{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

معرفی مستندهای جنایی: فقط «شجاع‌ها»تماشا کنند!

معرفی مستندهای جنایی: فقط «شجاع‌ها»تماشا کنند!
کدخبر : 16188

نتفلیکس شیوه‌ی خاصی هم برای ساختن مستندهای خود داشت؛ آن هم تلاش برای هر چه جذاب‌تر ساختن آثار بود. به همین دلیل هم می‌توان استراتژی‌های روایی و حتی شیوه‌های پژوهشی مشابهی را در آن‌ها سراغ گرفت. درست مانند سینمای کلاسیک آمریکا در دوران استودیویی که هر فیلمی مانند محصول یک کارخانه از راه‌های مشابهی گذرانده می‌شد و به دست مخاطب می‌رسید در این جا هم چنین بود.

هنرام‌روز: همواره کارگردانان سینمای مستند در ژانر جنایی طبع‌آزمایی کرده‌اند. بزرگی مانند الکس گیبنی به عنوان یکی از بزرگترین مستندسازان تاریخ شاهکارهایی در این زمینه دارد. اما نتفلیکس ناگهان چنان روی این نوع فیلم‌سازی مانور داد و کارگردانانی را برای ساختن سوژه‌های مختلف استخدام کرد که مخاطب با انبوهی از فیلم‌های این چنینی روبه رو شد. به همین دلیل هم تعداد آثار سطح پایین تولید شده در این زمینه در این چند سال کم نیست و این لیست می تواند راهنمای خوبی برای جلوگیری از اتلاف وقت و تماشای آن‌ها باشد.

نکته‌ی مهم این که حتما توجه کنید همه‌ی این داستان‌ها واقعی است، همه افراد حاضر در قاب فیلم‌ساز واقعا یا هنوز زنده‌ هستند یا از دنیا رفته‌اند. این موضوع و این واقعی بودن تاثیر و ترس ناشی از اتفاقات را بسیار افزایش می‌دهد. این که مخاطب بداند این قاتل در واقعیت و در جهانی حقیقی، در گوشه‌ی خیابانی یا در یکی از همین خانه‌های معمولی اطراف من و شما این کارها را کرده یا چنین جنایتی روزی در جایی از دنیا اتفاق افتاده شاید برای همه مناسب نباشد؛ به ویژه این که فیلم‌سازان گاهی برای درک دقیق وضعیت پیش آمده هیچ باجی به مخاطب نمی‌دهند و بی پرده حوادث را به تصویر می‌کشند. در چنین قابی اگر تصور می کنید که دیدن چنین مجموعه‌ای سبب‌ساز ناراحتی شما خواهد شد، قید این فهرست را بزنید.

 

نگهبانان (The Keepers)

داستان بهره‌کشی جنسی از نوجوانان و هم‌چنین قتل و کشتن آن‌ها متاسفانه چیز چندان جدیدی نیست. سال‌ها است که فیلم‌سازان بسیاری چه در چارچوب فیلم‌های مستند و چه در چارچوب فیلم‌های داستانی و البته خبرنگاران و روزنامه‌نگاران و نویسنده‌ها در قالب کتاب و رمان به آن پرداخته‌اند. جامعه شناسان و روانشناسان هم در نشست‌‌ها، مقاله‌ها و کتاب‌های متعدد به زمینه‌های شکل‌گیری این جنایات پرداخته‌اند و خلاصه کم نیستند آثاری که می‌توان با موضوعیت چنین جنایتی پیدا کرد، خواند یا تماشا کرد.

اما موضوع این سریال به این دلیل اهمیت پیدا می‌کند که به چگونگی سرپوش گذاشتن بر آن در دل یک تشکیلات قدرتمند و هم‌چنین ترومای روحی ناشی از این عمل می‌پردازد که هیچ‌گاه قربانیان را رها نمی‌کند. به همین دلیل هم اثر بیش از آن که در باب ریشه‌یابی جنایت‌ها باشد یا به دنبال آن بگردد که چه کسی و چه شخصیتی دست به این جنایت زده، به جامعه و سیستمی می‌پردازد که تمام تلاش خود را می کند و از تمام قدرت و ثروت خود استفاده می‌کند که هیچ اطلاعاتی درز نکند. چرا که شخص مورد نظر و مشکوک، یکی از اعضای سیستمی قدرتمند است.

جذابیت قصه‌ای که مستند تعریف می‌کند هم به نحوه‌ی چگونگی پیگیری و کنار هم قرار دادن سرنخ‌های مختلفی برمی‌گردد که در اختیار سازندگان قرار گرفته است. البته اثر یک ضعف آشکار هم دا؛د. در جاهایی از آن بی پروایی و رسیک پذیری مورد نیاز برخوردار نیست و این هم برای جایی مانند نتفلیکس که بالاخره بخشی از همان سیستم است، چیز چندان عجیبی نیست. در واقع مستندسازان گاهی فقط به اتفاقات اطراف خود نوک می‌زنند و از برداشتن تمام محتوای مقابل خود طفره می‌روند. البته شاید هم این موضوع به این دلیل باشد که مدارک هیچ‌گاه برای محکوم کردن کسی کافی نیست اما آن چه که دیگران را عصبانی کرده، تلاش برای مخفی نگه داشتن همین مدارک است.

نآن خوددداری می‌محتوای مقابل خود

داستان به این شکل روایت می‌شود که تعدادی زن پس از سال‌ها هنوز به دنبال پیدا کردن قاتل یکی از دوستان قدیمی خود می‌گردند. ظاهرا مقامات شهری در آمریکا بر این قتل‌ سرپوش گذاشته‌اند و به همین دلیل هم هیچ‌گاه کسی نتوانسته سر از این جنایت دربیاورد. سال‌ها گذشته و حال کسانی که مدت‌ها با ترس زندگی کرده‌اند، این جا و آن جا پیدا می‌شوند و هر کدام در همان حدی که می‌دانند درباره‌ی آن‌ روزها حرف می‌زنند. در چنین چارچوبی است که در واقع کار سازندگان به کار یک کارآگاهی می‌ماند که سرنخ‌هایی از حرف‌های این شاهدان و قربانیان پیدا می‌کند و با پیگری آن‌ها تلاش می‌کند که پرونده را حل کند. در چنین قابی سریال در ستایش حقیقت و حقیقت‌جویی تمام می‌شود.

تماشای مستند «نگهبانان» کار بسیار سختی است. این که در شهری بسیار مدرن در آمریکا چنین اتفاقی افتاده و سال‌ها مسکوت مانده چیزی نیست که به راحتی فراموش بشود. این اتفاق نه در یک جامعه‌ی عقب مانده صورت گرفته نه در یک محیط دورافتاده که در آن نه خبری از پلیس است و نه خبری از قانون.

«سال‌های پیش خواهر کثی، راهبه‌ای در بالتیمور کشته شده و هیچ‌گاه کسی به خاطر آن دستگیر نشده است. در طول این سال‌ها زنانی سعی کرده‌اند که اجازه ندهند این پرونده فراموش شود و در صدد بوده‌اند که قاتل را پیدا کنند. اما با رو شدن یک مساله‌ی تازه این پرونده ابعاد جدیدی به خود می‌گیرد …»

فیلم خارجی

 

 گفتگو با قاتل: نوارهای تد باندی (Conversation with a Killer: The Ted Bundy tapes)

مستند «گفتگو با قاتل: نوارهای تد باندی» به راحتی می‌تواند کاندیدای یکی از ترسناک‌ترین آثار تاریخ سینما و تلویزیون باشد. در این جا با قاتلی طرف هستیم که برخی نام او را به عنوان جانی‌ترین قاتل تاریخ آمریکا مورد خطاب قرار می‌دهند و برخی هم معتقد هستند که هیچ کس تا به حال به اندازه‌ی وی آدم نکشته است. این موضوع با توجه به قتل های منتسب به او که البته هیچ‌گاه به آن‌ها متهم نشد، چیز چندان عجیبی نیست اما هستند کسانی که بسیاری از جنایت‌های آن زمان را به این آدم یعنی تد باندی ربط می‌دهند.

تد باندی، دانشجوی رشته‌ی حقوق و مرد جوان خوش قیافه‌ای بود که به نظر در زندگی هیچ کم نداشت اما در نهایت به مخوف‌ترین قاتل زمان خود تبدیل شد که حتی شیوه‌ جنایت‌هایش پشت هر آدم عاقلی را می‌لرزاند. نکته‌ی دیگری که تماشای فیلم را سخت می‌کند به شیوه‌ی داستانگویی آن بازمی گردد. چند ماه قبل از اجرای حکم اعدام تد باندی او از خبرنگاری دعوت می‌کند که با وی مصاحبه کند. از آن جا که وی هیچ‌وقت به جنایت‌هایش اعتراف نکرده اما در دادگاه محکوم شده، خبرنگار تصور می‌کند که وی آماده‌ی اعتراف است و این مصاحبه هم با توجه به شهرت تد باندی مهم‌ترین اتفاق زندگی خبرنگار خواهد بود.

وجود همین صدا و حضور همین خبرنگار در برابر دوربین سبب می‌شود که مخاطب خود را در نزدیکی چنین قاتلی احساس کند. انگار که خود مخاطب در همان اتاق در برابر قاتل نشسته و به روایت‌های وحشتناک او گوش می‌دهد از سوی دیگر سازندگان در لابه‌لای حرف های قاتل تصاویر دلخراشی از جنایت های او گنجانده‌اند و هم‌چنین تلاش کرده‌اند که پای شاهدین عینی را هم وسط بکشند. مجموعه‌ی همه‌ی این‌ها باعث شد که حتی خود نگارنده هم که طرفدار جدی این نوع مستندها است و از تماشای فیلم‌های ترسناک هم لذت می‌برد گاهی کم بیاورد و سعی کند قید تماشای یکی دو قسمت باقی مانده را بزند.

از سوی دیگر سازندگان تمام تلاش خود را هم کرده‌اند که به زمینه‌ی شکل‌گیری چنین جانی و قاتلی بپردازند. از نمایش وضع خانواده‌ی او در کودکی تا سیستمی آموزشی که تد باندی در آن تربیت شده است. حتی با توجه به زمان وقوع قتل‌ها که دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی و گسترش جریان ضدفرهنگ است عده‌ای این جنایت‌ها را نتیجه‌ی واکنش یک فرهنگ سنتی به شیوه‌ی جدید زندگی آن دوران قلمداد می‌کنند.

اما آن چه که مستندی چنین هیجان‌انگیز را به صدر فهرست نمی‌رساند، نبود زمان کافی برای توجه همه جانبه به همه‌ی این جزییات بسیار جدی است. این که مستندی با نزدیک به زمانی حول وحوش ۴ ساعت بخواهد هم داستان تعداد زیادی قتل را تعریف کند و هم از هوش سرشار قاتل به ویژه در زمان فرارهای چندباره‌اش و هم از روند دادرسی و دستگیری او بگوید و هم از شاهدان و بازماندگان بخواهد که چند کلامی در برابر دوربین حرف بزنند و از همه مهم‌تر به زمینه‌ی شکل‌گیری این اتفاقات بپردازد، نیاز به دقت و هم چنین زمان بسیار بیشتری از ۴ ساعت دارد.

اما فارغ از همه‌ی این‌ها سازندگان این سریال مستند کاری کرده‌اند که فقط از دست کارگردانان بزرگ سینمای اسلشر بر‌می‌آید؛ یعنی نمایش پشت سر هم سبوعیت و جنایات تا حدی که پشت مخاطب را بلرزاند. حین تماشای فیلم مدام باید تلاش کنید که واقعی بودن اتفاقات را از یاد ببرید؛ وگرنه دوام آوردن تا انتهای هر چهار قسمت کار ساده‌ای نیست.

«تد باندی یکی از سرشناس‌ترین جانیان در تاریخ آمریکا است. او متهم است که در بین سال‌های دهه‌ی ۱۹۷۰ بیش از سی زن را کشته است. پس از دستگیری، او از خبرنگاری می‌خواهد که با وی مصاحبه کند. خبرنگار تمام حرف‌های او را روی نوار ضبط می‌کند. سال ها گذشته و تد باندی هم اعدام شده است و حال همان خبرنگار در برابر دوربین مستندساز قرار گرفته است تا از آن روزها بگوید …»

مستند «بدشانس: زندگی و مرگ رابرت دورست» به این دلیل این جای فهرست قرار می‌گیرد که اندرو جارکی کارگردان فیلم پا را از کارگردانی اثری مستند فراتر گذاشته و فیلم خود را تبدیل به سندی در محکومیت کسی کرده است که سال‌ها نه قضات و نه دادستان‌ها امکان دستگیری و محکوم کردن او را به دلیل عدم وجود سندی محکم نداشتند. ضمن این که سریال با ظرافت سیستم قضایی آمریکا را زیر سوال می‌برد بدون آن که به ورطه‌ی شعار دادن بغلتد. این اثری است معرکه که ارزش دیدن چندباره را هم به دلیل وجود ظرایف بسیار دارد.

در سال ۲۰۱۰ اندرو جارکی فیلم داستانی «همه چیزهای خوب» (all good things) را با بازی کریستین دانست و رایان گاسلینگ ساخت که بر اساس داستان ازدواج همین رابرت دورست در دهه‌ی ۱۹۸۰ بود. رابرت دورست در دهه‌ی ۱۹۸۰ متهم به مرگ یا ناپدید کردن همسر خود شده بود و هیچ‌گاه مدرکی مستدل در این باره پیدا نشد. اما خانواده‌ی زن در تمام این مدت باور داشتند که رابرت دورست بلایی سر دختر آن‌ها آورده است چرا که او از خانواده‌ای سرشناس و ثروتمند در شهر نیویورک بود و با پول می‌توانست به هر کسی دسترسی داشته باشد و بر هر جنایتی سرپوش بگذارد. همین اتفاقات دست مایه‌ی ساخت آن فیلم می‌شود.

فیلم خارجی

بدشانس: زندگی و مرگ رابرت دورست (The Jinx: The life and deaths of Robert Durst)

سریال مستند «بدشانس: زندگی و مرگ رابرت دورست» هم به دلیل ساخته شدن همان فیلم داستانی، ساخته می‌شود. قضیه از آن جا آغاز می‌شود که رابرت دورست واقعی که آن فیلم را دیده با کارگردان اثر تماس می‌گیرد و اعلام می‌کند که قصد مصاحبه با وی را دارد. اندرو جارکی این موضوع را غنیمت می‌شمارد و این مصاحبه را تبدیل به اثری مستند درباره‌ی تمام اتهامات مردی می‌کند که در ظاهر تعداد پرونده‌ی قتل‌هایش از مرگ یا ناپدید شدن همسرش بیشتر است.

سریال به گفتگو با پلیسی در یک شهر کوچک ساحلی آِغاز می‌شود که جنازه‌ای مثله و قطعه قطعه شده‌ای را از آب بیرون می‌کشد. این جنازه مربوط به مردی است که در یک خانه در همسایگی زنی غریبه زندگی می‌کرده است. خیلی زود مشخص می‌شود که آن زن همان رابرت دورست بوده که تغییر چهره می‌داده و گاهی به این مکان می‌آمده تا از نظرها دور باشد. در ادامه با قرار گرفتن رابرت دورست در برابر دوربین فیلم‌ساز، بازی موش و گربه‌ی این دو با هم آغاز می‌شود.

مخاطب از همان ابتدا از خود می‌پرسد این مرد که متهم به تعدادی قتل بسیار خشن است، چرا باید ریسک کند و مقابل دوربین یک فیلم‌ساز بنشیند. مگر این که واقعا بیگناه باشد و قربانی سیستم قضایی کشورش که به دلیل نقص‌هایی به دنبال گوشت قربانی می‌گردد و چون کسی جز این مرد متهم به انجام کارها نیست، دیواری کوتاه‌تر از رابرت دورست پیدا نکرده‌اند. اما هرچه مصاحبه جلوتر می‌رود این مرد آنقدر تناقض گویی می‌کند که دقیقا سیستم قضایی آمریکا را به دلیل عدم توجه به همین تناقض‌ها باید مورد نقد قرار داد، نه به دلیل تلاش برای بستن هر چه زودتر پرونده و قربانی کردن رابرت دورست؛ چون او هر چه که باشد، یک قربانی نیست. در ادامه هم برای من و شما و هم برای اندرو جارکی ثابت می‌شود که این مرد همان قاتل مورد نظر است اما رابرت دورست درست در همین جا دوباره گم و گور می‌شود و حاضر به انجام ادامه‌ی مصاحبه در روزهای بعد نیست.

قسمت آخر این مستند یکی از جذاب‌ترین تجربیات تصویری هر مخاطبی خواهد بود. اندرو جارکی و تیمش کاری می‌کنند کارستان که فقط از سمت و سوی حقیقت جوی هنر برمی‌آید. و اما امان از آن پنج دقیقه‌ی پایانی که برای چند روز یقه‌ی شما را خواهد چسبید تا مدام قدم بزنید و به این فکر کنید که چه شد؟ و دوباره و دوباره همان پنج دقیق را تماشا کنید؛ چون آن چه را که می‌بینید باور نخواهید کرد.

این نکته را در نظر داشته باشید که قبل از تماشای مستند «بدشانس: زندگی و مرگ رابرت دورست» به هیچ عنوان درباره‌اش تحقیق نکنید و این تحقیق را بگذارید برای بعد از تماشای آن؛ وگرنه تجربه‌ی معرکه‌ی آن پنج دقیقه‌ی پایانی خراب می‌شود.

«جنازه‌ی قطعه قطعه شده‌ای در یک شهر کوچک ساحلی در حوالی سال‌های ۲۰۰۰ میلادی پیدا می‌شود. پلیس به مردی به نام رابرت دورست شک می‌کند و بعد از مدتی وی را دستگیر می‌کند اما وکلای زبر دست او، این جنایت را لاپوشانی می‌کنند و رابرت دورست آزاد می‌شود. حال سال‌ها گذشته و رابرت دورستی که به خاطر چند قتل دیگر از جمله ناپدید شدن زنش سال‌ها تحت بازجویی بوده اما هیچ‌گاه محکوم نشده با یک کارگردان سینما تماس می‌گیرد و اعلام می‌کند که می‌خواهد با وی مصاحبه‌ای انجام دهد و از حقایق بگوید اما …»

فیلم خارجی

شیطان نابغه: داستان حقیقی اهریمنی‌ترین سرقت بانک آمریکا (Evil genius: the true story of America’s most diabolical bank heist)

سریال «شیطان نابغه: داستان حقیقی اهریمنی‌ترین سرقت بانک آمریکا» (که از این به بعد به دلیل طولانی بودن عنوانش با همان نام شیطان نابغه خطاب می‌شود) هیجان‌انگیزترین سریال فهرست است. اگر سریال «مکالمه با یک قاتل: نوارهای تد باندی» به لحاظ ایجاد تنش در صدر فهرست قرار دارد، سریال «شیطان نابغه» شما را در برابر تلویزیون میخکوب می‌کند و کاری می‌کند که تا وقتی هر ۴ قسمت را پشت سر هم تماشا نکردید دست از سرش برندارید و کار دیگری انجام ندهید و اگر هم مجبور شدید برای چند ساعتی رهایش کنید، قطعا مدام نسبت به ادامه‌ی ماجرا کنجکاو خواهید ماند تا در اولین فرصت همه را ببینید. از این منظر حتی بسیاری از سریال های داستانی جذاب این چند سال گذشته هم توان برابری و رقابت با «شیطان نابغه» را ندارند.

تصور کنید که روزی، در جایی در همین کره‌ی خاکی مردی بمبی دور گردنش بسته شده و وارد یک بانک شده است. به سراغ یکی از کارمندان می‌رود و از او می‌خواهد که کیف همراهش را پر کند وگرنه این بمب منفجر خواهد شد و همه از بین خواهند رفت. این مرد هوش و حواس چندانی هم ندارد و معلوم نیست که ترسیده یا تحت تاثیر دارو یا مواد مخدر است. مرد کیف را پر می‌کند و از بانک خارج می‌شود و با جمعی پلیس که او را محصره کرده‌اند روبه‌رو می‌شود، در حالی که هنوز هم آن بمب دور گردنش حضور دارد. این دقیقا یه ربع بیست دقیقه‌ی اول این سریال مستند است و تمام تصاویر این سرقت هم از طریق دوربین‌های مداربسته‌ی اطراف یا داخل بانک ضبط شده و در سریال وجود دارد.

از این جا سازندگان سریال به دنبال مدارک مختلف می‌گردند که بفهمند مغز متفکر پشت این سرقت چه کسی بوده است. آیا این مرد قربانی یک دسیسه شده یا این که قضیه اصلا آن چیزی نیست که به نظر می‌رسد؛ چرا که چیزهایی جور در نمی‌آید و به نظر می‌رسد که چیزی سرجایش نیست. به همین دلیل سازندگان سریال مانند اکثر آثار این فهرست، دست به کارآگاه بازی می‌زنند و تلاش می‌کنند که تک تک مدارک را کنار هم قرار دهند، سرنخ‌ها را دنبال کنند تا به جواب برسند.

تصاویر آرشیوی بسیاری که در اختیار مستندسازان قرار گرفته این امکان را برای آن‌ها فراهم کرده که از هر جنبه‌ی موضوع تصویری در دست داشته باشند و مخاطب را درست در وسط ماجرا قرار دهند؛ چرا که تمام این ماجرا به سمت زنی کشیده می‌شود و از این به بعد داستان ابعادی دیوانه‌وار پیدا می‌کند که حتی سر و کله‌ی چند پرونده‌ی جنایت دیگر هم پیدا می‌شود. این زن که کاریزمایی قدرتمند دارد تعدادی مرد بدون اعتماد به نفس و به ته خط رسیده را قربانی شهوت‌های خود کرده و عجیب‌ترین آن‌ها هم همان مورد سارق بانک است.

اما داستان هنوز هم قرار نیست با پیدا شدن سر و کله‌ی این زن تمام شود؛ چرا که او هم با سازندگان سریال وارد گفتگو می‌شود و سعی می‌کند که داستان را از زاویه‌ی دید خودش بیان کند. به دلیل همه‌ی این موارد سریال مدام تغییر جهت می‌دهد، دست خوش پیچش‌های داستانی می‌شود تا ما مدام غافلگیر شویم و نتوانیم ادامه‌ی ماجرا را حدس بزنیم.

زمان سریال برای تعریف کردن این داستان بسیار کافی است. سازندگان به هیچ عنوان قصد نداشته‌اند که در پس زمینه به چگونگی شکل‌گیری چنین جرایمی بپردازند و فقط روی سوژه‌ی خود که با یک سرقت آغاز می‌شود و یواش یواش ابعادی عظیم پیدا می‌کند متمرکز مانده‌اند. اگر داستان را بیشتر کش می‌دادند یا به سراغ موارد دیگر می‌رفتند، هیچ گاه چنین مستند منسجم و یکپارچه‌ای خلق نمی‌شد و هیچ گاه من و شمای مخاطب هم از تماشای آن، این چنین لذت نمی بردیم.

«مردی به نظر دیوانه وارد بانکی می‌شود، در حالی که بمبی دور گردنش بسته شده است. او از کارمند بانک می‌خواهد که کیفش را پر از پول کند. در ادامه پلیس سرنخ‌های مختلف را کنار هم قرار می‌دهد و به حلقه‌ای از آدم‌های به ته خط رسیده می‌رسد که همه مانند مومی در دستان زنی خودشیفته قرار دارند. پلیس به این زن مشکوک می‌شود وتصور می‌کند که او پشت همه‌ی این ماجراها است و سرقت توسط وی برنامه‌ریزی شده است. اما هنوز مواردی وجود دارد که کسی از آن خبر ندارد؛ از جمله حضور جنازه‌ای در همان نزدیکی …»

فیلم خارجی

 

 

 

 

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها