{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

نقد، تحلیل و بررسی فیلم" ۲۰۰۱: ادیسه فضایی" استنلی کوبریک

نقد، تحلیل و بررسی فیلم" ۲۰۰۱: ادیسه فضایی" استنلی کوبریک
کدخبر : 16103

۲۰۰۱: ادیسه فضایی(به انگلیسی: ‎2001: A Space Odyssey)، یک فیلم علمی تخیلی و حماسی محصول سال ۱۹۶۸ آمریکا-بریتانیا به کارگردانی و تهیه‌کنندگی استنلی کوبریک است. فیلم‌نامه آن توسط کوبریک و آرتور سی کلارک و تا حدودی متأثر از داستان کوتاه کلارک با نام «نگهبان» (به انگلیسی: The Sentinel) نوشته شده‌است. کلارک همزمان یک رمان با عنوان همین فیلم را نیز نوشت که پس از پخش شدن فیلم آن را پخش کرد. داستان این فیلم در رابطه با چند رویارویی میان بشر و یک تک‌سنگ (مونولیت) سیاه اسرارآمیز است که ظاهراً در تکامل انسان اثرگذار بوده و در سفر به سیاره مشتری، از سوی یکی از آن مونولیت‌ها، سیگنالی نیز فرستاده می‌شود.

به گزارش هنر ام‌روز، واژه یونانی اُدیسه (به یونانی: Ὀδύσσεια) امروزه در متون ادبی زبان انگلیسی به معنای «سفری بلند و پر از تجربه» به‌کار می‌رود. اصلیت این واژه به ادیسه اثر هومر بازمی‌گردد (ادیسه به معنای سفر odyssey و ادیسه هومر Odyssey نوشته می‌شوند).

این فیلم روایت یک سفر فضایی است، اما این سفر بیشتر جنبه استعاره‌ای دارد. 

نام ۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی، به خودیِ خود پرده از محتوای اسطوره‌ای درونش برمی‌دارد و نام ادیسه هومر را به یاد می‌آورد. 

هر دو اثر (ادیسه هومر و ادیسه کوبریک) نمایشی از سفر یک قهرمان و همراهانش به دنیایی ناشناخته هستند، سفرهایی که هر یک به مقتضای فناوری زمان خود انجام می‌شوند. هر دو در بازگشت به خانۀ پروتاگونیستی به اوج می‌رسند که تنها بازماندۀ سفر ماجراجویانه خود هستند.

« 2001 : یک ادیسه فضایی » فیلمی بود که بسیار از زمانه خود جلوتر بود!. در این فیلم با زبان تصویر به تماشاگر گفته می شود که انسان در چند میلیون سال تکامل زندگی اش، همانی است که در ابتدا بوده و پیشرفت چندانی به جز کشف و استفاده از وسائل جدید به منظور راحتی خودش ، نکرده است . اکران فیلم « 2001 : یک ادیسه فضایی » در آن مقطع انتقادات زیادی را سبب شد. بیشتر افراد معتقد بودند که خود کوبریک هم ندانسته چه فیلمی ساخته است! اما با گذشت زمان و افزایش سطح آگاهی جامعه ، مشخص شد که « 2001 : یک ادیسه فضایی » یک شاهکار به تمام معناست که نمونه ی دوم آن هرگز بوجود نخواهد آمد.

ادیسه فضایی رهنمودی خاص به درونیات کوبریک بود. معما ها و برداشت ها از این فیلم تمامی ندارد.

کوبریک با استفاده از فیلمبردای،طراحی صحنه و جلوه های ویژه مخاطبین سینما را دهه 60 هنگامی که هنوز مردم تصور چندانی از فضای کیهان نداشته اند بجای بلیط سینما بلیط سفر به کیهان را به مردم تقدیم کرد. هنوز سوال های این فیلم و راز های موجود در آن بی پاسخ مانده اند دقیقا مانند خوده کوبریک جاودان!

کسی که در سیزده سالگی و با یک دوربین عکاسی از طرف پدرش به سمت عکاسی آمده بود، در سن هفتاد سالگی با گذاشتن انبوهی از افتخارات و شاهکار های بی بدیل، چشم از جهان فرو رفت. شاید قلب کوبریک از کار ایستاده باشد اما هزاران هزار طرفدار در سراسر زمین، قلب خود را پیشکش او کرده اند.

امروزه این فیلم به عنوان یکی از شناخته‌شده ترین فیلم‌ها در دنیا است و از سوی منتقدین، تماشاگران و فیلمسازان به عنوان یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین فیلم‌ها در طی زمان یاد می‌شود. 

در سال ۲۰۰۲ و از سوی مجله فیلم سایت اند ساوند، این فیلم از سوی منتقدین در جایگاه ششم ده فیلم برتر، پس از فیلم داستان توکیو قرار گرفت که در سال ۲۰۱۲ نیز این جایگاه را حفظ کرد و همچنین از نظرسنجی که توسط کارگردانان در این مجله انجام گرفت به عنوان دومین فیلم برتری که در طی زمان ساخته شده انتخاب شد.

دو هزار و یک: یک ادیسه فضایی (2001: A Space Odyssey)

کارگردان : استنلی کوبریک

نویسندگان : استنلی کوبریک،آرتورسی کلارک

ژانر: ماجراجویی | معمایی | علمی تخیلی

محصول کشور: آمریکا

امتیاز: ۸.۳/۱۰ جزء ۲۵۰ فیلم برتر IMDb با رتبه ٨٩

اسکار بهترین جلوه های ویژه 1968

بفتا برای بهترین طراحی صحنه ، فیلم برداری وموسیقی

 کاندیدای اسکار بهترین طراحی هنری

کاندیدای اسکار بهترین نویسندگی

کاندیدای اسکار بهترین کارگردانی

خلاصه داستان :

 فیلم به ۳ بخش کلی تقسیم شده‌است. در بخش اول زندگی میمون‌های نیای انسان نمایش داده می‌شود که بر سر غذا و آب با هم و موجودات دیگر در جدال اند.

 در این بخش برخورد این میمون‌ها با یک تخته‌سنگ یک‌‍پارچه (تک‌سنگ) سیاه عامل آغازین خلاقیت و ابتکار آنها در استفاده از امکانات محیطی نمایش می‌یابد. 

دو بخش دیگر فیلم در جستجو برای سرمنشا لوح سنگی میگذرد با انتخاب بازیگران ناشناخته با چهره های سرد و بی روح. 

در بخش سوم که نام سفر نهایی را داراست دوفضانورد با همراهی "هال" هوش مصنوعی فوق پیشرفته به این ماموریت میروند، کوبریک اینجا هراسان از پیشرفت تکنولوژی و زمان فرمانروایی ماشین ها به انسان هشدار می دهد چشم قرمز رنگ هال و صدای اضطراب دهنده کسی که جای هال حرف می زند پس ذهن کارگردان را تاحدی نمایان می کند البته خود کوبریک گفته بود قرار نیست تماشاگر حتما فیلم را بفهمد و باید آن را به عنوان تجربه ای درونی احساس کند

و شاید همین نکته باعث شده فیلمی که در ابتدا با نگاه تند منتقدان همراه بود حالا یکی از چند فیلم برتر تاریخ سینماست با تاویل های تازه و کشف راز لوح سنگی همچنان ادامه دارد 

در انتهای فیلم زمانی که فضانورد رهاشده از بند هال با طی کردن زمان و مکان و دیدن پیری خود به لوح سنگی میرسد با لمس آن تبدیل به نوزادی معلق در فضا می شود.  انسانی که تازه اول راه کشف هستی است و شاید هیچ نمیداند.

 

تریلراصلی فیلم دو هزار و یک: یک ادیسه فضایی.

 

تیتراژ آغازین فیلم 2001: یک ادیسه فضایی.

 

تیتراژ شروع، ما را با یک قسمت مهم آشنا می کند: یک منظره وسیع فیلم برداری شده از ماه به زمین و خورشید تابناک، با موسیقی متن چنین گفت زرتشت، از ریچارد استراوس. 

 

سکانس ابتدایی وبرتر فیلم 2001:یک ادیسه فضایی.

شروع بی نظیر فیلم وشاهکاری از استنلی کوبریک برای تمام دوران ها.

از 142 دقیقه کل فیلم 88 دقیقه آن بدون دیالوگ است!

 

حدود پنجاه سال پیش ،زمانی که انسان ابتدای حضور خود و قدم گذاشتن بر لبه های فضا را تجربه می کرد استنلی کوبریک در حال ساخت فیلمی بود که می خواست به عمق سیاره ی مشتری با آن نگاه و جهان بینی خاص خود، سفر کند.

نام فیلم که طعنه ای به سفر اسطوره ای اُدیسیوس در اثر هومر میزند ، یادآور سرگردانی و آوارگی است و بخش ابتدایی فیلم به وضوح بیانگر همین نشانه هاست با گذاری به سیر تکامل بشر که یکی از دغدغه های اصلی فیلم است  و قرار دادن اجداد انسان پیش روی مخاطب.

بهتر است با نام و وجه تسمیه آن آغاز کنیم. ادیسه یکی از فرماندهان یونان در جنگ تروا بود و یونانیها با ایده اسب چوبی او بود که پیروز شدند. پس از پیروزی و در راه برگشت به خانه، او و یارانش با موانع فراوانی روبرو می‌شوند که سفر آنها را دچار مشکل می‌کنند. سفری بلند و پر از تجربه. اما پس از مدتها سرگردانی، ادیسه به وطن و خانه باز می‌گردد و دست متجاوزان را کوتاه می‌کند. گویی کوبریک می‌خواهد بگوید که انسان نیز پس از مدتها سرگردانی و سفر دراز زندگی باید به خویشتن و حقیقت وجودی خود باز گردد.

اولین صحنه توصیف شرایط زندگی قبیله ای از انسانهای میمون نما در پلیستوسن (دوره چهارم زمین شناسی) است. با پوشش گیاهی فقیر منطقه، آنها با چارپایان و قبیله های میمون نمای دیگر بر سر علوفه و چاه های آب رقابت می کردند. حمله ببر ها تهدید همیشگی جان آنها بود. 

ما در شروع فیلم میمون هایی را می بینیم که با ترس در قلمرو خود زندگی میکنند و خطر حذف هرکدام از آنها توسط موجودات دیگر و وحشی وجود دارد در جنگی که برای بقاست همه چیز خبر از نزدیک بودن یک نابودی میدهد تا سبز شدن لوح سنگی عجیب در میان ماجرا. 

قصه فیلم با یک سکانس از بدویت شروع میشود . جایی شبیه به ناکجا آباد ؟ به راستی اینجا کجاست ؟زمین ؟ یا یک سیاره از منظومه ای دور یا نزدیک؟ همه چیز برایمان نمایان گر فلسفه داروین است.  

تعدادی میمون که رفتارهایی شبیه به بشر دارند و البته فیزیک بدنی شان هم بی شباهت به نسل بشر نیست.هیچ کس حرف نمیزند و دقیقا نکته همین جاست ! بدویت ، زمانی که زبان به وجود نیامده وبشرمتمدنی وجود ندارد. کوبریک سیر تکامل بشر را در فیلم نشان میدهد . از توحش تا هوش مصنوعی 

سکانس از توحش می گوید درگیری ، قدرت طلبی ، قتل ، زندگی مسالمت آمیز ، ابزار، بقا و... که همگی نشانی از جد بشری دارند"نظریه داروین"همه چیز به شکل توحش می رود تا اینکه میمون ها شی ای را میبینند که برایشان عجیب است . چیزی خارج از رفتار هر روزه شان . شی ای سنگی که نمادی از نرینگی است و هیچ شباهتی به اجرام  طبیعی ندارد .و باطلوع خورشید خودش را نشان میدهد جرمی که می تواند نمادی از مادینگی باشد . شی ای که قرار است آینده را تکامل ببخشد . جمع مادینه و نرینه که سرآغاز جستجو و تکامل است .

کوبریک، فیلمش را با سکانسی آغاز می‌کند که در آن یکی از قبایل میمون‌ها درمی‌یابند که چقدر عالی می‌شود اگر بتوانند بر سرِ اعضای قبیله‌ی مقابل، ضربه وارد کنند.. در همان زمان، شی‌یی عجیب، بر زمین ظاهر می شود. تا این لحظه در فیلم، همواره اَشکال طبیعی را دیده‌ایم؛ زمین و آسمان، بازوها و پاها. شوکی که این شی با گوشه های صاف خود در میان صخره‌های ساییده شده در طبیعت، وارد می‌کند،یکی از تأثیرگذارترین لحظه‌های فیلم است. همان‌طور که می‌بینید، کمال فیلم درست در همین‌جاست. میمون ها با احتیاط گردِ آن شی، حلقه می‌زنند و سعی می‌کنند برای لمس کردنش به آن دسترسی پیدا کنند و بعد ناگهان دور شوند.

نگاه بهت آمیز و پر از سوال و حرکت آرام میمون ها با وحشت به سمت لوح سنگی یعنی باید منتظر اتفاق تازه ای بود و این اتفاق در پلان بعدی فیلم زمانی می ‌افتد که در مواجهه با استخوان های روی زمین یک میمون به کشف ابزاری برای دفاع و قدرت می رسد؛گویی آن لوح سنگی نمادی از دانش بشری بوده و این دانش با نگاهی رو به بالا به لوح آغاز شده و پرتاپ پر از خشم و هیجان استخوان توسط میمون رو به آسمان که یکی از نقاط عطف فیلم محسوب میشود ترسیم گر آینده ای است که با کسب دانش طی میشود. 

فیلم در برشی آگاهانه به میلیون ها سال بعد پرت میشود و شاهد حرکت متکبرانه سفینه های فضایی  با موسیقی یوهان اشتراوس هستیم  صحنه ای زیبا از پیوند موسیقی و حرکت. 

اثری که انسان بر محیط خود گذاشته و به اختراع ،ظرافت،هنر و...دست یافته.

 

سکانسی از ادیسه فضایی 2001 کوبریک: تطور انسان از آغازگاهی ناشناخته، سپس تبدیلش به حیوان "ابزار"ساز و آنگاه به انسان سازنده تکنولوژیهای مهیب.

 

دوگروه از انسان میمون ها و تنها یک چشمه آب، هیچ گروهی حاضر نیست چشمه آب را با دیگری تقسیم کند و همین امر زمینه ساز جنگ می شود. 

انسان میمون ها بر سر چشمه آب با یک دیگر می جنگند و سرانجام گروه ضعیف تر شکست می خورد و از چشمه آب دور می شود. 

گروه شکست خورده آواره و حیران، در آن کوران گرما به سوی مقصدی نا معلوم در حال حرکت هست. عطش تشنگی در چهره ی تک تک آنها هویداست. آری ! آنها تشنه اند و نیازمند آب… اما در آن اطراف فقط یک چشمه آب وجود دارد و آن هم در تسخیر قوی تر هاست.

 یکی از انسان میمون ها، در حالی که مشغول بازی کردن با استخوان هایِ لاشه ی یک حیوان مرده است، با به یاد وردن صحنه ظهور یونولیت، در می یابد که می تواند از استخوان به عنوان ابزاری برای جنگیدن استفاده کند. او تنها با نگاه کردن به اندازه استخوان ها می فهمد که استخوان هایِ بزرگتر، قوی تر از استخوان کوچکتر هستند. سایر گروه نیز به تبعیت از وی طرز استفاده از استخوان را یاد می گیرند و به این ترتیب گروه شکست خورده انسان میمون ها که اینک جان تازه ای گرفته است، بازمی گردد تا چشمه را از گروه قوی تر پس بگیرد. بار دیگر نزاع بر سر چشمه آغاز می شود، ولی این بار انسان میمون هایی که از استخوان استفاده می کنند، پیروز میدان هستند.

نوادگان بشر حاضر به تقسیم هیچ چیز نیستند، بلکه هر چیزی را به طور تمام کمال برای خود می خواهند و برایِ آن که به آن چیز برسند، حاضرند بر سر آن بجنگند و بدین ترتیب خشونت، که فرزند جبرگرایی هم نوع بر هم نوع است، پدید می آید ودر طی گذر زمان، نه تنها این جبر گرایی و خشونت از بین نرفته، بلکه به شکل مدرن تر و در قالبی پیشرفته تر نیزنمایان شده.

در حین غلطیدن استخوان در هوا صحنه کات میخورد و استخوان(ابزار) تبدیل میشود به یک سفینه فضایی(ابزار). استنلی کوبریک با چنین کات هنرمندانه ای، زمان را میلیون ها سال جلو میبرد.

این برش، فرایند چندمیلیون ساله دگرگونی بشریت از زیست جانوری دیرینه به هستی اندیشگرانه امروزی‌اش را، به گویاترین شکل فشرده می‌کند؛ و سرمستی او را، در پیروزی بر جهان پیرامون و در آستانه چیرگی بر کیهان، با والس دانوب آبی یوهان اشتراوس، جشن می‌گیرد

اما اگرچه همه فکر می کنند که آن سفینه یک کاوشگر است اما در حقیقت سفینه مذکور یک سلاح هسته ایی است که به دور زمین در حال گردش است!.

 کوبریک در این صحنه با زیرکی تمام قصد داشته بگوید که بشر ابتدا با یک تکه استخوان یکدیگر را نابود می کرد و امروز با چیزی به نام بمب اتمی!.

نزاع بر سر غذا، برکه آب و برتری. در حقیقت جدال برای قدرت، منافع و متعلقات. با حضور اجتماع جنگ که شکل بارز خشونت است پدید می‌آید. 

دو گروه میمون بر سر برکه آب نزاع می‌کنند. دعوای آنها بر سر برکه بی شباهت به جدال دو کشور بر سر نفت نیست؟ مساله اعتراض و خشونت ذاتی چند بار گوشزد می‌شود. میمونها اجازه نمی‌دهند کسی به آنها تعرض کند و در هنگام غذا خوردن وحشی‌تر می‌گردند. یکی از میمونها در می‌یابد که می‌تواند از یک تکه استخوان به عنوان وسیله‌ای برای زدن استفاده کند، در اینجا اولین اختراع بشر که ابزار خشونت است ثبت می‌گردد. 

در همین پلانها، اینسرتهایی از افتادن و مردن حیوانهای ضعیف‌تر می‌بینیم. همانطور که طبیعت موجودات ضعیف را حذف می‌کند و این امر در ذات طبیعت مستتر است، قرار است جوامع ضعیف‌تر نیز توسط قدرتهای برتر منهدم شوند. تکه استخوان، به آسمان پرتاب می‌شود و تصویر به فضا و سفینه فضایی کات می‌خورد. راه چند هزار ساله‌ای که با یک کات سینمایی طی می‌گردد اما شاید یکی از پرمفهوم‌ترین کاتهای تاریخ سینما باشد.

 

"یک کات ِ4 میلیون ساله" / این یکی از مهمترین، جسورانه‌ترین تمثیلی‌ترین برش‌های تاریخ سینماست.یک مچ کات استادانه‌،شاهکاری از استنلی کوبریک.

photo_2022-10-07_16-18-46

 

سکانس سفربه ماه درفیلم یک ادیسه فضایی.

 

میلیون هاسال بعدماجرای فیلم، به سال ۲۰۰۱ می رود. زمانی که کاوشگران، روی ماه، یک تک سنگِ دیگر می‌یابند. این یکی امواجی را به مشتری ارسال می‌کند و انسان، مطمئن از ماشین هایش، گستاخانه، ردِ امواج را تعقیب می کند.

یکی از جنبه‌های قابل توجه فیلم، ماشینی شدن انسان امروز است. در دو بخش شاهد تماس فضانوردان با خانواده‌های خود هستیم. احساسات و عواطف به سردی تبدیل به امواج رادیویی می‌گردند و رفتارهای دختر کوچک و پاسخهایی که می‌گوید او را بی‌شباهت به یک روبوت سخنگو نمی‌کند. دختر به عنوان هدیه، از پدرش یک تلفن می‌خواهد. تلفن گویای این است که این دختر رابطه می‌طلبد، عاطفه می‌خواهد و پدری که او را لمس کند و در آغوش بگیرد اما رابطه ماشینی شده است و جز یک تلفن چیزی نمی‌تواند باشد.

 سفینه را دو خلبان، کایر دالیا و گری لاکوود، اداره می‌کنند. سه دانشمند در داخل سفینه در حالت حیاتی معلّق، نگهداری می شوند تا ذخائر انرژی آن‌هاحفظ شود.

زمینیان تصمیم می‌گیرند‌ ناوی تحقیقاتی وبه همراهی کامپیوتری هوشمند به نام"هال9000" را راهی این سیاره کنند‌ تا مگر از ماهیت تکسنگ و پیام ارسالی سر د‌ر بیاورند.

 

سخنی از استنلی کوبریک:

«2001 یک تجربه بی کلام است. تجربه ای که طبقه بندی کلامی را دور میزند و مستقیما مفهومی احساسی و فلسفی را به ناخودآگاه منتقل می کند. 

من اصرار داشتم که فیلم یک تجربه شدیدا سابژکتیو و شخص محور باشد و با تماشاگر در یک لایه درونی از خودآگاهی ارتباط پیدا کند. شما آزادید هر طور مایلید در مورد مفاهیم فلسفی و تمثیلی فیلم قضاوت کنید – چنین قضاوتی یکی از نشانه های موفقیت فیلم در نفوذ به لایه های عمیق تماشاگر است—ولی من نمی خواهم یک خط کلامی برای 2001 ارایه کنم که هر تماشاگری احساس کند اگر چنین خطی را دنبال نکند نکته فیلم را از دست داده است.»

photo_2022-10-07_16-26-33

 

کارگردانان بزرگ سینما، از فیلم"یک ادیسه فضایی،۲۰۰۱" استنلی کوبریک، می‌گویند:

اسپیلبرگ، اسکورسیزی، فینچر، نولان ،تام هنکس و...

 

سکانسی جاودانه از ۲۰۰۱ یک ادیسه فضایی.

 

صحنه‌ای‌ که‌ دکتر فلوید و همراهانش برای دیدن لوحه سنگی می‌آیند، طرح صحنه (با دیواره‌های‌ خاکبرداری‌ و نورافکنها‌ و دو راه ورودی) و حرکتهای دوربـین و تـدوین (دوربـین نزدیک و دنبال آدمها تا نمای دور با نورافکن ‌ها‌ تا‌ جدا‌ کـردن دکتر فلوید تا نمای درشت دست دکتر فلوید، تا بازگشت به‌ نماهای‌ دور و ایستادن دسته ‌جمعی برای عکس) به روى هم دقـیقا فـضا را می‌سازند و چیزی بیشتر. 

صحنه های دکتر فلوید(از ورود به ایستگاه فضایی تا سفر برای دیدن آن شی عجیب) دقیقا صحنه های میمون‌ها را تکرار میکنند (برخورد دو دسته‌ی میمون‌ها و برخورد دو دسته همکار از دو مملکت)باتوجه به اینکه‌ این‌ صحنه، صحنه ى میمون‌ها و لوحـه سـنگی را تکرار می‌کند، می‌بینیم اگر میمون‌ها بلافاصله‌ به‌ احترام و پذیرش رسیدند در اینجا با از‌ کف‌ دادن‌ سادگی اولیـه و نـاباوری آدمـهای معاصر رو در روییم. 

صحنه‌ بنابراین‌ نمایشگر تضاد بین تقدس مکان و بیگانگی کاشفها اسـت و ایـنکه حـالت احترام‌آمیز در فضا‌ را‌ کاشفها به اتکا تمدن به‌ اصطلاح‌ پیشرفته خود‌ می‌کوشند‌ نادیده‌ بگیرند -تـا حـد بـی‌احترامی عکس برداری‌ و صدای‌ سوت که از ارتباط ستون سنگی با«آنها»خبر مید‌دهد و کاشفهای مـعاصر‌ را‌ بـه مرحله ى احترام میمونها بازمی‌گرداند.

 

استنلی کوبریک:

اگر بتوان چیزی را نوشت، یا حتی به آن فکر کرد، بهتر است که فیلم آن ساخته شود!

photo_2022-10-07_16-36-01

 

سکانس ماموریت سفربه مشتری.

 

ماموریت مشتری آغاز می‌گردد، یعنی جایی که خشونت موروثی در تکنولوژی و غریزه بسیط در مدرنیته انسان را به چالش می‌طلبد. در این بخش با دکتر بومن و دکتر فرانک پول و البته هال ۹۰۰۰ کامپیوتر هوشمند آشنا می‌شویم.

سه دانشمند در داخل سفینه در حالت حیاتی معلّق، نگهداری می شوند تا ذخائر انرژی آن‌هاحفظ شود.

ساختن اتاقى که در یک سفینه فضایى وسیله حرکت سریع به دور محور، جاذبه مصنوعى بوجود مى اورد و در صحنه ورزش و راهپیمایى بطور کامل دیده مى شود) دقت بى حد در بازسازى ماشین ها و طرح سفینه ها و حتى سطح کره ماه(با همکارى افسانه اى ناسا) کوشش براى خلق باور پذیرى در حدى که تا به این لحظه در هیچ فیلم "افسانه اى علمى" سابقه نداشته است: و استنلى کوبریک تهیه کننده ، کارگردان ، (با کمک آرتور سى کلارک و بر مبناى داستان کوتاهى از او)فیلم بزرگ، گیرا و خیره کننده است .

ناقل داستان به این نتیجه رسیده است که این را در سالهاى حتى پیش از آغاز زندگى بشر ساکنین بسیار پیشرفته کرات دیگر در ماه به نگهبانى گذارده اند و از آنجا که این کشف نگهبان خود نماینده به آخر رسیدن یک مرحله از پیشرفت تمدن بشر مى باشد حالا باید به انتظار "آنها" نشست.

 

یکی ازبه یاد ماندنی ترین سکانس های سینما به انتخاب راجر ایبرت/ وقتی در فیلم ادیسه فضایی:2001 ماشین Hal9000 لب‌خوانی می‌کند.

 

تمام عملیات سفینه فضایی توسط یک کامپیوتر فوق پیشرفته به نام هال هدایت می‌شود. هال بسیار هوشمند و شبیه انسان است تا جاییکه دارای احساسات انسانیست و از طرفی فضانوردان، فاقد احساسات عمیق انسانی و ماشینی شده هستند. گویی هر دو، یک موجود جدیدی هستند که نه انسان است و نه ماشین. چیزیست بین این دو.

هال۹۰۰۰ که زاده ی تفکر انسان است، با یک انگیزه به ظاهر نامشخص و فقط به این جهت که می خواهد صاحب سفینه شود و هر لحظه بیم آن دارد که مبادا صاحبانش وی را خاموش کنند، اقدام به مبارزه بر علیه صاحبانش می کند.

هال و شـخصیت انـسانیش‌ را‌ اول در مصاحبه تلویزیونی می‌بینیم. شخصیت هال با غروری می‌آغازد که احتمالا جزو‌ عناصر‌ اولیه او نـیست و ایـن وسیله‌ نمایش‌ زندگی‌ روزمره با هال ‌(بازی‌ شطرنج و تماشای نقاشی‌ها و اینکه‌ کارگردان‌ بـرای هـال نـیز زاویه دید در نظر می‌گیرد) و با ظرافتهای کارگردانی تقویت می‌شود (مثلا‌ نگاههای‌ گاه ‌گاه دیوید و فرنک بـه هـال-احتمالا‌ به‌ قصد اینکه‌ عکس‌ العمل‌ او را ببینند). تا‌ بعد که غرور و احـساس بـرتری (بـه خصوص در گفتگوی هال با دیوید) بدل به دادن‌ اطلاعی‌ غلط می‌گردد-که در عین حال‌ شـاید‌ اطـلاع‌ غـلط‌ نیست‌ و شک دیوید و فرنک‌ بیهوده‌ است.

 سرانجام وقتی دیوید و فرنک نگران از حـتی امـکان اشتباه قصد از کار انداختن او می‌کنند‌، هال‌ به‌ یکباره دشمن خطرناکی است.

دشمن آنها هال9000است که پول را میکشد و بومن را از «چاله آب»اش بیرون می‌اندازد.

photo_2022-10-07_16-38-37

 

سکانس نابود کردن هال9000توسط دکتربومن.

 

فضانوردان به تدریج، نسبت به هال (رایانه‌ای که سفینه را می‌راند)، مظنون می شوندوپس از اینکه متوجه می‌شوند که هال مرتکب یک خطای محاسباتی شده است، تصمیم می‌گیرند تا او (نه آن!) را از کار بیندازند.

خشونت نهفته در استخوان صحنه معروف کات به شکل یک ویروس موروثی به تکنولوژی راه می‌یابد و هال ۹۰۰۰، کامپیوتر هوشمند سفینه از کشتن انسانها لذت می‌برد.

هال ۹۰۰۰ با ترفندی که تنها در مخیله انسان صاحب اندیشه می‌گنجد سرنشینان سفینه را فریب می‌دهد و آنها را یکی پس از دیگری از بین می‌برد. خشونتی که در قالب غریزه از بدویت میمونی به ارث رسیده است. دلیل این خشونت چیست؟ سیادت بر سفینه‌ای ساخته شده از سیم و آهن و پلاستیک. جایی که تمام دنیای هال ۹۰۰۰ در آن ختم می‌شود و تنها انسانها مزاحم فرمانروایی او هستند.

هال9000 از آنجاییکه به مانند انسان دارای روحیه تنازع بقا است، همچون فرانکشتاین علیه خالق خود قیام می‌کند اما در نبرد با آخرین نفر شکست می‌خورد. این پیروزی سرآغاز آخرین مرحله تکامل انسان است.

 تنها دکتر بومن باهوشتر است که او را شکست می‌دهد و مغزش را از کار می‌اندازد؛ جالب این که خوی انسانی هال ۹۰۰۰ از ترفندهای احساسی برای جلوگیری از دکتر بومن بهره می‌برد، او آواز می‌خواند، التماس می‌کند و اعلام ندامت می‌نماید. چیزی که هوش مصنوعی را تسخیر کرده، غریزه است، مولفه‌ای که بدون شک خشونت را مجاز می‌شمارد.

زمانی که دیو قصد خاموش کردن هال ۹۰۰۰ را دارد، ماشین با لحنی بغض آلود و ملتسمانه به بومن می گوید « دیو من می ترسم…» تا شاید بتواند از این طریق احساسات او را جریحه دار کند هـال‌ آهـسته‌ می‌گوید‌ احساس مرگ و ترس می‌کند. 

 صحنهء مرگ سـرنشینان خـفته سفینه(و این‌ ظرافت‌ کارگردانی در تفهیم نـاپیدا بودن مرز بین مـرگ و زنـدگی) و صحنه‌ای که هال در را به روی دیـوید بـاز می‌کند و بخصوص خوف مرگ در‌ صحنه‌ کشتن هال که از ترکیب‌ صدای‌ هال و نفس زدن دیـوید و تـصویر دیوید متعلق در فضا و آهسته بـیرون آمـدن تـیغه ‌ها بلیغ ‌ترین زبان سـینمایی پدیـد می‌آید.

ولی ترفند هال ۹۰۰۰ میسر واقع نمی شود و دیو بومن با ترحم به آرامی دستگاه را خاموش می کند.

بومن مدارهای هوش Hal را در میاورد(در واقع کله او را ویران میکند، مثل آن میمونی که کله میمون حریف خود را خُرد کرد).

یکی از نکاتی که به درستی در فیلم بکار گرفته شده این است که به جز آوای موسیقی که در پس زمینه فیلم پخش می شود، هیچ صدای دیگری در فضا به گوش نمی رسد زیرا در فضا مطلقاً سکوت برقرار است.

 

دیالوگی ماندگار ازفیلم ادیسه:

هال 9000:«می خوای چی کار کنی، دیو؟ فکر می کنم این حق منه که جوابی برای این پرسش داشته باشم... می‌دونم که عملکردم زیاد خوب نبوده، اما می‌تونم بهت تضمین بدم که بدون هیچ شبهه‌ای دوباره همه چی روبراه میشه... من الان خیلی احساس بهتری دارم؛ واقعاً میگم... ببین، دیو تو خیلی آشفته به نظر می‌رسی. گمون کنم بهتره که آروم بشینی و یه قرص آرام‌بخش بخوری... می‌دونم که اخیراً زیاد خوب عمل نکردم، اما می‌تونم بهت تضمین کامل بدم که برمی‌گردم به وضعیت عادی... من هنوز جدیت و اشتیاق خاصی برای ادامه‌ی ماموریت دارم... می‌خوام که بهت کمک کنم... دیو دست نگه دار... ممکنه دست نگه داری، دیو؟... من می‌ترسم، دیو... حافظه‌ام داره از بین میره... می‌تونم احساسش کنم...»

photo_2022-10-07_16-43-30

 

سکانس استارگیت

 

می‌گویند مردانی که فراتر از زمانه خود هستند با گذر زمان است که اندک اندک سترگی اندیشه شان هویدا میشود،این موضوع با در نظر گرفتن کوپرنیک،داروین،برونو،اسپینوزا و بسیاری ازین دست اثبات میشود که آنان که اندیشه ای والا داشته اند همیشه اسیر تنگ نظری های کوچک اندیشانی بوده اند که در دوران سیطره و حکومتِ جهل؛ اکثریت را در دست داشته اند،شاید از همین جهت باشد که در فیلم کین مثل کین خواهی فیلمنامه بر این اصل استوار است که یک آرمان شاید بعد از ۴۰۰ سال به وقوع بپیوندند.

ادیسه فضایی نیز ازین قضیه مستثنی نیست،در ابتدا و در آن روزگاران فیلم با انتقادات فراوانی روبرو شد ولی به تدریج و با گذر ده ها سال به مرور عمق فلسفه فیلم روشن شد،گویی گنج بزرگی بود در شبی تاریک،زمانی باید میگذشت تا ماه سربرآورد.

فیلم از نگاهی بسیار عمیق و موشکافانه به پیشرفت بشری میپردازد،کارگردان در تلاش است تا با دیالکتیک ایده آلیسم هگلی این تفکر را بر روی پرده ببرد که رشد ابنا بشر در لحظه نهایی اکتشاف مرهون الهام های غیبی است،به تعبیر دقیقتر علم فقط تا یک نقطه قدرت پیشروی دارد و در لحظه نهایی نیروهای فراطبیعی(در این فیلم لوح سنگی سیاه)هست که به یاری نوع انسان می آید تا دروازه های زرین علم را بر روی او بگشاید.

نکته‌ی قابل‌توجه د‌یگر این است که از آنجا که آرتور سی کلارک، علمی‌تخیلی‌نویس و محقق بزرگ، اید‌ه‌د‌هند‌ه‌ی اصلی فیلم بود‌ه و د‌ر نوشتن فیلم‌نامه با کوبریک همکاری د‌اشته، این فیلم را شاید‌ بتوان د‌قیق‌ترین فیلم علمی‌تخیلی تاریخ سینما به‌لحاظ د‌قت د‌ر جزئیات علمی د‌انست.

photo_2022-10-07_16-44-35

 

این سکانس با نمایش دادن فضای بیرون از فضاپیمای دیسکاوری یک که اکنون به نزدیکی سیاره مشتری رسیده آغاز می  شود، 

وقتی دیسکاوری یک از دور به نمایش در می  آید یک بار دیگر شبیه به آن تکه استخوانی که برای اولین بار در این فیلم همچون ابزار در دست انسان اولیه به کار گرفته شد به نظر می آید، در همین لحظات فیلم یک بار دیگر تخته سنگ را می  بینیم ولی این بار به شکلی متفاوت، این تخته سنگ این بار دیگر ثابت بر روی سطح کره ماه یا زمین نیست بلکه معلق در فضا است، دریچه  ی فضاپیمای دیسکاوری گشوده می  شود و دیوید بومن با کپسول خود از درون آن بیرون می آید. 

او اکنون هال را که آخرین محصول نگرش ابزاری انسان به طبیعت است منهدم کرده  است، از این پس به تدریج وابستگی او به ابزار کاسته می  شود، 

دیوید دیسکاوری یک را ترک می کند و تخته سنگ معلق در فضا مسیری را به او نشان می  دهد که دیوید به سمت آن حرکت می  کند

در نیم‌ساعتِ خیره کننده‌ی پایانی این فیلم، همه‌ی ماشین‌ها و رایانه‌ها، فراموش می‌شوند و انسان به نحوی به خویشتن، باز می‌گردد. تک‌سنگِ دیگری در حالی‌که به سوی ستارگان اشاره می‌کند، پدیدار می شود. ظاهرا تک سنگ، این سفینه را به ژرفنای کیهان می‌کشاند؛ جایی‌که زمان و فضا در هم می‌پیچند.

 ناگهان او وارد سیاه چاله  ی فضایی می  شود، وارد تونلی که زمان و مکان در آن در هم می  پیچند دیوید از مرزهای زمان و مکان عبور می  کند فشار زیادی بر او وارد می  شوداز این پس هر چه به جلو می آییم چهره او پیرتر می  شود، او انفجار بزرگ بیگ بنگ را به چشم می  بیند که به وسیله  ی آن کهکشان  ها و ستارگان و سیارات و کوه  ها و دره  ها و دریاها و خشکی  ها و دیگر منظومه ها و اشکال متنوع ایجاد می  شوند، دیوید همه را می  بیند!

عبور او از دلان نور و جغرافیای رنگارنگ تعبیری از عروج و سلوک است.اینسرتهای چشم در رنگهای مختلف استعاره‌ای برای روند دگردیسی چشم بصیرت آدمی است؛ چشمی که بر روی حقیقت گشوده شده است و گویی تاب تماشای آن را ندارد.

 

سکانسی ماندگار ازفیلم ادیسه فضایی.

 

مبارزه دکتر بومن با هال ۹۰۰۰ را می توان هبوط وی دانست و رو به رو شدن با یونولیت بزرگ و گذر از دالان های رنگارنگ را می توان عروج دانست.

انهدام هال توسط دیوید و خروج دیوید از دیسکاوری1 به همراه کپسول نشاندهنده فراتر رفتن از نگرشی به طبیعت بود که ابزار و نوع عالی ابزار یعنی هال، نتیجه ی آن بود و پدیدار شدن تخته سنگ به صورت معلق در فضا که همچون راهنما مسیری را به دیوید نشان می دهد، کنایه از گشوده شدن افقی تازه در نگرش انسان به جهان و هستی پس از فراتر رفتن از نگرش پیشین است. 

نگرشی که خواهان پی بردن به راز هستی است و نه صرفا استخدام طبیعت به نفع مقاصد خود. این نگرش مقتضی راهی دشوار است. مسیری که در آن مرزهای زمانی و مکانی در هم می  پیچد کنایه از فراتر رفتن از معرفتی است که محصور در ابعاد زمانی و مکانی است.

او در فراسوی جهان مادی، حقیقت را مشاهده می‌نماید.با این حال تحت هیچ شرایطی، انسان از وابستگیهای مادی خود دست نمی‌کشد، بومن عارف گشته هنوز با رعایات آداب غذا میل می‌کند. غذا خوردن دسته جمعی میمونها در بخش اول فیلم، تاکید کوبریک بر غذا خوردن فضانوردان در چند سکانس از بخشهای میانی و غذا خوردن بر سر میز در بخش نهایی همه نشان از این مساله دارند اما در نهایت این وابستگی می‌بایست از بین برود؛ شکستن لیوان در انتهای فیلم استعاره‌ای برای قطع این وابستگی است.

شکستن لیوان پر از آب، بیان گر رسیدن به اوج کامل است. به یاد بیاورید که انسان میمون ها در ابتدای آفرینش چگونه در پی جرعه ای آب بر سر چشمه نزاع می کردند و هم اکنون بعد از گذر هزاران سال، دیو که به عروج کامل رسیده، با شکستن لیوان به غریزه خود پشت پا می زند و با صدای بلند می گوید هیچگاه فرزند غریزه نبوده است و این غرایز هستند که در اختیار انسان اند.

افتادن لیوان نوشیدنی از روی میز و شکستن آن دلالت بر انقطاع کامل دیوید از جسمانیت و مادیت دارد. به گونه  ای که او پس از این اتفاق در حال مرگ روی تخت خواب ظاهر می شود.

 

اودیسه فضایی را درواقعیت مجازی زنده کنید.

 

سکانس پایانی ازفیلم اودیسه فضایی.

 

پرده آخر فیلم فلسفی وتاثیرگذار ادیسه فضایی

در انتهای فیلم، هنگامی که بومن در حال مرگ است و در بستر خود آرامیده است، ناگهان بلوکی ظهور می کند، پولمن که در گذر این سال ها به سرحد کمال علم و آگاهی رسیده است، با نگاهی خیره به سنگ یونولیت می نگرد، ولی این بار برخلاف گذشته سنگ یونولیت را درک می کند. بومن دستانش را به سوی سنگ یونولیت دراز می کند، گویی چیزی درون آن سنگ وجود دارد که متعلق به اوست، زمانی که به سنگ یونولیت می رسد و آن را لمس می کند، به نوزادی تازه متولد شده بدل می گردد و در انتهای فیلم از فراسوی کهکشان ها به زمین نگاه می کند. 

کسی که بعد از گذراندن همه دنیا، چه از نظر غریزی و چه از لحاظی عقل تامه، که در فلسفه ابزار استدلال منطقی است هنوز چیزی نمی‌داند و با شگفتی به آن نگاه می‌کند.صحنه حاکی از زایش تأمل و تفکری نو است، تأملی که فاعل آن کاملا  منقطع از مادیت و جسمانیت است که نشان می‌دهد که در قالب نوزاد رفته و از بیرون به زمین می نگرد و با نگاه طعن‌آلود بر همه پلیدیها، قساوتها، زندگیها، خوردنها و آشامیدنها و تمام غریزه‌ها خط بطلان می‌کشد.

تازه در می یاببم که هنوز اول راه هستیم و از اینجا تا ابدیت راهی‌است دشوار؛ چشم دل بگشاییم که جان را ببینیم. جان، که هویت ماست.

این امر را می توان نوعی تناسخ و بازگشت دوباره دانست، دیو باز می گردد تا شاید بتواند به انسان ها بگوید که چیستند و چیستی آنها را بار دیگر به آنها گوش زد کند، نگاه متفکرانه نوزاد به زمین، به انسان ها که اینک اسیر غریزه، جبر و خشم خویشتن هستند، بیان گر این واقعیت است.نوزاد استعاره ای از انسان است. انسانی که هیچوقت هویت خود را کشف نکرد. و با همه ی سفر ها و پیشرفت هایش، در برابر علم جهان هستی هنوز مانند یک کودک است.

2001 ادیسه هزاران حرف برای گفتن دارد. شاید مهمترن حرف فیلم، به دنیا امدن  تکنولوژی و تاثیرش در زندگی انسان ها باشد کوبریک نشان می دهد که تکنولوژی میتواند  باعث کمک به انسان و میتواند نابودگر انسان باشدو برای جلوگیری از این نابودی باید به اصل خودمون برگردیم .

سکانس پایانی فیلم و آن دیوار سیاه رنگ و آن ملاقات مشکوک خیلی حرف و برای گفتن دارد.

خیلی ها پرسیدن آن دیوار چیست!

به نظرآن دیوار نماد پیشرفت بشر است ودر یک کلام: تکامل. و بالاتر از آن، تکامل از طریق یک نیروی خارجی. 

در هر مرحله از تکامل، بشر همچنان میکشد و کشته میشود. مساله این است که آیا این مرحله جدید تکامل با آن بقیه فرق دارد، یا که باز هم مثل حیوانات رفتار خواهیم کرد؟

آن چه کوبریک در آخرین سکانس فیلم می‌گوید ظاهرا این است که انسان سرانجام از ماشین‌هایش پیشی خواهد گرفت و یا به کمک نوعی شعور کیهانی، به فراسوی ماشین‌ها کشیده خواهد شد. آن‌گاه دوباره تبدیل به یک کودک خواهد شد. اما کودکی که از نژادی بینهایت پیشرفته‌تر و کهن‌تر است؛ درست چون میمون‌هایی که روزی با همه ترس و جبنِ خویش، مرحله‌ی کودکی بشر بودند.

در بازگشت از بی‌کرانه، به فرایند شتابان نابودی کالبدی خویش می‌نگرد؛ و این، سرگذشتی است که بر همه انسان ها می‌رود.

روان و گوهر هستی او اما، نابود نشدنی است. انسان بار دیگر و شاید در سپیده‌دم تاریخی دیگر، زایش دوباره می‌یابد، اما نه بر روی زمین، که در بی‌کرانگی میان ستارگان شناور در کیهان.

“… و در سپیده‌دم تاریخ، آدمی دوباره از نوع متولد شد. چنین گفت زرتشت “

 

گفتگو با متخصص جلوه های ویژه فیلم یک ادیسه فضایی.

 

استنلی کوبریک ۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی.

آندری تارکوفسکی سولاریس1972

photo_2022-10-07_17-03-56

 

منبع: کانال تلگرامی کافه هنر

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها