{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

نامه علی شریعتی به محمدرضا شفیعی کدکنی

نامه علی شریعتی به محمدرضا شفیعی کدکنی
کدخبر : 4287
خبرنگار:

گفته می‌شود دوستی علی شریعتی و محمدرضا شفیعی کدکنی در دانشگاه مشهد آغاز شده و دکتر شریعتی اولین کسی است که کدکنی را با نیما یوشیج و شعر نو آشنا کرده است.

نامه علی شریعتی به شفیعی کدکنی

 

برادر عزیزم
دیدار تابستان امسال به قدری کوتاه و درگذر بود و سطحی، که لب هم تر نشد، با همه اشتیاقی که داشتم تا به هم بنشینیم و ببینیم که دنیا دست کی است؟ چه به قول اخوان خود ما که هیچ، که حقیقت امر این است که ما کاره ای نیستیم و نخواهیم بود و اما نفس همین بیکارگی میان آن ها که در هم مشترکند یک نوع همکاری پدید می آورد و چون کار، زیربناست، همدلی و همدردی و لاجرم هم حرفی را در پی دارد و نیاز به حرف زدن که زندگی حقیقی و حقیقت زندگی ما شده است و گهگاه در تقاطع های تصادفی راه ها و بیراهه های همه بیهوده ای که ما را بر ان ها می دوانند، به هم برخوردن و عشق الاهی رساندن و پرسیدن و گفتن که چه می کشیم و چه ها، یعنی نوعی درد سبک کردن و نیشتری به عقده حرف های سرکوفته زدن.
یاری، نیاز به چنین تبصره ای نیست که بگویم من اهل مداهنه های رایج بازار نیستم و حتی آن جاها که بایسته و شایسته است ،از هراس اشتباه و التباس بر زبان نمی آورم، هرچند در دل دارم و این است که صادقانه است اگر بگویم که وجود داشتن شما را در این بیگانه بازار جامعه، توفیقی در زندگی خودم می دانم و بنابراین لزومی ندارد که در باب هرکاری که کرده اید، به تفصیل احساسات خودم را بیان کنم و فکر می کنم این تلقی جز پیوند دیرین دوستی و تکوین هرکدام در زیر چشم دیگری که این غیر از رفاقت ها و دوستی ها و حتی همفکری های معمول است، علت دیگری دارد که قوی تر است و آن این است که می بینم شعور زمان را کسب کرده اید، بی ان که وجدان ماوراء زمان را از دست داده باشید و مقصودم اشاره به آن جمله درست موریس دو باره است می گوید " روشنفکر کسی است که وجدان را از دست داده است بی آن که شعور را جانشین کرده باشد" یعنی اکثر همین قیافه های تر و تمیز و از درون و برون شسته رفته ی نوظهوری که بر این نام مشتهرند و مثل مور و ملخ هم رو به تکثیرند!
و این است که طمع کردم و کاری را که خیلی کم می کنم و شاید هرگز یا تقریبا هرگز! بدین طمع کردم و کتابم را که بث الشکوی های مخصوص من است و بد یا خوب، پاسخ های انعکاسی و بی اختیار و به قول عین القضات، بیخود یک روح گرفتار این زندگی است، و بر گونه غزلیات یک شاعر پیشتان می فرستم. به این امید که در آن های بی اسم و وصف روح خویش آن را بخوانید و ببینم که چیست. آری ببینم، نه ببینید.
چون گاهی آدم احتیاج دارد که خودش از خودش تجربه کند و بتواند از خارج خود را تماشا کند و بیشتر در حالات شگفت غیر عادی چنین است، حالاتی که مفهوم و معنایش خیلی روشن نیست. چندماه  پیش ترجمه تاریخ آقای اکبری مرزناک را با نامه ای خدمتتان فرستادم و گویا شما را ندیده بودند و ترجمه را روی میزتان گذاشته بودند و بعد که مراجعه کرده بوده، گفته بودند که شما ان را برداشته اید.
قصدم این بود که نظری کنید و نظری بدهید و اگر امکان داشته باشد برای چاپش با یکی از ناشرانی که می شناسید صحبت کنید که مترجم، داشنجوی کوشا و ارجمند من است. در این محیطی که استادش هم در پی این حرف ها و کارها نیست، تشویقی است که یکسره بیفتد توی این خط.
گرچه می دانم که مشغله فراوان تر از آن است که به این امور برسید ولی در عین حال کاری است که شاید به زحمتش بیرزد و با همین مقدمات است که یک استعدادی راهش مشخص می شود و در چنین مراحلی از عمر، موثر و حتی تعیین کننده است.
من از این گوشه دور و سوت و کور همیشه چشم انتظار موفقیت های بیشتر شما هستم و این، برای خود من که در هم ریخته ام موفقیتی است.
قربانت

علی شریعتی

 

این نامه را می‌توانید در اپیزود چهارم پادکست رادیونامه با عنوان "نامه‌های دوستان" و از طریق لمس لینک زیر بشنوید.

اپیزود چهارم پادکست رادیونامه

 

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها