گزارش گاردین در پی درگذشت استاد محمد رضا شجریان
صدای شجریان محکم است، درست مثل حماسههای ملی ایران باستان. او آخرین بازمانده از دوران طلایی فرهنگ پارسی است
من اولین بار محمدرضا شجریان را در یک بعد از ظهر تابستان در برلین در سال ۲۰۱۱ ملاقات کردم. او به همراه دخترش مژگان و گروهی از نوازندگان جوان در حال گشت و گذار در اروپا بود. برای ایرانیان مهاجر، این مکان همراه با آمریکای شمالی، تنها مکانی بود که میتوانستند بت بزرگ خود را روی صحنه ببینند.
او با رفتاری آرام و کمی خجالتی وارد اتاق شد. در طول مصاحبه ما، شجریان با صدایی آرام صحبت میکرد تا قبل از کنسرت به صدای خود فشار نیاورد. من به فارسی لطیف و محاورهای قابل توجه او گوش میدادم. اگرچه او محبوبترین هنرمند موسیقی کلاسیک فارسی در زمان ما بود اما بسیار فروتن بود.
من شجریان را بار دیگر در سال ۲۰۱۶ در قونیه فقط چند صد متری آرامگاه مولانا، صوفی قرن دوازدهم ملاقات کردم.
او قبل از کنسرت به مناسبت تولد مولانا، که آخرین حضور عمومی شجریان نیز بود، کاملا ضعیف به نظر میرسید. چند ماه قبل او اعلام کرده بود که در ۱۵ سال گذشته سرطان کلیه داشته است.
در جریان برگزاری کنسرت در یک سالن شلوغ، چند بار صدای شجریان شکسته شد و به همان بلندیهای ملودیک قدیمی نبود. اگرچه او از عملکرد خود ناراضی به نظر میرسید، اما هزاران ایرانی که به شوق دیدن او به مرزهای ترکیه سرازیر شده بودند، او را تشویق میکردند. خیلیها مجبور بودند به تماشای کنسرت روی جایگاهی خارج از سالن اکتفا کنند.
شجریان در مشهد، شهری در شرق ایران متولد شد. در حالی که پسر جوانی بود، توجه اطرافیانش را به خود به عنوان یک قاری با استعداد قرآن، سنتی که از پدرش به ارث برده بود، جلب کرد. تمرین موسیقی بعنوان یک هنر مغایر اعتقادات خانواده کاملاً مذهبی وی بود، بنابراین او مطالعات خود را در مورد آواز فارسی و علم ردیف مخفیانه انجام داد.
او در دهه ۶۰ پس از اجرا در رادیو و تلویزیون دولتی به شهرت رسید و خیلی زود در دورهای که ایران دچار آشفتگی سیاسی بود، زیبایی بی انتهای موسیقی و شعر فارسی را تجسم بخشید.
در صدای شجریان بود که پیوند کیمیایی شعر عرفانی فارسی و سنت موسیقی ایرانی بالاترین جایگاه خود را پیدا کرد.
شجریان ضمن پایبندی به هنجارهای تقریباً مذهبی مقیاسهای موسیقی ایرانی و همچنین قواعد شعری قافیه، با ورود عناصر تازه به موسیقی ایرانی مسیرهای جدیدی را نیز گشود. اگرچه در اصل یک خواننده تکنواز بود اما با تعدادی از گروههای موسیقی تمرین کرد و سازهای زهی جدیدی را اختراع کرد که به کنسرت های او راه یافتند.
برای ایرانیان داخل ایران، آهنگهای شجریان به عنوان لنگر هویت فارسی آنها بود و امید و آرامش را در روزهای دشوار فراهم میکرد. خاطرات عاطفی بسیاری از ایرانیان مربوط به شجریان است. به سختی می توان یک ایرانی را پیدا کرد که در ماه مبارک رمضان ربنای معروف او را گوش نکرده باشد.
صدای شجریان محکم است، درست مثل حماسههای ملی ایران باستان. او آخرین بازمانده از دوران طلایی فرهنگ پارسی است.
در پی اعتراضات به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۹، شجریان مخالفت خود را با پخش آثارش از تلویزیون دولتی ایران اعلام کرد.
زمانی که محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور پیشین، معترضین را خس و خاشاک نامید، شجریان واکنش نشان داد و خود را "صدای خس و خاشاک" معرفی کرد.
رک گویی او بهای زیادی داشت. شجریان به سرعت از اجرا و ضبط در ایران محروم شد. حتی ربنای او از برنامه سالانه ماه رمضان حذف شد. اگرچه شجریان به زندگی خود در تهران ادامه داد، اما او مجبور بود برای ضبط موسیقی جدید به آمریکا سفر کند.
گرچه او در ایران سانسور شد اما شجریان همچنان به ابراز همبستگی عمیق برای سرنوشت مردم ایران ادامه داد. او در مصاحبهای در سال ۲۰۱۱ گفت: موسیقی من همیشه کاملاً با آنچه در ایران اتفاق میافتد مرتبط بوده است. شعرهایی که من برای اجرا انتخاب میکنم تاریخ اجتماعی ما را منعکس میکنند. ترانههای من از زندگی مردم صحبت میکند. من الهام خود را از مردم می گیرم. من باید در کنار آنها باشم.
وقتی از او پرسیدم هنگام اجرای برنامه برای مخاطبانش چه چیزی در ذهنش میگذرد؟ گفت: من به آرزوهای مردم فکر میکنم. انسانیت باید بر جهان حاکم باشد. نه دین، ملی گرایی یا ایدئولوژی. انسانیت هدف همه هنرهاست.
نویسنده: مارین برهمر