{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

نقد، تحلیل و بررسی فیلم"داستان عامه‌پسند" کوئنتین تارانتینو

نقد، تحلیل و بررسی فیلم"داستان عامه‌پسند" کوئنتین تارانتینو
کدخبر : 16129

داستان عامه‌پسند یا پالپ فیکشن (به انگلیسی: Pulp Fiction)؛ فیلمی آمریکایی، محصول سال ۱۹۹۴، به کارگردانی کوئنتین تارانتینو و در گونهٔ سینمای جنایی است. عمدهٔ شهرت فیلم به دلیل به نمایش درآوردن ترکیبی کنایه‌آمیز از خشونت و شوخ‌طبعی، داستان غیرخطی، اشاره‌های سینمایی، ارجاعات آن به فرهنگ عامه و دیالوگ‌های آن است.

به گزارش هنر ام‌روز، فیلم داستان عامه‌پسند یا پالپ فیکشن، نخل طلای جشنوارهٔ کن در سال ۱۹۹۴ را از آنِ تارانتینو نمود و نامزد دریافت هفت جایزهٔ اسکار، شامل جایزه اسکار بهترین فیلم شد که تارانتینو و راجر آواری، فیلم‌نامه‌نویسان فیلم؛ توانستند جایزهٔ اسکار بهترین فیلم‌نامه غیراقتباسی را ازآنِ خود کنند. نامزدی بهترین کارگردانی برای کوئنتین تارانتینو و نامزدی بهترین بازیگر نقش اول مرد برای جان تراولتا، از دیگر دستاوردهای این فیلم در شصت و هفتمین مراسم جایزهٔ اسکار بودند. این فیلم در تقسیم جوایز اسکار به نوعی تحت تأثیر فارست گامپ قرار گرفت اما در جشنواره کن خوشتر درخشید و نخل طلا را نصیب تارانتینوی جوان و نه چندان مشهور کرد، در حالیکه رقیبی چون «قرمز» کیشلوفسکی داشت.

 

ضرورت دیدن فیلم پالپ فیکشن

یکی از کارگردان هایی که تماشای آثارش باید در دستور کار همه مدیران قرار بگیرد، کسی نیست جز تارانتینو

این کارگردان جسور و دوست داشتنی عصر ما تا کنون فیلم های جذابی را ارائه داده است اما آنچه که باعث تأکید ما می شود، ارائه تصاویری جهان شمول از مفهوم خشونت است مفهومی که در تصمیم گیری های مدیران امروز ، فاقد اهمیت است و جای خالی آن علاوه بر کتب مرجع مدیریتی، در تجارب مدیریتی نیز دیده می شود به گونه ای که اگر مدیران تجاری ساعت ها با یکدیگر در مورد همه مسائل گفتگو کنند، هرگز چیزی درباره مفهوم خشونت و اثرات آن چیزی نخواهیم شنید و به ناچار ما این حقیقت غیر قابل انکار محیطی را در آثار سینمایی جستجو کرده و به شما ارائه می کنیم.

 

تریلر رسمی فیلم (داستان های عامه پسند)

 

تیتراژ ابتدایی فیلم پالپ فیکشن

 

عنوان فیلم اشاره به مجله‌ها و رمانهای مصوّر و عامه‌پسند جنایی دارد که در میانهٔ قرن بیستم انتشار می‌یافتند و با خشونت تصویری و گفتگوهای بُرنده‌شان شناخته می‌شدند.

 فیلم همانند بسیاری دیگر از آثار تارانتینو، داستانی با روایت غیرخطی دارد.

عمدهٔ شهرت فیلم به دلیل به نمایش درآوردن ترکیبی کنایه‌آمیز از خشونت و شوخ‌طبعی، داستان غیرخطی، اشاره‌های سینمایی، ارجاعات آن به فرهنگ عامه و دیالوگ‌های آن است.

فیلمنامه ی درخشان فیلم موجب شد هنر فیلمنامه نویسی به قبل و بعد از این فیلم تقسیم شود.

فیلم Pulp Fiction شامل ترکیبی چندگانه از قصه‌هایی مجزاست که در نقاطی با یکدیگر پیوند میخورند.

داستان عامه‌پسند، روایت‌گر ماجراهایی با خطوط داستانی متقاطع از:

 دوآدمکش وگانگسترهای لس‌آنجلسی،،زن یک کانگستر،یک بوکسور، سارقان مسلح خرده‌پا و یک کیف اسرارآمیز است. 

مطابق با سبک کوئنتین تارانتینو در روایات داستان به‌صورت غیرخطی؛ داستان این فیلم نیز به شکل غیرترتیبی روایت می‌شود.

 ساختار پالپ فیکشن براساس سه داستان متمایز بنا شده است که در خط سیر روایت اشتراکاتی نیز با یکدیگر دارند. 

آدمکش حرفه‌ای، وینسنت وگا "با بازی جان تراولتا" شخصیت اصلی داستان نخست

 بوکسور حرفه‌ای، بوچ کولیج "با بازی بروس ویلیس" شخصیت اصلی داستان دوم 

و همکار آدمکش وینسنت، جولز وینفلد "با بازی ساموئل ال. جکسون" شخصیت اصلی داستان سوم است.

داستان فیلم از نظر زمانی به چند قسمت تقسیم شده که به ترتیب نشان داده نمی شود.

 در حقیقت اگر ترتیب واقعی وقایع به صورت:

 1- ماموریت وینسنت و جولز برای به دست آوردن صندوقچه.

 2- نجات معجزه آسای آن دو، تحول جولز، ماجراهای بعدی و نهایتاً رفتن به کافه 

3- رفتن وینسنت و میا به رستوران 

 4- ماجرای بوچ و مارسلا، کشته شدن وینسنت توسط بوچ و صلح میان بوچ و مارسلا باشد

روایت غیرخطی فیلم این وقایع را به صورت 1-3-4-2 نشان داده می دهد. 

در حقیقت قسمت کلیدی (شماره 2 ) در آخر فیلم نشان داده می شود (یک تکه از این بخش نیز در ابتدای فیلم و پیش از تیتراژ نشان داده میشود) . 

در پایان فیلم و با دیدن این قسمت، کل وقایع صورت منطقی پیدا میکند.

 

دو آدمکش به نام های «وینسنت» (تراولتا) و «جولز» (جکسن) از طرف رئیس شان «مارسلوس والاس» (رامس) مأموریت می یابند تا کیفی را که دزدیده شده، از سارقان پس بگیرند ودر جریان این عملیات به طرز معجزه آسایی نجات پیدا می کنند.

برای اولین بار ما او را با شریک اش جولس "با بازی ساموئل ال جکسون" می بینیم که در حال رفتن به سوی چند دلال مواد مخدر خارجی و البته گستاخ هستند تا نمایشی پر خون و پر خشونت را اجرا کنند!

در صحنه ای که جولز و وینسنت مورد شلیک چند گلوله قرار می گیرند و به طرز معجزه آسایی نجات پیدا می کنند، جولز آنرا شفاعت الهی میداند و اعتقاد دارد که خدا از آسمان فرود آمده و گلوله ها را متوقف کرده است، در حالیکه وینسنت آنرا یک اتفاق میداند

 

سکانس برتر : پالپ فیکشن

 

این یه معجزست! این سکانس دوست داشتنی از فیلم "پالپ فیکشن" با بازی دیدنی ساموئل جکسون را از دست ندید.

 

اگه جوابای من می ترسوندت، بهتر بی خیال پرسیدن سوالای ترسناک بشی!!! 

photo_2022-10-11_14-53-59

 

گفتگوی رابرت رودریگز با کوئنتین تارانتینو"کارگردان" در مورد فیلم پالپ فیکشن

سه داستان و سه فضاوروایت غیرخطی درفیلم پالپ فیکشن.

 

ویولون نوازی فوق العاده موسیقی فیلم پالپ فیکشن

 

گفتگوهای وینسنت و میا دررستوران جالب است. مثلاً وینست از میا تقاضا میکند که جوکی که در نمایشش گفته را بازگو کند، میا خودداری کرده و میگوید که ممکن است تو آنرا دوست نداشته باشی و من خجالت بکشم. وینسنت میگوید که قول میدهم به تو نخندم و میا میگوید: این دقیقاً همان چیزی است که از آن می ترسم!

صحنه جالب دیگر رفتن میا به دستشویی برای مصرف کوکایین است در حالیکه در کنار او انبوه زنان در حال آرایش جلوی آینه هستند.

میا: از این نفرت داری؟ 

وینسنت: از چی؟ 

میا: از "سکوت نا خوشایند"! 

چرا ما همیشه اینو برای خودمون واجب می دونیم که اونقدر چرت و پرت بگیم تا "خوشایند" بشه؟ 

وینسنت: نمیدونم!سوال خوبیه! 

میا: وقتی آدم, یه شخص "واقعا خاص" رو پیدا کرده, خفه میشه و از سکوتِ خوشایند لذت میبره...!

 

سکانس حضور وینسنت و میا (همسر مارسلا رییس وینسنت) در رستوران"جک رابیت اسمیت" با فضایی رویایی از دهه 50 یا 60 نیز به یاد ماندنی است.

 گفته میشود که بعدا" تعداد زیادی رستوران و کافه در سراسر دنیا به یاد فیلم این نام را برای خود انتخاب کردند.

جان تراولتا که قبل از ورود به عرصه ی سینما یک رقصنده ی حرفه ای به حساب می آمد،در سکانس معروف رقص این فیلم همراه با اما تورمن یکی از ماندگارترین سکانس های تاریخ سینما را رقم می زند. تراولتا برای این فیلم نامزد جایزه ی بهترین بازیگر نقش اول مرد در شصت و هفتمین مراسم جایزه ی اسکار شد.

اوج سکانس رستوران در صحنه رقص دو نفره وینسنت و میاست. 

آنجا تراولتا و ترومن درگیر مسابقه رقص  می شوند که البته جایزه را نیز میدزدند. (صحنه های مربوط به این رقص استثنایی و از بهترین های تاریخ سینما هستند) .

به طور کلی سکانس رستوران از آن جهت قابل توجه است که تنها قسمت فیلم است که چهره ای انسانی و عادی از وینسنت جنایتکار نشان می دهد.

 

سکانس رقص اوما ترومن و جان تراولتا درفیلم داستان عامه پسند

 

پشت صحنه سکانس معروف رقص پالپ فیکشن

 

اجرای رقص معروف پالپ فیکشن توسط کارگردان فیلم "کوئینتین تارانتینو"

 

سکانس اوردوز شدن میا"جان تراولتا" درفیلم داستان عامه پسند

 

سکانس ماندگار ازفیلم پالپ فیکشن

 

این سکانس لحظات به یاد ماندنی ای دارد لحظه ی کشتن وینسنت توسط بوچ

 

سکانسی از فیلم داستان عامه پسند

 

در سکانسی بروس ویلیس از دست رئیسش مارسلو والاس سیاهپوست در حال فرار است که نتیجه این تعقیب و گریز آنها را به یک مغازه همه چیز فروشی میکشاند ! 

صاحب مغازه که میبیند اوضاع بدجور قمر در عقرب شده اسلحه را بر میدارد و با تهدید کردن آن دو از آنان میخواهد که دست از کتک کاری بردارند . 

پس از آن در یک حرکت غافلگیر کننده با قنداق تفنگ آن دو را بیهوش کرده و به زیر زمین مغازه انتقال میدهد و سپس با دوستش تماس میگیرد و میگوید که طعمه های جدیدی را شکار کرده است.

دوست صاحب مغازه که از راه میرسد مشخص میشود که صاحب مغازه و دوستش دو منحرف جنسی هستند که قرار است برنامه شومی را بر سر این دو بخت برگشته پیاده کنند . 

جالب اینجاست که با یک ده بیست سی چهل کردن ساده در ابتدا آن سیاهپوست گردن کلفت انتخاب میشود و بروس ویلیس برای اینکه بعدا به خدمتش رسیده شود به اتاق بقلی انتقال می‌یابد .

 

سکانسی از فیلم داستان عامه پسند

 

سکانس دیدنی از فیلم داستان عامه پسند

 

بوچ که فرصت را مناسب دیده در یک لحظه موفق به فرار میشود اما زمانی که قصد دارد از در مغازه بیرون برود دوباره مانند آنچه در رینگ بوکس برایش اتفاق افتاده بود غیرتش گل میکند و برمیگردد تا حساب مغازه دار و دوستش را کف دستشان بگذارد و درست در همین لحظه شاهد یکی از آن ارجاع های ناب تارانتینویی هستیم .

مغازه پر از وسایل عجیب و غریب است . از ضبط صوت های قدیمی گرفته تا اره برقی . ( همان همه چیز فروشی ) بروس ویلیس به دنبال وسیله ای برای درگیر شدن با آن دو نفر میگردد و در این بین سه وسیله را امتحان میکند .

 یک چوب بیس بال یک اره برقی و یک شمشیر که در نهایت شمشیر را بر میگزیند .

اوج سکانس موقعی است که بوچ با شمشیر یکی از متجاوزان را از پای در می آورد و اینجاست اوج خواری مارسلا، رییس با ابهت تبهکاران که به راحتی حکم قتل دیگران را میداد. 

او به بوچ میگوید که اکنون با او بی حساب شده ولی باید این موضوع بین ما دو نفر و این مرد متجاوز که باقی عمر کوتاهش را در دردی جانسوز سپری خواهد کرد باقی بماند و بوچ باید از شهر برود و دیگر برنگردد.

و بوچ با برداشتن موتورسیکلت مرد متجاوز (Zed) به سوی دوست دخترش بر میگردد.

 

آقای وولف: متوجه شدی خانم جوان؟ احترام به بزرگتر بهت شخصیت میده.

راکل: من شخصیت دارم؟

آقای وولف: خب تو یه شخصیت هستی ولی لزوما دارای شخصیت نیستی!

photo_2022-10-11_19-37-43

 

بخشی از سکانس پایانی فیلم داستان عامه پسند​

 

اوج فیلم سکانس آخر است. وینسنت و جولز در یک کافه مورد دستبرد دو سارق مسلح قرار میگیرند. 

جولز در یک لحظه تفنگ سارق را از او می رباید و خود به سوی او نشانه میرود.

 او که قبل از این واقعه دچار تحول شده، به جای کشتن سارق به اختیار خود به او پول می دهد و به قول خودش جان او را میخرد.

 سپس برای او آیاتی از کتاب مقدس میخواند، آیاتی که قبلاً پیش از کشتن قربانیان خود برای آنها میخواند ولی این بار در مورد آن تفکر میکند: 

"راه مرد درستکار از همه سو در بند ناراستی خودپرستان و جور اهریمنان است.

 خوشا آنکه به نام نیکوکاری و خوشنودی گله ناتوانان را در دره تاریکی چوپانی کند که او پاسدار برادر خویش و یابنده فرزندان گمشده است.

 و من با کینه و خشم بر آنان که بخواهند برادرانم را نابود کنند خواهم تاخت و آنگاه که خشمم را بر تو فرود آورم، خواهی دانست که من پروردگارم."

سپس جولز میگوید: من این را سالها گفتم، بدون اینکه به آن فکر کنم، گمان میکردم که این فقط جملاتی است که باید پیش از کشتن کسی به زبان بیاورم. اما امروز اتفاقی افتاد که باعث شد دوباره فکر کنم.

 شاید تو اهریمنی و من مرد درستکار و این اسلحه چوپان است که مرا در دره تاریکی از شر تو حفظ میکند. 

شاید هم تو مرد درستکاری و جهان اهریمن و من چوپان، دوست دارم که این طور باشد ولی واقعیت این نیست. 

در حقیقت تو آن ناتوان هستی و من جور اهریمن، ولی سخت تلاش میکنم که آن چوپان باشم.

انتهای سکانس پایانی بیرون رفتن وینسنت و جولز از کافه است، در حالی که آینده آن دو برای بیننده مشخص است و فیلم این گونه به پایان می رسد.

روایت غیر خطی داستان بدون دلیل و صرفاً به خاطر پیچیده کردن و یا جذابیت نبوده است. اگرچه این کار بر جذابیت فیلم افزوده است ولی کارگردان هدف مهم تری داشته است. در حقیقت بیننده با دانستن سرانجام داستان به تماشای بخش پایانی می نشیند و همین باعث تفکر بیشتر میشود. اینکه جولز که سعی در تحول داشت، احتمالاً نجات پیدا کرده ولی وینسنت که حادثه به وجود آمده را صرفاً یک اتفاق دانست و به اعمال خود ادامه داد، خود در اتفاقی بسیار عجیب کشته شده است.

در فیلم خشونت، آدمکشی و تزریق مواد مخدر به وضوح نشان داده میشود. این فضا در تمام فیلمهای تارانتینو وجود دارد و به نوعی قسمتی از شگرد خاص سینمایی او محسوب می شود.

 فضایی که یکی از دلایل مخالفت معدود منتقدان این فیلم است، اگر چه باید پذیرفت که این زبان سینمایی تارانتینوست و شاید همین فضاست که تا این اندازه فیلم را تاثیرگذار و متفاوت کرده است.

 

پایانی دیگر برای داستان عامه پسند

 

اسکار سال 1995 برای تارانتینو "کارگردانی فیلم پالپ فیکشن"

 

منبع: کانال تلگرامی کافه هنر

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها