{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

نقد، تحلیل و بررسی فیلم" جنگجوی صلح طلب" ویکتورسالوا

نقد، تحلیل و بررسی فیلم" جنگجوی صلح طلب" ویکتورسالوا
کدخبر : 16317

جنگجوی صلح‌طلب یا جنگجوی درون (به انگلیسی: Peaceful Warrior) یک فیلم درام به کارگردانی ویکتور سالوا محصول سال ۲۰۰۶ آمریکاست. این فیلم در کالیفرنیا، دانشگاه کالیفرنیا، برکلی فیلمبرداری شده‌است.

به گزارش هنر ام‌روز، فیلم «جنگجوی درون» ساخته ویکتورسالوا محصول آلمان وآمریکا 2006.

بر اساس رمان «جنگجوی صلح طلب» اثر «‌دان میلمن» ساخته شده است. در این رمان میلمن، داستانی واقعی از زندگی خود را به رشته تحریر در آورده است.

خلاصه داستان : «دن میل مان» جوان ورزشکاری است که برای شرکت در مسابقات قهرمانی کشور،تمرین می کند. با توجه به قابلیت بدنی بالا و ظاهر جوانی که دارد غرور زیادی در او دیده می شود. این وضعیت ادامه دارد تا اینکه”دن” با پیرمردی در پمپ بنزین ملاقات می کند. پیرمرد در خلال مدتی طولانی، آنچه را که باید در پی آن باشد ،به او می آموزد و …

میتوان مضمون این فیلم را تابع جریانی دانست از قدرت ذهن و موفقیت. 

در فیلم جنگجوی درون راز پیروزی و موفقیت یک ژیمناست به نام «دان» با استفاده از پرداختن به درون (ذهن) در یک داستان به تصوبر کشیده می شود.

 

محوریت عمده فیلم جنگجوی درون و یا جنگجوی صلح طلب:

چطور مشکلاتم را حل کنم؟

توانمندی من کدام است؟

بهترین راه مناسب برای زندگی من چیست؟

چه امکاناتی دوروبر من وجود دارد که نتونستم پیدایش کنم؟

چطور خودم را دوست داشته باشم تا با بقیه ارتباط بهتری بگیرم؟

 حضور در لحظه، رها کردن هدف برای رسیدن به هدف

بررسی خود شناسی و مبارزه با بحران های زندگی

مدیریت برخویشتن.

 

تریلر جنگجوی صلح طلب

 

سکانس ابتدایی جنگجوی صلح طلب

 

در این سکانس دان میلمن جوانی با اندامی ورزیده که برای شرکت در مسابقات انتخابی المپیک در رشته ژیمناستیک تمرین می‌کند. وی ورزشکاری موفق، جوانی خوش سیما و دانشجویی موفق است، اما در کنار تمام این مزیت‌ها، دان با یک مشکل بزرگ دست و پنجه نرم می‌کند. او تقریباً هر شب کابوس می‌بیند که نه می‌تواند درباره‌ی آن‌ها توضیح دهد و نه می‌تواند فراموششان کند...

 

گاهی کابوس شکست .ممکنه از خود شکست هم بدتر باشد ای بسا کسانی که به دلیل ترس از شکست همواره لحظه موفقیت را از دست داده اند و به جای لذت بردن ، به فکر گام بعدی و مبارزه دیگری هستند.

 

سکانسی از فیلم جنگجوی صلح طلب

بعداز دیدن کابوس شبانه براثر بی خوابی وقتی به ایستگاه خدماتی پمپ بنزین می رود  با مرد فوق‌العاده‌ای وخردمندی به نام سقراط برخورد می‌کند. که درعین حال نیز مردی  معمولی به نظر میاید.و قرار است درادامه  دنیای تازه‌ای از استعداد‌های پنهان انسانی را به روی دن میلمن  باز ‌کند.

دن همان کفش های لنگه به لنگه رو که در کابوس شبانه دیده بود اینبار در پای پیرمرد می بیند.

سوال دن از پیرمرد نشات گرفته از عدم دانایی اوست به این معنا که پاسخ وجود دارد اما دن نمی داند اما تصورش این است که سرچشمه سوالش کشف حقیقتی است که پیرمرد از آن خبر ندارد 

و می پرسد : می دونی کفشهات رو لنگه به لنگه پوشیدی؟

و پاسخ پیرمرد نشان کاملی دارد از خویشتن شناسی چرا که نه تنها تایید کرد از دوگانگی کفش هایش خبردارد بلکه می داند یکی از دیگری نوو راحت تر است .

گام اول در مدیریت حویشتن قطعا از خودشناسی ونظم وآرامش درون  می آید.

برخورد با هر گونه ناشناختگی برای بشر همواره منشأ خلاقیت و نوآوری بوده. تقریباً تمام ایده های نو و کارهای تازه به نحوی ریشه در کنکاش ذهن بشر در فراسوی مرزهای شناختی خود دارد. 

البته نمی توان از این واقعیت چشم پوشی کرد که به ازای هر تلاش موفقیت آمیز در راستای نوآوری و خلاقیت، بی شمار تلاش ناموفق وجود دارد.

 

دن میلمن

ژیمناست بسیار موفق، مدرس دانشگاه استنفورد و نویسنده 13 کتاب در زمینه خودباوری.

 فیلم جنگجوی صلح طلب زندگینامه اوست.

photo_2022-11-08_11-30-43

 

سکانسی از فیلم جنگجوی صلح طلب

 

نظم ، ساختاریافتگی، انسجام ، استانداردسازی همه و همه موجودیت کار سازمانی محسوب می شوند و از طرفی این نظم و انسجام با روح نوآوری چندان سازگار نیست اما اگر دقت کنید متوجه می شوید که در سازمان ها هم نظم و انسجام هست و هم نوآوری علت آن نیز کاملاً روشن است :

تکامل و تنازع بقا

کسی که در پی خلاقیت و نوآوری باشد پس آنقدر هم جسارت دارد که به مصاف نظم و انسجام حاکم برود و اصولاً خودِ خلاقیت و نوآوری از چالش نظم حاکم ، دشوارتر است. حال اگر این نوآوری مؤثر واقع شود نظم جدیدی شکل می گیرد که مانند قبل نیست و اگر هم مؤثر واقع نشود همان بهتر که حذف شود و این رویه در دراز مدت منجر به بقای تفکر و جریان قوی تر در سازمان شده و چنانچه سازمان از مسیر توسعه منحرف نشود منجر به تکامل سازمان می شود.

 

" هر چی بیشتر کار کنید بیشتر نتیجه می گیرید . " این جمله رو مربی به بازیکنان می گوید.

مدیریت بر خویشتن نوعی مهارت محسوب میشه .اصالت مهارت به تکرار زیاد است که جمله مربی دقیقاً به این موضوع اشاره دارد و درک اینکه حادثه ای که مارا نکشد ما را قوی تر می کند . پس باید تا جایی کار کنیم که آسیب جدی نبینیم .

نکته مهم اینه که ما انسان ها با خط کش و استانداردهای خودمان برای خودمان هدف گذاری و برنامه ریزی می کنیم اما یادمان می رود بازی رقابت در بیرون از وجود ما شکل می گیرد پس آرزوهای ما باید در محیط بیرون شکل بگیرد و با تلاش بیش از دیگران مسیر را ادامه بدیم .

و مربی به خوبی اشاره می کند " قوی بودن و سرعت داشتن نشان دهنده این نیست که حتما موفق می شوید ."

پس همواره باید در شیب صعودی موفقیت قرار داشته باشیم . شیب ملایم اما پیوسته.

 

سکانسی از فیلم جنگجوی صلح طلب

 

کنجکاوی درون، اصل موضوع این سکانس است . چیزی که روز و شب نمی شناسد . به همین دلیل است که دن حتی نیمه شب ها به دنبال کشف چگونگی حرکت پیرمرد است البته به دنبال جوابش در اصول فیزیک می گردد در ماورافیزیک.

تفاوت بین دانش و خرد زیباترین تعریفی بود که آورده شد . دانش یعنی بداند و خرد یعنی انجام دهد .در واقع اشاره ای می کند به اینکه دانش چیستی را می گوید اما خرد چگونگی را می گوید.

علت موفقیت سرخپوستان" آموزش می دیدند و تمرین می کردند"  تا از چیستی به چگونگی برسند اما عده ای مثل دن بیشتر از دانستن تفکر می کنند یعنی تمرین و عمل کمتر .

و اما بخش پایانی سکانس با چند سوال ساده دن را در برابر پرسشی که درونش ترس ایجاد می کند قرار می دهد . همه ما در زندگی مان فقط دوست داریم با سوالاتی که پاسخش را می دانیم مواجه شویم و سوالاتی که آرامش ذهنی مان و یا مسیر آرام حرکتمان را تغییر دهد موجب دگرگونی ما می شود .همان اتفاقی که برای دن افتاد .

خدمت به دیگران سبب موفقیت درون است. او در اولین گام در تصور عادی مردم از دانایی تردید ایجاد می کند و می گوید: خرد با دانش فرق می کنه!

 

سکانسی از فیلم جنگجوی صلح طلب

 

دعوت به درون

کم هستند اساتیدی که به جای یاد دادن، دعوت به یاد گرفتن کنند. تفاوت آموزگاران بزرگ با معلمان مکتبی و مکتبخانه ای، در همین است.

معلمان عادت دارند که دنیای خودشان را بر سر شاگرد خراب کنند و از دنیای درون شاگرد غافل می مانند حال آنکه بزرگان در کسوت آموزش، بیش از آنکه بر دانش تکیه کنند بر بینش تأکید می کنند و از همین جهت است که با یک نگاه نقاط ضعف شاگرد را در می یابند و با یک اشاره دریچه جدیدی از آگاهی را به روی شاگرد می گشایند.

پیرخردمند محل کار خودرا یک ایستگاه خدماتی می داند و می گویدخدمت به دیگران سبب موفقیت درون است.

  او درخانه کفش هایش را به رسم قدیم ژاپنی ها در می آورد

پیر داناجلوی سرعت دن را می گیرد و هنگام غذا خوردن می گوید:آرام (غذا) بخور اینجوری مزه اش را می فهمی .! 

من تمرین همه چیز می کنم ولی تو تمرین یک چیز .

 همه می خواهند به تو بگویند چه کار نکنی و چه کار بکنی . 

در دنیای درون ، دنبال جواب هایت باش .

 مردم اکثراً از چیزهای درونشان می ترسند . شب می ترسند چون به نظرشان همه چیز پوچ می آید .

از مهمترین اصولی که در فیلم بازگویی می شود اصل باخود بودن است: مردم از چیزای درونشون می ترسن در حالیکه اون تنها جاییه که به جواب سوالاشون می رسن. اساساً پیر دانا  درجواب این سؤال که این چیزها رو ازکجا یاد گرفتی می گوید: از تجربه زندگی خودم یاد گرفتم. 

 

هیچکس نمی خواد تو توی خودت به جواب برسی بلکه می خوان جوابهای اونها رو باور کنی.

photo_2022-11-08_11-36-08

 

قصه افرادی که به جای اینکه نود سال رو زندگی کنند ، یکسال را نود بار تکرار می کنند این یعنی همان " ممکنه هنوز خواب باشی " که پیرمرد به دن گفت . 

احترام به کاری که انجام می دهی .بسیاری از ما عادت داریم به خودمان و کارهایمان ابزاری نگاه کنیم به همین دلیل هرگز نمی توانیم بزرگ بیاندیشیم و رسیدن و یا حتی نرسیدن به بعضی خواسته هایمان ما را نابود می کند . چه زیبا اشاره می کند که کار ما " خدمت به دیگران " است

در زندگی تمرین کردن در مورد همه چیز خیلی مهم است حتی همان تمرین در آرام خوردن خوراک برای درک مزه آن و یا استفاده از زیبایی های مسیر هنگام رفتن به سفر

تمرین پیرمرد نشان از اهمیت تمرین های استقامتی در زندگی است این موضوع نه تنها در تربیت جسم بلکه در تربیت روح نیز به همین اندازه مهم است.

دنیای درون چون انسان را تنها در خود جای میدهد و هر نتیجه ای از آن حاصل شود مستقیما به فرد برمیگردد و کسی نیست تا تاوان نتیجه را با وی تقسیم کنی ، وهم انگیز است به همین دلیل بسیاری از ما به سراغ دنیای بیرون می رویم و باور کردن جواب های دیگران.

بی شک اگر قرار است فراتر از دیگران کاری را انجام دهی باید جسم و روح با هم تقویت شود مگر می شود تمرین استقامتی به تن داد اما روح به باور آن نرسیده باشد.

 

 

مردم از چیزای درونشون می ترسن در حالیکه اونجا تنها جائیه که به جواب سوالاشون می رسن. 

qtao50o9co12

 

سکانسی از فیلم جنگجوی صلح طلب

 

یکی از معضلات زندگی در عصر ارتباطات، غرق شدن ذهن انسان معاصر در اقیانوسی از اطلاعات است. اطلاعات که سطح پایین تر از دانش است، اگر تبدیل به دانش نشود یا بی فایده است یا مضر.

نمی شود انکار کرد که رسانه های غیررسمی درحال کنترل سبک زندگی انسان ها هستند و در این میان که سبک های مختلف دچار تزاحم می شوند، شاهد فوران جریان های اطلاعات هدفمندیم که مستقیم ناخودآگاه ما را نشانه رفته اند. یکی از علل تناقضات ناخودآگاه ما، مواجهه خصومت بار جریان های اطلاعات است که اصحاب هر سبکی ارائه می دهند و نتیجه آن غرق شدن ذهن ما در انبوهی از اطلاعات بی مصرف است.

به راستی دانستن این همه موضوعات بی ربط به چه درد ما می خورد؟ تماشای همه روزه اخبار و حوادث پیرامون دنیا و دانستن آخرین اطلاعات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی به چه درد ما می خورد؟ مگر ما به چند گوشه دنیا دسترسی داریم و مگر عمرمان را از سر راه آورده ایم که اینچنین ارزان هدرش می دهیم؟

انسان های امروز در تعیین و تأکید بر سبک زندگی خودآنچنان تسلیم جریانات اطلاعات ساز شده اند که حتی حاضر نیستند لحظه ای به این توهم اختیار شک کنند.

تردیدی نیست که اگر کسی بتواند ذهن خود را از انبوه اطلاعات بی مصرف تهی کند، جوری دیگری زندگی می کند.

چیزهایی که لازم نیست بدونی و به دردت نمی خوره را از توی ذهنت بریز دور - آشغالا چیزای اند که فکرت را از چیزهایی که اهمیت دارن دور می کنن- پس آشغالا رو بریز دور.

peaceful-warrior-1-مبارز-صلح-جو-1024x427

 

و باز هم رو به رو شدن با واقعیت ها.

گاهی باور تغییر واقعیت انرژی موقتی به انسان می دهد به گونه ای که با توجیه دلایل مصنوعی خودمان را گول می زنیم.

اینکه حوادث اطراف چقدر در شرایط ما اثرگذار است ، چیز عجیبی نیست اما اینکه شخصیت ما به گونه ای شکل گرفته باشد که زواید را در خود جای دهد و آن را تحلیل کند اشتباه بزرگی است.

برای رسیدن به خرد کامل یعنی پی بردن به چگونگی ها باید زواید را از  فکرت خارج کنی.

از اصول دیگر «واکنش» است. در زندگی به جای کنش باید تقدیر را شناخت و درست واکنش نشان داد: تمام زندگی همینه- باید خرد کامل رو برای واکنش بدست بیاری در زمان و مکان مناسب.

 فقط عمل کن! در واقع این عمل همان عکس العمل است! نمی خواهد فکر کنی که چه کار کنی. فقط عمل کن.

من تمرین همه چیز می کنم ولی تو تمرین یک چیز .

مردم آن طوری که نیستند ، فکر می کنند که هستند . 

مغز انسان یک عضو واکنشی است . فکر ها شخصیت تو را بیان می کنند به طوری که توی چهره ات نمود پیدا می کنند . 

یک جاخالی خوب می تواند مفید واقع بشود . 

باید خرد کامل را برای واکنش مناسب (زمان و مکان) بدست بیاروی . 

چیزهایی که لازم نیست از مغزت بیرون کن . 

مغزت باز هم دارد پر می شود و اتفاقاتی را که دارند رخ می دهند از دست می دهد .

 امکان ندارد که اتفاقی نیافتد . آشغال های مغزت را بیرون بریز .

 

سکانسی از فیلم جنگجوی صلح طلب

 

ذهن ما در پردازش اطلاعات یا طبق مسیرهای عادت یافته عمل می کند یا مطابق الگویی که خود اطلاعات وارده به صورت نامحسوس القا می کنند. بنابراین خروجی پردازش ذهن ما از قبل مشخص و برای جریان های اطلاعات ساز قابل پیش بینی هستند و نتیجه آن خواهد شد که عملاً در ذهن ما پردازشی صورت نگرفته و ما فقط جریان اطلاعات را از ذهن خود عبور داده ایم بی آنکه حتی در مورد خطاهای ناشی از تحلیل اشتباه اطلاعات محیطی چیزی شنیده باشیم و بی آنکه در مورد روش های تفکر آگاه باشیم.

اما چنانچه ما بتوانیم با افزایش ضریب هوشیاری خود، اطلاعات را به درستی طبقه بندی و ارزش گذاری کنیم، آنگاه می توانیم ذهن خود را رفته رفته با پردازش هوشمند اطلاعات آشنا کنیم به این صورت که به تفکر و ذهن خود مسلط باشیم و بتوانیم با تحلیل های عمیق ، ضریب خطای تفکر خود را کاهش دهیم.

استفاده از آب اینبار نه به عنوان روشنایی بلکه به عنوان پاک کننده نکته مهم این سکانس می باشد.برای پاک کردن ذهن از رویدادهای زودگذر و موقت ،  غیرمهم زاید.

گاهی ذهن انقدر با این زواید سرگرم می شود که اصل موضوع را فراموش می کند و به همین دلیل بسیاری از کارهایی را که می تواند انجام دهد از دست میدهد.

یکی از اصول اساسی مدیریت بر خویشتن اینه که ذهن را به خوبی مدیریت کنی و از زواید پاکش کنی تا بتونی به موارد بزرگتر فکر کنی.

استاد خردمند به دن می گوید: مغزت پرشده و اتفاق هایی رو که داره میفته از دست میده. در یک صحنه زیبای فیلم پیر با دستانش دان را د ر پارک شهر لمس می کند و او گویا که به آرامشی می رسد و دراین حال متوجه کوچکترین حرکات مردم اطراف و رهگذران ، که به طریق اسلوموشن است، می شود. 

اومی گوید: هیچ لحظه ای عادی نیست و به نظر من اصل « تکراری نبودن لحظات» برای این است که همیشه «درلحظه» باشیم. این حالت خالی کردن مغز و درک زمان حال است که در فیلم به آن اشاراتی دیگر هست: گذشته و آینده را دور بریز.

آشنایی ورزشکار فیلم با این پیرمرد دانا شروع پیشرفت و موفقیت است.

چیزهایی که لازم نیست از مغزت بیرون کن . 

مغزت باز هم دارد پر می شود و اتفاقاتی را که دارند رخ می دهند از دست می دهد .

 امکان ندارد که اتفاقی نیافتد . آشغال های مغزت را بیرون بریز .

 وقتی بتوانی اینجا والآن باشی ، کارهایی می توانی بکنی که حیران می شوی .

 

سکانسی از فیلم جنگجوی صلح طلب

 

هنوز تو گذشته ای و غرور داری .توی زمان حال نیستی وزندگی نمی کنی ،اینجوری هیچی یاد نمیگیری منو نا امید کردی.

 گاهی لازم است قبل از اینکه عاقل بشی عقلت رو از دست بدهی .

هنر قدرت برقراری ارتباط غیر کلامی با دیگران بخش شاخص این سکانس می باشد.

وقتی بدون ردو بدل شدن کلامی ، ذهن مخاطب را می خوانی یعنی شروع پاکسازی ذهنی

و در بخش دیگر اشاره می کند به قدرت جسم در کنار ذهن پاک شده و آماده.

اما یادمان باشد ذهن پاک به خاطر اثبات خودش به محیط بیرون کاری را انجام نمی دهد بلکه به دنبال تثبیت خود در دنیای درون می باشد.

یکی از مهم ترین علل شکست، تکیه بر موفقیت های گذشته است.

موفقیت های گذشته نه تنها ایجاد غرور می کند بلکه به نوعی استاندارد سازی منجر می شود و به صرف اینکه در گذشته این روش ها مؤثر بوده، آن را برای آینده هم تجویز می کند حال آنکه ممکن است هر لحظه شرایط دچار چنان تغییری شود که دیگر روش های قبل منقضی شده باشد اما در اثر غرور ناشی از گذشته همچنان به کار گرفته می شود.

 

می‌شود جنگید اما درصلح.

photo_2022-11-08_14-41-24

 

سکانسی از فیلم جنگجوی صلح طلب

 

دان میلمن ژیمناستیک‌کاری است که همه چیز برای یک زندگی شاد را دارد: جوایز، هم‌تیمی‌ها، دختران و مهمانی‌های دیوانه‌وار. 

حال با مرد فوق‌العاده‌ای به نام سقراط ملاقات کرده که دنیای تازه‌ای از استعداد‌های پنهان انسانی را به روی او باز می‌کند. حال دان باید تغییر کند و زندگی جدیدی را شروع کند.

نکته که در این سکانس به چشم می خورد اشاره به تفاوت تعلیم دانش گرا و تعلیم بینش گراست.

در تعلیم دانش گرا، معلم صرفاً موضوع محدود و مشخصی را آموزش داده و کاملاً تخصصی به ارائه مطلب می پردازد اما در تعلیم بینش گرا معلم سعی می کند بسیار گسترده تر و تا حدودی پویاتر به مسئله بپردازدو بدیهی است که آموزش گیرنده باید بسیار صبورتر و مطیع تر باشد چرا که آموزش دهنده از بینش والاتری برخوردار است و به دانش صرف اکتفا نمی کند.

یکی از دلایلی که همه انسان ها در برابر تغییر سخت هستند اینه که تغییر انرژی زیادی رو از انسان می گیره و به جای اون دنیایی سوال بی جواب رو که نه کسی و نه چیزی پاسخگویش نیست باقی می گذارد.

فرار دن به حالت اولیه به دلیل مقاومت او در برابر تغییر است که برایش واضح نیست . او نمی داند قدرت تطابق جسم و ذهن و حرکت در زمان ، موفقیت است یا رسیدن به هدف کوتاه مدت قهرمانی و تشویق های زمان حال مربی.

جنگجوی صلح جو کتاب وفیلمی بر گرفته از تجربه واقعی یک ژیمناست جوان است که در اوج شهرت و افتخار و توانایی با استادی خردمند مواجه میشود که در پمپ بنزینی کار می کند. در آغاز به خاطر غرور جوانی و پیش داوری فکر میکند یک استاد نمی تواند در چنین مکانی باشد ولذا آموزه های خود را نیمه کاره رها می کند.

 

سکانسی از فیلم جنگجوی صلح طلب

 

درنیمه فیلم تصادف سختی رخ می دهد. این سکانس می تواند نشانگر حوادث غیرمترقبه ای باشد که وقتی با شتاب به سمت هدف می روی و محیط اطراف را نادیده میگیری می تواند تو را دچار مشکل وزمین گیر کند.

نکته ای که پیرمردخردمند اوایل فیلم به آن اشاره کرد اینجا نمود پیدا کرد اینکه باید سناریوهای مختلف از برنامه ها الگوریتم ویا نقشه ذهنی خودداشته باشی که اگر سناریو سخت روی داد تصور نکنی همه درها به روی تو بسته شده است.

در تمرین های پیرخردمند اشاره به تطابق جسم و ذهن وجود دارد یعنی جایی که جسم قدرت ظاهری خودش را از دست می دهد و روح تلاش بیشتری می کند تا در مسیر موفقیت نقش داشته باشد.

 

سکانسی از فیلم جنگجوی صلح طلب

 

نمایش دارحلقه های ابتدای این سکانس همان نور امیدی است که دوباره دن را تشویق می کند که شروع کند.

این امید همان جایی است که ذهن قرار است همراهی بیشتری با جسم انجام دهد تا عیبش را بپوشاند و قدرت ذهن به نمایش درآید.

نمایش عصبانیت دن از ناتوانی جسمی اش نیست بلکه از ناامیدی او ناشی شده است که تصور می کند نمی تواند به رویاهایش برسد.

دن در رویاهاش با ناخودآگاهش ( خود منفی اش ) رو به رو می شود و اینکه به خودش اثبات می کند جسم معیوبش هنوز هم برایش ارزشمند است و می تواند با آن به رویاهای دیگری رسید.

ناامید شدن اشکال نیست اما ناامید ماندن چرا.

ناکامی و شکست همچون مأموران راهنمایی و رانندگی هر از گاهی سراغ همه می آیند. اما قرار نیست تا ابد با ما بمانند و اگر بمانند یعنی یک جای کار ما اشتباه است پس به جای فرار بهتر است بفهمیم ایراد کجاست و برای فهمیدنش باید به خودمان رجوع کنیم.

ما گاهی چنان سرگرم نقد دیگرانیم که ایرادات خودمان را فراموش می کنیم. حال آنکه بهترین راهنما برای ما درون خود ماست. هر چه بیشتر بر خود تمرکز کنیم می توانیم نقاط کور بیشتری را پیدا کنیم و با مرتفع نمودن آنها می شود از خود انتظار عملکرد بهتری داشت.

 

سکانسی از فیلم جنگجوی صلح طلب

 

دن بعد از حادثه تصادف که او را زمینگیر میکند ناگزیر می شود که به اهداف و زندگی خود عمیقا نگاه کند و در نهایت دوباره به پیش استادش، سقراط، باز می گردد و خودشناسی و خودسازی را از سر میگیرد.

نمایش ماشینی که در حال تعمیر بود و استارت میخورد شبیه سازی زندگی دن بود که می بایست تغییراتی در او شکل گیرد تا دوباره زندگیش شکل گیرد

شروع تغییرات همان آموزش بینش گرا بود که پیرمرد با طرح " گفتگوی " حرف بزن دن " آغاز کرد.

هر آنچه دن با کلمات منفی مطرح کرد مورد قبول واقع نشد اما پافشاری دن در فکر کردن موجب شد که با طلوع خورشید جملات زیبایی هم در ذهن دن شکل گرفت اینکه از نگرش مثبت به موضوعات اطراف نگاه کرد و رسید به این جمله " امکان نداره اتفاقی نیفتد"

از دیدگاه فیلم ساز، راز موفقیت در فهم این نکته نهفته است که هیچ لحظه ای عادی نیست و بر اساس قوانین فیزیک ، لحظه ای که در آن رخدادی نباشد هنوز به وجود نیامده است. 

هر لحظه در جایگاه خود منحصر به فرد و یگانه محسوب می شود. 

رها کردن کارآموز به حال خود، ما را به یاد روش های تربیتی افلاطون می اندازد که معتقد بود پس از آموزش های سخت باید نوابغ را ناگهان در دل جامعه رها کرد تا خودساخته شوند در اینجا نیز استاد شاگردش را رها می کند تا خودش پاسخی بیابد و هیچ پاسخی را از وی قبول نمی کند بجز عشق.

و شروعی مجدد استارت خورد...

 

سکانسی از فیلم جنگجوی صلح طلب

 

این سکانس نشان داد برای به دست آوردن باید از دست داد باید از دلبستگی ها گذشت باید به نداشتن ها تن داد

مثل یک ورزشکار هنگام پریدن چند گام به عقب می رود تا طول بیشتری را بپرد پس پیرمرد این را به دن آموخت اگر ما هم به دنبال تغییر درون هستیم بهتره از آنچه بیش از هر چیزی دوست داریم را رها کنیم تا بتوانیم بیشتر به دست آوریم

 هدف این سکانس این بود که جسم و فیزیک و هرآنچه قابل لمس است ما را به اهداف در حد خود سوق می دهد اما برای به ثمر رسیدن رویاها باید از چیزهای کوچک گذشت.

 

سکانسی از فیلم جنگجوی صلح طلب

 

وقتی بتوانی اینجا والآن باشی ، کارهایی می توانی بکنی که حیران می شوی .

جنگجو بودن به معنی کامل بودن و آسیب ناپذیری یا موفق بودن نیست بلکه به معنای کاملا آسیب پذیر بودن است- 

 وقتی یاد بگیری که روی کارت تمرکز داشته باشی یک جنگجو می شوی .

 تنها چیزی که تو داری "الآن" است . 

تمام ترس ها را دور بریز . یک جنگجو هدفش را فراموش نمی کند . جنگجو بودن به معنی کامل بودن یا پیروز بودن نیست . جنگجو عمل می کنه احمق ! . فقط عمل کن . 

کافی است که آشغال های ذهنت را بیرون بریزی ، چیزهایی که مدام به تو می گویند " نمی توانی " . فقط به حرکتی که می خواهی انجام بدهی فکر کن ، به " الآن " فکر کن.

بخش جذاب این فیلم نمایش موفقیت دن با محل قرارگیری او در هنگام دویدن و تمرین در جنگل نشان داده شد . این همان خودارزیابی است که بارها در برنامه های مدیریت بر خود به آن اشاره شده است.

اشاره به ظاهربینی و خطای برداشت ظاهری که همه ما در طول روز انجام میدهیم یکی از شاخص های این سکانس بود.

ضرب المثل شفاف آن : همیشه مرغ همسایه غازه اگرچه این ضرب المثل نشان از بیش از حد دیدن موضوع است اما کم دیدن در بسیاری مواقع نقش همان زیاد دیدن رو داره

و درنهایت اشاره به اینکه یک جمله منفی که در باور هر فرد بگنجد 17 بار بیشتر از جملات منفی هست که از اطرافیان می شنود. 

و دن در آخرین لحظه تلاش کرد خودش را در مقابل جملات منفی اطرافیان نگه دارد.

هیچ شروع دوباره ای ضامن پیروزی نیست.

تلاش های بسیاری باید انجام شود و دقت زیادی صرف شود و هوش و استعداد فراوانی باید پشتوانه این تلاش ها باشد تا با کمی خوش شانسی، نتیجه مطلوب حاصل شود.

با این وجود موفقیت همیشه ارزش تلاش کردن را دارد حتی اگر از شانس ناچیزی برخوردار باشید.

 

زندگی سراسر انتخاب است تو انتخاب می کنی که قربانی باشی یا چیز دیگه.

اتفاقی که در زندگی برایت می افتد بخشی از آموزشی است که برای رشد و تکامل تو در نظر گرفته شده.

peaceful-warrior-2-مبارز-صلح-جو

 

سکانسی از فیلم جنگجوی صلح طلب

 

گاه در زمان رسیدن به هدف متوجه می شویم که ارزشش را نداشت. متوجه می شویم که انتظار دیگری داشتیم و میان تصور ما و حقیقت، اختلاف معنی داری وجود دارد.

اهداف به خودی خود عموماً پوچ و بی معنی هستند و صرفاً به واسطه آنچه که در مسیر تحقق برای ما می آفرینند، جذاب می شوند.

پس منطقی به نظر می رسد که از تلاش برای رسیدن به هدف، بیش از تحقق هدف لذت ببریم.

این سکانس خلاصه می شود در تغییر نگرش . اگر به دنبال مدیریت درون هستیم راهی به جز پذیرفتن قوانین زندگی و مهم تر از همه آنها تغییر نیستیم.

اینکه ما خود را تسلیم نیازهای اولیه ( سلسله مراتب ) مازلو کنیم شبیه به این است که کنترل زندگی را از دست دادیم .

مازلو رده اولیه نیازها را مسکن ، خوراک و پوشاک می داند و رده آخر را خودشکوفایی.

پس وقتی مسیر مهم تر از مقصد می شود که ما ذهن رو از مادیات محض خارج کنیم.

 

اگر به چیزی که می خواهی نرسی رنج می کشی و اگر هم برسی باز هم رنج می بری . چون نمی تونی اونو برای همیشه نگهش داری.

Film-Peaceful-Warrior-2006

 

یکی از سکانس های فوق العاده ای که بین پیرمرد و دن رد و بدل می شود، جایی است بالای کوه.

زندگی سه بخش دارد: معما، شوخی، تغییر

زندگی معماست، برای حل کردنش وقت و زندگی خودت را هـدر نـده

شوخی از بهترین لذت ها ماست، آن را هرگز فراموش نکن. مخصوصا شوخی با خودت.

تغییر، یادت باشد که همه چیز تغییر می کند و هیچ چیزی ثابت نخواهد ماند.

و در ادامه با نشان دادن «سنگ» به عنوان ِ مقصـد ِ اصلی سفر، حرص جوان را درمی آورد، پیرمرد می گوید که خودم هم نمی دانستم که دستآورد این سفر چیست! و بعد راهی می شود و آنگاه، سفـر و لذت خود ِ سفـر به عنوان هدف معرفی می شود نه مقصد و نه دستآوردها.

اگر از مسیر هدف لذت نبری ضرر کردی. چون نه از مسیر لذت بردی نه مقصد لذتی دارد!

 

خود سفر هست که باعث خوشحالیمون میشه نه مقصد.

photo_2022-11-08_15-20-24

 

سکانس پایانی جنگجوی صلح طلب

 

ما برای فاصله گرفتن از زمان حال باید توجیه مناسبی داشته باشیم. باید بدانیم که دقیقاً چرا به خاطرات گذشته فکر می کنیم و یا به چه علت است که ذهنمان را معطوف آینده کرده ایم. 

فاصله گرفتن از زمان حال برای ما هزینه دارد پس بهتر است که برای پرداخت این هزینه، چیزهای به درد بخوری به دست بیاوریم نه اینکه با مرور خاطرات تلخ و شیرین گذشته یا با رویا پردازی و استرس زایی برای آینده، فقط به دنبال بهانه ای برار فرار از حال از الان و از موقعیتی که در آنیم باشیم.

زندگی بسیاری از ما شبیه یکدیگر است اگر به نتیجه نمی رسد، ما برای حرف دیگران برای نیازهایمان مبارزه می کنیم و به همین دلیل در بسیاری وقت ها "اکنون " را هم از دست می دهیم.

افکار دوست دن دقیقا گذشته خودش رو پیش رویش آورد. 

همه زندگی این قانون را دارد 

از گذشته درس بگیر و رهایش کن 

برای آینده برنامه ریزی کن 

اما در ظرف اکنون عمل کن و زندگی کن

هرگز شنبه ها و فرداها برای شروع نیامده اند پس اگر قصد تغییر داری از هم اکنون شروع کن.

 

قبل از شروع مسابقه انتخابی دن میلمن خطاب به دوستش:

این راز نیست تامی فقط لازمه اون مزخرفاتی که اون بالاتوسرت هست رو بریزی بیرون چیزایی که بهت میگن تو تواناییش رو نداری.وقتی رفتی اون بالا فقط به حرکتی که انجام میدی فکر کن نه به مدال طلا. به چیزی که پدرت درباره ات فکر میکنه ونه نه هیچ چیز دیگه فقط به همون لحظه از زمان.

 

تمرکز برمعماری ذهن ، اهمیت به فلسفه وجودی ، جسارت در شکستن پارادایم های منسوخ شده و عبوراز  باورهای کلیشه ای در راستای حضوری متمایز در جهت خلق ارزش و ارزش افزوده برای جامعه و همنوعان ، هر فردی را به انسانی متفاوت ، موفق و برجسته تبدیل خواهد کرد.

حال  انسان هایی که  درای تفکری استراتژیک هستند،  با اهمیت به مقوله  مهندسی ذهن ، قدرت تحلیل بهینه شرایط موجود وبرنامه ریزی هدفمند، به اهداف خود نائل خواهند شد.

و این مهم میسر نخواهد شد 

مگر با 

1- تقویت ذهن هوشیار

2- مدیریت ارتباطات فردی و اجتماعی

3- تامل در خویشتن 

4-  پاک نمودن ذهن از افکار پوچ و مخرب 

5-  دارا بودن روحیه انتقاد پذیری 

 

دان میلمن ، ورزشکار نویسنده ای آلمانی  با اغراقی شیرین و جذاب ،براحتی خواننده یا تماشگر اثر مورد نظرش را با خود همراه می کند.

خصلت اهمیت به فلسفه وجودی در نزد نژاد ژرمن موجب بوجود آمدن مکاتب فلسفی والبته  فیلسوفان متعددی شده که در فرصتی مناسب در این مورد صحبت خواهیم کرد.

جنگجوی صلح طلب

فیلمی با کارگردانی ویکتور سالوا که  نامش برای سینماروهای حرفه ای ، تداعی کننده  ژانر ترسناک است و شاید انتخاب وی برای کارگردانی  فیلمی با تم  روانشناسی ، چندان  منطقی بنظر نرسد.

بهرحال سالوا با پرهیز از داستان گویی و عدم بهره مندی از خلاقیت های تصویری والبته  خلا در به نمایش گذاشتن ترشحات ذهنی میلمن ، و اقتباسی پراکنده  از اثر اصلی  تا حدود زیادی ناتوان بوده است.

مسلما" برای بسیاری از افرادی که علت اصلی پیشرفت های بشریت را تمرکز بر فلسفه  وجودی انسان و خود آگاهی از پتانسیل های ذاتی در راستای تمرکز بر تفکری استراتژیک وبرنامه ریزی هدفمندانه درمحدود کردن عدم قطعیت ها و کسب جایگاهی ویژه قلمداد می کنند،

برجسته کردن فردی غیر ملموس و غیر واقعی  که با اغراقی غیر منطقی در فیلمنامه  ،  قصد آموزش فردی دیگر در راه رسیدن به کمال انسانی را دارد خیلی منطقی بنظر نرسد.

ظهور عجیب و ناپدید شدن پیرمرد داستان پارادوکسی تمام عیار در فیلمنامه است. استادی که شخصیت اصلی داستان را در سکانسی از روی پل به داخل رودخانه پرتاب می کند وکارگردان در سکانس های نهایی با حذف شخصیت استاد ،قصد سوق دادن ذهن مخاطب را به نیروی فکری میلمن دارد، خوب ساخته و پرداخته نشده است .

شلختگی و عجله در به نمایش گذاشتن تلفیق فرهنگ ها ( سکانسی که پیرمرد  به سبک شرقی ها بدون کفش وارد خانه می شود) با  فلسفه  و فرهنگ غربی برای تحت تاثیر قرار دادن شخصیت اصلی و البته مخاطبین ، خیلی جذاب به نظر نمی رسد.

بازی خوب نیک نولتی و تکیه بر بسیاری از مکتوبیات نویسنده در متن فیلم نامه و هراز گاهی دیالوگ های خوب ، فیلم جنگجوی صلح طلب را به فیلمی متوسط تبدیل کرده که میتواند تا ساعاتی ذهن بیینده را به خود مشغول کند ، اما تناقضات آشکار درفیلمنامه و زمان محدود و بی توجهی نویسنده و کارگردان در شخصیت پردازی مناسب از جذابیت های فیلم مورد نظر کاسته است.

بهرحال تماشای این فیلم باعث خواهد شد تا مخاطبین ریزبین، با تامل، کتاب میلمن رو مطالعه کنند و البته از دیدن این اثر نیز تا حدودی لذت ببرند.

 

کسانی که دوست داشتنشان سخت است، به عشق بیشتری نیازمندند.

photo_2022-11-08_15-23-13

 

منبع: کانال تلگرامی کافه هنر

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها