{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

نقد، تحلیل و بررسی فیلم" لئون" لوک بسون

نقد، تحلیل و بررسی فیلم" لئون"  لوک بسون
کدخبر : 16355

لئون حرفه‌ای یا لئون (به فرانسوی: Léon) (که همچنین با عنوان حرفه‌ای یا لئون: حرفه‌ای نیز شناخته می‌شود) فیلمی مهیج فرانسوی و با زبان انگلیسی به نویسندگی و کارگردانی لوک بسون محصول سال ۱۹۹۴ شرکت آمریکایی کلمبیا پیکچرز است. این فیلم در تاریخ ۱۸ نوامبر ۱۹۹۴ در آمریکا و با نام حرفه‌ای (به انگلیسی: The Professional) به روی پرده رفت. این فیلم به عنوان بهترین فیلم ژان رنو نیز شناخته می‌شود.

یه گزارش هنر ام‌روز، لئون حرفه ای اثرمانگار لوک بسون

همه این فیلم را تحت عنوان یک عاشقانه اکشن می شناسند فیلمی که در میان تمام عاشقانه های تاریخ سینما جایگاه رفیعی دارد و از طرفی صحنه های درگیری مسلحانه و اکشن فیلم را هم جزو بهترین ها در نوع خودش می دانند از این گذشته بازی درخشان ژان رنو در کنار هنرنمایی باورنکردنی ناتالی پورتمن باعث شد که بیشتر مخاطبان با سایر مفاهیم موجود در لایه های پنهان فیلم، درگیر نشوند که البته با توجه به جذابیت بی پایان فیلم جز این هم انتظار نمی رفت.

 

تریلر فیلم لئون حرفه ای

 

نگاه متفاوت فیلم به موضوع فساد اداری و سازمانی یکی از جالب ترین نکات کلیدی در این شاهکار سینمای دهه نود میلادی است.

موضوع ابتدا از وجود فسادی پنهان در یک خانواده شروع می شود صحنه هایی از یک خانواده لجام گسیخته و بی نظم و نمایش پدر قاچاقچی و بلافاصله قتل و عام. 

از این جا به بعد فضای فیلم آنچنان احساسی هیجانی می شود که مخاطب دیگر مجالی برای تفکر در حوزه فساد نمی یابد.

 اینکه قهرمان داستان یک قاتل است و اینکه از کشتن دیگران کسب درآمد می کند باعث نمی شود که مخاطب نسبت به او حس بدی داشته باشد چرا که برای خودش راه و رسمی شرافتمندانه برگزیده است شعار همیشگی او در کارش یعنی " نه زن ها و نه بچه ها " به خوبی نشان دهنده شرافت کاری اوست اما در واقع یک قاتل به هر حال یک قاتل است و کارگردانی مانند لوک بسون برای توجیه یک قاتل نیاز به دلایل بیشتری دارد.

به نظر می رسد ژان رنو شخصیتی را ایفا می کند که نماینده مبارزان با فساد است او منزوی است درست مثل بسیاری از کسانی که در جهان دغدغه اصلاح دارند و بی سوادی او شاید استعاره از اینکه او بی اهمیت است . 

اما آنچه که باعث  می شود شخصیت لئون را یک مبارز علیه فساد بشناسیم زمانی است که او وارد مبارزه با یک باند مواد مخدر می شود و خیلی آرام متوجه می شویم که این باند مافیایی با پلیس همکاری نزدیکی دارد همچنین در چند صحنه از عملیاتی که لئون انجام می دهد، قربانیان او همگی فروشنده مواد مخدر هستند و در نهایت مرگ او نیز در مبارزه مشترک با پلیس و قاچاقچیان رخ می دهد.

رابطه عاشقانه او با یک کودک نشان از تأیید این نکته دارد که فقط افراد سالم می توانند مبارزین علیه فساد را همراهی کنند و درست به همین دلیل رابطه عاشقانه لئون و ماتیلدا به هرزگی کشیده نمی شود.

 از دیگر نشانه هایی که لئون را یک مبارز علیه فساد نشان می دهد، عدم تمایل او به نوشیدنی های الکلی است و نوشیدن شیر که سالم ترین نوشیدنی محسوب می شود، از جمله نمادهایی است که برای تأکید بر سلامت او ایجاد شده است.

 گلدان مورد علاقه لئون در این فیلم در واقع نماد امید و سلامتی است و درست در مقابل مواد مخدر قرار می گیرد که اینجا نماد فساد را دارد و آخر فیلم هم اگر چه شخص مبارز کشته می شود اما امید به اصلاح و رسیدن به جامعه ای سالم و عاری از فساد باقی می ماند که این امید با کاشته شدن گلدان توسط ماتیلدا به خوبی نمایش داده می شود تا مسیر فیلم خیلی آرام و زیبا از ناامیدی به سمت امید میل کرده باشد حال آنکه در ابتدای فیلم دیالگی تلخ بین لئون و ماتیلدا رد و بدل شد:

ماتیلدا: زندگی همیشه همین قدر سخت باقی می مونه؟!

لئون: آره تازه بزرگ تر که بشی سخت تر هم میشه.

 

تست بازیگری ناتالی پورتمن برای به دست آوردن نقش ماتیلدا در فیلم لئون وی با2000 نفر رقابت کرد تا به این نقش رسید. درحالیکه فقط 11سال سن داشت واولین تجربه بازیگری وی بود.

 

 صحنه هایی جالب از پشت صحنه "لئون : حرفه ای"

 

سکانس ابتدایی فیلم لئون حرفه ای​

 

در دنیای ما هیچ چیز مهم تر از حرفه ای بودن نیست.

فقط حرفه ای ها مبارزه می کنند فقط حرفه ای ها شانس موفقیت دارند و شاید روزی برسد که فقط حرفه ای ها شانس زنده ماندن داشته باشند.

در مبارزه با فساد نیز بر خلاف تصور عموم، تخصص مقدم بر تعهد است چرا که افراد غیر متخصص علی رغم برخورداری از بالاترین درجه تعهد، به خاطر ضعف تخصص نخواهند توانست حتی اگر اراده ای مستحکم داشته باشند.

در مدیریت های کلان هم یک متخصص علوم سازمانی و مدیریتی به مراتب نتایج بهتری از یک قاضی، سرهنگ و مهندس کسب می کند.

حرفه ای های سازمان هرگز با رسمیت عمومی در سازمان ها رابطه خوبی نداشته اند اما در رسمیت تخصصی، نه تنها قضیه بر عکس می شود بلکه حرفه ای ها معمولاً خود مرجعی برای استاندادرهای تخصصی محسوب می شوند.

فیلم با صحنه‌ای از بالای شهر نیویورک شروع می‌شود و داخل کافه و مرکز کار تونی می‌شود، تونی در حالی که سیگار می‌کشد در مورد کار با شخصی صحبت می‌کند که چهره‌اش چندان پیدا نیست، وی با یک عینک دودی در مقابل تونی نشسته است، کار را می‌پذیرد و لیوان شیر جلویش را سر می‌کشد.

 وی همان لئون "ژان رنو" آدمکشی حرفه‌ای و خطرناک است که خودش را بعداً «پاک کننده» معرفی می‌کند.

او در محله ایتالیای کوچک از شهر نیویورک زندگی می‌کند. کار سپرده شده را که تهدید و ترساندن یک قاچاقچی مواد مخدر است انجام می‌دهد.  

حکم ماموریت

قرار ملاقات میان طرفین یک معامله، در پوشش یک کافه صورت می گیرد. از پشت عینک آفتابی لئون و دود سیگاری که فضا را مه آلود ساخته شاهد دریافت حکم ماموریت هستیم. ماموریتی که به لئون داده می شود در مورد فردی است به نام جونز که لئون می بایست با شیوه خود وارد عمل شده و احتمالا حق او را کف دستش بگذارد.

لئون ( ژان رنو ) یک قاتل حرفه ای است. کار وی کشتن افرادی است که توسط واسطه اش تونی به وی معرفی می گردد. لئون عاری از هر گونه احساس و محبت و علاقه است،

 جونز با تمام محافظان خود در دام می افتد و ماموریت لئون با دقت هرچه تمام تر انجام می شود. لئون جدی و جسورانه و البته کاملا خونسرد عمل می کند و اینگونه است که با یک حرفه ای آشنا می شویم.

قد بلند است. پالتویی به بلندای قد بر تن دارد و کلاهی بر سر و البته عینک گردی بر چشم! زیاد صحبت نمی کند و نمی توان از نوع بیانش شخصیت مرموزش را کنکاش کرد. شیر نوشیدنی مورد علاقه اوست.

photo_2022-11-13_11-35-40

لئون حرفه ای اولین فیلم "ناتالی پورتمن" در سن 11 سالگی است که با آن به دنیای سینما وارد شد .

 

سکانس مربوط به اولین برخورد ماتیلدا و لئون.

 

حرفه ای ها در محیط کار خود زیاد وارد حاشیه نمی شوند اما همیشه هوشیارند آنها ریسک را می شناسند و آگاهانه با آن مواجه می شوند.

آنها نسبت به مفاسد سازمان یافته حساس هستند و دائم در حال رصد کردن این موضوع هستند که تغییرات پیرامونی چه اثری بر کار آنان خواهد داشت.

برای مبارزه با فساد در سطوح سازمانی و اجتماعی، باید حرفه ای و سالم بود.

نوشیدن شیر به جای مشروبات الکلی، حساسیت به حقوق زنان و کودکان، عدم هرزگی و ساده زیستی جزو رفتارهای نمادین کاراکتر لئون است که سلامت شخصیت این به ظاهر قاتل حرفه ای را القا می کند.

لئون مردی آدمکش است که به تنهایی زندگی می کند. وجه ی قهرمانانه ی او تنها در مأموریت هایش است که آشکار می شود و وقتی مأموریتش را بعنوان یک حرفه ای به پایان می رساند، زندگی اش را بعنوان یک فرد مطرود و جدا افتاده آغاز می کند. کسی که به تنهایی و به آرامی در گوشه ای از شهر در آپارتمانی کوچک زندگی می کند.

از همان اول که با لئون و ماتیلدا آشنا می شویم با هردویشان احساس همدردی می کنیم و یک جورهایی دلمان برایشان می سوزد. لئون با آن چهره سرد و بدون رفلکسش، نیمه شب، تنها درون مترو ایستاده و به دستگیره سقف آویزان شده که نوع ایستادنش پر از حرف های تنهاییست. نوع ایستادن لئون در مترو در نیمه شب و گرفتن دستگیره بخوبی احساس تنهایی و سردی روح او را منتقل می کند.

ماتیلدا در طبقه بالای خانه ای قدیمی پاهایش را از لب نرده ها آویزان کرده و تکان تکان می دهد و دود نامحسوس سیگاری روشن در کنارش حکایت از پاشیدگی خانواده اش و خودسری او می

 کند. 

لئون که به خاطر شغلش مجبور است مرتباً مکان زندگیش را تغییر دهد؛ در صحنه‌ای از پله‌ها بالا می‌آید که دختر بچه‌ای دوازده ساله، در راهروی پله‌ها نشسته و مشغول سیگار کشیدن است که ماتیلدا لاندو (ناتالی پورتمن) یکی از نقش‌های اصلی فیلم می‌باشد. لئون و ماتیلدا آشنایی مختصری با یکدیگر پیدا می‌کنند.

این دو نمای فوق کافیست برای اینکه به شخصیتهای منفعل لئون و ماتیلدا بخوبی نزذیک شویم و با آنها احساس همدردی کنیم.

لئون که شاید توجهش به سیگار ماتیلدا جلب شده است، به اختفای سیگار اشاره نموده و غضب پدر را به او خاطرنشان میسازد. خشم پدر و نوع کلام ماتیلدا در برابر کنجکاوی لئون پیرامون کبودی چشمش، علامت سوالی برای اوست. به راستی ماتیلدا، دختری با جثه کاملا کوچک و ظریف، چهره ای به غایت معصوم که هیچگونه ترسی نسبت به این مرد مرموز ندارد و مسیر بزرگ شدن را سریعتر از حد معمول طی می کند در پس نگاه آرامش چه رازی را پنهان می کند؟

در صحنه بعد شاهد درگیری لفظی یکی از مأموران دی.‌ ای. اِی با پدر ماتیلدا هستیم که به خاطر کسری در مواد مخدری است که توسط وی نگه داری می‌شده‌اند. مأمور که از کلنجار رفتن با او به نتیجه‌ای نمی‌رسد موضوع را به اطلاع رئیس خود می‌رساند. در اینجا با نورمن «استن» استنفیلد (گری اولدمن) یکی دیگر از نقش‌های اصلی فیلم آشنا می‌شویم. وی که از رؤسای دی.‌ای. اِی است، خود در کار قاچاق مواد و مصرف آن نقش دارد. به پدر ماتیلدا توصیه می‌کند که تا فردا ظهر مواد را تحویل دهد.

مردی که قد متوسطی دارد، موزیک گوش می کند، حس ششم قوی دارد و از دروغ بیزار است. استن تمام این خصوصیات را توسط مامورش به گوش پدر ماتیلدا می رساند. تهدید پدر ماتیلدا ابتدای داستان است.

استندسفیلد: پلیس فاسد اداره مبارزه با مواد مخدر(D.E.A) که در قاچاق مواد مخدر نیز دست دارد. از یک طرف با تونی ارتباط دارد و از طرفی با قاچاقچیان مواد نیز کار می کند(یکی از آنها پدر ماتیلدا است). پلیسی با رفتار دوگانه و حالات عصبی خاص. 

 

سکانسی از لئون حرفه ای

 

روزمرگی، تنهایی و ناامیدی

خیلی زیرپوستی می شود پی برد که دنیای ابتدای فیلم چقدر سرد و بی رحم است.

یکی از ویژگی های جوامع و سازمان های فساد زده همین است. به خاطر فرصت های اندک و تقاضای بی شمار و توزیع ناعادلانه فرصت ها، فضای حاکم بر جامعه و سازمان بسیار سرد و غمگین می شود اگرچه در ظاهر همه چیز عادیست و زندگی در مسیر خودش در جریان است، اما روزمرگی و تنهایی و ناامیدی را نمی شود انکار کرد.

 

_ماتیلدا: زندگی فقط وقتی بچه ای اینقدربده یا همیشه همینطوره؟

_لئون: همیشه همینطوره....! 

ad7e7845-fcc2-423e-8f20-ad1b46d7d14c

 

جبر خانواده نابسمان، ماتیلدای 12 ساله را به فرار از مدرسه و کشیدن سیگار ترغیب کرده.

 ماتیلدا در خانواده ای زندگی می کند که کسی به او اهمیت نمی دهد و او را درک نمی کند. پدر و مادری دارد که هیچ شباهتی با "پدر و مادر" ندارند و خواهری که از او متنفر است. او در این خانواده همانقدر تنهاست که لئون در آپارتمان خلوت و ساکتش. تنها برادر کوچکش است که زندگی را برایش قابل تحمل می کند. تقریباً همانکاری که گلدان لئون برای لئون انجام می دهد.

کانون خانواده تا حدی متزلزل است که از تلفن مدیر مدرسه متوجه می شویم ماتیلدا مدرسه را ترک نموده و در این مورد شکی هم به خانه نشینی او وارد نیست.

سیگار کشیدن غیر حرفه ای ماتیلدا و لخته خونی که به زیر بینی اش خشک شده حکایتی ناگفته از نوع زندگی اش به ما می دهد.

لئون یک قاتل حرفه ای است. کار وی کشتن افرادی است که توسط واسطه اش تونی به وی معرفی می گردد. لئون عاری از هر گونه احساس و محبت و علاقه است به غایت درجه سرد و بی روح است و تمام زندگی او در کار و گلدانی که عاشقانه از آن مراقبت میکند خلاصه شده است. او مثل همه انسان ها خاکستری رنگ و ترکیبی از خوبی و بدی ست و جبر روزگار او را به سمت بدی ها سوق داده است. اما در عین گرفتن جان دیگران به مراقبت از جان یک گل علاقه دارد که این گلدان را هر روز در زیر نور آفتاب قرار داده و برگهایش را با آب نوازش می کند. این تنها سرگرمی و دلبستگی اوست.

 آدمکش است اما عواطف کودکانه دارد. سینما می رود و با شعف بچگانه فیلم موزیکال تماشا می کند و وسواس عجیبی هم در اتو کردن لباس هایش و تمیز کردن برگ های گیاه مورد علاقه اش دارد. در کل برای گلدانش احترام خاصی قائل است؛ شاید چون به قول خودش بهترین دوستش همین گلدان بی زبان است: «بهترین دوستمه، همیشه شاده. هیچ سؤالی نمی کنه، مثل منه».

 

سکانسی از فیلم لئون حرفه ای، با بازی خاص و دیوانه وارِ گری اولدمن

 

عوامل اصلی فساد چه در سازمان های بزرگ و چه در سطح کلان اجتماع، افراد بسیار باهوشی هستند که در کار خود کاملاً حرفه ای محسوب می شوند به طور حتم نباید از اینگونه افراد توقع رحم و عطوفت داشت .

یکی از مهم ترین محصولات فساد را باید خشونت دانست. فساد کمیت و کیفیت خشونت را افزایش می دهد و عموماً در این خشونت ها بیشترین آسیب شامل بی گناهان می شود.

در این فیلم کاراکتر استنسفیلد نشانه های زیادی از رهبران فاسد را ارائه می دهد اعتیاد، بی رحمی، ذکاوت و لجاجت از عمده ترین نمادهای مربوطه محسوب می شوند.

راهبران فساد چه در جوامع و چه در سازمان ها، عموماً در کار خود بسیار حرفه ای هستند و کاراکتر استنسفیلد به زیبایی هر چه تمام تر این ویژگی را نمایش می دهد در واقع کاراکتر استنسفیلد از کاراکتر مقابل یعنی لئون هیچ چیز کم ندارد و درست به همان اندازه حرفه ای محسوب می شود.

 

استنسفیلد: من این لحظات آرامش قبل از طوفانو دوست دارم... منو یاد بتهوون میندازه...

photo_2022-11-13_12-14-15

 

همه چیز با دیوانگی نورمن آغاز میشود، مردی که هیچ شباهتی به مامور پلیس ندارد و بیشتر به خلافکارهای حرفه ای میخورد تا پلیس. چهره پریشان نورمن که همراه با عرق از سر و صورت او همراه است، خبر از اعتیاد او به ماده مخدر مشخصی میدهد که ذهن او را تحت کنترل خود در آورده و البته این ذهن اگرچه تحت کنترل مدنس یا دیوانگی قرار گرفته است ولی از هوش خود به بهترین شکل استفاده میکند.

کم کم ظهر فرا می رسد و زمان اجرای تهدید استن نزدیک است. ماتیلدا به طور معجزه آسایی روانه خرید می شود و ورود استن و دارودسته اش لحظات غمگینی را رقم می زند. نوع رفتاری که استن و همراهانش با خانواده ماتیلدا دارند باعث می شود که حتی فکرش را هم نکنیم که با ماموران مبارزه با مواد مخدر مواجه هستیم. مامورانی این چنین سنگدل که همچون قاتلان بالفطره یک خانواده را نابود می کنند. لحظات طوفانی و نابود کننده فرا می رسند و لئون از پشت چشمی در ظلم را با تمام وجود لمس می کند.

 پدر ماتیلدا از پس دادن مواد ها طفره رفته و یک جور هایی هم قصد پیچاندن استندسفیلد را دارد، استنسفیلد تمام افراد خانه ازجمله برادر چهارساله ماتیلدا را قتل عام می کند و مواد ها را نیز پیدا می کند.

 

سکانسی ماندگار یکی از بهترین سکانس های فیلم لئون حرفه ای/ پناه دادن لئون به ماتیلدا

 

به این جمله گری اولدمن توجه کنید: (( بهشون بگو ما داشتیم کارمون رو می کردیم))

این جمله آشنا نیست؟!!!!

تقریباً تمام مدیران فاسدی که به هر دلیل گیر افتاده اند همین جمله را به کار برده اند درست هم می گویند آنها واقعاً داشتند کارشان را درست انجام می دادند و هرگز فکر نمی کردند این منجلاب فسادی را اداره می کنند سرانجام خودشان را هم به لجن می کشد در فرایندهای آلوده به فسادهای کلان فقط عده معدودی گرانتی نجات دارند و باقی طعمه محسوب می شوند.

این سکانس یکی از پر بحث ترین سکانس های فیلم است به خصوص آنجا که ماتیلدا پشت در می ایستد و لئون مفهوم امید را در فیلم آغاز می کند. این یک وضعیت خاص محسوب می شود وضعیتی که در آن شاهد مواجهه یک مدیر حرفه ای با مفاهیم اخلاق حرفه ای هستیم.

از یک سو رفتار حرفه ای حکم به انجام کار درست می کند و از سوی دیگر انجام کار درست ممکن است تاوان سنگینی داشته باشد.

لئون می توانست در را باز نکند و اجازه دهد ماتیلدا نیز به سرنوشت سایر اعضای خانواده اش دچار شود به هر حال او یک قاتل است و مرگ یک دختر بچه بی گناه چیزی نیست که او را دچار بحران روحی کند لئون می توانست به همان زندگی سرد و بی روح خود ادامه دهد و با خودش بگوید من مسئول بد شانسی دیگران نیستم می توانست فقط منافع شخصی خودش را در نظر بگیرد و نهایت واکنشی که بروز می دهد این باشد که با جنازه ها عکس یادگاری بگیرد.

تفاوت کاراکتر لئون با سایر متخصصان و گروه های مرجع همین است.

موسیقی فوق العاده ای بر فیلم جریان دارد.

در همین حین ماتیلدا با پاکت های شیر وارد ساختمان می شود مشاهده اوضاع غیرعادی ساختمان و شیشه شکسته خبر از حادثه هولناکی می دهد با جنازه پدرش که دم درافتاده مواجه می شود و(چون دخترتیزی است)به راهش ادامه می دهدویک راست به طرف درب آپارتمان لئون می رود.

 جالب توجه است که پناهگاه یک آدم کش برای ماتیلدا از رویارویی با ماموران امن تر قلمداد می شود.

در این لحظه است که یکی از زیباترین و حسی ترین لحظه های تاریخ سینما شکل می گیرد.

photo_2022-11-13_12-20-01

 

لئون که از سروصدا های اخیر کنجکاو شده و ازچشمی درب آپارتمانش به راهرو نگاه می کند، متوجه میشود که راهی جز باز کردن درب به روی ماتیلدا ندارد ولی از آنجایی که او نمادی از انسانی خشک و بدون احساس است و سالهاست که در شرایطی خاص و در تنهایی زندگی کرده و فقط جان آدم هارا گرفه اکنون نمی داند که چگونه از جان آدم ها محافظت کند.

 "ژان رنو" این سکانس را زیبا بازی می کند و بخوبی این حال و هوا را با خاراندن گوشش و تعللش در باز کردن درب نشان می دهد. بلاخره درب باز می‌شود و لئون، ماتیلدا را از مرگ می رهاند در این لحظه است که چهره ماتیلدا غرق در نور می شود و این اولین گام گذاشتنش است به مرحله جدیدی از زندگی که لئون ناخواسته به او هدیه داده است.

بیننده در تمام ثانیه هایی که چشمان اشکبار ماتیلدا در پشت در اتاق لئون ملتمسانه اجازه ورود می خواهد از وضعیت پیش آمده متاثر می شود و آرامش دخترک پس از ورود، به ما هم سرایت میکند.

تعلل لئون در پذیرفتن ماتیلدا، شک در برهم زدن قانون زندگی اوست. قانونی که با ورود این دختر خواهد شکست. به نظر می رسد این مرد و تنهایی رابطه ای دیرینه دارند که اکنون ماتیلدا برای تغییر آن آمده است.

لئون قانون زندگی خویش را دارد و در این چهارچوب هر بیگانه ای دشمن محسوب می شود، حتی اگر این بیگانه دختربچه ای بی گناه باشد که پس از مرگ خانواده جایی هم برای ماندن ندارد. 

وقتی چشم استندسفیلد و همکارانش به قاب عکس روی طاقچه اتاق می افتد متوجه عدم حضور دختر کوچک خانواده می شوند و چون می خواهند شاهدی باقی نمانده باشد دربه در به دنبال ماتیلدا می گردند.

“لئون: قاتل حرفه ای” لئون حرفه است و در کار خود عالی است و برای بهترین بودن خود قوانینی مشخص را در نظر گرفته است که رسیدن به آن کار هرکسی نیست چرا که سبک و سیاق تفکری او جالب توجه است که خوابیدن با چشمان باز آن هم بر روی کاناپه امری عادی محسوب نمیشود اگرچه اینکار برای آماده باش بودن در موقعیت های مرگ آور است. جالب اینجاست که معنای حرفه ای اصلا به توانایی های لئون در بخش آدم کشی اشاره ندارد. اشاره عنوان فیلم به قوانین زندگی لئون است که سبب شده تا او حرفه ای شناخته شود اما همه چیز با اتفاقی خونبار بهم میخورد و دستخوش تغییر میشود. زندگی لئون و همچنین ماتیلدا، دختر کوچک همسایه لئون که از مشکلات بسیاری از جمله خانواده ای آشفته و زندگی متلاطم رنج میبرد و در تلاش است تا خود را از آنچه که به نظر میرسد، بزرگتر نشان دهد تا احساس قدرتمند بودن را در خود تقویت نماید. ماتیدا کودکی با نیازهای عاطفی شدید است که در این بخش به شدت آسیب دیده است.

در صحنه کشتار خانواده ماتیلدا لئون هیچ دخالتی برای نجات آنها نمی کند، با اینکه در تمام صحنه های فیلم به خوبی مشخص است که توانایی این کار را دارد.

پس چرا در را به روی ماتیلدا باز کرد؟ جواب سوال در ادامه فیلم داده شد، پاسخ همان گلدانی است که لئون از آن نگهداری می کند. این گلدان ناچیز بخشی از وجود انسانی لئون است که هنوز نمرده و آهنین نشده. لئون برای از دست ندادن این بخش گرم از وجود خود با وسواس تمام از آن محافظت می کند.

وقتی ماتیلدا زنگ در را زد، لئون در را به روی ماتیلدا باز نکرد، به روی بخش انسانی وجودش باز کرد که بعدها در هیئت محافظت از ماتیلدا به اوج رسید.

 

سکانسی از فیلم لئون حرفه ای

 

لئون به هیچ عنوان یک قاتل نیست.

تمام نشانه های یک مبارز را می شود در این کاراکتر دید نوشیدن شیر به جای مشروبات الکلی، عدم استعمال دخانیات، احترام به حقوق زنان و کودکان؛ در کنار ویژگی های شخصیتی همچون آرامش، مهربانی و سخاوت نشان از یک کاراکتر سالم دارد حتی وقتی ماتیلدا شغلش را سوال می کند او از واژه قاتل استفاده نمی کند چون او یک قاتل نیست.

 خیلی به ندرت پیش می آید که در یک سیستم فاسد، مدیری ظهور کند که شدیداً دغدغه پاکسازی داشته باشد و بی شک اگر چنین مدیری ظهور کند انگیزه ای جز عشق نخواهد داشت چرا که در افتادن با یک سیستم فاسد اصلاً کار عاقلانه ای نیست.

وقتی مرگ پشت سرت ایستاده بی گمان هر کس که در را برایت باز کرده باشد سزاوار عشق است و برای به دست آوردنش هر تلاشی قابل توجیه است. نماهای بسته از نگاه های لئون و ماتیلدا، گویای جابجایی زود هنگام شکار و شکارچیست و انکار لئون درست به دلیل انقلاب درون اوست. عشق، آزادی و عدالت در تمام تاریخ بلای جان حرفه ای های زیادی بوده است.

 

لئون: اگه نمیتونستی خانوادتو تحمل کنی پس چرا داری گریه میکنی؟

ماتیلدا: چون اونا برادرمو کشتن، مگه چی کار کرده بود؟؟ فقط چهار سالش بود.

هیچوقت گریه نمیکرد. فقط کنار من مینشست و منو بغل میکرد.

من براش بیشتر مادر بودم تا اون خوک کثیف

لئون: درباره خوکا اینجوری حرف نزن. از اکثر افراد بهترن.

photo_2022-11-13_12-24-20

 

لئون : درباره خوکا اینجوری حرف نزن اونا از اکثر آدما بهترند.

 

لئون از افراد خیرندیده تعجبی ندارد اگر خوک ها را بهتر از خیلی افراد می داند: «در مورد خوک ها بد صحبت نکن، اونا معمولاً بهتر از خیلی ها هستند!».

 عروسک بازی می کند و عروسکش هم خوک پارچه ای بامزه ای است که لئون خیلی خوب بلد است جایش حرف بزند و خُر خُر کند. به کارش وارد است و در آن «خیلی جدی». حرفه ای است نه مثل رئیس پلیس روانی شهر که به لطایف الحیل افراد را می کشد.

این دو نفر هر دو در ابتدای فیلم وضعیتی مشابه هم دارند: هر دو تنها هستند. ماتیلدا در خانواده ای زندگی می کند که کسی به او اهمیت نمی دهد و او را درک نمی کند. پدر و مادری دارد که هیچ شباهتی با "پدر و مادر" ندارند و خواهری که از او متنفر است. او در این خانواده همانقدر تنهاست که لئون در آپارتمان خلوت و ساکتش. تنها برادر کوچکش است که زندگی را برایش قابل تحمل می کند. تقریباً همانکاری که گلدان لئون برای لئون انجام می دهد.

این دو نفر که از زندگی شان راضی نیستند یک تفاوت عمده با هم دارند و آن این است که ماتیلدا، پس از قتل عام خانواده اش، یک زندگی متفاوت، زندگی با لئون را می پذیرد. ولی لئون که مدت هاست در تنهایی زندگی کرده و به این زندگی عادت کرده برایش سخت است که یک دختر بچه را به خانه اش راه دهد و همراه او زندگی کند. و حتی همان شب اول تصمیم می گیرد که به سبک آدمکش ها در حالی که ماتیلدا خواب است او را از زندگی اش حذف کند!

هرچند منصرف می شود و این انصرافش به او این فرصت را می دهد تا زندگی جدیدی را تجربه کند.

لئون کسی که نمی داند باید پتو را باز کرده و روی ماتیلدا بکشد و کسی که شب بخیر گفتن بلد نیست، کسی که در شب اول ورود ماتیلدا تصمیم به قتل وی می گیرد و حتی اسلحه را تا بالای سر ماتیلدا برده بود، ناگهان روحی تازه در وی دمیده می شود و دوباره عشق در زندگی وی معنا می یابد.

 

هنر مذاکره و مجاب نمودن لئون توسط ماتیلدا " مدیریت بحران "

 

در ابتدای هر مذاکره ای باید ابتدا طرف مقابل را شناخت و ظرفیت پذیرش را در وی ارزیابی کرد و سپس تاکتیک گفتگو را انتخاب کرد.

فرایندی که ماتیلدا به خوبی برای نجات جان خود انجام می دهد.

او به خوبی  مسئولیت پذیری لئون  را درک کرده و برای نجاتش روی همین موضوع تاکید می کند و گام به گام  مخالفت لئون را تبدیل به همراهی می کند.

تکنیک مذاکره وبه نوعی مدیریت بحران توسط ماتیلدا که توانست لئون را مجاب کند که به وی پناه دهد.

ماتیلدا با همان سن کم بانحوه مذاکره ومجاب کردن لئون موفق میشه بربحران حاکم برزندگیش از طریق همراه نمودن لئون  با خود هم پناهگاه داشته باشه وهم بتونه بعدها  اقدام به انتقام خون برادرش بکنه.

وقتی ماتیلدا با مخالفت لئون مواجه می شود ابتدا سعی در قانع کردن او دارد ولی لئون قانع نمی شود تا اینکه با واکنش بسیار تند ماتیلدا مواجه می شود. 

ماتیلدا با این واکنش نشان می دهد که چقدر جدیست و برای تحقق خواسته خود حاضر است هر شرطی را بپذیرد. و لئون گویا تجربه مواجهه با چنین واکنشی را نداشته است. 

در پس این مذاکره اما چیزی که در سطح والاتری جابه جا می شود احساس است. احساسات ناب انسانی که گاهی از عمیق ترین لایه های ذهن بیرون می آید و محاسبات عقلانی بسیاری را تحت الشعاع قرار می دهد.

بی سواد بودن این حرفه ای، کنایه ای از مهم نبودن اوست و این تنها چیزیست که لئون می توانست از یک دختربچه بیاموزد.

اضافه شدن ماتیلدا به لئون، به مفهوم اضافه شدن یک شرح وظیفه جدید به شرح وظایف قبل است اما فقط شرح وظیفه نیست که اضافه می شود، درکنار این شرح وظیفه جدید، قابلیت های ماتیلدا نیز به لئون اضافه می شود.

مبارزه با فساد یک شرح وظیفه جدید است که البته هر مدیرحرفه ای که قصد انجامش را داشته باشد، در مسیر تحقق آن بارها و بارها دچار تردید و پشیمانی می شوند هرچند که معمولاً مدیری که آغاز کننده چنین مسیری باشد ، نمیتواند از راهی که انتخاب کرده برگردد.

دختر بچه ای که بالغ تر از سنش است، به دروغ خود را هجده ساله معرفی می کند و میل بزرگ شدن و بزرگ جلوه دادنش از تک تک کلماتش قابل لمس است. 

ماتیلدا متوجه شغل لئون شده و تصمیم می‌گیرد از لئون بخواهد تا انتقام خون برادرش را بگیرد، لئون نمی‌پذیرد ولی بعد از اصرارهای فراوان ماتیلدا و گذشت زمان لئون می‌پذیرد تا به ماتیلدا اصول و شیوه «تمیز کردن» یا‌‌ همان آدمکشی را یاد بدهد. ماتیلدا همچنان مصمم است تا انتقام خون برادرش را بگیرد

واژه انتقام برای تمام انسان ها یک معنا دارد و انگیزه رسیدن به آن حتی کودکی همچون ماتیلدا را مسحور خود می سازد. پیشنهاد یک معامله نه چندان معمول لئون را متحیر نموده و گرچه با آن مخالفت می کند اما، ماتیلدا نه فقط برای انتقام که برای دفاع از زندگی بدون خانواده اش نزد لئون آموزش خواهد دید. آموزش کشتن انسان!

 

لئون: اگه میخوای با من کار کنی انقدر نگو "باشه"، باشه ؟

ماتیلدا: باشه

لئون: خوبه!

photo_2022-11-13_12-40-45

 

شروع آموزش های پاکسازی ماتیلدا توسط لئون

 

هرچقدر حرفه ای تر باشی از ابزار ساده تری استفاده می کنی از یک سو حرفه ای ها با کنترل کننده های درونی بیشتر سازگارند تا کنترل کننده های فیزیکی و از سوی دیگر هرچقدر حرفه ای باشید، ابزارهای کار خود به خود برای شما ساده تر می شود چرا که ابزارهای ساده تر شما را به هدف نزدیک تر می کند.

حرفه ای بودن مستلزم تسلط بر هدف است نه استفاده صرف از ابزار پیچیده.

آموزش بدو خدمت از پیچیده ترین ابزار به ساده ترین، رویکردی متفاوت در مقوله آموزش و مدیریت منابع انسانی است که دست کم من تا کنون نظیرش را در هیچ سازمانی ندیده و نشنیده اما در صورت اجرا به نظر می رسد که نتایج جالبی در بر داشته باشد.

حرفه ای باش

در هر پیشه ای که هستی و در هر موقعیت شغلی، اینکه بتوانی بهترین باشی رمز موفقیت توست.

 آموزش ماتیلدا آغاز می شود. به نظر می رسد لئون سخت گیرانه و جدی با او رفتار می کند. نه زن و نه بچه ای مورد هدف قرار نخواهند گرفت. اولین آزمون ماتیلدا با موفقیت به پایان می رسد. اولین شلیک از طرف ماتیلدا معصومیتش را از بین می برد.

photo_2022-11-13_12-58-50

 

سکانسی از فیلم لئون

 

در کنار هم قرار گرفتن و کار کردن افراد متفاوت در کنار هم، جزو بدیهیات سازمان های موفق در روزگار ماست. 

سازگاری و ایجاد تکامل در روابط متقابل درون سازمانی کاملاً تعریف شده و بر اساس زیرساخت های فرهنگی و تربیتی استوار است و در جوامع توسعه نیافته دست یابی به آن تقریباً محال است.

لئون و ماتیلدا از دو دنیای متفاوت کنار هم می ایستند یکی از نسل وسترن های خشن که گویی تلفیقی از لوک خوش شانس و جان وین است و دیگری از نسل فانتزی های دهه نود که آوازه شان جاودانه است.

بیگانه بودن لئون با چارلی چاپلین موضوع تأمل برانگیزی بود چرا که چاپلین را همه می شناسند اما لئون نمی شناسد شاید به خاطر اینکه او مانند همه نیست یا شاید به دلیل اینکه او با عصر جدید بیگانه است  و یا اینکه با هیچ دیکتاتور بزرگی آشنا نیست.

عشق میان لئون و ماتیلدا در نمونه های هالیوودی اگر نگوییم بی همتاست اما انصافاً کم نظیر است. عشقی که با نجات از مرگ شروع می شود و در سازگاری و همزیستی پرورش می یابد.

 

_ماتیلدا:گلدونت رو خیلی دوس داری؟

_لئون: بهترین دوستمه،همیشه شاده،ساکته،مثل خودمه؛ریشه نداره!

_ماتیلدا: اگه واقعاً دوستش داری تو زمین بکارش تا ریشه داشته باشه.

gjjjker3fd5n

 

یکی از صحنه های زیبا در این فیلم و در مورد رابطه ی بین لئون و ماتیلدا، آنجاست که آنها برای تنوع و به پیشنهاد ماتیلدا مشغول بازی می شوند و ادای شخصیت های مشهور را در می آورند.و با یک آبپاش دنبال هم افتاده و حسابی بهشان خوش می گذرد. 

این صحنه ها که خیلی زیبا و لذت بخش از کار در آمده نشان می دهد که این دو نفر خودشان چه شخصیت های کاملی هستند.

 

سکانسی از فیلم لئون

 

لئون به کسی اعتماد ندارد مگر "تونی" پیر. تونی کسیست که در گذشته او را به آمریکا پناه داده و به او شغل داده است. تونی کسیست که دستور قتل ها و دستمزدش را به لئون می دهد. تونی عامل پلیس است که ماموریت های آنها را از طریق کارگذارانش(مثل لئون) انجام می دهد.

در این فیلم به مرور زمان متوجه می شویم که کارچاق کن لئو یا همان تونی خود رابط پلیس است و فساد به درون تشکیلات پلیس فدرال کشیده شده و یکی از افسران پلیس با نام استنس فیلد از سرکردگان شبکه قاچاق کوکائین در منتهتن نیویورک است.

استنسفیلد نماد تشکیلات فاسدی است که به جای جلوگیری از اعتیاد خود به ایجاد بحران و اعتیاد کمک می کنند. افسر فاسد اداره فدرال و بقیه پلیس های فاسد گواهی است بر این مدعا که بحران هایی همچون اعتیاد و تروریسم ریشه در تشکیلات و ارگان هایی دارد که وظیفه آن ها جلوگیری از بحران و جرم است.

 

بسیاری از سیستم های قدرت مدار همیشه یک نوع فرایند کنترل مالی را به طور محسوس و نامحسوس اعمال می کنند حال چه به بهانه مبارزه با پولشویی باشد یا ردیابی مالیاتی مهم این است که علاوه بر کنترل قدرت، ثروت نیز باید کنترل شود تا مخالفان جدی سیستم هرگز از قدرت مالی بالایی برخوردار نشوند و نتوانتد علیه سیستم اقدام کنند. 

تونیِ پیر اینجا همان کارکرد کنترل چی مالی لئون را دارد. لئون هرچقدر هم ثروت داشته باشد نمی تواند آن ثروت را جایی خارج از بانک ببرد حتی اگر تونیِ پیر از بانک هم مطمئن تر باشد باز تا زمانی که دلش نخواهد پول لئون را پس نمی دهد در واقع او می تواند با ایجاد فشار مالی، تصمیمات لئون را مدیریت کند و ماتیلدا پشت  در می ماند چون صلاحیت ندارد که وارد بازی شود و حمایت از کسی که از دیدگاه سیستم فاقد صلاحیت است، هزینه سنگینی دارد.

افراد جامعه به لحاظ مالی نیز رصد میشن و کسانی که موفقیت های مالی کسب می کنن بیشتر تحت نظر قرار می گیرن تا اگه در بین اونا آدم های غیر متعهدی به سیستم هست تحت فشار قرار بگیرن که از یه حدی موفق تر نشن و به این ترتیب ثروتمندان جامعه پالایش شده و همه از امنای سیستم خواهند بودوتونی به نوعی نقش جاسوس اقتصادی یامفتش وحراست مالی را برای لئون بازی می کند.

بنا بر اصل اولویت منافع مالی، اقدام علیه فسادهای سیستمی در نطفه خفه می شود چرا که اکثریت هرگز منافع مالی خود را فدای مبارزه با فساد نمی کنند از طرفی وقتی ماتیلدا پشت در بماند آسیب پذیر می شود و قدرت چانه زنی او کاهش یافته و هزینه مراقبت از او افزایش می یابد. 

همه این عوامل دست به دست هم می دهند تا مبارزه با فساد در حد شعار باقی مانده و وارد فاز عملیاتی نشود. کنترل های مالی برای سیستم های قدرت محور، مکانیسمی حیاتی تر از الزامات امنیتی به شمار می رود.

 

سکانسی از فیلم لئون

 

مـاتیلدا: لئون، فکر میکنم یه جـورایی عـاشقت شدم. این بـار اولمه! میدونی ؟

لـئون: از کجا میدونی این عشقه اگـه تا حالا عـاشق نشدی ؟!

مـاتیلدا : چون حسش میکـنم.

لـئون : کـجا ؟

مـاتیلدا : تو معده م. همه جـاش گرمه . همیشه یه دل پیچه ای داشتم اونجا و حـالا دیگه از بین رفـته ....

لـئون : ببین مـاتیلدا ، من خیلی خوشحالم واست که دیگه دل پیچه ای تو معده ت نداری... ولی فکر میکنم این هیچ معنی ای نمیده ...!

photo_2022-11-13_13-37-05

 

حرفه ای باش

در هر پیشه ای که هستی و در هر موقعیت شغلی، اینکه بتوانی بهترین باشی رمز موفقیت توست. 

 روزها یکی پس از دیگری می گذرند. ماتیلدا آموزش می دهد و آموزش می بیند. به لئون درس می آموزد و خود روش گرفتن جان انسان را فرا می گیرد. هر دو مصمم و بااراده، تنهایی یکدیگر را پر می کنند. دنیای هر دو تغییر می کند. تغییراتی که از نظر ماتیلدای کوچک عشق نام دارد. عشق میان او و یک قاتل حرفه ای! احساسات پاکی که برای او درمان دردهایش است و آن عشق است. اعلام این احساسات تیشه به ریشه زندگی و باورهای لئون می زند. مرد همیشه تنها اکنون در مقابل کودکی های این دختر متزلزل می شود.

دیالوگ فوق العاده که لئون میپرسه عشق چیه؟ و ماتیلدا میگه یه چیزی در دلش احساس میکرده که اذیتش میکرده وبعد آشنایی بالئون از بین رفته ولئون در عین سادگی میگه خوشحاله که دل درد ماتیلدا خوب شده...در حقیقت لئون عاشق ماتیلدا هست اما اول بخاطر گذشتش حاضر به قبول کردن اون نیست واونو کم کم قبول و ابراز میکنه...از طرفی ماتیلدا هم اولین مرد مهربون وکامل زندگیشو پیدا کرده ولی اون مرد با اینکه سن پدرشو داره ولی نمیتونه اونو بعنوان پدرش در نظر بگیره واز روی خصوصیاته دخترانه اش اونو معشوقش میخونه مصیبتی که متاسفانه در جامعه ماهم هست دخترانی که از پدرانشان متنفرند وهرلحظه در پی جایگزینی برای این خلا زندگیشان هستند...

احساس نهفته و کمرنگ پدرانه لئون به ماتیلدا که فقط انگار بیننده از آن خبر دارد و حتی خود لئون نیز شاید از این احساس در درونش بی اطلاع است.

پیشنهاد کمرنگ رابطه جنسی از طرف ماتیلدا به لئون. ماتیلدایی که بر اثر حوادث ایام حالا دیگر بزرگ شده فقط فرصت بزرگ شدن را نداشته و لئونی که در گذر ایام فرصت بزرگ شدن را داشته ولی هنوز بزرگ نشده است(کنایه از دیالوگ های خود فیلم). این پیشنهاد نامحسوس رابطه جنسی از طرف ماتیلدا به لئون همه استراکچر فکری لئون را در هم می ریزد به گونه ای که وقتی به ماتیلدا پرخاش می کند و از درب آپارتمان بیرون می آید به دیوار تکیه می دهد و به فکر فرو می رود.

ماتیلدا با بیان آن عشق صاف و بی آلایش بزرگسالان به لئون عشق واقعی را نشان میدهد و این خود دیگر نکته سنجی و قرار دادن درست اِلمان های لازم برای بیان عشق از بُعد تماما عاطفی آن است.

 لئون خود را از همه دور کرده چرا که در گذشته خود شاهد دل شکستگی و رهایی عشق بوده و دیگر حاضر نیست چنین عشق ظاهری و نه چندان واقعی را لمس نماید چرا که گذشته به او نشان داده گاها عشق در دوران بزرگسالی به چه اندازه میتواند غیرواقعی و از روی ظاهر باشد تا افراد تنها در کنار هم باشند و احساس تنهایی نکنند. ماتیلدا بیانگر عشق کودکی و بی آلایشی است که تنها در معصومیت او میتوان دید و بیان درست این عشق سبب شده تا لئون به درک درست واقعی بودن آن ابراز احساسات و عشق برسد و مهر پدرانه خود را از ماتیلدا دریغ نکند و خود وارد داستان عاشقانه پدر و دختر مانند شود و عشق واقعی را یکبار برای همیشه احساس نماید و بعدها با این عشق جان دهد.

 

سکانسی از فیلم لئون

 

وقتی رأس یک مجموعه فاسد باشد، این فساد به بدنه هم سرایت می کند دو مأمور دون پایه پلیس که زن و مردی نگهبان بودند به جای انجام وظیفه داشتند با هم لاس می زدند و متوجه ورود ماتیلدا به خانه نشدند این به معنای آن است که فساد به خود مدیران فاسد هم آسیب می زند و باعث وقوع اتفاقاتی به ضررشان می شود از طرفی هر چقدر شدت و میزان فساد مدیران یک مجموعه بیشتر باشد، فساد سازمانی و اجتماعی ابعاد گسترده تری به خود می گیرد.

پاره کردن نوارهای پلاستیکی پلمپ پلیس جلوی درب ورودی خانه، نشان دهنده بی قانون بودن یک پلیس بلندپایه است که به جای حفاظت از قانون ، آن را لگد مال می کند تا ما یاد این جمله معروف بیوفتیم که: قانون را می نویسند فقط برای اینکه زیر پا بگذارند.

ورود مجدد ماتیلدا به منزل سابق و برداشتن وسایل مورد نیاز و همچنین مقداری پول که خیری برای پدر نداشت، او را از دنیای کودکی و زندگی گذشته رها می سازد.

در هنگام خارج شدن از منزل ناگهان خود را در میان خط کشی جنازه ی بردار خود می یابد.و با حالتی وهم گونه به عقب می پرد.

 ماتیلدا با مشاهده دوباره قتلگاه برادرش ودیدن جای خالی برادر عزم او را برای ستاندن انتقام جزم می نماید.

تصادفاً‌‌ همان موقع استنفیلد و چند مأمور دیگر از راه می‌رسند و مأمورین ارشد از استنفیلد در مورد قتل عام خانواده بازجویی می‌کنند که استنفیلد پاسخگوی عملکرد خود نشده و با پاسخ مختصر و فریاد اینکه برای سؤال و جواب به دفتر من بیایید از آنجا خارج می‌شود. 

ماتیلدا در گوشه ای پنهان شده و مکالمه آنها را می شنود. جالب است که استنفیلد حتی برای تیم پلیس هم احترام و ارزشی قائل نمی باشد و حتی حاضر به همکاری با آنان هم نیست. اما تنها نکته مثبت در این سکانس افشای محل کار او برای کسی است که تشنه انتقام است.

ماتیلدا وی را تعقیب می‌کند و نام و محل کارش را یاد می‌گیرد.

 

قمار بزرگ ماتیلدا

 

گاهی انسان برای رسیدن به هدفش باید قمار کند و گاهی  مهم نیست این قمار چه بهایی داشته باشد.

سرانجام در یک گفتگو بین لئون و ماتیلدا، ماتیلدا در ازای رفتار‌ها سرد و خشک لئون تصمیم می‌گیرد تا خودش را بکشد، اسلحه‌ای را پر می‌کند و آن را روی شقیقه‌اش می‌گذارد و خود را آماده کشتن می‌کند که لئون اسلحه را کنار می‌زند و مانع از خودکشی‌اش می‌شود.

 از اینجا به بعد لئون گرم‌تر از قبل می‌شود و به ماتیلدا علاقه بیشتری پیدا می‌کند. 

 

لئون:  انتقام گیری خوب نیست. بهتره فراموش کنی. وقتی یه نفرو بکشی هیچ چی مثل قبل نمیمونه. زندگیت برای همیشه عوض میشه. بایستی بقیه زندگیت رو در حالی بخوابی که یک چشمت بازه..

photo_2022-11-13_13-53-03

 

ماتیلدا: خوابیدن برای من پشیزی اهمیت نداره لئون!

من انتقام می خوام... 

photo_2022-11-13_13-56-40

 

علی رغم حرفه ای بودن چیزی برای افتخار کردن لئون وجود ندارد. او پشیمان است و برای همین هم نمی خواهد ماتیلدا آینده ای مثل خودش پیدا کند: 

«تو فقط یه دختر کوچولویی زندگیت رو تو راه خلاف ننداز... وقتی انتقام بگیری می فهمی که اصلاً خوب نیست... وقتی یه نفر رو بکشی همه چی مثل قبل نمی مونه. زندگیت برای همیشه عوض می شه».

 

سکانسی از فیلم لئون

 

آموزش و شبیه سازی کار مقوله ایست که معمولاً سازمان ها را زیاد دچار چالش های آموزشی می کند. 

در مرحله آموزش هرچقدر شبیه سازی بهتر و به فرآیندهای  واقعی کار نزدیک تر باشد، آموزش موفق تر انجام خواهد شد.

لئون در  این مرحله از آموزش تمام کار را  کاملاً واقعی با ماتیلدا اجرا می کند و فقط گلوله ها مشقی هستند که این نوع آموزش کیفیت بالایی دارد.

جایی که ماتیلدا میاد مواد ها رو به آتش میکشه وبه لئون یاد میده اگه میگه کشتن زن وبچه تو کارش نیست ار همه جوانب ونگاه ها باید حواسش به این قضیه باشه نه صرف اینکه ماششو برا کی میکشه....

 

سکانسی از فیلم لئون

 

یک حرفه ای هیچوقت به ابزار و روش های استاندارد شده، بیش از حد اعتماد نمی کند و همیشه روش ها و ابزارهای جایگزین در آستین دارد تا به محض ایجاد مسئله در روش های روتین، به آنها متوسل شود.

همکاری میان لئون و ماتیلدا ادامه دارد. ماتیلدا به طور رسمی تبدیل به دستیار جوان لئون می شود و پروژه های آدم کشی یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته می شود. به نظر می رسد قوانین دنیا و تعادل آن قابل برهم زدن است. ماتیلدا به رئیس لئون، تونی هم معرفی می شود و لئون، این مرد تنهای داستان، تمام درآمد دوران حرفه ای خود را در صورت مرگ به ماتیلدا می بخشد. درآمدی که به طور امانت نزد تونی قرار گرفته.

تنها دوست و معتمد لئون (به جز ماتیلدا) یعنی کافرمای او درباره این رویین تنی اش به او می گوید: «تو تباهی ناپذیری. گلوله ها از تو فرار می کنن. تو با اونا بازی می کنی».

 

لئون:ماتیلدا،از وقتی تو رو دیدم همه چی تغییر کرده،به زمان احتیاج دارم واسه تنها بودن،تو هم به زمان احتیاج داری تا یکم بزرگ شی!

ماتیلدا:من به اندازه کافی بزرگ شدم،از الان به بعد فقط سنم زیاد میشه.

لئون:برای من برعکسه،من سنم به اندازه کافی زیاد هست،زمانی برای بزرگ شدن میخوام!

این نکته که گاهی آدمها فقط سنشان زیاد میشود اما بزرگ نمیشوند (اشاره به بزرگ شدن فکر)یکی از مشهود ترین اشاره های لئون هست.

photo_2022-11-13_14-04-08

 

سکانسی از فیلم لئون

 

تا زمانی که کاملاً حرفه ای نشده اید، از مبارزه با یک حرفه ای پرهیز کنید.

گاه و بی گاه بسیاری از افراد و سازمان ها تحت تأثیر بلندپروازی های بچه گانه، تمامی اعتبار و اندوخته های یک فرد ، سازمان و حتی یک جامعه را به باد فنا می دهند فقط به دلیل اینکه جمله فوق را جدی نگرفتند.

ماتیلدا به سادگی هرچه تمام تر به دام می افتد و پلیس فاسد مانند یک مار که طعمه خود را ناکار یافته است، برای بلعیدنش تلاش می کند.

 

استنفیلد : زندگی رو دوست داری؟

ماتیلدا : آره

استنفیلد : خوبه, چون کشتن کسی که به زندگیش اهمیت نمیده برام لذتبخش نیست.

photo_2022-11-13_14-43-31

 

انتقام به سبک لئون

ماتیلدا پس از مشاهده خانه ای که تمام خانواده اش در آن کشته شدند، صبر برای رسیدن روز موعود انتقام را از دست می دهد. 

لئون که در تمام پروژه ها ماتیلدا را همراه می برد، به این نتیجه رسیده که وجود او در هدف اصلی رسیدن به استن و همراهانش با مشکل مواجه می شود و خود به تنهایی عازم این ماموریت می شود.

 ماموریت از معاون و همکار اصلی استن آغاز میشود. ماموریتی که می تواند با موفقیت به پایان برسد اما، ماتیلدا همه چیز را خراب کرد. ماتیلدا تاب انتظار را نیاورده و به ساختمان مبارزه با مواد عازم میشود. دختربچه ای که در ابتدا معصومیت و نگاه بی رمقش ترحم همگان را بر می انگیخت و حتی خانواده او هم به دید موجودی ناتوان به او می نگریستند، زیرکانه تا دل دشمن نفوذ کرده است. ماتیلدا به دفتر استن وارد میشود. استن که به اوضاع اطرافش کاملا مسلط است، در ابتدایی ترین لحظات ممکن وجود یک دختربچه را در ساختمان فدرال غیرطبیعی میداند و جالب توجه است که چقدر زود پی به نیت او می برد. در همان ابتدای ورود ماتیلدا به ساختمان، توجه استن جلب میشود و او موفق میشود به آسانی ماتیلدا را به دام اندازد. 

استنس فیلد به ماتیلدا میگه کشتن آدمی که براش مردن مهم نیست ارزش ولذتی نداره دقیقا تایید گر این است که اگر یه آدم دست به آزار یکی میزنه دقیقا رفلکس های دیگرانه که این انگیزه رو به اون میده این کار رو بکنه یا خود قربانی یا اطرافیان...

 اقدام کودکانه ماتیلدا به خیر میگذرد و انتقام از استن و همراهانش با تاخیر مواجه می‌شود.

 

سکانسی از فیلم لئون

 

مردی که با چشم باز و همیشه نشسته بر روی صندلی به خواب می رفت، یا ورود ماتیلدا با چشمانی بسته می خوابد. لئون به سادگی لبخند می زند. ماتیلدا دنیای هر دو را تغییر میدهد.

خریدن یک لباس صورتی رنگ و هدیه دادن آن از طرف لئون به ماتیلدا زیباست. احساسی مخفی میاد حس پدر و فرزندی و یکجور حس یک جوان تازه به بلوغ رسید. زیباست. آری زیباست.

لئون برای مجاب کردن ماتیلدا که نمیتواند عاشق کسی بشه با حسرت و افسوس داستان عشق از دست رفته اش را بازگو می کند. او بی دلیل آدمکش نشده. همه چیز از نوزده سالگی و در پی شکست در آن عشق نافرجام شروع شده. لئون را وسوسه انتقام به اینجا کشانده و او خوب می داند که شغل درست و حسابی و آبرومندانه ای ندارد.

در جریان گفتگویی ماجرای زندگی خویش را بازگو می‌کند که در جوانی دختری را دوست داشته اما پدر دختر به او اجازه ملاقات با لئون را نمی‌داده و در ‌‌نهایت دختر را با گلوله به قتل می‌رساند و لئون برای انتقام با یک اسلحه دوربین دار پدر دختر را می‌کشد و سپس فرار می‌کند و به پیش پدرش که نزد تونی می‌کند می‌آید و از آن به بعد وارد حرفه و شغل آدمکشی می‌شود.

لئون حرفه ای فیلمی است از زندگی دو فرد با شرایط کاملا متفاوت که طی حادثه ای با هم آشنا می شوند و تقدیر سرنوشت را برایشان گره می زند. هر دو تنها، با زندگی خالی از احساس و زیبایی همراه می شوند. ورودشان به زندگی یکدیگر تنهایی را نابود می کند و دنیای آنها را تغییر می دهد.

لئون اسیر احساسات پاک ماتیلدا شده و لبخند را به زندگی بی روحش هدیه می کند.

لئون فیلمی است که باید دید و نه یک بار که هر بار از دیدنش لذت برد. بازی ها در فیلم زیبا بود. عدم وجود نقص در بازی بازیگران انتخاب بهترین را دشوار می کند.

 

لئون : صحبت کردن با تو یه فایده خیلی بزرگ داره ماتیلدا. گر چه خیلی چیزا از آدم میپرسی ولی انتظار هیچ جوابی نداری.

photo_2022-11-13_15-05-58

 

جریانات فاسد همیشه در پی یافتن و تسلط بر گلوگاه های اقتصادی هستند و هر نوع مبارزه ای با هر نوع فسادی همواره متأثر از نیاز مالی کسانی است که قصد مبارزه با فساد را دارند.

لئون از طریق تونیِ پیر شناسایی می شود یعنی تنها کسی که با لئون ارتباط دارد این موضوع کنایه از این حقیقت دارد که شما نمی توانید مستقل از سیستم باشید و بالاخره یک جایی به سیستم رجوع می کنید و همین برای ردیابی و شکست شما کافیست.

 

استن که به راحتی هرچه تمام تر قدرت ناچیز خود را بر سر یک خانواده همچون آوار فرو می آورد، اکنون برای به دام انداختن لئون و دستیار کوچکش، ارتشی را روانه محل اقامتشان می کند و اینجاست که باید پی به ضعف او برد. خود استن هم می داند که لئون یک فرد نیست و برای مقابله با او ارتشی نیاز است.

ارتشی که به سادگی هم نمی توانند در مقابل هوش و ذکاوت او قد علم کند.

لئون اگر چه یک قاتل و آدم کش است، اما می توان گفت در پیشه خود، بهترین است.

اولین نقطه ضعف لئون، ماتیلداست که به اسارت نیروهای استن در می آید. ماتیلدا که در همین مدت کم تحت تاثیر تفکرات لئون قرار دارد، با دادن رمزی نادرست به نیروها، لئون را از خطر پیش روی آگاه می سازد.

لئون ماتیلدا را از طریق هواکش خانه فراری می دهد و یکی از احساسی ترین صحنه های فیلم در این سکانس خلق می شود. سکانسی که یک قاتل حرفه ای و بی احساس، با تمام احساس، عشق و علاقه خود را به ماتیلدا با گفتن: دوستت دارم ماتیلدا، ابراز می کند و ماتیدا نیز با صورتی معصوم پاسخ می دهد: منم دوستت دارم لئون.

شاید در ابتدای فیلم چهره عبوس و خشمناک لئون در زمان ماموریت هایش چنان سرد و بی روح بود که کمتر کسی باور می کرد در وجود این مرد احساسی هم وجود داشته باشد. لئون، مرد تنهایی که معشوقه اش را ناچارا از دست داده بود و روزگار خود را با ظلم و قساوت سپری می کرد، اکنون با احساسات لطیف ماتیلدا دگرگون میشود و سرانجام آن مرد، خداحافظی تلخ او با ماتیلدا بود. ماتیلدا به زندگی بی روح لئون معنا داد و خود از شجاعت لئون استوار شد.

 لحظه خداحافظی لئون و ماتیلدا از تلخ ترین لحظات ممکن در فیلم است. التماس ماتیلدا برای همراهی لئون و اصرار او برای فرار ماتیلدا... گروه استن با رفتن ماتیلدا حمله به منزل لئون را آغاز می کنند.

لئون زندگی یک قاتل را نشان می دهد که در نوع خود بهترین و شکست ناپذیر است و روند داستان او را از مرتبه یک قاتل بالفطره با قلب سنگی به مردی تبدیل می کند که احساسات پاک ماتیلدا را با تمام وجود لمس می کند و آخرین جمله را بر زبان می آورد: تو به زندگی من معنی دادی ماتیلدا!

تاثیرگذار ترین جمله ای که لئون میتوانست در طول فیلم بیان داشته باشد، در نهایت دیده میشود و او خطاب به ماتیلدا میگوید، “ماتیلدا، تو زندگی من را تغییر دادی، تو به زندگی من معنا دادی” شاید همه داستان فیلم در این دیالوگ خلاصه شود جایی که زندگی پوچ و سرگردان لئون با باز شدن در آن خانه و بیان عشق بی دریغ ماتیلدا که از روی معصومیت و پاکی قلب است به معنا میرسد.

 

سکانس پایانی فیلم لئون حرفه ای

 

لئون مُرده اما گلدان لئون هرگز نخواهد مُرد حتی اگر تونیِ پیر این جمله را بارها تکرار کند حتی اگر افسران فاسد تمام شجاع دل های دنیا را قتل عام کنند و مفهوم آزادی نخواهد مُرد حتی اگر تمام ماتیلداهای جهان را به بند بکشند

و تا زمانی که گلدانی، باغچه ای، گیاهی سبز بروید ، امید نخواهد مُرد حتی اگر تمام نویسندگان خودکشی کنند و تمام شاعران را دهان دوخته در حبس کنند و این فساد است که بی ریشه می ماند حتی اگر تمام فاحشگان سیاسی بر اوج قداست متکبرانه حکم رانی کنند و هیچکس از ترسشان جرأت پلک زدن نداشته باشد سرانجام روزی خواهد رسید که زمین سبز شود و نسیم آهسته موهای ماتیلدا را به نیابت از لئون، زیر نور آفتاب عدالت نوازش کند.

لئون مُرد ولی گلدان او هست.

صورت باد کرده تونی و چشمان کبودش. تازه اینجاست که متوجه می شویم که اگر تونی، لئون را به استندسفیلد لو داده ولی حتما به این کار به سادگی رضایت نداده و این کبودی زیر چشمانش مزد دست همکاران استندسفیلد است به او. به سرسختی او. به سرباززدن او به آدم فروشی و دردناک تر اینکه اگر بیشتر به صورت تونی توجه کنیم به غم و احساسی مردانه پی میبریم که حاصل عذاب وجدانش است. آری او به اجبار نزدیک ترین دوستش را به کشتن داده.

دراین فیلم همه جیز ساده و به نوعی کثیف است است از طراحی لباس گرفته تا انتخاب محل فیلم برداری و حتی خیابا ن ها سعی شده همه چیز را به نوعی منزجر کننده نشان دهد و در چنین فضای الوده به فساد و مواد مخدر یک قاتل حرفه ای ست که محبوب شده و بهترین ادم دنیا لقب میگیرد(دیالوگ ناتالی).

 در این فیلم شخصیت مثبت ارمانی دیده نمی شود حتی کودکان هم از این امر مصون نیستند گویی تمام شهر در فساد فرو رفته و در عین حال شخصیت اصلی فیلم از همه انها در کاری که انجام می دهد منفور ترین است حتی نمی توان گفت بین بد بد تر است او به رباتی تبدیل شده و فقط دستور میگیرد و ادم میکشد از این کار لذت نمی برد اگر میبرد زندگی بهتری داشت خود را بی ریشه مینامد و نزد خو نیز منفور است با این حال دختری عاشق همین اخلاق ویژه اش میشود و او را از این زندگی فلاکت بار نجات می دهد به زندگیش هدف میبخشد . 

نکته پایانی انکه تا پایان نیز ماتیلدا مرتکب قتل نشد عشق بازی نکرد دیگر سیگار نکشید در حالی که همه چیز برایش فراهم بود. کار ولی نه زن ها و نه بچه ها و این پیامی دیگر نیز دارد زن ها و بچه هارا وارد کار نکنیم حتی تدی هم که از کار لیون سود میبرد و پول کارش را نمیداد هم بر این امر واقع است او در فیلم خود را برای لیون فردی خیر خواه و مصلحت طلب نشان میدهد ولی در اصل از او سوءاستفاده میکند با این حال دیدیم که در پایان به ماتیلدا اجازه کار نداد و همه به نوعی سعی کردند که اگر در لجن هم غرق میشوند هرگز معصومیت بچه هارا از بین نبرند .

این یک فکر ارمانیست و هیچ وقت در دنیای پشت صحنه اتفاق نمی افتد همه ما اگر ببینیم درکاری ضرر میکنیم بقیه را هم به دنبال خود پایین میکشیم.

صحنه های پایانی فیلم در عین افسرده کننده بودن، بسیار قدرتمند هستند. صحنه هایی که ماتیلدا، پس از مرگ لئون تنها یادگار او گلدان کوچکش را در دست گرفته و به تنهایی در شهر پرسه می زند و جای خالی لئون کنار ماتیلدا بشدت احساس می شود.

این صحنه ها علاوه بر اینکه تنهایی ماتیلدا را به خوبی نشان می دهد به گونه ای بزرگی قهرمان اصلی فیلم را نیز القا می کند. همانطور که ماتیلدا در هنگام ثبت نام در مدرسه ی شبانه روزی چنین می گوید :

 

والدینم به دلیل مشکل مواد مخدر کشته شدند. من با بزرگترین مرد دنیا زندگی کردم. اون یه آدمکش بود. بهترین توی شهر. امروز صبح مرد. و اگه شما به من کمک نکنید من تا امشب مردم.

 

بهترین سکانس فیلم که در واقع آخرین سکانس نیز محسوب می شود وقتی است که ماتیلدا در مدرسه شبانه روزی گل لئون را از گلدان درآورده و در خاک می کارد و می گوید: اینجا دیگه در امانیم. و بعد از آن آهنگ فراموش نشدنی استینگ( Shape Of My Heart ) شروع می شود. 

این گل که در خاک کاشته می شود را می توان نماد لئونی تازه که از گناه قتل های خود پاک شده است در نظر گرفت. نماد رشد و نمو و نماد پاکی...

آنجایی که ماتیلدا آن گلدان معروف لئون را در دست دارد و به روی چمن های پارک زانو می زند و با دستان کوچکش زمین را گود می کند و گلدان لئون را در خاک جا می دهد. این فقط یک گلدان معمولی نیست که لئون به ماتیلدا هدیه داده است. این استعاره ایست از جوانی و عشق ناکامل و کال لئون به زندگی (و حتی عشق به ماتیلدا). این کودک درون لئون است. این وجدان پاک انسانی هر فردیست که حتی در درون یک قاتل حرفه ای نیز وجود دارد. گل این گلدان اکنون درون خاک جا دارد و به آرامش رسیده است. ریشه های درد دیده اش اکنون آزاد شده و احساس نشاط می کند. اکنون می تواند به رشد واقعی و تکامل نهایی برسد. تکاملی که در دل این دنیای روزمره و کثیف عقیم مانده بود. این خاک اکنون حکم برزخ را برای لئون و زایش مجدد را برای هردویشان دارد.

در پایان همان سکانس معروف کاشتن گل در پارک و جمله ماتیلدا به گیاه که می گوید "حالا هر دویمان ریشه داریم".

فیلم لئون حرفه ای در ستایش عشق خالصانه و پاک دو شخصیت اصلی داستان است و در اثبات به وجود خوبی حتی در سنگ دل ترین انسانها. لئون اثری تاثیرگذار است که قاتل داستان آن مهربان ترین شخصیت خلق شده در داستان های انتقام جویانه و جنایی محسوب میشود. اگرچه با کشته شدن شخصیت لئون و نورمن، نمیتوان از سکانس دردآور، کاشتن گل گلدان لئون در حیاط مدرسه ماتیلدا گذشت، جایی که ماتیلدا خطاب به تنها یادگاری از مردی که به او روش زندگی درست را آموخته بود و به او عشق پدرانه ورزید، گفت: اکنون دیگر در امان هستیم! و به راستی، لئون پدری بود که ماتیلدا به آن نیاز داشت و ماتیلدا دختری او که از روی قضاء جهت رستاخیزی به او هدیه داده شده بود تا شاید با مرگی معنادار به پایان زندگی لبخند بزند.

 

واقعا به کی باید بگم بزرگ کسی که سنش زیاده یه عالمه تجربه داره یا کسی که میشه گفت میخواد بزرگ باشه اما چند برابر یه فرد بزرگسال زجر کشیده کسی که احترام به خوانوادش گذاشت و غصه برادرش رو خورد واقعا الان برام سوال کدومشون بالغ بود.

فیلم نشون داد که زندگی ادم چجوری میتونه با یک نفر تا این حد عوض بشه و ان زندگی که اسمش زندگی نیست رو به معنای واقعی کلمه زندگی کنه.

c7e0f0ce-496c-48f1-8c7d-e27abf4e8009

 

 

منبع: کانال تلگرامی کافه هنر

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها