{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

غزاله صدر دختر «حمیدرضا صدر»: بابا و آخرین کتابش

غزاله صدر دختر «حمیدرضا صدر»: بابا و آخرین کتابش
کدخبر : 5660

خانم غزاله صدر دختر حمیدرضا صدر نویسنده، منتقد سینما و مفسر فوتبال که به تازگی در اثر ابتلا به سرطان درگذشت، با انتشار تصاویری از آخرین کتاب پدرش که توسط نشر چشمه به چاپ رسیده در اینستاگرام، توضیحاتی تکمیلی درباره این کتاب نوشته است. این کتاب روایت روزهای مبارزه با سرطان توسط حمیدرضا صدر است و یک سال و نیم اخر زندگی این نویسنده بعد از مرگش توسط غزاله صدر روایت شده است. عنوان اولیه کتاب از تهران تا اورنج کانتی: بر خلاف مسیر آب که در نهایت به «از قیطریه تا اورنج کانتی» تغییر کرد و امروز و همزمان با چهلمین روز درگذشت اقای صدر منتشر و روانه بازار کتاب شد. اقای صدر پیش از سفرش به امریکا درباره اخرین کتابش با نشر چشمه صحبت کرده بود.

هنرام‌‍روز: در ادامه متن خانم غزاله صدر را می خوانید:

« ز روزی که فهمید سرطان دارد تصمیم به نوشتن این کتاب گرفت و‌ اولین صفحات را کمتر از یک ماه بعد شروع کرد، همان روزهایی که پا به دنیای مجازی گذاشت.

قبل آمدن به آمریکا به دفتر نشر چشمه رفت و خبر بیماری اش را داد. گفت که چنین کتابی در راه خواهد بود. گفت که فقط پس از مرگش چاپ خواهد شد. از اینکه کسی بفهمد بیمار است و ترحم کند متنفر بود. میگفت میخواهم مردم با من عادی باشند و عادی برخورد کنند. دوست نداشت کسی به خاطر بیمار بودنش بی دلیل با او مهربان باشد.

WhatsApp Image 2021-08-28 at 1.32.27 PM

عنوان اولی که برای کتاب برگزید “از تهران تا اورنج کانتی: بر خلاف مسیر آب” بود. اورنج کانتی نام ناحیه ای در ایالت کالیفرنیای آمریکاست که ما در یکی از شهرهایش زندگی میکنیم. اینکه چرا “تهران” را به “قیطریه” تغییر داد و چرا قسمت “برخلاف مسیر آب” را به کلی حذف کرد را برای من نگفت.

در طول یک سال و نیمی که کتاب را مینوشت، هر زمان به مطب دکتر یا بیمارستان میرفتیم دفترچه ای کوچک همراهش داشت تا نت برداری کند. اسمها، مکانها، نوع سوزنها، همه را مینوشت تا وقتی به خانه میرسد شروع به تایپ کردن کند. خیلی قسمتها در قطار رفت و برگشت قبل و بعد از شیمی درمانی نوشته میشد.

دلیل اینکه این کتاب را تا ژانویه دو سال پیش بیشتر ادامه نداد و آنجا تمامش کرد در کتاب توضیح داده شده. دوست ندارم جلو جلو تعریف کنم. همین کافیست که بگویم پدر هنوز خیلی چیزها را باید مینوشت، خیلی حس ها و تجربیات عجیب و خاص را باید توصیف میکرد، اما ننوشت و نکرد.

این وظیفه سخت سپرده شد به من تا یک سال و نیم پایانی عمر پدرم را برای خواننده بازگو کنم. دردها و رنجهایش را، سختی ها و لبخندهایش را، موفقیت ها و شکستهایش را. و البته، آن روزی را که رفت، و پس از سه سال سرانجام آرام گرفت. این وظیفه را در کمتر از سه روز انجام دادم، در اولین روزها پس از رفتن پدر. امیدوارم خواننده عزیز هرگونه بی سلیقگی یا کمبود یا سادگی بیش از حد متنم را بگزارد به حساب دلی تنگ و حالی خراب و افکاری در هم

WhatsApp Image 2021-08-28 at 1.32.26 PM

دلش نمیخواست کتاب را به من تقدیم کند، میگفت چنین کتاب تلخی را دوست ندارم به تو هدیه کنم. گفتم پدر تو‌ هیچ کدام از کتابهایت را به من تقدیم نکردی، پس از این هم که دیگر کتابی نخواهد بود، پس برایم مهم نیست، اگر تقدیم من نکنی ناراحت میشوم.

روزی که فایل کتاب را برای نشر چشمه ایمیل کردم دیدم کتاب را با چه جمله ای به من هدیه کرده. دلیلش را فکر نمیکنم تا وقتی کتاب را بخوانم متوجه شوم، کتابی که جرات کرده ام تنها صفحه پایانی اش را بخوانم و بس»

WhatsApp Image 2021-08-28 at 1.32.26 PM (1)

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها