{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

دوم نوامبر، سال‌مرگ پیر پائولو پازولینی

دوم نوامبر، سال‌مرگ پیر پائولو پازولینی
کدخبر : 2243

پیر پائولو پازولینی، شاعر، کارگردان و نویسنده‌ی معاصر ایتالیایی بود. او از برجسته‌ترین کارگردانان ایتالیا در قرن بیستم است.

هنرام‌روز: از جمله ساخته‌های معروف این کارگردان برجسته‌ی سینمای ایتالیا، "ماما روما" (۱۹۶۱)، "پنیر بی‌نمک"، (۱۹۶۲)، "خشم" (۱۹۶۳)،‌"ادیپ شاه" (۱۹۶۷)،‌"تئورما" (۱۹۶۸) و ‌"مده‌آ" (۱۹۶۹) هستند. آخرین فیلم پازولینی "۱۲۰ روز سودوم" نام دارد که در آن فساد اخلاقی فاشیسم ایتالیا را با تصاویر گویا و روشن به نمایش می‌گذارد.

قتل وحشیانه‌ی پازولینی شاعر، کارگردان و نویسنده‌ی برجسته‌ی ایتالیایی در سال ۱۹۷۵ میلادی، معمایی‌ست که تا امروز جوابی برای آن پیدا نشده است.

پازولینی از درخشان‌ترین، اسرارآمیزترین و بحث‌برانگیزترین شخصیت‌های بعد از جنگ در ایتالیا است. بسیاری از نوشته‌ها و فیلم‌های پازولینی حول مسائلی چون خشونت و زیاده‌روی می‌گردد. فضای اکثر آثارش زندگی طبقه‌ی کارگر و تنگ‌دست است. لایه‌ای از جامعه‌ی آن زمان که دیگران "طبقه پست" می‌نامیدند. پازولینی کشش خاصی به این گروه داشت و خود مدتی درون این طبقه اجتماعی که آن را "لومپن پرولتاریا"  می‌نامید، زندگی کرد.

مرگ او در روز ۲ نوامبر ۱۹۷۵، با تصویر زندگی وی هم‌خوان بود. وی در اوستیا، منطقه‌ای در حومه ساحلی شهر رم به قتل رسید. مردی فاحشه متهم به قتل و دادگاهی شد.

متهم به قتل او، روسپی جوان مذکری بود به نام جوزپه پلوسی. او ابتدا مدعی شد پازولینی قصد تجاوز به او را داشته است، ولی در سال ۲۰۰۵، ادعاهای خود را پس گرفت و گفت، از آن‌جا که خانواده اش "از سوی افرادی ناشناس" مورد تهدید قرار گرفته بوده، ناگزیر به دادن شهادت دروغ  شده است.

 میکل آنجلو آنتونیونی، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس ایتالیایی می‌گوید: «پازولینی در واقع قربانی رمان‌ها و شخصیت‌های فیلم‌های خود شد.»   

▪️مرگ صحنه‌سازی شده یا سیاسی؟

سناریوی کلیشه‌ای قتل در دعواهای هم‌جنس‌گرایان توانست به سرعت در ایتالیا افکار عمومی را متقاعد سازد: «مردی فاحشه‌ و جنایت‌کار، هم‌جنس‌گرایی را به قتل رساند!» ادعایی که باورش با توجه به داستان زندگی پازولینی آسان بود. اما در جریان برگزاری دادگاه‌ها و بررسی پرونده، نکاتی مجهول به چشم ‌آمد. اعترافات متهم پرونده متناقض بود. اسناد و گواهی‌های مربوط به پرونده ناپدید ‌شدند. ردپا‌های موجود نادیده گرفته ‌شد. آیا پازولینی قربانی توطئه‌ای از سوی راست‌های افراطی شد؟ یا آیا این فیلم‌ساز با عشق به اسطوره‌ها و رسوم، قتل خود را طراحی کرده بود؟ سال ۲۰۰۵ این پرونده بار دیگر به جریان افتاد که باز هم بی‌نتیجه ماند. اما روشن‌فکران ایتالیایی همچنان خواستار پی‌گیری مجدد این پرونده هستند.

یک معلم، با مدرک دکترا، در اواخر دهه ۴۰ میلادی از منطقه‌ای درشمال ایتالیا به نام Casarsa به رم فرار کرد. قتل برادرش به دست پارتیزان‌ها، اتهام فحشا در ملأ عام و فریب جوانان نابالغ به خود او و طرد شدنش از سوی حزب کمونیست، از جمله دلایل این فرار بود. پس از آن پازولینی زندگی‌‌ دیگر و فعالیت هنری خود را آغاز کرد.

اولین رمان او در سال ۱۹۵۵ با نام "Ragazzi di Vita" به چاپ رسید. فضای این رمان زندگی طبقه‌ی کارگر است و شخصیت‌های آن را جوانان و مردان تن‌فروش ‌تشکیل می‌دهند. داستانی الهام گرفته از زندگی هنرمند در رم و آن‌چه در این شهر بر او گذشت. در همین دوران پازولینی اولین  فیلم خود را نیز با نام  "Accattone" ساخت. یک درام اجتماعی که در حومه‌های خاک‌گرفته‌ی شهر رم اتفاق می‌افتد و با قتلی بی‌رحمانه به پایان می‌رسد.  

نگاه انتقادی پازولینی به جامعه ایتالیا و سبک رئالیستی او باعث شد که کارهای وی در طول زندگی‌ حرفه‌ایش آماج انتقادات و سانسور قرار بگیرد. از جمله آخرین فیلم او "سالویا ۱۲۰ روز در سودوم"، ساخت سال ۱۹۷۵ میلادی که نمایش آن به خاطر صحنه‌های تجاوز، قتل و شکنجه در بسیاری از کشورهای جهان ممنوع شد. میشائل هانکه، کارگردان اطریشی و سازنده فیلم "روبان سفید"، درباره این فیلم می‌گوید: «این فیلم من را برآشفت.» در این فیلم تحقیر شدن انسان، بدون هرگونه ملاحظه‌ای، در قالب صحنه‌های تکان‌دهنده‌ی خشونت به تصویر ‌کشیده شده است. پازولینی در جایگاه یک شاهد، با نگاهی موشکافانه هیچ هدفی را جز نمایش ایتالیای فاشیستی دنبال نمی‌کرد.

امروز تحلیل‌های گزنده‌ی پازولینی و دقت مشاهداتش از اعتباری جهانی برخوردار است. نوشته‌های هیچ نویسنده‌ی ایتالیایی دیگری تاکنون به این تعداد زبان مختلف ترجمه نشده است. این هنرمند با وجود انتقادات زیادی که به وی می‌شد، به موزه‌ها نیز راه یافت. موزه‌ی هنر مدرن شهر مونیخ سال ۲۰۰۵ تمام فعالیت خود را به نمایش و بررسی ابعاد مختلف زندگی حرفه‌ای این هنرمند اختصاص داد. این موزه به همین مناسبت نه تنها فیلم‌ها و رمان‌ها، بلکه اشعار و طراحی‌های پازولینی را نیز به نمایش گذاشت. روستای کازارسا، جایی که پازولینی قسمت بزرگی از دوران کودکی و جوانی خود را در آن گذرانده بود نیز، مرکز مطالعه پیر پازولینی را، با وظیفه حفظ میراث این هنرمند تاسیس کرده است. پازولینی در پایان زندگی‌اش به این محل بازگردانده شد. جایی که روزی از آن رانده شده بود. جسد وی در گورستان این روستا، در کنار مادرش دفن شده است.

پیر پائولو پازولینی، در آغاز دهه‌ی ۱۹۷۰ سه‌فیلم "درباره‌ی زندگی" ساخت که به "سه‌گانه‌ی زندگی" معروف شد. سکس و لهو و لعب و عیش و طرب و سرور و خوشی، جانمایه‌ی این "سه‌گانه" را می‌سازد.

پیر پائولو پازولینی یکی از فیلم‌سازان نسل دوم سینمای پس از جنگ جهانی دوم بود که با نوشتن فیلمنامه‌ی "شب‌های کابیریا" برای فدریکو فلینی پا به گستره‌ی سینما گذاشت. پازولینی کمونیست، ناقد سرسخت کلیسا، افشاگر خستگی‌ناپذیر روابط ضد انسانی نظام سرمایه‌داری و همجنس‌گرایی شناخته شده بود که با حساسیت یک روشنفکر شهری، جهان را تعریف می‌کرد و به تصویر درمی‌آورد. او با طرح مفاهیم و برداشت‌های نامتعارف و تحریک‌آمیز از زندگی و روابط جنسی، جامعه‌ی زمان خود را به چالش می‌کشید.

پازولینی پس از آفرینش چند اثر سینمایی بکر‌ در سال‌های دهه‌ی ۱۹۶۰، سه‌گانه‌ی "درباره‌ی زندگی" را در آغاز دهه‌ی ۱۹۷۰ تولید کرد و با آن دوستداران خود و نیز منقدان سینما را غافلگیر ساخت. این سه اثر که اقتباسی سینمایی از آثار کلاسیک ادبیات جهان است، از همان سال‌ها تا به امروز همواره بحث‌برانگیز بوده است. شرکت "یورو ویدیو"، به تازگی دی وی دی این سه‌گانه را با عنوان‌های "دکامرون" (۱۹۷۰)، "حکایت‌های کانتربوری" (۱۹۷۲)، و "داستان‌های سکسی هزار و یک ‌شب" (۱۹۷۴)، روانه‌ی بازار فیلم آلمان کرده است.

WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.25 PM

"دکامرون"

این فیلم که براساس هشت داستان کوتاه با عنوان "دکامرون" به قلم جیووانی بوکاچیو، نویسنده‌ی ایتالیایی، ساخته شده‌، زندگی را در پرتو سکس و لهو و لعب و عیش و طرب و سرور و خوشی بررسی می‌کند. پازولینی که در فیلم، رشته‌های این هشت داستان را در هم تنیده، هدف خود را از ساختن "سه‌گانه‌ی زندگی" این‌گونه تعریف کرده است: «نمایش تن و برجسته‌ترین نماد آن، یعنی آلت تناسلی از دیدگاهی تاریخی و ایدئولوژیک برای دموکراتیزه کردن حق نشان دادن سکس با هدف تأمین آزادی جنسی.»

WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.24 PM (1)

"حکایت‌های کانتربوری"

این فیلم بر اساس اشعار روایی قرون وسطایی "حکایت‌های کانتربوری" اثر جفری چاسر، شاعر انگلیسی است. این اشعار بازگوکننده‌‌‌ی سفر طولانی چند "زائر پاک‌باخته" به شهر کانتربری به قصد زیارت کلیسای جامع آن شهر است. این زائران در طول راه برای یکدیگر قصه و لطیفه و داستان‌های زندگی خود را تعریف می‌کنند.

فیلم پازولینی به موضوع و شخصیت‌های شعر چاسر وفادار است. با این حال گاهی هم از آن‌ها فاصله می‌گیرد؛ مثلاً در حکایت آشپز، نقش "پرکین" با الهام از چارلی چاپلین ایفا می‌شود و به این شخصیت جلوه‌ی ویژه‌ای می‌بخشد.

ولفرام شوته، یکی از زندگی‌نامه‌نویسان آلمانی پازولینی، در باره‌ی این اثر می‌نویسد: «این فیلم از نظر سبک کار، در مقایسه با "دکامرون"، ناهماهنگ‌تر و از نظر مونتاژ ابتدایی‌تر و مبهم‌تر است. پازولینی در این فیلم، در نازل‌ترین سطح کار هنری خود قرار دارد.» ظاهراً هیأت داوران جشنواره‌ی فیلم برلین در سال ۱۹۷۲ با نظر ولفرام شوته موافق نبودند که "خرس طلایی" آن سال را به او اهدا کردند.

WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.24 PM

"داستان‌های سکسی هزارویک ‌شب"

در پاره‌ی سوم "سه‌گانه‌ی زندگی" پازولینی، ۱۵ قصه از "داستان‌های سکسی هزارویک ‌شب" را به تصویر می‌کشد. اغلب منقدان، این بخش سوم را "دیدنی" ارزیابی کرد‌ه‌اند. ولفرام شوته در باره‌ی قصد پازولینی از ساختن این فیلم می‌نویسد: «عشق نسبت به انسان و بدن او، عشق نسبت به طبیعتی بکر و کهن و چشم‌اندازهای آن، مضمون این فیلم‌ها را می‌سازد.»

"سه‌گانه‌ی زندگی" برای پازولینی موفقیت‌های چشمگیری، هم از نظر سینمایی و هم از نظر مالی، به ارمغان آورد. شرایط اجتماعی ـ هنری آن دوران که نسبت به ساخت فیلم‌های سکسی کنجکاو بود، در این موفقیت نقش مهمی بازی می‌کرد. یک دوجین پرونده‌های جنجال‌برانگیز "محاکمه‌های دست‌اندرکاران ساخت فیلم‌های پورنوگونه" نیز مردم را به تماشای فیلم‌هایی که ممکن بود "بزودی ممنوع شوند"، تشویق می‌کرد.

ولی اغلب منقدان جهانی از "سه‌گانه‌ی زندگی" پازولینی چندان استقبال نکردند و آن را نشانه‌ی "بحران هنری" این کارگردان دانستند. به‌نظر یوخن کورتن، منقد دویچه‌وله، این فیلم‌ها امروز هم  به‌خاطر کمبود‌ها و نقص‌های فنی آن‌ها مورد انتقادند: «فیلم‌برداری، مونتاژ، ساختار ناقص به‌نظر "غیرحرفه‌ای" می‌آید، بدون آن که قصد "غیرحرفه‌ای کار کردن" در میان باشد.»

پازولینی، خود بعدها از ساختن این فیلم‌ها چندان خشنود نبود. با این حال منقد دویچه‌وله، دیدن دی وی دی این فیلم‌ها را توصیه می‌کند؛ در آن‌ها می‌توان "دست‌خط" پازولینی را دید: «برخورد او با بدن انسان، رابطه‌اش با سکس با هم‌جنس، عشق او به ساختارهای ساده و روستایی زندگی، لذت قصه‌گویی و رد هرگونه قرارداد هنری یا اجتماعی.»

پازولینی دوبار به ایران سفر کرد. بار نخست در دهه‌ی شصت، برای گشت و گذار و جهانگردی و بار دوم در سال ۱۹۷۳ برای ساخت فیلم گل هزار و یک شب؛ و برخی لوکیشن فیلم‌هایش را هم در شهرهای اصفهان و مورچه خورت قرار داد. در اصفهان در مسجد جامع که از شاهکارهای معماری تمامی قرون اسلامی است و در میدان نقش جهان و نیز عمارت عالی قاپو و احتمالا عمارت چهل ستون به فیلمبرداری پرداخت.

یک- در مقاله‌ای با نام با پازولینی در جستجوی هزار و یک شب، مصاحبه با فرانچسکو په ره گو، در نشریه‌ی تمپو ایللوستراتو، ۱۱ مارس ۱۹۷۳، اشاره‌ای به سخنی از پازولینی شده که به ایران باز می‌گردد. نویسنده چنین نوشته :

در ایران پازولینی در اصفهان کار می ث‌کند(در اصفهان و مورچه خورت)

این شهر را همچون شهری خارق‌العاده به یاد داشتم و امیدوار بودم بتوانم برای همه ث‌ی فیلمم از آن استفاده کنم. در حالی که وقتی همین آخرین بار برای مکان یابی به آنجا رفتم، لودرها را دیدم که داشتند آخرین خانه‌ها را خراب می‌کردند و جرثقیل‌ها که داشتند روی نخاله‌های ساختمانی، یک شهر مدرن حقیر را بنا می‌کردند. خوشبختانه برخی از این بلوک‌ها و ساختمان‌ها و معابد بسیار زیبا باقی مانده‌اند. این اتفاق دارد در همه‌ی کشورهای در حال توسعه می‌افتد. شاید به این دلیل که عشق به ساختمان‌ها پیامد رفاه اقتصادی است.

ولی پازولینی به این توضیح قانع نیست و دلیل این نارضایی‌اش را چنین ذکر می‌کند:

احتمالاً این اتفاق دارد در کشورهایی می‌افتد که نمی توانند برنامه ریزی درستی داشته باشند. از جمله در ایتالیا؛ و اضافه می‌کنم که این عملی احمقانه از سوی دولت‌مردان است. چون میراث هنری، ارزش اقتصادی معینی دارد. بر فرض همین یمن. کشوری فقیر و بدون معادن، نفت و منابع ثروت است. تنها ثروتش معماری‌اش است. ولی معماری‌ای اصیل، یعنی به همراهِ چشم اندازش، آنگونه که هست. اگر با حداقل دوراندیشی اداره شود نه تنها بکر و دست نخورده می‌ماند بلکه ارزشگذاری نیز خواهد شد. با این اطمینان که در طول چند سال آینده احتمالاً روزی چهار پرواز، لبریز از جهانگردانی با دلارهایی در جیب به آنجا خواهد بود.

دو- در مقاله‌ی مقوله‌ی موبلندها در خدمت فرهنگ کاذب قدرت (هفت ژانویه ی ۱۹۷۳) (به ترجمه‌ی پیروز ملکی و منتشر شده در مجله‌ی نگین شماره ۱۵۷، به تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۵۷ ) پازولینی ارجاع دوباره‌ای دارد به شهر اصفهان. او در اواخر مقاله‌اش می‌گوید:

سپتامبر گذشته در ایران بودم. در قلب ایران. کشوری که با اصطلاحی سخت کریه عقب مانده خوانده می‌شود و یا با اصطلاح دیگری به همان کراهت و زشتی: در حال جهش تکاملی. بر روی آن اصفهان ده سال پیش، یکی از زیباترین شهرهای دنیا و شاید زیباترین، اصفهان جدید، مدرن و بسیار زشتی زاده شده است. ولی هنوز هم در خیابان‌هایش، در کارگاه‌ها، در گردشگاه‌ها، طرف عصر، جوان‌هایی دیده می‌شوند که ده سالی پیش در ایتالیا هم می‌دیدیم. بچه‌های موقر و بی نام و نشان. با پس کله‌های زیبا و تمیز. با چهره های زیبا و پاک و روشن و آراسته به حلقه زلفی باوقار و بی گناه. دفعتاً شبی که در خیابان اصلی شهر گردش می‌کردم دو موجود دهشت آور دیدم: نه این که دو موبلند حسابی باشند، ولی به هر حال موهایشان را اروپایی زده بودند، پس کله بلند و روی پیشانی کوتاه، روغن زده و کشیده شده، با دو حلقه‌ی مصنوعی و کثیف روی شقیقه و روی گوش.

این موها چه می‌گفتند؟ می‌گفتند: ما جزء این گداگشنه‌ها نیستیم. ما جزء این فلک‌زده های عقب مانده نیستیم که هنوز در عهد بربریت به سر می‌برند. ما کارمند بانک هستیم. ما دانشجو هستیم. بچه ی پدرانی که با کار در شرکت‌های نفتی پولدار شده‌اند. ما اروپا را می‌شناسیم. ما کتاب خوانده‌ایم. ما بورژوا هستیم. و این هم موهای بلند ما به عنوان شاهدی که مدرن بودن بین‌المللی و امتیازات ما را ثابت می‌کند؛ و بدین ترتیب این موهای بلند گویای چیزهای دست راستی بودند.

سه – در کتاب « شعری به شکل گل سرخ » در شعری به  نام : شعر نویی به شکل گل سرخ، در پاره‌ای از شعر یا به بیان خود او: در گلبرگ خوشبوی دوم یادی می‌شود از دکتر محمد مصدق.

بدین صورت:

و چونان مصدقی کوچک رویایی را در سر می‌پرورانَد که در آن دوگُل شاه است و ما هیچ، ما دوستان عزیزش… .

چهار- در مستندی تحت عنوان در قالب یک شهر، پازولینی اشاره‌ای هم دارد به شهر یزد که متن سخنانش به قرار زیر است:

…..در پرسیا ( دقیقا می‌گوید پرسیا و نه ایران ) که رژیمی کاملا متفاوت نسبت به ما است و شاه در آنجا نوعی امپراتوری دارد درست همین بساط هست و شاید به شکلی بدتر. شهری شگفت انگیز را به یاد می‌آورم به نام یزد در بالای خلیج فارس (دقیقا می‌گوید گلفو پرسیکو) و نزدیک بیابان، یک شهر شگفت انگیز که در همه‌ی شهر یک سامانه‌ی قدیمی هدایت باد وجود دارد و مربوط است به دو سه هزار سال قبل که دست نخورده مانده است و مشتمل است بر ستون‌هایی که باد را می‌پذیرند و به شهر هدایت می‌کنند. از این رو در این چشم انداز، شهر در زیر سلطه‌ی این بادگیر ها بوده که به نظر به نوعی معابد یونانی و باستانی و مصری می‌مانند. چیزی خارق العاده. اما وقتی ما به آنجا رسیدیم شهر درب و داغان شده بود. نوعی بمباران کامل. شاه دارد آنها را ویران می کند برای این که به پیروان و مردمش نشان بدهد که پرسیا (ایران) کشوری مدرن و پیشرفته شده است. این دقیقا در کشورهایی که (از نظر سیاسی ) کاملا مخالف پرسیا هستند نیز مصداق دارد…..

عکس‌های پازولینی در اصفهان:

 

 

  • WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.15 PM (1)
  • WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.15 PM
  • WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.16 PM (1)
  • WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.16 PM
  • WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.17 PM (1)
  • WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.17 PM
  • WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.18 PM
  • WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.19 PM (1)
  • WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.19 PM
  • WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.20 PM (1)
  • WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.20 PM
  • WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.21 PM
  • WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.22 PM
  • WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.23 PM (1)
  • WhatsApp Image 2020-11-02 at 2.52.23 PM
ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها