظه دون کورلئونه قصد دادن پاسخ نهایی به سولوزو را دارد و درنتیجه از جای خود بلند میشود، دوربین نیز در همین هنگام همراه حرکات وی میشود و یک نمای لانگ شات از تمام افراد حاضر در جلسه را به ما میدهد، این نما تا زمان نشستن کورلئونه در کنار سولوزو ادامه پیدا میکند، میزانسن در اینجا کاملاً درست است بهطوریکه تمام افراد خانواده کورلئونه رو به دوربین دیده میشوند و اما سولوزو پشتش به ما است، این بهخودیخود تقابل سولوزو با کل خانواده را نمایان میکند و شاهد نوعی روایت با دوربین هستیم که در راستای داستان و بهدوراز خودنمایی در تکنیک است. حال دون کورلئونه روی صندلی کنار سولوزو مینشیند و در میزانسن و البته دوربین «سانی کورلئونه»، پسر ارشد دون کورلئونه، را در پشت سر او میبینیم و در همین بین یک نمای اوور شولدر از سولوزو را نیز در اختیارداریم. این میزانسن و نما نشان میدهد پسر، پشت پدر است، که در ادامه دیالوگی از وی نیز در همین راستای حمایت از پدر از وی میشنویم، و باز سولوزو در تقابل با آن دو و البته دوربین است.
از دیگر سکانسهای بسیار غنی ازنظر فرم، سکانس قتل «لوکا برازی» است. در این سکانس در لحظه خفه کردن لوکا برازی صورت او را از پشت شانه فرد مقابلش میبینیم و لحظهبهلحظه صورت او نزول کرده و در شانه شخص پنهان میشود، پسازاین اختفا، فیلمبردار با دوربین خود به خوبی داستان را روایت و به زندگی برازی پایان داده است درحالیکه میتوانست خیلی معمولی با یک نمای کلوز از صورت برازی یا یک نمای لانگ از کل واقعه، مردن او را نشان دهد که در این صورت بسیار معمولی و ساده گیرانه بود.
تـرور نافرجام دون ویتو کورلئونه از نگـاه خـدا!
هنگامی که تام به نیویورک باز می گردد متـوجه می شـود که فردی به نام سولاسو به دون پیشنهاد همکاری در قاچاق مواد مخدر داده که سرانجام در جلسه ای دون به صورت حضوری به سولاسو پیشنهاد منفی میدهد اما سانی که هیچ تجربه ای ندارد به نوعی رضــایت خود را با انجام این معامله اعلام می کند که دون به سرعت سر حرفش می پرد و در مقابــل همه اعضا به سانی می گوید : ساکت ، و هنگامی که سولاسو از جلسه خارج می شـود دون سـانی را فرا مـی خواند و خطاب به او می گوید : هرگز نظر خودت را به افراد خارج از خانواده نگو . در چند ثانیه بعد ما حق را به دون می دهیم زیرا سولاسو که می دانست پس از مرگ دون پسر بزرگترش رئیس خانواده می شود و چون سانی با این معامله موافق بود در یک صحنه که دون در حال خرید بود و محافظی نداشت مورد اصابت ۶ گلوله قرار می گیرد و به ظاهر کشته میشود .
یکی از سکانسهایی که دوربین به خوبی در آن عمل میکند، سکانس سوءقصد به دون ویتو است؛ این سکانس نخست با یک مدیوم شات شروعشده و بعد شاهد خرید کردن دون کورلئونه در نمای میدوم لانگ هستیم، سپس دوربین روی پاهای ضاربین میرود و بعد در یک نمایهای انگل (High Angle) شاهد تیر خوردن دون کورلئونه هستیم که فرم اجرایی این سوءقصد بسیار دقیق انجامشده است.
جالب است بدانید
هر وقت پرتقال در فیلم دیده میشود ، یک مرگ اتفاق میافتد یا در شرف رخ دادن است.
بررسی شاهکار سینمای جهان؛ "پدرخوانده"
حضور مافیا در فیلم پدرخوانده!
لینی مونتانا که در فیلم پدرخوانده نقش "لوکا براسی" را ایفا کرده است، یکی از اعضای واقعی مافیا بود که توسط خانواده کلمبو فرستاده شد تا بر روند ساخت فیلم نظارت داشته باشد!
اگر دقت کنید در پوستر پدرخوانده یک مشت قرار دارد؛ مشتی که ظاهرا بیانگر داشتن کنترل کامل بر پدرخوانده است؛ نخ هایی که اویزان شدند و نام پدرخوانده را گویی در تسلط خویش دارند؛ همین مساله جالب، بیانگر اوج تسلط و هژمونی قدرتی فراتر از قدرت خداگونه پدرخوانده است؛ گویی قدرتی والاتر درحال کنترل اوست، صحنه مضروب شدن ویتو کاملا بر این پوستر جالب توجه صحه میگذارد؛ صحنه در حین شلیک به ویتو از بالا گرفته میشود؛ یعنی زاویه overhead، دوربین بالای سر ویتو یا نمای معرف و معروف چشم خدا، دراین صحنه کاملا بر اوج ناتوانی ویتو دلالت دارد و بشکلی تلمیحی قدرت کنترل گر او را به سخره میگیرد؛ این دوربین برای تسلط هرچه بیشتر بر شخصیت پدرخوانده است و مفهوم پوستر اثر(گمان نکنید تنها ابرقدرت هستید؛ روزی میرسد که همچون ساختمانی فرومیریزید و دیگر نمیتوانید همچون قبل استوار باشید و اینکه شما تنها قدرت برتر نیستید).
بازیگران فیلم پدرخوانده در گذر زمان به همراه موسیقی زیبا
در برنامهای تلویزیونی مجری از مارلون براندو میخواهد تا کمی ازنقش پدرخوانده را بازی کند! موسیقی پدرخوانده پخش میشود و براندو شروع میکند...
پیام سیسیلی به خانواده دون کورلئونه
با این تصور که دون کورلئونه از بین رفتهاست، سولوتزو هاگن را راضی میکند که به سانی همان پیشنهادی را بدهد که خود او قبلاً به پدرش داده بود. پس از آزادی هاگن، سانی از قبول پیشنهاد سرباز میزند و قول میدهد که برای تلافی سوء قصد به جان پدرش، که به هر نحو زنده مانده بود، با تمام قوا با تاتاگلیاها بجنگد. اکنون خانواده کورلئونه خود را برای جنگ شدید احتمالی با سایر خانوادهها نیز آماده میکند و سایر خانوادههای مافیا برای جلوگیری از یک درگیری ویرانگر، علیه کورلئونهها جبهه میگیرند. در حالیکه کورلئونهها جمعاند و تلاش میکنند با لوکا براسی تماس بگیرند، جلیقه براسی به دستشان میرسد.
مایکل که در تجارت خانواده وارد نشدهاست، برای عیادت پدرش به بیمارستان میرود. ولی هیچ اثری از افراد پدرش که باید برای محافظت از او کشیک بدهند، نمیبیند. بدین ترتیب متوجه میشود که برای شلیک مجدد به پدرش، دوباره برنامهای ریخته شدهاست.
پدر خوانده(مارلون براندو) بعد از ترور در کنار مایکل (آل پاچینو)
عکسی از پشت صحنه پدرخوانده
دیالوگهای دون کورلئونه روی تن تامی
در برههای مارلون براندو توانایی حفظ کردن دیالوگهای بلند رو از دست داده بود. در این صحنه از بدن رابرت دووال برای کمک به او استفاده کردند. کمتر مشکلی در سینما هست که با خلاقیت حل نشه.
ویژگی که باعث شد تا فیلم پدرخوانده جاودانه شود پدر کورلئونه بود. رهبر یک باند تبهکار که با وجود انواع فساد جزو محبوبترینهای سینمای گانگستری بوده. پدر کورلئونه را چه چیز محبوب کرد؟ پاسخ در این است که آیا او از سر جامعه ستیز بودن تبهکار شده؟ یعنی نبود قوه وجدان و نفرت از همه؟ آیا انسانی قدرت پرست است؟ و یا برای پول تن به هر کاری میدهد؟ خیر، کورلئونه مرد خانواده است و برایش هیچ چیز مقدستر از خانواده نیست و تمام دعوایش با فرزندان سر عدم تعهد کافی به خانواده است. پدر از همه مهمتر تن به هر خلافی نمیدهد و دعوایش با بقیه باندهای تبهکار بر سر این بود که مخالف ورود به تجارت مخدر بود زیرا آنرا خطری برای خانواده و جوانان میدانست. از همه مهمتر پدر شدیدا از جنگ نفرت داشت. او حفظ صلح را به بهای کنار گذاشتن انتقام پذیرفت و از آن استقبال کرد. کورلئونه هوش مدیریتی قوی دارد و بر همه امور تسلط دارد و میداند هر کس در باندش باید چه جایگاهی داشتهباشد و به خوبی میتواند اهداف و افکار دشمنانش را بشناسد. اینکه مردی چون او چگونه به دام همکاری با باندهای تبهکار افتاد و به مقام یک رهبر رسید سوالی است که بیجواب میماند و چه خوب شد که با فاصله کمی بخش دوم پدر خوانده هم ساختهشد تا به این سوال پاسخ دادهشود.
کورلئونه که از دست یک تبهکار جانی از ایتالیا در کودکی به امریکا مهاجرت کرد در حال زندگی عادی خود بود که یک باجگیر زندگی او را نابود کرد. کار او را از وی گرفت و مجبور شد رو به جنگ با وی بیاورد( از آن دست ماجراها که مل گیبسون به آن خیلی علاقهدارد تا نشان دهد شرایط یک ضد جنگ را هم مجبور به جنگ میکند مانند فیلم وطن پرست و هکساو ریج) و از همینجا بود که کار او شروع شد. او جای پذیرش ظلم در برابر آن ایستاد! و همین باز بر جاذبه این فرد افزود.
سکانس از فیلم پدرخوانده
جمله ای که بارها آن را در فیلم می شنویم این است که " این یه مسئله کاریه نه شخصی ". این جمله را در جای جای فیلم می شنویم و می توانیم معانی زیادی را در طول فیلم از آن برداشت کنیم.
زمانی که سولاتزو درخواست ملاقات با مایکل را می دهد ، در دفتر کورلئونه بین سانتینو و تام ، جر و بحثی شکل می گیرد. سانتینو می گوید که تا سولاتزو را نکشد آرام نمی گیرد و تام در جواب می گوید که او مسئله را شخصی کرده است. سانتینو به ترور پدر توسط آن ها اشاره می کند و تام تکرار می کند که آن ترور نیز کاری بوده است و نه شخصی. چقدر این دیالوگ ها به درستی در دهان کاراکترها قرار داده شده است. سانتینو خواهان انتقام است چرا که پدرش در این حادثه آسیب دیده و تام مانند او درگیر احساسات نشده چرا که دن کورلئونه پدر واقعی او نیست و حکم پدرخوانده را برایش دارد. او نمی تواند از زاویه دید سانتینو مسئله را ببیند و سانتینو احتمالا اولین بارش است که مسئله کاری پدرش اینچنین به پیکره خانواده آن ها آسیب رسانده و او را بی قرار کرده است. تا قبل از این آن ها هرگز تاوان مسائل کاریشان که احتمالا خون ده ها و یا صدها نفر را ریخته است با پوست و گوشت و استخوانشان لمس نکرده بودند و اکنون وقتی این مسئله دامن خودشان را می گیرد می توانند رنجش را بچشند.
مایکل وقتی خبر ترور شدن پدر را می شنود برای محافظت از جان او راهی بیمارستان می شود. حتی زمانی که پیشنهاد کشتن سولاتزو را می دهد با این دیالوگ از طرف برادرش سانتینو تمسخر می شود " آقای تحصیل کرده که نمی خواست در امور خانواده دخالتی داشته باشه کارش به جایی رسیده که می خواد یه سروان پلیس رو بکشه ، چون بهش سیلی زده ؟ " یعنی حتی زدن چنین حرفی از سوی مایکل بسیار غیر منتظره ، خنده دار و خارج از باور افراد خانواده است. سپس او این کار را می کند ، اما نه به خاطر سیلی و نه حتی به خاطر این که آن ها پدرش را ترور کردند بلکه به گفته خود مایکل به این خاطر که سولاتزو تا پدرش را نکشد دست بر نمی دارد. یعنی حتی با کشتن سولاتزو و محافظ مخصوصش مک کلوسی توسط مایکل به خاطر حفظ جان پدر ، احساس نمی کنیم که عمل مایکل عمل جنایتکارانه است و او خلاف منش و شخصیتش عمل کرده است.
موسیقی فیلم پدر خوانده
اجرا توسط آندره ریو و ارکستر همراه
مایکل با اینکه کمک خواسته، نگران این است که قبل از رسیدن کمک اتفاقی بیفتد مایکل، داماد انزوی شیرینیفروش را که برای ادای احترام به بیمارستان آمده بود به خدمت خود میگیرد. به او میگوید که بیرون بیمارستان در کنار او بایستد و تهدیدگرانه خود را مسلح جلوه دهد. بعد از مدتی ماشینهای پلیس به سرکردگی سروان مککلاسکی از راه میرسند. مایکل، مککلاسکی را به آدم سولوتزو بودن متهم میکند، و او هم با یک مشت فک مایکل را میشکند. مایکل در عین بیگناهی در شرف دستگیری است که تام هاگن با کاراگاهان خصوصی از راه میرسد. آنها حکمی از دادگاه مبنی بر حمل اسلحه دارند. مک کلاسگی صحنه را واگذار میکند و دون در امنیت قرار میگیرد.
اجرای موسیقی فیلم پدرخوانده در ۱۰ استایل مختلف
با او متد اکتینگ به سینما آمد و با درجه بالایی از بازی در قلب همه ما جا باز کرد...
مارلون براندو،ویتو کورلئونه بزرگ سینما،کسی که برای ما پدرخوانده است...
سکانس رستوران
مایکل سفر اودیسه وار خود را با ورود به بیمارستانی که پدر در آن بستری است آغاز میکند. تمهیداتی به خرج میدهد تا جان پدر از هجوم دشمنان در امان بماند. به دلیل بیتجربگی، در مواجهه با رئیس پلیس، زبان سرخش پلیس را عصبانی کرده و با مشتی به صورت مایکل فرم چهرهی او را به چهرهی غیرمتعارف پدر نزدیک میسازد. مایکل به تدریج میآموزد که با تدبیر و مدیریت صحیح وارد جهان پیچیده و بیرحم مافیایی شود، در غیر این صورت جان خود و خانوادهاش را به راحتی از دست خواهد داد. با طرح نقشهای حسابشده، در قراری با سولاتزو و رئیس پلیس در یک رستوران، هر دوی آنها به دست مایکل کشته میشوند.
ویدیوی تماشایی: آناتومی یک سکانس؛ صحنه قتل در رستوران «پدرخوانده» چگونه ساخته شده؟ به روایت فرانسیس فورد کوپولا و با توضیحات فیلمنامه
آناتومی یک سکانس: پدرخوانده
سکانس مشهور قتل در رستوران به روایت فرانسیس فورد کاپولا و توضیحات صحنه در فیلمنامه
گاهی یک سکانس و یک صحنه از یک فیلم میتواند جهان فیلم را به یکباره آشکار و برای تماشاگر معنی کند. صحنههایی که ذات اثر را به تصویر میکشند و کلیدی هستند برای ورود به جهان معنایی فیلم. سکانس مرگ سولاتزو در فیلم «پدرخوانده» یکی از بهترین صحنههای این شاهکار فراموش نشدنی است.
سکانسی با بازی درخشان آل پاچینو، آل لتیری و استرلینگ هایدن. در این ویدیو علاوه بر توضیحات موجود در فیلمنامه، کاپولا از تغییرات شخصیتها و اهمیت صحنه در کلیت فیلم - برای ما میگوید.
همچنین این ویدیو با نمایش میزانسن و دکوپاژی که کاپولا برای این صحنه چیده، نشان میدهد چطور این صحنه این چنین تاثیرگذار از آب درآمده است.
صدایی که روی فیلم میشنوید متعلق به خود کوپولا و تمام نوشتهها هم برگرفته از فیلمنامه و یادداشتهای کارگردان است.
پوستری جالب از فیلم پدر خوانده
یکی از بهترین سکانسهای پاچینو، سکانس کشتن «سولوزو» و «مک کلاسکی» در رستوران است. در این پلان، از همان اول افزایش تدریجی نفرت در نگاه پاچینو دیده میشود و وقتی وی از سرویس بهداشتی باز میگردد تا کار را تمام کند و مدام با چشمانش دنبال فرصت مناسب است، به وضوح اوج هنر پاچینو در بازی با چشم نمایان میشود.
سکانس انتقامگیری مایکل کورلئونه از سولوزو و مک کلاسکی. در شروع این سکانس شاهد نماهای اوور شولدر متقابل بین مایکل و سولوزو هستیم و سپس رفتهرفته نماهای مدیوم کلوز نمایان میشوند. اما هنگامیکه مایکل با اسلحه از سرویس بهداشتی بازمیگردد و روبه روی سولوزو مینشیند، نخست یک شولدر شات از او میبینیم، سپس نما شروع به بسته شدن میکند و در همین حین بازی با چشمان فوقالعاده پاچینو کاملاً مشهود است. با ذرهذره بسته شدن نما حالات چشم و میمیک پاچینو نیز در تنگ نا، هرجومرج و ناآرامی قرار میگیرد تا درنهایت مایکل هردوی آنها را به قتل میرساند و سکانس با یک لانگ شات خونین به اتمام میرسد، کاملاً مشهود است که کاپولا با همین بازی با اندازه نماها و با ایجاد تقابل و درعینحال هماهنگی بین آنها، فرم قویای را در فیلمش میسازد، فرمی که هرچند باید در ناخودآگاه کارگردان باشد اما با تکنیک به طرزی عامدانه و خودآگاه ظهور پیدا کرده و به تجلی میرسد.
موقع پیش تولید فیلم پدرخوانده، کاپولا و سران استودیو پارامونت سر انتخاب بازیگر با هم دعوا داشتن.
استودیو مخالف آل پاچینو و براندو بود و کاپولا مخالف جیمز کان.
عکس فوق، دستخط کاپولا و لیست آدم هاییه که برای بازی در نقش های اصلی فیلم در نظر گرفته بود!
می بینین که برای نقش مایکل کورلئونه، به آدم هایی مثل داستین هافمن و دنیرو هم فکر کرده بود!
سکانس پناهنده شدن در سیسیل
ازترس دستگیرشدن قاتل، مایکل به سیسیل فرستاده میشود و آنجا تحت حمایت دن تماسینو، دوست قدیمی دون کورلئونه، قرار میگیرد. او در شهر کورلئونه، در حین قدم زدن با محافظانش، مسحور آپولونیای زیبا میشود و پس از یک معاشقهی کوتاه او را به همسری میگیرد. در این خلال، در آمریکا، دون کورلئونه از بیمارستان به خانه میآید، و با شنیدن اینکه کشتن سولوتزو و مککلاسی کار مایکل بوده، پریشان میشود. سانی به عنوان رهبر خانواده برادرش فردو را به لاس وگاس میفرستد تا با تجارت قمارخانه آشنا شود. در نیویورک، سانی تندمزاج شوهر خواهرش را به خاطر بدرفتاری با کانی، خواهر آبستنش، به شدت کتک میزند..
ماریو پوزو نویسنده کتاب و فیلمنامه پدرخوانده، اصلا نمیدانست چطور باید فیلمنامه بنویسد! بعد از بردن ۲ اسکار بهترین فیلمنامه، تصمیم گرفت کتابی در این زمینه بخواند.
فیلمبرداری صحنهای که سانی (جیمز کان) شوهر خواهرش (جیانی روسو) را در خیابان دنبال کرده و کتک میزند چهار روز به طول انجامید و به ۷۰۰ برداشت رسید. در این صحنه استفادهی سانی از درب سطل آشغال برای کتک کاری کاملا بداهه بود. کان و روسو در طول فیلمبرداری هم بسیار با هم بگو مگو داشتند و در آخرین برداشت، کان دو تا از دندههای روسو را شکست.
سکانس ترور و مرگ " سانی "
اگر در فیلم دقیق شویم متوجه می شویم که ویتو کورلئونه در مقایسه با مایکل شخصیتی سیاستمدار تر باهوش تر و انسان تر نسبت به اوست. سیاستمدارانه تلاش می کند آن چه را که می خواهد را به دست بیاورد. رهبر گروه موسیقی را تهدید به مرگ می کند ، با قرار دادن کله اسب در رختخواب تهیه کننده هالیوودی او را مجاب به پذیرفتن پیشنهادش می کند ، برای حفظ جان مایکل باب آشتی با سران پنج خانواده را باز می کند. با گسترش حلفه مریدان خود در بخش های مختلف مانند سیاست ، پلیس ، رسانه و ... حوزه نفوذ خود را گسترش می دهد.
هوشمندانه پیشنهاد قاچاق مواد مخدر را رد می کند چرا که ریسک پذیرش آن را بالا می داند و جایگاهش را در خطر می بیند ، با تهدید سران مافیا امنیت مایکل را تضمین می کند ، در راه بازگشت از جلسه سران ، برای مشاورش تام هگن فاش می کند که ترور سانتینو زیر سر بارزینی است و به مایکل هشدار می دهد که اولین پیشنهاد دهنده به او برای جلسه با بارزینی ، قصد خیانت دارد.
هرگز در طول فیلم نه کسی را می کشد و نه دستور قتل کسی را می دهد. در برابر درخواست بوناسرا مبنی بر کشته شدن متجاوزان به دخترش ، عنوان می کند که تنها همان بلایی را سر آن ها می آورد که سر دخترش آوردند ، سنتی است و ارزش زیادی برای خانواده قائل است. در جشن عروسی دخترش تا زمانی که مایکل نیامده عکس خانوادگی نمی اندازد ، سر میز غذا از مسائل کاری حرف نمی زند ، به پسرش سانتینو که با دختران دیگر رابطه دارد کنایتا می گوید مردی که وقتش را صرف خانواده نکند مرد نیست و از همه مهم تر او که می داند پشت پرده ترور پسرش سانتینو بارزینی است به طور قطع و یقین متوجه این موضوع شده است که دامادش کارلو با آن همکاری کرده است ولی برای حفظ آرامش زندگی دختر باردارش چیزی بروز نمی دهد.
یکی دیگر از سکانسهای درجه یک و مافیایی الاصل فیلم، سکانس ترور سانی کورلئونه میباشد. بیایید به دکوپاژ و میزانسن این سکانس نگاهی بیندازیم. در ابتدا باز کارگردان برای فضاسازی یک نمای اکستریم لانگ را بهعنوان نمای معرف و همراه با یک پَن استفاده کرده تا نشان دهد، اتفاق در چه مکانی رخ خواهد داد. سپس شاهد یک مدیوم کلوز از سانی هستیم که در ماشین نشسته و ناگهان مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و این تیر خوردن و فریاد کشیدن سانی در یک نمای مدیوم از او نشان داده میشود و این سکانس نیز مانند سکانس انتقام مایکل، در یک نمای لانگ تمام میشود. نمای نسبتاً بسته از سانی در ماشین به خوبی تحتفشار و تنگنا بودن او را نمایان میکند، لازم به ذکر است این حرکات دوربین اصلاً نمایانگر استفاده از نماد نیست، نه ماشین و بودن سانی در آن نماد است و نه خارج شدن و مردن او، بلکه اینها صرفاً روایت و فضاسازی با دوربین است که نهتنها از روایت اصلی به دور نیست بلکه کاملاً در راستای آن عمل میکند.
یکی از شاخص ترین صحنه های مرگ تاریخ سینما، ترور "سانی" در فیلم پدرخوانده است
باتوجه به سیر اتفاقات فیلم قتل "سانی" خیلی هم تعجب انگیز نیست اما روش پر خشونت کشته شدن او، هنوز هم قدرت لازم برای شوکه کردن تماشاگر را دارد. جالب اینجاست که حتی بعد از آنکه انبوهی از گلوله ها را بر بدن او خالی میکنند. یکی از آن ها به همین راضی نمیشود و ضربه ای به صورت او میزنند..!
درحالی که بسیاری از کشور ها زمان اکران فیلم پدرخوانده این سکانس رو سانسور کردند، در کشور ما بدون حذف این سکانس، فیلم دوبله، و پخش شد و ماهم کلی از دیدن این سکانس کیف کردیم!!!
مقایسهی صحنهی کشتار در فیلم بانی و کلاید (آرتور پن 1967) و پدرخوانده (فرانسیس فورد کاپولا 1972)؛ تأثیرپذیریِ کاپولا از پن در طراحیِ صحنهی کشتهشدنِ سانی کاملا مشهود است.
جالب است بدانید
صحنه به قتل رسیدن شخصیت سانی با بازی جیمز کان تنها در یک برداشت فیلمبرداری شد. این بدان خاطر بود که برای شبیه سازی تیربار شدن سانی، یکصد و چهل و نه ترقه و همچنین چندین کیسهی خون در بدن کان کار گذاشته شد و تکرار این صحنه بسیار دشوار بود. برای این صحنه بیش از یکصد هزار دلار هزینه شد که گرانترین سکانس فیلم نیز به حساب میآمد.
نوع به تصویر کشیدن صحنه ی به قتل رسیدن سانی، از صحنه ی پایانی فیلم بانی و کلاید (Bonnie and Clyde) محصول سال ۱۹۶۷ الهام گرفته شده است.
دن کورلئونه اعتمادی به کارلو ندارد ، به همین خاطر نمی خواهد که به او در مسائل کاریشان پست و جایگاهی بدهد. با این حال چطور دن کورلئونه با آن هوش زیاد چنین فردی را برای دخترش انتخاب کرده ؟ چون کارلو توسط سانتینو به پدر معرفی شده و این انتخاب ، اشتباه سانتینو است که در نهایت منجر به مرگ خودش نیز می شود. چطور مایکل او را به عنوان دست راست خود انتخاب می کند ؟ به این خاطر که نزدیکش باشد و اعتماد او را نسبت به خودش جلب کند تا یک وقت همانند ماجرای سانتینو با همکاری بارزینی آسیبی به او و خانواده نزند و در وقت مُعیّنش کلکش را بکند.
پنج خانواده ایتالیایی ساکن نیویورک ، روابط مافیایی و درون سازمانی پیچیده ای با یکدیگر دارند و قوانین خاصی بین آن ها برقرار است که خارج از قاعده بازی کردن هر کدام می تواند تبعات سنگینی به دنبال داشته باشد.
پشت صحنه
سانی بعد از ترور شدنش
سکانس تاثیر گذار فیلم پدرخوانده
ملاقات دون کورلئونه با رؤسا مافیایی
در فیلم کارگردان از یکچیز بارها استفاده کرده و آن «پرتقال» است. در این فیلم نزدیک به هفت بار از این میوه استفادهشده و هر بار بهنوعی نماد اتفاق شوم برای خانواده کورلئونه است.
این استفاده از پرتقال، بیشتر از گرایش به نمادگرایی بهمانند استفاده از یک موتیف است، موتیفی که هشدار خطر برای خانواده کورلئونه است.
سکانس ملاقات دون کورلئونه با دیگر رؤسا مافیایی و سخنرانی در برابر آنها. نمای آغازین این سکانس از پشت بدن دون کورلئونه است به طوری که بدن وی تقریباً کل کادر بهجز قسمت چپ را فراگرفته که در گوشه سمت چپ تصویر تمرکز دوربین بر روی «دون بارزینی» است که مدیریت جلسه با اوست (اینجا نیز جلوی بارزینی پرتقال وجود دارد و دشمنی وی با دون کورلئونه برای ما آشکار است، اما در مقابل تمام سران دیگر پرتقال قرار داده نشده و بعضی جاها دیده میشود). در ادامه این سکانس باشکوه، شاهد یک پن هستیم که تکتک رؤسا را به ما نشان میدهد،دوربین از یک سمت حرکت کرده، از پشت دون کورلئونه عبور میکند و به سمت دیگر میز میرود، دراینبین همه افراد در حال گوش دادن به سخنان دون کورلئونه هستند بهجز «فیلیپ تاتالیا» که خود را بهعمد مشغول مرتب کردن موهایش کرده است و با این حرکت پن به خوبی این تفاوت بین او دیگر رؤسا را متوجه میشویم. دون کورلئونه مینشیند و ادامه صحبتهایش را نشسته انجام میدهد در این میان، باری دیگر شاهد نمای شولدر شات از پشت فیلیپ تاتالیا هستیم که باز نمایانگر تقابل بین او و دون کورلئونه است و کمی بعد صحبتهای تاتالیا را نیز از بالای شانه دون کورلئونه میشنویم. کمی جلوتر تمرکز دوربین باری دیگر باوجود نشان دادن نیمرخ دون کورلئونه و تعدادی دیگر از اعضای جلسه، بر روی دون بارزینی است و ما این بار سخنان او را میشنویم. در آخر، این سکانس هم مانند بسیاری سکانسهای دیگر فیلم، در یک لانگ شات باشکوه و درحالیکه دون کورلئونه و فیلیپ تاتالیا یکدیگر را در آغوش گرفتند، خاتمه مییابد. دوربین برای باری دیگر فرم روایتی فیلمساز را نمایان میکند و نشان میدهد که رکنی اساسی در روایت، فضاسازی و شخصیتپردازی فیلم است.
نمایی کمیاب از پشت صحنه "پدرخوانده" و سکانس معروف و کم نظیر "نشست سران ۵ خانواده"
پشت صحنه سکانس جلسه خانواده های مافیا فیلم پدرخوانده .
دون کورلئونه سران خانوادههای مافیایی را به جلسهای دعوت میکند تا از ادامهی این روند که منافع او را هدف گرفته، جلوگیری کند و چنانچه امکان داشته باشد ورق را به سود خود برگرداند. در انتهای جلسه، برخلاف ابتدای آن، لحن دون تغییر کرده و تلویحاً با گویشی طنزآلود میگوید: "من یه آدم خرافاتی هستم اگر اتفاقی برای پسرم بیافته مثلا یه مامور پلیس با تیر بکشدش یا تو سلولش خودشو حلق آویز کنه یاصاعقه انو بزنه انوقت یه عده از حاضرین اینجا را مقصر میدونم..." دون کورلئونه اینگونه، مرحلهی جدیدی را در تعامل میان باندهای مافیایی نوید میدهد. اما اینبار بسیار دقیق و بررسیشده پس از تعیین مایکل به عنوان جانشین و تفویض اختیارات خود به او، در روزهای پایانی عمر، با هشدارهایی جدی به مایکل، در خصوص اطرافیان و دشمنان خانواده، فصل جدیدی را در عملکرد خانوادهی کورلئونه میگشاید.
۴٩ سال پیش،یکی از بحث برانگیزترین لحظات در تاریخ اسکار وقتی مارلون براندو جایزه بهترین بازیگر نقش اول رو برای فیلم پدر خوانده نپذیرفت.
در این مراسم نماینده براندو که از بومیان آمریکایی است دلیل براندو برای رد این جایزه را (١) برخورد ناعادلانه صنعت فیلم سازی آمریکا با بومیان آمریکایی و (٢) حادثه Wounded Knee اعلام می کند.
دون ویتو کورلئونه در جلسه سران خانوادههای مافیایی
ببینید من یک آدم خرافاتی هستم.
اگر اتفاقی واسه پسرم بیافته مثلا صاعقه بزنتش یا یه مامور پلیس بهش شلیک کنه یا تو سلولش خودشو حلق آویز کنه انوقت من بعضی از آدم های تو این جلسه رو مسئول میدونم. اون موقع یه اتفاقایی می افته که به نفع هیشکی نیست.
دون کورلئونه جایگاهش را به مایکل واگذار می کند و از این به بعد او به جای پدر برای کل خانواده تصمیم گیری می کند. او بعد از رسیدن به صندلی قدرت با روشی رادیکالی شروع به محدود کردن حلقه مریدان پدر می کند. در یکی از مهم ترین تصمیمات ، تام هگن که سال ها مشاور پدرش بوده را کنار می گذارد. به دو دلیل. دلیل اول این که تام پس از سال ها معاشرت با دن کورلئونه خواسته یا ناخواسته خلق و خوی او را در روش و تصمیمات گرفته و مانند او سیاستمدار و مصلحت اندیش است کما این که این را در بگو مگوهایش با سانتینو در طول فیلم می دیدیم و از این جهت نه تنها کمکی به مایکل نمی کرد بلکه شاید مانع تصمیماتش میشد و از طرفی به قول سانتینو تام یک مشاور جنگی نبود و نمی توانست در جنگی که مایکل قصد داشت آن را به راه بی اندازد کمکی به او بکند. پس از مرگ پدر ، مایکل همه چیز را برای عملی کردن نقشه اش مهیا می بیند چرا که با وجود پدر نمی توانست دست به چنین جنایات وحشتناکی بزند.
دون کورلئونه به جای ادامه انتقام جوییها، در یک جلسه با سران پنج خانواده به ناچار با قاتلین پسر بزرگش دست داده و ترتیبی میدهد که پسر کوچکش بتواند در امنیت کامل به خانه برگردد.
در جلسهی سران خانوادههای نیویورکی، دون درمییابد که شخص پشت این جنگها و مرگ سانی، دون امیلیو بارزینی است، و نه فیلیپ تاتاگلیا. مایکل از سیسیل بر میگردد و با کی، دوست دختر سابقش، تماس میگیرد. میگوید که به او احتیاج دارد، پدرش به فعالیت خود خاتمه داده، و در طی پنج سال، خانواده کورلئونه کاملاً قانونی خواهد شد. اکنون در نبود سانی و به علت زرنگ نبودن فردو به اندازهی کافی، مایکل مسئول خانواده شدهاست. مایکل عازم نوادا میشود. در لاس وگاس، در هتل-کازینویی که نیمی از سرمایهی آن از کورلئونههاست، و توسط مول گرین اداره میشود، فردو، برادر مایکل از او استقبال میکند. میکایی مارکر دن، جانی فونتان را نیز فرامیخواند، و از او میخواهد که قراردادی را امضا کند که طی آن سالی چند مرتبه با کازینو در تماس جدی درآید، و همچنین از او خواهش میکند که دوستانش در هالیوود را هم به سوی کازینو سوق دهد. فونتان از فرصت پیش آمده برای تلافی لطف دون خوشحال میشود. مایکل درصدد است که تجارت روغن زیتون در نیویورک را رها کند و خانواده را به نوادا بیاورد. به مو گرین پیشنهاد خرید سهمش را میدهد. اما از آنجایی که گرین تصور میکند که کورلئونهها ضعیف هستند، و او میتواند سهمش را به قیمت بهتری به بارزینی بفروشد، این پیشنهاد را با گستاخی رد میکند...
دو اسطوره سینما در یک قاب
آل پاچیو و مارلون براندو در سکانسی از فیلم پدر خوانده
آخرین نصیحت های دون کورلئونه به مایکل و سکانس مراسم غسل تعمید
شخصیت ویتو کورلئونه(براندو) در فیلم پدرخوانده محصول 1972، در گفتگویی با مایکل از اقتدار و تسلط همیشگی اش بر اوضاع حرف میزند؛ ولی بیش از هرچیزی ما میفهمیم که چنین چیزی اصلا درباره ویتو صدق نمیکند؛او از کنترل گر بودن خویش بر صحنه حرف میزند و اینکه مهره بازی بودن وصله ای است که به تنش نمیچسبد؛ این مساله به زیبایی نوعی تقابل تقدیر و سرنوشت را با قدرت بی چون و چرای مافیا نشان میدهد؛ اینکه حتی قدرتمندترین فرد مافیا نیز در حیاط خانه اش بی انکه کسی بفهمد از دنیا دستش کوتاه میشود و با مرگی باشکوه وداع میگوید؛ یا مثلا صحنه مضروب شدن ویتو را بیاد بیاورید توسط گروه رقیب مافیایی او، دوربین با نمای اورهد(نمای چشم خدا) تسلط خویش را بر ویتو نشان میدهد و اینکه ویتو، این پدیداورنده یک امپراطوری خشن مافیایی، همواره میتواند اینچنین اقتدارش همچون خانه ی عنکبوت سست شود و فرو بریزد؛ ویتو در محیط کارش و دفترش همواره احساس قدرت فزاینده ای دارد اما در بیرون از آن گویی چیزی به حساب نمی آید.
یکی از تراژیک ترین سکانسهای فیلم، سکانس مرگ دون کورلئونه هنگام بازی با نوه خویش است. در این سکانس باری دیگر دوربین روی دست قوی از فیلمبردار میبینیم که نه آنقدر پر جنبوجوش است که زننده باشد و نه آنقدر آرام که احساس وقوع یک رویداد شوم و دلهرهآور را به بیننده القا نکند. در ادامه اما باری دیگر در یک لانگ شات تلخ، سکانس و دون کورلئونو بهپایان میرسند، همچنین قابلذکر است که در مراسم ختم نیز میزانسن، قاببندی و باری دیگر بازی با چشم پاچینو نمایان است.و اما برویم سراغ قتل های شکوهمند اواخر فیلم. سکانس های قتل های متعدد و همزمان همواره از جلوه های جذابیت این نوع از سینماست که اینجا کلاس درسی برای اجرای آن به نمایش گذاشته شده است. کات های متعدد به کلیسا و محل های وقوع قتل، اضطراب و هیجان این قتل ها را بیش از پیش میکند. کاپولا بار دیگر کاری را که هنگام قتل لوکا برازی انجام داد، تکرار میکند، هنگامی که یکی از افراد مایکل هدف خود را در ورودی چرخان هتل گیر انداخته و آن را به قتل می رساند، بار دیگر دوربین تا آخر روی سوژه باقی نمی ماند و به جای نشان دادن تیر خوردن وی تا آخرین لحظه دوربین را به سمت قاتل کات میزند و شیشه ای را نشان میدهد که تیر از آن عبور کرده و به مقتول برخورد میکند، درست مانند محو کردن صورت برازی در شانه یکی از قاتل ها در سکانس کشتن وی که پیشتر به آن اشاره شد.
سکانس صحنه سکته قلبی و مرگ مارلون براندو ....
جیزی لازم نیست اضافه کرد...
اکت بدنی و حرکت بدن و صورت و طرز نفس کشیدن و سرفه برای نشان دادن لحظه مرگ ....
اموزنده است....
صحنه" قتل های حین مراسم غسل تعمید" مونتاژ موازی
برش موازی هم زمان
برش ، بین دو یا چند ماجرا برای نمایش رابطه آنها با یکدیگر. در اغلب موارد این ماجراها هم زمان رخ می دهند و از تاثیر متقابل آنها ، حالت هیجان و تعلیق پدید می آید. یکی از عالی ترین نمونه های برش موازی هم زمان ، سکانس مربوط به غسل تعمید در پدرخوانده ( Godfather ) است که هم زمان با این مراسم تمامی مخالفان مایکل کورلئونه کشته می شوند و فرانسیس فورد کوپولا به زیبایی این ماجرا را به هم برش داده.
▪️وقتی مایکل در غسل تعمید پسر خواهرش با دشمنانش تسویه حساب میکنه.
در این سکانس، مایکل کورلئونه در حال حذف فیزیکی تمامی رقبای مافیایی خود است. فرانسیس فورد کاپولا با هوشمندی تمام مراسم تعمید فرزند خوانده مایکل و قتلهای او را به صورت متناوب به یکدیگر کات میدهد. همچون تقابلی از خیر و شر در درون مایکل. یک گنگستر بیرحم در برابر یک مرد خانواده دوست. این سکانس زیبا همچنین دورویی مایکل کورلئونه رو القا میکند. مردی با ظاهر نجیب اما باطنی خبیث. درست در زمانی که گریههای بچه اوج میگیرد و مایکل از شیطان اعلام برائت میکند قتلهای زنجیرهای یکی پس از دیگری به تصویر کشیده میشود. اکنون با این کشتار دسته جمعی مایکل قدرت بلامنازع خود را به عنوان قدرتمندترین خانواده مافیایی تثبیت میکند و رسما پا در جای پدرخوانده بزرگ میگذارد.
مونتاژ موازی اصولا دو کارکرد دارد:
۱-ایجاد تعلیق
۲-همانند سازی بین دو رویداد نامربوط.
مایکل همان موقعی که در کلیسا به خدا سوگند یاد می کند در سوی دیگر در خون دشمنانش غسل تعمید می کند و تبدیل به همان شیطانی می شود که از او تبری می جوید. او حالا پدرخوانده جنایت و فساد است.به نظرم بهترین و عمیق ترین نمونه از مونتاژ موازی تو سینماست.
«پدرخوانده» فیلمی درباره ی قدرت است؛ کاپولا میخواهد نشان دهد که هریک از این قربانیانِ فیلم، قربانیانِ شیطانند که خود دارد تعمید میشود.
در اینجا تضاد جالبی هم شکل میگیرد کسی که روحش در تعمید و پیوند خوردن با روح القدس است نقش شیطان را دارد و شیاطینی که کشته میشوند با بردن نامهای پدر و پسر و روح القدس یک به یک نشان داده میشوند و این سردرگمی و این جابه جایی ها نشان داده میشود تا تاکید شود که جابه جایی این نامهای به ظاهر متضاد چه قدر راحت است و چه میزان دروغ.
سکانس و تیتراژ پایانی فیلم پدرخوانده
مایکل برای رسیدن به مقاصدش بسیار رادیکالی عمل می کند و هر کسی که بخواهد جلویش را بگیرد حذف می کند. برخلاف پدرش حلقه مریدان و دایره اطرافیانش را محدود می کند. به راحتی دستور ترور می دهد ولو این که دلیلش نپذیرفتن پیشنهاد واگذاری کازینو و هتل به او باشد. به همسرش دروغ می گوید و در یک روز همزمان پدرخوانده و قاتل پدر خواهر زاده اش می شود.
با این که ویتو و مایکل کورلئونه هر دو افراد جنایتکار و فاسدی هستند ، به وضوح می بینیم که تا چه اندازه در روش ، تفکر ، سبک زندگی و جرم و جنایت با یکدیگر متفاوتند. صندلی قدرت خاصیت جادویی ندارد که هر کس رویش بنشیند یک شبه و به یکباره او را جادو و مسخ کند و از ان اژدهایی هفت سر بسازد. لذا همه چیز را نمی توان در صندلی قدرت خلاصه و توجیه کرد. به طور مثال بازی دن کورلئونه با نوه اش ریشه در خانواده دوستی اش دارد کما این که در زمان قدرتش نیز چنین بود
با همه این ها بر فرض که بپذیریم صرف نشستن بر صندلی قدرت باعث به وجود آمدن چنین خوی و خصلتی می شود ؛ چگونگی به وجود آمدن این خوی و خصلت به خصوصه در مورد مایکل با آن تضادی که در او وجود دارد مسئله است.
دن کورلئونه در یکی از آخرین روزهای زندگی اش به مایکل اخطار می دهد که اولین پیشنهاد کننده برای ملاقات او با دن بارزینی خائن است. در واقع دن کورلئونه می داند که بارزینی پس از مرگ او برای کشتن مایکل اقدام خواهد کرد. چرا تا قبل از مرگ دن اقدامی نمی کند ؟ چون طی تفاهم نامه ای آن ها امنیت مایکل را تضمین کرده اند و نمی توانند زیر آن بزنند. بعد از مرگ کورلئونه بارزینی طبق پیش بینی کورلئونه برای از بین بردن مایکل اقدام می کند اما تلاشش بی نتیجه است. چرا مایکل اقدام به کشتن او می کند ؟ چون تا وقتی که دن بارزینی زنده باشد مایکل در امان نخواهد بود. چرا باقی سران را می کشد ؟ چون آن ها قطعا بعد از مرگ دن بارزینی دست به یکی کرده و خانواده کورلئونه را از بین می برند ، پس او قبل از این که آن ها بخواهند بازی را شروع می کند و نقشه شان را نقش برآب می کند. هر چند این سوال باقی می ماند که چرا بارزینی به کشتن مایکل اصرار دارد ؟
من اصلا فکر نمی کردم که این فیلم (پدر خوانده) در مورد مافیا باشد، برداشت من از کتاب این بود که فیلم تلاش برای اتحاد افکار می نماید. در این راه مافیا بهترین نماد را برای نشان دادن کاپیتالیسم دارد. دون کورلئونه فقط شخصی با قدرت کاری زیاد و یک آمریکایی معمولی است. سعی او انجام بهترین کار ممکن در حد توانش برای خانواده و اعضای گروهش است.
(مارلون براندو)
حقایقی از فیلم پدرخوانده که احتمالا نمی دونید!
فرانسیس فورد کوپولا به همراه آلپاچینو ، مارلون براندو ،جیمز کان و جان کازال در پشت صحنه ی فیلم پدرخوانده 1
کارگردان و گروه بازیگری فیلم پدر خوانده در کهنسالی و در کنار هم / جای براندوی بزرگ خالی
منبع: کانال تلگرامی کافه هنر