به بهانهی دادگاه و محمدهادی رضوی
شکست در آستانهی پیروزی نهایی
باز هم شکست خوردیم؛ درست در لحظهای که به نظر میرسید، به یک پاسخ جادویی و هوشمندانه دست یافتهایم، بنبست را – یکبار دیگر – در مقابل چشمانمان دیدیم. اینبار بسیاری همصدا شده بودند، از همهی رشتههای هنری با رویکردها و ذهینتهای مختلف، اما این بار هم انگار برخلاف این همصدایی پاسخ غایی به پرسش بنیادین بیثمر ماند.
رشد روزافزون سرمایهگذاری در سریالهای شبکهی نمایش خانگی یا سینما، گسترش همهجانبهی تولید و عرضه، بهخصوص در حوزهای مانند تئاتر، یا افزایش بیرویهی تعداد گالریهای هنری در طول یک دههی گذشته سرمنشأ پرسشهای مختلفی شده بود که در نهایت به این پرسش بنیادین میرسید که علت منطقی ورود این سرمایهها یا گردش مالی شکل گرفته در هنر به چه علت است. سروکلهی سرمایهگذاران که در فضای رسانهای پیدا شد، انگار همه به پاسخ طلایی رسیده بودند؛ پولشویی! تردید دارم که از عمدهی کسانی که از این واژه – به مثابه گزینهی نهایی و پاسخ بیغلط – در توجیه سرمایهگذاریها استفاده میکردند، چیزی دربارهی پولشویی میدانستند (لااقل خودم جزء آن دسته هستم که چیز زیادی در مورد پولشویی نمیدانستم و نمیدانم). این واژه به اندازهی کافی جالب و غریب بود که بتوان به مددش این گردش مالی غریب و روبهافزایش را توضیح داد. هنوز هم تردید دارم که هواداران این نظریه بتوانند مکانیسم پولشویی ادعایی را وصف کنند.
زمانی که برای نخستین بار نام سیدمحمد امامی در پروندهی صندوق ذخیره فرهنگیان مطرح شد، جنجالها در فضای مجازی هم بالا گرفت؛ این فرصتی طلایی بود، برای کسانی که به بهانهی مختلف در پی حمله به بچهمعروفها (سلبریتیها) و دیگرانی بودند که در این سالها از امکانات مالی قابلملاحظهی این سرمایهگذاران بهرهمند شده بودند. دوران، دوران هجمه و تاختن به یکدیگر بود و سلحشوران جهان مجازی از این فرصت به خوبی استفاده کردند؛ انتخاب اخلاقی با مفهوم جرم خلط شد و همه این فرصت را یافتند تا حکم دهند و اجرایاش کنند.
جشنوارهی سیوهفتم فیلم فجر، فرصتی بود برای حملههای جدید با پرسشهای متعدد در نشستهای مطبوعاتی، اصرار اصحاب رسانه از یکسو و انکار اهالی سینما از سوی دیگر. کسی هم نپرسید که نقشهای نهادهای قضایی در این میانه چیست و مگر بر عهدهی تهیهکننده، کارگردان، بازیگر و دیگر عوامل سینما ست که منشأ پول سرمایهگذار را پیدا کنند. مگر قانون و اخلاق اصولاً چنین اجازهای را به آنها میدهد که در منشأ سرمایهی سرمایهگذار کنکاش کنند؟
دادگاه موسوم به متهمان بانک سرمایه با اتهامات محمدهادی رضوی و مطرح شدن نام سیدمحمد امامی باز هم فرصتی بود برای همهی آن منتقدان تا به فساد در سینما و هنر ایران بتازند و این پرونده را (که تا این لحظه هنوز در حال برگزاری است، بیآنکه حکمی برایاش صادر شود) سندی بر فساد همهگیر در سینمای ایران بدانند. اصولاً برای تاختن به دیگران، نداشتن دلیل بهترین حالت است، این پرنده که فساد مالی مربوط میشود و دیگر اصلاً دلیل نمیخواهد.
آیا سینما و هنر ایران را فساد فراگرفته؟ آیا پولهای آلوده مدام وارد سینما و هنر ایران میشوند تا شسته شوند؟ پاسخ سؤال اول احتمالاً «شاید» است و پاسخ به سؤال دوم «تردید دارم». لااقل تا این لحظه هیچ مدرک مستندی در مورد ابعاد این فساد در دست نیست که باز به معنی رد وجود فساد نیست. ولی در کشوری که به فساد گستردهی اقتصادی متهم است، سخت بتوان انتظار داشت که هنر و سینمایاش از این فساد برحذر مانده باشند و در نظام بانکی که به بالاترین خطر ریسک در پولشویی متهم است، بعید است که برای گم کردن رد پول کثیف به مسیر پیچیدهای همچون سرمایهگذاری در تولید و خرید و فروش هنر نیاز باشد. در پروندهی بانک سرمایه، صحبت از صدها میلیارد تومان است، کل سرمایهی خرج شده در فصل اول سریال «شهرزاد» 12 میلیارد تومان است، بعید است به مدد چنین رقمی بتوان فساد 8 هزار میلیارد تومانی ذکر شده در صندوق ذخیرهی فرهنگیان را شست.
حکم پروندههای مالی مذکور به احتمال زیاد اعلام خواهد شد. با اینحال باز ما ماندیم و تلاش مذبوحانهی دیگری برای توجیه سرمایههای موجود در هنر و سینمای ایران و تلاشی شکستخورده برای درک علت گسترش روزافزون سینما و هنر ایران. در این میانه فرصتی پیش آمد برای هیاهو و فحاشی، فرصتی طلایی برای تصفیه حسابهای شخصی. کاش لااقل تا صدور حکم صبر میکردیم که لااقل دامانمان از جهت حقوقی و اخلاقی پاک بماند. همهی این تلاش بینتیجه ماند، باز هم بیثمر و بینتیجه که چرا سرمایهها به هنر و سینمای ایران علاقه نشان میدهند.
* منتقد هنری