گفتوگوی گیتا داوری با کوروش اسلامی
گالری به دنبال پیشبردن فرهنگ نیست.
به گزارش هنر امروز، گیتا داوری: برگزیده شدن هنرمندان در رقابتها و بردن جوایز چهقدر در انتخابهای شما موثر است؟
کوروش اسلامی: برگزیده شدن هنرمند در یک جایزه حتماً موثر است. اما بحث شاید در این باشد که چه جایزهای؟ برگزیده شدن موثری که بتواند کاری از پیش ببرد مختص یک جایزهی معتبر است. اگر یک نگاهی به جوایز کنیم شاید یک مثال بتواند جایزهی ترنر باشد. اگر به لیست شرکتکنندگان و برگزیدگان ترنر نگاه کنید، مثلاً ریچارد رایت، مونا هاتوم و تریسی امین را میبینید. مثلا تریسی امین برنده و برگزیده نشد، ولی میبینید که فقط شرکت کردنش در این برنامه و نشان دادن کارهایش در همان رقابت به خرید طراحیهایش توسط موما منتهی شد. در نتیجه تاثیرگذاری بیشتر به اعتبار جایزه وابسته است. ما یک سری جایزه داریم که هیچ تاثیری ندارند، چه وارد لیست برگزیدگان شوید و چه برنده جایزه شوید هیچ تفاوتی ندارد. وقتی خود جایزه کاری انجام ندهد، تاثیری هم نخواهد داشت.
گ.د: از جوایز هنری که در حیطهی هنرهای تجسمی ایران برگزار میشوند کدامها مورد توجه شما هستند؟
ک.ا: فکر میکنم مهمترین جایزهای که در ایران برگزار میشود – البته نه در خود ایران بلکه منظورم مرتبط به هنرهای تجسمی ایران است – مجیک آو پرشیا است. اگر یک نگاهی کنیم میبینیم که مثلاً کسانی که جزو شرت لیست بودند و یا برگزیده شدند – مثل عباس کوثری، وحید چمانی، نیوشا توکلیان، بهنام صدیقی، بابک گلکار، شیرین محمد، نگار جهانبخش، شیرین صباحی، علی میرعظیمی و… – وقتی به نامشان نگاه میکنید متوجه میشوید برایشان اتفاقی افتاده است. اعتبار یک جایزه در واقع خیلی به این وابسته است که چه خروجیهایی میدهد؛ اینکه چه کسانی وارد شرت لیست میشوند و چه کسانی بالا میآیند و بعد از آن چه اتفاقی برایشان میافتد.
من فکر میکنم چیزی که مجیک آو پرشیا را یک جایزه معتبر میکند، در حقیقت اتفاقیست که برای هنرمند میافتد. در یک سری از جایزهها برنده شدن منجر به یک دریافت مالی میشود که معمولاً اثری ندارد. اما در آنجا کسی که برنده میشود یک سال با یک کیوریتور کار میکند و بعد هم بعد از یک سال نمایشگاهی در لندن و سه ماه رزیدنسی در بنیاد دلفینا به دست میآورد، یا در همان شرت لیست هم که وارد میشوند یک نمایشگاه در لندن یا دبی دارند. برای همین به نظرم معتبرترین جایزهای که وجود دارد همین است. از بین بقیهشان شاید با یک فاصلهی زیاد بتوانم منتخب نسل نو را بگویم، اما واقعا با فاصلهی خیلی زیاد. فکر میکنم نسبتا یک اعتباری دارد، اما اصلاً قابل مقایسه نیست.
گ.د: دلیل اشارهتان به منتخب نسل نو چیست؟ ممنون میشوم اگر مانند دلایلی که برای ” مجیک آو پرشیا ” آوردید دربارهی این رقابت هم دلایلتان را بگویید.
ک.ا: دو چیزی که شاید اعتبار این جایزه را کمی بالا میبرد یکی خروجیهای جایزه است و دیگری ترکیب داورها. گرچه در مورد ترکیب داورها در جوایز مختلف خیلی وقتها حرف و حدیثهای زیادی وجود دارد، اما خب، در دورههای مختلف ممکن است تفاوتهایی وجود داشته باشد. مثلا یک بار در همین نسل نو ترکیب داورها عوض شد، خیلی از آرتیستهایی که وارد شرت لیست شده بودند و حتی برنده شده بودند در آن دوره حتی وارد رقابت هم نشدند. یکی از مهمترین دلایلی که من از ” نسبتاً معتبر ” برای توصیف این قبیل جشنوارهها استفاده میکنم همین است. فکر میکنم که در خود جایزه مهمترین چیز بحث انتخاب شدن توسط داورها نیست، بلکه بیشتر اتفاقیست که بعد از آن برای هنرمند میافتد.
فکر میکنم نسل نو و باقی جشنوارههای داخلی بهترین جایزههایی که میتوانند داشته باشند مثلاً میتواند شرکت دادن هنرمند در یک آرت فر باشد یا یک رزیدنسی معتبر بگیرند. البته اینها کارهایی هستند که گالریدارها باید انجام دهند، اما در ایران که چنین کارهایی نمیکنند آدم انتظار دارد که این جایزهها حداقل بتوانند چنین اثری داشته باشند. شاید تنها چیزی که منتخب نسل نو را کمی در بعضی دورههایش نسبتاً معتبرتر میکند برگزیدگانش باشد.
گ.د: مثل چه کسانی؟
ک.ا: خیلی از کسانی که در رقابت مجیک آو پرشیا بودند در نسل نو هم در همان سالها شرکت کردهاند. چیزی که شاید فقط در ایران گاهی وقتها اتفاق میافتد این است که خیلی وقتها تاثیر جوایز برعکس میشوند یعنی اینکه یک هنرمندی جایزه میبرد و تا دو سال آیندهاش هیچ کاری نمیکند. این نشان میدهد که نتیجهی رقابت برای هنرمند یک توقف در روند کارش بوده است. من اگر واقعاً بخواهم جایزه معتبری بگویم باید فقط بگویم مجیک آو پرشیا، در واقع نسل نو، ورسوس یا دامونفر از نظرم جوایز معتبری نیستند. اینها بیشتر شبیه به یک لیست هستند که از بین یک سری هنرمند انتخاب شدهاند. خیلی از وقتها سه چهار سال بعد هیچ ردی از هنرمندانی که اینها انتخاب میکنند نمیبینید و متوجه میشوید که هیچ کاری نکردهاند.
گ.د: فکر میکنید چه دلیلی دارد؟
ک.ا: ببینید شما وقتی در یک رقابت شرکت میکنید و یک جایزه نقدی – مثلاً دو میلیون، سه میلیون یا تعدادی سکه – به شما میدهند این یعنی جایزه جدی نیست و کاری نمیکند. اگر جایزه چیزی شبیه به این باشد که مثلا هنرمند برود و در یک آرت فر شرکت کند و به طور جدی وارد بازار و دنیای هنر شود، در جایی مطرح میشود که به او توجه میکنند، حالا باقی جریان که چهقدر به کارش ادامه دهد به خودش برمیگردد. ولی مثلاً خب وقتی دامونفر یک لیستی میدهد آدمها خیلی راحت از کنار آن رد میشوند، چون چندین دوره است که برگزار میشود و لیستی هم منتشر میکند که تقریبا یک لیست طولانی است؛ برای همین اگر یک آرتیستی بگوید که من در دامونفر برگزیده شدهام شاید فقط یک توجه کوچک جلب کند و اتفاق خاصی برایش نیافتد. من خیلی وقتها آرتیستهایی را دیدهام که در هیچ کدام از اینها شرکت نمیکنند.
گ.د: چرا شرکت نمیکنند؟
ک.ا: شما خودتان را در شرایطی مورد قضاوت قرار میدهید که ممکن باشد دستاوردی به دست بیاورید. در عین حال موضوع رقابت است. در خیلی از جوایز درست و حسابی شما فقط یک نفر برنده دارید، اما اینها معمولاً اینطور نیستند. مثلا منتخب نسل نو اصلاً چنین رویکردی ندارد.
گ.د: به نظر شما برگزیده شدن یک هنرمند در یک جشنواره اهمیت دارد یا اینکه در خود لیست منتخبها هم قرار بگیرند کافیست؟
ک.ا: به نظر من برگزیده شدن اهمیت دارد.
گ.د: به نظر میرسد در سالهای اخیر جایزههای خصوصی به نوعی جای خالی بینالها را جبران میکنند. با توجه به این موضوع از نظر شما تفاوت بین جایزههای خصوصی و بینالهای دولتی در چه چیزهاییست؟
ک.ا: الان از اتفاقات دولتی فقط به نظر میرسد که فجر را داریم. مثل تمام اتفاقات دولتی دیگر، همیشه محدودیتها و سوگیریهایی وجود دارند – مثلاً قرار است هنر متعهد باشد و رسالتِ ایدئولوژیک داشته باشد – و در این قبیل اتفاقات هنرمندهای زیادی شرکت نمیکنند. یعنی اگر هم شرکت کنند هیچ اتفاقی نمیافتد چون هدف این برنامهها نمایش مکتبهای مشخص فکریست – مثلا هنر غربی، شرقی، اسلامی یا… – و رقابتهای خصوصی حقیقتاً قرار است کار آنها را انجام دهند. اتفاقات دولتی معمولاً هیچ تاثیری ندارند، هر دورهای که جشنواره فجر برگزار میشود آدم میبیند که هیچ کس حتی دنبال هم نمیکند، کسی نمیداند که دقیقاً چه کسی وارد شده و چه کسانی برنده شدهاند.
گ.د: یک نکتهی دیگری که اشاره کردید این بود که در رقابتهایی مانند منتخب نسل نو کیفیت در دورههای مختلف و با توجه به گروه داوران تغییر میکند. فکر میکنید انتخابها در این قبیل رقابتها با توجه به سلیقهی شخصی هیئت داوران اتفاق میافتد؟
ک.ا: ببینید شما وقتی مثلا لیست داوران مجیک آو پرشیا را میبینید اسمهایی مثل شیرازه هوشیاری، شیرین نشاط، عباس کیارستمی، پرویز تناولی و یا از داوران خارجی متیو کالینز یا هانس اولریش اوبریست را میبینید. با دیدن این داورها و چنین لیستی خیالتان راحت است که کسی که انتخاب میشود احتمالاً دلایل مهمی پشت انتخابش وجود دارد. ممکن است خیلی وقتها با سلیقهی شما جور نباشد، اما بحث سلیقه کاملاً جداست. ولی در ایران شما در ترکیب داوری یک وقتهایی اسمهایی را میبینید که هر چهقدر فکر میکنید این آدم چرا اینجاست، یا میگویید که حتما خیلی با برگزار کنندگان دوست بوده، یا اینکه در کارها پارچه و نخ هم بوده و با خودشان فکر کردهاند که مثلا یک مانتو فروش هم بیاوریم. ( با خنده )
گ.د: منظورتان از داور مانتو فروش چیست؟
ک.ا: یعنی کسی که کار اصلیش مانتو فروختن است.
گ.د: یعنی به شخص خاصی اشاره دارد؟
ک.ا: نه، ولی ممکن است اگر دقت کنید افراد مشخصی را شبیه به همین توصیف پیدا کنید. لیست رقابتهای اخیر را نگاه کنید شاید چیزهایی پیدا کردید. ( با خنده )
گ.د: از نظرتان بالاتر رفتن تعداد داورها در یک رقابت شانس بهبود آن را بیشتر میکند یا کمتر؟ الان به نظر میرسد که در یک بینال تعداد داورها حدودا میتواند تا هفت نفر هم باشد، اما در رقابتهایی که معمولاً میبینید نهایتاً سه چهار نفر هستند.
ک.ا: بیشتر بودن داورها حتماً کار را سختتر میکند، اما شانس را برای انتخاب هنرمند جدیتر افزایش میدهد، چون به هر حال حساسیت و بررسی بیشتری برای انتخاب صورت میگیرد و قطعاً دیدگاههای متفاوتتری در این بین وجود دارد. چیزی که کار را سختتر میکند به اجماع رسیدن داوران زیاد است. وقتی تعدادشان بالا باشد تنوع سلیقهها بیشتر میشوند.
گ.د: اینطور به نظر میرسد که رقابتها معمولاً طبق یک سلیقهی مشخص کار میکنند.
ک.ا: طبق سلیقه کار کردن که اشکالی ندارد، همهی جشنوارههای خوب هم سلیقهی خودشان را دارند. اما مهم این است که شما چه کسانی را انتخاب میکنید. یک وقتهایی میبینید که سلیقهی افراد مشخصی تبدیل به مرجع و معیار میشود. گاهی هم یک ترکیب مشخص چنین ویژگیای پیدا میکند. اگر ببینید که رقابتی کسی را انتخاب میکند که بعد از برنده شدن رشد میکند و میدرخشد نشان میدهد که سلیقههایی که در آنجا به اجماع رسیدهاند سلیقهی کجی نیست. موضوع اصلا سلیقه نیست، چون ما مجبوریم سلیقه داشته باشیم، قطعاً هنرمندها، داورها، رقابتها، گالریها، مجموعهداران و تمام اهالی دنیای هنر سلیقهای دارند و این اصلا بد نیست.
گ.د: با توجه به اینکه معمولاً نامهایی آشنا در لیست داوران رقابتها دیده میشود، از نظر شما ممکن است منجر به تک قطبی شدن سلیقه و محدود شدن شانس برای هنرمندان جوان شود؟
ک.ا: گاهی اوقات همینطور میشود. شما جایزههای مختلفی را میتوانید ببینید که دو سه نفر آدم ثابت در همهشان میچرخند و این اصلاً خوب نیست، اینکه نظر یا سلیقهای در یکی از دورههای یک جشنواره تعیین کننده باشد قرار نیست در تمام رقابتهای دیگر هم مورد تایید باشد.
گ.د: از نظر شما جایزههای معتبر در گذر زمان اعتبار یکسانی دارند؟
ک.ا: خیلی به خروجیشان وابسته است. شما مثلاً مجیک آو پرشیا را ببینید، در تمام این سالهایی که برگزار شده است هنرمندانی را انتخاب کرده است که آرتیستهایی تثبیت شده بودهاند، یا سیر رشدشان نشان داده است که خروجی جایزه قابل اعتماد است. خیلی به این وابسته است. در ایران شاید یکی همان بحث ترکیب داوران است، یکی دیگر هم خیلی وقتها خود ماهیت جایزه است. اگر ماهیت جایزه به یک حمایت مالی خیلی ساده تبدیل شود احتمالاً بعد از مدتی اعتبار خود را از دست میدهد.
گ.د: از نظر شما چه چیزی باعث میشود که یک جایزه هنری افت کند؟ مثلا منتخب نسل نو تا سال هشتاد و هفت خیلی جایزهی محبوبتری بود و شاید در حال حاضر استقبال گذشته از آن نمیشود.
ک.ا: یکی همان ترکیب داورها است و یکی دیگر شاید سیاست کلیای که برای نمایش آثار دارند. مثلا شما میبینید که یک مدتی نسل نو منتخبی داشت که در سه چهار گالری شهر نمایش پیدا میکرد و خبرش هم خیلی پخش میشد، اما الان میبینید که وقتی برگزار میشود هم خیلی اتفاقی نمیافتد. از نظر من یکی از این عوامل ترکیب داورها و دیگری سوابقیست که در گذر زمان برای خودش میسازد، چون جامعهی تجسمی ایران جامعهی کوچکیست و تجربهی افراد خیلی راحت منجر به تغییر دیدگاه اعضای دیگر این جامعه میشود.
وقتی اتفاقات مختلفی در یک رقابت میافتد خیلی زود آدمها از آن خبردار میشوند. مثلا میتوانم بگویم اینکه خیلی از این داورها خودشان هنرمند هستند و احتمالاً اکثرشان تدریس میکنند و شاگردانی هم دارند، منجر به سوگیریهایی میشود که میبینید یک دفعه تعدادی از شاگردان یک نفر وارد رقابت میشوند. این اتفاقها وقتی میافتد از بیرون دیده میشود و خیلی از هنرمندها دیگر شرکت نمیکنند و کمتر شدن شرکتکنندگان خود به خود از رسمیتِ رقابت کم میکند. از جهت دیگر خیلی از رقابتهای ما را مستقیماً خود گالریها برگزار میکنند و وقتی نهاد برگزار کننده – گالری – هم در گذر زمان تضعیف شده باشد قطعاً در این روند تاثیر دارد. مثلاً ده یازده سال پیش گالری هما خودش هم گالری قدرتمندتری محسوب میشد و احتمالاً جوایزی هم که میداد و یا شرکتکنندگانی که داشت کاملاً متفاوت بود. قدرتمندترین دورههایش زمانی بود که خود آقای ملکی هم زنده بود و مسئولیت برگزاری آن را برعهده داشت و اصلاً با موقعیت فعلی آن قابل مقایسه نیست. این حرفها هم وارد متن میشوند؟ ( با خنده )
گ.د: بله اینها هم استفاده میشوند ( با خنده ) سوال دیگری که طرح میشود این است که از نظر شما اینکه خیلی از این رقابتها – مثل ویستا، منتخب نسل نو، فرمانفرما و… – توسط گالریها برگزار میشوند اتفاق خوبیست؟
ک.ا: من این را عاملی برای خوب یا بد بودن قضاوت دربارهی رقابت نمیدانم، یعنی الان کسی که جایزه برگزار میکند معمولاً گالری است – به جز ورسوس و مجیک آو پرشیا – اما در مجموع از نظر من آنهایی بهتر هستند که به صورت فردی یا از طرف نهادهایی به جز گالری برگزار میشوند، چون ذات خود اینکه گالری برگزار کننده رقابت است سوگیری و در نتیجه بدبینی ایجاد میکند. از اول که چنین فراخوانهایی منتشر میشوند شرکت کنندگان همیشه این را در فکر خود دارند که شاید قرار است کسانی بالا بیایند که با خود گالری کار میکنند و قضاوتِ عادلانهای در انتخاب رخ ندهد و معمولاً هم میبینیم که همینطور است و بیشتر کسانی که در این قبیل رقابتها بالا میآیند در آخر مستقیماً با خود گالری ارتباطی دارند.
از نظر من طبیعی هم است، گالری خیلی هم به دنبال پیشبردن فرهنگ نیست و بیشتر یک فضای اقتصادیست و در راستای همین هدف هم کار میکند. نمیگویم فقط این است، اما اینکه گالری در نهایت در جشنوارهای که برگزار میکند حتماً بخشی از هنرمندان خودش را هم قرار میدهد قطعیست، حالا اینکه از اول چنین تصمیمی داشتهاند یا در خود داوری اتفاق افتاده است از نظر من اصلاً مهم نیست.
گ.د: نظرتان دربارهی جایزهی دامونفر چیست؟
ک.ا: دامونفر تقریباً در هر دوره یک لیست طولانی دارد. از نظر من بهتر است جایزه مسئلهی رقابتیتری باشد، یعنی مثلا بهتر است که اول یک شرت لیست داشته باشید، بعد یک لیست نهایی ارائه دهید – که مثلا هفت هشت نفره است – و بعد از بین آنها یک نفر را انتخاب کنید. دامونفر اینطوری نیست، میگوید یک سری هنرمند را معرفی میکند و شعارش هم حمایت از هنرمندان است، در صورتی که از نظر من حمایت اینطوری نیست و اگر این باشد شل و نصفه نیمه است. اینکه شما یک لیست اینقدر بلند منتشر کنید یک جورهایی همه مثل هم میشوند و خیلیها اصلاً دیده نمیشوند، برای همین در این قبیل وقایع برنده شدن یا نشدن هم حتی دیگر اهمیت خیلی زیادی ندارد. از جهت دیگر دامونفر تمرکزش را روی هنرمندان زیر بیست و پنج سال گذاشته است که از نظر من درصد خطا را خیلی بالا میبرد. احتمال اینکه یک هنرمند زیر بیست و پنج سال در پنج سال آینده دیگر حتی آرتیست نباشد خیلی بالا است. یعنی هنوز خیلی از کسانی که در این رقابت شرکت میکنند کسانی هستند که در حال تحصیل در هنر هستند و لزوماً کسی که هنر میخواند در آینده هنرمند نمیشود.
گ.د: به نظر شما اساساً داشتن محدودیت سنی موثر و مفید است؟
ک.ا: از نظر من باید داشته باشد، اما بهترین حالت این محدودیت تا سی و پنج سال است، چون تا این دوره احتمالاً هنرمند به خیلی چیزها رسیده است یا نرسیده است، آماتور حساب نمیشود و روند قابل بررسیای داشته است. رزومه و سوابق هنرمند برای انتخاب شدن خیلی مهم است.
گ.د: دربارهی جایزهی شید چه فکر میکنید؟
ک.ا: شید مزایایی نسبت به رقابتهای دیگر دارد که یکی از آنها ترکیب داورهایش است و در تمام دورهها داورهای واقعاً معتبری ارائه کرده است. مزیت دیگری که دارد، این است که شما دربارهی بیشتر این جشنوارهها با جستجو در اینترنت هیچ چیز پیدا نمیکنید. مثلاً منتخب نسل نو. کمترین توقعی که از یک رقابت میتوانید داشته باشید این است که یک سایت داشته باشد و شما بتوانید گزارشی از دورههای مختلف آن را در سایت ببینید. شما اگر بخواهید دربارهی دورههای مختلف نسل نو اطلاعات جمع کنید مجبورید بروید و به صورت جستهگریخته بعضی چیزها را از مجلات و نشریات پیدا کنید و بعضیها را از اینترنت و سرچ گوگل پیدا کنید. اما شید اینطور نیست، یک سایت دارد که میتوانید دقیق و مشخص دورههای مختلفش را بررسی کنید. برای همین میگویم شید واقعاً خوب است. وقتی به خروجیاش هم نگاه میکنم به نظرم کیفیت خوب و قابل ملاحظهای داشته.
گ.د: به اهمیت آرشیو اشاره کردید، دربارهی آن چه فکر میکنید؟
ک.ا: ببینید خیلی از چیزها وقتی داکیومنت میشود به یک سابقه تبدیل میشود. وقتی که شما میخواهید بدانید که یک هنرمند چه کارهایی کرده است این چیزها واقعاً مهم میشوند. موجود بودن اینها به طور کلی کمک میکند. اما وقتی اینها آرشیو نمیشوند بعد از مدتی آدمها فراموشش میکنند. شاید فقط چند نفر باشند که این چیزها را آنقدر دنبال میکنند و به یاد میآورند. دربارهی منتخب نسل نو چیزی که برایم سوال است این است که با اینکه طراحی یک سایت و درست کردن چنین آرشیوی اصلاً کار سختی نیست چرا تا حالا چنین کاری نکردهاند؟ شاید هم نمیخواهند خودشان را مورد قضاوت قرار دهند، چون مثلا اگر لیست و آمار مشخص و دقیقی از ده سال گذشته تا حال حاضر وجود داشته باشد احتمالاً آدمها نگاه میکنند و متوجه نکات زیادی در روند جشنواره میشوند. شاید این هم از همانجا آب بخورد که برگزارکننده این رقابتها گالریها باشند. اگر شما در لیستتان تعدادی هنرمند داشته باشید که الزاماً به عنوان یک گالری سودشان به شما نمیرسد شاید ترجیح بدهید از تبلیغ و هزینه کردن برای آن نامها اجتناب کنید. شاید از یک نوع تضاد در منافع صحبت میکنیم. مهمترین چیزی که در آرشیو کردن میبینم این است که رقابت و جشنواره را جدی میکند. آدمها میتوانند آن را بررسی کنند، تحلیل کنند و به روند آن انتقاداتی داشته باشند.
ولی در حال حاضر فکر میکنم به جز مجیک آو پرشیا هیچ رقابتی نداریم که کاتالوگ درستی منتشر کند – هم از نمایش شرت لیستهایش و هم برای برندهی جایزه – و سایتی دارد که میتوانید تمام دورهها را با جزئیات در آن ببینید. تمام کارهای نمایشگاه در کاتالوگ با کیفیت مناسب تصویری و چاپی و استیتمنت منتشر میشوند. حالا همان اول که دربارهی اعتبار جوایز صحبت کردیم از نظر من خیلی از ارزشگذاری آن به همین چیزها برمیگردد. شما در نسل نو یا جوایز دیگر اگر بخواهید ببینید در پنج دوره قبلشان چه اتفاقی افتاده است خیلی باید بگردید و در آخر هم ممکن است چیزی پیدا نکنید. شبیه به این است که من خودم یک جایزه برگزار کنم و جایزهای که خودم برگزار کردهام را هم خیلی جدی نگیرم.
گ.د: اگر شما بخواهید یک جشنواره برگزار کنید چگونه این کار را میکنید؟
ک.ا: من این کار را نمیکنم. ترجیح میدهم از امکانات دیگری برای پیدا کردن هنرمندها استفاده کنم و بودجهای که برای برگزاری یک رقابت صرف میشود را برای این هزینه کنم که یک هنرمند به آرت فر برود، یا در یک جای درست نمایشگاهی داشته باشد.
گ.د: اگر از شما دعوت شود که داوری یک مسابقه هنری را برعهده بگیرید قبول نمیکنید؟
ک.ا: این خیلی سختتر از سوال رقابت برگزار کردن است، اما فکر میکنم جوابم به این سوال هم نه باشد. شاید بستگی داشته باشد به این که چه جشنوارهای و با چه هیئتی؟ مثلاً ممکن است شما وارد داوری شوید و ببینید کنار یک مانتو فروش نشستهاید! (با خنده )
گ.د: از نظرتان در ترکیب داوری جشنوارهها حضور چه افرادی ضروری است و میتواند سازنده باشد؟
ک.ا: ترکیب متنوع از همهچیز بهتر است. مثلا شما ممکن است کسی را داشته باشید که از اهالی مطبوعات، سینما یا ادبیات باشد و الزاماً از اساتید دانشگاه و اعضای هنرهای تجسمی نباشد. مثلاً من میتوانم به کسانی مانند جواد مجابی فکر کنم. این ترکیبهایی که هنرمندها و اساتید دانشگاه هستند خیلی ضریب خطا را بالا میبرد. بیشتر اینها خودشان شاگرد دارند و این قضاوت کردن آنها را در خطر میاندازد و آدم این را به راحتی میبیند. از نظر من متنوع بودن بهتر است.
گ.د: اگر بخواهید رقابتی را به یک هنرمند توصیه کنید کدام را پیشنهاد میکنید؟
ک.ا: از همان اول گفتهام مجیک آو پرشیا و آخر هم میگویم مجیک آو پرشیا. گرچه این جشنوارهها در دورههای مختلفش فراز و نشیب داشته است، اما فکر میکنم که اشکالی ندارد. اگر آرتیستی وارد این جشنواره شود دیده میشود و مطرح میشود. احتمال اینکه یک هنرمند وارد این رقابت شود و من به عنوان یک مجموعهدار تصمیم بگیرم که قطعاتی از او بخرم واقعاً نسبت رقابتهای دیگر بالاتر است. گرچه این موضوع جریانی قطعی نیست، اما میتوانم بگویم که این رقابت حقیقتاً ارزش متفاوتی با باقی مشابههایش دارد.
گ.د: دربارهی جایزههای حمایتی – مانند ویستا – چه فکر میکنید؟
ک.ا: برای قضاوت کردن ویستا واقعاً زود است و فکر میکنم امسال سومین دورهاش برگزار میشود. عمدهترین ایراد جایزهی ویستا در طول این سه دوره شاید این باشد که به جز یکی از داورها باقیشان در همه دورهها ثابت هستند. شاید بزرگترین تفاوتش با باقی رقابتها این باشد که محدودیت سنی خاصی برای شرکت کنندگان ندارد، از جهت دیگر رقابتی ایده محور است و دست روی چیزی گذاشته است که جایش خالیست. اگر به این توجه کنیم که جایزهی هنر معاصر به این شکل نداریم و بیشتر جوایز مربوط به نقاشی هستند میتوانیم امتیازاتی به این رقابت بدهیم. مشکل این هم میتواند این باشد که توسط گالری برگزار میشود و شاید اگر یک رقابت مستقل بود امتیاز بیشتری میگرفت. یا نکتهی دیگری که شاید آن را متمایز میکند مبلغیست که برای اجرای پروژه به هنرمند داده میشود که با فاصله از باقی رقابتهای فعلی بیشتر است.
گیتا داوری: برگزیده شدن هنرمندان در رقابتها و بردن جوایز چهقدر در انتخابهای شما موثر است؟
کوروش اسلامی: برگزیده شدن هنرمند در یک جایزه حتماً موثر است. اما بحث شاید در این باشد که چه جایزهای؟ برگزیده شدن موثری که بتواند کاری از پیش ببرد مختص یک جایزهی معتبر است. اگر یک نگاهی به جوایز کنیم شاید یک مثال بتواند جایزهی ترنر باشد. اگر به لیست شرکتکنندگان و برگزیدگان ترنر نگاه کنید، مثلاً ریچارد رایت، مونا هاتوم و تریسی امین را میبینید. مثلا تریسی امین برنده و برگزیده نشد، ولی میبینید که فقط شرکت کردنش در این برنامه و نشان دادن کارهایش در همان رقابت به خرید طراحیهایش توسط موما منتهی شد. در نتیجه تاثیرگذاری بیشتر به اعتبار جایزه وابسته است. ما یک سری جایزه داریم که هیچ تاثیری ندارند، چه وارد لیست برگزیدگان شوید و چه برنده جایزه شوید هیچ تفاوتی ندارد. وقتی خود جایزه کاری انجام ندهد، تاثیری هم نخواهد داشت.
گ.د: از جوایز هنری که در حیطهی هنرهای تجسمی ایران برگزار میشوند کدامها مورد توجه شما هستند؟
ک.ا: فکر میکنم مهمترین جایزهای که در ایران برگزار میشود – البته نه در خود ایران بلکه منظورم مرتبط به هنرهای تجسمی ایران است – مجیک آو پرشیا است. اگر یک نگاهی کنیم میبینیم که مثلاً کسانی که جزو شرت لیست بودند و یا برگزیده شدند – مثل عباس کوثری، وحید چمانی، نیوشا توکلیان، امیرنصر کمگویان، بابک گلکار، شیرین محمد، نگار جهانبخش، شیرین صباحی، علی میرعظیمی و… – وقتی به نامشان نگاه میکنید متوجه میشوید برایشان اتفاقی افتاده است. اعتبار یک جایزه در واقع خیلی به این وابسته است که چه خروجیهایی میدهد؛ اینکه چه کسانی وارد شرت لیست میشوند و چه کسانی بالا میآیند و بعد از آن چه اتفاقی برایشان میافتد.
من فکر میکنم چیزی که مجیک آو پرشیا را یک جایزه معتبر میکند، در حقیقت اتفاقیست که برای هنرمند میافتد. در یک سری از جایزهها برنده شدن منجر به یک دریافت مالی میشود که معمولاً اثری ندارد. اما در آنجا کسی که برنده میشود یک سال با یک کیوریتور کار میکند و بعد هم بعد از یک سال نمایشگاهی در لندن و سه ماه رزیدنسی در بنیاد دلفینا به دست میآورد، یا در همان شرت لیست هم که وارد میشوند یک نمایشگاه در لندن یا دبی دارند. برای همین به نظرم معتبرترین جایزهای که وجود دارد همین است. از بین بقیهشان شاید با یک فاصلهی زیاد بتوانم منتخب نسل نو را بگویم، اما واقعا با فاصلهی خیلی زیاد. فکر میکنم نسبتا یک اعتباری دارد، اما اصلاً قابل مقایسه نیست.
گ.د: دلیل اشارهتان به منتخب نسل نو چیست؟ ممنون میشوم اگر مانند دلایلی که برای ” مجیک آو پرشیا ” آوردید دربارهی این رقابت هم دلایلتان را بگویید.
ک.ا: دو چیزی که شاید اعتبار این جایزه را کمی بالا میبرد یکی خروجیهای جایزه است و دیگری ترکیب داورها. گرچه در مورد ترکیب داورها در جوایز مختلف خیلی وقتها حرف و حدیثهای زیادی وجود دارد، اما خب، در دورههای مختلف ممکن است تفاوتهایی وجود داشته باشد. مثلا یک بار در همین نسل نو ترکیب داورها عوض شد، خیلی از آرتیستهایی که وارد شرت لیست شده بودند و حتی برنده شده بودند در آن دوره حتی وارد رقابت هم نشدند. یکی از مهمترین دلایلی که من از ” نسبتاً معتبر ” برای توصیف این قبیل جشنوارهها استفاده میکنم همین است. فکر میکنم که در خود جایزه مهمترین چیز بحث انتخاب شدن توسط داورها نیست، بلکه بیشتر اتفاقیست که بعد از آن برای هنرمند میافتد.
فکر میکنم نسل نو و باقی جشنوارههای داخلی بهترین جایزههایی که میتوانند داشته باشند مثلاً میتواند شرکت دادن هنرمند در یک آرت فر باشد یا یک رزیدنسی معتبر بگیرند. البته اینها کارهایی هستند که گالریدارها باید انجام دهند، اما در ایران که چنین کارهایی نمیکنند آدم انتظار دارد که این جایزهها حداقل بتوانند چنین اثری داشته باشند. شاید تنها چیزی که منتخب نسل نو را کمی در بعضی دورههایش نسبتاً معتبرتر میکند برگزیدگانش باشد.
گ.د: مثل چه کسانی؟
ک.ا: خیلی از کسانی که در رقابت مجیک آو پرشیا بودند در نسل نو هم در همان سالها شرکت کردهاند. چیزی که شاید فقط در ایران گاهی وقتها اتفاق میافتد این است که خیلی وقتها تاثیر جوایز برعکس میشوند یعنی اینکه یک هنرمندی جایزه میبرد و تا دو سال آیندهاش هیچ کاری نمیکند. این نشان میدهد که نتیجهی رقابت برای هنرمند یک توقف در روند کارش بوده است. من اگر واقعاً بخواهم جایزه معتبری بگویم باید فقط بگویم مجیک آو پرشیا، در واقع نسل نو، ورسوس یا دامونفر از نظرم جوایز معتبری نیستند. اینها بیشتر شبیه به یک لیست هستند که از بین یک سری هنرمند انتخاب شدهاند. خیلی از وقتها سه چهار سال بعد هیچ ردی از هنرمندانی که اینها انتخاب میکنند نمیبینید و متوجه میشوید که هیچ کاری نکردهاند.
گ.د: فکر میکنید چه دلیلی دارد؟
ک.ا: ببینید شما وقتی در یک رقابت شرکت میکنید و یک جایزه نقدی – مثلاً دو میلیون، سه میلیون یا تعدادی سکه – به شما میدهند این یعنی جایزه جدی نیست و کاری نمیکند. اگر جایزه چیزی شبیه به این باشد که مثلا هنرمند برود و در یک آرت فر شرکت کند و به طور جدی وارد بازار و دنیای هنر شود، در جایی مطرح میشود که به او توجه میکنند، حالا باقی جریان که چهقدر به کارش ادامه دهد به خودش برمیگردد. ولی مثلاً خب وقتی دامونفر یک لیستی میدهد آدمها خیلی راحت از کنار آن رد میشوند، چون چندین دوره است که برگزار میشود و لیستی هم منتشر میکند که تقریبا یک لیست طولانی است؛ برای همین اگر یک آرتیستی بگوید که من در دامونفر برگزیده شدهام شاید فقط یک توجه کوچک جلب کند و اتفاق خاصی برایش نیافتد. من خیلی وقتها آرتیستهایی را دیدهام که در هیچ کدام از اینها شرکت نمیکنند.
گ.د: چرا شرکت نمیکنند؟
ک.ا: شما خودتان را در شرایطی مورد قضاوت قرار میدهید که ممکن باشد دستاوردی به دست بیاورید. در عین حال موضوع رقابت است. در خیلی از جوایز درست و حسابی شما فقط یک نفر برنده دارید، اما اینها معمولاً اینطور نیستند. مثلا منتخب نسل نو اصلاً چنین رویکردی ندارد.
گ.د: به نظر شما برگزیده شدن یک هنرمند در یک جشنواره اهمیت دارد یا اینکه در خود لیست منتخبها هم قرار بگیرند کافیست؟
ک.ا: به نظر من برگزیده شدن اهمیت دارد.
گ.د: به نظر میرسد در سالهای اخیر جایزههای خصوصی به نوعی جای خالی بینالها را جبران میکنند. با توجه به این موضوع از نظر شما تفاوت بین جایزههای خصوصی و بینالهای دولتی در چه چیزهاییست؟
ک.ا: الان از اتفاقات دولتی فقط به نظر میرسد که فجر را داریم. مثل تمام اتفاقات دولتی دیگر، همیشه محدودیتها و سوگیریهایی وجود دارند – مثلاً قرار است هنر متعهد باشد و رسالتِ ایدئولوژیک داشته باشد – و در این قبیل اتفاقات هنرمندهای زیادی شرکت نمیکنند. یعنی اگر هم شرکت کنند هیچ اتفاقی نمیافتد چون هدف این برنامهها نمایش مکتبهای مشخص فکریست – مثلا هنر غربی، شرقی، اسلامی یا… – و رقابتهای خصوصی حقیقتاً قرار است کار آنها را انجام دهند. اتفاقات دولتی معمولاً هیچ تاثیری ندارند، هر دورهای که جشنواره فجر برگزار میشود آدم میبیند که هیچ کس حتی دنبال هم نمیکند، کسی نمیداند که دقیقاً چه کسی وارد شده و چه کسانی برنده شدهاند.
گ.د: یک نکتهی دیگری که اشاره کردید این بود که در رقابتهایی مانند منتخب نسل نو کیفیت در دورههای مختلف و با توجه به گروه داوران تغییر میکند. فکر میکنید انتخابها در این قبیل رقابتها با توجه به سلیقهی شخصی هیئت داوران اتفاق میافتد؟
ک.ا: ببینید شما وقتی مثلا لیست داوران مجیک آو پرشیا را میبینید اسمهایی مثل شیرازه هوشیاری، شیرین نشاط، عباس کیارستمی، پرویز تناولی و یا از داوران خارجی متیو کالینز یا هانس اولریش اوبریست را میبینید. با دیدن این داورها و چنین لیستی خیالتان راحت است که کسی که انتخاب میشود احتمالاً دلایل مهمی پشت انتخابش وجود دارد. ممکن است خیلی وقتها با سلیقهی شما جور نباشد، اما بحث سلیقه کاملاً جداست. ولی در ایران شما در ترکیب داوری یک وقتهایی اسمهایی را میبینید که هر چهقدر فکر میکنید این آدم چرا اینجاست، یا میگویید که حتما خیلی با برگزار کنندگان دوست بوده، یا اینکه در کارها پارچه و نخ هم بوده و با خودشان فکر کردهاند که مثلا یک مانتو فروش هم بیاوریم. ( با خنده )
گ.د: منظورتان از داور مانتو فروش چیست؟
ک.ا: یعنی کسی که کار اصلیش مانتو فروختن است.
گ.د: یعنی به شخص خاصی اشاره دارد؟
ک.ا: نه، ولی ممکن است اگر دقت کنید افراد مشخصی را شبیه به همین توصیف پیدا کنید. لیست رقابتهای اخیر را نگاه کنید شاید چیزهایی پیدا کردید. ( با خنده )
گ.د: از نظرتان بالاتر رفتن تعداد داورها در یک رقابت شانس بهبود آن را بیشتر میکند یا کمتر؟ الان به نظر میرسد که در یک بینال تعداد داورها حدودا میتواند تا هفت نفر هم باشد، اما در رقابتهایی که معمولاً میبینید نهایتاً سه چهار نفر هستند.
ک.ا: بیشتر بودن داورها حتماً کار را سختتر میکند، اما شانس را برای انتخاب هنرمند جدیتر افزایش میدهد، چون به هر حال حساسیت و بررسی بیشتری برای انتخاب صورت میگیرد و قطعاً دیدگاههای متفاوتتری در این بین وجود دارد. چیزی که کار را سختتر میکند به اجماع رسیدن داوران زیاد است. وقتی تعدادشان بالا باشد تنوع سلیقهها بیشتر میشوند.
گ.د: اینطور به نظر میرسد که رقابتها معمولاً طبق یک سلیقهی مشخص کار میکنند.
ک.ا: طبق سلیقه کار کردن که اشکالی ندارد، همهی جشنوارههای خوب هم سلیقهی خودشان را دارند. اما مهم این است که شما چه کسانی را انتخاب میکنید. یک وقتهایی میبینید که سلیقهی افراد مشخصی تبدیل به مرجع و معیار میشود. گاهی هم یک ترکیب مشخص چنین ویژگیای پیدا میکند. اگر ببینید که رقابتی کسی را انتخاب میکند که بعد از برنده شدن رشد میکند و میدرخشد نشان میدهد که سلیقههایی که در آنجا به اجماع رسیدهاند سلیقهی کجی نیست. موضوع اصلا سلیقه نیست، چون ما مجبوریم سلیقه داشته باشیم، قطعاً هنرمندها، داورها، رقابتها، گالریها، مجموعهداران و تمام اهالی دنیای هنر سلیقهای دارند و این اصلا بد نیست.
گ.د: با توجه به اینکه معمولاً نامهایی آشنا در لیست داوران رقابتها دیده میشود، از نظر شما ممکن است منجر به تک قطبی شدن سلیقه و محدود شدن شانس برای هنرمندان جوان شود؟
ک.ا: گاهی اوقات همینطور میشود. شما جایزههای مختلفی را میتوانید ببینید که دو سه نفر آدم ثابت در همهشان میچرخند و این اصلاً خوب نیست، اینکه نظر یا سلیقهای در یکی از دورههای یک جشنواره تعیین کننده باشد قرار نیست در تمام رقابتهای دیگر هم مورد تایید باشد.
گ.د: از نظر شما جایزههای معتبر در گذر زمان اعتبار یکسانی دارند؟
ک.ا: خیلی به خروجیشان وابسته است. شما مثلاً مجیک آو پرشیا را ببینید، در تمام این سالهایی که برگزار شده است هنرمندانی را انتخاب کرده است که آرتیستهایی تثبیت شده بودهاند، یا سیر رشدشان نشان داده است که خروجی جایزه قابل اعتماد است. خیلی به این وابسته است. در ایران شاید یکی همان بحث ترکیب داوران است، یکی دیگر هم خیلی وقتها خود ماهیت جایزه است. اگر ماهیت جایزه به یک حمایت مالی خیلی ساده تبدیل شود احتمالاً بعد از مدتی اعتبار خود را از دست میدهد.
گ.د: از نظر شما چه چیزی باعث میشود که یک جایزه هنری افت کند؟ مثلا منتخب نسل نو تا سال هشتاد و هفت خیلی جایزهی محبوبتری بود و شاید در حال حاضر استقبال گذشته از آن نمیشود.
ک.ا: یکی همان ترکیب داورها است و یکی دیگر شاید سیاست کلیای که برای نمایش آثار دارند. مثلا شما میبینید که یک مدتی نسل نو منتخبی داشت که در سه چهار گالری شهر نمایش پیدا میکرد و خبرش هم خیلی پخش میشد، اما الان میبینید که وقتی برگزار میشود هم خیلی اتفاقی نمیافتد. از نظر من یکی از این عوامل ترکیب داورها و دیگری سوابقیست که در گذر زمان برای خودش میسازد، چون جامعهی تجسمی ایران جامعهی کوچکیست و تجربهی افراد خیلی راحت منجر به تغییر دیدگاه اعضای دیگر این جامعه میشود.
وقتی اتفاقات مختلفی در یک رقابت میافتد خیلی زود آدمها از آن خبردار میشوند. مثلا میتوانم بگویم اینکه خیلی از این داورها خودشان هنرمند هستند و احتمالاً اکثرشان تدریس میکنند و شاگردانی هم دارند، منجر به سوگیریهایی میشود که میبینید یک دفعه تعدادی از شاگردان یک نفر وارد رقابت میشوند. این اتفاقها وقتی میافتد از بیرون دیده میشود و خیلی از هنرمندها دیگر شرکت نمیکنند و کمتر شدن شرکتکنندگان خود به خود از رسمیتِ رقابت کم میکند. از جهت دیگر خیلی از رقابتهای ما را مستقیماً خود گالریها برگزار میکنند و وقتی نهاد برگزار کننده – گالری – هم در گذر زمان تضعیف شده باشد قطعاً در این روند تاثیر دارد. مثلاً ده یازده سال پیش گالری هما خودش هم گالری قدرتمندتری محسوب میشد و احتمالاً جوایزی هم که میداد و یا شرکتکنندگانی که داشت کاملاً متفاوت بود. قدرتمندترین دورههایش زمانی بود که خود آقای ملکی هم زنده بود و مسئولیت برگزاری آن را برعهده داشت و اصلاً با موقعیت فعلی آن قابل مقایسه نیست. این حرفها هم وارد متن میشوند؟ ( با خنده )
گ.د: بله اینها هم استفاده میشوند ( با خنده ) سوال دیگری که طرح میشود این است که از نظر شما اینکه خیلی از این رقابتها – مثل ویستا، منتخب نسل نو، فرمانفرما و… – توسط گالریها برگزار میشوند اتفاق خوبیست؟
ک.ا: من این را عاملی برای خوب یا بد بودن قضاوت دربارهی رقابت نمیدانم، یعنی الان کسی که جایزه برگزار میکند معمولاً گالری است – به جز ورسوس و مجیک آو پرشیا – اما در مجموع از نظر من آنهایی بهتر هستند که به صورت فردی یا از طرف نهادهایی به جز گالری برگزار میشوند، چون ذات خود اینکه گالری برگزار کننده رقابت است سوگیری و در نتیجه بدبینی ایجاد میکند. از اول که چنین فراخوانهایی منتشر میشوند شرکت کنندگان همیشه این را در فکر خود دارند که شاید قرار است کسانی بالا بیایند که با خود گالری کار میکنند و قضاوتِ عادلانهای در انتخاب رخ ندهد و معمولاً هم میبینیم که همینطور است و بیشتر کسانی که در این قبیل رقابتها بالا میآیند در آخر مستقیماً با خود گالری ارتباطی دارند.
از نظر من طبیعی هم است، گالری خیلی هم به دنبال پیشبردن فرهنگ نیست و بیشتر یک فضای اقتصادیست و در راستای همین هدف هم کار میکند. نمیگویم فقط این است، اما اینکه گالری در نهایت در جشنوارهای که برگزار میکند حتماً بخشی از هنرمندان خودش را هم قرار میدهد قطعیست، حالا اینکه از اول چنین تصمیمی داشتهاند یا در خود داوری اتفاق افتاده است از نظر من اصلاً مهم نیست.
گ.د: نظرتان دربارهی جایزهی دامونفر چیست؟
ک.ا: دامونفر تقریباً در هر دوره یک لیست طولانی دارد. از نظر من بهتر است جایزه مسئلهی رقابتیتری باشد، یعنی مثلا بهتر است که اول یک شرت لیست داشته باشید، بعد یک لیست نهایی ارائه دهید – که مثلا هفت هشت نفره است – و بعد از بین آنها یک نفر را انتخاب کنید. دامونفر اینطوری نیست، میگوید یک سری هنرمند را معرفی میکند و شعارش هم حمایت از هنرمندان است، در صورتی که از نظر من حمایت اینطوری نیست و اگر این باشد شل و نصفه نیمه است. اینکه شما یک لیست اینقدر بلند منتشر کنید یک جورهایی همه مثل هم میشوند و خیلیها اصلاً دیده نمیشوند، برای همین در این قبیل وقایع برنده شدن یا نشدن هم حتی دیگر اهمیت خیلی زیادی ندارد. از جهت دیگر دامونفر تمرکزش را روی هنرمندان زیر بیست و پنج سال گذاشته است که از نظر من درصد خطا را خیلی بالا میبرد. احتمال اینکه یک هنرمند زیر بیست و پنج سال در پنج سال آینده دیگر حتی آرتیست نباشد خیلی بالا است. یعنی هنوز خیلی از کسانی که در این رقابت شرکت میکنند کسانی هستند که در حال تحصیل در هنر هستند و لزوماً کسی که هنر میخواند در آینده هنرمند نمیشود.
گ.د: به نظر شما اساساً داشتن محدودیت سنی موثر و مفید است؟
ک.ا: از نظر من باید داشته باشد، اما بهترین حالت این محدودیت تا سی و پنج سال است، چون تا این دوره احتمالاً هنرمند به خیلی چیزها رسیده است یا نرسیده است، آماتور حساب نمیشود و روند قابل بررسیای داشته است. رزومه و سوابق هنرمند برای انتخاب شدن خیلی مهم است.
گ.د: دربارهی جایزهی شید چه فکر میکنید؟
ک.ا: شید مزایایی نسبت به رقابتهای دیگر دارد که یکی از آنها ترکیب داورهایش است و در تمام دورهها داورهای واقعاً معتبری ارائه کرده است. مزیت دیگری که دارد، این است که شما دربارهی بیشتر این جشنوارهها با جستجو در اینترنت هیچ چیز پیدا نمیکنید. مثلاً منتخب نسل نو. کمترین توقعی که از یک رقابت میتوانید داشته باشید این است که یک سایت داشته باشد و شما بتوانید گزارشی از دورههای مختلف آن را در سایت ببینید. شما اگر بخواهید دربارهی دورههای مختلف نسل نو اطلاعات جمع کنید مجبورید بروید و به صورت جستهگریخته بعضی چیزها را از مجلات و نشریات پیدا کنید و بعضیها را از اینترنت و سرچ گوگل پیدا کنید. اما شید اینطور نیست، یک سایت دارد که میتوانید دقیق و مشخص دورههای مختلفش را بررسی کنید. برای همین میگویم شید واقعاً خوب است. وقتی به خروجیاش هم نگاه میکنم به نظرم کیفیت خوب و قابل ملاحظهای داشته.
گ.د: به اهمیت آرشیو اشاره کردید، دربارهی آن چه فکر میکنید؟
ک.ا: ببینید خیلی از چیزها وقتی داکیومنت میشود به یک سابقه تبدیل میشود. وقتی که شما میخواهید بدانید که یک هنرمند چه کارهایی کرده است این چیزها واقعاً مهم میشوند. موجود بودن اینها به طور کلی کمک میکند. اما وقتی اینها آرشیو نمیشوند بعد از مدتی آدمها فراموشش میکنند. شاید فقط چند نفر باشند که این چیزها را آنقدر دنبال میکنند و به یاد میآورند. دربارهی منتخب نسل نو چیزی که برایم سوال است این است که با اینکه طراحی یک سایت و درست کردن چنین آرشیوی اصلاً کار سختی نیست چرا تا حالا چنین کاری نکردهاند؟ شاید هم نمیخواهند خودشان را مورد قضاوت قرار دهند، چون مثلا اگر لیست و آمار مشخص و دقیقی از ده سال گذشته تا حال حاضر وجود داشته باشد احتمالاً آدمها نگاه میکنند و متوجه نکات زیادی در روند جشنواره میشوند. شاید این هم از همانجا آب بخورد که برگزارکننده این رقابتها گالریها باشند. اگر شما در لیستتان تعدادی هنرمند داشته باشید که الزاماً به عنوان یک گالری سودشان به شما نمیرسد شاید ترجیح بدهید از تبلیغ و هزینه کردن برای آن نامها اجتناب کنید. شاید از یک نوع تضاد در منافع صحبت میکنیم. مهمترین چیزی که در آرشیو کردن میبینم این است که رقابت و جشنواره را جدی میکند. آدمها میتوانند آن را بررسی کنند، تحلیل کنند و به روند آن انتقاداتی داشته باشند.
ولی در حال حاضر فکر میکنم به جز مجیک آو پرشیا هیچ رقابتی نداریم که کاتالوگ درستی منتشر کند – هم از نمایش شرت لیستهایش و هم برای برندهی جایزه – و سایتی دارد که میتوانید تمام دورهها را با جزئیات در آن ببینید. تمام کارهای نمایشگاه در کاتالوگ با کیفیت مناسب تصویری و چاپی و استیتمنت منتشر میشوند. حالا همان اول که دربارهی اعتبار جوایز صحبت کردیم از نظر من خیلی از ارزشگذاری آن به همین چیزها برمیگردد. شما در نسل نو یا جوایز دیگر اگر بخواهید ببینید در پنج دوره قبلشان چه اتفاقی افتاده است خیلی باید بگردید و در آخر هم ممکن است چیزی پیدا نکنید. شبیه به این است که من خودم یک جایزه برگزار کنم و جایزهای که خودم برگزار کردهام را هم خیلی جدی نگیرم.
گ.د: اگر شما بخواهید یک جشنواره برگزار کنید چگونه این کار را میکنید؟
ک.ا: من این کار را نمیکنم. ترجیح میدهم از امکانات دیگری برای پیدا کردن هنرمندها استفاده کنم و بودجهای که برای برگزاری یک رقابت صرف میشود را برای این هزینه کنم که یک هنرمند به آرت فر برود، یا در یک جای درست نمایشگاهی داشته باشد.
گ.د: اگر از شما دعوت شود که داوری یک مسابقه هنری را برعهده بگیرید قبول نمیکنید؟
ک.ا: این خیلی سختتر از سوال رقابت برگزار کردن است، اما فکر میکنم جوابم به این سوال هم نه باشد. شاید بستگی داشته باشد به این که چه جشنوارهای و با چه هیئتی؟ مثلاً ممکن است شما وارد داوری شوید و ببینید کنار یک مانتو فروش نشستهاید! (با خنده )
گ.د: از نظرتان در ترکیب داوری جشنوارهها حضور چه افرادی ضروری است و میتواند سازنده باشد؟
ک.ا: ترکیب متنوع از همهچیز بهتر است. مثلا شما ممکن است کسی را داشته باشید که از اهالی مطبوعات، سینما یا ادبیات باشد و الزاماً از اساتید دانشگاه و اعضای هنرهای تجسمی نباشد. مثلاً من میتوانم به کسانی مانند جواد مجابی فکر کنم. این ترکیبهایی که هنرمندها و اساتید دانشگاه هستند خیلی ضریب خطا را بالا میبرد. بیشتر اینها خودشان شاگرد دارند و این قضاوت کردن آنها را در خطر میاندازد و آدم این را به راحتی میبیند. از نظر من متنوع بودن بهتر است.
گ.د: اگر بخواهید رقابتی را به یک هنرمند توصیه کنید کدام را پیشنهاد میکنید؟
ک.ا: از همان اول گفتهام مجیک آو پرشیا و آخر هم میگویم مجیک آو پرشیا. گرچه این جشنوارهها در دورههای مختلفش فراز و نشیب داشته است، اما فکر میکنم که اشکالی ندارد. اگر آرتیستی وارد این جشنواره شود دیده میشود و مطرح میشود. احتمال اینکه یک هنرمند وارد این رقابت شود و من به عنوان یک مجموعهدار تصمیم بگیرم که قطعاتی از او بخرم واقعاً نسبت رقابتهای دیگر بالاتر است. گرچه این موضوع جریانی قطعی نیست، اما میتوانم بگویم که این رقابت حقیقتاً ارزش متفاوتی با باقی مشابههایش دارد.
گ.د: دربارهی جایزههای حمایتی – مانند ویستا – چه فکر میکنید؟
ک.ا: برای قضاوت کردن ویستا واقعاً زود است و فکر میکنم امسال سومین دورهاش برگزار میشود. عمدهترین ایراد جایزهی ویستا در طول این سه دوره شاید این باشد که به جز یکی از داورها باقیشان در همه دورهها ثابت هستند. شاید بزرگترین تفاوتش با باقی رقابتها این باشد که محدودیت سنی خاصی برای شرکت کنندگان ندارد، از جهت دیگر رقابتی ایده محور است و دست روی چیزی گذاشته است که جایش خالیست. اگر به این توجه کنیم که جایزهی هنر معاصر به این شکل نداریم و بیشتر جوایز مربوط به نقاشی هستند میتوانیم امتیازاتی به این رقابت بدهیم. مشکل این هم میتواند این باشد که توسط گالری برگزار میشود و شاید اگر یک رقابت مستقل بود امتیاز بیشتری میگرفت. یا نکتهی دیگری که شاید آن را متمایز میکند مبلغیست که برای اجرای پروژه به هنرمند داده میشود که با فاصله از باقی رقابتهای فعلی بیشتر است.
منبع: سایت موبایل آرت پروجکتس