پنج سوال مهم درباره انیمیشن «داستان اسباب بازیها»
«داستان اسباببازی» (Toy Story) اولین انیمیشن بلند و سهبعدی پیکسار هنوز هم بهترین و محبوبترین فرنچایز این استودیو به حساب میآید.
هنرامروز: سری فیلمهای «داستان اسباببازی» همیشه یکی از دوستداشتنیترین محصولات تاریخ سینما باقی خواهد ماند و هیچ چیزی نمیتواند در محبوبیتش خدشهای وارد کند. این فرنچایز با چهار فیلم سینمایی، انبوهی از فیلمهای کوتاه تلویزیونی و اسباببازیها و محصولات مرتبط، همواره جایگاهی ویژه در بین سینمادوستان داشته است.
امروز فرنچایز «داستان اسباببازی» محبوبتر از همیشه است و خیلیها منتظر تماشای «لایتیر» (Lightyear) هستند، فیلمی که دربارهی شخصیت باز لایتیر ساخته شده است (البته نه دربارهی اسباببازی باز لایتیر، بلکه دربارهی شخصیتی که مثلا در دنیای داستان اسباببازی، ابرقهرمان معروفی است و آدمکهایش را ساختهاند که یکی از همین آدمکها بازِ معروف خودمان بوده). با این حال پرسشهای بیپاسخ زیادی دربارهی داستان و شخصیتهای «داستان اسباببازی» وجود دارد، پرسشهایی که بعد از چهار فیلم هنوز باقی مانده. از سرنوشت اسباببازیهای محبوبمان گرفته تا علت اصلی هوشمند و زنده بودن آنها، همگی پرسشهای بیجوابی است که احتمالا ذهن خیلیها را به خودش مشغول کرده است.
چه چیزهایی یک اسباببازی را زنده و هوشمند میکند؟
در قسمت چهارم «داستان اسباببازی» با یک اسباببازی جدید به اسم فورکی آشنا میشویم، یک اسباببازی من در آوردی که بانی آن را بهعنوان کاردستی مهد کودکش درست میکند. بانی با فورکی بازی میکند و مدتی نمیگذرد که فورکی جان میگیرد و از اینکه زنده است و تکان میخورد به وحشت میافتد و دچار بحرانهای زیستی عمیقی میشود. این وضعیت فکری و روانی فورکی پرسشهای عمیقی را دربارهی دنیای «داستان اسباببازی» مطرح میکند. برای اینکه یک جسم یا اسباببازی مثل وودی زنده و هوشمند شود، چه چیزهایی لازم دارد؟
تا پیش از معرفی فورکی، همه حدسمان این بود که هر اسباببازی و آدمک و عروسکی توانایی هوشمند بودن را دارد. از عروسکهای شبیه آدم گرفته تا ماشینها و حتی چراغهای مطالعه. اما در قسمت چهارم متوجه میشویم که حتی یک چنگال پلاستیکی یکبار مصرف هم توانایی زنده شدن دارد، اگر به آن شخصیت و هویت ببخشید و به آن عشق بورزید و با آن بازی کنید. نکتهی جالبتر اینجاست که فورکی از ماهیت خودش آگاه است و مدام میگوید که تکهای زباله بیش نیست و باید به جای اصلیاش که سطل زباله است برگردد.
چرا عروسکهای بنسون نمیتوانند حرف بزنند؟
عروسکهای بنسون ترسناکترین اسباببازیهایی هستند که تا کنون در سری انیمیشنهای «داستان اسباببازی» دیدهایم. ارتشی کوچک از عروسکهای مخصوص شکمگویی (از همان عروسکهایی که فک متحرک دارند و در اجراهای نمایشی، یک عروسکگردان به شکلی به جایشان صحبت میکند که حرکت لب خودش به چشم نیاید و همه فکر کنند عروسک خودش صحبت میکند) که در قسمت چهارم مجموعه معرفی شدند و خیلیها را به وحشت انداختند.
این عروسکها بر خلاف بقیهی اسباببازیهایی که در فرنچایز دیدهایم، توانایی تکلم ندارند و همه کارهایشان را در سکوت انجام میدهند و از دستورات پیروی میکنند. این ویژگی در مقابل چیزهایی قرار میگیرد که تا به حال از اسباببازیهای این دنیا میدانستیم. خیلی از اسباببازیها حتی بدون اینکه جعبهی صدایی برایشان تعبیه شده باشد، میتوانستند حرف بزنند. مثل بو پیپ یا مردهای ارتشی پلاستیکی.
این سکوت عروسکهای بنسون باعث شده است تا ترسناکتر و عجیبتر به نظر برسند. اما منطق این اتفاق در فیلم توضیح داده نشده. احتمال دارد رئیسشان گبی (که عروسکی بهشدت حسود است) به آنها دستور داده باشد که صحبت نکنند، شاید هم سکوت آنها به ماهیتشان باز میگردد، اینکه این عروسکها را برای نمایشهای مخصوص شکمگویی طراحی کردهاند تا عروسکگردانها به جایشان صحبت کنند، و برای همین خودشان صدایی ندارند.
آیا همهی اسباببازیها در ابتدا فکر میکنند موجودات واقعی هستند؟
داستان قسمت اول، حول باز لایتیر و درک او از واقعیت و اینکه یک اسباببازی است میچرخید. باز طی ماجراهای پر پیچ و خمی بالاخره متوجه میشد که یک آدمفضایی واقعی نیست و تنها عروسک و آدمکی برای بازی بچههاست. در قسمت دوم «داستان اسباببازی» با بخش تازهای از این ایده مواجه میشدیم. در آنجا انبوهی از اسباببازیهای باز لایتیر را میدیدیم که درون جعبه قرار دارند و وقتی یکی از آنها از جعبهاش بیرون میآمد، مثل باز لایتیر خودمان در قسمت اول گمان میکرد یک آدم فضایی واقعی است. آیا این یعنی تمام اسباببازیها در ابتدا توهم واقعی بودن دارند و بعد متوجه قضیه میشوند؟ یا فقط محصولات سری باز لایتیر اینگونهاند؟
در قسمت چهارم «داستان اسباببازی» با جنبهی تازهای از ماهیت و ذات اسباببازیها آشنا میشویم و از طریق کاراکتر فورکی به درک تازهای از هوشمندی آنها میرسیم. فورکی یک چنگال پلاستیکی ساده است که با خلاقیت یک دختربچه شکل و شمایل یک عروسک و اسباببازی را به خودش میگیرد و زنده میشود. پس یعنی برای زنده شدن اسباببازیها نیازی به تولید آنها در کارخانههای حرفهای نیست.
چه چیزی دوک کابوم را به این روز انداخت؟
یکی از شخصیتهای جدید و مهم قسمت چهارم، آدمک دوک کابوم با صداپیشگی کیانو ریوز بود. در جریان این قسمت، مشخص میشد که دوک آدمک یک موتورسوار بیباک است که دههی ۷۰ میلادی در کانادا محبوب بوده و حالا دهههاست مثل یک تبعیدی زندگی میکند.
دوک کابوم همیشه سرخوش و سرزنده به نظر میرسد، ولی گذشتهای تراژیک و تلخ دارد و به خاطر ضربهای روحی که خورده، نمیتواند مثل گذشته به اجرای حرکات نمایشی با موتور بپردازد. دوک میگوید که صاحب اصلیاش بعد از اینکه متوجه شده او نمیتواند حرکات نمایشی بزرگی را که در تبلیغات تلویزیونی نشان میدادند اجرا کند، او را رها کرده است.
گویا کیانو ریوز نسبت به این کاراکتر حسابی کنجکاو بوده و دلش میخواسته دربارهی گذشتهاش بیشتر بداند، برای همین نویسندههای قسمت چهارم تصمیم گرفتند عمق بیشتری به آن ببخشند. البته ضربهی روحی دوک فراتر از صاحب اصلیاش است. او هر بار دچار اضطراب و دلهره میشود، خشکش میزند. با اینکه ممکن است این هم بخشی از همان جریان رها شدن توسط صاحبش باشد، اما به نظر میرسد دوک تجربیات تلخ و تکاندهندهی دیگری را هم طی این سالها از سر گذرانده باشد.
رابطهی وودی و بو پیپ به کجا خواهد رسید؟
وودی همیشه معتقد بود که اصلیترین هدف یک اسباببازی، سرگرم کردن صاحبش است، این عقیده بخش مهم و بزرگی از شخصیت وودی به حساب میآمد، تا اینکه به قسمت چهارم رسیدیم. صاحب جدید بانی، به نظر میرسد نیاز چندانی به وودی ندارد و بیشتر سراغ بقیهی اسباببازیهایش میرود. برای همین، وودی در نهایت بانی را رها میکند و تصمیم میگیرد در کنار بو پیپ، دوک، داک و بانی و گیگل زندگی آزاد و بیصاحبی را تجربه کند. یک زندگی رها که آیندهای هیجانانگیزی و نامشخص دارد.
باز و بقیهی اسباببازیها با بانی میمانند و از وودی جدا میشوند و نمیدانیم وودی در زندگی تازهاش موفق خواهد بود یا نه. پیکسار تأیید کرده است که احتمال ساخت قسمت پنجم غیرممکن نیست و شاید از وضعیت وودی باخبر شویم.
منبع : دیجی کالا مگ سینمایی