{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

نقد، تحلیل و بررسی فیلم"قوی سیاه" دارن آرونوفسکی

نقد، تحلیل و بررسی فیلم"قوی سیاه" دارن آرونوفسکی
کدخبر : 16098

قوی سیاه (به انگلیسی: Black Swan) فیلمی در ژانر تریلر روانشناسانه محصول ۲۰۱۰ آمریکا به کارگردانی دارن آرونوفسکی و نقش‌آفرینی ناتالی پورتمن، ونسان کسل، میلا کونیس، باربارا هرشی و وینونا رایدر است. این فیلم به دوره‌ای از زندگی یک بالرین می‌پردازد که در باله نیویورک تحت فشارهای سخت بیرونی و درونی قرار گرفته‌است.

به گزارش هنر ام‌روز، فیلم black swan

فیلمی روان‌شناسانه محصول ۲۰۱۰ آمریکا به کارگردانی دارن آرونوفسکی و بازی ناتالی پورتمن این فیلم شامل درس های زیادی برای پدر مادر هاست. 

آرزو های یک مادر برای تبدیل شدن به یک رقاص باله و ساختن یک ستاره برای دخترش که او را به نتایج هولناکی هدایت میکند...

فیلمی که کلاس درس روانشناسی و روانکاوی است.از ناخودآگاه تا تکمیل فرافکنی هایی که موجبِ ضرباتِ روحی و روانی شدیدی می شود.

موضوع های  روانشناسی در این فیلم: 

کمال گرایی والدین 

روانرنجوری 

روانپریشی 

مازوخیسم 

فرافکنی

اختلال شخصیت مرزی 

همجنسگرایی 

آسیب های اجتماعی

آزادی انتخاب

جبراجتماع

اختلال وسواس فکری وعملی

توجه به درونیات انسان باعث ترس میشود.این موضوع بارها توسط کارگردان هایی مثل لینچ و کوبریک ثابت شده است و آرنوفسکی بار دیگر آن را ثابت میکند.

با دیدن فیلم نمیتوان ترس عمیقی که روح شخصیت فیلم را میازرد به راحتی فراموش کرد.

فیلم با پلانی فوق العاده شروع میشود. رقصی زیبا و مفهومی که حس و حال فیلم را فضا سازی میکند و درون مایه فیلم را در سکانسی سورئال نمایش میدهد.

 در ادامه ممکن است فکر کنیم با فیلمی انگیزشی مواجه هستیم که بازیگر شعارگونه به بی نقصی میرسد اما کارگردان روی دیگه سکه را نشان میدهد.برای کسی که روی موفقیت و شهرت را ندیده تنها دست زدن های متوالی حضار به چشم میاید اما راهی که آن شخص طی کرده بسیار تیره است.

ناتالی پرتمن یکی از بهترین بازیهایش را برای این فیلم انجام داده و درگیری های درونی اش با موزیک متن فوق‌

العاده باعث ساخت شاهکار شده است.

این درگیری های درونی برای ایده‌آل و بی نقص بودن همراه با فشاری که بر دختر از طرف مادرش وارد میشود و همچنین آزار های جنسی و زخم زبان ها ؛ترس از لوزر بودن و محیط خشنی که تعارفی با کسی ندارد در طول فیلم قابل لمس است.شخصیت پردازی با نشانه های کوچک و دیالوگ های در جهت داستان اما پرمحتوا انجام میشود.این نکات ریز باعث تفاوت ارزش فیلم‌هاست.

نینا خود را ایده آل نمیداند همین موضوع باعث کشمکش های درونی اش میشود و نشان دادن این کشمکش ها به شیوه ی فیلم به شیوایی بیان گردیده است.

نینا به چیزی که میخواهد میرسد او قله موفقیت را فتح میکند اما در مسیر این قله قلب و روحش از بین میروند و سقوط نتیجه ی انتخاب های اوست.

تضاد سیاه و سفید با جنس قوی سیاه و سفید قابل درک است.برای رسیدن به شخصیت قوی سیاه نینا پا روی تمام رفتار و اخلاقی میگذارد که ۲۸ سال با آنها زندگی کرده بود.او هرچند دیر اما از کودکی گذر و به مرحله جدیدی از زندگی میرسد و با رسیدن به قله ی زندگی فنا شدن را انتخاب میکند.صحنه ای ما را به یاد زندگی مرلین مونرو میاندازد.

تمامی مراحل شخصیت نینا با نظریات فرود قابل روانکاوی است و این تحلیل روانکاوی از نکات دیگر این فیلم است.

photo_2022-10-06_11-37-34

 

این فیلم به دوره‌ای از زندگی یک بالرین می‌پردازد که در باله نیویورک تحت فشارهای سخت بیرونی و درونی قرار گرفته‌است.

آرنوفسکی فیلم خود را نوعی ادای احترام به هنر باله می‌داند که سعی در نمایش ذهنیات یک بالرین دارد. ناتالی پورتمن برای بازی در این فیلم بیش از یک سال به طور شبانه‌روزی به تمرین باله پرداخته‌است. 

میلا کنیس دیگر بازیگر زن فیلم نیز آموزش و تمرین‌های دشوار باله را پشت سر گذاشت.

خلاصه داستان :

قوی سیاه روایتگر ماجرای زندگی نینا سیرز (ناتالی پورتمن) دختری است که همه دوران کودکی و نوجوانی خود را به فراگیری و تمرین رقص باله گذرانده‌است. "نینا" به‌عنوان یک بالرین حرفه‌ای و ستاره یک شرکت معتبر، در تلاش برای به‌دست آوردن نقش اول باله معروف "دریاچه قو" اثر "چایکوفسکی" است.اما مدیر شرکت و طراح رقص‌های این باله، که در مورد توانایی نینا برای این بازی در دو نقش قوی سفید و معصوم و قوی سیاه اغواگر، مطمئن نیست، قابلیت‌های او را زیر سئوال می‌برد ...

جوایز :

فیلم قوی سیاه با ۱۲ نامزدی در رشته‌های گوناگون از جمله بهترین کارگردان سال برای دارن آرنوفسکی، بهترین بازیگر زن نقش اول (ناتالی پورتمن) و بهترین بازیگر زن نقش مکمل (میلا کونیس)، در صدر فهرست نامزدهای جوایز انجمن منتقدین سینمایی رسانه‌های آمریکا (BFCA) قرار گرفت که بیشترین تعداد نامزدی جوایز برای یک فیلم در تاریخ اهدای جوایز این انجمن به‌شمار می‌رود. این فیلم در مجموع بر اساس صفحه اش در درگاه جمعاً نامزد ۱۱۲ جایزه ی مختلف از جشنواره های متفاوت شده و ۴۷ بار دیگر هم موفق شده در جشنواره ای مختلف جوایزی رابه خود اختصاص بدهد که از مهمترین آنها می توان به جایزه ی بهترین بازیگر نقش اول زن در جشنواره ی بفتا(۲۰۱۱) و آکادمی اسکار(۲۰۱۱) اشاره کرد. همچنین این فیلم در اسکار ۲۰۱۱ در چهار رشته ی دیگر نیز نامزد شد که نتوانست جوایز را به خود اختصاص بدهد.

برنده  برنده 1 اسکار , نامزد 4 اسکار 

 برنده 1 گلدن گلوب , نامزد 3 گلدن گلوب 

برنده 90 جایزه و 250 نامزدی جایزه

نامزد اسکار: بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمبرداری، بهترین تدوین

این فیلم در جشنواره ونیز یکی از نامزدهای جایزه شیر طلایی بود و میلا کونیس جایزه مارچلو ماسترویانی جشنواره را به‌دست آورد.

 

تریلر فیلم قوی سیاه به کارگردانی دارن آرنوفسکی.

 

سکانس ابتدایی فیلم قوی سیاه. رقص در کابوس شبانه ناتالی پورتمن.

 

فیلم با تصاویری ارویای رقص باله نینا با بازی ناتالی پورتمن در اجرای نقش "قوی سفید" آغاز می شود.

طبق نظریات فروید رویاها فوری ترین و در دسترس ترین نمونه های تفکرات ناخودآگاه هستند و به وسیله آنها میتوان ناخودآگاه را تحلیل نمود. در این سکانس ما شاهد رقص باله هستیم که میزانسن را معنا میبخشد. ما با زبان بدن و رقص شاهد یک داستان سورئال هستیم. 

پیرنگ داستان به این صورت هست که دختری با لباس سفید(نماد پاکی) در حال رقص (گذران زندگی) هست و چهره ای بشاش دارد. فردی با لباس سیاه به صورت به صحنه وارد میشود و رقص او را تحت تاثیر قرار میدهد و رقص جدیدی را به او القا میکند. دختر بدون کمک سیاه پوش که حالا به شیطان بدل شده رقص را ادامه میدهد و حالا شبیه به او میرقصد اما این بار صورتی محزون و اندوهگین دارد. 

این رقص در این سکانس ایتدایی فیلم به نوعی کل ماجرای این فیلم به زبان رقص و سینماست.

فیلم ، اقتباسی از رمان دریاچه قو ، نوشته ی چایکوفسکی درسال 1876میلادی است ، که داستان طلسمی رو بیان میکنه بر این مبنا : 

در اسطوره‌های کهن، قو نماد زیبایی ‌است و چایکوفسکی در این باله، به ستایش عشق و زیبایی پرداخته‌است.

"قوی سفید" نقش اصلی در بالۀ دریاچه‌ی قو، اثر چایکوفسکی است و به داستان پرنسسی می پردازد که با طلسم جادوگر به یک قوی سفید تبدیل شده طوری که روزها به شکل یک "قو" ست و شبها به هیبت انسانی اش در می آید. تنها یک چیز می تواند این جادو را باطل کند: مردی که عاشقانه او را تا پایان عمر دوست بدارد، اما اگر مرد به او خیانت کند تا پایان عمر در بند طلسم باقی می ماند. وقتی یک شاهزاده عاشق پرنسس می شود "قوی سیاه" توسط جادوگر وارد داستان می شود. روح شریری که ظاهر پرنسس را دارد و منشاء همه فسادها و بدیهاست. وقتی "قوی سیاه" شاهزاده را اغوا می کند و باعث خیانتش می شود "قوی سفید" به امید رهایی از طلسم جادوگر تنها چاره را در مرگ می بیند.

 نقش قوی سفید و قوی سیاه، نقشی است که اجرای آن، آرزوی هر بالرینی است.

فیلم داستان بالرینی که تنها با مادر خود زندگی می‌کند، خانگی‌ست و تحت فرمان مادر. دختری گوشه‌گیر و خجالتی، در آموزش تکنیک‌های رقص باله سخت‌کوش، با روحیه‌ای لطیف و حساس به نحوی که هنوز در اتاقش عروسک‌های کودکی‌اش را نگه می‌دارد، شب‌ها با جعبه‌ی موسیقی به خواب می‌رود و صبح‌ها مادرش بیدارش می‌کند تا به تمرین باله‌اش برسد.

 نینا دختر بالرین معصوم هست که در بیست هشت سالگی همچنان با مادر مستبد خودش زندگی میکنه . مادری ستختگیر که تمام زندگی خودش رو پای محافظت از دخترش گذاشته و با دختر 28 ساله ش مثل نوجوونی 14 ساله برخورد میکنه . ناخوناشو میگیره مدام کنترلش میکنه  غرایض دختر رو سرکوب میکنه اتاق صورتی رنگ دختر رو پر از عروسک ها کودکانه کرده ...و دختر رو به رشته باله که خودش در جوونی انجام میده و موفق نبوده سوق میده  و تشویقش میکنه تمام زندگیشه پای باله بذاره . 

نینایه دختر مامانی و  شکننده ای که استقلالی توی زندگیش نداره و هدفش موفقیت در باله و خوشحال کردن مادرش شده.

 

در فیلم قوی سیاه چندین بار شاهد هستیم چیزهای مبهم و نامشخصی برای لحظه‌ای عیان می‌شوند و به‌سرعت محو می‌شوند. مثلاً زمانی که نینا قهرمان فیلم می‌خواهد با مترو جابه‌جا شود، همزادی اشباح مانند را می‌بیند که لحظه‌ای خود را عیان و سریعاً غیب می‌شود. گو اینکه آن همزاد نینا همان تکانه و میلی است که در درون نیناست ولی برون آمدنش خطرناک است؛ چراکه در دنیای بیرون نینا مادرش که خودزنی روان رنجور به نظر می‌رسد، برای نینا قواعد بسیار و کنترل‌های فراوانی حکم کرده است که در صورت رعایت نکردن نینا مضطرب خواهد شد (مانند صحنه کیک تولددرسکانس های بعدی)

اولین صحنه‌ای که مادر متوجه زخم بدن نینا می‌شود و به نقطه‌ای با وحشت خیره می‌ماند و ما با کاتی با تصویر نینا روی در مترو که به صورت آینه عمل می کند مواجه می‌شویم و با این کات هم خوفناک بودن تصویر درونی نینا کدگزاری می‌شود و هم این که آسیب‌های وارده به نینا از جانب خود اوست و هم این که، این نینا‌ی آسیب زننده و خوفناک را نگاه ترسای مادر رقم زده است.

در تمام فیلم، نینا کتفش را می‌خاراند به‌گونه‌ای که همواره کتفش خونی می‌شود. انگار چیزی زیرپوست است که می‌خواهد از آن زیر بیرون بیاید و جای آن خارش گرفته است.

 

داستان از اونجایی شروع میشه که توماس مربی باله دنبال یه دختر برای نمایش دریاچه قوی جدیدش میگرده که نقش هر دو قوی سفید و قوی سیاه رو به یک  نفر بده.

در سکانس تست دادن نینا برای قوی سپید کاملا مشخص است که او با این نقش تناسب دارد و بهترین گزینه برای این نقش است همانطور که توماس همین امر را به نینا اطلاع میدهد اما توماس نینا را برای قوی سیاه گزینه خوبی نمیداند به نظر او نینا فاقد بی باکی و اعتماد به نفس لازم است.

توماس میگه: برای اینکه بهترین باشی باید به لول رقصیدن قوی سیاه برسی.باید بهترین خود را برای همه نشان دهی و این کاری دشوار است و رقیب در مسیر وجود دارد.

دارن آرونوفسکی این رقابت را از اولین روبرویی این دو آغاز می کند. جایی که لی لی وارد سالن شده و باعث جلب توجه نینا و در نتیجه بر هم خوردن تمرکز نینا میشود.

 نقطه ای که قرار است آغاز تنش میان این دو باشد.

توجه به رقیب در دنیای رقابت باعث ایست میشه درست مثل دونده ای که در مسابقه دوی صد متر هیچ وقت به رقیب نگاه نمیکنه و مسیر خودشو میره، واگه در حین مسابقه به رقیب نگاه کنه از همه عقب میمونه.

چالش نینا از اینجایی شروع میشه که دیسیپلینش کاملا مناسب قوی سفید هست ولی از نقش قوی سیاه که شخصیتی اغوا گر و شر میخواد فرسخ ها دوره.

 

photo_2022-10-06_11-42-03

 

وینسنت کسل و ناتالی پورتمن در نمایی از فیلم قوی سیاه

photo_2022-10-06_11-44-11

 

 

نینا برای درخواست نقش نزد توماس میرود. آثار روانرنجوری در میمیک صورت ناتالی پورتمن نمایان است. او هر آنچه در درون دارد در صورتش نشان میدهد و مخاطب همزمان درون نینا را نیز آنالیز میکند، نینا با اولین جواب نه نا امید میشود.

مشخصه ای که متعلق به شخصیت قوی سفید است.اگر نینا قوی سیاه را میخواهد باید تغییر کند و این کار به آسانی میسر نمیشود.در ادامه ما شاهد بوسه هستیم و نینا گاز میگیرد.

اگر بخواهیم این حرکت را روانکاوی کنیم به نتایج جالبی میرسیم 

این حرکت میتواند یک مکانیسم دفاعی باشد که فروید آن را واکنش معکوس مینامد گاهی شخص تکانه ای را احساس ولی مخالف آن را رفتار میکند. البته برای رسیدن به جواب این سوال باید سایر رفتارهای نینا نیز تحلیل شود.

نینا دختر معصوم و باکره صفتی است که در اجتماع غرق نشده است و نقش سیاه را در زندگی به فراموشی سپرده است و برای رسیدن به صحنه آخر فیلم که نمایش کمال اوست باید با لی لی که اغوا و جذبه قوی سیاه را دارد برای گرفتن نقش قوی سیاه بجنگد. نینا برای رسیدن به اجرای نقش قوی سیاه با لایه های زیرین روان و سرکوب گشته خود آشنا می گردد و این خود مستلزم کَندن از مادر و رویارویی با اوست.

توماس کارگردان باله به کمک او می آید تا نینا را با جنبه های فراموش شده خود آشنا سازد.

کارگردان هنری باله جرقه عوض شدن زندگی نینا رو میزنه با اصرارش مبنی بر اینکه نینا باید احساساتش رو رها کنه و به یکجور آزادی درونی برسه.

 

زندگی نینا صرف باله شده است. مادرش اریکا نیز زمانی بالرین بوده و اکنون زندگی‌اش را وقف حرفه دخترش کرده است. آن‌ها آپارتمان کوچکی دارند که حس بودن در یک پناهگاه یا سلول را القاء می‌کند. همانند دو خواهر یکدیگر را در آغوش می‌کشند و با هم به صحبت می‌نشینند. چیزی به نظر غیر عادی می‌رسد.

مادر وقتی که برای پذیرفته شدن نینا برای نقش قوی ملکه، کیک خریده بود ولی نینا با اینکه معدش مشکل داشت مجبور به خوردن کیک شد،،،،

سلطه ای که از سمت مادرش روی زندگیش بود خیلی واضح بود.

و دقیقا سرخوردگی ش هم به همین خاطر بود.

 

سکانسی از فیلم قوی سیاه.

 

تمام صفات مورد نظر توماس در لی لی وجود دارد و توماس سعی میکند با جلو کشیدن لی لی این صفات را در نینا بیدار کند.

توماس لی لی را به عنوان الگویی برای نینا معرفی میکند و همین باعث بیدار شدن حسادت در وجود نینا میشود. حسادت! همان قوای پلیدی که برای تبدیل قوی سپید به قوی سیاه نیاز است.

 لی‌لی (میلا کنیس)، او همه‌ی آن چیزی است که نینا نیست. بی‌باک، بی‌بندو بار، با اعتماد به نفس. او نینا را نه فقط به عنوان یک رقیب که به عنوان الگویی برای نقش تحت تاثیر قرار می‌دهد.

 لی‌لی در کنار همه‌ی چیز‌های دیگر یک وجود کاملا جنسیتی است، در حالیکه نینا دختر ساده و بی آلایشی است. برای او لی‌لی یک چالش حرفه‌ای و یک معضل شخصی است.

در black swan اگر با دید نمادگرایی بخوایم پیش بریم ، نینا قوی سپیدی است که در انتظار تایید توماسه و توماس ، همون شاهزاده ایه که میتونه نینا رو به کمال برسونه ، اما حضور دوست نینا با بازی میلا کونیس ، نشان از حضور نقش منفی یا همان قوی سیاه داره. 

دختری که با دلبری های آشنای دخترونه بهتر از نینا بلده مرد ها رو تحریک کنه و به اوج برسه . 

تو فیلم ، به کرات شاهدیم که توماس به نینا اصرار میکنه که به سمت رهایی بره ، خوب بودن اجباری رو کنار بذاره و پاشو حتی فرا تر از حد بذاره ... اما نینا ، مادری به شدت سختگیر داره که دقیقا نقش هاله ی امنیت رو بازی میکنه .

عشق مادر به دخترش بار ها تو فیلم احساس میشه ، نقاشی هایی که مادر از دخترش کشیده ، نگرانی ای که برای زخم کمر نینا داره ، و کیکی که برای موفقیت دخترش میخره و به خونه میاره ، تماما نشان از دوست داشتن بی اندازه ی دخترشه ، اما حالا نینا 28 سالشه و دیگه نیازی به این حد از مراقبت و مادری نداره . 

اما کمی به شخصیت نینا که بپردازیم ، رگه هایی از مازوخیست رو میشه توش دید ... تقریبا تو تمام تکبازی هاش شاهد خون و خونریزی هستیم و صدمه هایی که به خودش میرسونه ... هم تو رویا و هم تو واقعیت  ...

‍ پوست کندن های انگشتان دست نینا به مخاطب این کد رو میده که یه چیزی از درون داره نینا رو آزار میده 

و اون ذات خبیث یا شخصیت دوم کارکتر نیناست.

این شخصیت دوم هرطور شده میخواد به شخصیت اول کارکتر غلبه کنه و اون معصومیت رو از بین ببره.

photo_2022-10-06_15-38-38

 

سکانس درگیری بث با نینا:چگونه تونستی این رل رو به دست بیاری؟

 

در عرصه معروفیت همواره ستاره ای طلوع و ستاره ای دیگر غروب میکند. اما این ستاره ها چگونه وارد صحنه میشوند. چه کاری انجام میدهند تا به جایگاه مد نظر برسند.

ما شاهد تقابل ستاره قبلی و ستاره جدید هستیم. بث تهمت هایی به نینا میزند شاید خود او روزی چنین کارهایی برای رسیدن به آن جایگاه کرده باشد اما با گذر زمان و مصرف شدن اش اکنون نیازی به او نیست. سلیبریتی با رنگ های مختلف آنقدر تکرار میشود تا بلا استفاده شود و جای خود را به نفر جدید دهد این تغییر بسیار آزار دهنده هست و قبول آن کاری بسی سختتر.

photo_2022-10-06_15-41-08

 

سکانس توصیه توماس به نینا:برو خونه وبا خودت ور برو.

 

توماس سعی دارد با تحریک جنسی نینا و در نهایت رها کردنش او را ترغیب به گم کردن خودش بکند تا با نیروی شر و سیاهی خود آشنا گردد. برای آشنایی با قوی سیاه درونش او ناگزیر با گستره ای از عواطف مدفون شده و غریزه جنسی دفع شده روبرو می شود که او را تا مرز قطع تماس با واقعیت می برد

آرنوفسکی لذت‌های جسمانی را یکی از علل حرکت به‌سمت نماد‌ و نشانه‌ی شر و زشتی جلوه می‌دهد. به‌همین دلیل هم شاید بشود نقطه‌ی عطف ورود نینا – ناتالی پورتمن – به درک حسی قوی سیاه را دیالوگی از توماس لیروی دانست.

 آن‌جا که خیلی رک به او می‌گوید؛ برو خانه و با خودت ور برو! دیالوگی که نینا را با حریم شخصی و تنهایی‌اش درگیر می‌کند. درگیری‌ای که سبب می‌شود نینا بارها در تنهایی‌اش خودارضایی کند – و آن سکانس فوق‌العاده در شب قبل از اجرای نمایش که نینا در رابطه‌ا‌ی وهم‌آمیز با – رقیبش و – خودش هم‌خوابگی می‌‌کند. 

درگیری‌ای که باعث می‌شود نینا درون خودش کنکاش کند تا قوی سیاه درونش را بیدار کند. قوی سفید را خفه کند و در شخصیت قوی سیاه استحاله شود.

 نقطه‌ی عطف قرار دادن لذت جسمی و سکس، برای ورود به بطن حسی قوی سیاه، از آن موارد بحث برانگیز “قوی سیاه” است.

مشکل زمانی. برای نینا پدید می آید که باید از عهده انجام نقش قوی سیاه هم به خوبی قوی سفید برآید. 

نینا برای رسیدن به نقش قوی سیاه نیاز دارد تا تغییراتی در سبک زندگی و شکل شخصیت خود ایجاد کند.او زندگی منظم و ثابتی دارد و به ادعای خودش این رفتار ها برای عالی بودن است. اما نقش قوی سیاه نیازهای متفاوت تری دارد. او باید خود را رها کند و از زندگی خود لذت بیشتری ببرد. چهارچوب های زندگی نینا بدون انکه خود متوجه ان شود راه رسیدن به قوی سیاه را بسته است و شکستن این چهارچوب ها کاری بس دشوار است. تابو های زندگی نینا به او اجازه عبور از خط قرمز ها را نمیدهد.

او دختر معصوم و باکره صفتی است که در اجتماع غرق نشده است و نقش سیاه را در زندگی به فراموشی سپرده است و برای رسیدن به صحنه آخر فیلم که نمایش کمال اوست باید با لی لی که اغوا و جذبه قوی سیاه را دارد برای گرفتن نقش قوی سیاه بجنگد. نینا برای رسیدن به اجرای نقش قوی سیاه با لایه های زیرین روان و سرکوب گشته خود آشنا می گردد و این خود مستلزم کَندن از مادر و رویارویی با اوست.

توماس کارگردان باله به کمک او می آید تا نینا را با جنبه های فراموش شده خود آشنا سازد.

photo_2022-10-06_15-42-27

 

سکانسی از فیلم قوی سیاه

 

 نیروی بالقوه کهن­ الگوی پرسفون در واقع محرکی جنسی است که زن پرسفونی را با توانایی جنسی خود آشنا می­کند. توماس سعی دارد با تحریک جنسی نینا و در نهایت رها کردنش او را ترغیب به گم کردن خودش بکند تا با نیروی شر و سیاهی خود آشنا گردد. 

برای آشنایی با قوی سیاه درونش او ناگزیر با گستره­ای از عواطف مدفون شده و غریزه­ جنسی دفع شده روبرو می­شود که او را تا مرز قطع تماس با واقعیت می­برد. 

اگر در نقش ­آفرینی قوی سیاه، واقعیت را گم کند و خود را در آزمون واقعیت از دست بدهد و توانایی بازگشت به واقعیت معمول را پیدا نکند راهی جز فرو رفتن به دنیای تصورات و اوهام درونی و زندگی خیالی و نهایت بیماری روانی در پیش نخواهد داشت. در همان زندان خواهند ماند و از بین خواهند رفت.

پرسفون، دوشیزه­ ای بی­نام است که هنوز خود را نمی­شناسد و از خواستها و توانایی­هایش بی­خبر است. نینا در چالشی که بین قوی سیاه و قوی سفید است وارد بحرانی میشود که او را تا مرز خودنابودی می­برد.

تنش های نینا بیشتر و بیشتر میشود و صحبت از انها برای شخصیت درونگرای نینا کاری فوق العاده سخت است.احساسات او برای خودش قابل درک نیست و کشش او نسبت به استادش نیز به ان اضافه شده است. نینا در حال کشمکش با درونیات خود است که مثل خوره روح او را خراش میدهد

تلاش برای تبدیل شدن به قوی سیاه باعث توهمات زیادی میشه  براش  توهماتی که میخواد خودش از این کالبد و شخصیت  معصوم  خارج کنه . شخصیتی که مادرش براش ساخته و برای تغییر اون باید از بند مادر رها بشه . اینجاس که با لی لی بالزین جدیدی آشنا میشه که تماما شخصیت اغواگر و شر قوی سیاه رو داره  و شروع میکنه به رقابتی با لیلی که کمکش میکنه به اون شخصیت قوی سیاه نزدیک بشه.

سکانسی که مربی به تنهایی با نینا تمرین میکنه ولی وقتی کار به جای حساس میرسه و رابطه عاطفی برقرار میشه ولش میکنه دقیقا نقطه مقابل این نظر بود که مربی باله رو(شهوت ران مطلق) بخوانیم ........بنظر میشه شخصیت اش رو تا حد کمی حتی نزدیک به مربی توی فیلم ویپلش دونست اما خیلی کمرنگ تر و درونی تر.......میشه 

 

 

سکانس توهم در فیلم قوی سیاه.

 

این سکانس هم یادآور سکانس معروف فریاد زیر آب مرثیه ای بر یک رویا ساخته دیگری از دارن آرونوفسکی است.

نینا هر چه بیشتر و بیشتر در حال دگرریسی به سمت قوی سیاه هست.نیمه سیاه وجودش خود را در اینه و در توهمات ذهنی اش پدیدار میشود و تن اش را از درون خراش میدهد.

نینا روانرنجوری را در سطوح مختلفی تجربه می‌کند. روانرنجوری‌ای که در شرف تبدیل شدن به روانپریشی است. او دچار مازوخیست است و بدنش را زخم می‌کند، از سوی دیگر دچار اوهام است و شخصی شبیه خود را می‌بیند که به حالتی تهدید آمیز به او نزدیک می شود. این موجودی که شبیه نیناست، خودِ به بند کشیده شده‌ی اوست. تمایلات سرکوب شده‌ی اوست و وجدان ملامتگری است که بی سبب توسط مادر و اجتماع شکل گرفته است.

در زندگی واقعی نینا می‌بینیم که او راه را بر تمایلات غریزی خود بسته است و هرجا که میل دارد این تمایلات را تجربه کند با دیدن تصویر ذهنی مادرش و در حقیقت به یاد آوردن منع اجتماعی، عملی را که طبق تعریف سنتی اجتماع غلط و بد است، رها می‌کند تا دختر خوبی باقی بماند.

 

 

ناتالی پورتمن:

امروزه این واقعیت دارد که همه در همه چیز، در کار، زیبایی، هیکل ... به دنبال رسیدن به کمال هستند. اما مشکل واقعی وقتی‌ست که این تفکر به وسواس تبدیل شود، مانند شخصیت من در فیلم قوی سیاه که به وسواس دیوانه‌کننده برای رسیدن به کمال رسیده است. چیزی که به هیچ‌ وجه در من وجود ندارد. من دوست دارم که کارم را به بهترین وجه انجام دهم اما نه با وسواس که زندگی انسان را سخت می‌کند. برای بازی در نقش نینا، من هم برای یادگیری رقص، هر روز ساعت‌ها تمرین می‌کردم اما این نبود که اگر خسته می‌شدم به تمرین ادامه می‌دادم برای من سرگرمی بود. در پایان ۶ کیلو وزن کم کردم اما قوی‌تر شدم و توانستم در بدنم عضله بسازم.

photo_2022-10-06_15-48-47

 

 

سکانس کلوب شبانه در فیلم قوی سیاه.

 

نینا نقش قوی سفید را بخوبی بلد است اما نقش قوی سیاه منفی را نمی‌تواند ادا کند. این مانع رفته رفته تبدیل به سوهان روحش شده تا جایی که با خطر از دست دادن تعادل روحی خود مواجه می‌شود. او برای مقابله با سقوط و جایگزین شدن با لیلی در دریاچهٔ قو دست به هر کاری می‌زند، از تمرینات شدید شبانه‌روزی گرفته تا آزمایش مواد مخدر تا خودارضایی و ....

او نهایتا بر علیه مادر، طغیان می‌کند. عکسهای خودش که همگی او را با نام "دختر خوب، دختر خوب" صدا می زنند را پاره می کند و با دوستش در کافه‌ای مست می‌کند و به خانه می‌آید و به اتاقش می رود و در را بر روی مادرش می بندد. او در رویا، خود را همبستر با دوستش می‌بیند و بالاخره برای اولین بار، ارضا می شود.

 مخالفت نینا با مادرش در گفتار و همراهی با لیلی (همکار بالرینش) در رفتن به کلوپ شبانه، ریختن  عروسک های کودکانه اتاق خواب در شوتینگ زباله، پوشیدن لباس زیر سیاه در کافه بار، سرمستی از باده گساری و مواد توهم زا به نحوی که با دوست پسر کافه بارش در دستشویی دلبری کند و…  همه و همه نشانگر برون ریزی توانایی های بالقوه شرورانه درونی اش و رهاسازی غرایز حیوانی سرکوب شده ضمیر ناخودآگاهش است.

طبق روانشناسی فروید، دخترانی که رابطه‌ی خوبی با مادرشان ندارند، به همجنسبازی تمایل پیدا می‌کنند و این تمایل به صورت این خواب برای نینا فرافکنی می‌شود.

نینا نه با دوستش، بلکه داره با خودش می‌رقصه. قوی سیاه رو میبینه و ازش خوشش میاد و باهاش می‌رقصه و باهاش معاشقه می‌کنه

اون شب.... قوی سفید(تز) با قوی سیاه(انتی‌تز) با هم سکس میکنند و از فردا، یه نینای جدید متولد میشه(سنتز).

 

اگر بخواهیم معنای روانشناسانه ی کلی قصه قوی سیاه را به طور کوتاه بیان کنیم باید این طور بگوییم که معنای این قصه این است که زنی که به زندگی بیش از حد مطیعانه تن بدهد، این امکان برایش وجود دارد که زندگی اش از معنا و مفهوم تهی شده و به انحراف کشیده شود و در دام چیزهایی بیفتد که به او احساس بهتر می دهند. زنی که عطش شدید داشته باشد هر چیزی را که به او پیشنهاد شود می پذیرد قحطی زدگی روح باعث می شود زن چیزهای را انتخاب کند که نابودی او را منجر می شود.

گرگها در هنگام قحطی یا بیماری درنده می شوند.  این الگویی است که زنان همواره باید به خاطر داشته باشند و خود را با قحطی و گرسنگی مواجه نسازند. 

چیزی در قحطی هست که باعث تخریب قوه ی تشخیص و داوری فرد می شود.

زنی که تازه از قحطی رها شده فقط به خاطر تنوع می خواهد از زندگی لذت ببرد اما تصورات ناروشن او از محدوده‌های عاطفی عقلانی جسمی و معنوی و مالی لازم برای ادامه ی بقا او را به خطر می اندازد.

بسیاری از هنرمندان زن، به علت قحطی زدگی روح و زخمهای دوران کودکی، چنان در  مشروب و مواد مخدر و رابطه‌های جنسی بی حد و مرز غرق شدند که یا در سنین پایین جان خود را از دست دادند و یا دچار انحطاط شدند. 

جانسین چاپلین خواننده‌ی امریکایی دهه ۱۹۶۰ نمونه ی خوبی در این مورد است. زندگی خلاق او، کنجکاوی معصومانه اش عشقش به زندگی و نگرش انتقادی اش نسبت به جهان به طرز بی رحمانه ای مورد حمله معلمان زمانش قرار گرفت و به خاطر آواز خواندن و گوش دادنش به موسیقی جاز توسط همسایگانش تحریم شد، سرانجام وقتی به موسیقی بلوز گریخت چنان تشنه بود که هیچ محدوده ای در رابطه‌ی جنسی، مشروب و مواد مخدر نداشت و سرانجام در ۲۷ سالگی در اثر زیاده روی در مصرف مواد مخدر از دنیا رفت.

در مورد هنرمندانی چون بسی اسمیت، آن سکستون، ادیت پیاف، مریلین مونرو و جودی گارلند همان الگوی قحطی زدگی روح، صادق است. تلاش برای سازگار شدن، طغیان کردن افراطی و دچار ناامیدی شدن و به سوی مرگ یا انحطاط رفتن.

photo_2022-10-06_15-52-15

 

پشت صحنه

تمرین‌های ناتالی پورتمن برای اجرای باله‌ی موفق در فیلم "قوی سیاه"

 

سکانسی دیدنی از فیلم قوی سیاه.

 

سکانسی از قوی سیاه.

 

دختر معصومی که برای بالرینی که قبلا ملکه بوده و حالا گوشه‌ی بیمارستان افتاده اشک می‌ریخت، نینا وقتی اشیایی که از دختر دزدیده را به او پس می دهد، در تخیلش، می‌بیند که ملکه‌ی قبلی با سوهان ناخن، خودش را زخمی می‌کند. نینا هنوز به مرحله‌ی تجربه‌ی بد بودن نرسیده و از این صحنه فرار می‌کند. او هنوز بین انتخاب خیر و شر مردد است.

نینا برای مقابله با سقوط و جایگزین شدن با لیلی در دریاچه ی قو دست به هر کاری می زنه، از تمرینات شدید شبانه روزی گرفته تا آزمایش مواد مخدر تا خودارضایی و همبستر شدن با دوستش رو می‌بیند و حتی قتل خیالی رقیبش لیلی(در سکانس های بعد)

به نظر کاراکتر لیلی مصداقی از نیمه ی تاریک و شرورانه هر انسانیه که در این جا تعمیم داده شده بود به نیمه ی سیاه نینا،این تقابل زیبا مارو یاد شاهکار فینچر تو fight club می اندازه و کاراکتر بی نظیر تایلر دردن با بازی برد پیت که نیمه شرور کاراکتر دیگه فیلم بود که ادوارد نورتون اون رو بازی میکرد.

در حالی که لیلی دنبال خوشی زودگذر هست و اساسا به کمال اهمیت خاصی نمیده. کمااینکه رقابت آنچنانی هم سر گرفتن نقش قوی ملکه نمیکنه (اون رقابتی که ما در فیلم مبینیم در ذهن نینا میگذره صرفا). 

در نهایت آشنایی با لیلی به نینا کمک میکنه از حصاری که دور خودش تنیده رها بشه و نهایتا بتونه کاراکتر قوی سیاه رو خوب بازی کنه.

 

سکانس پدیدار شدن پر سیاه از شانه های نینا(با بازی دیدنی ناتالی پورتمن)

 

مادر بدون درنظر گرفتن نیازهای واقعی دختر، همان را می­خواهد که خود در کودکی می­خواسته و یا کمبودش را احساس می­کرده است. 

نینا برای آشنایی با قوی سیاه کم کم به لایه های دیگر وجود خود به غیر از وابستگی به مادر توجه می کند.

رستن از دام مادر، رستن از همه اون تعلقات بیخودی که حتی بهش اجازه تفکر درباره چیزهای تابو شده رو بهش نمیده نکته ی دیگه ی فیلمه، جایی که عروسک هاشو دور میریزیه، رستن از همه تعلقاتی که نمیذاره جلو بره، بسیاری از ما تو زندگیمون از این تعقات بیخودی داریم، و هیچ وقتم شاید نتونیم از اونا دست بکشیم، این تعلقات مخصوصا تو جامعه ایران شدیدا قوی هست، و بسیار بیخودی هستن تو اکثر موارد، اما خیلی ها نمیتونن ازشون دست بکشن و به کمالی که باید باشن برسن، در نشانه شناسی اسطوره‌ای از دست دادن پا کنایه از دست دادن تکیه گاه است و ما در فیلم شاهد این هستیم که در توهم نینا، پاهایش می‌شکنند. این امر اشاره به جدا شدن از مقام حمایتگر مادر است.

باور بیش از حد نقش، در صحنه کد گزاری شده است. جایی که نینا به انگشتهای پایش نگاه می‌کند و می‌بیند بینشان پره ایجاد شده است، درست مثل پاهای یک قو.

 

پرهای سیاه در زیر پوست او در حال بیرون زدن از پوستش هستند و خراشهایی را روی پوست خشک و آسیب­ پذیرش ایجاد کرده ­اند. آن زخم‌ها و خراش‌های روی بدنش نشانه‌ای از رنج‌های عذاب آور روحی اوست ولی با هر زخمی که بر خود وارد می کند، بالغ‌تر می­شود. او با کندن اولین پر سیاه و درآوردن آن از پشت شانه­اش آماده دیدن قوی سیاه در وجود خود می­گردد. اما قوی سیاه با اگوی او همخوانی ندارد. برای او موجودی ناشناخته است. قوی سیاه در برابر قوی سفید­ درونش با هم برخورد می­کنند و نینا را خسته و پریشان احوال کرده ­اند.

زخم ها نماد پوست اندازی و تغییر هست خصوصا آخرین زخمش که روی شونه اش بود و از توش یه پر سیاه در اومد و به این معنی بود که نینا، قوی سفید، داره پر سیاه در میاره و داره نقش قوی سیاه رو با تمام وجودش می پذیره و این تنها زمانی رخ داد که کارگردان باله بهش گفت تا خودت نخوای نمی تونی نقش سیاه رو بگیری.... اون زخمها وپرهای سیاه نماد مسخ شدن پورتمن در نقش قوی سیاه هست.

اوج داستان در سکانس های نفسگیر فیلم رخ می دهد. حس رسیدن و دست یافتن به شرارت درون (درآوردن پر قوی سیاه از جای زخم پشت کتف) و بروز این شرارت در بیرون (بوسیدن استاد بالرین با حس اغواگری شیطانی و در عین حال گزیدن لبش و خونین کردن دهان استادش)

 

سرانجام روز اجرا فرا می رسد. در پرده ی اول، نینا در نقش قوی سفید ظاهر می شود.

 اجرای  سه پرده انتهای فیلم هم درست، نمادی از زندگی نینا هستند. قوی سفید اول، نینای معصوم اولیه است که از تمام بدیهای وجود خودش دور نگه داشته شده. او در این صحنه‌ها با دیدن مادر همان خود ملامتگر می ترسد و نمایش را خراب می کند و سقوط می کند و مورد تشویق هم قرار نمی‌گیرد.

یکی از نقاط مبهم فیلم سکانس رقص قوی سفید از نینا بود که هنگام رقص به زمین میفتد و نمیتواند آن را بخوبی اجرا کند. 

نینا پیش از آنکه بعد منفی خود را بیدار کند بخوبی از پس این رقص برمی آمد اما بعد منفی نینا درطول رقص قوی سفید جلودارش شد و باعث که نتواند آن پاکی و بی ریایی را که قبلا در رقصش به نمایش گذاشته بود باری دیگر اجرا کند.با دیدن مادر و همان خود ملامتگر، سقوط می کند و کار را درست انجام نمی دهد.

photo_2022-10-06_15-57-45

 

سکانس نزاع در فیلم قوی سیاه.

 

او برای تغییر لباس و پوشیدن لباس قوی سیاه به اتاق خودش می رود و می بیند که دوستش لباس قوی سیاه را پوشیده و می خواهد به جای او اجرا کند. او دوستش را توی آینه می‌کوبد و ناگهان دوستش به شکل نینای شر در می آید ومی خواهد او را خفه کند و نینا با شیشه ای او را می کشد و جسدش را در حمام می گذارد و خودش لباس قوی سیاه را می پوشد و بر روی سن می رود.

احساس کشتن دوست در اتاق گریم در سکانس های پایانی و نفس گیر فیلم و ایجاد حس پشیمانی به همراه رضایت، نمایانگر این ستیز درونی است.اون کشمکش درونی که باعث خورد شدن اون آینه بود به این دلیل بود که نینا برای اینکه قوی سیاه درونش رو بیدار میکرد باید قوی سفیدش رو از بین میبرد که همین اتفاق هم افتاد.

تضادهاحاصل سرکوب غرایز و امیالی است که توسط اجتماع منفی خوانده می شوند،رسوخ این امیال، در ضمیر ناخودآگاه و در قلمرو تاریک ذهن است.

 این امیال که گاها واقعا منفی نیستند فرد را در زمان مقتضی به انجام اعمال واقعا منفی مثل دزدی، حقه بازی، دروغ یا حتی قتل ترغیب می کنند که ما در فیلم شاهد آن هستیم. نینا وسایل بث را می‌دزدد و بعد ها در خیالش دوستش را به قتل می‌رساند. 

زنان ممکن است تحت نیروهای سلطه‌گر اجتماعی، از بیرون مودب به نظر برسند اما از درون خونریزی داشته باشند. باز شدن زخم در بدن نینا و خارج شدن پر سیاه از بدن او، نماد همین مطلب است.

زنان باید از دزدکی نوشتن، دزدکی فکر کردن، دزدکی شعر سرودن و دزدکی در آغوش گرفتن دست بکشند. دزدکی زندگی روحی قلابی را در پیش گرفتن هرگز موثر واقع نمی شود و چیزی جز فلاکت و بدبختی نمی آورد. زنان باید یاد بگیرند زندگی های قلابی را فراموش کنند و به چیزی بچسبند که برایشان به معنای واقعی لذت و آرامش به ارمغان می آورد. این کاری است که نینا انجام می‌دهد و جلوی چشمان همه به استادش ابراز عشق می‌کند، اما این کار بسیار دیر اتفاق می افتد.

چند نمونه از جلوه‌های ویژه در فیلم قوی سیاه.

 

سکانس ماندگار تولد و رقص یک قوی سیاه./ نمایش فروپاشی، جنون و خود ویرانی کارکتر داستان با بازی درخشان "ناتالی پورتمن"

 

 قوی سیاه دوم، نینایی است که مقابل آینه با رذالتهای وجود خودش مواجه شده و آنها را تجربه کرده است.وقتی نینا به عمق شرارت درونش می‌رسد، در توهمش می‌بیند که بر کتفش پرسیاه روییده‌است و آن چیزی که زیرپوست بود، حالا آزاد شده‌است. او حالا قوی سیاه است و می‌تواند به‌خوبی، نقش خودش! را بر روی صحنه بازی کند. نینا، تمام شرارت و تمایلات و خواسته‌های سرکوب‌شده‌اش را در قوی‌سیاه بازی می‌کند و به همه نشان می‌دهد که درونش چه سیلابی جاری بود.

او از پس اجرای نقش قوی سیاه به خوبی بر می آید و تشویق تماشاگران را به خود معطوف می کند.

 

 سکانس ماندگار از فیلم قوی سیاه.

 

محدود کردن و اعمال فشار (از طرف خانواده جامعه ..) برای خوب نگه داشتن به نفر همیشه اثر معکوس نشون میده و یه جا مثل غده میترکه برای نینا که سال ها زیر اعمال زور و محدودیت های مادرش بود این نقش قوی سیاه همون ترکیدن اون غده و یا عقده بود.

بعد از این نقش به اتاق خود می رود و در می‌یابد، دوستش زنده است و هیچ جسدی در حمام نیست و آنچه دیده همه در تخیلش اتفاق افتاده است. در حقیقت آنچه کشته شده، نینای شر است و همان ملامتگر درونی است.

او در بدن خود تکه شیشه را پیدا می کند و آن را بیرون می کشد.

 باید به هدفت فکر کنی و بهش باور داشته باشی، تا بهش به شکل عالی برسی، در این فیلم نوعی گفتگوی درونی با خود به تصویر کشیده شده که طرف خودش هم نمیدونه داره با خودش حرف میزنه، و وقتی که به این باور میرسه (وقتی متوجه میشه که خودشو زخمی کرده) وقتی هست که به خوده خودش میرسه و این عامل موفقیت و کمالش میشه، این یک نوع حالت روانی هست، که طرف رو میتونه دیوونه کنه، یا به کمال برسونه، مونده به طرف، بعضیها ممکنه داشته باشنش

این با خود حرف زدن، و تصور یکی دیگه که باهاش حرف میزنی ولی نمیدونی که یکی دیگه اس، درحالی که خودتی...

به واسطه اون حسادت و کشتن اون یکی دیگه که در واقع خودشه به کمال میرسه، وقتی که متوجه میشه خودشه، لحظه ای هست که قو میشه، لحظه ای که متوجه میشه کسی که کشته خودش بوده، قطعه شیشه ای که تو شکمش کرده بود.

 

سکانس پایانی‌ فیلم قوی سیاه.

 

 روایتی از پوست‌اندازی یک آدم.

راجب معصومیتی که با پرهای سیاهی پوشیده میشه.کشمکشی بین خیر و شر در وجود نینا باعث میشه اون دخترک شکننده، به یک دختر روان‌پریش و خطرناک تبدیل بشه که توهمات ذهنیش شدید و شدید تر میشه تا جایی که برای رسیدن به اون بی نقصی و تکامل(اجرای نقش قوی سیاهه) به خود ویرانگری دچار میشه ولی در آخر به هدفش میرسه.

این فیلم از جهاتی شبیه به زندگی ماست و جنبه روانشناختی داره. نینا دچار نوعی وسواس شدید برای تکامل در حرفه خود در حد یک بیماری روانیه.

حالا دیگر نینا، برای مرگ و پیوستن به روشنایی مطلق آماده است. دیگر خوب بودن نینا، از جنس تحکم و زور مادر یا ترس از قضاوت دیگران نیست. او با اتکا به شعور خود انتخاب کرده است که چه کاری خوب است و چه کاری بد. او مقابل همه به استاد خود ابراز عشق می‌کند، چرا که می‌داند تحت تعالیم مادر، به غلط فکر میکرده این کار بد است. او آزادانه خوب است. آزادانه سفید است. آزادانه رهاست. این نینا هم مورد تشویق قرار می‌گیرد و با نماهای بسیاری ستوده می شود.

جدای از نمایش خود نینا به نظر میرسه که از کاری که کرده راضی باشه و همین انگار براش توی زندگیش بس بوده. کمااینکه اون کارگردانه درباره بث هم گفت با شناختی که ازش دارم احتمالا خودش رو پرت کرده زیر ماشین. به اضافه اون نگاه مادر در لحظه آخر باله هم بعیده فقط به خاطر بازی قشنگ دخترش بوده باشه و معنی عمیقتری داشته، این نگاه به مادر، یک نگاه عاشقانه است و تصویر مادر نگران، این بار زیباست و بسیار شبیه خود نیناست. نینای سرکوب شده و ملامتگر، همان مادر نیناست. مادری که خودش یک قربانی است و احتمالا در دوران جوانی، مثل نینا بالرین بوده و در مسیر شهرت گام برداشته و توسط اجتماع ابتدا سرزنش و سپس سرکوب شده و رنج کشید است.

آره به اون هدفی که سال ها براش جنگیده بود رسید گرچه بهای سنگینی داد ولی همین که از نظر خودش به تکامل و بی نقصی رسید  خودش همه چیز بود وگرنه که اون نور سفید رو آخر فیلمی مثل ستیغ اره ای هم نشون میده ولی مرگی در کار نیست

در تمام فیلم جدال نینا با ترسهاش رو شاهد بودیم و تلاشش برای رسیدن به کمال. در حالیکه خودش با دستای خودش، خودش رو در اثر توهم کشت، اظهار میکنه که کمال رو حس کرده.

 مطابق داستان باله و چیزی که در فیلم بهش اشاره شد هم قوی سفید پس از فریب خوردن شاهزاده از قوی سیاه در نهایت آزادی رو در از بین بردن خودش پیدا میکنه.

فیلم-Black-Swan-2010

 

نینا، این بار با لباس قوی سفید بر روی سن می رود. می رقصد و می رقصد و می رقصد و سرانجام با نگاه به خیر و شر، خود را سبک بال، در کام مرگ رها می‌کند، اما زخم نینا سبب می شود او واقعا بمیرد و در جواب استادش که چرا این طور شد، میگوید که نقش را باور کرده است.

پرده سوم ، نینای حقیقی و رها شده که با پایانی تلخ همراهه .. نینایی که دیگه براش اهمیتی نداره تشویق خواهد شد یا خیر ، تنها چیزی که مهم بود این بود که خودش رو پیدا کرد ، عالی بودن رو حس کرد و چشم هاش رو به روی دنیا بست ...او آگاهانه خوبی را برگزیده و خود را رها کرده است. نینا دیگر رهاست، هم از بندهای اجتماع و هم از بدی ذات خویش.

به کمال رسیدن تنها داشتن کنترل نیست… بلکه رها شدن هم است

در واقع در سکانس باله نهایی ما شاهد “ناتالی پورتمن”ی هستیم که کاملاً از خود بیخود گشته و رها بر امواج شورانگیز موسیقی از سوی به سوی دیگر میرود، گویی قویی باشکوه پهنه آسمان و دریاچه را مُسَخّر خود کرده و دنیا فقط همان قو است و قو همان دنیا… و نهایت کمال اوست و او نهایت کمال است…

در حقیقت این سه پرده این پیام را به ذهن می‌رساند که خوب بودن اجباری و از روی ترس و تحت سلطه و تن دادن به سنتهایی که درستی‌شان برای عقل منطقی محل تردید است، فضیلت نیست و زنی که چون کودکان از بدیها دور نگه داشته شود، بالاخره سقوط می‌کند. مهم این است که زن از معصومیت کودکی عبور کند و با بدی‌ها مواجه شود و نهایتا خوبی را آگاهانه انتخاب کند تا مورد تشویق قرار بگیرد.

 زنی که به زندگی بیش از حد مطیعانه تن بدهد، این امکان برایش وجود دارد که زندگی اش از معنا و مفهوم تهی شده و به انحراف کشیده شود و در دام چیزهایی بیفتد که به او احساس بهتر می دهند. زنی که عطش شدید داشته باشد هر چیزی را که به او پیشنهاد شود می پذیرد قحطی زدگی روح باعث می شود زن چیزهای را انتخاب کند که نابودی او را منجر می شود.

 کمال و رسیدن به تعالی، هنگامی رخ خواهد داد که ما هر دو نیمه آگاه و ناآگاه را به همزیستی و هم جهتی هدفمند برسانیم.

 

شاید یک پیام دیگر فیلم این باشه که برای رسیدن به  حد کمال نهایی باید زجر زیادی بکشی و قوی سفیدخودت را نابود کنی. همون طور که نینا نتونست در آخرین اجرا نقش قوی سفید رو به درستی اجرا کنه. دیگه تبدیل به قوی جدیدی میشی و اون مرحله خیلی تاریکه، تحمل اون منطقه از شخصیت سیاه دشواری هایی داره که از تصور خیلی ها خارج هست و فیلم میخواد با فرم اش مارو با اون مرحله آشنا کنه.

اون مرحله رو خیلی از بزرگان موسیقی و هنر تجربه کردن که دست به اوردوز یا خودکشی زدن و در آخرنینا هم به سرنوشت کسانی چون  مرلین منرو ،دگار الن پو، اولیس پریسلی ،رابین ویلیامز وهیث لچر فقید..‌. دچار میشود.

در صحنه ی نهایی اون شخصیت میمیره ولی مرگی که به معنای تاریکش باشه نه به قولی عروج حساب میشه.

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد.

شاید به مرگ زیبای قو اشاره داره.

photo_2022-10-06_16-09-10

 

 

منبع: کانال تلگرامی کافه هنر

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها