متفاوتترین فیلمهای آخرزمانی کدامند؟
عوامل مختلفی برای تبدیل یک اثر علمی-تخیلی به یک فیلم نشاطبخش وجود دارد. برای مثال، با اینکه فیلم بلید رانر (Blade Runner) محصول سال ۱۹۸۲ در نمایش یک پادآرمانشهر موفق عمل میکند، جهان فیلم از جنبه بصری زیبا و الهامبخش است.
هنرامروز: یافتن فیلمهای سینمایی خاص در ژانر علمی-تخیلی که دیدگاه خوشبینانهای نسبت به آینده داشته باشند کار به نسبت سختی است. اول از همه، تعریف کردن قصههایی پیرامون جهان آینده که در آن همگان احساس خوشبختی و خوشحالی کنند، کار چندان آسانی نیست. همچنین میتوان اینگونه برداشت کرد که تصورات عموم مردم از آینده، در واقع انعکاسی از جهانی فعلی. این روزها فیلمهای سینمایی با موضوع دیستوپیا یا پاد آرمانشهر در مقیاس گستردهای نسبت به فیلمهای آرمانشهری ساخته میشوند؛ احتمال میرود تولید این دسته از فیلمها به دلیل باوری باشد که بسیاری از تماشاگران نسبت به آینده دنیا دارند؛ یک دنیای رو به زوال.
در ادامه قرار است چند فیلم برتر علمی-تخیلی معرفی شود که بسیاری از آنها بیش از چند دهه قدمت دارند. این دسته از فیلمها آیندهای را نشان میدهند که در مقایسه با نگرش سایر فیلمهای سینمایی یک قرن گذشته، تصاویر کاملا متضادی را ارائه میدهند.
«ترون» (TRON)
تقریبا چهل سالی از اکران فیلم ترون میگذرد و با این حال، تماشای فیلم ترون پس از گذشت این همه سال هنوز همان حس طراوت گذشته را دارد. تماشای این فیلم، حس نوستالژی را در بیننده تحریک میکند و به همین بهانه هم که شده باید مجدد این فیلم را مورد تحسین قرار داد.
فلین (جف بریجز)، نابغه علوم کامپیوتری به صورت مخفیانه وارد اینترانت شرکتی میشود که ایدهی بازی ویدیوییاش را دزدیده است. هسته مرکزی سیستم شرکت که در واقع یک هوش مصنوعی قدرتمند به حساب میآید، برای جلوگیری از ورود غیر قانونی فلین به سیستم، او را به دنیای کامپیوتری منتقل میکند؛ جهانی مصنوعی که در آن نرمافزارها، از هویت زندهای برخوردار هستند و کاربران انسانی را مثل خدا میپرستند. فلین در این دنیای کامپیوتری به انقلابی ملحق میشود تا فضای سایبری را از چنگ «ام.سی.پی» (M.C.P) که چیزی شبیه به یک ویروس است نجات دهد. پس از این اتفاق، دنیای کامپیوتری فیلم، به یک بهشت و آرمانشهر پر فروغ تبدیل میشود.
با یک نگاه ساده به طرح داستانی و دیالوگهای فیلم «ترون» میتوان مولفه فانتزی موجود در این فیلم سینمایی علمی-تخیلی را به شدت تحسین کرد. بخش عمدهی جهان کامپیوتری داستان با استفاده از جلوههای ویژه و کامپیوتری خلق میشود. ساخت و تولید چنین پروژهای در دهه ۱۹۸۰ میلادی، فرایند به شدت زمانبر و هزینهبری برای یک فیلم لایو اکشن دانسته میشود.
در سال ۱۹۸۲ میلادی فیلمهای علمی-تخیلی و فانتزی متعددی به مرحله اکران رسید. جدا از عملکرد ناامیدانه فیلم «ترون» در گیشه، این اثر همیشه به عنوان یک گوهر کالت در یاد و خاطرهی بسیاری از هواداران سینما نقش میبندد. با اینکه فیلم «ترون: میراث» (TRON: Legacy) توسط دیزنی هم نتوانست آنگونه که باید در گیشه بدرخشد، هنوز میتوان از «ترون» به عنوان یک فیلم علمی-تخیلی جذاب یاد کرد.
«برخورد نزدیک از نوع سوم» (Close Encounters of the Third Kind)
فیلم «برخورد نزدیک از نوع سوم» به کارگردانی استیون اسپیلبرگ، یکی دیگر از فیلمهای سینمایی علمی-تخیلی درباره اولین برخورد با بیگانگان محسوب میشود. اسپیلبرگ در این فیلم تلاش میکند تا رویکرد متفاوتی از مواجهه با بیگانگان را به تصویر بکشد. کوبریک با نگاهی متفکرانه و قابل احترام به این مقوله در فیلم «۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی» میپردازد، در حالیکه اسپیلبرگ یک کنجکاوی به نسبت کودکانهای را بهواسطه این فیلم تعریف میکند.
داستان درباره فردی مکانیک به اسم رُی (ریچارد دریفوس) است که شبی از شبها، نورهای روشنی را در آسمان میبیند و او به واسطهی تماشای نورها، الهامات عجیبی را کسب کند. به همین دلیل، ری به بیگانگان و سفینههای فضایی علاقهمند میشود، به گونهای که تمام فکر و ذکرش به این مسئله معطوف شده و به همین خاطر، ری نه تنها از کارش اخراج میشود، بلکه خانوادهاش هم او را ترک میکنند. رُی طی اتفاقاتی به این باور میرسد که بیگانگان فضایی او را انتخاب کردهاند تا با خود ببرند.
حضور دانشمند دیگری در این داستان به اسم کلودی لاکومب (فرانکوا تروفوت) که تجربهای شبیه به ری دارد، قصه را جذابتر میکند؛ چراکه همکاران این دانشمند، از فهم حال روحی کلودی ناتوان هستند. به همین دلیل او نیز به دنبال راهی برای ارتباط با بیگانگان میگردد. برخلاف فیلم E.T که حکومت و سیستمهای نظامی را به یک ساختار منفی تشبیه کرده، اسپیلبرگ در فیلم «برخورد نزدیک از نوع سوم»، این ساختارها را تا حدودی مثبت و غیر متخاصم نشان میدهد. این فیلم از جنبه جلوههای فنی نیز اثر تحسینبرانگیزی به حساب میآید.
«۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی» (A Space Odyssey: 2001)
فیلم اودیسه فضایی به سه فصل تقسیم میشود: مخاطب در ابتدا با «ظهور بشر» مواجه میشود که یک نژاد از شامپانزهها توسط شی مرموزی به اسم «تخته سنگ سیاه» یاد میگیرند تا از انگشتان شستشان استفاده کنند. سپس فیلم به زمانی جلوتر سفر میکند؛ درست زمانی که انسانهای اولیه با این تخته سنگ در ماه برخورد میکنند. این شی مرموز، آنها را به ماموریت ژوپیتر هدایت میکند، مرحلهای قبل از «فراتر از بینهایت» که بشر را به سمت یک تکامل جدیدتر سوق میدهد.
فیلم «۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی» حاصل همکاری استنلی کوبریک در مقام کارگردان با آرتور سی. کلارک در مقام نویسنده است. کوبریک در آن سالها به دنبال خلق یک فیلم علمی تخیلی خوب بود. فیلم «۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی» در زمان خود به یک اثر موفق و پیشگو تبدیل شد؛ چراکه صحنههایی در این فیلم علمی-تخیلی وجود دارد که به نوعی زندگی بشر را در آینده توصیف میکند. جدا از اینکه کوبریک به ظاهر نسبت به هوش مصنوعی، دیدگاه مثبت و خوشبینانهای در این فیلم نداشته، اما صادقانهترین مکالمهی فیلم در گفتوگوی یک پدر با دختر نوزادش است که حس خوشبینانهای و امیدبخشی را به مخاطب هدیه میکند.
«سیاره ممنوعه» (Forbidden Planet)
یک سفینه فضایی نظامی به سرپرستی فرمانده آدامز (لزلی نیلسن) در سرزمینی به اسم الطایر ۴ فرود میآید تا به دنبال بازماندگانی باشند که پیشتر در این سرزمین فرود آمده بودند. اعضای این سفینه به زودی متوجه میشوند که تنها افراد مقیم در این سرزمین، دانشمندی به اسم موربیوس (والتر پیژن)، دخترش التاریا (ان فرانسیس) و یک ربات به اسم رابی هستند. اوضاع زمانی به هم میریزد که اعضای سفینه به پیشنهاد موربیوس مبنی بر فرار از سیاره اهمیت نمیدهند و آنها پس از مدتی خودشان را در نبرد با موجودی نامرئی میبینند که ظاهرا راه خلاصی آسانی برای این مقابله وجود ندارد.
فیلم «سیاره ممنوعه» به کارگردانی فرد ویلکاکس شاید بهترین فیلم علمی-تخیلی باشد که توانسته شیوه و نوع سبک «پس از جنگ» (Post-war) را در آینده دور به زیبایی به تصویر بکشد. فیلم سیاره ممنوعه توانسته به یک الگوی موفق برای آثار دیگر مثل سریال «گمشده در فضا» (Lost Space) و سریال استار ترک تبدیل شود. عنوان و پوستر هنری فیلم موجب شده تا این فیلم تا حدودی شبیه به فیلمهای ژانر وحشت نیز باشد. مولفه وحشت در این فیلم، بعدها در آثار دیگر نظیر فیلم «نمایش تصویر ترسناک راکی» (The Rocky Horror Picture Show) محصول سال ۱۹۷۵ میلادی نیز مورد اشاره قرار میگیرد.
با اینکه بخش زیادی از قصه، از نمایشنامه «طوفان» شکسپیر الهام گرفته شده، این فیلم در انتها شبیه به قصههای ژولز ورن به پایان میرسد. طراحیهای خوشبینانه و معرکهی فیلم در انتها سرکوب شده و پیام هشداردهندهای پیرامون جنگ هستهای به مخاطب القا میشود. وسواس ذهنی بشر در دورهی مذکور داخل دنیای فیلم به انضمام تجزیه و تحلیل روانشناختی فیلم نشان میدهد که نباید به هوش و فراست بشر به علاوهی فناوری مدرن اعتماد کرد؛ چراکه ترکیب این دو مولفه میتوان جهانهایی را نابود و حتی از نو خلق کرد.
«آنها به یک شهر آمدند» (They Came to a City)
در اواسط دهه ۱۹۴۰ میلادی، استودیوهای Ealing واقع در انگلیس، فیلمهای تخیلی متعددی بر محور جنگهای زمانی تولید کردند که در این دسته از فیلمها، گروهی از مردم در وضعیتهای غیر محتمل در کنار یکدیگر قرار میگرفتند. فیلم «آنها به یک شهر آمدند»، تنها فیلم این استودیو است که میتوان آن را در ژانر علمی-تخیلی طبقهبندی کرد. این فیلم که توسط باسیل دردن (Basil Dearden) کارگردانی شده، داستانی را تعریف میکند که در آن ۹ نفر از مناطق مختلف، به یک شهر ایدهآلِ بینام و نشان منتقل میشوند. بعضی از این انسانها تصمیم به ماندن میگیرند، برخی دیگر در همان شهر استراحت میکنند و عدهای دیگر نیز بنا به دلایل مختلف راهش را کج کرده و به یک سمت و سوی دیگر میروند.
این فیلم درست مانند بسیاری از فیلمهای انگلیسیِ آن دوره، جنگ را به پسزمینه هل میدهد. فیلم «آنها به یک شهر آمدند»، این مسئله را مطرح میسازد که بزرگترین مانع برای آرمان شهرِ پس از جنگ، از جنس ایدئولوژیکی نیست، بلکه پیشداوری انسانهای معمولی است. تنوع اجتماعی خاصی که در این فیلم میبینیم، در سایر آثار سینمایی کنونی آنچنان متنوع نیست؛ چراکه یک سوم از گروه، اشرافزاده هستند و از آنجا که شخصیتها با لهجههای مختلف در فیلم وجود داشتهاند، گردآوری چنین گروه متنوعی در فیلمی با چنین ژانری، دشوار خواهد بود. از طرفی، شخصیتها در چنین فیلمی به هیچ وجه کاریکاتوری نیستند.
فیلم «آنها به یک شهر آمدند» بر اساس یک نمایشنامه ساخته شده است. شاید به همین دلیل، هیچوقت شهر در داخل این فیلم نشان داده نمیشود. بیشترین چیزی که در این فیلم دیده میشود، یک منطقه انتظارِ مدرن و شیک است اما نمایش محیط در همین اندازه هم کافی است تا دیدگاه جسورانه فیلمساز را درک کنیم. بخش اعظمی از فهم این موضوع، روی دوش بریزی لاندن (با بازی گوگی ویترز) است که تلاش میکند تا ما آینده را به شکلی ببینیم که او میبیند. فیلم به ظاهر از شیوه تعلیم و تربیتی خود آگاه است؛ به خصوص اینکه در پایان، شخصیت پریستلی به مخاطبین میگوید «از توجه شما سپاسگزاریم»!
منبع: دیجی کالا مگ سینمایی