{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

نقد، تحلیل و بررسی فیلم "روشنایی های شهر" چارلی چاپلین

نقد، تحلیل و بررسی فیلم "روشنایی های شهر"  چارلی چاپلین
کدخبر : 16038

روشنایی‌های شهر (به انگلیسی: City Lights) فیلمی صامت، به کارگردانی چارلی چاپلین با بازی چارلی چاپلین، ویرجینیا چریل، فلورنس لی، هری مایرز و تولید سال ۱۹۳۱ است.

به گزارش هنر ام‌روز، روشنایی‌های شهر ١٩٣١

فیلمی صامت کمدی و ملودرام. 

روشنایی‌های شهر، به گفته بسیاری، بهترین فیلم چاپلین محسوب می‌شود. حتی در یک رشته هم نامزد دریافت جایزه نشد. شاید دلیل این امر از سکه افتادن فیلم های صامت در سال 1931 بود. شاید هم این میزان بی محلی اولین نشانه های جبهه گیری آکادمی در برابر آثار کمدی بود. اما فارغ از این دلایل در آن سال هیچ فیلمی در مقایسه با روشنایی های شهر لیاقت دریافت جایزه را نداشت.

جزو لیست ٢۵٠ فیلم برتر imdb 

این فیلم از نگاه بنیاد فیلم آمریکا بهترین فیلم تاریخ سینما در زمینه کمدی رمانتیک محسوب می گردد.

در لیست ١٠٠سال ١٠٠فیلم به انتخاب بفتا( بازبینی2007 )که توسط بنیاد فیلم آمریکا تنظیم شد،به عنوان دهمین فیلم برتر تاریخ سینما برگزیده شده است.

کارگردان تهیه‌کننده نویسنده: چارلی چاپلین

بازیگران:  چارلی چاپلین. ویرجینیا چریل فلورنس لی. هری مایرز. جین کارپنتر

موسیقی: چارلی چاپلین 

فیلم‌برداری:رولند توترو گوردون پولاک

تدوین: چارلی چاپلین

خلاصه داستان :

«چارلى»؛ جانِ میلیونرى مست، را نجات میدهد. مرد میلیونر هم سخت به او محبت میکند؛ اما پس از هشیارى،  "چارلى" را بجا نمی ‌آورد و از خود میراند. این ماجرا تکرار مى‌شود و "چارلى" در این بین به دختر گل فروش نابینایى دل میبندد...

 

تریلر فیلم  روشنایی های شهر 

 

چرا باید این فیلم را دید؟

داستان نجات قوم یهود را بخوانید: 

در این داستان مردی که برای راه رفتن به عصا نیاز دارد راه نجات یک قوم را با همان عصا باز می‌کند. 

هر آن‌کسی که منجی‌ست ما را با فائق آمدن بر امر محال به خنده می‌اندازد. در تراژدی اُدیپ اوراکل که کور است می‌تواند آینده را ببیند! و هم اوست که شهریار را از عاقبت شوم‌اش می‌ترساند. 

فیلمی از سینمای معناگرا، روشنایی های شهر در باره انواع نابینایی های موجود در جامعه است. برای مثال چون دختر گلفروش قادر به دیدن ظاهر فقیرانه چارلی نیست او را می پذیرد – زیرا فکر می کند که این نوع سخاوت از طرف مردی باشد که حتما به رده ممتاز جامعه تعلق دارد.

تکرار مکررات است که بگوییم حتی تراژدی نیز ماهیتی کمیک دارد. سرنوشت کاراکتر ولگرد چاپلین می‌تواند یک نمونه‌اش باشد. این است زندگی تراژیک بزرگترین کمدین تاریخ. او ولگرد آواره‌ای بود که چیز گران‌بها و اسرارآمیزی با خود داشت: فضیلتِ انسانیت

وداع شکوهمند چاپلین با سینمای صامت.

آخرین فیلم صامت چاپلین و به عقیده ی بسیاری‌ بهترین فیلم او،فیلمی سرشار از عشق و احساس با بازیهای به یادموندنی چاپلین و چریل و سکانسهای ماندگار فراوان مثل سکانس بوکس؛فیلمی که با پایانبدی عالی تا مدتها تو ذهنتون میمونه.این فیلم از احساسی‌ترین فیلم‌های چارلی چاپلین دانسته شده که ماجرای عاشقانه ولگرد کوچولو با یک دختر نابینا را به تصویر می‌کشد.

photo_2022-09-08_15-11-12

 

 

 تیتراژ و سکانس آغازین/ روشنایی های شهر

 

باشروع روزتازه،شهروندان و مقامات شهر برای پرده برداری از تندیس «صلح و رونق» آماده می‌شوند، همگان بی صبرانه منتظر هستند تا مراسم آغاز شود. پرده که بالا می رود، مرد بی خانمان و فقیر در همان حال که در آغوش تندیسی زنانه در خواب آسوده و آرامی فرورفته و تمثال مسیح در مجسمه «پیه تا»‌ی میکل آنژ را به ذهن متبادر می کند، در برابر دیدگان مان ظاهر می شود. مردی با جثه ریزنقش، کلاه گرد،عصای باریک،کت تنگ، شلواری گشاد و کفش هایی نسبتا بزرگ و سبیلی کوچک که شاید ظاهرش ماندگارترین و دیرآشناترین شمایل تاریخ سینما به شمار می آید. کسی که نام سینمایی اش برخلاف اسم کامل ورسمی خود او - سرچارلز اسپنسر چاپلین - نه طنینی از عظمت و شکوه بلکه پژواکی به غایت صمیمانه و خودمانی دارد. چارلی چاپلین، این کمدین دوست داشتنی همه نسل ها، در صحنه آغازین روشنایی های شهر (۱۹۳۱) اینچنین بی تفاوت و بی خیال نسبت به سُـرور و هیاهوی مردمان شهر از خواب برمی خیزد و بساط مراسم تظاهر و خودنمایی را برهم می زند.

آیا در این لحظه، تصویری کنایی، طنز آمیز و مفرح از رستاخیز مسیح را به تماشا نشسته ایم؟ احتمالا

photo_2022-09-08_15-14-52

 

چاپلین کمدین معروف جمله ای دارد به این مضمون: "تراژدی های این جهان را باید یا با فلسفه ویا کمدی تحمل کرد!"

خود وی البته به راستی تلفیق این دو شیوه را برگزید واغراق نیست اگر او را فیلسوف سینما بنامیم.نمایش هوشمندانه واستادانه مفاهیم عمیق زندگی و پرسش های اصلی فلسفی، همه جا در آثارش خودنمایی می کند. 

چقدر مفاهیم مهمی در همین سکانس آغازین فیلم نهفته است.اعیان وبزرگان شهر به عادت مالوف جمع شده اند تا با پرده برداری از یک اثر مهم که این بار مجسمه عدالت است ، ارادت خود به قانون را نشان بدهند.پرده که کنار می رود و سرود کشور نواخته می شود ، چاپلین از همه جا بی خبر که درواقع نماد طبقه عادی ومردم جامعه است در بغل همین نماد قانون به خواب رفته است!!

اما این مجسمه فقط برای افتتاح و دست مایه سخنرانیست  نه چیز دیگرو می باید چاپلین در میانه غوغا واعتراض پلیس !!یعنی همان نماد زنده مجسمه!!وشهردار واطرافیان که منتفعان از وضع موجودند پایین بیاید، نمادی ازاینکه هرکسی را راه به مناصب حکومتی نیست!!این بار هم شوخی چاپلین بسیار گزنده اما هوشمندانه است.شمشیر محافظ قانون!!که درواقع بیشتر یادآور شمشیر دموکلس است تا تیغ محافظ مردم!!لباس چاپلین را پاره می کند!! و او درحالی که شمشیر درشلوارش فرورفته  در بین زمین وهوا معلق می ماند!!یعنی فقط تیغ آخته اش را به رخ ما کشیده!!

پایان بخش این سکانس، فرودآمدن چاپلین ازمجسمه است که البته این بار هم بسیار ماهرانه صحنه پردازی شده!! او ماتحتش را به صورت نماد قانون می زند تا نشان دهد که آنچه ارزش های مهم طبقه مرفه و مترف حاکم است برای او ارزشی ندارد.وقتی چاپلین دردستهای مادرانه مجسمه کناری کمی می خواهد استراحت کند باز همهمه حضار او را نمی هلد و سکانس با این نمادهای بسیار دقیق وموشکافانه پایان می پذیرد!!بیهوده نبود که در روزگار بگیر وببند مک کارتی،چاپلین نیز به دلیل حمله به ارزشهای کاپیتالیسم،کمونیست خوانده  وازآمریکا رانده شد، او با سینمای صامتش حرفهایی می زد که از هیچ زبان گویایی بیرون نیامده بود....

photo_2022-09-08_15-15-45

 

چاپلین از آلبرت انیشتین برای نمایش خصوصی فیلم روشنایی های شهر دعوت کرد. وقتی که انیشتین و چارلی چاپلین با هم ملاقات کردند، مکالمه جالبی بین آن ها روی داد.

انیشتین به چارلی چاپلین گفت:

" می دانی آنچه که باعث شهرت تو شده چیست؟ این است که تو حرفی نمی زنی و همه حرف تو را می فهمند."

چارلی هم با خنده پاسخ داد:

" تو هم می دانی آنچه باعث شهرتت شده چیست؟ این است که تو با اینکه حرف می زنی، هیچ کس حرفهایت را نمی فهمد!"

photo_2022-09-08_15-17-37

 

 سکانس بعدازظهر+عصر

 

این سکانس نیز گوشه ای از شیطنت های ولگرد را هم نشان می دهد. جلوی ویترین مغازه ای می ایستد و با حالتی که می کوشد خودش را همچون یک هنردوست جلوه دهد، زیرچشمی و کنجکاوانه به تندیس برهنه ای می نگرد. در این نما، تندیس زنانه پشت ویترین، در پیش زمینه و تکاپوی عابران و رهگذران در پس زمینه به چشم می آیند، میزانسنی که هرچه بیشتر برفاصله چارلی ولگرد با مناسبات صوری همگانی پیرامون و دیگر آدم ها، و از سوی دیگر اشتیاق باطنی اش برای یافتن زنی دلخواه یا به عبارتی نیمه مکمل اش را خبر می دهد.

photo_2022-09-08_15-18-43

 

وارد داستان اصلی می شویم.چاپلین دختر گلفروش و نابینایی را می بیند.دختر او را یک آدم ثروتمند می پندارد و از او می خواهد که گل بخرد.چاپلین هم به خاطر احساسی که نسبت به او دارد،گلی از او می خرد.از این لحظه به بعد،دختر گلفروش هم به شخصیتهای اصلی داستان اضافه می شود.به همراه او به خانه اش می رویم و می فهمیم که به همراه مادربزرگش در یک خانه ی استیجاری زندگی می کند.در همین سکانس با علایق او آشنا می شویم:موسیقی،پرنده و آب دادن به گلدان ها.این صحنه،موجزترین راه برای شناساندن یک کاراکتر است.پرنده ی داخل قفس نمادی از خود دختر است که در قفس اسیر است و چارلی آن کسی است که او را از این قفس آزاد می کند و همانطور که پرنده بعد از آزادی از قفس،از صاحبش دور می شود،دختر هم بعد از بینایی دیگر از چارلی دور می شود...

 عاشقانه شخصیت ولگرد «چاپلین» اغلب با دختری رقم می خورد که چون خود او، یک جدا افتاده و حاشیه نشین است. یک زن، نه فقط از طبقه اجتماعی تقریبا مشابه، بلکه وجودی مانده و تنها؛ که آنچه در ابتدا، چارلی را به سوی او میکشاند نه صرفا زیبایی ظاهری بلکه عشق و وظیفه ای شخصی، خود خواسته و انسان دوستانه است که ولگرد بی خانمان و آواره را بدل به یک فرشته نجات و امداد «آسمانی» می‌کند.

photo_2022-09-08_15-19-17

 

جالب است بدانید

در یکی از صحنه‌هایی که فیلم "روشنایی های شهر" که چاپلین برای فیلم‌برداری آن با مشکل روبرو بود صحنه‌ای است که در آن گل‌فروش نابینا می‌بایست ول‌گرد کوچک را با یک میلیونر اشتباه بگیرد چاپلین نمی‌دانست که چگونه باید به نتیجه‌ای که می‌خواست برسد. برای این‌که کارگردان بزرگ سینما راضی از صحنه باشد آن صحنه‌ی معروف ۳۴۲ بار تکرار شد.

photo_2022-09-08_15-19-58

 

پشت صحنه "چارلی چاپلین" در حال کارگردانی فیلم"روشنایی های شهر"

 

 سکانس شب

 

در همان شب، یک ثروتمند مست که قصد خودکشی دارد را نجات می‌دهد و مرد ثروتمند با او دوست می‌شود.

در سکانسی که مرد می‌خواهد در حالت مستی خودکشی کند و چاپلین او را نجات می‌دهد و به‌ همین مناسبت چاپلین به رستوران دعوت می‌شود،او در رستوران،اشرافیت‌ بورژوازی جامعه غربی را به مسخره می‌گیرد و تمام زندگی آنها را زیر سئوال‌ می‌برد تا جایی که حتی شادی آنها بیشتر به شادی دلقکهای سیرک می‌ماند. 

برداشتن باقیمانده سیگار دیگران،رفتار مرد مست،حرکات آدمهای مسخره مسخ شده‌ای که در جشن شرکت می‌کنند و به سان عروسک کوکی تابع یک شرایط جبری هستند سکانسهایی هستند که هر یک بیان شرایط خاص آن جامعه را به رخ می‌کشد.

کاراکتر مرد ثروت مندی را میبینیم، مردی که درحالت مستی خوش اخلاق و مهربان و در حالت عادی یک انسان بدخلق و عصبانی است.

مطمئناً قصد چاپلین با خلق این شخصیت نقدی برجامعه آن روزهای آمریکا بوده است.

درعین حال چاپلین تمام سعی‌اش را کرده‌ است تا از شخصیت ولگرد کوچولو (با بازی خودش) قهرمان نسازد و موفق هم شده‌ است اما انسانی سرشار از شرافت و درستکاری خلق کرده‌ است، شخصیتی که برای همیشه در تاریخ سینما جاودانه می‌شود.

photo_2022-09-08_15-31-29

 

چارلی چاپلین:

خنده بسیار نزدیک به گریه است و برعکس.

photo_2022-09-08_15-36-15

 

 صبح زود به سمت خانه

 

نشان دادن تضادها و تشابهات چارلی و میلیونر هم در نوع خودش جالب است.چاپلین با زیرکی این مساله را نشان می دهد که همه ی انسانها در حالت شادی و خشنودی مثل همند و در حالت سختی هاست که تفاوتها مشخص می شود.

صحنه ی جالب دیگر،جایی است که چارلی دختر را با ماشین میلیونر به منزلش می رساند و بعد از خداحافظی با او،گلی را که در دستش است میبوید و به رؤیا فرو می رود.در همین لحظه گربه ای از بالا گلدانی را به روی سر او پرتاب می کند و چارلی به عالم تلخ واقعیت باز می گردد.آری.او نباید به رؤیا فرو برود.این حقی است که از او دریغ شده است.

photo_2022-09-08_15-37-13

 

چارلی چاپلین استاد کمدی و هنر نمایی با کلاه بود.

کلیپ فوق العاده زیبا با موسیقی دلنشین از این هنرمند بزرگ.

 

روی دیگر مرد ثروتمند

 

در سکانس افتتاحیه فیلم اشاره شد که چاپلین از مخالفان ورود صدا به سینما بود و در روشناییهای شهر هم در صحنه هایی به هجو صدا می پردازد.یکی سکانس اول که اشاره شد و دیگری صحنه ی مهمانی میلیونر.

در این صحنه فردی می خواهد آواز بخواند و هر وقت آماده ی خواندن می شود،صدای سوت اسباب بازی که چاپلین به اشتباه قورت داده است به گوش می رسد و صحنه را به هم می زند.همانطور که به عقیده ی چاپلین،ورود صدا به سینما وقار و آرامش سینما را به هم ریخت.

این مساله که میلیونر در حالت مستی خوش اخلاق و خوش برخورد است و در حالت عادی بسیار عبوس هم می تواند نقدی بر وضعیت جامعه ی آمریکا(و چه بسا کل جهان)در آن دوران باشد.فقط با مستی و بی خیالی می توان خوش بود و دنیای واقعی پر از ناامیدی است.

اصولا طنز بر اساس تضادها و سوءتفاهم ها شکل می گیرد.این تضادها و سوءتفاهم ها در فیلم های چاپلین به بهترین شکل دیده می شوند.به خصوص در روشناییهای شهر.تضاد مثل جایی که چاپلین سوار رولزرویس است و در عین حال از یک ته سیگار نمی گذرد و یا آنجا که شلوارش پاره است،ولی وقارش را حفظ می کند.و سوءتفاهم مثل آنجا که میلیونر در مستی چارلی را می شناسد،ولی در حالت عادی او را به جا نمی آورد و دختر گلفروشی که وقتی کور است،چارلی را یک میلیونر می پندارد و عاشق او می شود،ولی وقتی در سکانس پایانی بیناییش را به دست می آورد،تازه با واقعیت تلخ رو به رو می شود.

photo_2022-09-08_15-51-24

 

صبح روز بعداز پارتی

 

روشنایی های شهر،تلاشی است برای نشان دادن،امید و انسانیت در میان سیاهی و بی رحمی جامعه چاپلین بزرگ بود و بزرگ خواهد ماندچارلی مردی ولگرد است که با دختر گلفروش نا بینایی آشنا می شود،و به تدریج به او دل می بندد،دختر که دچار مشکلی مالی است،برای رهایی از این مشکل به دنبال راه حلی می گردد،چارلی برای حل مشکل دختر دست به هر کاری می زند،او در این بین جان مرد ثروتمندی را نجات می دهد،مردی که تنها در حالت مستی با چارلی دوست است و...فیلم پر است از همان کنایه های معروف چاپلینی،پر است از شخصیت های دوست داشتنی و نفرت انگیز،پر است از عشق و نفرت،شادی و خنده و مقابله خوبی با بدی صحنه های به یاد ماندنی در فیلم زیاد هستند،چارلی سعی می‌کند برای اینکه هزینه بهبود چشمان دختر را به دست آورد، از مرد پول بگیرد. او رفتگر می‌شود تا پول به دست آورد و آن را خرج چشمان دختر گلفروش بکند ولی چون دیر سرکار حاضر می‌گردد از آنجا اخراج می‌شود.

photo_2022-09-08_22-34-19

 

 

ویدئوی از چاپلین که روی کشتی المپیک، به ملوانان کشتی، راه رفتن مدل چاپلین را نشان می‌دهد.


 

 بخشی از صحبت های سوفیا لورن درباره چارلی چاپلین(با زیرنویس فارسی)

 

 بازی کردن نقش یک میلیونر

 

در ازدحام انبوه جمعیت مردم شهر، تنها یک نفر حقیقت باطنی ولگرد کوچک را به خوبی می دید: یک دختر نابینا!

 البته او در گمان ثروتمند بودن مرد دوره‌گرد به خطا نرفته بود.

 دوره گرد کوچک ثروتمندترین مرد این شهر بود.

 معجزه شاخه محبت گلفروش بر جامه مرد ولگرد او را به حیاتی هدفمند رساند؛ شاید اولین بار بود که او برای هدفی تن به کار میداد.

در اولین ورود چاپلین به خانه گل فروش، او از هیچ چیز برای رضایت دخترک دریغ نکرد.

 از لاف صید پرنده گرفته تا از هم تنیدن تار و پود جامعه ژنده اش.

نخ بافتنی لباس دوره گرد استعاره ای است از کلاف سر در گم وجود او که در دستان دختر نابینا سامان می‌یافت.

او جز تحفه درویشانه پاکتش، بشارتی نیز برای گلفروش آورده بود: نوید بهبودی چشمانش.

 و این گرانبها ترین چیزی بود که دوره گرد می توانست به او ارزانی دارد.

چیزی که تحققش می‌توانست به قیمت پایان دوستی تمام شود.

photo_2022-09-08_23-00-12

 

روشنایی های شهر ، شرح فداکاری قهرمانی است که در قالب عشقی رومانتیک،  قصد دارد بینایی را به معشوقه‎ی گل فروشش باز‎گرداند. او برای آنکه معشوقه‎اش بینایی‎اش را بازیابد مرارت‎های فراوانی را به جان خواهد خرید. موسیقی دل انگیز این فیلم در کنار مضمون عاشقانه‎ی آن، این فیلم را در زمره‎ی برترین فیلم‎های تاریخ سینما قرار داده است.

صحنه ی مهم دیگر هم جایی است که چاپلین در کارهای خانه ی دختر به او کمک می کند.دختر نخ کت چارلی را با کلاف نخ اشتباه می گیرد و شروع به کشیدن آن می کند و چارلی هم که دلش نمی آید دختر را ناراحت کند،چیزی به او نمی گوید.همانطور که او دارد از وجود و همه چیزش می زند تا دختر به آرزویش برسد.

 

photo_2022-09-09_00-33-31

 

طولانی ترین مدت تشویق یک هنرمند در اسکار...

وقتی" چارلی چاپلین" در سال 1972 اسکار افتخاری را دریافت کرد حضار به مدت ١٢ دقیقه تشویقش کردند!

 

 سکانس مشت‌زنی

 

چاپلین فقیر در جستجوی پول برای کمک به دختر نابینا، وارد مکانی برای شرکت در مسابقه بوکس میشود؛ از همین لحظه مانند قسمت های قبل اثر، تضاد باعث ایجاد کمدی در این داستان میشود. چاپلین به محلی وارد شده که حتی بدیهی ترین کلیات آن را نیز نمیداند، به صورتی که دستکش بوکس را برعکس پوشیده و شمایل ظاهری او ( کلاه و کت روی دوش ) با سایر افراد کاملاً متفاوت است.

 یک مسابقه نمایشی برای کسب درآمدی قطعی، تبدیل به جدالی حقیقی میگردد که قاعدتاً چاپلین، از پیش بازنده این میدان خواهد بود. چاپلینی که ابداً مناسب این فضا نیست، حال سعی در بهبود شرایط خود دارد.

دوربین این سکانس، در حالت آی لول  eye level کل محیط را به نمایش در می آورد؛ محیطی بسته که شرایطی برای خروج از آن وجود ندارد ( درست به مانند رینگ بوکس ) چاپلین در یک اتاق بسته، با شرایطی سخت قرار گرفته که محکوم به شکست است!

در این سکانس، دو گانه ای بین افراد برنده و بازنده به وجود می آید و گویی از آینده خبر می‌دهد؛ فرد سیاهپوست و چاپلین در یک طرف میز و فرد پیروز و حریف چاپلین در طرف دیگر، بازنده ها یک طرف و برنده ها در سمت دیگر! ( دوگانه ای که مخاطب را به لحاظ حسی نگران تر میکند، زیرا هنوز از آینده خبر ندارد)

پس از این شرایط، نوبت به چاپلین و حریفش می‌رسد تک تک لحظات این سکانس، مملو از تضادهایی میباشد که باعث ایجاد جذابیت و کمدی در اثر میشود در نهایت چاپلین مغلوب این میدان نابرابر میگردد؛ میدانی که تنها به خاطر عشق و از خودگذشتگی وارد آن شده بود.

 

photo_2022-09-09_00-49-24

 

تصویری از مقدمات تولید فیلم "روشنایی های شهر". 

چارلی چاپلین در حال آموزش توسط بوکسور سنگین وزن ایتالیایی  «پریمو کارنرا».

چاپلین در این فیلم نقش یک بی خانمان فقیر را ایفا می کند که برای کمک به یک دختر نابینا، ناچار به ورود به مسابقات بوکس می شود.

photo_2022-09-09_00-49-58

 

 امیدوار به دریافت پول معالجه

 

روشنایی های شهر بدون تردید بهترین فیلم استاد چاپلین است و در عین حال احساسی ترین فیلم ایشان هم محسوب میشود، فیلمی که در کنار کمدی با کیفیت و خنده دارش بسیار غم انگیز است!

چارلی پس از اخراج از رفتگری به مسابقه بوکس می‌رود تا برنده شود و پول به دست آورد ولی درمسابقه می‌بازد و مأیوس می‌شود.

در اواخرفیلم، چارلی در خانه مرد ثروتمند مست است که دو دزد به صورت مخفیانه وارد خانه می‌شوند. آنها مرد را مضروب می‌کنند و چارلی از ترس به پلیس تلفن می‌کند. دزدها فرار می‌کنند و پلیس به خیال اینکه چارلی مرد را زده، قصد دستگیری او را دارد. مرد به هوش می‌آید و چون مستی از سر او پریده، می‌گوید که چارلی را نمی‌شناسد. چارلی به سختی ازآنجا می‌گریزد و هرچه پول به دست آورده به دختر می‌دهد. دختر از او تشکر می‌کند وچارلی پس ازمدت کوتاهی در خیابان توسط پلیس شناخته شده و به زندان می‌افتد.

photo_2022-09-09_00-57-27

 

علاوه بر دخترک گل فروش، مرد بورژوا نیز نسبت به درک زلالی ذاتی دوره گرد کوچک هشیار بود؛ البته در حالت مستی!

 دوره گرد برای تهیه  بدهی گلفروش پا در قمار خطرناکی گذاشت.

 قماری که یک سوی آن گوشه رینگ بوکس و سوی دیگرش گوشه زندان است.

او این بار در کسوت رابین هود، سرمایه را از جیب مرد ثروتمند به دست دختر فقیر می رساند.

هرچند که او پس از شکست در مسابقه بوکس و به جان خریدن زندان، هرچه دارد می بازد- حتی آخرین برگ اسکناس را به شکرانه ابراز عشق گلفروش- اما هوس قمار دیگری می کند.

درست آنجایی که پول درمان چشم های دخترک را نیز پرداخت می‌کند.

 بیم آن می رود که "بینایی" گلفروش به "نادیدن" ولگرد کوچک بیانجامد.

و انگار خودش می دانست که با این کار پا بر سر موجودیت خویش نهاده؛ 

که البته این لازمه قمار عشق است...

photo_2022-09-09_00-59-01

 

هجو قدرت

قدرت نقش محوری و پررنگی در فیلم روشنایی های شهر دارد چنانکه در سکانس آغازین فیلم، سمبلی از این قدرت یعنی مجسمه شمشیر بدست را معرفی می‌کند که چاپلین با آن گلاویز است و سعی در رهایی از آن دارد.

 از نجات مرد ثروتمند در شبی که قصد خودکشی دارد، تا مسابقه بوکس میتوان رد پای قدرت رو به وضوح دید اما شاید دو صحنه باشد که هجو قدرت در روشنایی های شهر به اوج خود می‌رسد. 

صحنه اول جاییست که چاپلین در پی دید زدن و ورانداز مجسمه پشت ویترین ناگهان داخل بالابری که در حاشیه خیابان وجود دارد می افتد و خود را بیرون میکشد در این صحنه چاپلین برای چند ثانیه استادانه قدرت را هجو میکند؛ ولگرد کوچک از بالا به کارگری که درون بالابر است امر و نهی میکند تا اینکه بالابر به مرور بالا می‌آید و چاپلین میبیند مرد کارگر از او بلند تر و قوی تر است با رندی به نشانه احترام کلاه از سر برمیدارد و محل را ترک میکند.

دومین صحنه جاییست که چاپلین هوس سیگار میکند و با اتوموبیل مردی در حال سیگار کشیدن را تعقیب میکند تا ته سیگار او را چند پک بزند. جایی که مرد ته سیگار را می اندازد تا چاپلین از اتوموبیل پیاده شود، فرد دیگری ته سیگار را در دست میگرد که ولگرد کوچک ته سیگار را از دست مرد می‌رباید و در میانِ ناباوری و بهت مرد فقیرِ نقش بر زمین شده سوار اتوموبیل میشود و صحنه را ترک می‌کند. 

در هر دوی این صحنه ها چاپلین نشان میدهد حتی ولگرد هم کاستی هایی مانند همه دارد. تفاوت ولگرد کوچک با دیگران شاید در این باشد که او انسانیتِ زلال خود را با پول و جایگاه معاوضه نمیکند و حتی از قید آن ده دلاری که از میان انبوه پول ها برای خود نگه داشته با دیدن بغض دخترِ گلفروش، می‌گذرد.

photo_2022-09-09_01-09-53

 

سکانس پایانی فیلم روشنایی های شهر / بهترین پایان برای دوران صامت سینما

 

حس لامسه شاید در هیچ فیلمی در تاریخ سینما به اندازه سکانس پایانی "روشنایی های شهر" چاپلین، مهم و تعیین کننده نباشد. دختر گلفروش که چند لحظه قبل پشت ویترین، به ولگرد عاشق و معصوم و مهربان ما می خندید، وقتی دست او را در دست گرفت و گرما و خط و خطوط کف دست او را لمس کرد، پرده از جلوی چشم هایش کنار رفت و چهره و نگاه اش از این رو به آن رو شد. لحظه لمس لطافت حقیقی عشق، آنقدر بزرگ و باورپذیر است که تماشاگر هم خودش را در احساس دختر گلفروش شریک می داند و همزمان گویی دست چاپلین را می فشارد و معجزه خنده او، مستقیم در قلب اش فرو می ریزد، مثل همان گلبرگ های گل سفید که یکی یکی در زمین فرو می افتند. گویی تمام زندگی، همین لبخند اعجاب انگیز پایانی چاپلین است.

همانگونه که میلیونر ناامید فیلم، هنگام مستی، مرد را دوست خود می خواند و در هوشیاری او را به جا نمی آورد؛ دختر گلفروش هم با چشم های نابینا مرد رویاهایش را می شناسد و با چشم های بینا، خیر. اما به قول آنتوان دوسن اگزوپری :"جز با چشم دل نمی توان خوب دید. " و خوشا به حال چاپلین بزرگ که روشنایی های دنیا را با چشم دل می دید و می توانست شاهکاری چنین دست نیافتنی خلق کند.

 

‌ چارلی چاپلین؛ نابغه‌ی تمام دوران‌ها، در حال رهبری ارکستر سمفونی، برای اجرای یکی از قطعات ساخته‌ی خود!

چاپلین هشتادوسه ساله در این ویدیو به استودیوی ضبط موسیقی فیلم آمده است تا چند دقیقه‌ای ارکستر را برای نواختن موسیقی‌ای که خودش برای فیلم نوشته رهبری کند.

 

روشنایی های شهر نشون میده فقیرترین و ژنده پوش ترین آدم هم میتونه زندگی رو برای هریک از ما پر از عشق ومحبت کنه و مسیر زندگیمون رو تغییر بده.امیدوارم هرکس در زندگیش کسی مثل چاپلین داشته باشه که اون رو از کوری و تاریکی بیرون بکشه.

نگاه پایانی چاپلین،در تاریخ سینما ماندگار شد.نگاهی که چندین حس مختلف را در آن واحد به ما منتقل می کند:اشتیاق،خوشحالی از بینا شدن دختر،حسرت از اینکه می داند دیگر به او نمی رسد و در عین حال کورسوی امید که شاید اتفاق دیگری بیفتد.

 این نگاه،به نوعی پایان سینمای صامت را نشان می دهد.حتی می توان پا را فراتر نهاد و دختر گلفروش را در این صحنه نمادی از سینما دانست!در ابتدا ممکن است این قیاس خنده دار به نظر برسد،ولی به نظر، چاپلین علی رغم مخالفت با ورود صدا به سینما،در باطن می دانست که ورود صدا چه تاثیر شگرفی بر سینما خواهد گذاشت،و همانطور که بینا شدن دختر،به خود او کمک کرد،ولی چارلی را از او دور کرد،ورود صدا به سینما هم به رشد سینما کمک کرد،ولی چاپلین را از آن دور ساخت.و نگاه حسرت بار چاپلین هم نشانه ی گذر از این دوره است و چه بسا به همین علت این نگاه اینقدر ماندگار از آب در آمده است.چون چاپلین این مساله را با تمام روح و جانش حس می کرد.

photo_2022-09-09_01-14-22

 

نگاهی که پر از حرف هست... 

در این شات دختر نابینا برای اولین بار دارد کسی که عاشقش بود را میبیند ولی چاپلین با این نگاه زیبایش جوری دختر را نگاه میکند که انگار او است که دارد برای اولین بار دختر گل فروش را میبیند، و این است نبوغ چاپلین.

photo_2022-09-09_01-16-00

 

بعضی حرفها را باید فهمید...

photo_2022-09-09_01-18-57

 

منبع: کانال تلگرامی کافه هنر

 

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها