نگاهی به زندگی حرفهای و کاری این هنرمند
بیوگرافی میرعبدالرضا دریابیگی (۱۳۰۹ - ۱۳۹۱)
میر عبدالرضا دریابیگی (۳۰ ژانویه ۱۹۳۰ – ۱ اکتبر ۲۰۱۲) هنرمند اهل ایران بود. او متولد ۱۳۰۹ و فارغالتحصیل دانشکده هنرهای زیبای تهران از معروفترین هنرمندان سبک هنر مفهومی در ایران بود. نخستین بار آثار وی در نمایشگاه گروهی گالری استتیک در سال ۱۳۳۹ به نمایش درآمد و در سال ۱۳۴۲ اولین نمایشگاه انفرادی او در گالری مس بر پا شد. استاد دریابیگی همچنین جوایزی چون مقام افتخار نمایشگاه حقوق بشر را در سال ۱۳۴۷ از آن خود کرد.
هنر امروز: میرعبدالرضا دریابیگی متولد ۱۳۰۹ و فارغالتحصیل دانشکده هنرهای زیبای تهران از معروفترین هنرمندان سبک هنر مفهومی در ایران بود. نخستین بار آثار وی در نمایشگاه گروهی گالری استتیک در سال ۱۳۳۹ به نمایش درآمد و در سال ۱۳۴۲ اولین نمایشگاه انفرادی او در گالری مس بر پا شد. استاد دریابیگی همچنین جوایزی چون مقام افتخار نمایشگاه حقوق بشر را در سال ۱۳۴۷ از آن خود کرد.
دریابیگی خالق فضاهای ناپیدا کرانه است، افقهای وسیع دور رونده، صحراهای نامسکون یکدست، اقلیم کویری افق تا افق پوشیده از ریگ و نور و تموج و ناهمواری که زیر آسمان همرنگ با خود، تلاطم دارند. نقاش اما کویر را گاه چون دریا مینمایاند و دریا را آمیخته با آسمان و آنچه از زیر قلممویش بیرون میآید بیشتر حاصل تخیل ویژهی او از سیارهای ناشناخته است، نمایش گستردگی ژرف با نشانهگذاریهای آشنا خصیصهی اصلی کار اوست...
نقاشیهای دریابیگی شباهت زیادی به شخصیت خود او دارد، آرام و احساساتی و خوگر به نظمی مستمر.
جواد مجابی، در کتاب «نود سال نوآوری در هنر تجسمی ایران» درباره دریابیگی مینویسد:
میرعبدالرضا دریابیگی در رشته تاریخ و هنر دانشگاه تهران فارغالتحصیل شدهاست. از سال ۱۳۳۳ گالری مس را تأسیس کرد و با برگزاری نمایشگاههای فردی و گروهی بسیار، کوشید در ترویج هنر نو، گام مؤثری بردارد. بیش از صد نمایشگاه در گالری مس ترتیب داد و بهعنوان نقاش-گالریدار، در نمایشگاههای مختلف داخلی و خارجی، خود و نقاشانش شرکت داشتند. نخستینبار، آثار خود را در گالری استتیک (۱۳۳۹)، که به مدیریت مارکو گریگوریان اداره میشد، معرفی کرد. علاوه بر نمایشگاههای داخلی، دریابیگی در شهرهای کراکوی، فلورانس، نیویورک، پاریس، مونتکارلو، نیس، بروکسل، آنکارا، استانبول؛ کویت، اسلامآباد؛ بلگراد و شهرهای دیگر، آثار خود را به نمایش گذاشتهاست.
دریابیگی در گفتوگویی با مجله رودکی (شماره ۱۳، ۱۳۵۱)، که به مسائل مربوط به گالری اختصاص دارد، میگوید:
«ضمن تحصیل دانشگاهی، بیشتر روی زندگی هنرمندان و نوابغ مطالعه میکردم و به تاریخ هنر علاقه و آگاهی بیشتری داشتم، بعد از اتمام دانشگاه، جستهگریخته نقاشی میکردم و بعد از مدتی به فکر افتادم که تماشا کافی است و باید جدیتر به نقاشی بپردازم. با مارکو گریگوریان کار را شروع کردم؛ و با آنکه خیلی دیر شروع کرده بودم، اما بعد از مدت کمی، انگار سالها بود نقاشی میکردم و در عرض نه ماه پیشرفت زیادی کردم، بهطوریکه گاه سرپرستی کارگاه نقاشی بر عهده من قرار میگرفت. بعد از رفتن مارکو –در حدود دوازده سال پیش- دیگر واقعاً خودم را پیدا کرده بودم. آگاهیام بر تاریخ هنر و آشناییام با تئوری، راه را برایم بسیار همواره کرده بود. حالا حس میکنم که پیش از آنکه به نقاشی بپردازم واقعاً هیچ بودم. نه سالی است که گالری مس را بزا کردهام؛ اوایل کسی آن را تحویل نمیگرفت، اما همواره کارم را ادامه دادم.»
از راست: فرامرز پیلارام، مارکو گریگوریان، ایران درودی، مرتضی ممیز، عبدالرضا دریابیگی، سیراک ملکونیان و مسعود عربشاهی درنخستین نمایشگاه هنری بینالمللی سال ۱۳۵۳ تهران
دریابیگی برای رونق کار نقاشی و ایجاد بازار مطلوب آن، از سوی گالریداران، بر این باور است:
«دولت باید به گالریها بیشتر کمک کند و رسانههای جمعی –روزنامهها و رادیوتلویزیون- بهعنوان یک کار عامالمنفعه فرهنگی، باید به تبلیغ برنامه گالریها و نشان دادن برنامههای آنها بپردازند.
فرهنگوهنر نمایشگاههای خوبی را، که در تهران برگزار میشود، به خرج خود به سراسر ایران –هرجا که مشتاقانی دارد- ببرد تا اهالی شهرستانها نیز با نقاشی و مجسمهسازی جدید آشنایی پیدا کنند. تهیه کتابهای آموزشی هنر برای مدارس و دبیرستانها، ایجاد گالریهای دولتی و تأسیس موزه هنر معاصر، که آثار هنرمندان ایرانی را، بهطور همیشگی، در اختیار مردم، منتقدان و پژوهشگران قرار دهد، ضروری است. همچنین، کمک به ایجاز بازار نقاشی، از طریق وادار کردن مؤسسات خصوصی و عمومی به تزئین دیوار سالنهایشان با آثار نقاشی و ارائه مجسمهها در میدانها و پارکها، باعث میشود مردم متوجه حضور هنر نو در زندگی اجتماعی و ضرورت توجه بدان و طبعاً خرید آثار شوند.»
در ادامه میافزاید:
«هدف باید بالابردن سطح فرهنگ عمومی باشد؛ مثلاً، باید از نمایشگاههای نقاشی، فیلم تلویزیونی تهیه و پخش شود. بهدنبال یک تبلیغ و انتشار وسیع، بهطور ضمنی، تکتک نقاشان و گالریدارها نیز معرفی میشوند و از آن سودی میبرند و ارتباط بیشتری بین این هنر، میان این هنرمندان و مردم، بهوجود میآید و مردم بیشتر با نقاشی آشنا میشوند؛ و درنتیجه بیشتر به گالریها میآیند.
وجود یک موزه یا گالری بزرگ، واقعاً ضروری است. گالریها گاه همان نیاز دستاول را برای نقاشی برآورده نمیسازند و نقاشیها دچار سرخوردگی میشوند و به انجمنهای فرهنگی کشورهای خارجی پناه میبرند. این درست همانند پناهندهشدن مجاهدین به سفارتخانهها در زمان مشروطه است؛ این بدین معنی است که دولت به هنرمند خود جایی نداده است که کارش را عرضه کند. عرضه کار در انجمنهای فرهنگی به یک شرط قابل قبول است که این انجمن، بعد از اتمام نمایشگاه، کار هنرمند را به کشور خودش ببرد و به نمایش بگذارد؛ ولی میبینیم که هرگز چنین نکردهاند.»
نقاشیهای دریابیگی، شباهت زیادی به شخصیت خود او دارد: آرام و احساساتی. او از نخستین نقاشان ایرانی است که افقهای وسیع را در تابلوهایش بهکار گرفت؛ با رنگهای آرام و با نوعی تخیل احساساتی، تپه ماهورهای خمیری شکل، پلهای فضایی و بیکرانگیها را به نمایش درآورد. آثارش، حامل نوعی معرفت حسی و عرفاناندیشی مدرن، بیننده را به ماورا توجه میداد و چیزی را از گذشتهای دور یا آیندهای بعدی، پیش نگاه کنونی بیننده، میآورد و وی را از دغدغه این دم به آنسوی تشویق سوق میداد.
در فضای بیکران هنرمند، خط افق معمولاً محو میشود و آسمان و زمین بههم می پیوندد. در این یکسانی عظیم، نوعی یکپارچگی رنگی در طیفی نزدیک به هم، در گسترهای بیانتها، نگاه بیننده را به چنددرخت، تکه سنگ، معماری خیالی و جادههای مارپیچ معطوف میکند. شاید بتوان تابلوهای دریابیگی را گریزگاهی مطمئن برای کسانی که از دنیای پرازدحام خسته شدهاند، تعبیر کرد. کشیدگی فیگورها و سیلان آنها در کمپوزیسیونهای افقی همراه میشود. با رنگهای ملایم آبی و سبز و قهوهای و نارنجی تا بتوان دشتهای ازل و ابد را در فلق تولد و شفق پایانشان بازنمایی کند.
در گفتوگوی بهزاد حاتم با میرعبدالرضا دریابیگی (تماشا، شماره ۱۵۳، ۱۳۵۳)، خود تابلوها را فضایی مینامد و اشاره میکند:
«در نقاشیهای من، معمولا یک شاهراه میبینید که شاید بتوان به آن یک شاهراه فضایی گفت. شاهراههایی که ابتدا و انتهایش نامعلوم است و پیچوتابهایی دارند. این روال اصلی کار من است و فکر میکنم تا وقتی که زنده باشم و فکرم کار کند، آن را ادامه خواهم داد و البته طبعاً، جهشها و پرشهایی در جهات دیگر در کارم پیش خواهد آمد. ولی –همانطور که گفتم- اساس کارم تغییری نمیکند.
قبلاً این شاهراهها بهصورت قوس بود، حالا سر این قوسها بالارفته و در فضا قرار گرفته است؛ شاید مثل یک پل. بههرحال، من میخواهم در کارهایم آثار ساختهشدهای را نشان بدهم که شاید بتواند در آینده مبهمی، سمبلی از بسیاری از بناها باشد؛ مقصودم این است که یکی از هدفهای من، تأثیر در جهت معماری است. من اَشکال، حجمها و فضاهایی میسازم که شاید با هیچیک از فضاهایی که تا بهحالا وجود داشته، تطبیق نکند. علت توجه من به این اشکال، فکرهایی است که دارم؛ مثلاً، تغییر شکلدادن محیطزیست خودمان. هنگامیکه نقاشی میکنم، گاهی بهنظر میآید که در کره دیگری هستم و با بناهای آنجا آشنا میشوم. گاهی هم فکر میکنم که موجودی فضایی هستم که آثاری متفاوت با آثار زمینیها بهوجود میآورم.»
بهزاد حاتم: با توجه به فکری که درباره تأثیرگذاری در معماری دارید، فکر نمیکنید با مجسمهسازی –بیشتر از نقاشی- بتوانید اندیشههایتان را بیان کنید؟
میرعبدالرضا دریابیگی:
نه، به چند دلیل: اول اینکه، در مجسمهسازی، رنگ زیاد مطرح نیست و نمیتوانم با آزادی عملی که در نقاشی دارم، رنگ بهکار ببرم؛ مسئله مهم دیگر این است که، در نقاشی، در یک محدوده کوچک، میتوان به فضای بزرگی تجسم بخشید. درحالیکه در مجسمهسازی، میزانها فرق میکند، اگر هم بخواهم نمیتواند یک حجم خیلی بزرگ را در یک مجسمه کوچک مجسم کند: مقصودم این است که نقاشی بعد وسیعتری را در خود جای میدهد،درحالیکه در مجسمهسازی، این امکان وجود ندارد؛ نکتهی دیگر این است که، با نقاشی کردن، من مکان قرار گرفتن اشکال معمارانه خودم را نیز خود تصویر میکنم. در هر تابلو –غیر از خود شکلی اصلی- جای قرار گرفتنش هم منعکس میشود؛ و در نتیجه، ترکیب کاملتری بهدست میآید درحالیکه که اگر مجسمهسازی کنم، تنها خود شکل اجسام در کارم مطرح میشود.
از راست غلامحسین نامی، سیراک ملکنیان، مسعود عربشاهی، عبدالرضا دریابیگی، مارکو گریگوریان
بهزاد حاتم: یکی از ویژگیهای کار شما، خط فکری خاصی است که در همه آنها ادامه پیدا میکند. باوجوداین، فکر نمیکنید این قضیه ضررهایی هم داشته باشد؛ مثلا، بهوجود آوردن نوعی یکنواختی در کارهایتان؟
میرعبدالرضا دریابیگی:
اتفاقا من همیشه خودم هم به همین مسئله فکر میکنم و سعی میکنم تغییراتی در کارم بدهم. در حقیقت، خودم به این تغییرات احتیاج دارم... دوست ندارم کشیدن اشکالی را –بهقول خودم- اشکال معمارانه فضایی است، تکرار کنم. این با طرز تفکر خودم، که دوست دارم نوآور باشم، اصلاً مطابقت ندارد؛ به همین دلیل، به تغییرات زیاد، فکر میکنم. البته باید بگویم که این تغییرات بهتدریج صورت میگیرد. شاید اگر کسی دائماً کارهایم را ببیند، متوجه این تغییر نشود، ولی اگر به دو تابلو، که با فاصله زمانی کشیده شده است، نگاه کنیم، متوجه این تغییر میشویم.
بهزاد حاتم: درباره ارتباط با مخاطبان و ضرورتهای مبرم جامعه هنرمندان چه عقیدهای دارید؟
میرعبدالرضا دریابیگی:
کار ما تنها نمایش آثار نقاشی نبوده. شناساندن این آثار، شناساندن آفرینندگان و، در کل، تفهیم هنرها به مردم بوده است. در حقیقت کار گالری همین است: اینکه مترجم اندیشهها و حرفهای نقاش برای مردم باشد. هدف واقعی و نهایی ما این بود و هست که: هنر در زندگی مردم نقشی داشته باشد و در آن بهنحوی منعکس شود.
بهتر بود یک مجموعه هنری بهصورت کتابی درباره هنر معاصر ایران بهوجود میآمد و کارنامهای میشد از آنچه در این زمینه انجام گرفته است. کار که انجامشده، چرا نباید کارنامهای هم در دست باشد. کار دیگری که میتوان کردن چاپ کردن آثار نقاشی نقاشان معاصر ایران است. چرا فلان کتابفروش این همه پوستر و رپرودکسیون خارجی میفروشد، ولی نمیآید از روی همین مینیاتورهایی که داریم یا از روی نقاشیهای نقاشان، رپرودکسیون چاپ کند. موضوع مهمتر تشکیل نمایشگاهها یا شرکت دادن نقاشها در نمایشگاههای خارج بهویژه بیینالهاست. شاید از این طریق بسیاری از نقاشان بتوانند امتیازات بسیاری برای ایران کسب کنند.
نقاشیهای عبدالرضا دریابیگی را میتوان تجسم آرامشبخش فضایی رویایی دانست که در مناظر ژرف و آرام وی سکنی گزیده است. کمینهگرایی و پرهیز از بازنمایی اشیاء و دستساختههای بشر از شاخصترین ویژگیهای آثار او محسوب میشوند. اغلب این نقاشیها فضایی مهآلود از منظرهای در دوردست را به تصویر میکشند که از حضور انسان تهی است و به واسطه رنگهای هارمونیک، کادر افقی و کمینهگرایی در بازنمایی جزییات نشان از ابدیتی دارند که در روح طبیعت جاری است.
نقاشیهای دریابیگی تجلی اندیشههای عرفانی او هستند. وی خلوص نیت و صفای یک انسان را در صحراهای بی آب و علف مجسم کرده و در آثارش مناظر جغرافیایی را با مفاهیم عرفانی پیوند داده است. به عقیده هنرمند اصل و پایه همه چیز بر مبنای آرامش و سکون گذاشته شده و اینگونه فضاهای بیکران حیرت او را برانگیختهاند. وی نه تنها انسان، بلکه تمام موجودات کره زمین، از درخت و انسان و حیوان را در مقابل عظمت بیکران هستی کوچک و ناچیز میشمارد و آنها را مانع رسیدن به آرامش و سکون میداند. به همین دلیل است که در آثارش از حضور انسانها و درختان و دیگر موجودات خبری نیست.
چنانکه در اثر حاضر نیز دیده میشود، در اغلب این منظرهپردازیها سهم آسمان در ترکیببندی دوچندان است و رنگها چنان با ملایمت در هم حل شدهاند که توهمی رویاگونه را به نمایش میگذارند. هارمونی و هماهنگی که بر همه اجزای اثر حکمفرماست ریشه در روحیه و سکوتی دارد که در زندگی خانوادگیاش جریان داشت. دریابیگی عاشق صلح و سکوت بود و سعی در به تصویر کشیدن این آرامش و سکون داشت.
حتی آسمان و زمین در این اثر به یک رنگ درآمدهاند و کنتراست چندانی را به نمایش نمیگذارند. تنها چیزی که در تصویر دیده میشود، تپهماهورهایی هستند که به نرمی در مرز میان زمین و آسمان بر افقی در دوردست شکل گرفتهاند و هیچ نشانی از حیات بشری در آن دیده نمیشود. وقتی حضور انسان و موجودات از میان میرود، تمامی شور و شرها و ناآرامیها نیز صحنه را ترک میکنند و عالمی را متصور میشوند که ازلی و ابدی است. در نقاشیهای نیمهانتزاعی دریابیگی زمینه برای توسن خیال مهیا میشود تا در بیکرانه آن بتازد و روایتگر عواطف و احساسات ناب باشد؛ عالمی بکر و آرمانی که با فاصله گرفتن از واقعگرایی محض مخاطب را به تأمل و تعمق در خویش فرا میخواند و بیآنکه ذهنش را مغشوش کند، او را به صلح درونی دعوت میکند.