نامه ابراهیم گلستان به آیدین آغداشلو
ارتباط آیدین آغداشلو، نقاش و نویسنده با ابراهیم گلستان، فیلمساز رفاقتی قدیمی به شمار میرود. بین این دو نفر تعدادی نامه رد و بدل شده که یکی از آنها دراپیزود سوم پادکست رادیونامه منتشر شده است.
نامه گلستان به آغداشلو:
پنجشنبه سوم مارس ٢٠١٦
عزیزم آیدین. گاهى دلم هواى ترا میکند نه به عنوان کسى که خوب نقاشیهایش را میکشد یا خوب استدلالهای خودش را براى شرح و ردّ یا قبول کار نقاشى یا نوشته و گفته دیگران مینویسد، بلکه براى این اصرار و مداومت در نخواستن گفتن، و نه نخواستن فهمیدن پرتگوئیهای بعضى از شارحین و منتقدان قلابى که تو به صرف دوستى و مثلاً به خاطر اینکه با آنها خوب تخته نرد بازى میکنی یا، نمیدانم، مثلاً به کوه میروی، یا از یک چلو کباب پزى در ته شهر خوشتان میآید، واز این قبیل بستگیهای پرت، به صرف چنین دوستیها، با همه هوش و فطانتى که دارى مردمدارى یا رعایت آداب معاشرت این کمک لازم را به آنها روا نمیداری که بگوئى بهشان "رفیق دارى پیر میشوی، ازخواب بیدار شو و درست ببین". میدانم که فایده ندارد و آنها بیدار نخواهند شد و درست نخواهند دید، چرا بیدار نشدن و درست ندیدن، یا نادرست دیدن وگفتن، نوعى لهجه و "تیک" براى آنهاست. ما هم فرزندان کورش و داریوش هستیم اما به لهجههای گوناگون زبان فعلاً مشترک خود را تلفظ میکنیم. گمان نمیکنم در این زمینه تو بتوانى کارى کنى براى تصحیح آنها. خوش باش و تختهات را بازى کن اما به صرف رفاقت مواظب باش که بد بازى نکنى. در همین معاصر ایران خودمان گر چه میبینم که لزوم بسیار براى درست گفتن وجود دارد اما چه جور همه دستخوش هم لقلقه لسان و پرگوئیاند و هم قبلاً به مهمل گوئى، صرف نظر از نقطه جغرافیائى-فرهنگىِ موضع تولد و رشد کردنشان. فراموش هم نکن که مقصود من از رشد آن جور رشدى است که با سانتیمتر اندازه گرفته میشود و به قد ربط دارد، نه به وسعت ابعاد مغز و تفکر و مفکره. هیچ هم حاضر نیستم و حاضر نباش که نتیجه این انتخابات چند روز پیش را نقطه تحول فکر و رفتار آنها بشمارى. این یک جور تکان خوردن حاصل رانندگى روى جادههایی است که درست اسفالت نشده و گود و قلنب دارد. تو که توان فهم را همراه کرده اى با توان کار همچنان درست و صریح و راست و دقیق باش و بمان. راست و دقیق بودن نه یعنى آشناها و دوستان را از خود راضى کردن. یعنى اگر هم لازم شد و دیدى که دوستان و آشناها کج بودند اول با توصیه و بعد اگر لازم شد با پس گردنى راه راست را به آنها نشان بده و خودت راه راست خودت را رها نکن. الان چند سال است که ترا میشناسم؟ تقریباً پنجاه و سه چهار سال. یک دقیقه هم دست بر نداشتهام از این فکر که تو نه فقط خوب نقش میکشی و خوب رنگ میزنی بلکه خوب هم میتوانی فکر کنى. این خوب فکر کردن را سخت بچسب. من ترا براى این مقدار که از پایدارى و ممارست تو دریافتهام خوشباش میگویم. و فراموش نکن که مورد غبطه و حسادت دیگران قرار میگیری. یقین دارم که چنین خواهد شد اگر تا کنون هم نشده باشد. من چهل سال است که در ایران جغرافیایى نیستم، اما میبینم که شرایط براى اینکه پشت سر تو یا روبروى تو دروغ بگویند و بد بگویند نه فقط کم نیست بلکه آماده هم هست. محل نگذار. کار خودت را بکن و براى کار خودت را کردن خودت هم باش. این بهترین شکل در افتادن با بدیهای ممکن و مجاور با تو است. دفعه دیگر هم یادت نرود که به این طرفها که میائى سراغ ما هم بیا.
درود فراوان بر تو
این نامه را میتوانید در اپیزود سوم پادکست رادیونامه با عنوان "نامههای سینما و تئاتر" و از طریق لمس لینک زیر بشنوید.