{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

چند حقیقت درباره فریدا کالو

«اگر بالهایی برای پرواز داشته‌باشم، چه نیازی دارم به پا»

«اگر بالهایی برای پرواز داشته‌باشم، چه نیازی دارم به پا»
کدخبر : 16270
خبرنگار:

اطلاعات این مطلب برگرفته از ویدیویی است که بنفشه فریس ابادی در سالروز تولد این هنرمند به اشتراک گذاشت.

هنرام‌روز: فریدا کالو ۶ ژوییه ۱۹۰۷ در مکزیک متولد شد اما ادعا می‌کرد ۱۰ ژوییه ۱۹۱۰ یعنی سال اغاز انقلاب مکزیک به دنیا امده‌است.

 

فریدا کالو در کازا آزول (خانه آبی) به دنیا امد و در همین خانه هم درگذشت. خانه‌ای که برای او یک خانه ساده بود، کم‌کم به مکانی برای اجتماعات هنری بدل شد. خانه‌ای که پس از مرگ او به موزه و مکانی پر از نقاشی و اشیایی تبدیل شد که فریدا برای ادای احترام به مکزیک کشیده و جمع اوری کرده‌بود.

 

او ابتدا دلش نمی‌خواست که نقاش شود و رویای پزشک شدن را در سر می‌پروارند. 

 

پدر فریدا عکاس بود و این هنرمند در اصلاح، چاپ، رنگ‌گذاری عکس‌ها پدرش کمک می‌کرد و به لطف پدرش بود که به هنر علاقمند شد. 

 

او در طول زندگی‌اش ۳۲ عمل جراحی از سرگذراند و ۲۸ گنِ پزشکی مختلف را به تن کرد.

 

هنگام تولد به اسپینابیفیدا (نوعی ناهنجاری در ستون فقرات) مبتلا بود. در شش سالگی به فلج اطفال مبتلا شد که دلیل دردهای مزمن و تغییر شکل در پاهایش بود. پاهایی که زیر دامن‌های بلند پنهانشان می‌کرد.

 

در سال ۱۸۲۵ و در ۱۸ سالگی سوار اتوبوس می‌شود و به شدت تصادف می‌کند. نرده‌ای اهنی از وسط بدنش عبور می‌کند و باعث چندین شکستگی در استخوان‌هایش می‌شود. همین سانحه است که رویای پزشک شدن فریدا را برای همیشه از بین می‌برد.

 

او در حالی که در روزهای زیادی از جوانیش را در تخت می‌گذراند به تشویق پدر و مادرش نقاشی را اغاز کرد. 

 

۲۱ ساله بود که به حزب کمونیست ملحق شد.

 

یکی از دغدغه‌های مهم او ازادی زنان در جامعه به شدت مردسالار مکزیک بود.

 

در همین روزها با دیگو ریورا همسرش اشنا می‌شود. هنرمندی که ۲۱ سال از او بزرگتر بود.

او در خصوص رابطه‌اش با دیگو ریورا می‌گوید: «من در زندگی‌ام دو سانحه‌ی بزرگ (و خسارت‌بار) از سرگذرانده‌ام؛ یکی تصادف با اتوبوس بود و دیگری دیگو. دیگو به مراتب بدتر بود.»

 

دیگو از ابتدای زندگیشان بارها به فریدا خیانت کرد. در سال ۱۹۳۵ فریدا متوجه می‌شود که دیگو با خواهرش رابطه دارد و از زمان خانه‌ را ترک می‌کند و تا زمانی که رابطه دیگو و خواهرش تمام شود، بازنمی‌گردد. این دو در سال ۱۹۳۸ از یکدیگر جدا می‌شوند و مجددا سال ۱۹۴۰ ازدواج می‌کنند.

 

«به رغم انکه سورئالیست من را از خودشان می‌دانند، من از ان‌ها بیزارم.»

 

فریدا نخستین بار اندره برتون را در مکزیک ملاقات می‌کند. بعدها برتون در پاریس نمایشگاهی با عنوان «مکزیک» را از اثار کالو برگزار می‌کند.

 

پیکاسو در پاریس گوشواره‌هایی از جنس عاج و به شکل دست را به فریدا کالو هدیه می‌دهد. موزه لوور یکی از اثار این هنرمند را خریداری می‌کند… اما فریدا پاریس را دوست ندارد.

 

در سال ۱۹۵۳ یکی از پاهای فریدا کالو را در اثر بیماری قطع کردند که موجب افسردگی این هنرمند شد.

 

«این عادلانه نیست من هرگز رویاهایم را نقاشی نکرده‌ام، انچه که به تصویر کشیدم واقعیت زندگی من بوده‌است. تابلوهای من به نوعی شرح حال خودم هستند. من که با دردهای جسمانی و رواتی تسخیر شدم، تلاش می‌کنم به واسطه هنرم این دردها را از خود خارج کنم.»

 

فریدا کالو عشق فراوانش به دیگو، خیانتهایی که دید، عشقش به سرزمینش مکزیک، فقرات بیمار و بچه‌هایی که هرگز نتوانست به دنیا بیاورد را نقاشی کرد.

 

فریدا در حالی که در تخت خوابش بستری بود در افتتاحیه اولین نمایشگاه انفرادی‌اش در مکزیک شرکت کرد. 

این هنرمند در تاریخ ۱۳ ژوییه ۱۹۵۴ و در پی ابتلا به ذات الریه حاد درگذشت.

 

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها