{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

نقد، تحلیل و بررسی فیلم" درخشش ابدی یک ذهن پاک" میشل گوندری

نقد، تحلیل و بررسی فیلم" درخشش ابدی یک ذهن پاک" میشل گوندری
کدخبر : 16089

درخشش ابدی یک ذهن پاک (انگلیسی: Eternal Sunshine of the Spotless Mind) فیلمی آمریکایی در ژانر علمی تخیلی عاشقانه است که در سال ۲۰۰۴ منتشر شد.

به گزارش هنر ام‌روز، درخشش ابدی یک ذهن پاک 

فیلمی آمریکایی محصول سال ۲۰۰۴ میلادی در ژانررمانتیک علمی-تخیلی می‌باشد. فیلمنامهٔ آن توسط چارلی کافمن نوشته شده و توسط میشل گوندری کارگردانی شده‌است. در این فیلم، مجموعه‌ای از ستارگان سینما مشتمل بر جیم کری، کیت وینسلت، کیرستن دانست، مارک روفالو، تام ویلکینسون، الیجاه وود، جین آدامز و دیوید کراس نقش آفرینی کرده‌اند.

جوایز :

دریافت جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اصلی/غیراقتباسی در سال ۲۰۰۵ میلادی

نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر زن برای کیت وینسلت در سال ۲۰۰۵ میلادی

دریافت جایزه آکادمی فیلم بریتانیا به خاطر بهترین تدوین

دریافت جایزه آکادمی فیلم بریتانیا به خاطر بهترین فیلمنامه اصلی/غیراقتباسی (چارلی کافمن)

نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب بهترین فیلم کمدی/موزیکال

نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد فیلم کمدی/موزیکال (جیم کری)

نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر زن فیلم کمدی/موزیکال (کیت وینسلت)

نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب بهترین فیلمنامه (چارلی کافمن)

در حال حاضر این فیلم در فهرست فیلمهای برتر سایت IMDB در رده هشتاد و دوم قرار دارد.

خلاصه داستان : «جول» که آدمی خجالتی و تا حدی ساده است، در یک مسافرت ساحلی با دو نفر از دوستانش، با «کلمنتاین» که دختری کم‌فکر و پرانرژی است آشنا می‌شود. بعد از مدتی این دوستی به پایان می‌رسد و کلمنتاین دست به یک عمل پاک‌سازی حافظه از طریق شرکت لاکونا می‌زند. بعد از پاک‌سازی، وقتی جول او را می‌بیند و متوجه می‌شود که کلمنتاین او را از حافظه و خاطرات خود پاک کرده است، تصمیم می‌گیرد تا او نیز کلمنتاین را از خاطرات خود پاک کند. اما در میانه‌ی راه پاک‌سازی و در حالت یادآوری خاطرات، متوجه می‌شود که مایل به این کار نیست و سعی در منحرف‌کردن مسیر پاک‌سازی می‌کند…

photo_2022-10-01_10-10-37

 

تریلر اصلی فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک ٢٠٠۴

 

چرا باید این فیلم را دید؟

موضوع های روانشناسی مرتبط با فیلم:

اختلال شخصیت مرزی، نقص حافظه، اختلال مسخ شخصیت، الکتروشوک درمانی

تعدادی از فیلم های بعضا مهم تاریخ سینما هستند که محتوا،درون مایه،جان مایه یا هر آن چه که تحت عنوان "تم" اثر معروف است،در آن ها انقدر برجسته و خودنمایانه است که دیگر جایی اگر به اشتباه نگوییم برای فرم،برای شکل و ساختار سینمایی باقی نمی ماند.یعنی از حیث سینمایی ما را شگفت زده نمی کنند. از قضا در بسیاری از این فیلم ها مولف اثر چندان اهمیت ندارد و خود فیلم از مولف جلو می زند و این جاست که "مرگ مولف" اتفاق می افتد.تعداد زیادی از فیلم های هالیوود دهه نود و اوایل هزاره این ویژگی را دارند؛فیلم هایی از قبیل دوازده میمون،نمایش ترومن،فارست گامپ،زیبایی آمریکایی و احتمالا درخشش ابدی یک ذهن پاک.این به خودی خود بد نیست؛اگر نخواهیم با دید مولف گرایانه فیلم را بررسی کنیم.به هر حال فیلم خوبی ساخته شده است.

درخشش ابدی یک ذهن پاک(اثر میشل گوندری) فیلم محبوب من نیست؛دنیایش دنیای من نیست.اما فیلم را در جهان خودش می ستایم و به نظرم باید برای آن احترام قائل شد؛به چند دلیل:

اول این که امثال این فیلم بودند که نام هالیوود را در آغاز هزاره و پس از موج فیلم های پر سر و صدای دهه نودی اش دوباره به زبان آوردند.در آغاز هزاره ای که سینمای هنری از جنس جدید وارد دنیا شده بود؛از جمله کیارستمی در ایران،سوکوروف در روسیه و هانکه در آلمان.در دوره ای که هالیوود به شدت درگیر تکنیک زدگی و کامپیوتر بود و در حقیقت این تنها  برگ برنده اش به حساب می آمد و در اصل باعث بدنامی اش در محافل سینمای هنری بود،امثال این فیلم بودند که جان تازه ای به سینمای (با اغماض) هنری هالیوود دادند.آن هم با رویکردی کاملا مینی مالیستی.فیلم از جلوه های خاص بهره می برد اما به اندازه.داستان کلی فیلم ساده و در عوض عمیق و شاعرانه است که مرا بسیار به یاد سینمای ویم وندرس می اندازد.علی الخصوص در میرانسن ها و استفاده فیلمساز از رنگ.

اتفاقا تمام هدف فیلم همین سادگی و بییرایگیست.حرفش را سرراست و بدون ادا و اطوارهای رایج فیلم های هنری می زند.

دوم این که حضور باشکوه کیت وینسلت چند سال پس از تایتانیک،یادآور شکوه سابق است و همین جذابیت ستاره فیلم لااقل تماشاگر عام را به عشق رز تایتانیک پای فیلم می نشاند.هنوز زمان زیادی از تایتانیک نگذشته.از این نظر به گمانم انتخاب فیلمساز برای بازیگر زن هوشمندانه است.حداقل از لحاظ تجاری برای فیلم.همچنین جیم کری که نقشی متفاوت در کارنامه کاری خود به جا گذاشته است.

خیلی بی تعارف بگوییم،نبوغ و زرنگی فیلمساز در انتخاب بازیگران مد روز هالیوود آن زمان برای فیلمش تحسین برانگیز است.

سومین دلیلم برای تحسین فیلم ساختار روایی تازه و تمیز فیلم است که باز آن هم مشخصا تحت تاثیر ساختارهای روایی پست مدرن و سورئال آن سال ها از جمله بزرگراه گمشده دیوید لینچ است؛البته با رویکردی کاملا متفاوت.

فیلم با یادآوری خاطرات کاراکترها آن هم  پس از پاکسازی حافظه شان فلش بک می خورد و زمان خطی را در هم می شکند و در مواقعی مرز میان خیال و واقعیت مشخص نیست.

photo_2022-10-01_10-13-27

 

این فیلم در نهایت عشق را تنها امر پایدار و پاک ناشدنی در این جهان می داند و شاید بتوان به جای آن جمله معروف هراکلیتوس "تنها چیزی که تغییر نمی کند خود تغییر است." جمله ی "تنها چیزی که تغییر نمی کند تغییر و عشق است." را به عنوان شعار فیلم انتخاب کرد.

در واقع در این جهان مدرنی که می خواهند با ابزارآلات حتی بر ذهن و حافظه انسان مسلط شوند،عشق تنها راه حل مقاومت در برابر این ماشین زدگیست.

فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک از دیدگاه منتقدان و  مخاطبان، بسیار موفق بود و جوایز زیادی نیز کسب نمود. چارلی کافمن به همراه گوندری موفق به دریافت اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی گردیدند و در مجموع فیلم 66 جایزه بین المللی را از آن خود کرد.

همچنین  به عنوان یکی از بهترین فیلمهای سال 2004 میلادی برگزیده شده و در IMDb جزو فیلم های برتر و دارای رتبه 82 می باشد و از آن به عنوان فیلمی که دارای  قدرت زیادی در به چالش کشیدن فکر (thought-provoking) است، یاد می‌گردد.

photo_2022-10-01_10-17-17

 

در این فیلم کیت وینسلت، با موی به رنگهای مختلف ظاهر می شود که علاوه بر افزایش زیبایی شناسی فیلم، کاملا در ساختار کلی فیلم دارای کارکرد موثری است.

photo_2022-10-01_10-18-06

 

سکانس ابتدایی فیلم

 

نحوه ی شروع روز توسط جوئل ( جیم کری )، نشان میدهد که او یک روز عادی را شروع نکرده است. شاید به قول خودش امروز از روی دنده ی چپ بلند شده. دیدن ماشین تصادف کرده اش، دفترش درحالی که چند ورق از آن کنده شده است، گیج شدن در هنگام سوار قطار شدن همگی وقایعی هستند که او از علت آنها بیخبر است و فقط اثرهای آن علت ِ مجهول را میبیند. در حین این ماجراها، جوئل می کوشد خودش و روحیاتش را تا حدودی توصیف کند. مثلا ً با دیدن کلمنتاین ( کیت وینسلت ) در حالی که کلمنتاین به او نگاه میکند، باخودش میگوید ” نمیدانم چرا با دیدن هر زنی که کوچکترین توجهی به من می کند، عاشق او می شوم “. ویا در همان ابتدای فیلم و در کنار ساحل میگوید : ” یکی از نقاط ضعف من، برقراری ارتباط است از طریق نگاه، با زنی که نمیشناسم “

بعد از یک موش و گربه بازی ِ شیطنت آمیز در ایستگاه قطار، سرانجام در داخل قطار، کلمنتاین سرصحبت را باز میکند. بعد از حرفهای معمولی ِ کلمنتاین و جوابهای سرد ِ جوئل و تکرار کلمه ی ” خوب “، کلمنتاین عصبانی شده و پرخاشگرانه به جوئل میگوید که : ” تو به جز صفت ِ “خوب” صفت دیگری برای گفتن نداری ؟”. عذرخواهی او در چند لحظه ی بعد و بیان اینکه امروز حال درستی ندارد ، در واقع بیانگر این است که کلمنتاین هم همانند جوئل، روز خوبی را شروع نکرده است.

photo_2022-10-01_10-19-56

 

سکانسی زیبا از فیلم

 

آیا دوست دارید خاطرات روابط قبلی‌تان را پاک کنید؟ تا خود را از شر خاطراتی که زمانی برای کس دیگری وقت گذاشتید، رها کنید: هر قرار، هر دعوا، هر هدیه، هر توهین، هر نگاه و هر صدا. تا اعصاب‌ خورد شده‌تان پس از جدایی، آرام شود. تا غرق در آن‌چه بود و آن‌چه می‌شد نباشید. تا باقی‌مانده‌های یک وجود مشترک را بچینید.

زوجی که تصمیم به پاک کردن خاطرات مشترکشان می‌گیرند ولی حتی بعد از فراموشی یکدیگر به سمت هم کشیده می‌شوند....

پیام اصلی فیلم:اگر من تبدیل به تو بشم نمیتونی فراموشم کنی.چون نمیتونی خودت رو فراموش کنی.

عشق همیشه در مراجعه است

دو مورد از دغدغه های انسانی که در این فیلم به خوبی در هم تنیده شده است"عشق" (امر واقعی) و"توانایی فراموش کردن یا پاکسازی خاطرات" (امرخیالی) است. 

این دغدغه ها دارای وجوه مثبت و منفی هستند که معمولا وجوه مثبت آن پررنگ و مورد تاکید است و از وجوه منفی آن چشم پوشی می شود با وجود این، "فیلم درخشش ابدی یک ذهن بی آلایش" هر دو این وجوه را در کنار هم نمایش می دهد تا اهمیت آن را نمایان سازد.

photo_2022-10-01_10-22-29

 

سکانس خاطره انگیز فیلم 

 

به تدریج با شخصیت و روحیات جوئل و کلمنتاین بیشتر آشنا میشویم ؛ کلمنتاین دختری است شوخ و برونگرا، زیاد صحبت میکند، درباره ی همه چیز حرف میزند و براحتی احساساتش را بروز میدهد. او در برقراری ارتباط بقدری راحت است که ( برخلاف رسم معمول ) خودش پیشنهاد ازدواج را به جوئل میدهد و قرار تفریح شب بعد را هم با او میگذارد.

ولی در سوی دیگر جوئل کاملا ً درونگراست. کمتر احساساتش را بروز میدهد و تا حدی ترسو (شاید هم محافظه کار ) است. این را میتوان از صحنه های مختلف فیلم فهمید ؛ مثلا ً صحنه ای که کلمنتاین بدون واهمه روی دریاچه ی یخ زده میدود ولی جوئل، بخاطر ترس از شکسته شدن یخ دریاچه حاضر به انجام این کار نیست ولی کلمنتاین دست او را میگیرد و او را مجبور میکند که از قدم زدن روی یخ و حتی دراز کشیدن وسط دریاچه، نترسد.

تضاد شخصیتی بین آنها و روحیه ی متفاوتشان، درواقع شروع اختلاف های اساسی و تاثیر گذار در زندگی ایندو است. 

در این سکانس کارگردان میخواد از قبل زنگ خطری در مورد رابطه این دو کاراکتر بده؛ ترک خوردن ها و رد ترک ها و در آخر ترک بزرگ کنار کلمنتاین به بیننده هشدار میدهد رابطه این دو رو به تنزل حرکت میکند، مانند اوسیدیوس ردیفی نزولی و متقاطع، اینجا دو نوتیف بصری و شنیداری برای هشدار داریم که نشان از تکنیک کارگردان داره و از سکانس های زیبای فیلم است.

photo_2022-10-01_10-26-27

 

تیتراژ فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک

 

در این قسمت تیتراژ دو موسیقی پخش شده قصد روایت بخشی داستان را دارد، در ابتدا موسیقی غمگینی پخش میشود اکت های جیم کری نشان از کلافگی از این غم دارد، (تا جایی که در ادامه درخواست پاک کردن حافظه میدهد)، ولی موسیقی دوم موسیقی مرموز و راز آلود است که در اکت های جیم کری ترس را نمایان می‌کند، (همانند ترسی که هنگام پاک شدن حافظه و دست و پا زدن برای نجات عشق خود). اما در کل میتوانست با پلان های بهتر و موسیقی های بهتر نشان داده شود!

رستوران خوب همیشه خوبه تا وقتی سراشپزش عوض نشده باشد، یا صبر کنید ،  یک مثال بهتری بزنم ، زمانی که  قلب و .... (لغت دوم سانسور میشود )  جنس مخالفی را که همیشه برایش خیال بافی میکردید، توسط شما  فتح گردد واقعا دیگر باید او را دور ریخت. 

مخالفت من نیز با این جمله همینجاست، 

عشق آدمی همیشه عشق میمونه مثل یک رستوران خوب که سر آشپزش هنوز عوض نکرده.

هر وقت اسم چارلی کافمن را در کنار یک نوشته یا یک فیلم دیدید بی درنگ به سراغش بروید، چون بسیار مرد خوش ذوق ای است و قلم شیوایی دارد. درخشش ابدی یک ذهن پاک با بازی جیم کری  نیز  نوشته اوست.

photo_2022-10-01_10-30-34

 

سکانس موسسه درمانی لاکونا و پاک کردن حافظه عشاق.

 

‍برخلاف کلمنت، جوئل کاملا ً درونگراست. کمتر احساساتش را بروز میدهد و تا حدی ترسو (شاید هم محافظه کار ) است. این را میتوان از صحنه های مختلف فیلم فهمید ؛ مثلا ً صحنه ای که کلمنتاین بدون واهمه روی دریاچه ی یخ زده میدود ولی جوئل، بخاطر ترس از شکسته شدن یخ دریاچه حاضر به انجام این کار نیست ولی کلمنتاین دست او را میگیرد و او را مجبور میکند که از قدم زدن روی یخ و حتی دراز کشیدن وسط دریاچه، نترسد.

تضاد شخصیتی بین آنها و روحیه ی متفاوتشان، درواقع شروع اختلاف های اساسی و تاثیر گذار در زندگی ایندو است. طبیعت بچه گانه و غیر قابل پیش بینی کلمنتاین، این دوستی را تحت تاثیر قرار داده، علاقه کلمنتاین برای داشتن زندگی پرشور و فعال و یا بچه دار شدن، با روحیات جوئل زیاد سازگار نیست. این ناسازگاری و اختلاف به تدریج رشد میکند وعشق آنها تبدیل به تنفر میشود و این یعنی تصمیم برای انجام کاری بزرگ و بی بازگشت ؛ پاک کردن خاطرات یکدیگر از ذهنشان.

کلمنتاین در عملی کردن این تصمیم پیشقدم می شود ؛ او قدم به موسسه ای میگذارد که بقول خودشان این امکان را به او میدهد که خودش را از شر خاطرات ناراحت کننده خلاص کند.

پس از طی چندین مرحله، جوئل را و هرآنچه مربوط به او بوده، از ذهن خود حذف می کند. 

 بعد از پاکسازی زمانی که جول او را می‌بیند و با مشورت دوستانش متوجه می شود که کلمنتاین او را از حافظه و خاطرات خود پاک کرده،  جوئل نیز پس از آگاهی از این تصمیم کلمنتاین و به تلافی، دست به اقدامی مشابه برای حذف او از ذهن و خاطر خود می زند.

وقتی با یک نفر دعوا می گیرید، گاهی آن قدر از دستش عصبانی می شوید که حتی می خواهید او را بکشید. اما به خوبی می دانید که این کشتن، مشکلات بیشتری برای شما به همراه می آورد مثلاً ترس از دستگیرشدن توسط پلیس یا بدتر از آن عـــذاب وجدان. این دلایل شما را از انجــام چنین حمــاقتی بـــاز می دارد.پس چاره چیست؟ در حالی که دارید از عصبانیت منفجر می شوید، چه کاری می توانید بکنید؟

چارلی کافمن، فیلمنامه نویس مشهور آمریکایی، راه حل بهتری ارائه می کند که اگر در طی سالهای آینده تحقق یابد ظاهراً مشکلات و عواقب منفی کمتری در پی دارد. شما تمام خاطرات مربوط به طرف مقابل را از ذهن خود پاک می کنید و حتی عمل پاک کردن را هم به یاد نخواهید آورد؛ یعنی، همه چیز را فراموش می کنید، به عبارتی فراموشی ابدی یک ذهن پاک!

فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک، فیلمنامه محکم و پیچیده ای دارد و با توجه به زمینه هایی که داستان در اختیار نویسنده قرار داده است به طور پی در پی سطوح کشمکش خود را تغییر می دهد. دائماً از ذهن شخصیت اصلی به جهان بیرون جابه جا می شود.

سری فیلم‌های سورئال معمولا در نقد و بررسی بیشتر از نمایش ساده آن دچار ابهام و کژفهمی می‌شوند و فرع داستان بیش از اصل مورد توجه واقع می‌شود.

فیلم  «درخشش ابدی یک ذهن پاک» جزء غیر حقیقی‌اش که هویت سورئال داستان است یعنی کلینیک پاک سازی خاطرات نامطلوب، بیش از اصل مورد توجه و بررسی و ریشه‌یابی قرار گرفته! همانند هر داستان مشابه دیگر. اما این دست فیلم‌ها جزء سورئالش همانند یک لابراتوار به ما کمک می‌کند به مدد قوه خیال برخی چیزها را بیشتر مورد بررسی و توجه قرار دهیم.

آیا عشق صرفا یک امر بیولوژیکی است و آیا به راحتی می‌توان آن را روزی از انسان گرفت؟ آیا فراموش کردن دیگری از خاطرات میسر است آن هم ولو با کمک یک فناوری جدید و می‌توان علاقه را به صرف خاطرات تلقی کرد؟اگر پاسخ بلی هست پس تمام میراث ادبی عاشقانه تاریخ بشر مهمل و مبالغه است.  فیلم‌های مشابه زیادی درین باره با همین سبک ساخته شده. اثر انینیشنی  «سیندرلا۳» از زاویه دیگری و آن هم حذف یک عشق با جادو به این مسئله پرداخته‌بود. می‌توان ریشه این سبک ادبی را در اساطیر بشری و قصه‌های باستان نیز یافت که کلید واژه آن «جادو عشق»، «طلسم» و چیزهای مشابه است.

در هنگامی که جیم کری داشت از خرید کادو حرف میزد کادوی در میانه قاب و در میانه بازیگر بود، ولی وقتی جیم کری اشاره میکنه که با مردی دیگر بود کادو از قاب حذف میشود!

در پلان بعد یه کلوز شات از کرکتر زن را مشاهده میکنیم، چهره ی سرد و بی تفاوت که ما را وارد اضمحلال کرکتر جیم کری میکنه و بوسه ای بر پاتریک که تیر خلاصیست بر این عشق جوئل بریش. 

تکنیکی که در صحنه بوسه قابل توجه است. نگه داشتن سوژه به عنوان مسئله اصلی یعنی دغدغه فیلم هنوز کلمانتین است و نه بوسه!

سپس خاموشی چراغ های رابطه را میبینیم، قدم به قدم که از سوژه قبلی دور میشد بیشتر در میان قاب قرار میگیرد و قاب تبدیل به یک کلوز شات می‌شود.

آرام آرام شاهد این هستیم که کرکتر شکل خود را از دست میدهد اما کارگردان توان خوب نشان دادن این را ندارد، و شوخی هایی لوس برای تعویض حال و هوای فیلم که موفقیت آمیز نیست.

دو کرکتر کاملا اضافی در این سکانس حاضر هستند که رابطه درونی و تصمیم گیری شخصیت اصلی رو منحرف میکنند و از لحاظ تکنیکالی نیازی به این دو نبود.

اینسرتی که از دستگاه چاپ داده میشود، هدفش انتقال این حس است که آن دستگاه مانند آلت قتاله عمل می‌کند که تکنیک بدی نبود!

باز هم شوخی ضعیف دیگری که قصد تلطیف فضای فیلم را دارد که موفق نیست. به بیرون پریدن استن واقعا حرکت اضافه ای بود.

در ادامه نیز شاهد تکنیک های چشم گیری نیستیم، همان تکنیک های قبل که کمی تکراری شده اند، عدم جای گذاری مناسب دوربین که باعث شده دائما دوربین در حرکتی غیر ضروری برای گم نکردن سوژه باشد و تلاش عجیبی از کارگردان برای بزرگ جلوه دادن مسئله را میبینیم.

در کل می‌توانست خیلی بهتر باشد

photo_2022-10-01_10-51-30

 

سکانس مراجعه جوئل بریش به کلینیک درمانی لاکونا برای پاک کردن کلمنت از حافظه.

 

اشاره ی فیلم را به دور باطل و بیهودگی که میتوان از دیدی دیگر آن را همان زندگی و چرخه اش نامید. رابطه هائی که شروع میشوند، اوجی دارند و سقوطی که هر دو طرف به اندازه ی تفاوتشان یا تشابه شان و یا حتی انسان بودن و منحصر به فرد بودنشان در آن شریکند و مقصر.

اینکه آنچه امروز اشتیاق داشتنش را داری، فردا از دست خواهی داد یا از آن فرار خواهی کرد و متعاقبا گاهی به این نتیجه میرسی که کاش آن را نداشتی یا حتی اشتیاقش را نداشتی و آرزو میکنی فراموشش کنی و شک و تردیدی و نسبیتی که در این میان جاری است آزاردهنده است.

وقتی زندگی و ذهن آدمی حالتی دایره وار دارد و همه چیزش از جایی شروع می شود و روی محیط یک دایره می چرخد و در انتها به همان جای اول بر می گردد چرا فیلم ها این طور نباشند؟ حالا در این فیلم همه چیز در یک فضای ذهنی روی یک دایره می گردد و ابتدا و انتهایش روی هم منطبق می شوند. 

کلمنتاین که دختر شاد و سرزنده و البته مودی ای (moody) هست و هر روز موهایش را به یک رنگ در می آورد توی قطار با جوئل تنها و تک افتاده آشنا می شود و بعدتر که زندگی و رابطه شان بر مدار موفقیت نمی چرخد رابطه را به سنگدلانه ترین حالت ممکن به هم می زند و حتی برای پاک کردن خاطراتش از جوئل به مطب دکتر عجیب فیلم می رود.

photo_2022-10-01_13-35-33

 

سکانسی از فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک. 

 

تکنیسینهای کلینیک ابتدا مکان خاطرات مورد نظر را که به صورت لکه های روشنی روی مغز نمودار میشود، شناسایی کرده و سپس به محو کردن آن لکه های نور میپردازند.

نحوه ی انجام عمل پاکسازی ذهن خیلی جالب بیان میشود. دکتر در ابتدا سعی میکند که از تمامی وسایلی که ممکن است خاطرات کلمنتاین را در ذهن جوئل زنده کند، تصویری دیجیتال ایجاد کند. سپس توسط این تصویر، به هسته خاطرات در ذهن جوئل دست یابد و آن را از بین ببرد.

ما روال پاک شدن ذهن کلمنتاین را در این فیلم نمیبینیم ولی پاک شدن ذهن جوئل را چرا. در طول این پاک سازی، اتفاقات جالب و گاها ً کابوس واری را میبینیم.جوئل آزادنه در زمان سیر میکند و بدون محدودیت به گذشته و خاطراتش سرک میکشد و کامل از وقوع آنها آگاه است ؛ آشنایی با کلمنتاین، غذا خوردن در رستوران ویا آخرین شبی که کلمنتاین از دست او ناراحت شد و او را ترک کرد. جوئل سعی میکند که سرنوشتش را عوض کند ولی موفق نمیشود ؛ صحنه ها و خاطرات، جلوی چشمش محو میشوند. 

چقدر شبیه کابوسهای شبانه است،صحنه ای که جوئل دنبال کلمنتاین می دود تا او را از رفتن منصرف کند. ماشینش را سر کوچه ای پارک کرده و بدنبال کلمنتاین میدود ولی بعد از چند قدم مجددا ً به سر کوچه میرسد ؛ کوچه ای که انتها ندارد و از هر سمت که میدود به ابتدای آن میرسد.

سکانسی هیجانی در عین سکون:

از سکانس‌های جالب توجه فیلم  «درخشش ابدی یک ذهن پاک» سکانس جست‌وجو خاطرات جهت پاک کردن آن است. برخلاف ژانر تکراری تعقیب و گریز در فیلم‌های مختلف این بار نه خبری از ماشین سواری و نه خبری از دوندگی و اسلحه است. یک سوی ماجرا یک دستگاه و سوی دیگر دالان ذهن یک انسان عاشقی است که تن به فراموشی عشقش نمی‌دهد و سعی در محافظت آن در ذهنش از خطر یک ماشین است. فضایی ناب و متفاوت در تاریخ سینما. جیم کری در ساختمان ذهنش عشقش کیت وینسلت را خاطره به خاطره همراه خود می‌برد تا آن را حفظ کند به نوعی یک ژانر جنایی در محیط ذهنی با دشمنی ماشینی. این فضاسازی سورئال به نوعی ریختن محتوایی تکراری در قالبی جالب و جدید است. فضایی کاملا خیالی و کاملا ذهنی.

photo_2022-10-01_13-42-21

 

از سکانس های معروف فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک.

 

در پلان اول یک اشتباه عجیب و غریب رخ داده است، در قاب کلم و بریش در کنار یکدیگر خوابیده و در حال حرف زدن هستند، حرکتی ندارند ولی قاب بندی خیلی ضعیفه،نه تنها ضعیفه بلکه گویی روی دست هست چون لرزش های بدی در آن قابل رویت است، و البته نور پردازی که دارای ایراد تکنیکال هست؛ اما در دیالوگ ها به نکته اشاره شده که صحبت کردن همیشه ارتباط برقرار کردن نیست، این جواب این فیلم پر حرف است، دیالوگ ها زیاد و پرتکرار است ولی خیلی کم پیش می‌آید که با مخاطب ارتباط درستی برقرار کند.

در ادامه یک جامپ کات هستیم، پایان پلان قبل مناسب بود اما در پلان بعد حسی که مخاطب دارد این است که چه می‌گذرد؟ چرا باید این را در فیلم گنجاند؟

اما نقطه قوت سکانس زمانیست که تماس تلفنی پاتریک و کلم برقرار میشد، جیم کری در ذهن خود خاطره ای که با صدای پاتریک داشت را به یاد آورد اما تلاش بی فرجام ولی عاشقانه ای برای به یاد آوردن صورت وی دارد، اما نمی‌تواند؛ این او را می آزارد اما او نمی‌تواند!

و سپس صداهای دیگر اورا به یاد خاطرات دیگر می اندازد، این نشان از این است که او می‌خواهد مقاومت کند، نمیداند چجوری اما می‌خواهد...

photo_2022-10-01_13-52-27

 

 از ماندگارترین سکانس های درخشش ابدی یک ذهن پاک.

 

پلان اول این سکانس از لحاظ فنی قویست، به خوبی اثر عشق را به تصویر میکشه، عشقی که اگر نباشد حفره ای در روح و روان انسان پدید می‌آورد.

پلان بعدی کاملا مبتذل اضافی و غیر ضروریست، در شرایط سانتی مانتال و مهم فیلم، رقص برهنه بر روی تخت بالا سر بیمار؟

بعد کرکتر پاتریک که گویی نماد فرصت طلبیست، هوشمندانه به قصد سو استفاده از اطلاعات قدم بر میداره، در اول این سکانس بنظر می آید حرکات دوربین و قاب بندی ها به مراتب بهتر شدند.

فضای عاشقانه تقلبی! و مقایسه آن با فضای واقعی.

جزئیات در پلان بعدی نقش کلیدی دارند، خاطراتی که بزور میخواهد نگهشان دارد، دقتی که در نشان دادن تصویر های ذهنی نشان داده شده واقعا زیباست!

عشقی که در سایه محو میشد.

کجا میتوان آنرا یافت؟آیا مطمئن هستی که میخواهی اورا بیابی؟چرا باید اورا یافت وقتی تو را به یادش نمی‌آورد؟تمام این سوالات فقط با محو شدن کلمنت در تاریکی مطرح میشه.

پس از این زنگ خطر تلاش جول برای مقاومت تازه آغاز میشود، اما شوخی که با فضا میشود کاملا سخیف و افتضاح است، نمی‌توان این شرایط عاشقانه را با آن شرایط سخیف کنار هم دید.

در پلان بعدی این ذهن جول هست که عاشقانه می‌جنگد، می‌جنگد که فراموش نکند، جنگی که احتمالا  در آن بازنده می‌شود!

photo_2022-10-01_14-04-21

 

 هویت و بودن ما بستگی به تاریخی دارد که در حقیقت وجود ندارد و مهمتر اینکه این تاریخ و گذشته تنها متعلق به شخص ما نیست. تصویر که از من در ذهن دیگری وجود دارد مرا قوام می‌دهد. و این نکته در فیلم این‌گونه نشان داده می‌شود که زمانی که کلمنتاین دارد از ذهن و خاطر جول میرود به پاتریک که اکنون دوست‌پسر اوست زنگ می‌زند و به او می‌گوید که ” فکر می‌کنم دارم نابود و محو می‌شم! ” پاتریک که با سوءاستفاده از خاطرات جول هویت او را ربوده است به او می گوید: ” تو پیر نشدی نارنگی! ” اگرچه در این زمان انگار به‌واقع کلمنتاین گندیده است و رنگ موهایش که در اولین دیدار او با جول به رنگ زنده‌ی سبز بود، اکنون آبی فاسد شده‌است. و در زمان دوستی با جول بود که به رنگ انرژی و شور، نارنجی و قرمز رنگ می‌شد. و البته با وجود کم فکری کلمنتاین او از این لقب ها و حرفهای پاتریک نه تنها ( چون زمانی که با جول بود و این سخنان را از زبان او می‌شنید) خشنود نمی‌شود بلکه بیشتر نگران و افسرده می‌شود چراکه گویی همان حس دژاوو به او می‌گوید این سخنان با شخصیت پاتریک سازگار نیست و دردی را از کلمنتاین درمان نمی کند.

نکته دیگر، برجسته کردن اهمیت حضور دیگران در زندگی ماست. حضور فیزیکی در کنار ِ و حضور معنوی در ذهن آنها که دوستشان داریم، نقش پررنگی در حفظ جسم و روان ما دارد. بدین معنی که اگر ما در نگاه دیگران موجود نباشیم، در درون هم احساس وجود نمی کنیم.

 در صحنه ای از فیلم، آنجا که جوئل در افکار خود، در تقلا برای توقف فرآیند پاکسازی ذهنی است، لحظه ای درگیر گفتگو با مدیر موسسه درمانی شده، از کلمنتاین غافل می شود. همین اندک زمان کافیست تا تصویر کلمنتاین در ذهن او پاک شود (در فیلم، کلمنتاین با جسمی بدون صورت تصویر میشود) و خودش هم محو و ناپدید گردد.

photo_2022-10-01_14-06-56

 

جیم کری و کیت وینسلت در پشت صحنه فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک. 

photo_2022-10-01_14-08-06

 

سکانس فلش بک به خاطرات دوران کودکی جوئل.

 

در میانه‌ی راه پاکسازی و در حالت یادآوری خاطرات، جوئل متوجه می‌شود که مایل به این کار نیست. و در حین باز بینی خاطرات با اعمال و کارهای جالبی البته با کمک و پیشنهادات جالب کلمنتاینی که در ذهن جول است، سعی در منحرف کردن مسیر پاکسازی می‌کند. جنگی بین ذهن جوئل و تکنولوزی دکتر میرزواک در می گیرد.

عشق راه حلی در این مسئله ایجاد میکند، خاطره سازی در رویا، در خواب، که فضای فیلم را در ابتدا بشدت سورئال میکند، شات های زیبا، کارت پستالی ولی کاربردی!

هر چه از زمان این سکانس بیشتر میگذرد، فیلم از فضای سورئال ناگهان یک کمدی موقعیت میسازد!

این اتفاقات رئال در فضای سوررئال باعث پل میان ژانر ها و فضاسازی هاست که بر خلاف فیلم فایت کلاب که از نظر برخی فیلم سورئال بهتریست، باعث ترکیب رئال و سورئال و در نتیجه نابودی داستان نمیشود، بلکه قسمت رئال در سورئالیسم به روایت کشیده میشود، همان واقعیت ها درون خیال!

به جرات میتوان گفت این سکانس از بهترین سکانس های فیلم بود!

مختصر بررسی رابطه مادر و فرزند از دیدگاه چند روانشناس:

فروید~ اولین شی ارضا کننده کودک ؛پستان مادر است. بعداً مادر به عنوان شخصی کامل ، تبدیل به شی ء میشود.

ملانی کلاین ~ ارتباط کنونی ما یا ادمیان؛ تاحدودی براساس انتظاراتی است که در تجارب اولیه شکل گرفته است.

هاینز کوهات ~ شی ء اصلی کودک ،مادر است نقش اساسی دارد طوری که کودک ؛ مادر را  قسمتی از خود میداند. 

هورنای ~ احساس درماندگی در کودکان به رفتار والدین بستگی دارد.

photo_2022-10-01_14-09-02

 

سکانس ماندگار از فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک.

 

خوشا به حال فراموش‌کاران (یا شاید هم نه). 

میشل گوندری این پرسش را مطرح می‌کند که آیا بهتر است عاشق شد و فراموش کرد یا اینکه هرگز به یاد نیاوریم که عشق را تجربه کرده‌ایم.

 «درخشش ابدی یک ذهن پاک» به ما یادآوری می‌کند که حتی اگر آرزوی شما با خواسته قلبی شما یکی باشد، ممکن است مغز شما همیشه با آن موافقت نکند

در طی فرآیند پاکسازی حافظه، که یک شب کامل به طول می‌انجامد، جوئل با بخشی از خاطرات شیرین مربوط به کلمنتاین روبرو می‌شود، که ابتدا تصمیم به حفظ تنها همین بخش از خاطرات و در ادامه، تصمیم به متوقف کردن کامل فرآیند پاکسازی حافظه می‌گیرد. لیکن اینها همه زمانی اتفاق می‌افتد که جوئل عملاً به هوش نیست و در ذهن و فکر خود می‌کوشد تا کلمنتاین و خاطرات او را به طبقات پایینی ذهن خود – مثلاً حافظه مربوط به دوران کودکی – منتقل کند تا بدین ترتیب از دسترس کارمندان موسسه پاکسازی محفوظ بماند.

 مخفی کردن خاطره‌ی کلمنتاین در کودکی یا در خاطراتی که در آن جول احساس حقارت کرده و نقاط پاکسازی آن به دستگاه پاکساز معرفی نشده از خلاقیت‌های شگفت انگیز این فیلم هستند. بازی جیم کری در نقش کودک بازیگوش یا کودک تحقیر شده و نوجوان شرم‌زده بسیار دیدنی است.

‍ کلیشه های تعلیق، عملیات پاکسازی در حالی به حالت عادی باز میگردد که جول همچنان می‌داند با اضافه کردن کلم با خاطرات بچگی خود، روند را دور بزند، پس به مبارزه خود ادامه می‌دهد!

 

 از دیدنی ترین سکانس های معروف درخشش ابدی یک ذهن پاک.

 

در فیلم زمانی که کلمنتاین خاطرات رابطه‌اش با جوئل را پاک می‌کند، بسیار آشفته و گیج می‌شود و اصلاً حال خوبی ندارد. احساس پیری می‌کند و گویی دیگر هیچ‌چیز در جهان برایش معنایی ندارد. چرا؟ شاید به این دلیل که با پاک کردن بخشی از خاطراتش قسمتی از خودش را نیز از دست داده است. چنانچه می‌بینیم این مسئله درباره‌ی جوئل نیز صادق است. او شعری به نامِ «کلمنتاین» را از کارتون موردعلاقه‌اش «هاکلبری هوند»، که مادرش وقتی او را در سینک ظرف‌شویی حمام می‌کرد، برایش می‌خواند فراموش کرده است؛ چون کلینیک لاکونا تمام خاطراتی را که می‌توانند کوچکترین ارتباطی به اتفاق‌هایی داشته باشند که قصد پاک کردنشان را دارید از بین می‌برد.

 ریشه‌های عشق حقیقی عمیق‌تر از آنند که بتوان صرفاً با پاک کردن خاطراتش، آن را از بین برد. عشق معمولاً در کودکی ریشه دارد، چنانچه این مسئله درباره‌ی جوئل و کلمنتاین با جزئیات در این مقاله بررسی می‌‌شود. و فیلم هم به روش‌های مختلفی می‌خواهد به ما القا کند که جوئل و کلمنتاین به هرحال باز به هم برخواهند گشت و تا زمانی که یاد نگیرند مشکلاتشان را با تلاش و در کنار یکدیگر حل کنند، هیچ چیز، حتی پاک کردن خاطراتشان به آنها کمکی نخواهد کرد. افزون‌براین، از آنجایی که عشق ریشه در عمیق‌ترین تجربه‌های انسان، به‌ویژه تجربه‌های کودکی دارد، با فراموش کردن خاطرات عشقمان، دیگر چیزی برایمان باقی نمی‌ماند تا بتوانیم به کمکشان رابطه‌ی صمیمانه‌ای با انسان‌های دیگر برقرار کنیم.

فلش بک های فیلم بنظر با نگاه های روانکاوانه و فرویدی خلق شده بودن.

photo_2022-10-01_14-35-12

 

بالاخره شاهد یک موقعیت کمیک قدرتمند هستیم، لحظه های تحقیر شدن که با بازی خوب جیم کری تبدیل به اتفاقات کمیک در روند داستان میشود.

موقعیت های فرار از فراموشی یکی پس از دیگری پیش می آیند، اما نقدی بر کمیک شدن آن وارد است این است که گاها همانطور که جول میگوید "اکنون برای این کار وقت خیلی بدیه!"

"خوشبخت، فراموش کارانی هستند که می‌توانند حتی با اشتباهات بزرگشان خودشان را بهتر کنند" نیچه

این یک نوتیف شنیداری برای آنچه بود که جول در حال انجام شدن بود...

از لحاظ تکنیکالی بنظر من این قسمت از فیلم می‌توانست بسیار زیبا تر و با خلاقیت های بصری بیشتری باشد. اما هر چه که بود تنها از پس نمره قبولی بر آمد!

در فرایند پاک شدن ذهن جوئل گذشته جوئل پیش چشمانش امده و با چیزهایی روبرو میشویم که جوئل را به انسانی ضعیف و تلخ تبدیل کرده.

یکی از زیباترین بخش هایی که مایکل گاندری به یکی شدن وجود دو انسان عاشق در ان اشاره داشت تاثیر رفتارها و خاطرات جوئل هنگام پاک شدن حافظه در خواب و حس کردن انها توسط کلمنتاین در دانیای واقعی بود.در اخرین ملاقات جوئل با کلمنتاین در خاطراتش به دنبال راهیست که فضایی که در ذهن اوست را به دنیای واقعی تعمیم دهد.. حال انکه این امکان پذیر نیست .اخرین درخواست کلمنتاین در ذهنش از جوئل اینست که در ساحل مونتاک یکدیگر را ملاقات کنند و خواهیم دید با وجود پاک شدن خاطرات انها یکدیگر را پیدا میکنند.

photo_2022-10-01_14-35-36

 

سکانس متقابل پاک شدن خاطرات کلمنت از ذهن جوئل بریش.

 

لکه نوری در ذهن باقی می‌ماند، حتی اگر علم، بدان پایه از پیشرفت رسیده باشد که بتواند مثل کامپیوتر، هر چیزی را که نمی‌خواهی، از حافظه و ذهن‌ات پاک و دیلیت کند ...

کلمنتاین و جوئل بریش به جایی مراجعه کرده‌اند که ذهن‌هایشان را از خاطرات یکدیگر پاک کند، فیلم از این داستان ساده و جالب و سخت غم‌انگیز و تلخ، آن قدر فراتر می‌رود، و آنقدر خوب‌ها و لحظه‌های تلخ را مرور می‌کند – و با روایتی غیرخطی، می‌کاود و می‌کاود - تا سرانجام، به این نتیجه زیبا برسد که اگر عشقی رخ داد بین دو تا آدم خوب، و اگر جدایی پیش آمد، باز هم نقطه‌ای و لحظه‌ای و نوری هست که هرگز از یاد و قلب‌های عاشق، پاک نشود، همیشه راه برگشتی هست ... مثل خود این فیلم که قهرمان‌هایش را هم غافلگیر می‌کند.

ببینید! در وانفسای همین روزگار سرد، و در حالی که جاده‌های زندگی بدل شده‌اند به همین رفت و آمدهای مکرر و بی‌مزه، نویسنده و سازنده این فیلم، دست به چه کار قشنگی زده‌اند! در همین فضای مجازی، هر روز که من به پست‌های آقایان و خانم‌های محترم، نگاه می‌کنم، مکرر همین موضوع را در مطلع نوشته‌هایشان می‌یابم! که از جفای یار و تنگی دل و چه و چه و چه ... می‌گویند و می‌نویسند به‌ویژه حالا که در آستانه پاییز هم هستیم و ... ؛ معلوم است که این معضلی بزرگ برای بخشی حساس از جوامع مختلف است و فقط مختص این سرزمین هم نیست! 

درخشش ابدی یک ذهن پاک ثابت می‌کند که عشق، پاک شدنی نیست، و باز هم حتماً در جایی خودش را نمودار خواهد کرد ... پاکسازی‌هایی که در این فیلم، صورت پذیرفته آن هم توسط دکتر هوارد میرزویاک، اگر می‌خواست جواب بدهد، شادی لحظه‌ای و ناگهانی (کریستین دانست) را نمی‌دیدیم؛ او همان دختری است که پیشتر عاشق این دکتر

قسی‌القلب بوده!

آن عصیان بر نسیان و فراموشی را خوب پرداخته است کارگردان فیلم، و این تمنای خاضعانه عشق در جوئل، اگر نگوئیم حیرت‌انگیز، که دریغ انگیزست.

من آن عصیان و این تمنای ویژه را دوست داشتم در "درخشش ابدی ..."، و البته آن نمایش کم نظیر "آشفتگی" را در کلمنتاین ...

شاید برای همین است که اساساً آلزایمر را یک مرگ پیش‌هنگام، و ضایعه‌ای وحشتناک برای بشر می‌دانند! آدمی بدون خاطره و ذهن، هیچ است هیچ!

در باره فرم و ساختار فیلم، حرفی را لازم نمی‌دانم! برای زمان خودش شاید خیلی خوب بوده و جواب می‌داده، اما حتماً برای ایده و فیلمنامه‌اش به کافمن عجیب و غریب اشاره باید کرد؛ او داستان‌نویسی یکه است. 

ضمناً به پوستر فیلم نگاه کنید! آن‌ها در ابتدای عشق‌شان روی دریاچه یخ دراز کشیدند و به آسمان خیره شدند و درباره ستاره‌ها حرف زدند ... آیا می‌توان این خاطره را از ذهن لامصب پاک کرد!؟

photo_2022-10-01_14-38-39

 

سکانس جوئل بریش بعد از پاکسازی حافظه.

 

شخصیت ها با اینکه خاطرات دیگری را از ذهنشان پاک کرده اند ولی در اولین ملاقات، حس عجیبی دارند، نوعی حس آشنایی (Déjà vu). احساسی که از یک رابطه در گذشته حکایت دارد.

خاموشی و فراموشی؛ فراموش کردن و به یاد آوردن هنرهایی هستند که تنها نوابغ و دیوانگان به‌درستی از عهده آنها برمی‌آیند.

 هر خاطره یعنی یک نقطه نورانی در مغز. با این حساب، خاموشی نقطه نورانی یعنی فراموشی.آنها حتی بعد از فراموشی یکدیگر، مجددا به سمت هم کشیده شدند زیرا لکه نوری که در قلب آنها روشن شده بود، درخششی ابدی داشت.

فراموشی همواره آسان و دلپذیر نیست زمانی که مری متوجه‌ می‌شود که او خود پاکسازی شده، آنقدر درهم می ریزد که تصمیم می‌گیرد تا تمام بیماران را از پاکسازی‌شان باخبر کند و به همه از جمله جول و کلمنتاین نامه مینویسد ومدارک‌شان را برایشان پست می‌کند. مدارک زمانی به دست جول و کلمنتاین می‌رسد که بار دیگر در مسیر عشق پیشین افتاده اند اما با این وجود باز هم به روند طبیعی زندگی تازه شان ادامه می‌دهند، چرا که ” هر چیز همان خواهد بود که باید باشد.

نقطه اوج فیلم، صحنه های پایانی ِ آن است. جایی که کلمنتاین و جوئل (که دوباره به روز اول آشنایی بازگشته اند و خاطره بدی از هم ندارند)، نوار حرفهایشان را گوش میدهند و بهت زده و ناباورانه یکدیگر را نگاه می‌کنند. تصورش را هم نمی‌کنند که قرار است رابطه ی تازه شکل گرفته ی آنها، چنین پایانی داشته باشد…

 

سکانس پایانی فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک

 

آیا عشق منهای خاطره، حیات و معنایی دارد یا نه؟

حتی اگر تمام خاطرات و تکیه به آنها را هم از بین ببریم، آیا آدم های درگیر یک رابطۀ عاشقانه دوباره عاشق هم نمی شوند؟

حتی بی آن که گذشته یادشان بیاید، دوباره شروع نمی کنند؟

این فیلم را میتوان یکی از بهترین عاشقانه های دو دهه اخیر سینما دانست. 

سکانس پایانی فیلم کلمنتاین و جوئل در کنار ساحل برفی یکی از ماندگارهای سینما بود.

photo_2022-10-01_14-54-42

 

منبع: کانال تلگرامی کافه هنر

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها