گفت وگو با پرویز تناولی به بهانه معدوم کردن قالبهای مجسمهاش در تهران
طنین ضربات پتک در کوچه پس کوچههای نیاوران پیچیده بود؛ پتکهایی که با ریتمی منظم بالا و پایین میرفتند و فرود میآمدند بر قالب مجسمههای هیچِ فایبر گلاسِ پرویز تناولی. فرهاد انگار پتک میزد -و نه تیشه- بر پیکرِ هیچ و نه بر قلب بیستون. نگاهها دور تا دور استخر، دوخته شده بود به سنگینی پتکها و حسرتی پنهان هم در خود داشت از نابودی قالبها و کالبدها؛ این نابودی اما در خود واجد گشایشی بود؛ چون مناسکی بود برای شکستن قالب مجسمههایی که اطمینان را به دارندگان آنها ارزانی میداشت.
به گزارش هنر امروز به نقل از روزنامه اعتماد، معدوم کردن قالب یک مجسمه، در قاموس هنر مدرن، نوعی اطمینانبخشی به خریدار آن مجسمه است که خیالش راحت باشد نسخه دیگری از آن مجسمهای که خریداری کرده در هیچ کجای دنیا تا ابد تکثیر نخواهد شد. ۲۹ روز از آبان گذشته بود و موزه پرویز تناولی میزبان جمعی کوچک از گالریداران و مجموعهداران و دوستداران این هنرمند شده بود تا شاهد معدوم شدن قالبهای تعداد زیادی از مجسمههای هنرمندی باشند که چند صباحی است کیلومترها آن سوتر در آن سوی این کره ارض، نظارهگر سرزمین خیام است و البته اندوهی به جانش نشسته از این هجران و جا دارد مسوولان فرهنگی و هنری کشور هر چه زودتر عواقب غیبت این هنرمند تاثیرگذار را در زادگاهش ایران دریابند و تدبیرهای لازم را برای بازگشت او به عنوان یکی از سرمایههای فرهنگی ایران زمین به میهن فراهم کنند.
روز معدومسازی، در حالی که تندیس تناولی فرزند پرویز تناولی و مدیر موزه این هنرمند، همگان را دعوت میکرد تا خود را برای رویداد معهود آماده کنند؛ به دو روز قبل از این رویداد فکر میکردم که در ارتباطی مجازی، سوالهای کوتاه و مختصرم را برای پرویز تناولی فرستادم تا هنگام معدومسازی قالبها، ذهنم باز باشد نسبت به اتفاقی که قرار است پیش رویم بیفتد و او گشاده دستانه سوالها را زودتر از آنچه تصور میکردم، پاسخ داد. سوالهایی که پرسیده و پاسخهایی که دریافت کرده بودم، به این قرار بود:
معدوم کردن قالبهای مجسمه «هیچ» به عنوان یک رویداد زنده و منحصر به فرد تلقی میشود. آیا این اقدام فقط نوعی اطمینانبخشی به خریداران مجسمههای «هیچ» است که خیالشان راحت باشد نسخه دیگری از آن مجسمهای که خریداری کردهاند در هیچ کجای دنیا تا ابد تکثیر نخواهد شد یا در کُنه خود، حرکتی مفهومی است در راستای شخصیت بصری «هیچ» که در تاریخ تصوف ایرانی داستانی عمیق دارد و نوعی نیستی را تداعی میکند که تمام هستی از او شنیده میشود؟!
جوابِ این سوال، هم این است و هم آن. تخریب این قالبها به منزله پایان «هیچ»سازی هم هست و البته اطمینان به مجموعهدارانی که «هیچ» خریدهاند. از طرفی، از آنجا که هر پدیدهای را آغاز و پایانی است، تخریب این قالبها اعلانی بر پایان دوران هیچ سازی خودِ من هم هست.
قالبهای چند هیچ و مربوط به چه سالهایی در این رویداد، معدوم میشوند؟
شاید تعداد قالبها به صد هم برسد. بخشی را که در کانادا ساخته بودم دو سال قبل تخریب کردیم و بخش ایران نیز شنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۰ تخریب میشود. در این رویداد هیچهایی که در ۵۰ سال اخیر ساختهایم تخریب میشود.
هر چند اغلب آنها کار۲۰ سال اخیر است.
زمان خلق مجسمههای «هیچ»، معیار شما برای تعیین تعداد نسخههای آنها (ادیشن) چیست؟
تعداد تکثیر از یک قالب و یا ادیشن به دنبال معیار رایجی نبوده؛ بلکه هنگام ساخت به آن رسیدهام. عددهای ۱۲،۹،۶،۳ بیشترین تعداد نسخهها را داشتهاند.
اگر ممکن است بفرمایید معدوم کردن قالبهای مجسمه چقدر بین دیگر مجسمهسازان ایران یا جهان رایج است؟
به گونهای که من عمل کرده و میکنم، تازگی دارد.
«هیچ» کلمهای پیچ و تاب یافته از سه حرف فارسی است. دو چشم، بسان دو چشم مجسمه است و «ی» و «چ»، پیکر موزون و پر اطوار آن را میسازند. یکی از دلایل گرایش شما به سوی قالب خطاطی این کلمه، شباهت آن به پیکر انسان بوده است. آیا میتوان هیچهایی که اینچنین قالبهایشان در این رویداد معدوم میشوند را از قالب برون آمدن هنرمند از کالبد مادیاش و نوعی رهایی از اسارت تفسیر کرد؟
برخی از این مطالب را در گذشته آوردهاند، اما بد نیست نکتهای را یادآور شوم. هنوز چند سالی از ساختن هیچهایم نگذشته بود که میخواستم دنیا را پر از «هیچ» کنم، اگرچه به آن آرزو دست نیافتم؛ اما عمری به «هیچ»سازی پرداختم. حال که به آخر خط رسیدهام، بر آنم که با تخریب قالب آنها، آنچه میماند را به یادگار باقی بگذارم.
رویداد معدومسازی قالب مجسمهها
در افکار خود غرق بودم و سوال و جوابهای گفتوگو با پرویز تناولی را در ذهن مرور میکردم که با صدای تندیس تناولی خطاب به حاضرانِ حیاط منزل استاد تناولی به خود آمدم: «این رویدادی است که دو سال برای آن برنامهریزی کردهایم. معدوم کردن قالبهای مجسمه اتفاقی است که تمام مجسمهسازان دنیا انجام میدهند و طی آن وقتی ادیشنهای آثار پر میشود قالب آنها را میشکنند تا پس از آن دیگر نسخه تازهای از اثر ساخته نشود. پدرم پارسال، قالبهای شماری از مجسمههای خود را که عموما مجسمه بزرگ از جنس برنز بودند در کانادا معدوم کرد و امروز هم اینجا دور هم جمع شدهایم تا شماری دیگر از قالبهای مجسمههای ایشان را تخریب کنیم.» تناولی در ادامه با اشاره به قالبهایی که قرار بود در این رویداد تخریب شوند، افزود: «ما امروز در این رویداد تمام قالبهای فایبرگلاسی را که استاد تناولی ساختهاند و تمام ادیشنهایشان پر شده میشکنیم. همچنین
70 قالب گچی برای مجسمههای برنزی کوچک شامل مجسمههای هیچ، دست، عشاق و 13 قالب دیوار مربوط به مجسمه پرسپولیس را که سال 2008 در حراج کریستیز چکش خورد، میشکنیم.»
پس از اتمام صحبتهای تندیس تناولی، با اشاره او، دو نفر در حالی که پتک به دست داشتند وارد استخرِ منزل استاد تناولی شدند. همه منتظر بودند تا ببینند چه بر سر قالبهای مجسمههای تناولی میآید. پتکها بالا رفت و بر پیکر قالبهایی فرود آمد که از قبل درون استخر قرار داده شده بودند. کارگران ابتدا اقدام به معدوم کردن قالبهای مجسمههای هیچ فایبرگلاس کردند و پس از اتمام تخریب این قالبها، قالبهای مجسمههای عشاق تک نسخه برنزی، صندلیهای کوچک برنزی، شیرهای سرامیک و مجسمه مشهور پرسپولیس را نیز معدوم کردند. در بخشی از این رویداد، شماری از مجموعهداران و گالریداران حاضر، در کنار لبه استخر ایستادند و اقدام به مشارکت در معدوم کردن قالبهای مجسمه مشهور پرسپولیس کردند که این حرکت با استقبال حاضران در مراسم همراه شد. در حاشیه این رویداد یاشار صمیمی مفخم، پژوهشگر و کیوریتور با اشاره به رایج بودن معدوم کردن قالبهای مجسمهها در دنیا، درباره معدوم شدن قالبهای مجسمههای پرویز تناولی گفت: «اهمیت این رویداد در آن است که هنرمند هنوز در قید حیات است و قالبهای کارهایش معدوم میشود. در واقع این برای اولینبار است که یک هنرمند در مقابل دیدگان کیوریتورها، مجموعهداران، گالریداران و اصحاب رسانه کلیشههای آثار خود را معدوم میکند.» صمیمی مفخم، معدوم کردن قالبهای مجسمههای تناولی را به لحاظ هنری اتفاقی مهم خواند و در ادامه درباره مجسمههای هیچ این هنرمند افزود: «هیچ و پرویز تناولی ارتباطی تنگاتنگ با هم دارند. هر چند استاد تناولی در میان آثار خود دورههای دیگری هم دارد، اما هیچ همیشه از نمایشگاه گالری بورگز تا به امروز همراه ایشان بوده و درواقع هنگامی که ما از مجسمهسازی خاورمیانه صحبت میکنیم فیگور «هیچ»، مهمترین فیگور مجسمهسازی خاورمیانه است. اگر بخواهیم نگاهی استعاری به این موضوع داشته باشیم، باید بگوییم با معدوم کردن قالبهای مجسمه هیچ، فصلی مهم از داستان هیچ رقم میخورد.» در انتهای این رویداد و پس از اتمام کار معدومسازی قالب مجسمههای تناولی، تندیس تناولی ابراز امیدواری کرد با انتشار و همرسانی تصاویر و ویدیوهای این رویداد که توسط تیمی از تصویربرداران حرفهای انجام شد، مجموعهداران آثار تناولی در نقاط مختلف دنیا و نیز مدیران موزههای سراسر جهان از این رویداد آگاهی و اطلاع یابند.
از هیچ تا هیچ
پرونده هیچ سازی پرویز تناولی در 29 آبان 1400 بسته شد. جا دارد در اینجا مروری داشته باشیم بر هیچها به عنوان یکی از مهمترین دورههای کاری او. هر چند نزدیک به 60 سال است که نام هیچ و تناولی به هم گره خورده؛ اما حقیقت آن است که انواع مواد و مصالح (از سرامیک و فایبرگلاس گرفته تا برنز) در کنار طراحیها، نقاشیها، گبهها، جواهرات دستساز و البته تالیفات متعدد تناولی، همه و همه دستاوردی ارزشمند از کارنامه هنری این هنرمند و پژوهشگر از دهه چهل تاکنون به شمار میرود. با نگاه به مجموعه آثار «هیچ» که تناولی آنها را با استفاده از یک واژه و قدرت معناشناختی آن خلق کرده، میتوان دریافت که او تا چه حد توانسته از یک مجسمهساز مدرنیست به یک مجسمهساز مفهومی و معاصر تبدیل شود. در واقع نبوغ تناولی را باید در انتخاب هوشمندانه او از واژه «هیچ» جستوجو کرد. او اولینبار در سال ۱۳۴۳ به سراغ این کلمه رفت و با پیچ و تاب بخشیدن به سه حرف فارسی، برای اولین بار حجمپردازی و شکلگرایی را در خط مطرح کرد.
به باور برخی منتقدان منشا غربی ایده «هیچ» را باید در سال ۱۹۴۹ جستوجو کرد که «جان کیج»، آهنگساز و یکی از پیشگامان جنبش آوانگارد در سالهای پس از جنگ، در سخنرانی خود در جمع نقاشان مدرنیست با عنوان «سخنرانی درباره هیچ» منشا تحولات عظیم و خلق آثار مهمی برمبنای ایده «هیچ» شد. البته تفکرات و ایدههای «جان کیج» به نوعی در تفکر ذن وجود داشت که در دهههای ۵۰ و ۶۰ در امریکا و با کمی تاخیر در اروپا طرفدارانی پیدا کرد. این ایده مدتی بعد از سخنرانی کیج، در نقاشی سفید راشنبرگ در سال ۱۹۵۹ که فقدان پدیده، شیء و وجود را مطرح میکرد نیز دیده شد که البته معنی آن این اندیشه و تفکر بود که هنرمند چیزی برای نشان دادن ندارد. همچنین در مجسمه رابرت موریس که در واقع یک جعبه خالی بود و به نوعی «هیچ» را تداعی میکرد ایده «هیچ» وجود داشت. در تصوف و عرفان ایرانی و اسلامی نیز تفکر «هیچ انگاری» یک تجربه، سلوک و مرحله گذار برای روشنگری است. اینجا «هیچ» به معنی نادیده انگاشتن دنیاست و به معنی پوچی و عدم نیست بلکه به معنای عبور از ماده است که درست در برابر تعبیر غربی آن قرار میگیرد. «هیچ» مترادف با بیارزش شمردن ارزشهاست. هر چند «هیچ» از نظر کلامی دارای معانی و تعابیر مختلفی است، اما در نظر «شاعر مجسمهها»، دستاویزی برای طرح پرسشی جدی درباره بودن یا نبودن و هست و نیست است. کلمهای که بار معنایی عمیقی دارد و در عین حال نمایانگر بینش خاص هنرمند از مفهومی شاعرانه در بستری فلسفی است؛ چالشی اساسی در اندیشه فلاسفه شرق. تناولی دو نوع رویکرد در ارائه مجسمههای «هیچ» دنبال میکند. اولین رویکرد او در جست و جوی مفهوم «هیچ» و نسبت آن در عرفان ایرانی، غربی و ذن است. نفی شیء، پدیده، وجود، دنیا، امکانات، قدرت و... نوعی مفهومگرایی «هیچ» در این تجربهها از سوی تناولی پیگیری میشود. دومین برخورد این هنرمند در برابر «هیچ» برخوردی شکلی با «هیچ» به عنوان یک فرم است. در خیلی مواقع «هیچ» تبدیل به فیگور آدم میشود و همین جنبه شکلی و ظاهری «هیچ» است که قدرت بالای کالیگرافی فارسی را نشان میدهد و امکانات شکلی متفاوتی را دراختیار هنرمند قرار داده تا آن را به اشکال متفاوت درآورد. هیچ در قفس، هیچ نشسته روی صندلی، هیچ عاشق، هیچ تکیه داده به دیوار و مجسمههای دیگری از این دست حاصل تجربههای تناولی در این راستا محسوب میشوند. هیچ در نگاه تناولی، پیکری خوشتراش است که با فاصله گرفتن هر چه بیشتر از واژه، خود را به یک فیگور انسانی و رفتاری انداموار نزدیک میکند. شکل غالب هنر در این طیف از آثار او، با گذار از خط پر انحنای فارسی به متن پرکرشمه دیگری از جنس حجم میرسد تا در کمال مطلق و زبانی تغزلی، فرم را مستقل از معنای واژه به نمایش بگذارد. واژهای که هیچ است و در هیچ تکرار میشود. نوعی بازی آگاهانه فرم با مضمونی که تنها سیما و پوسته بیرونی آن هیچ است. مجسمههای «هیچ» پرویز تناولی زینتبخش مجموعههای شناختهشدهترین موزههای جهان از جمله موزه بریتانیا و تیت مدرن در لندن، موزه متروپلیتن و موزه هنرهای مدرن در نیویورک، موزه گوگنهایم ابوظبی، موزه اسلامی قطر، موزه هنرهای مدرن وین، موزه آقاخان کانادا و موزه هنرهای معاصر تهران است.
طنین ضربات پتک در کوچه پس کوچههای نیاوران پیچیده بود؛ پتکهایی که با ریتمی منظم بالا و پایین میرفتند و فرود میآمدند بر قالب مجسمههای هیچِ فایبر گلاسِ پرویز تناولی. فرهاد انگار پتک میزد -و نه تیشه- بر پیکرِ هیچ و نه بر قلب بیستون. نگاهها دور تا دور استخر، دوخته شده بود به سنگینی پتکها و حسرتی پنهان هم در خود داشت از نابودی قالبها و کالبدها؛ این نابودی اما در خود واجد گشایشی بود؛ چون مناسکی بود برای شکستن قالب مجسمههایی که اطمینان را به دارندگان آنها ارزانی میداشت. معدوم کردن قالب یک مجسمه، در قاموس هنر مدرن، نوعی اطمینانبخشی به خریدار آن مجسمه است که خیالش راحت باشد نسخه دیگری از آن مجسمهای که خریداری کرده در هیچ کجای دنیا تا ابد تکثیر نخواهد شد. 29 روز از آبان گذشته بود و موزه پرویز تناولی میزبان جمعی کوچک از گالریداران و مجموعهداران و دوستداران این هنرمند شده بود تا شاهد معدوم شدن قالبهای تعداد زیادی از مجسمههای هنرمندی باشند که چند صباحی است کیلومترها آن سوتر در آن سوی این کره ارض، نظارهگر سرزمین خیام است و البته اندوهی به جانش نشسته از این هجران و جا دارد مسوولان فرهنگی و هنری کشور هر چه زودتر عواقب غیبت این هنرمند تاثیرگذار را در زادگاهش ایران دریابند و تدبیرهای لازم را برای بازگشت او به عنوان یکی از سرمایههای فرهنگی ایران زمین به میهن فراهم کنند.