{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

نقد، تحلیل و بررسی فیلم"باشگاه مشت‌زنی" دیوید فینچر

نقد، تحلیل و بررسی فیلم"باشگاه مشت‌زنی" دیوید فینچر
کدخبر : 16135

باشگاه مبارزه (به انگلیسی: Fight Club) فیلمی آمریکایی، ساخته دیوید فینچر در سال ۱۹۹۹ میلادی و در ژانر درام-روانشناختی است که بر اساس رمانی با همین نام به قلم چاک پالانیک ساخته شده‌است. بازیگرانی همچون ادوارد نورتون، برد پیت و هلنا بونهام کارتر در فیلم نقش آفرینی کرده‌اند. نورتون در نقش یک انسان معمولی که از شغل دفتری معمولی خود ناراضی است ظاهر می‌شود. او به همراه تایلر داردن صابون‌سازی که نقشش را برد پیت ایفا می‌کند، یک «باشگاه مبارزه» را تشکیل می‌دهد و درگیر رابطه با او و زنی به نام مارلا سینگر که هلنا بونهام کارتر نقشش را ایفا می‌کند، می‌شود.

به گزارش هنر ام‌روز، باشگاه مشت زنی شاهکار دیگری از دیوید فینچر

سینمای عصر ما بدون نام کارگردان هایی چون دیوید فینچر شناخته شده نیست. 

برترین آثار او که شامل "هفت"، "بازی"، "باشگاه مشت زنی" و "بنجامین باتن "می شود؛ هر کدام به تنهایی یک اثر بی نظیر و ماندگار است که ارزش بارها دیدن را دارد.

 او در شگفت زده کردن مخاطب استادی زبردست و در خلق موقعیت های مسحور کننده، یک راوی تواناست و آنچه که آثار او را جاودانه می کند مبتنی بر نگاه خود اوست که باعث می شود تمام فاکتورهایی که برای ساخته شدن یک شاهکار مورد نیاز است، یک جا فراهم شود از بازی درخشان و باورنکردنی ستاره های هالیوود تا موقعیت های دراماتیک منحصر به فرد؛ از به کارگیری جلوه های ویژه دیداری تا مفاهیم عمیق فلسفی همچنین پایبندی به اصول و قواعد شخصی در تمام زمینه های فیلمسازی همه و همه باعث می شود که در کارنامه دیوید فینچر تعداد شاهکارهای ماندگار زیاد باشد همچنین دیگر فیلم های او نیز مانند:"اتاق وحشت"، " زودیاک"، "شبکه اجتماعی" و "دختری با خالکوبی اژدها" و ... شاید در حد انتظار ما مطابق با چهار فیلمی که قبل تر ذکر کردیم نباشد اما در کل فیلم های بسیار خوش ساخت و جذابی هستند که بزرگترین مشکل آنها قرار داشتن در فهرست آثار دیوید فینچر است.

خلاصه ای ازفیلم باشگاه مشت زنی:

در این فیلم نورتون نقش یک شخص بی خواب افسرده را دارد که فکر می کند با دنیای اطرافش کاملاً بیگانه شده است. در تلاش برای این که چیزی جذاب برای خود بیابد به گروه های مشاوره روی می آورد.

در یکی از این روزها با شخصی به نام تایلر دردن با بازی برد پیت آشنا می شود و خیلی زود شیفته دیدگاه شرورانه اما دوست داشتنی او می شود. این فیلم داستانی تاریک و تاثیرگذار داشته و پیام های شجاعانه ای در مورد جامعه مصرف محور کنونی دارد. ساختار روایی فیلم بسیار پیچیده اما جذاب و سرگرم کننده است. «باشگاه مشت زنی» یک شاهکار سینمایی است که شرایط کنونی جامعه بشری را به چالش کشیده و به انسان هایی که در دنیای ماتریالیستی معاصر غرق شده اند پیام بیدار باش می دهد. با یک فیلم نامه بی نقص، کارگردانی هوشمندانه، بازی های خیره کننده، فیلم برداری بدیع و موسیقی متن تاثیرگذار، «باشگاه مشت زنی» مهمانی مجللی برای چشم ها و ذهن بیننده ترتیب می دهد.

 

تریلر فیلم باشگاه مشت زنی

 

چرا باید این فیلم را دید؟

"نگاه نسل ها رو در روی هم"

یکی از معضلات مدیران عصر ما عدم شناخت آنها از نسل جدید است.

 واقعیت این است که در سازمان های بزرگ و ارگان های دولتی و شبه دولتی، سررشته امور را به دست کسانی سپرده اند که افکارشان مانند سن و سال آنها، متعلق به ده ها سال قبل است متعلق به زمانی که هنوز رادیو و اتومبیل اختراع نشده بود و  زندگی زیر سایه سنت های پوسیده یک سعادت بزرگ محسوب می شد.

 اما عمده بدنه جامعه را جوانانی تشکیل می دهند که با کمترین میزان سواد و مهارت، قابلیت دسترسی به انبوه پردازش نشده ای از اطلاعات را دارد و برای کسب آگاهی بیشتر فقط کافیست اراده کند و انگشت خود را تکان دهد تا ثمره سال ها تلاش دانشمندان علوم مختلف در برابرش ظاهر شود. 

مدیریت این نسل توسط قدیمی ها بسیار دردناک است و فجایع اسفناکی را رقم زده است فجایعی که آثار وحشتناک آن به مرور و با گذشت زمان هویدا گشته و کسی هم خیلی متوجه نمی شود این وقایع در اصل ماحصل همان فجایع پنهانی بوده که مدیران فرسوده مسبب آن هستند.

اگر مدیری قصد دارد بدنه سرمایه انسانی تحت امر خود را بهتر بشناسد، بهتر است که این فیلم را ببیند تا با چالش های درونی و پیچیده نسل جدید آشنا شود نسلی که انسان های وسط تاریخ را تشکیل داده اند نه انقلابی داشته اند و نه جنگی تنها انقلاب آنها چالش با ارزش های متناقض خودشان و تنها جنگشان جنگ بر سر کسب موقعیت های اقتصادی و اجتماعی بوده است.

 

چاک پالانیک

نویسنده‌ی کتاب باشگاه مبارزه (Fight Club) درباره‌ی چگونگی رسیدنش به ایده‌ی این داستان می‌گوید:

 وقتی که با همکارانش در یک کمپ حضور داشت، پس از شکایت از بلند بودن صدای رادیو، شدیداً مورد ضرب و شتم قرار گرفت. در ادامه وقتی به دفتر کار خود بازگشت متوجه شد که کسی درباره‌ی زخم‌های روی صورتش با او صحبتی نمی‌کند چرا که مخفی نگه داشتن اسرار، یکی از قوانین آنهاست.

 اینچنین شد که طرح اولیه‌ی داستان پالانیک بر اساس یک باشگاه مخفی شکل گرفت. 

او بسیاری از شیطنت‌ها و مسائل خاص موجود در داستانش را بر اساس خاطرات دوستانش نوشته است. 

قسمت‌هایی همچون دست‌کاری کردن فیلم‌ها در سینما، شیطنت کردن در رستوران و گردهمایی بیماران و صحبت‌های آنها.

photo_2022-10-12_13-17-42

 

تیتراژ و موسیقی آغازین فیلم :باشگاه مشت زنی

 

فیلم کلوپ مشت زنی، نقدی برجامعه مصرف گرا و سرمایه داری آمریکا هم هست،فیلم برعلیه مصرف گرایی‌ست.به قول مارکس انسان پول را آفرید و خود بنده آن شد...معیارارزش مصرف بود،چیزی که جک درابتدا برای آن تلاش می‌کرد،برای برندو مارک بودن.

دیالوگ :چیزهایی که صاحبشونی آخرش صاحب خودت میشن.

داستان فیلم با صدای جک با بازی هوشمندانه نورتون برای تماشاگر روایت میشود.

 در اینجا شخصیت کارمند بدبین را در یک شرکت بیمه را بازی میکند که مدتی است از بیخوابی رنج میبردو زندگیش تبدیل به لحظاتی تکراری و پوچ شده است. 

راوی به خاطر شغلش مدام در حال پرواز به شهرهای مختلف است و در این راه با آدم‌های زیادی آشنا می‌شود.

جک مانند همه ما از اپیدمی تجمل گرایی و روزمرگی در امان نمانده ، ویروسی به نام "میل به کمال بی نهایت" وجود دارد که این بیماری را وجود همه ما تثبیت کرده.

از زمانی که چشم باز کردیم خود و اطرافیان ما همیشه دنبال بهترین ها بودند .

 مرد ها به دنیال بهترین ماشین و زن ها همیشه عاشق کفش ها و کیف های مارک داری هستند که از مال دوستشان بهتر باشد . 

از زمانی که بشر دوپا توانست فکر کند همیشه زیاده طلب بود ، این احساس سیری ناپذیر بشر است که همین پویایی نسبی و نشانی از زنده بودن ماست ، همه در حرکتند و چنگال هایشان را برای قاپیدن چیزی که دوست دارند آماده کرده اند ، بشر همین است جانداری که می تواند ارتباط برقرار کند و آن هم باز برای طلب کردن خواسته هایش .

تولیدکنندها اینک میدانند همانگونه که بیشتر زن ها عاشق تجمل و زیبایی افراطی بودند اکنون مشتری تازه ای پیدا کردند ؛ مردها !

جک کار می کند ، کار می کند ، کار ، انقدر کار می کند که نمی داند با این پول ها چیکار کند .

 وسایل خانه اش را شروع به عوض کردن و ست کردن می کند ولی هنوز نمی داند چه می کند ، مثل همه ما شب ها خوابش نمی برد ، چه دارویی وجود دارد مدیتیشن و یوگا یا انواع قرص ها که مانند نقل و نبات همه جا پیدا می شود ؟

تلاش بسیاری برای درمان این بیماری انجام میدهد و مراجعه به دکتر و استفاده از آرام بخش های قوی به سرعت بی اثر می شوند.

photo_2022-10-12_13-22-17

 

پزشک معالج جک در مراحل بعدی درمان با بی تفاوتی به او توصیه میکند که بجای نق زدن ، در یکی از جلسات مشاوره ای گروهی که در آن افرادی که از سرطان  رهایی پیدا کرده اند، حضور دارند رفته تا متوجه شود مشکل اش در برابر مشکل آنها چیزی به حساب نمی آید. با دیدن وخامت حال بیماران آنجا درد خود را فراموش کند.

 دراین انجمن هاکه اعضای آن مشکلات و دغدغه های زندگی خود را به نوبت ، با هم در میان می گذارند و یکدیگر را در غم خود شریک می کنند ، جک هم به توصیه پزشکش به کلاس "سرطان پروستات" بر می خورد ، نام جعلی انتخاب می کند و راهی می شود . 

در اولین جلسه شروع به گریه می کند و شبش خوابش می برد ، جک خوشحال و سر زنده در تمام کلاس ها اسم نویسی می کند .

 او به نوعی تعادل در زندگی می رسد ، در انجمن ها هیچ نمی گوید که نکند لو برود هنوز گریه می کند و مردم فکر می کنند واقعا مشکلی حاد دارد . 

همه چیز خوب و طبق نقشه ای که نداشت پیش می رود.

فضای سنگین و تاثیر گذار کلاس ها بر مشکل تنهایی او که منجر به بی خوابی اش شده بود قالب می شود و راوی بار دیگر امتیاز خوابیدن را باز پس می گیرد. 

پس از مدتی با حضور عضو جدیدی در کلاس های بیماران سرطانی راوی دچار اختلال تمرکز می شود و فضای کلاس ها تاثیر خود را از دست می دهند. 

"مارلا" – "Marla" عضو جدید، که با شرایطی مشابه با شرایط راوی در کلاس ها شرکت می کند، مشکل اصلی راوی را با حضور خود به صدر می آورد و بار دیگر راوی دچار بی خوابی می شود.

 در حقیقت مارلا نیاز اصلی راوی داستان است اما از آنجایی که راوی هنوز مقید شخصیت ضعیف خود است در تسلط بر مارلا و صاحب شدن او ناتوان نشان می دهد، از این رو از حضور در کنار او احساس ناراحتی می کند. 

حضور مارلا با شرایطی مشابه با راوی، او را به حقیقت متفاوت بودن بیماریش با دیگر بیماران کلاس ها متوجه می کند و به دنبال آن او را از واقعیت "شبه دارو" بودن کلاس ها آگاه می سازد، به همین خاطر کلاس ها دیگر توان درمان بی خوابی او را از دست می دهند.

photo_2022-10-12_13-22-56

 

سرطان روح

آغاز فیلم با بیماری شروع می شود و اشاره ظریفی که به بیماری سرطان می شود به نوعی معرفی نوع فراگیری از بیماری روحی است چیزی شبیه به سرطان اما نه در بافت های فیزیولوژیک بلکه مستقیماً در روح و روان انسانی که از سازگاری ناتوان است سرطانی که در کل ساختار مغز انسان متاستاز( گسترش سرطان از بافت مبدأ به بافت های دیگر) می دهد و بی آنکه بیمار بفهمد چرا به این روز افتاده، اندک اندک فرومی پاشد.

سرطان روح بیماری لاعلاجی است که به دلیل فراگیر بودن، هرگز مورد توجه قرار نمی گیرد و صرفاً مختص به بچه های وسط تاریخ است کسانی که نه می توانند همچون اسطوره ها در آسمان به پرواز درآیند و نه می توانند مانند موش ها در فاضلاب زندگی کنند آنها همیشه روی زمین نا به سامان و عاصی در تقلا هستند تا از پا درآیند.

photo_2022-10-12_13-25-01

 

مارلا را می توان جرقه ی اصلی شکل گیری تایلر دانست. 

به طوری که راوی با تماشای رفتار و شخصیت مارلا، شخصیت تایلر را در مقیاسی بزرگتر ترسیم می کند و با این کار می خواهد برتری خود را نسبت به مارلا بدست آورد. 

از بی هدفی زندگی مارلا در خودکشی کردنش و یا امرار معاش متزلزل به مثال فروش لباس های مردم در رختشویخانه های عمومی، که در تایلر تبدیل به کسب درآمد از فروش صابون هایی که از لیپید های دور ریخته مراکز لیپوساکشن بدست می آمد، تا راه رفتن بی مهابای مارلا در خیابان از میان ماشین ها که در تایلر تبدیل به صحنه ی تصادف ماشین شده بود.

photo_2022-10-12_13-25-54

 

پس از شکست شیوه ی درمان انجمن سرطانی ها و از طرفی نیاز مبرم به مارلا، حضور تایلر بار دیگر محسوس می شود، و بالاخره تایلر در فرودگاه تجسم می یابد.

راوی که به خاطر شغلش مدام در حال پرواز به شهرهای مختلف است و در این راه با آدم‌های زیادی آشنا می‌شود. 

واینباربا فردی بنام تیلور (برد پیت) آشنا  میشود که شغلش بازاریابی صابون است و عقایدی نو و جالبی دارد.

داستان زندگی جک از زمانی آغاز میشود که با شخصیت رادیکالی تیلر (برد پیت ) آشنا میشود.

شخصیت تیلر در آغاز جلو کننده ی پیر را دارد، سخنان این فرد رادیکالی عمیقأ فلسفی و تاثیر گذار است، به یاد بیاوریم آنجا که میگوید:"آنگاه که تو در نقطه صفر هستی دارنده آزادی مطلقی، آغازگر راه میشود". و یا آنجا که میگوید:" همه چیز ها که تو داری روزی خود تو میشوند"

 تمام فیلم تداعی کننده این است که تیلر مثل پیر طریقت یا شمس است برای مولانای فیلم(ادوارد نورتون)

تیلر برای مرید خودش که از بی خوابی رنج میبرد حقایق زندگی را روشن میکند، اول از همه رنج و درد و در نهایت.

 این دقیقأ همان تعالیم بوداست که گفت حقایق زندگی این هاست: درد و رنج، مرگ ، و راهی برای رهایی مرگ.

تیلور که جک را شیفته خود کرده با او در مورد آزادی و راه های کسب قدرت صحبت میکند

حرف‌های تایلر و نوع جهان بینی اش راوی را جذب می‌کند اما با فرود هواپیما در فرودگاه این دو از هم جدا می‌شوند. با این حال تایلر کارتش را به راوی می‌دهد.

راوی در روزی که تنها به عنوان بدترین روز زندگی یک نفر قابل توضیح است (چمدانش را در فرودگاه گم میشود و  آپارتمانش منفجر میشود تا تمام داراییش از بین برود)،

تایلر که خصوصیات تجاوزگرانه و سازشی روان با شرایط دارد، درمان مناسبی برای نیاز راوی ست. 

(تایلر نماد گرایش به زندگی متغییر واقتضای روحیات انسان با توجه به شرایط جامعه است) اتکا به تایلر لازمه ی ساخت شخصیتی قدرتمند برای راویست. 

اما در این میان وابستگی های شدید راوی به شرایط کنونی زندگیش مانع از این اتکا می شود.

 راوی که ادامه ی زندگی قبلی خود را از جمله ی انتخاب هایش نمی بیند برای پناه بردن به تایلر نیاز به دل کندن از تمام وابستگی هایش دارد. با منفجر کردن آپارتمانش تمام اندوخته های چندین ساله و درواقع وابستگی هایش را از بین می برد و بهانه ی محکمی را برای پیوستن به تایلر بوجود می آورد.

راوی به ناچار به شماره کارتی که تایلر به او داده زنگ می‌زند و آن‌ها آن شب دوباره یکدیگر را ملاقات می‌کنند. آن‌ها به یک بار می‌روند و با هم صحبت می‌کنند.

 تایلر می‌گوید که روای نباید برای چیزهای از دست رفته اش احساس تاسف کند. 

از آنجایی جک دنبال محلی برای زندگی است، تیلور او را به خانه خودش که "مکانی درب و داغوق در محله ای که زباله های سمی شهر آنجا انبار میکنند" میبرد.

 

تایلر: میدونی چرا تو هواپیما ماسک اکسیژن میذارن؟

راوی:برای اینکه نفس بکشیم.

تایلر: اکسیژن تو رو نئشه میکنه.

تو یه موقعیت فاجعه بار شروع میکنی به نفسای وحشت زده کشیدن یه دفعه سرخوش و مطیع میشی،

تقدیرتو قبول میکنی

 

photo_2022-10-12_13-27-07

 

در راه بازگشت به منزل، تایلر از راوی درخواست عجیبی می‌کند:او از روای می‌خواهد که محکم به او مشت بزند.

 راوی ابتدا اینکار را دیوانگی می‌پندارد اما با اصرار تایلر اینکار را می‌کند و سپس تایلر او را می‌زند.

 وقتی هردو می‌بینند کتک خوردن باعث لذت عجیبی در وجوشان می‌شود.و هر دو برای اینکه از غده های درونی خالی شوند و به اصطلاح تولدی دوباره داشته باشند،آگاهانه شروع به کتک کاری می کنند. و خسته و خونی به خانه چوبی و بزرگ تایلر می‌روند.

صحنه ی زیبای مبارزه راوی با تایلر آخرین امتحان تایلر برای پذیرفتن راویست، که در واقع تصمیم جدی او برای پذیرفتن شخصیت متجاوزگرانه (تایلر) و مجازات شخصیت ضعیف و مقید زندگی تکراری خودش است.

در مکالمه راوی با پلیس مسئول حادثه ی آپارتمانش، راوی اعلام می کند که آپارتمان در واقع همانند خودش بوده است و انفجار آن، نابودی چند تکه وسیله نبوده بلکه نابودی خود او بوده است. 

نوع فلسفه زندگی تایلر بر روی راوی به شدت تأثیر می‌گذارد و جهان بینی او را به کل تغییر می‌دهد. 

مدتی بعد دیگران هم که از این روش درمانی منحصر بفرد با خبر میشوند  به این دو میپیوندند و در نهایت سازمانی زیرزمینی بنام باشگاه مشت زنی شکل میگیردکه در آن مردان زیادی هر شب با هم مبارزه می‌کنند و با کتک زدن و خونی کردن و شکستن استخوان‌های یکدیگر احساس رهایی و آزادی می‌کنند.

رفته رفته استفاده از کلاس ها انجمن سرطانی ها هم که بی تاثیر شده بود اینک  طی آشنایی با  تایلر دردن مرحله ی جدیدی برای درمان بی خوابی و ریشه ی اصلی بیماری خود آغاز می کند.

 

در این سکانس از فیلم Fight Club ادوارد نورتون به خواست دیوید فینچر ضربه ای واقعی به برد پیت میزند ودر ادامه کتک کاری آگاهانه آنها.

 

سکانس برتر/ قوانین باشگاه مشت زنی کدامند؟

 

بشر تمایل به گریز از لباسی است که در تن دارد و مدام در پی آن است که خودش را هم رنگ محیطی کند که درآن میخواهد حرف تازه ای داشته باشد .

فایت کلاب یک مشخصه ی روانشناختی را به دوش میکشد.

 میتوان گفت که ما موجودات گاهی اوقات خود وجودیمان را حقیر میشماریم و در جست و جوی ناکجا آبادی خود به مرحله ای از تباهی میرسیم که حتی در فکرمان هم هیچ گاه تصورش را نمیکردیم.⁣⁣

«⁣باشگاه مشت زنی» به مسئله ی آزادی ابعاد شخصیتی-اجتماعی انسان پرداخته است.

 دنیای سیاه باشگاه مشت زنی بازتاب جهانی است که بی آرمانی را ترویج می دهد.

 دنیایی که می خواهد استقلال و تشخص فردی را از بین ببرد و قراردادها و هنجارهای مطلوب خودساخته اش را بر ذهن بشر امروز تحمیل کند.

 این فیلم را می توان زیباترین و در عین حال صریح ترین بازتاب شرایط مردم جامعه ی کنونی خواند.

تایلر  در واقع نمادی از انارشیسم درون هر انسانه که با شخصیت سنت گرا در تقابله . 

چیزی که این فیلم بهش تاکید داره همین تقابله ، ممکنه از نظر روانشناسی تا حدی غیر واقعی به نظر برسه اما پیام اصلی فیلم همین تقابل اجتماعی شخصیت هاست . 

تیلر ما قهرمان منفعل ماست . دوست دارد عکس العملی به دنیای امروز نشان دهد که دنیا دیگر جرئت در افتادن با او و خالقش جک را نداشته باشد .

تیلر راجع به هر چیز نظری دارد ، به ظاهر تند است ولی شاید بینشی حساب شده پشت پرده حرف هاش پرخاش گرانه او وجود داشته باشد ، تیلر همه چیز را می داند ، می داند چطوری زنی پتیاره را مجذوب خود کند یا چگونه جماعتی بریده از دنیا و بی هدف را مانند ارتشی سامان دهد و حس زنده بودنشان را دوباره به آن ها بچشاند . 

 تیلر وجودش مدیون فطرت بشر نخستین و غارنشین است و نبوغ اش مال همین دنیای مثلا مدرن ماست ، شاید فراتر از آن ، ایدهایی که می تواند دنیا را به خاکستری درآورد که حتی رنگ آن را تیلر تعیین می کند !

ناخودآگاه ذهن مریض جک که ناخودآگاه ذهن همه ما را به نمایش در آورده پراست از اندیشه های گوناگون و شاید متناقض و پرادوکس نما که به زبان تیلر راه می یابد ، تمام گفته های تیلر منشاءش جک است ولی تمام این حرف ها برای جک بوی تازه ای دارد ؛ چون روح و نبوغش قبلا به دنیا فروخته شده است ولی هنوز ناخودآگاه او می تواند به یاد بیاورد ، مغز چیز پیچیده ای است نه !؟

 

سکانس ماندگار / توصیف باشگاه مشت زنی

 

خشم، یأس، اعتراض

سه گانه ای که در موسیقی های موسوم به هارد راک تبلور می یابد، اینجا در باشگاه مشت زنی و در ساحت یک داستان بازتولید می شود البته کاملاً اصیل و خالص.

خشمی که نه منجر به پیروزی می شود و نه مرگ بلکه فقط به یأس و ناامیدی ختم می شود و مبارزه ای باخت-باخت را شکل می دهد و فقط یک واکنش محسوب می شود واکنشی به ساختار موجود که نسلی از انسان ها را خفه می کند.

در قسمت سخنرانی جالب تایلر در زیرزمین کافه تماشایست، که به درگیر بودن بسیاری از انسان های امروزی در ارزش هایی خود ساخته اشاره می کند، که در تلاش برای رسیدن به این ارزش ها ناموفق بوده ایم و اکنون از این شکست عقده ای در خود حمل می کنیم و رفته رفته نیازمان برای ارضای این عقده بیشتر می شود. تا اینکه بالاخره هر یک می بایست به سراغ تایلر برویم و در باشگاه مشت زنی ثبت نام کنیم. 

نکته ی مهم این قضیه در معیارها و اهدافی است که خود جامعه بوجود می آورد، و در طی مسیر رسیدن به این اهداف، خود جامعه محدودیت های زیادی را برای ما ایجاد می کند و این هرچه بیشتر عصبی شدن ما را در پی دارد.

 اهدافی چون، اسکار، نوبل، کاپ، مدال، خدای سینما شدن و یا ستاره موسیقی شدن... را خود جامعه "ارزش" می کند، اما چون جامعه کشش پاسخگویی به تلاش تمام انسان هایی که برای رسیدن به این اهداف تلاش می کنند را ندارد، فقط عده ی محدودی به این "ارزش!!" ها می رسند و عده ی کثیری "سیاهی لشگر" صحنه باقی می مانند.

دیالوگ:

تایلر : مرد... من توی باشگاه مشت زنی قوی ترین و باهوش ترین مردا رو دیدم.. همه ی این پتانسیل ها رو دیدم، همه ی این هدر رفتگی ها رو. 

خدا لعنت کنه، همه ی یک نسل، به ماشین ها گاز می زنن، سر میزها منتظرن؛ برده های یقه سفید...

تبلیغات مجبورمون می کنه دنبال ماشین و لباس باشیم، تبلیغات باعث میشه کارهایی رو بکنیم که ازشون متنفریم و با پول اش چیزهایی رو بخریم که نیاز نداریم.

چند نسل است که آدم ها شغل هایی دارند که از آنها متنفرند و تنها دلیلی که ول شان نمی کنند این است که بتوانند چیزهایی بخرند که به هیچ دردشان نمی خورد.

ما بچه ی وسط تاریخیم...

نه هدفی داریم ،نه جایی..

ما هیچ جنگ بزرگی نداشتیم ,ما هیچ رکود اقتصادی نداشتیم

جنگ بزرگ ما جنگ بر سر روحه .

رکـود بزرگ ما زندگی ماسـت.

از بچه گی تلویزیون به خورد ما داد که یه روزی میلیونر وخدای سینما و ستاره ی راک میشیم

ولی هیچ وقـت نمی شـیم

ما تازه داریم این حقـیقـت رو می فهمیم

و خیلی خیلی عصبانی هستـیـم.

 

یکی از بحث برانگیز ترین ویژگی های باشگاه مشت زنی نحوه به تصویر کشیدن خشونت در آن است، بطوریکه قبل از اکران آن یکی از ایرادات این بود که خشونت به شلکی مثبت به بیننده القا میشود و این درست همان ایرادی است که در مورد پرتقال کوکی نیز گرفته میشود که که در کمتر از سه دهه تبدیل به اثری کلاسیک شده است. نمیتوان این را کتمان کرد که باشگاه مشت زنی فیلمی خشن است. حتی در برخی از صحنه های مخاطب ممکن است روی خود را از پرده سینما برگرداند (مانند صحنه ای که یکی از شخصیت ها دست در دهانش میکند و دندان لق خود را بیرون میکشد). اما هدف از نشان داده این صحنه ها تاکید بر خوی حیوانی انسان و تاثیر کار سخت و بیگاری کشیدن هر روزه از وی است که باعث میشود در مواقعی دست به رفتارهای بیمارگونه زند. 

افرادی از به عضویت باشگاه در میآیند قربانیان همین خشونت و رفتار های غیر انسانی  جامعه مدرن هستند که برای بدست آوردن دوباره شخصیت خود، سعی دارند خشونت غریزی نهفته در وجودشان دوباره زنده کنن

در پرتقال کوکی، کوبریک خشونت شخصیت اول فیلم را به تصویر میکشد ولی آن را تایید نمیکند. 

در باشگاه مشت زنی نیز فینچر همین کار را انجام میدهد. او با جلو رفتن داستان به شکلی برنامه ریزی شده پرده از واقعیات برمیدارد و به مفهوم اثر عمق میدهد. مفهومی که همان تاریکی و دیوانگی است. 

طنز تلخ نیز یکی از عناصر فیلم را تشکیل میدهد. شوخی های آزاردهنده در همه جای فیلم دیده میشود. از کسب و کار جک و تایلر  گرفته تا رفتار جک در برابر رئیس اش. 

وقتی شوخی، خشونت و روایتی غیر قابل پیش بینی را باهم مخلوط کنیم، حاصل کار چیزی جز جامعه مدرنی که در آن زندگی میکنیم نمیشود.

 پیامی که ما را به یاد خشونت های بی اندازه ای می اندازد که هر روز در روزنامه با آنها برخورد میکنیم. 

سیاست مداران با محکوم کردن فیلمهای نظیر باشگاه مشت زنی سعی در زیبا جلوه دادن جامعه دارند. در حالیکه فینچر تصویری واضح و روشن ارائه میکند که آزاد دهنده است زیرا برخلاف پاسخی است که سیاستمداران در مورد رویدادهای ناخوشایند جامعه به ما میدهند.

 

صابون سازی برای پاک کردن و تمیز کردن بدن از ناپاکی و کثیفی مورد استفاده قرار می گیرد و در یک جایی از داستان «تایلر» می گوید با اضافه کردن چند ماده شیمیایی دیگر به ترکیب صابون می توان دینامیت تولید کرد.ترکیب صابون و دینامیتی که در انتهای فیلم برای تخریب برج بلند استفاده می شود نکته ای است که پیوندی عظیم برای پاک کردن جامعه از ناپاکی ها را نشان می دهد و مبارزه با نفس خود به شکلی که در باشگاه مشت زنی روی می دهد را نشان می دهد.

به مانند اولین دیدار درهواپیما در قسمتی دیگر زمانی که تایلر دست راوی را می سوزاند در مکالمه شان تایلر بیان می کند که پدرانمان برای ورود ما به قبلی که در آن زمان بی گناه بودیم، ضمانت می کنند اما خدا باز هم ما را مورد آزمایش "دنیا" قرار می دهد و از این موضوع به برداشت اینکه ما "بچه های نخواسته ی خداییم" می رسد.

 خدا اکسیژن را عنصر اصلی حیات بشر قرار داده؛  عنصری که در عین حال باعث نئشگی و ایجاد حالتی در انسان می شود که به راحتی از شرایط محیط تبعیت می کند.

 در کل تایلر به این نتیجه می رسد که دنیا مسیری است که برای ما در نظر گرفته شده و برای رام کردن ما عنصر اکسیژن را تزریق کرده اند تا سرنوشت خود را بپذیریم و به شرایط رضایت دهیم. (آرام شدن انسان با تنفس اکسیژن مسئله ای اثبات شده در پزشکی است)

 

سکانسی تماشایی از فیلم باشگاه مشت زنی 

 

سکانسی از فیلم باشگاه مشت زنی

 

بخش هایی از فیلم fightclub 

 

نمایشی از تصویر مردانه در فرهنگ مدرن 

سوالی اساسی بین دو شخصیت اصلیِ مردِ فیلم: 

 مدرن بودن یعنی چی؟ اصلا چه تعریفی داره؟ یه مرد تو دنیای مدرن چه شکل و شمایلی داره؟ چه مشکلاتی داره؟ کارِش چیه؟ 

براد پیت میپرسه: ما کی هستیم؟

و راوی(با بازی ادواردنورتون) میگه: نمیدونم...مصرف کننده شاید؟!

قصه برمیگرده به بعد از جنگ جهانی دوم و اینکه هرگروهی از آدمها به دنبال یک خواسته‌ای بودن و یک مبارزه‌ای داشتن:

مبارزات سیاه‌پوستها برای آزادی

مبارزات زنان برای حقوق برابر

مبارزات همجنسگرایان برای حقوق منصفانه 

پس مردها باید دنبالِ چی میگشتن و برای چی مبارزه میکردن؟ 

دیگه نه جنگی بود که بخوان برن و نه ناراحتی و افسردگی بود که بخوان به خاطرش اعتراضی بکنن

جنگ اونها، جنگِ روانی بود، جنگی که در ذهن و مغز خودشون وجود داشت، نسبت به موقعیتِ اجتماعی و تعریفی که در اجتماع از وجودشون شده بود

این مسئله رو اون دوتا شخصیت اصلی مرد قصه مطرح میکنن و هدف اصلی کلوپ مشت زنی هم همین میشه: 

+نمایش خشونت و ابرازِ مردانگی+

بازیافتنِ مردانگیشون، با برون ریزی خشونت و جنگی که نه برنده ای داره نه مرگی، فقط نمایش قدرتِ مردانگیِ اونهاست.

حالا که در طول روز باید توی شرکت و جلوی رئسا و ارباب رجوع سر خم میکردن و فرمانبردارِ مطیع میشدن، شبها رو داشتن تا بتونن خودِ واقعیشون بشن، 

و با این کار از بند ِ جامعه مصرف گرایی که تصویر مردانگی اونها را ازشون دزدیده، و اونها را تبدیل کرده بود به رباتهای بی احساس و ابلهی که کارشون اینه صبح تا شب بنده حساب بانکیشون باشن و همه پولشون را خرج خرید به روزترین وسائل داخل کاتالوگها بکنن.  

و مارلا: اون شخصیت زنِ داستان، مارلا.. که برای شخصیت مرد داستان یک تهدید به حساب میاد، چون اون را یادِ جنبه زنانگیِ وجودِ خودش میندازه، چیزی که میخواد به شدت ازش فرار کنه: 

همین میلِ به مصرف‌گرایی

همنن تصویر تبلیغاتی مرد در لباس زیر و نمایش اندامش

همین زیادی زیرِ بارِ فرمان و دستور رئیس شرکت بودن و بله قربان گفتنها و در واقع زیر سلطه بودنها

 

همین گرفته شدنِ حسِ آزادِ خشونت ورزی که تا چند دهه پیش راحت میتونست بدونِ مزاحمت و اینکه جنبه هنجارشکنی داشته باشه، هرجایی با یک مشت به صورت کسی زدن و هفت تیرکشی و جنگ رفتن اون را ابراز بکنه ولی حالا قانون و دنیای مدرن دست و پاش رو بسته و باید خیلی آقا و ساکت و موقر بشینه و جیک نزنه...

همه اینها اون را به یاد جنبه زنانگی وجودش میندازه، و برای همین از مارلا بدش میاد... از زن متنفرِ..

 

باشگاه مشت زنی جزو آن دسته از فیلم هاست که ارزش چند بار دیدن را دارد.

جالب اینکه بعد از هر بار دیدن متوجه نکاتی خواهید شد که قبلا نشده اید.

از اشاراتی که راوی به شخصیت تایلر می کند در ابتدای کار، از فریم هایی که شخصیت تایلر به سرعت ظاهر و محو می شود، از مطلبی که راوی بیان می کند (-:اگر شما بتوانید در مکانهای مختلف از خواب بلند شوید، آیا ممکن است در شخصیتی متفاوت از خواب برخیزید؟-) و در پی آن نمایش چهره ی تایلر در روی پله، و یا پیراهن تایلر در اولین مبارزه که نوشته ای با عنوان "فریبنده" یا "تجاوزگر" – "Hustler" بر تن دارد و مواردی دیگر، همگی اشارات کارگردان را نشان می دهد برای تمیز دادن دو شخصیت راوی داستان! 

در صحنه ای دیگر با ورود تایلر و راوی داستان به اتوبوس، مسافری از میانشان عبور می کند و با برخورد با تایلر بدون واکنش اما با برخورد با راوی عذر خواهی می کند و بار دیگر اصرار کارگردان بر غیر واقعی بودن شخصیت تایلر را متوجه می شویم.

فریم های پنهان: قبل از آن که تایلر داردن رسما در فیلم دیده شود یا در واقع توهم راوی شروع شود ،تایلر در پنج جای فیلم ظاهر میشود.چهار مورد اول بصورت تک فریم هستند و به فریمهای پنهان معروف شده اند.

 

 

در فیلم اشارات بسیار زیادی وجود دارد تا ثابت کند که تایلر و تمام اتفاقات مربوط به آن وهم است. 

بعد از اینکه خانه راوی منفجر میشود ،تایلر از طریق تلفن عمومی با او تماس میگیرد.اگر به نوشته های رو تلفن دقت کنید عبارت

"دریافت تماس مقدور نمی باشد." را مشاهده میکنید.در ضمن پس از خروجشان از کافه در صحنه بعد نیز تایلر پول خردها را از داخل تلفن بر میدارد.یعنی اینکه هیچ وقت تماسی وصل نشده است و زنگ خوردن تلفن عمومی توهم راوی بوده است.

بعد از اینکه راوی در دفتر رئیس خودزنی میکند میگوید:درست مثل اولین مبارزه ام با تایلر بود.اشاره به اینکه، اولین مبارزه اش با تایلر نیز خودزنی بوده است.

در صحنه ای که تایلر فرمان را رها میکند و ماشین به دره سقوط میکند ،پس از تصادف تایلر را میبینیم که از صندلی سمت مسافر بیرون می آید و راوی را از پشت فرمان بیرون میکشد.

photo_2022-10-12_13-54-18

 

صحبت های جیم اولز فیلمنامه نویس باشگاه مشت زنی

 

محدودیت ها در هر زمینه هسته ای پر قدرت برای تحرک انسان و یا حداقل تفکر در جهت خلاف شرایط جاری هستند.

 بدین معنا که با صلب آزادی از یک شخص، اولین انگیزه ای که در او ایجاد می شود تلاش برای بدست آوردن آزادی خود و شکستن محدودیت هاست و در مواردی که شخص توانایی مقابله با محدودیت های شرایط (جامعه) را ندارد در حداقل واکنش، در افکار خود شرایطی بدون محدودیت را خلق و در اندیشه خود زندگی می کند. 

بزرگترین محدودیت ها و به دنبال آن بزرگترین شورش ها در جهت شکست محدودیت ها مربوط به خواسته های فطری و ابتدایی انسان هاست که عمق بیشتری را نسبت به خواسته های دیگر محیطی دارد.

 اگر انسانی را محدود به "چه میزان زیستن" کنیم شاید قوی ترین واکنش خود را نشان دهد و اگر او را محدود به "چگونه زیستن کنیم" به مراتب واکنشی ضعیف تر نشان می دهد و اگر در "چگونه زیستن" او را محدود به "چگونگی نوع خوراک کنیم" مسلما" واکنشی ضعیف تر نسبت به دو مورد اول و متناسب با محدودیت نشان می دهد. 

این امر ارزش هر خواسته ی انسان را نسبت به "وابستگی او به آن خواسته نشان می دهد".

راوی خود را در مسیری تکراری از زندگی می بیند و خواسته هایی که توان رسیدن به آنها را ندارد به تدریج عقده ای در ذهن و زندگی او ایجاد می کند. 

شخصیت معمولی و عاجزانه او در برابر این عقدها اجازه ی رفع نیاز و ارضای روانش را نمی دهد.

بشر همواره به دنبال مسیرهای جدید و سبک های تازه ی زندگی، از گرایش به ادیان و مذاهب نو تا تغییر مکان زندگی برای بررسی فرهنگ و قانون اساسی جدید بوده است تا بتواند تمام نیازهای خود را تنها با پیروی از "یک دستورالعمل" زندگی، رفع کند. 

در پی این تلاش برای یافتن بهترین کتاب قانون، مذاهب ، ادایان و قوانین بزرگ و کوچک بسیاری بوجود آمده اند که آثار متفاوت زشت و زیبای متعددی را به جای گذاشته اند. 

گمشدگی بشر در میان کشمکش "تغییرات" و "اصالت"، جهت دهی خطرناکی به زندگی افراد بشرداده که به کتاب های قانونی چون، نازیسم، فاشیسم، کمونیسم، لیبرالیسم، بودا، اوشو و "باشگاه مشت زنی" ختم شده است.

تایلر داردن خطاب به راوی:

 تو دنیایی که من می‌بینم. تو یه گوزن خرامان هستی که توی جنگل ته دره دور و بر خرابه‌های مرکز راک فلر راه می ری. 

تو لباس‌های چرمی می‌پوشی که تا آخر عمرت پاره نمی شن. 

تو از تاک‌هایی که دور برج سیرز پیچیدن بالا میری؛ و وقتی به پایین نگاه می‌کنی آدم کوتوله‌هایی رو می‌بینی که دارن ذرت می‌سابند؛ و تکه‌های گوشت یه آهو رو توی آهن قراضه‌های چند تا از اتوبوس‌های متروکه می ذارن. بهتر شدی قهرمان

photo_2022-10-12_13-55-49

 

فرهنگ ما همه را شبیه به هم بار آورده. دیگر هیچ کس واقعا سفید، سیاه یا پولدار نیست. 

همه ی ما خواسته های واحدی داریم. فردیت ما تبدیل به هیچ شده است...!

 

photo_2022-10-12_13-56-57

 

سکانس دیدنی از فیلم باشگاه مبارزه

 

اختلال شخصیت ضد اجتماعی در فیلم باشگاه مشت زنی

 

پشت صحنه فیلم باشگاه مشت زنی

 

باشگاه مشت زنی خیلی زود فراگیر می‌شود و از یک گروه کوچک تبدیل به ارتشی زیر زمینی می‌شود که در همه جا آدم دارد. 

به مرور فعالیت باشگاه مشت زنی از شکل خرابکاری‌های شهری بیشتر می‌رود و تبدیل به نوعی عملیات تروریستی می‌شود.

تایلر به کمک این افراد کارهای خرابکارانه عجیبی در سطح شهر انجام می‌دهد.

وجود باشگاه مشت زنی یعنی آغاز یک اغتشاش بزرگ و دگرگونی در مقابل دنیای امروز.

دامنه ی فعالیت تایلر هر روز گسترده تر می شد و فلسفه ی انجام کارهایش خطر ناک تر. 

راوی فکر می‌کند تایلر فکرهای خطرناک بیشتری دارد برای همین می‌خواهد او را از این کار منصرف کند اما تایلر برای مدت زیادی به طرز عجیبی ناپدید می‌شود.

به همین خاطر زمانی که کنترل به دست شخصیت ثابت راوی می افتاد از این همه تغییر و شکسته شدن تمام مرزهای قرمز شوکه می شد. 

شخصیت ثابت که تا اواسط کار با شخصیت متغییر هماهنگ بود، با بزرگ شدن پروژه ی خرابکاری و کشته شدن باب خود را در معرض نابودی می بیند.

 تایلر که نماینده ی خواسته های درونی انسان بر آزادی های اجتماعی و گذران زندگی به هر نحوی و عبور از میان تمام موانع اجتماعی بود به تدریج در صدد بدست گرفتن تمام کنترل شخصیت راوی بود به همین خاطر راوی به جدال برای باز پس گیری شخصیت خود با تایلر بر خواست.

 در اینجا افراط و عدم کنترل انسان بر خواسته هایش در شرایطی که فضا گنجایش داشته باشد را به خوبی می بینیم که چگونه باشگاه مشت زنی از یک زیر زمین به خرابکاری هایی چون نابودی ساختمان شرکت های کارت اعتباری و یا کشته شدن یک شخص گسترش می یابد. 

تعادل به هم خورده ی میان آزادی های اجتماعی و خواسته های اجتماعی بار دیگر محیطی آشفته و ناامن را بوجود می آورد.

 

سکانس تیلور یک موجود خیالی

 

راوی برای پیدا کردن تایلر شهرهای مختلف را زیر و رو می‌کند و به شعبه‌های مختلف باشگاه مشت زنی سرک می‌کشد. 

در یکی از شعبه‌های فرد مذکور راوی را تایلر داردن صدا می‌زند که باعث تعجب و وحشت راوی می‌شود.

 راوی با عجله به هتل بر می‌گردد و در آنجا با تایلر رو به رو می‌شود.

 راوی از تایلر توضیح می‌خواهد اما تایلر می‌گوید که راوی خودش جواب را می‌داند.

 سرانجام راوی می‌فهمد که او و تایلر داردن هردو یک نفر هستند و تایلر توهم اوست و در واقع این خودش بوده که باشگاه مشت زنی را به وجود آورده و تمام آن کارها را کرده است.

 راوی/تایلر بعد از فهمیدن این موضوع سعی می‌کند جلوی آخرین برنامه تروریستی باشگاه مشت زنی را که منفجر کردن برج‌های تجاری است را بگیرد.

 او به پلیس مراجعه می‌کند اما کسی حرفش را باور نمی‌کند.

راوی به ناچار به محل حادثه می‌رود جایی که دوباره تایلر در مقابلش پدیدار می‌شود و سعی می‌کند او را از این کار منصرف کند.

راوی که به کمک تایلر نیازهای خود را رفع کرده است و از این پس خود می تواند به تنهایی به مراقبه از خواسته هایش بپردازد، حضور تایلر را خطری بزرگ احساس می کند به همین خاطر مجبور به شلیک به خود می شود تا شخصیت تایلر را از بین ببرد و در سبک زندگیش تعادل را ایجاد کند.

مارلا که توسط اعضای باشگاه مشت زنی ربوده شده بود به نزد راوی/تایلر می‌رود. مارلا از دیدن صورت خونی و کبود راوی/تایلر وحشت زده شده و احساس نگرانی می‌کند. 

ناگهان برج‌های تجاری منفجر شده و یکی پس از دیگر سقوط می‌کنند. راوی/تایلر دست مارلا را می‌گیرد و در حالی که به این نمایش عظیم تخریب نگاه می‌کند به مارلا می‌گوید که در یکی از عجیب‌ترین لحظات زندگیش با او آشنا شده است.

 

سکانس مرگ تیلور

 

سکانس پایانی باشگاه مشت زنی​

 

 

تایلر دردن:

 همۀ چیزهایی که دوست داری باشی، منم. 

من شبیه اون چیزیم که تو دوست داری ببینی. 

من باهوش، توانا و از همه مهم‌‌تر آزادم تو همۀ ی مواردی که تو نیستی.

photo_2022-10-12_14-21-41

 

 

منبع: کانال تلگرامی کافه هنر

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها