{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

نقد، تحلیل و بررسی فیلم" آپارتمان" بیلی وایلدر

نقد، تحلیل و بررسی فیلم" آپارتمان" بیلی وایلدر
کدخبر : 16013

آپارتمان (به انگلیسی: The Apartment) نام فیلمی کمدی-رمانتیک است به کارگردانی بیلی وایلدر کارگردان آمریکایی که در سال ۱۹۶۰ توزیع شد.

به گزارش هنر ام‌روز،  آپارتمان ١٩۶٠

در زمان خود موفقیت بسیار کسب کرد و تا ساخته شدن فهرست شیندلرآخرین فیلمی سیاه و سفیدی بود که در قرن بیستم جایزه اسکار بهترین فیلم سال را برنده شد.

این فیلم در ایران و با دوبله زیبای فارسی به گویندگی استاد منوچهر نوذری به جای جک لمون به نمایش درآمد.

کارگردان و تهیه کننده : بیلی وایلدر 

فیلمنامه : بیلی وایلدر_ دایموند

بازیگران : جک لمون، شرلی مک لین

فرد مک‌موری

موسیقی: آدولف دوچ

فیلمبردار: جوزف لاشل

تدوین: دانیل مندل

 افتخارات کسب شده :

آپارتمان در سی و سومین دوره جوایز اسکار موفق به نامزدی در ده بخش و برنده پنج جایزه اسکار شد.

برنده اسکار بهترین فیلم

برنده اسکار بهترین کارگردانی 

برنده اسکار بهترین فیلمنامه 

برنده اسکار بهترین تدوین

برنده اسکار بهترین طراحی صحنه 

نامزد جایزه اسکار: بهترین فیلمبرداری

نامزد بهترین بازیگر مرد جک لمون

نامزد بهترین بازیگر زن شرلی مک‌لین 

نامزد بهترین بازیگر نقش دوم مرد جک کروشن

 در مراسم گلدن کلوب همان سال در رشته های بهترین فیلم کمدی ، بهترین بازیگر نقش اول مرد ( موزیکال_ کمدی ) ، بهترین بازیگر نقش اول زن ( موزیکال_ کمدی ) به کسب جایزه نائل شد .

در سال ۲۰۰۷، بنیاد فیلم آمریکا «آپارتمان» را به‌عنوان هشتادمین فیلم برتر تاریخ انتخاب کرد

خلاصه داستان :

 «آپارتمان» داستان کارمند شرکت بیمه ای معروف است که برای پیشرفت سریع در کارش، آپارتمان خود را به مدیران متاهل شرکت برای خوشگذرانی با معشوقه هایشان می دهد. در حالی که خود مجبور است شب های سرد زمستانی را در کافه ها و خیابان ها سپری کند. او بزودی با دادن کلید خانه خود به مدیر عامل ترفیع می گیرد ولی از این قضیه مطلع نیست که معشوقه مدیر عامل همان دختر آرزوهای اوست.

 تریلر فیلم « آپارتمان »_١٩۶٠ 

بیلی وایلدر برای این فیلم آپارتمان سه بار به روی سن مراسم اهدای جایزه ی اسکار رفت ( بهترین فیلمنامه ، بهترین کارگردان و بهترین فیلم ) .

 نقل است نمایشنامه نویس معروف ، ماس هارت ، که دومین اسکار از سه اسکار وایلدر را به او اهدا می کرد به هنگام دادن جایزه سرش را در گوش بیلی گذاشت و گفت : " بیلی وقتش است که دیگر دست نگهداری" .

photo_2022-09-04_12-22-26

 

چرا باید این فیلم را دید؟

آپارتمان درباره خود " انسان " است . انسانی که در همه ادوار همین بوده که هست . شاید کمی ظاهر زندگی او تغییر کرده ولی باطنا همان موجود حریص و شهوانی و البته همراه با عاشق پیشگی و سادگی رمانتیک است . و اصلا رسالت سینمای وایلدر همین است : 

دست از رودربایسی بردارید ، همه ما آدم ها مثل هم هستیم .

حتی در ابتدای فیلم " خارش هفت ساله " هم وایلدر به یک تبارشناسی دست میزنه و داستان خیانت مردان منهتنی به زنان شان پس از جدایی کوتاه مدت آنها در فصل گرما را تا اجداد گذشته آنها یعنی قبایل سرخپوستی شان پی میگیرد و نشان می دهد : هیچ چیزی فرق نکرده ، فقط انسان امروز دچار یک سوئ تفاهم با خود شده .

یکی از فیلمای که  بیشتر فاکتورهای یک فیلم خوب رو داراست یکی از چیزایی که فیلم رو ماندگار کرده ، پرداختن به سوژه ی کهنه نشده ست فیلمی که در زمان حال هم هنوز برای بیننده جذاب هست به دلیل داستان جذاب و متفاوتی که داره و بازی های خوبی که به نمایش گذاشته میشه بیننده بیشتر از اینکه فیلم رو تماشا کنه درگیر فیلم میشه و از دیدن فیلم خسته نمیشه خیانت ، شکست ، کمک ، رشوه برای ترفیع ، سختی کشیدن برای رشوه دادن به امید ترفیع. چیزهایی که هر شخصی در زندگی باهاش مواجه میشه با روایت زیبا...

photo_2022-09-04_12-23-19

 

 تیتراژ و سکانس آغازین فیلم آپارتمان

 

در ابتدای فیلم، ما با صدای باکستر اطلاعاتی در مورد شهر نیویورک دریافت می‌کنیم؛ شهری با جمعیت ۸ میلیونی که اگر تمام مردمش را روی شانه‌های همدیگر قرار دهیم برابر با فاصله بین میدان تایم تا شهر کراچی پاکستان خواهد شد. باکستر یکی از ۳۱ هزار کارمند این شرکت است که از ساعت ۸:۵۰ صبح تا ۵:۲۰ عصر هرروز سر کار می‌رود. 

فیلم از همان ابتدا با تناقض آغازمی‌شود.

تناقض میان جمعیت و فردیت،اکثریت و اقلیت و در جمع بودن و تنهایی.

تیتراژ فیلم نمایی است از پنجره‌های چند آپارتمان در شب که چراغ‌های یکی‌شان روشن است.از همین نما،این آپارتمان خاص می‌شود و موتیف تک و تنهایی نیز شروع‌اش از همین نما است.

پس از تیتراژ،فیلم با شوخی در مورد جمعیت فراوان شهر نیویورک،در نمای هلی‌شات ادامه پیدا می‌کند و اطلاعت مکانی مورد نیاز را به مخاطب انتقال می‌دهد.سپس با نریشن،اطلاعاتی درباره‌ی شخصیت بکستر بازگو می‌کند و سعی می‌کند همذات‌پنداری مخاطب با بکستر را برانگیزد.و این پلان در نهایت به تصویری از انزوا و تنهایی بکستر ختم می‌شود.

تنهایی،یکی از موتیف‌هایی‌ست که در فیلم و خصوصاً در پایان هر سکانس،تکرار می‌شود.

photo_2022-09-04_12-24-41

 

آپارتمان من، آپارتمان خوبیه، فقط مشکلش اینه که هر وقت بخوام نمی‌تونم برم توش! 

آپارتمان ١٩۶٠ | The Apartment/  بیلی وایلدر

photo_2022-09-04_12-25-29

 

‍ سی سی باکستر(با بازی جک لمون) که مردی مجرد و تنها است نزدیک چهار سال است که کارمند دفتر مرکزی یک شرکت بزرگ بیمه با سی هزار کارمند در منطقه منهتن نیویورک است .اما داستان زمانی آغاز می‌شود که او از مشکلاتش در رابطه با آپارتمانش صحبت می‌کند.

 وی بنا به دلایلی بعد از پایان ساعت کاری دیر تر به آپارتمان خود واقع در خیابان پارک غربی می رود ...

یکی از شب‌ها که باکستر به خانه می‌آید تا استراحت کند در رخت‌خواب دراز کشیده است که یکی از مدیران میانی، آقای دابیش (ری والستون)، به او اطلاع می‌دهد دختری که شبیه مریلن مونرو است را می‌خواهد به آپارتمان او بیاورد. مخالفت باکستر نتیجه‌ای ندارد و باکستر مجبور می‌شود در هوای سرد آپارتمان را ترک کند.

شروع طوفانی و پرسرعت «آپارتمان» از همان ابتدا به ما می‌فهماند که با فیلمی سرراست و پرداستان روبه‌رو هستیم که طرح نو و جذابش دلیلی بر از دست رفتن پرداخت دقیق و پرجزئیاتش نمی‌شود. ما از همان دقایق ابتدایی از طریق نریشن با شخصیت سی سی باکستر یا به اصطلاح باد (با بازی شگفت‌انگیز جک لمون)، محل کار و زندگی، موقعیت اجتماعی و نیاز اولیه او که ترفیع درجه در شرکت بیمه ماندگار شعبه نیویورک است، آشنا می‌شویم. این در حالی است که کمتر از 5 دقیقه بعد، از موقعیت اولیه نامتعارف شخصیت اصلی فیلمنامه، یعنی اجاره شدن آپارتمانِ باد توسط همکارانش، از طریق یک دیالوگ ساده مطلع می‌شویم: “آپارتمان من، آپارتمان خوبیه، فقط مشکلش اینه که هر وقت بخوام نمی‌تونم برم توش”؛ و البته باز هم خیلی طول نمی‌کشد تا رابطه باد با صاحبخانه‌اش و تمامی اعضای شرکت (که مایل به اجاره آپارتمان او هستند) و همچنین عشق پنهانی او به آسانسورچی زیبای شرکت یعنی خانم کیوبلیک (با بازی شرلی مک لین) آشنا شویم. به همین علت است که سرعت را بعنوان یکی از فاکتورهای شاخص فیلم معرفی می‌کنیم و «آپارتمان» را از این منظر بعنوان یکی از سریع‌ترین کمدی‌های تاریخ سینما به حساب می‌آوریم.

photo_2022-09-04_12-26-27

 

غربت و تنهایی بکستر در سنترال‌پارک

گفته می شود که در سکانس خوابیدن جک لمون در سنترال پاک در زیر باران، بیلی وایلر اسپری ضد یخ به جک لمون زده بود تا از یخ زدنش جلوگیری کند.

photo_2022-09-04_12-27-30

 

‍ به بیلی وایلدر معمولا با در نظر گرفتن نقش پررنگ کمدی‌های رمانتیک و البته تلخش پرداخته می‌شود. اما آن چه که در پیش از هر چیز درباره او اهمیت دارد، عدم وجود مرز مشخص میان کمدی‌های به ظاهر رمانتیکش و فیلم نوآرهای به ظاهر تلخش است. بدین معنا که کمدی‌های او همان قدر تلخند که فیلم نوآرهایش و یا فیلم نوآرهایش همان میزان دارای طنزی کنایه‌آمیز هستند که کمدی‌هایش. او در همه حال یک نگرش ذهنی را دنبال می‌کند. نگرشی که اصل و اساسش متعلق به دو جهان هنری است: اکسپرسیونیسم آلمانی امثال فریتس لانگ و کمدی‌های ملودراماتیک ارنست لوبیچ. به موازات آن که وایلدر همواره خود را بازگو می‌کند؛ همان وایلدری که ناملایمتی نبوده که در طول زندگی طولانی‌اش نچشیده باشد. اما در نهایت تمام آن ناملایمت را در لایه‌ای از شیرینی دوپهلو جا می‌زند.

بگذریم، چرا که مولف‌محوری صرف درباره وایلدر چندان پاسخ‌گو نیست.

"آپارتمان" به عنوان یکی از نقاط عطف کارنامه حرفه‌ای وایلدر در وهله اول تمام آن چه را که یک ملودرام هالیوودی باید داشته باشد، با یکدیگر ترکیب کرده است. ما شاهد معجونی از کمدی و رمانس و لطافت و تقدیر و تصادف هستیم. اما فیلم با ترسیم زندگی روزمره کاراکتر اول-کارمند (جک لمون) آغاز می‌کند و در واقع از کل به جز می‌رسد. این که در زیست تقریبا ملال‌آور این کارمندان به عنوان یکی از میلیون‌ها شهروند این شهر چه می‌گذرد؛ و به طور استعاری، در "آپارتمان" شخصی‌اش...

photo_2022-09-04_12-27-51

 

 سکانس فوق العاده فیلم آپارتمان

 

نوع روایت و تدوین این سکانس فق العاده ست. بیلی وایلدر و دایموند تا جایی که می‌توانستند صحنه‌های خنده‌دار خلق کردند و شاهکار آنها سکانسی است که باکستر سرما خورده و حالا باید تمام برنامه‌های رزرو آپارتمانش را تغییر دهد تا فرصتی برای استراحت در خانه پیدا کند!

داستان یک کارمند ادارهٔ بیمه، آقای باکستر (جک لمون)، که تنها زندگی می‌کند و برای ترقی شغلی و کسب رتبه‌های بالاتر در اداره، کلید آپارتمان‌اش را برای چند ساعت به کارمندان عالی رتبه امانت می‌دهد. اما آن قدر متقاضی زیاد است که برای جلوگیری از تداخل آن‌ها، او یک تقویم رومیزی را برای این کار در نظر می‌گیرد.و به عوض این کار مدیران هم شرایط ارتقای جایگاه شغلی او را فراهم کنند.این کار او آن قدر مشتری پیدا کرده که برای هماهنگی برنامه ها ، تقویمی تهیه کرده و نوبت  هر مدیر  را در آن تعیین می کند.

 اوضاع بر همین منوال می‌گذرد تا این‌که آقای باکستر به خانم کوبلیک (شرلی مک‌لین)، دختری که در اداره متصدی آسانسور است، دل می‌بندد..

photo_2022-09-04_12-36-00

 

سینماگری که خودش را کامل نمی‌دانست!

روی سنگ آرامگاه بیلی وایلدر کارگردان نابغه سینما نوشته شده:NOBODY'S PERFECT

«هیچکس کامل نیست»

جمله معروف فیلم: "بعضی ها داغشو دوست دارن" 

photo_2022-09-04_12-37-16

 

 "آپارتمان" حکایت انسان‌های گمنام و مطرود جامعه است؛ آدم‌هایی که یا شغلی ندارند و یا اگر دارند هم آن چنان در پیش‌پاافتادگی روزمره‌شان غرق گشته‌اند که عملا خودآگاهی چندانی برایشان باقی نمانده. آن‌ها از حیث ویژگی‌های شخصیتی کوچک‌ترین شباهتی به قهرمان‌ها و شمایل‌های قدرتمند هالیوود ندارند.

 به همین دلیل است که در این جا فلاکت آن قدر بر زندگی کاراکتر نقش اول - کارمند (جک لمون) چنبره زده است که او به طرز باورنکردنی و خنده‌داری به اجاره شبانه آپارتمانش برای اعمال خلاف عرف تن می‌دهد.

چنین پرسوناژهایی فی‌نفسه زمینه را برای خلق موقعیت‌های ابزورد و کمیک در فیلم فراهم می‌سازند؛ از جمله خود مساله اصلی فیلم که در عشق غیرمنتظره کارمند به دختر آسانسورچی (شرلی مک‌لین) تجلی یافته است.

photo_2022-09-04_12-39-32

 

سکانس خاطره انگیز آپارتمان

 

استعمار شاید درون مایه ایست که سینماگران همیشه با آن بازی کرده اند و بیلی وایلدر به حق که بهترین آن ها را خلق کرده است.

در آپارتمان استعمار به وسیله شغل انجام شده، فیلمنامه با رعایت قواعد کلاسیک لازم بسیار فاخر جلوه می کند و تنهایی و سرگشتگی باکستر را در دل نظام بوروکراسی و ضعیف کش جامعه ی سرمایه داری آمریکا با استادی هرچه تمامتر نشان می دهد. 

دیالوگها در نهایت سلیقه و زیبایی نوشته شده اند و شوخی های فیلم پس از گذشت شصت سال هنوز تازه و سرزنده هستند .

باکستر بیمار هنگام تعطیل شدن اداره پیش فرن می‌رود و از او می‌خواهد که شب به اپرا بیاید فرن قول نمی‌دهد اما باکستر امیدوار است. شب هنگامی که باکستر پشت در اپرا منتظر آمدن فرن است. فرن و شلدریک رئیس اداره در آپارتمان او هستند.

فیلم آپارتمان کمدی اجتماعی کاملی است با حفظ چهار چوب های عرفی و اخلاقی که به بهترین شکل ممکن به وضعیت فساد و فراموش شدن اصل زندگی در جامعه ی امریکایی می پردازد. جایی که همه انسان را در جایگاه اجتماعی و  ثروت خلاصه می کنند و مردم برای رسیدن به آرزو ها می بایست از انسانیت خود بگذرند و برای پیشرفت باید به مدیر بالا دستی باج دهند.دروغ گفتن  از عادی ترین رفتارهای مردم است .جامعه خانواده را فقط به عنوان یک نهاد اجتماعی پذیرفته و پای بندی به عواطف  ،جایگاهی ندارد.

از نام فیلم آپارتمان مشخص است که با فردی  از یک قشر متوسط مواجهیم. قشری که اغلب در آپارتمان زندگی می کنند.

در پلان اولین دیدار بکستر با شلدرک،در اتاق شلدرک،میزانسن به‌درستی شبیه میزانسن صحنه‌های بازجویی طراحی شده است.به ‌این صورت که،ابتدای پلان،وقتی راز بکستر و آپارتمانش برای شلدرک آشکار می‌گردد و شلدرک درحال سؤال کردن از بکستر است،میزانسن طوری چیده شده که بکستر درواقع نقش متهم یا سوژه‌ی تسلیم‌شده را ایفاء می‌کند و شلدرک نقش بازپرس یا سوژه‌ی مسلط را.

photo_2022-09-04_12-40-59

 

یکی از دغدغه‌های موردعلاقه وایلدر پدیده "تصادف" و هم‌نشینی و مصاحبت اشیا و رخدادها و آدم‌های نامربوط در کنار یکدیگر است. ما این‌ مساله را به وفور در کمدی‌هایش مشاهده می‌کنیم؛ اصولا یکی از وجوه منشعب‌شده از این برخوردها خلق موقعیت‌های کمدی است. (به ویژه در "آپارتمان" و "عشق در بعدازظهر") این که حالا با وجود به هم ریختن نظم زندگی ظاهری که مملو است از قراردادها و روتین‌های کلیشه‌ای، چه پیش خواهد آمد و آیا از دل این تصادف غیرمنتظره و البته کمیک، دوباره به همان زندگی روزمره بازخواهیم گشت یا نه.

در "آپارتمان" کارمند نقش اول بی آن که خود بداند پا در کفش رئیسش می‌کند و از آن‌ سو، به موازات این دخالت ناخواسته به همان دختری دل می‌بازد که رئیسش دوست دارد. ضمن این که مختصات شخصیتی هیچ یک از رئوس این مثلث به هم نمی‌خورد و اساسا خود موقعیت " در اختیار دادن آپارتمان" از فرط پیش‌پا‌افتادگی آمیزه‌ای است از طنز و تلخی فوق نیهیلیستی.

photo_2022-09-04_12-42-39

 

سکانس آینه شکسته فیلم آپارتمان

 

‍از سکانس‌های فوق العادهٔ فیلم، سکانس‌های مربوط به آینهٔ ترک‌خوردهٔ خانم کوبلیک است؛ در لحظاتی که آقای باکستر مشغول جلب توجه خانم کوبلیک است و کلاه جدیدش را بر سر گذاشته و امتحان می‌کند و دائما نظر خانم کوبلیک را می‌پرسد، خانم کوبلیک -که درست چند دقیقه قبل و بعد از کشف حقایقی تلخ کاملا درهم شکسته است-نظرهایی دربارهٔ کلاه می‌دهد که بدون کوچک‌ترین توجهی است. 

او هنگام ترک اتاق، آینهٔ ترک خورده‌اش را از جیب‌اش بیرون می‌آورد تا نگاهی به صورت‌اش بیندازد و باکستر با دیدن آینه، از حقیقت تلخی ‌ آگاه می‌شود و درهم می‌شکند. در این سکانس، با این‌که بیننده از قبل حقیقت را می‌داند، ولی با او ویران می‌شود و درهم می‌شکند.

با گره اصلی داستان یعنی رابطه پنهانی رئیس باد با خانم کیوبلیک مواجه می‌شویم.

از اینجا به بعد فیلمنامه‌نویسان اثر بطور آگاهانه، باکستر را در تمایز بین خواسته بیرونی (ترفیع رتبه در شرکت) و خواسته درونی‌اش (عشقش به کیوبلیک) قرار می‌دهند؛ و این دقیقاً کنش اصلی فیلمنامه است. پس از این نیز فیلمنامه اجازه لحظه‌ای خسته شدن به تماشاگر را نمی‌دهد و اتفاقات پیاپی و در عین حال منطقی، نه تنها داستان را از خطر یکنواخت شدن نجات می‌دهند بلکه با جلوتر رفتن فیلم تمایز خواسته‌های باد و درگیری ذهنی وی را شدیدتر کرده و او را مجبور به انتخابی صریح بین دختر مورد علاقه‌اش و شغل و ترفیع رتبه‌ای که مدت‌هاست برایش زحمت کشیده، می‌کند؛ و اینجاست که پرداخت وایلدر چه بعنوان نویسنده و چه بعنوان کارگردان فیلم، تا انتهای پرده دوم و پایان دادن به چنین قصه قدرتمند و جذابی در پرده سوم آنقدر با وسواس، دقیق و قدرتمند است که ما براحتی باور می‌کنیم که باکستر، عشق کیوبلیک را به تمامی اهدافی که در چند ساله اخیر عمرش داشته، ترجیح می‌دهد.

photo_2022-09-04_12-44-22

 

- آینه‌ات... شکسته.

+ می‌دونم، همین‌جوری دوستش دارم. من رو همون‌طوری که هستم نشون می‌ده.

آپارتمان ١٩۶٠ | The Apartment/  بیلی وایلدر

photo_2022-09-04_12-44-53

 

پشت صحنه  

به غریزه خود اعتماد کنید. آنوقت به‌جای تکرار اشتباه دیگران، اشتباهات خودتان را می‌کنید.

بیلی وایدلر

photo_2022-09-04_12-50-21

 

 

غربت و تنهایی بکستر در ورودی تماشاخانه

photo_2022-09-04_12-50-59

 

از طریق انعکاس تصویر در آینه که مجازی از شخصیت شکسته و ترک خورده‌ی کیوبلک است، بکستر متعجب می‌شود و مغموم.زیرا می‌فهمد که برای به‌دست‌آوردن کیوبلک او نیز باید شبیه دیگران بشود و مانند اکثریتی که هیچ شباهتی به‌شان ندارد رفتار کند.

آینه‌ی شکسته،از طرفی دیگر،نمایان‌گر شخصیت خردشده‌ی کیوبلک نیز هست.شکست هویتی کیوبلک که دقیقاً همان چیزی‌ست که شلدرک می‌خواهد.زنی شکست‌خورده و نیازمند.

در این نما نیز بکستر،پس از روبه‌رو شدن با هویت حقیقی کیوبلک،و دانستن این موضوع که کیوبلک زنی نجیب آن‌طور که او می‌پنداشت نبوده و نیست،به شکست خودش در تلاش‌هایی که برای به‌دست آوردن کیوبلک می‌کرد پی می‌برد و تمام تصورات و آرزوهای خویش را بربادرفته می‌بیند.

آغاز تقابل میان بکستر و شلدرک در میزانسنی هوش‌مندانه و به‌شکلی نامحسوس رخ می‌دهد.

بیلی وایلدر در مورد صحنه‌ای از فیلم آپارتمان که جک لمون در آینه‌ی شکسته به خودش نگاه می‌کند چنین می‌گوید:

آنجا که باکستر خودش را در آیینه می‌بیند و دو دو تا چهار تا می‌کند. خود او آیینه را به رئیس کل شرکت بیمه (مک مورای) داده بود، شخصیت کله‌ی گند‌ه‌ی آن شرکت، حالا آن چیزی را که ما می‌دانیم او هم می‌داند. و آن را در بازتاب چهره‌ در آیینه‌ی شکسته می‌بینیم. روش برازنده‌ای برای تاکید بر روی این نکته بود. بهتر از این بود که شخص ثالثی درباره‌ی آن رابطه برایش توضیح دهد، کاری که نمی‌خواستیم انجام بدهیم. این راه بهتری بود. این روش همه‌ی اطلاعات را در یک نما به ما داد. بعضی فکرها خیلی راحت به ذهن آدم می‌آید. خیلی خوب بود، راحت هم به فکرمان رسید. برای همین هم تاثیر خوبی داشت.

photo_2022-09-04_12-52-29

 

کارهای بیلی وایلدر یک ویژگی مشترک دارند و آن انطباق کامل با سیاست‌های هالیوودی در جنگ سرد و خصوصا عصر استیلای ژنرال مک کارتی و مقابله جدی با کمونیسم بود. 

 همچون کارهای ساخته کوبریک مثل: 

ادیسه فضایی با تکامل و داروینیسم و نفی الهیات. 

پرتقال کوکی با زوال قانون مداری و خانواده. 

غلاف تمام فلزی و راه افتخار با نفی مضامین میهن پرستانه. 

اسپارتاکوس با تبلیغ بت کمونیسم در تاریخ روم خدا، خانواده و میهن لگدمال نمی‌شوند و پایان خوش و مطابق با الگوی رستگاری فرد از شرارت و گناهان کبیره نیز امضای کارهایش است.

 اوج این وفاداری به سینمای امریکایی آپارتمان است. بیلی البته استادانه داستان را پی می‌ریزد و جلو می‌برد. محتوایی که مانند چند کار قبل و بعدش فردی که در آرزوی پیروزی به هر نحوی است دست آخر خودش قربانی زیاده خواهی خودش می‌شود. 

کارمند جزئی که دست آخر محبوبش در خانه خودش در اختیار کسی است که خودش آنجا را به وی اجاره داده.

در سینمای آن دوران زنان متاهل فاعلیت خیانت همانند دهه نود میلادی نداشتند و زنان ماجراهای این چنین عموما مجرد انتخاب می‌شدند و این مردان متاهل بودند که محوریت زیاده خواهی و معشوقه بازی قرار داده می‌شدند.

photo_2022-09-04_12-52-49

 

دیالوگ سکانس ماندگار 

+ آینه ات شکسته. ‌

_ آره. میدونم. اینجوری دوستش دارم. همون طوری که حس میکنم نشونم میده‌ ‌...

 

ما به اندازه ای باورمان نسبت به دروغ هایی که خودمان می سازیم انسان خوشبختی هستیم و به اندازه ی قدرتمان در فریب دادن دیگر انسان موجهی شناخته می شویم.

photo_2022-09-04_12-57-47

 

 

با دیدن فیلم آپارتمان قرار است وایلدر آینه شکسته ای جلوی ما بگذارد تا خودمان را در آن ببینیم .

photo_2022-09-04_12-58-14

 

سکانس فوق العاده فیلم آپارتمان

 

شهر نیویورک به‌عنوان شهری با تعداد جمعیت فراوان،تناقضی آشکار دارد با حضور بکستر.درحقیقت بکستر در میان آدم‌های این شهر غریبه است.بکستر آدمی‌ست گوشه‌گیر و تنها،درحالی که آدم‌های دیگر شهر،سعی می‌کنند تنهایی‌شان را پشت معاشرت‌ها و دیالوگ برقرارکردن‌های روزمره‌ و بی‌ربط پنهان کنند،بکستر تنهایی‌اش را پذیرفته و نمی‌خواهد شبیه جمع شود و مانند آدم‌های شهر نیویورک که گویی عشق و سرخوشی و وفاداری زنده‌گی را به دست فراموشی سپرده‌اند رفتار کند.بااین‌حال در شب کریسمس،زمانی که می‌فهمد عشق‌اش،کیوبلک نیز مانند دیگر آدم‌های این شهر است و آن نجابت موردنظر بکستر را ندارد،او نیز خود را می‌بازد و سعی می‌کند مانند جمع شود.

وایلدر،در یک نمای بسیار دقیق،هویت حقیقی آدم‌های این شهر را آشکار می‌سازد.

دیالوگ‌هایی که زن می‌گوید هیچ ربطی به واکنش و فرم صورت‌اش ندارد.و درحقیقت این چهره‌ی زن است که در تناقض با دیالوگ‌ها قرار دارد. دیالوگ‌هایی سرخوش با چهره‌هایی مغموم و تهی و سرشار از پوچی و بی‌هویتی و خسته‌گی.حضور بابانوئل مست هم تناقض آشکار دیگری‌ست.

photo_2022-09-04_12-59-49

 

نما آهنگی زیبا از فیلم آپارتمان

 

در ساختار شخصیتی "آپارتمان" مرز میان تقسیم‌بندی‌های دقیق و خشک کلاسیک به هم می‌ریزد؛ بدین معنا که ما در این جا با قهرمان آن چنان کنشمندی روبه‌رو نیستیم که گره به وجود آمده را با تدبیر حل کند و پشت سر بگذارد و پس از طی یک‌‌سفر ادیسه‌ای، اسطوره‌وار به چیزی دست یابد؛ جک لمون در "آپارتمان" سرآغازی است بر ضدقهرمان‌های گیج و بدشانس و نه چندان مثبت (از حیث معیارهای اخلاقی) دهه شصت و هفتاد به بعد. البته که او نه جنایتکار است و نه رذل؛ اما حرفه مضحکش از کاراکتر او یک مترسک ابزورد بکتی ارائه می‌دهد، تا حدی که او در همین موقعیت احمقانه به دام عشق می‌افتد. 

در مقابل (شرلی مک‌لین) را داریم که در ظاهر از همان الگوی ژانری و فوق‌تکرارشونده هالیوودی پیروی می‌کند: به هر حال در ملودرام‌های هالیوودی باید ابژه رمانسی باشد تا گیشه تضمین گردد. اما تفاوت مک‌لین در فیلم وایلدر با عمده زنان عاشق‌پیشه هالیوودی در همان امری است که پیش‌تر ذکر شد: او دقیقا به واسطه بستر و موقعیت کمیک - ابزورد فیلم است که درگیر مقوله مهمی مانند عشق می‌شود. 

به عبارتی، در ابتدای قضیه خبری از یک عاطفه و حالت اثیری نیست تا عشقی از آن متولد شود؛ بلکه همه چیز از اجاره دادن "آپارتمان" کذایی برای عملی کذایی آن هم توسط یک کارمند کذایی و فراکمیک شروع می‌شود؛ از وضعیتی که امکان همه چیز از آن می‌رفت جز عشق، به یک رمانس تلخ و شیرین هالیوودی دست می‌یابیم.

photo_2022-09-04_13-01-41

 

بیلی وایلدر 

 اگر فیلم‌نامه‌های من خوب کارگردانی می‌شدند، هرگز کارگردان نمی‌شدم!

 

photo_2022-09-04_13-02-25

 

 ساخته شدن تحت نگاه دیگری 

فیلم آپارتمان با فیلمنامه وتدوین فوق العاده اش در کنار کارگردانی درخشان بیلی وایلدر وروایت بی نقصی که دارد مربوط به آن جنب وجوش دهه هفتاد در امریکاست امریکای پیروز از جنگ ویکتای قدرت جهانی، ماجراهای سفر به ماه وتسخیر فضا وآن سرخوشی های امریکایی،رویاهای امریکایی، مصرف بیش از حد سیگار والکل وریتم خوشباشانه ای که در زندگی جاری درفیلم کاملا مشهود است.والبته تمام اینها مربوط به دوران پیشا ریگان وپیش از ظهور توامان کاربست نظریه های مکتب شیکاگو به رهبری میلتون فریدمن است،هنگامه ای در دوره ریگان از ۱۹۸۰ به بعد که بابه کاربستن سیستم فریدمنی،دوران رویایی واخر هفته های طلایی کارگران امریکایی وخرید قسطی اتومبیل،همچنین اندیشه پس انداز بر باد هوا رفت.شروع دوره نئولیبرالیسم که پیش تر در کارگاه آزمایشی کشور شیلی پس از کودتا به رهبری پینوشه وزیرنظر میلتون فریدمن رخداده بود.درامریکای اواخر دهه هفتاد وهشتاد هنوز پانگرفته بود.

 سکانس

یکی از سکانس های فوق العاده ونقطه ی عطف فیلم اپارتمان سکانسی است که درآن لحظه ای که کارمند معمولی  بواسطه زدوبندهای حاشیه ای بیرون از اداره ترفیع گرفته؛ دریک جشن دراداره بیمه زنی را که دورادور دوست می دارد _که البته اوهم کارمند ساده مسئول اسانسور است_به دفترش می اورد و در پیش چشم او کلاهی که به تازه گی خرید کرده برسر می گذارد تا نظر زن را درباره خودش بداند.دراین بین یعنی شروع لحظه ای که کلاه را روی سرش جابجا می کند تا نظر زن را دریافت کند به صورتی رخداد گونه ودریک لمحه و_آن_ البته چرخش چشم ها وسپس ابروان ونگاه جک لمون بازیگر مرد چنان مکث وسپس حیرت وفروغی به خود می گیرد که مخاطب را ازاین کادر به بطنی دیگر وسرزنده که از زیر خاکستر بافت معمول روایت فیلم به ناگاه شعله می کشد، پرتاب می کند لحظه ای که درنگ او به زن ودرحین اینکه نظر زن را از پوشیدن کلاه جویا می شود در چنان بهت وحیرت خارج از توصیفی قرار می گیرد تا بیان کننده ی بدعت وتازه گی حضور امرخواستن درقالب_دیگری_ بصورت امری غریبه وبیرون از بافت روزمره رخ نمایی کند.لحظه ای که رخداد حاضر را از امری بازنمایانه در سینما به امری فرانما در همان کادر کوچک درآن سکانس  تبدیل می کند. لحظه ای که تمام ترفیعات کارمندانه او وستون منجلابی که برآن ایستاده محو می شود ونه ازآن جایگاه که نردبان پیراسته ی اداری وماشین برخواسته از بوروکراسی مدرن وبری است، که به او این رفعت درجه را بخشیده،بلکه از جایگاهی که گویی خودش را غیر از مسیری که پیموده تا بدان جا دست یابد،درمقابل زن ودر زیر کلاهِ سیاه بازشناسی وبازیابی می کند. لحظه ای که رخداد تقدیری زندگی او درآن رقم می خورد لحظه ای غیر نمادین وغریب با ماجراهای روزمره.لحظه ای که جک لمون با گذاشتن کلاه تحت نگاه تمجیدگر زن، گویی چشمانش بر قسمت تاریک وناپخته ونارسته ی خودش باز می شود آن جا ودرآن لحظه با آن چه که بوده از انچه که در این لحظه لمس می کند بواسطه حرکت چشم ها وبالافتن ابروانش خط کشی می گذارد؛ چیزی مابین گذشته ی ساخته پرداخته شده مرد با درایتی که از لمس لمحه ی حال وسکون که پیش چشمان زن به سوی او سرازیر می شود،تبدیل به موج دلنشینی  می گردد که برتمام ساخت شخصیت او که بیهوده تا به اینجای فیلم در قبال اجاره اپارتمانش برای معاشقه های ول انگارانه ی روسای بالاسرش درقبال ترفیع پنهانی در اداره به نوعی در خدمت کور دیگران زیسته، چون آواری فرود می آید وازچشمان او که این لحظه خاص را زیر کلاه لمس می کند،فوران می کند. او وقتی که با دراوردن کلاه از جعبه وایستادن مقابل زن زیر کلاه برای اولین بار حضور _دیگری_را درون خودش لمس می کند.دران حالت برای خودش تبدیل به _دیگری _می شود که اتفاقا قابل دستیابی ست یعنی خودش. دیگری ایی که بواسطه کاربست روزمره ی زندگی ومرام اغشته به داد وستد صرف، توانایی اکتشاف ولمس حتی رشحه ای کوچک از آن را نداشته. دیگری ایی که او را از روند شی واره گی، لمحه ای /لحظه ای خارج می کند.دیگری ایی که در چشمان خودش به خودش می نگرد.چشمانی که تبدیل به دریچه های باز وبست به لحظه های تحویل ساحات گذشته شخصیت اش به اکنون او می شوند.

photo_2022-09-04_13-08-59

 

بیلی وایلدر : 

اصل داستان آپارتمان پس از آن که فیلم بسیار خوب دیوید لین به نام برخورد کوتاه 1945 را دیدم در ذهنم پیدا شد. 

داستان مردی است که با زنی شوهردار رابطه دارد و به لندن می‌آید. به آپارتمان دوست مرد می‌روند.

 فیلم را دیدم و با خودم گفتم: «پس تکلیف مردی که باید در همون رختخواب بخوابد چه می‌شود ….؟» شخصیت جالبی است. 

بعد آن را در دفتر یادداشتم نوشتم و نکات دیگری را هم به آن افزودم. قهرمان ماجرا مردی است که تمام این مصیبت را تحمل می‌کند، چون به او دروغ می‌گویند.

وایلدر در گفت‌وگویی با میشل سیمان چنین نقل می‌کند: «عشاق همدیگر را در آپارتمان یکی از دوستان شخصیت اصلی ملاقات می‌کنند.

 فکر می‌کنم شخصیت جالب ما همان دوست است که هر وقت به خانه برمی‌گردد می‌بیند رختخوابش هنوز گرم است در حالی‌که خودش معشوقه‌ای ندارد.»

photo_2022-09-04_13-09-25

 

پشت صحنه 

 تصاویری از پشت صحنه فیلم زیبا و خاطره انگیزِ "آپارتمان" 

با حضور "بیلی وایلدر" نویسنده و کارگردان این فیلم ؛ در کنار بازیگران 

 

photo_2022-09-04_13-10-17

 

سکانس نجات کیو بلیک

 

شغل دختر «مامور آسانسور اداره» در ابتدا به نوعی نمادین میل به بالا رفتن و مدام مقایسه کردن خود با دیگران در او نشان می‌دهد. در این‌جا «کار» به گونه‌ای طبقه‌بندی شده، ارزش آدم‌ها را هم طبقه‌بندی می‌کند و «تن فروشی» و شیوهٔ «هورمن برای ترقی» در این مسیر خود را بروز می‌دهد. شیوه‌ای که نخست با ایجاد حس تحقیر و خود کم‌بینی در زنان در آن‌ها حس حقارت و تنهایی به وجود می‌آورد تا سپس با نزدیک شدن به آدم‌های به ظاهر مهم با میز و میزان دستمزدشان و توانایی ارتقاء شغلی بخشیدن به زیردستان، جایگاهی برتر و استثمارکننده یافته‌اند. در مسیر این «بردگی جنسی» خودِ برده نیز دیگر چنان به بن‌بست رسیده که جایگاه واقعی خود را گم می‌کند و در این بازی غرق می‌شود. جالب است که در این فیلم، مرد کارمند ساده (جک لمون) نیز در مسیر نگرش و بازی این بردگی جنسی قرار گرفته و با فداکاری جانانه‌ای- فارغ از مناسبات سرمایه سالارانه- دختر را از خطر مرگ و خودکشی نجات می‌دهد تا او هم اندک اندک به جایگاه واقعی خود پی ببرد و از این بست عاطفی خارج شود و در آخر وقتی به نظر می‌رسد مرد هم به بن‌بست روحی/ عاطفی رسیده و سقوط کرده این دختر باشد که دوان دوان در خیابان به سوی خانه‌ای او بدود و مسیر «بالا رفتن» را در خود تغییر دهد.

photo_2022-09-04_13-11-16

 

 بیلی وایلدر

 وقتی که برای اولین بار سر «بعضی‌ها داغشو دوست دارند» با جک لمون کار می‌کردم، پیش خودم فکر کردم این بابا یک پا نابغه است. باید حتما یک فیلم دیگر هم باهاش کار کنم، ولی داستانی ندارم که به او بخورد. این شد که رفتم سراغ دفترچۀ سیاهم و کمی ورق زدم تا رسیدم به یادداشتی که پس از دیدن «برخورد کوتاه»‌ دیوید لین در آن نوشته بودم، یعنی همان داستان مربوط به زنی شوهردار که در حومۀ شهر زندگی می‌کند و به لندن می‌آید و با مردی آشنا می‌شود. بعد به آپارتمان دوست آن مرد می‌روند و عشقبازی ‌می‌کنند. من بعد از دیدن فیلم، توی دفترچه‌ام نوشته بودم: «حیوانکی آن دوست که باید بعد از عشقبازی این دو، به خانه برگردد و توی همان رختخواب بخوابد.»

این یادداشت را ده سال پیشتر نوشته بودم. اما به دلیل سانسور شدید حاکم بر سینمای آمریکا در آن دوران، نمی‌توانستم بهش بپردازم. اما یکهو ایده‌ آپارتمان به ذهنم خطور کرد. همه‌اش هم نتیجۀ این یادداشت کوتاه بود و استعداد غریب بازیگری که دلم می‌خواست فیلم دیگری هم با او بسازم. درست انگِ لمون بود، چون او آمیزه‌ای است از ترش و شیرین.

photo_2022-09-04_13-18-18

 

 مراسم اسکار ۱۹۶۱، آدری هپبورن اسکار بهترین فیلم رو اعلام میکنه، آپارتمانِ بیلی وایلدر

بیلی وایلدر جایزه رو تقدیم عوامل و بازیگران فیلم از جمله جک لمون و شرلی‌مک‌لین کرد.  

«آپارتمان» در ده بخش نامزد بود و در پنج بخش اسکار گرفت.

 

سکانس خاطره انگیز آپارتمان

 

 وایلدر در "آپارتمان" به همان صورت غیرمستقیم متداولش - یا به قول خود او، "مالیدن شکلات لای حقیقت (!)، اصل و اساس زندگی ماشینی و هرروزه‌شده جامعه آمریکایی را زیر سوال می‌برد؛ این که شان وجودی هر انسانی به مثابه یک فرد، چطور در شغل به ظاهر درجه یک و "همه‌چیز‌تمام"‌اش ذوب می‌شود.

 مساله بی‌هویتی در جریان اداری شدن همه امور بحث تازه‌ای در سینما نیست؛ اما وایلدر با آمیختن لایه‌های کمدی، نوعی کمدی سیاه-رمانتیک بدین تلخی فراگیر، به دو مقصود دست می‌یابد: نخست آن که بوروکراسی مدرن را به لجن کشیده، آن را در تقابل با رمانس درونی هر یک از این افراد شی‌شده قرار می‌دهد که در آن‌ها دفن شده است؛ دوم آن که با منحرف کردن داستان از زندگی روزمره مضحک کاراکتر اول، آن را به سوی عشقی که می‌تواند او را از این ملال ناگفته نجات دهد، رهنمون می‌گردد.

صحنه بیهوشی "شرلی مک لین" در آپارتمان "جک لمون" شاید نمایانگر اوج تلخی ملودراماتیک وایلدر باشد. درست همچون همیشه که داستانش را با کمدی آغاز می‌کند و در فاصله میانه تا پایان به لایه تلخ آن می‌رسد. در این صحنه چشم‌انداز دیگری از موقعیت ابزورد زندگی "لمون" به نمایش گذاشته شده است. دقیقا آن روی دیگر سکه خنده که همان گریه است.

photo_2022-09-04_13-21-20

 

اون یه دروغگوئه،

ولی این قسمت بد قضیه نیس / قسمت بد اینه ک من هنوز دوسش دارم!

 آپارتمان ١٩۶٠ | The Apartment/ یلی وایلدر

photo_2022-09-04_13-25-07

 

من فقط تو اینکه عاشق آدم اشتباهی تو مکان و زمان اشتباهی بشم استعداد دارم! 

 آپارتمان ١٩۶٠ | The Apartment/ یلی وایلدر

photo_2022-09-04_13-28-15

 

سکانس ماندگار فیلم آپارتمان

 

 

(آپارتمان) بارزترین نمونه فیلمسازی آگاهانه از سیستم فرمال روایی کلاسیک آمریکا و پرافتخارترین فیلم کارگردان بیلی وایلدر است. 

بیلی وایلدر در «آپارتمان» ثابت می‌کند که آنچه باعث ماندگار شدن یک اثر در تاریخ سینما می‌شود، نه تکنیک‌های پیچیده ساختاری و نه ایجاد تفاوت و تنوع به قیمت از دست رفتن اصول اولیه سینماست بلکه آنچه یک اثر را شاخص و مؤثر می‌سازد، ایمانی است که سازنده‌اش آن را همچون یک روح در لحظه ‌لحظه‌های کالبد فرم فیلم جاری می‌سازد.

آپارتمان در همه لحضاتش بیننده را به خنده وا می دارد ولی در میانه قهقهه به او می فهماند که نباید می خندیده است و در عین حال در تلخ ترین لحظات هم یاد آوری میکند که نا امیدی بیهوده است...

آپارتمان به شکل حیرت انگیز ی موفق میشود تعادل خود را بر خط باریک میان مرز_میان کمدی و تراژدی_یاس و امید، گریه و خنده حفظ کند.

فیلم را می توان یک کمدی جنسی دانست که خطوط قرمز در آن به خوبی رعایت شده است و برخلاف کمدی های چند سال اخیر که برپایه ی صحنه ها و دیالوگهای زننده و بی پروا استوار هستند ، به خوبی شوخی های کلامی را با طنز موقعیت پیوند زده و حاصل تجربه ای مفرح ، دوست داشتنی و از لحاظ کیفی در سطحی قابل قبول از کار در آمده است.

photo_2022-09-04_13-26-23

 

پشت صحنه 

بیلی وایلدر، شرلی مک لین و جک لمون در پشت صحنه فیلم آپارتمان.

 

photo_2022-09-04_13-29-10

 

سکانس عاشقانه فیلم آپارتمان 

 

آپارتمان بدون شک یکی از زیباترین و بهترین فیلم های کلاسیک و یکی از شناسنامه های قدرتمند و قابل اتکا برای هویت سینما هست،  فیلم به خوبی کمدی، رومنس و درام رو روایت میکنه، معانی و مفاهیم عمیقی از خیانت،  تملق،  بلند پروازی و اعتماد و اخلاقیات رو مطرح میکنه، حتی با وجود دکتر طناز و مهربان و وفادار بعد از تموم شدن فیلم با خودت میگی راستی و انسانیت تموم شده،  حتی شاید بگی تازه این حجم از خیانت و پلیدی مال دنیای سیاه و سفید بود امروز با وجود جهان دیجیتال و سرعت سرسام آور تکنولوژی و ماشینی شدن زندگی دیگه هیچ اثری از عشق و محبت با اعتماد و یکرنگی وجود نداره،  فیلم پر از دیالوگ های دقیق و زیبا هست که هنوز اثری از کهنگی رو نداره، بازی ها بسیار عالی و ماندگار هستن، هیچ ثانیه ای از فیلم نمیشه چشم از جان لمون و هنری که خلق کرده برداشت و یه کلاس آموزش کامل از انواع احساسات و عواطف رو به دوربین تقدیم کرده،  بازی مک لین خیلی زیبا و پر از ظرافت های زنانه و مملو از احساس دوست داشتن،  آسیب پذیر بودن، رنج، تنهایی و.... هست،  رل شلدرک با بازی عالی مک موری با صدا و هیبت بلند،  دیالوگ های کوتاه، سرد و اثر گذار خیلی کاریزماتیک و جسور به قامت یک رییس خیلی برازنده هست و اطاعت پذیر، تحول و کنش های بکستر خیلی عالی منتقل میشن، و با وجود ضرب آهنگ تند و ریتم سریع و داستان پر هیاهو فیلم به خوبی با فیلم همگام میشیم و دوست داریم تا سرانجام قصه رو کشف کنیم، فک میکنم نهایت وسواس و ظرافت رو در لحظات تصمیم گیری بکستر شاهد هستیم، تنهایی و پالتو با گردن پیچیده با لانگ شات های زیبا،  نیمکت و انتظار، هیجان شغل و درآمد جدید، در هم شکستن آرزوها و شادی های بکستر با دیدن آینه شکسته،  نگاه بی توجه و پر از غم صحنه بار،  رقص بی رمق و اجباری، پریدن مستی و تلاش زنده نگه داشتن فرن، سعی در نشون دادن عشق و کتک شیرین و کبودی بدون درد و در آخر پست و مقامی که با کلید توالت جایگزین میشه، همه اینها دست به دست هم میدن تا آپارتمان یک عشق زیبا نباشه،  چالش قبول کردن خطاها و زشتی های خودمون و دیگران باشه و تلنگری برای شناختن یا حداقل فکر کردن به شخصیت واقعی خودمون.

photo_2022-09-04_13-30-28

 

باکستر (جک لمون):

 تو نمی‌تونی الان بری.

 دکتر گفت ۴٨ ساعت طول میکشه تا اون مواد از بدنت خارج بشه.

فرن (شرلی مک‌لین): 

چقدر طول میکشه تا خاطراتت با یه نفر دیگه از وجودت بیرون بره؟

photo_2022-09-04_13-31-26

پشت صحنه 

بیلی وایلدر تنها چهل صفحه از فیلمنامه را در اختیار شری مک لین قرار داده بود تا او نداند سرانجام فیلم چه خواهد شد.

photo_2022-09-04_13-33-14

 

نگاه تاریک فیلم به نظام پیشرفت شرکتی به وضوح قابل مشاهده است. راه پیشرفت،به اصطلاح ما ایرانی ها حال دادن به دانه درشت هاست. این پیامی است که می تواند مضمون تلخی را با فیلم همراه کند ولی وایلدر دقیقا می داند که چگونه باید این کار را به نحو نشاط آوری انجام دهد.

«آپارتمان» فیلمی کمدی است که درونمایه رمانس دارد. مثلث بکستر،فرن و شلدرک از آن دسته مثلث های عجیب سینمایی است. سوءاستفاده احساسی شلدرک از فرن باعث اقدام به خودکشی فرن در آپارتمان بکستر می شود. نجات او توسط بکستر و دکتر همسایه و حوادث دو روز بعد آن، باعث باز شدن دید آن دو نسبت به مسائل اطراف می شود و در می یابند که رویاهایشان چه هزینه ای را برای آن دو در پی داشته. فرن و بکستر هر دو قصد استفاده از شلدرک را داشتند. فرن برای ارضای احساسات خود و بکستر برای رسیدن به یک پست شغلی بالا. در حالی که در این بین در واقع آن ها بودند که مورد استفاده شلدرک قرار می گرفتند. شلدرک تا زمانی که آپارتمان بکستر را نیاز داشت، او را در مقام معاون خود نگه می داشت و فرن را تا زمانی که از او خسته می شد.

یه نکته فوق العاده خوب توجه به استحاله و تغییر شخصیت سی سی بکستر در طول فیلمه و مخاطب باهاش قدم به قدم میره و همون هیجانات و حالات رو تجربه می کنه. او حالا باید بین پیشرفت شغلی و عشق به فرن، یکی را انتخاب کند.

photo_2022-09-04_13-34-04

 

سکانس پایانی و تاثیرگذار "آپارتمان "  و دیالوگ مشهور و ماندگارِ

"Shut Up... and Deal..."

 

 ما با دو شخصیت روبرو هستیم که از نظر روان‌شناختی کمبود دارند و به این باور رسیده‌اند که کلید سعادتشان در دست مدیرانشان است.

فیلم آپارتمان اثری است که می توان آن را بارها و بارها تماشا کرد و از آن لذت برد . در تاریخ سینمای جهان کمتر اثری را می توان یافت که تا این اندازه در نقد اجتماعی جامعه خویش موفق بوده باشد. نقدی که خالی از عقده گشایی باشد و لحن ناصحانه آن بیننده را تحت تاثیر قرار دهد.

بیلی وایلدر میخواد ما با خودمون روراست باشیم. 

آپارتمان با بازی شرلی مک لین و جک لمون یه کمدی رمانتیک که در ظاهر بیننده رو میخندونه اما در لایه های زیرین فیلم خیلی تلخ و تکاندهنده است و میشه تو دسته فیلم های اجتماعی طبقه بندیش کرد

کلید ، آینه شکسته ، آپارتمان ، پست و مقام و ... برای اینه که ببینیم چقدر با خودمون و اطرافیانمون صادق هستیم .

از طریق این فیلم  می توان آموخت که عدم توانایی نه گفتن چیست . می توان نشان داد که مهرطلبی و مورد سواستفاده قرار گفتن چیست . 

و در ترجیحات شغلی و عاطفی اولویت با کدام است و راه سعادت در کدام.

آپارتمان در همه لحظا تش بیننده را به خنده وامی دارد ولی در میانه قهقهه به او می فهماند که نباید می خندیده است ودرعین حال درتلخ ترین لحظات هم- یادآوری می کند که ناامیدی بیهوده است.

 آپارتمان به شکل حیرت انگیزی موفق می شود تعادل خود را برخط باریک مرز- میان تراژدی وکمدی – یاس وامید وگریه وخنده حفظ کند. دوگانگی کارکرد طنزگزنده ودر عین حال شیرین این شیوه روایت- به وایلدر توانایی مانورمی دهد که با تبدیل موقعیت – نشان دهنده ارزش نیروی ذهن واراده انسان باشد.همچون سرشت دوگانه کارکرد روان – بشر درمقابله با وضعیت جهان عینی.

هنگامی که در پایان فیلم آپارتمان از پشت درصدایی شلیک آسا به گوش می رسد: هم می تواند صدای شلیک یک گلوله باشد که زندگی تلخ وبه بن بست رسیده قهرمان فیلم را پایان می دهد و هم می تواند صدای بیرون پریدن شادمانه چوب پنبه یک بطری باشد که جشن آغاز زندگی نوینی را بشارت می دهد.

پایان خوشبینانه ی فیلم که به سینمای هند و فیلم فارسی های خودمان پهلو می زند با شوخی ای که در آن با صدای باز شدن درب شامپاین می شود، جلوه ای مفرح و دل انگیز پیدا می کند.

 کارگردانی وایلدر همانند همیشه بی آنکه جلوه ای تصنعی داشته باشد نقش عمده ای را در بهبود هر چه بیشتر تاثیر داستان ایفا می کند.

photo_2022-09-04_13-36-49

 

پشت صحنه

پس از اکران فیلم «آپارتمان»، بسیاری از منتقدان جوامع شرقی به‌خصوص اهالی سینما در شوروی بر این عقیده بودند که چنین داستانی تنها در شهر‌هایی همچون نیویورک که تحت سلطه سیستم سرمایه‌داری هستند رخ می‌دهد.

 اما بیلی وایلدر در یکی از مصاحبه‌های خود گفته بود: 

«اتفاقات فیلم آپارتمان ممکن است در هر جامعه‌ و شهری رخ دهد، به‌جز مسکو».

 زمانی که دلیل آن را سوال کردند، جواب داد: 

«تنها دلیلی که این داستان در مسکو رخ نمی‌دهد این است که در آنجا هیچ‌کس آپارتمانی برای خود ندارد.»!!!

photo_2022-09-04_13-37-33

 

منبع: کانال تلگرامی کافه هنر

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها